* ارزیابی کلی شما از قطع رابطه اخیرِ کشورهای عربستان، امارات، مصر، لیبی و چند کشور دیگر، با قطر و بایکوت تقریباً کامل این کشور کوچک از سوی اینها چیست؟
** این مسأله در شرایط خیلی حساسی رخ داده است؛ اینکه میگویم خیلی حساس، به این دلیل است که مدتی پیش بود که ترامپ به منطقه آمد و برنامههایی داشت؛ از جمله این برنامهها این بود که ملاقات مستقلی با رهبران شورای همکاری خلیجفارس انجام داد و با هم به جمعبندیها و تصمیماتی رسیدند. در این شرایط، ناگهان چنین جریانی و با این شدت اتفاق میافتد که نه تنها قطع رابطه سیاسی، بلکه قطع تمامی روابط اقتصادی و بانکی، لجستیکی و حتی روابط خطوط هوایی، بنادر کشتیرانی و غیره است.
برای اینکه ابعاد این مسأله روشن بشود، باید کمابیش تصویری از قطرِ سالهای اخیر داشته باشیم. بهطور خیلی خلاصه باید گفت که قطر تا سال ۱۹۷۱تحتالحمایه و مستعمره انگلستان بود و تا قبل از رویکارآمدن حَمَدبنخلیفه در سال 1995 که پدر امیر کنونی این کشور آقای تَمیمبنحَمَد است، قطر کشوری تقریباً منزوی محسوب میشد. در سال 1995، حَمَدبنخلیفه با کودتا علیه پدر خود، خلیفهبنحَمَد، به قدرت رسید. در آن زمان، هم سعودیها و هم سایر خلیجفارسیها با این حرکت مخالف بودند، چون در سُنَّت این کشورها نبود که پسری، پدرش را کنار بزند. در آن زمان مخالفتهایی با حَمَد انجام شد؛ ولی به هرحال، حَمَد قدرت را به دست گرفت. از آن پس بود که قطر کوشید سیاست فعالی در پیش گیرد و با همه بازیگران وارد بازی شود. برای او اصل این بود که اولاً میدانهای گازیکشورش را که اهمیت و غنایشان اثبات شده بود تا حداکثر ممکن به بهرهبرداری برساند و در عینحال، قطر را به یک کانون مهم منطقهای و حتی بینالمللی برای امور مختلف تبدیل کند.
در همین راستا بود که او تلاش کرد زیرساختهای لازم را هم فراهم کند، از جمله شرکت هواپیمایی قطر و همچنین شبکه ماهوارهای الجزیره که در ابتدا فقط به زبان عربی بود و بعداً زبانهای دیگر و علیالخصوص زبان انگلیسی را هم راهاندازی کردند. به علاوه، حَمَد سعی کرد با دانشگاههای معتبر دنیا و به ویژه با دانشگاههای آمریکایی ارتباط داشته باشد و شعبهای از هر یک از آن دانشگاهها در قطر تأسیس کند. او تلاش کرد قطر به مکان برگزاری کنفرانسهای مهم تبدیل شود؛ مضاف بر این، او کوشید به عنوان یک میانجیگر مهم در مسائل منطقهای مطرح شود. او همچنین تلاش کرد به لحاظ ورزشی نیز کشورش را ارتقاء دهد و آن را به مرکزی برای انجام رقابتها و مسابقات ورزشی تبدیل کند، که آخرین رویداد در این زمینه، برنامه برگزاری بازیهای جام جهانیِ سال 2022 در قطر است.
به هرحال، قطر این تلاشها را داشت؛ در واقع، قطر تلاش داشت که حضوری فراتر از ظرفیت خود داشته باشد؛ منظورم حضور منطقهای و بینالمللی است. در این میان، میتوان گفت آنچه به قطر کمک میکرد اولاً موافقت عمومی اروپاییها و به ویژه آمریکاییها و انگلیسها بود و ثانیاً حمایتهای متخصصان و تحصیلکردههای عرب. این نکته دوم ناشی از خصوصیتی است که به کل جهان عرب مربوط میشود، مبنی بر اینکه در بسیاری از موارد، عموم عربها مایلند خود را زیر چتر رژیمی عربی که به آنها امکانات مالی بدهد قرار دهند و به او خدمت کنند.
