به یکباره همه نگاهها از سوریه به خلیج فارس و احتمال آغاز جنگ میان حکام کشورهای عربی منطقه با قطر با مساحت کوچکش به اتهام یاری رساندن به تروریسم، متوجه شد.
ریچارد کلارک رئیس سابق کمیته مبارزه با تروریسم به ناگاه از خواب بیدار میشود و در تاریخ 9/7/2017 در گفتگو با روزنامه«دیلی نیوز» آمریکا چنین میگوید: «قطر در این قضیه دست دارد و باید بخش بزرگی از مسولیت تهاجم 11 سپتامبر و دیگر تهاجمهای بزرگ تروریستی را بپذیرد. این واقعیت کاملاً روشن است که قطر برای رهبران گروههای تروریست، پناهگاه امنی محسوب میشده و این امر جدیدی نیست زیرا از بیست سال پیش این رویه تاکنون ادامه داشته است و یکی از کسانی که دوحه از آنها حمایت کرده، خالد شیخ محمد مغز متفکر تهاجم 11 سپتامبر است که هم اکنون در گوانتانامو زندانی است».
نکته مهم اینجاست که مخالفان قطر خود در سوریه با شیوهای مشابه، از تروریستها حمایت کردند و مخالفان بشار اسد همچنان در عربستان زندگی میکنند و از آنجا برای رویارویی با هیات دولتی سوریه به ژنو میروند. حال که چنین است پس اختلاف اصلی چه میتواند باشد؟
آنچه که روشن میباشد این است که جنگ در سوریه از سال 2011(90ش) حالتی پیچیده به خود گرفت زیرا طرفهای درگیر دریافتند که تحقق اهداف بسیار دشوار است:
- طی شش سال جنگ، بشار اسد سقوط نکرد
- سوریه ویران شده و دیگر خطری برای اسرائیل نیست.
- روسیه اکنون در سوریه دو پایگاه دارد یکی در «طرطوس» و دیگری در «حمیمم» و هر دو پایگاه به سامانه موشکی S300 و پیشرفتهترین جنگندههای سوخو، مجهز شدهاند.
- ایران منزوی نشد و هم اکنون هزاران ایرانی نه فقط با داعش که با همه شورشیان طرفدار کشورهای عرب خلیج فارس و آمریکا درحال نبرد هستند.
- ایران همراه با حزبالله توانست در حلب، حمص، تدمر و حتی در بیشتر نقاط سوریه، پیروزیهای بزرگی را محقق سازد.
- تروریستها از ادامه جنگ علیه سوریه درمانده شدهاند و حدود نیم میلیون پناهجوی سوری به شهرها و روستاهایشان بازگشتند.
داستان لوله گاز قطر چه میتواند باشد؟ اخبار حاکی از آن است که قطریها بار دیگر موضوع لوله گاز را مورد توجه قرار دادهاند و قرار است این لوله از طریق ایران به ترکیه رسد و از آنجا گاز روانه اروپا شود و این راز دفاع ایران و ترکیه از قطر است!
«ویلیام اینگدایل» متخصص در امور نفت و جغرافیای سیاسی در گفتگو با مجله «نیواسترن آوت لوک» چنین میگوید: «موضوع اختلاف میان کشورهای عرب خلیج فارس ارتباطی با تروریسم ندارد بلکه موضوع اصلی این است که چه کسی بر بزرگترین میدان گاز جهان مسلط خواهد شد و چه کسی بر صادرات آن در سطح جهان سیطره خواهد یافت... ما هم اکنون در آستانه جنگ گاز هستیم».
«سیمون هندرسون» کنشگر متخصص در امور خلیج فارس در پژوهشکده سیاست خاور دور واشنگتن، نظراتی فراتر از ویلیام اینگدایل مطرح میسازد. او در مقالهای که مجله «فارین پالیسی» آنرا منتشر کرد میگوید: «براساس بحران قطر، جنگ منطقهای بزرگی به پهنای جنگ اول جهانی به راه خواهد افتاد».
«اینگدایل» تاکید میکند که «توطئه گران» آمریکائی، بیش از دیگران برای این جنگ، اهمیت قائل شدهاند و اولین سفر ترامپ پس از انتخاب شدن به ریاض و تل آویو و تلاش برای ایجاد «ناتوی عربی» برای جنگ با ایران به مثابه شعله ور ساختن جبهه جدید آتش جنگ آمریکا در مورد گاز، است.
