* آنها قطر را به حمایت از گروههای تروریستی متهم میکنند، نظرتان چیست؟
** این واقعیت دارد. آنها حتی در تحریک طوارق در کشور مالی که تنشهای فراوانی آفرید و در نهایت به دخالت نظامی فرانسویان منجر شد، نقش داشتند. حمایت آنها از تروریستهای شناخته شده و ناشناخته منطقه بر همگان روشن است. امّا خود سعودیها بیش از اینان چنین میکردند. اکثر قریب به اتفاق فتوا از جانب آنها بود. در اواخر دهه نود عملیاتی در اسرائیل انجام شد که به کشته شدن غیرنظامیان انجامید. بلافاصله بن باز، مفتی سعودیها این عملیات را حرام دانست، امّا صدها و بلکه هزاران عملیات انتحاری که در عراق انجام میشود هیچگاه محکوم نشد و به گونهای مستقیم یا غیر مستقیم مورد حمایت قرار گرفت و هنوز هم میگیرد.
آنان مهمترین پشتیبان تروریستها در عراق و سوریه و لبنان بوده و هستند. بندر بن سلطان وزیر سابق اطلاعات در ملاقات با پوتین صریحاً به او میگوید اگر امنیت بازیهای تابستانی شهر سوچی را میخواهید باید با ما همکاری کنید چرا که تروریستهای چچنی در اختیار ما هستند. جالب اینجا است که اینان این همه را فراموش کردهاند و فراموش کردهاند که اصلیترین اعضای داعش و هدایت کنندگان ایدئولوژیک آنها همگی سعودی هستند و کتابهای دروس اسلامی داعشیان در موصل همان کتابهای درسی مدارس عربستان بود. مضافاً که شبکههای افراطی که پیوسته دیگران و نیز شیعیان را به کفر و شرک متهم میکنند، عموماً در این کشور قرار دارند. شبکههایی که توسط وزیر اطلاعات سابق سعودی به همین علت تعطیل شد که با نفوذ عالمان وهابی دوباره به راه افتاد.
* آیا میتوان برای اقدامات مصر هم عوامل پنهانی را برشمرد؟
** واقعیت این است که اولویت برای مصر این بود که قطر را سر جای خود بنشاند. اصولاً مصریها به اعتباری خودشان را رهبران جهان عرب میدانند و این احساسی است که در تکتک مصریها وجود دارد. ولی قطر ناسازگاری غیرقابلفهمی داشت؛ و لذا خودش را با مصر درگیر میکرد. درست است که مصر کشور فقیری محسوب میشود، ولی ظرفیتهای کافی و توان ایستادن در برابر قطر را دارد. البته مصریها به همین دلیل که خودشان را رهبران واقعی جهان عرب میدانند، در آینده با سعودی هم مشکل پیدا خواهند کرد. این یک واقعیت است. ولی واقعاً مهمترین عاملی که مصر را به این قطعرابطه واداشت، مشکلات انباشته شده بعد از سقوط مُرسی تا زمان حاضر بود، مخصوصاً که قطریها هم در برابر مصریها بیشازاندازه سختجانی میکردند.
* آیا میفرمایید که برای مصریها جنبه روانیِ قضیه بیش از هر چیز دیگری اهمیت دارد؟ و اینکه آنها به دنبال منافع خاصی نیستند؟
** بله، میتوان گفت که همینطور است.
* موضع کشور ضعیفی مانند لیبی و کشورهای کوچکی همچون موریس و مالدیو را چگونه ارزیابیمیکنید؟
** بخش شرقی لیبی که در کنترل نیروهای ژنرال حَفتَر است، در حالحاضر جزئی از مصر به حساب میآید؛ پس لیبی در این جریان، به اعتباری از تصمیم مصر تبعیت کرده است. موریس و جزایر مالدیو هم کشورهای کوچک و ضعیفی هستند که عملاً به علت وابستگیهای مالی و اقتصادیشان به عربستان است که چنین اقداماتی انجام میدهند؛ اصولاً مسائلی که میان عربها و قطر وجود دارد، برای آنها مفهوم نیست.