جمعیت اصلی و بومی قطر کمتر از 400هزار نفر است. فارغ از اینکه قطر به لحاظ توسعه فرهنگی و علمی و تکنولوژیکی، کشور توسعهیافتهای نیست، این جمعیتِ کم جوابگوی این همه اقدامات نبود؛ یعنی کادر لازم برای این همه طرح و برنامه از دل این جمعیت کوچک بیرون نمیآمد؛ به همین دلیل بود که قطر کادر مورد نیاز خودش را عملاً از کشورهای مختلف عربی تأمین میکرد؛ مثال بارز آن، کانال الجزیره و همچنین بخشهای دیگری مانند دانشگاههای موجود در قطر بود، آنچه اینها را سر پا نگاه میداشت و کمک و حفظ میکرد همین نیروهای مختلفی بود که از بخشهای مختلف جمع شده بودند، از مصر و سوریه و اردن و عراق و فلسطین و سودان گرفته تا حتی موریتانی و تونس و مغرب و الجزایر. در نتیجه، قطر میتوانست با کمک این نیروها ایفای نقش کند.
واقعیت این است که قطریها تا اندازهای دچار توهم شدند یعنی تصور غیرواقعبینانهای از خود پیدا کردند و خود را بزرگتر و مهمتر از واقعیتشان دیدند. نیروها و امکاناتی که آنها داشتند متعلق به خودشان نبود، ولی به هرصورت شرایط، دستِ بازی برای آنها قائل شده بود و به آنها اجازه میداد کارهای مختلفی انجام دهند. آنها این قدرت مانور را به دلیل ویژگی سیاستهای بینالمللی و منطقهای پیدا کرده بودند و به همین دلیل بود که در عرصههای مختلف حضور داشتند و دخالت میکردند. ظاهراً در سال 2006 یا 2007 بود که فیلمی درباره تونس پخش کردند که این منجر به قطع رابطهشان با تونس شد. به هر حال، این سیاستِ آنان در آن زمان هم مشکلاتی ایجاد میکرد.
اما در مجموع اعراب و خصوصاً اعراب خلیج فارس در بسیاری از موارد که به رابطهشان با اسرائیل مربوط میشد به قطر نیاز داشتند. او بیمحابا با اسرائیلیها مرتبط بود و دیگران نمیتوانستند چنین کنند و لذا هم از این رابطه راضی بودند و هم توسط او و زیر چتر او با اسرائیلیها مذاکره میکردند. مضافاً که قطر آغاز کننده این ابتکار بود و اتهام آغازکنندگی را از سایر اعراب دور میساخت.
* پخش آن فیلم چه ارتباطی با توهم و غیرواقعبینیِ مذکور داشت؟
** واقع این است که قطریها بالاخره عرب هستند، و جهان عرب هم محدودیتهای خاص خودش را دارد؛ در قلمرو عربنشین، اینگونه نیست که شما هر مطلبی را بتوانید اظهار کنید؛ یعنی درست است که امروزه به برکت وسائل الکترونیکی و ازجمله ماهوارهها، همگان به همه چیز دسترسی دارند و میتوانند همه حرفها را بزنند و منتقل کنند، اما ظرفیت این بخش از دنیا به گونهای نیست که شما بتوانید هر چیزی را بازگو کنید و واکنشی هم نداشته باشد. البته اگر بلندگویی مانند بیبیسی یا سیاِناِن چنین کند، اینها ضعیفتر از آنند که بتوانند در برابر او واکنشی نشان دهند؛ اما زمانی که قطر چنین میکند، اولاً به آنها برمیخورد که کشور کوچکی مانند قطر بخواهد این حرفها را بزند، و ثانیاً ابزارهایی دارند که بتوانند در برابر او بایستند.
به هرحال، بعد از انقلابهای عربی، قطر عامل مهمی در ایجاد ناآرامیها بود، به ویژه در تونس و لیبی. در آن زمان، قطر خیلی خوشحال بود که هواپیماهایش جزئی از مجموعه اروپایی است و در بمباران لیبی، آنان را همراهی میکند؛ غافل از اینکه غربیها از قطر صرفاً به عنوان ابزاری برای مشروعجلوهدادن حملاتشان استفاده میکردند، نه اینکه واقعاً او را شریک خود میدانستند و اهمیتی برای او قائل بودند.
* آیا قطر با این کارها میخواست خود را نیرویی طرفدار دموکراسی نشان دهد؟
** بله، بعد از داستان بهار عربی، قطر خود را منادی دموکراسی و مخصوصاً منادی حکومت مدرن و مدافع مدرنسازی سیاسی و اجتماعی جهان عرب میدانست. نمونهای را بگویم؛ یکی از اساتید تونسی میگفت که به فاصله چند ماه بعد از سقوط بنعلی، امیر قطر یعنی همین حَمَدبنخلیفه به موریتانی رفت و در آن سفر، رفتارش با موریتانیاییها آنقدر بد و آمرانه بود که در هنگام عزیمت از موریتانی، هیچکس بدرقهاش نکرد. به آنها گفته بود که برای مدرنسازی جامعهشان حتماً باید چنین و چنان کنند. از آنجا به تونس میرود.
