تجربه فعالیت و سیاست ورزی حزبی در کشور که به طور خاص و جدی از برهه بعد از جنگ تحمیلی در کشور نمو داشته است، با گذشت بیش از دو دهه، از عهده انجام ضرورتها و اهداف برنیامده و میتوان گفت که هنوز به دوران بلوغ و ورزیدگی نرسیده است.
بازی سیاست را به «دوی امدادی» تشبیه کردهاند که در آن اعضای یک تیم هر کدام بخشی از مسیر را طی میکنند؛ بدین نحو که هرکدام از اعضا بعد از پیمودن بخشی از مسیر، پرچم و ادامه مأموریت را به دیگری واگذار میکند تا با همکاری هم به سرمنزل مقصود برسند. بر این اساس، کیفیت بازی میان بازیگران و اعضای شرکتکننده در این مسابقه به گونهای است که هر یک از اعضا، ادامهدهنده و پیش برنده مسیری است که سایر اعضا طی کردهاند. سیاست ورزی حرفهای نیز به این بازی تشبیه شده که در آن، هر کارگزار و نخبهای که عهدهدار مسئولیت و منصبی میشود، نگاه امانت دارانه و پیش برانه به آن منصب دارد و میداند که موقعیتی که وی در آن قرار گرفته اولاً با زحمت و کوشش پیشینیان وی حاصل شده و ثانیاً وی به طور موقت و برای انجام کارویژهها و خدماتی در آنجا حضور دارد و دیر یا زود باید زمام امور را به دیگری واگذار کند.
آنچه گفته شد، مقدمهای بود تا به این موضوع مهم بپردازیم که تجربه فعالیت و سیاست ورزی حزبی در کشور که به طور خاص و جدی از برهه بعد از جنگ تحمیلی در کشور نمو داشته است، با گذشت بیش از دو دهه، از عهده انجام ضرورتها و اهداف برنیامده و میتوان گفت که هنوز به دوران بلوغ و ورزیدگی نرسیده است. هرچند پیش از این نیز احزابی مانند حزب جمهوری اسلامی ایران به عنوان گستردهترین تشکل حزبی تاریخ ایران و یا حزب توده در کشور وجود داشته، اما به طور مشخص در سالهای دهه هفتاد و بعد از آن است که رقابت سیاسی بر محور احزاب و جریانهای سیاسی و حزبی شکل منسجم و البته خصومتآمیزی به خود میگیرد.
درواقع، سیاست ورزی مبتنی بر نقشآفرینی احزاب و جریانهای سیاسی در کشور در طول بیش از دو دهه فعالیت جدی از نواقص و آسیبهایی رنج برده که اکنون ضرورت دارد در نحوه فعالیت این رکن مهم و تأثیرگذار در سیاست کشور بازنگری و تجدیدنظر شود. بخشی از این نواقص و آسیبها به شرح زیر است:
1- در طول دو دهه گذشته، احزاب و جریانهای سیاسی در کشور بیش از آنکه با هم همکاری و همافزایی داشته باشند، رابطه حذفی و تخریبی با هم داشته و میان خود نوعی بازی با حاصل جمع صفر شکل دادهاند که در آن پیروزی و توفیق یکی منوط به شکست، حذف و طرد دیگری است. برآیند این معادله حذفی میان نخبگان سیاسی و حزبی این است که سیاست از جایگاه تدبیر ورزی برای حل مسائل تنزل یافته و خود به مانعی برای حل برخی مسائل تبدیل شده و حتی بسیاری از مسائل غیرسیاسی نیز سیاسی شدهاند.
2- در حالی که ضرورت توسعه سیاسی ایجاب میکند که احزاب و گروههای سیاسی واسط میان نظام و مردم باشند و برای تأمین کارویژههای اساسی خود مانند آموزش سیاسی شهروندان، بیان منافع، تألیف منافع، سیاستگذاری و... تلاش کنند، بخشی از این احزاب به اپوزیسیون نظام تبدیل شده و تحولات پرهزینهای را در کشور رقم زدهاند.
علاوه بر ضعفهای مذکور و موجود در حیات حزبی کشور، مسائل و تحولات جدید و فزونی حجم مسائل و مشکلات کشور از یک سو و ضرورت نقشآفرینی کارآمد احزاب و نخبگان سیاسی برای مواجهه با این وضعیت نوین و البته پر چالش، از سوی دیگر ایجاب میکند که سیاست ورزی حزبی در کشور کیفی سازی شود و احزاب به جای آنکه جولانگاهی برای ارضای تمایلات سیاسی برخی افراد و تأمین منافع آنها باشند، به باشگاهی برای فعالیت نخبگانی تبدیل شوند که دغدغه حل مسائل کشور را دارند و از ظرفیتهای حزبی برای شناخت مسائل کشور و ارائه راهحلها و مطالبه گری برای اجرای آنها استفاده کنند. علاوه بر این، ضرورت عاجل دارد که نگاههای معطوف به کارآمدی و تقویت همافزایی در میان نخبگان سیاسی تقویت شود و بازی میان خود را از حالت با حاصل جمع صفر به حالت با حاصل جمع مثبت تغییر دهند.