* دلیلی که برای عدم هماهنگی قطر با عربستان مطرح فرمودید توهمزدگی حاکمان این کشور و پا را فراتر از گلیم نهادن و عملکرد آنان خارج از ظرفیت واقعیشان بود. آیا غیر از این، مسأله دیگری هم وجود دارد؟ مثلاً آیا اینگونه نیست که در قطر ایدئولوژی متفاوتی وجود داشته باشد؟ یا اینکه قطریها آرمان متفاوتی داشته باشند؟
** اتفاقاً به جهاتی، قطر نزدیکترین کشور به عربستان محسوب میشود، چون میتوان گفت که همان حدود 400هزار نفر جمعیتی که دارد، اکثراً تمایلات وهابی دارند. البته نه اینکه به تازگی اینطور شده باشند، بلکه از قدیم چنین گرایشهایی داشتهاند. اصلاً خود خاندان آلثانی، در حدود کمتر از 200 سال پیشتر، از مردم نَجد بودند و از نجد به شبه جزیره قطر آمدند و با کمک انگلیسیها قدرت را به دست گرفتند. مهمترین مسجدی هم که در قطر ساخته شد و همین چند سال پیش افتتاح شد و حَمَد هم خیلی به آن افتخار میکرد و خودش در مراسم افتتاحش شرکت داشت، عنوانش را مسجد «محمدبنعبدالوهاب» گذاشتند؛ یعنی مسجد را به اسم مؤسس وهابیت نامگذاری کردند. بنابراین، به لحاظ مذهبی و تمایلات وهابی، این کشور و نظام حاکمِ این کشور عملاً نزدیکترین به سعودیهاست و به مراتب بیش از اماراتیها و سایر شیخ نشینها.
ولی این هم وجود دارد که نوع تفکر سعودیها در سیاستِ خارجی و منطقهای با نوع تفکر قطریها متفاوت بوده است. به همین نسبت، در سیاست داخلیشان هم، با یکدیگر متفاوت بودهاند. این نوع تفاوتها بالاخره در یک زمانی به تعارض میرسد. خاصیت جهان عرب و خاصیت اعراب هم این است که واقعاً در مدت بسیار کوتاهی، همه چیز را 180 درجه برمیگردانند؛ مثلاً همین چندی پیش بود که ملک سلمان به قطر رفت و باشکوهترین استقبالی را که در طول تاریخ قطر انجام شده بود برای او به عمل آوردند. یا فرض کنید همین آقای حَمَد، اصلاً روابط خانوادگی شخصی با اسد و خانواده اسد داشت؛ ولی در زمان بسیار کوتاهی همه چیز فراموش شد و بهم ریخت.
یعنی واقعاً بدون اینکه بخواهیم انتقاد بکنیم، باید بگوییم که تصورشان همانند دوران گذشته است. برای نمونه،هارونالرشید همه چیزش را مرهون برامکه بود. برامکه یک خانواده بزرگِ ایرانی بودند که خدمات فوقالعاده زیادی نه تنها به لحاظ سیاسی، بلکه حتی به لحاظ تمدنی و فرهنگی و ایجاد مَدنیت، بههارونالرشید و به بغداد کردند. بهرغم خدمات زیادی که برامکه انجام دادند،هارونالرشید در یک شب تصمیم گرفت که نه فقط جعفر برمکی، بلکه تمامی خاندان برامکه را قتلعام کند. این عقلانیتِ دوران قدیم هنوز هم در آنان وجود دارد؛ تنها تفاوتش این است که اگر قتلعام نمیکنند، به این دلیل است که شرایط دنیا اجازه نمیدهد. واِلّا نوع واکنشهای آنها لحظهای و احساسی و محاسبهناشده است. یک چنین حالتی دارند.