آمریکا درحال حاضر در منطقه تنها با روسیه نمیجنگد بلکه با ایران و قطر نیز درحال جنگ است زیرا امیر قطر در سخن گفتن با تهران برای ایجاد توافق و شراکت برای کشیدن لوله گاز دو کشور به غرب از طریق ایران و ترکیه، اشتباه فاحشی را مرتکب شده است و بدین ترتیب امیر قطر به یاری رساندن تروریسم تبدیل شده و مستحق مجازات شده است!
البته در مورد مخالفت قطر با معتقدات وهابی و پایان دادن به کمک به تروریستها در سوریه اخباری نیز شنیده شده است.
بدین ترتیب واشنگتن، ریاض و تل آویو به مرز دیوانگی رسیده و تهاجمی سخت علیه قطر، آغاز کردند و «ماتیس» وزیر دفاع آمریکا ملقب به «سگ دیوانه» پس از این داستان، ایران را بزرگترین حمایتگر تروریسم جهان توصیف کرد.
گفتنی است که وزیر دفاع آمریکا در سال 2004 (83ش) تهاجم علیه شهر «فلوجه» عراق را فرماندهی کرد. البته در این جا باید به این نکته اشاره شود که عربستان سعودی برای آموزش و تجهیز تروریستها نه فقط در سوریه که پیشتر در جنگهای افغانستان و چین (استان سین کیانگ) و بوسنی هرزگوین و کوزوو و سپس برای بازگرداندن تروریستها به سوریه و عراق، صد میلیارد دلار هزینه کرده است.
این چنین بود که بحران از سوریه به خلیج فارس منتقل شد و ایران بلافاصله شریک جدید خود را با ارسال غذا برای شکستن محاصره تحمیلی، یاری رسان شد و ترکیه پایگاه نظامی خود را در قطر تقویت کرد و وزیر امور خارجه قطر با لاوروف در مسکو دیدار کرد و چین ناوگان دریائی خود را روانه بنادر ایران کرد تا اینکه در تنگه هرمز رزمایش مشترک برگزار کند.
آنچه که قضیه را پیچیدهتر کرده این است که سرمایهداری غربی و خصوصاً آمریکا از زمان بحران مسکن در سال 2008 (87ش) همچنان اقتصادی متزلزل است. این تزلزل پس از شکل گیری سازمان «بریکس» (روسیه، چین، هند، برزیل و آفریقای جنوبی) پیچیدگی بیشتری یافت زیرا کشورهای عضو سازمان بریکس به جای معامله با دلار با پول محلی، معاملات تبادلی را انجام میدهند.
در سال 2015 قطر قباحت را به حد اعلای خود رساند زیرا مبلغ فروش گاز به چین را نه با دلار که با «یوان» چینی، دریافت کرد. ایران نیز اصولاً به طور کلی مخالف معامله با دلار است. همه این موارد از اهمیت آمریکا به عنوان یک ابرقدرت، کاست، آمریکائی که به جای دادن طلا یا برگهای رنگی، بازرگانان را فریب میداد.
منتها آمریکا که پیشرفتهترین زرادخانه بمبهای هستهای را در اختیار دارد و دو بمب اتمی از آن زرادخانه را در هیروشیما و ناکازاکی ژاپن به کار گرفت و 78 هزار ژاپنی را به قتل رساند، راضی نیست که ابهت خود را این چنین از دست دهد.
بنابر این میتوان نتیجه گرفت که انتقال بحران از سوریه به خلیج فارس در واقع ادامه سیاستهای آمریکا است. آمریکا نیاز ندارد که تیلرسون را برای زندگی با قطر به دوحه اعزام کند چون قطر، اشغال شده است و آمریکا به راحتی میتواند آنرا محو کند. آمریکا چون در این میان سودی ندارد تلاش میکند بحران را آن قدر گسترده کند که به جنگی به پهنای جنگ اول جهانی، منجر شود.
ایالات متحده آمریکا به جنگی فراگیر نیاز دارد که نه فقط قطر که عربستان سعودی و همه کشورهای خلیج فارس و حتی ایران و ترکیه را ویران سازد تا اینکه بتواند اقتصاد خود را از این بحران نجات دهد و میلیاردها دلار پول به دست آورد و این کار را نه از طریق سیطره بر گاز خلیج فارس و یا فروش اسلحه به کشورهای درگیر که از طریق تجدید ساختار کلی منطقه، به انجام خواهد رساند.
منبع: رای الیوم
http://jomhourieslami.net/?newsid=140742
ش.د9601422