در فرودگاه تونس هم مشکلی در تشریفات پیش آمده بود و او میگوید که من به اینجا آمدهام تا مسائل تشریفات را به شما یاد بدهم؛ خیلی به تونسیها برخورده بود. آن استاد میگفت که تنها عاملی که بالاخره تا اندازهای اوضاع را کنترل کرد این بود که قطریها به حزب النهضه در تونس کمکهای زیادی میکردند؛ و النهضه هم در آن زمان نفوذ زیادی داشتند. اینها تلاش کردند مسأله را کنترل کنند.
* مگر نوع حکومت خودشان چیست که داعیه دموکراسی هم دارند؟
** حکومت خودشان قبیلهای است. اما به هرحال این ادعا را هم داشتند .این جریان ادامه یافت و به طور مشخص به مصر رسید؛ در مصر و در زمانی که مُرسی روی کار بود، اینها خیلی از او حمایت کردند؛ و بعد از سقوط مُرسی، رابطه قطر و مصر دچار تنش خیلی زیادی شد؛ یک علتش هم عامل روانی بود، چراکه مصریها قطر را خیلی کوچک میشمردند و همیشه هم میگفتند که قطر یک «دُوَیله»ای است نه اینکه یک دولت است؛ «دُوَیله» و «کِشورک» است و حالا دارد برای ما خطمشی تعیین میکند و از ناراضیهایمان حمایت میکند. قطر یک چنین رویکردی داشت. این رویکرد طبیعتاً با واقعیت جهان عرب در تعارض بود و بالاخره قطر باید دیر یا زود بازخوردش را میدید، اگرچه شرایط کنونی و با این شدت قابل پیشبینی نبود.
* آیا ممکن است اوضاع کنونی و جاری را با جزئیات بیشتری تشریح و تحلیل کنید؟
** همانطور که گفتم خودِ قطر به عنوان یک کشور و به علت سیاستی که از زمان پدرِ تَمیم در پیش گرفته بود، خودش یک عامل تشنج بود. و اما بپردازیم به وضعیت موجود و اینکه این کشورها به این کیفیتِ کمسابقه نه تنها با قطر قطع رابطه میکنند، بلکه میتوان گفت که او را به طور کامل بایکوت میکنند. این بایکوت به اندازهای شدید است که حتی هواپیماهای قطرایرویز که دیگر اجازه ندارند از فضای مصر و عربستان عبور کنند. لذا مجبور شدند تغییر مسیر بدهند و از آسمان ایران بگذرند؛ و حتی تعدادی از آنها برای سوختگیری در فرودگاه تبریز به زمین نشستند.
اجمالاً باید گفت که وضعیت کنونی، صِرفِ قطعرابطه نیست، بلکه اینها از حدود 10 روز پیش مقدمهچینی سنگینی برای ایجاد این شرایط انجام دادند؛ امیر قطر را به باد انتقاد گرفتند که چرا آن مطالب جانبدارانه را درباره ایران و موارد دیگر گفته است؛ و واقعاً پیشاپیش معلوم بود که برنامهشان چیست و میخواهند در قبال این مسأله چه واکنشهایی داشته باشند؛ لذا هر اندازه هم که قطریها تلاش کردند توضیح بدهند و توجیه کنند، گوشِ شنوایی نبود؛ چرا که از قبل تصمیم گرفته بودند.
* آیا ممکن است که تَمیم واقعاً چنان سخنانی گفته باشد و ماجرای هکشدن وبسایت خبرگزاری قطر واقعیت نداشته باشد؟
** نه، ممکن نیست تَمیم چنان سخنانی گفته باشد؛ بر فرض هم که گفته باشد، بعد از عذرخواهی و توضیحی که قطریها میدهند باید داستان تمام بشود؛ حداکثر اینست که بگوییم قطر عذرخواهی هم نکرد و به اندازه کافی توضیح نداد، ولی حتی در این صورت هم مسأله نباید به چنین تشنج گستردهای تبدیل شود. اینها نشان میدهد که مسأله از قبل برنامهریزیشده بوده و آن اظهاراتِ ادعاییِ تمیم بهانهای بیش نبوده است.