واقعاً علیرغم همه مشکلاتی که در میان اینها وجود دارد، اعم از مسائل آشکار و پنهان، اگر در هر جای دیگر دنیا بود، حتی اگر در جهان سوم بود، به این صورت تصمیم نمیگرفتند. اینها در مجموعهای به نام شورای همکاری خلیج فارس هستند و خیلی راحت میتوانستند مسائل را در این شورا و در چارچوب دوجانبه مطرح و حلوفصل کنند؛ میتوانستند مسأله را به انحاء مختلف مطرح کنند. ولی واقعیت این است که عقلانیت آنها هنوز مانند همان عقلانیتی است کههارونالرشید نسبت به برامکه داشت، عقلانیتی که در در یک لحظه یک تصمیم عجیبوغریب میگیرد. اینکه انسان در یک لحظه همه چیز را پشت سر خودش خراب کند، در حالحاضر که در سال 2017 زندگی میکنیم، خصوصیتی است که شما میتوانید در این منطقه مشاهده کنید.
* به نظر شما موضع ایران در قبال این تحولات چه باید باشد؟
** بهتر است در این باره کمی مفصلتر صحبت بشود. خلاصه موضوع این است که ما تصور روشنی از چگونگی تصمیمگیری و تصمیمسازی و اصولاً از درک سیاسیِ همسایگان جنوبیخود نداریم. سیاست خارجی این کشورها، به معنی سیاستی که در خدمت منافع و مصالح کشور یا حتی نظام حاکمشان باشد، فقط در قبال کشورهای غربی مطرح است. یعنی آنها تقریباً فقط با کشورهای غربی سیاست خارجی واقعی دارند. ولی در مورد کشورهای منطقه و به ویژه ایران، سیاست خارجی اینها عمدتاً تابع مسائل داخلیکشورشان و همچنین تابع سیاست بینعربیشان است؛ به بیان دیگر، سیاست اینها در قبال ایران،در خدمت سیاست داخلی و سیاست بینعربیشان است. بنابراین، در رفتار سیاسی اینها نسبت به ما، منطقِ سیاستِ خارجی آنگونه که امروزه در دنیا معمول و جاری است وجود ندارد.
شما رابطه هند یا کشور همسایهای مانند ترکیه با ایران را تصور کنید؛ این رابطه تابع منافع و مصالحی است که آنها برای خودشان تعریف میکنند؛ و پیرو جایگاهی است که ایران در این منافع و مصالح دارد. آنها رابطه خود را با ایران بر اساس همین منافع و مصالح تنظیم میکنند. اما همسایگان جنوبیما اینگونه نیستند؛ واقعاً ما بخشی از مصرف داخلیشان هستیم، به ویژه در آنجا که دچار مشکلات میشوند؛ زمانی که دچار مشکلات داخلی یا بینعربی هستند، به دشمنی با ایران نیاز دارند. احیاناً ممکن است در ایران افراد زیادی این را نپذیرند، ولی این واقعیت دارد. اصولاً سیاست آنها در قبال ایران و روشنتر بگویم، دشمنی آنها با ایران، بخشی از ثبات داخلی آنها است.
ما باید به طور مشخص این موضوع را بپذیریم که سیاست خارجی اینها در قبال کشورهای غربی بهطور ذاتی و به لحاظ مبنایی با سیاست خارجیشان در قبال کشورهای منطقه تفاوت دارد؛ و در بین کشورهای منطقه، بیشترین حساسیتشان نسبت به ایران است. حالا اینکه چرا بیشترین حساسیت را نسبت به ایران دارند، دلائل مختلف تاریخی، اجتماعی، مذهبی و حتی فرهنگی دارد و خود بحثخیلی مفصلی است.