نکته این است که به جز بحرین که کاملاً تابع عربستان است و حتی در شرایط کنونی به اعتباری جزئی از عربستان به حساب میآید، سه کشور اصلی هستند که هر یک به دلایل متفاوتی با قطر قطعرابطه کردهاند؛ این سه کشور عبارتند از عربستان، امارات و مصر؛ مخصوصاً در آنجا که به مصر مربوط است، این قطعرابطه دلائل کاملاً متفاوتتری دارد. جالب این است که کشوری مثل عربستان میگوید ما برای حفظ امنیت داخلی، این رابطه را قطع کردهایم؛ یا کشوری مثل امارات از قطریها میخواهد که ظرف 14 روز به دلایل امنیتی و خطراتی که از حضور آنها برای کشورشان وجود دارد، امارات را ترک کنند. اصلاً این لحن، لحن عجیب و غریبی است.
برگردیم به اصل قضیه؛ برخی از دلائلِ این رفتار خصمانه با قطر، آشکار و مکشوف است؛ مثلاً درباره مصر، ما میدانیم که از سالها قبل، تشنج عمیقی در روابط مصر و قطر وجود داشته است. واقعیت این است که این تشنج صرفاً به نظامحاکم مصر مربوط نبوده است، بلکه بخش مهمی از روشنفکران، نویسندگان، مطبوعات و رسانههای مصری هم به دلیل سیاستهایی که قطر اتخاذ کرده بود، واقعاً از او عصبانی بودند. درباره عربستان و امارات هم باید گفت که آنگونه که خودشان به حسب ظاهر بیان میکنند، آنها احساس میکنند که قطر با سیاستهایی که آنها و مخصوصاً عربستان میخواهند در شورای همکاری القاء و اعمال کنند سازگاری لازم را ندارد. البته این را بعضاً بهطور صریح هم نمیگویند.
بنابراین، هدف آنها این است که قطر را گوشمالی شدید دهند و از قِبَل آن، به کشوری مانند عُمان و یا حتی کویت هم هشدار بدهند که حداقلهایی را رعایت کند. اما در پشت پرده و در باطن قضیه مسائل دیگری هم در جریان است. یکی از آنها به فعالیتهای سفیر امارات در آمریکا مربوط میشود؛ اخیراً ایمیلهای او هک شد و چنین به دست آمد که او در طی یکسال و یکسالونیم گذشته، از طریق ایمیلهایی که ردوبدل میکرده خواهان این بوده است که مهمترین پایگاه منطقهایِ آمریکا که در قطر است به امارات منتقل شود. یقیناً آمریکاییها هم از این فرصت استفاده خواهند کرد و این مطلب را به اصطلاح به مزایده خواهند گذاشت و از دو کشور خواهند پرسید که تو بیشتر پول میدهی یا رقیبت؛ در این میان، آنها قطعاً گروکشی خواهند کرد.
بخش دیگرِ مسائلِ پشتپرده به هماهنگی کاملی مربوط است که در طی مدت اخیر بین عربستان و امارات و اسرائیل پیدا شد و اینکه به هرصورت، اینها میباید اقداماتی انجام میدادند. همین دیروز بود که لیبرمن وزیر دفاع اسرائیل مصاحبهای کرد و گفت که قطع رابطه با قطر زمینه را برای همکاری بیشتر ما با اعرابی که، به تعبیر او، تروریسم را برای خودشان هم معضل میدانند، فراهم خواهد کرد. البته اینگونه نیست که سیاست قطر کاملاً مخالف اسرائیل باشد، بلکه تقریباً اولین دفتر بازرگانی اسرائیل در دهه 90 در قطر زده شد. قطر سیاست اسرائیلی مشخصی دارد؛ ولی سیاست قطر، با آن سیاستی که عربستانیها و اماراتیها در مدت اخیر با اسرائیل داشتند هماهنگ نبود.
حرف لیبرمن هم ناظر به همین نکته است. مسائل پنهان دیگری هم هست، از جمله اینکه قطر با حماس ارتباطهایی دارد. واقع این است که اسرائیل خواهان حذف یا تعدیل بیشازاندازه حماس است و در این زمینه اقداماتی هم انجام داد، ولی قطر چندان درون این چارچوب نبود. به هرحال، عوامل پشتپردهای در این زمینه وجود دارد که اهمیتش به عنوانی بیش از عوامل آشکاری است که معمولاً اظهار میشود یا خود طرفهای قطعرابطه کننده بیان میکنند. ادامه دارد...
ش.د9601723