* آیا این رفتار آنها در قبال ایران صرفاً برای فرافکنی است؟ یعنی آیا صرفاً برای فرار از مشکلات داخلی و بینعربی خودشان است یا اینکه غیر از بحث فرافکنی، مسائل دیگری هم وجود دارد؟
** قطعاً و دقیقاً فرافکنی است؛ اما این فرافکنی، صرفاً فرافکنیِ سیاسی نیست که زمینه اجتماعی، فکری، فرهنگی و مذهبی نداشته باشد؛ بلکه در دل فرهنگشان و در دل مردمشان گاهی به طور بالفعل و گاهی به طور بالقوه وجود دارد. در نتیجه، آنها به راحتی میتوانند این کار را انجام دهند و حتی به راحتی میتوانند منطقه را نسبت به ایران قطبی کنند؛ و در واقع این کار را هم کردند. به هرحال، چنین واقعیتی وجود دارد. در نتیجه، بهتر است که ما در همه مواردی که به این کشورها مربوط میشود، احتیاط کنیم. البته نباید فرصت را هم از دست داد، ولی نباید هیجانزده شد. اصولاًهیجانزدگی به دلایل مختلف، بخشی از سیاست خارجی ما شده است؛ یعنی ما در طی دوران اخیر، شرایطی داشتیم که کُلاً- و اگر نگوییم کُلاً باید بگوییم فیالجمله- هیجانزدگی، سهم مهمی در سیاستسازی ما داشته است.
پرهیز از هیجانزدگی را در مورد این کشورها باید با یک ضریب بیشتری مراعات کنیم؛ در آنجایی که به اینها مربوط است، صلاح این است که صحبتی نکنیم و ورودی به مسأله نداشته باشیم. شما ممکن است با جانبداری از یکی از طرفین، به مسأله ورود پیدا کنید و آن طرف را هم خوشحال کنید، اما این ورود شما، دشمنیِ طرف دیگر را به مراتب بیشتر تحریک میکند؛ و ثانیاً این کشورها به اندازهای در حال تغییر و تبدّل هستند که آن خوشحالیِ طرفی که به نفع او صحبت کردهاید، ناپایدار و لحظهای است و هیچ پشتوانهای وجود ندارد که او در لحظهبعد هم به همان اندازه خوشحال باشد یا اینکه اصلاًاز آن خوشحالیاش پشیمان نشود و بر ضد شما عمل نکند. این حرف مشکلی است؛ ولی باید گفت که گرچه ایران کشور خیلی مهمی است و در این منطقه فوقالعاده تأثیرگذار است، اما بهتر است در چنین مواردی بیشتر خویشتنداری کند و موضع مشخصی نگیرد و البته بدون تحریک دیگران از فرصت، به ویژه اقتصادی، سود جوید. و این مسئله را به عهده مسئولان امر و سیاستگذاران بگذارد.
* آینده قطر را چگونه پیشبینی میکنید؟
** به هر حال قطر نمیتواند چندان مقاومت کند. موقعیت قبلی او ناشی از ظرفیتهای واقعیاش نبود، مضافاً که از جانب نظامهای عربی به دلایلی تحمّل نمیشد. البته درصد قابل توجهی از اعراب تحصیلکرده و کسانی که گرایشهای سیاسی و ضد غربی دارند با او موافق هستند، امّا این چندان کارساز نیست. او مجبور است خود را تعدیل کند و این دوران گذار برای او بسیار سخت است. بعید است نظام موجود تغییر کند، امّا سیاستهایش تغییر خواهد کرد. این حالت را در کویت پس از آزادسازی از اشغال صدام شاهد بودیم. مهم در این میان این است که ممکن است فشارها بر روی عمان و کویت و خصوصاً عمان در مورد سیاست ایرانیشان افزایش یابد و این در صورتی است که سه کشور اصلی تحریم کننده بر مواضع کنونی بایستند که احتمالش چندان زیاد نیست. سیاست عربستان و امارات در موارد فراوانی و از جمله مسئله یمن همراستا نیست و این غیر همراستایی با مصر به مراتب بیشتر و عمیقتر است که بیانش به طول میانجامد.
ش.د9601716