آزمون و خطا کافی نیست!؟
حسین شمسیان در کیهان نوشت:
چهار سال مذاکره و سپس مراوده آشکار و پنهان، ما را در بزنگاه استثنایی و بینظیر کنونی قرار داده و قطعا بعد از این روزهایی خطیرتر و مهمتر در پیش خواهیم داشت و بسته به اینکه تجربیات تلخ اندوخته شده در این ۴ سال، بکار گرفته شود یا نه، نتیجهای دربر دارنده عزت ملی یا خدای نکرده خلاف آن، برایمان رقم خواهد خورد.
ارزیابی صحیح از موقعیتی که در آن ایستادهایم و همچنین شناخت طراحی آینده
دشمن و بخصوص منظومه فکری او و بالاخره طراحی و بکارگیری راهبردی ملی و
مقاوم در برابر آن طراحی، دادههای بسیار مهمی است که بدون تسلط بر آنها،
نمیتوان امید به رفتاری منطقی و معقول داشت. این چند گزاره مهم و کلیدی
را به اختصار مرور کنیم.
۱- موقعیتی که ما در آن قرار داریم، نقطهای تعیینکننده است، هم برای ما و
هم برای دشمن. ما با دادن امتیازاتی نقد، وعدههای نسیه دریافت کردیم و
به امید نقد شدن آنها، صبر کردیم. در سررسید وعدهها، دشمن دبه کرده و
زیاده خواهی میکند. این خلاصهترین گزارش از وضعیت ماست. اندکی تشریح
میتواند موضوع و موقعیت را روشنتر کند. در هر مذاکرهای، برگ برندههاست
که حرف میزند. برگ برنده ما در گذشته، توان غنیسازی ۲۰ درصد و بالاتر،
حدود ۲۰ هزار سانتریفیوژ فعال و بالاتر از همه، ارادهای راسخ برای
ایستادگی و ادامه راه بود. بدون هیچ توصیف و تشریحی درباره علل و چرایی
ماجرا، آنچه واقع شده این است که ما برگ برندههایمان را در اولین مرحله،
به حریف واگذار کردیم و در دشمن این امید را ایجاد کردیم که میتواند
امتیاز بیشتری بگیرد بدون آنکه کمترین امتیازی بدهد! همین هم شد، آنها
امتیازی ندادند، حتی آنچه بدان متعهد بودند و ما هم برگ برنده دیگری برای
مقابله با زیادهخواهی رو نکردیم. اکنون بازنده ماجرای برجام مائیم و برنده
آنها. تهدید آنها به خروج از برجام هم هیاهو و نمایش است برای اینکه
بتوانند امتیاز بیشتری بگیرند و کاری کنند که ما از ترس مرگ خودکشی کنیم!
تصور ایجاد شکاف بین اروپا و آمریکا، به همان اندازه مضحک است که روزگاری
توهم ایجاد شکاف در داخل حاکمیت آمریکا بود! آن حرفها را که یادتان هست!؟
شکاف بین کنگره و کاخ سفید! شکاف بین جمهوریخواهها و دموکراتها و مطایبات
دیگری از این دست! حالا هم برخی معتقدند باید با اروپا مماشات کرد،
قراردادهای جدید و اغواکنندهای منعقد کرد تا آنها را به ماندن در برجام
تشویق کنیم! یعنی راهی را که یکبار با آمریکا رفتیم، حالا با اروپاییها از
نو شروع کنیم! «توهم تضمین برجام با انعقاد قراردادهای تجاری» تنها و تنها
زائیده افکاری است که کمترین شناختی از واقعیتهای سیاسی و میزان اهمیت
کشوری به اسم جمهوری اسلامی در جهان ندارند و البته در اوج این بیخبری و
بیشناختی، اصرار به نظریهپردازی هم دارند! هرکس گمان کند میتواند با یکی
دو قرارداد چند میلیارد دلاری و حتی چند ده میلیارد دلاری، غرب را به
کاستن از فشارها بر نظام اسلامی و دست برداشتن از دشمنی حدود ۴۰ ساله با ما
متقاعد کند، نه ماهیت استکبار را شناخته و نه از ارزش و تاثیر جمهوری
اسلامی خبر دارد! تصور این جماعت این است که با پول، میتوان عزت خرید،
اقتدار کسب کرد، دل کسی را به دست آورد! فرجام این بازی از ابتدا مشخص است،
بخصوص وقتی بدانیم آمریکاییها برای مقابله با ما، از پرداخت هر هزینهای
دریغ نمیکنند و نوکران شیردهی چون عربستان هم برای آنها، خوشرقصی
میکنند.
۲- درباره طرح آینده دشمن هم میتوان به روشنی نقشه راه آنها را برانداز
کرد. واقعیت این است که هیچ موضوعی در این حوزه مبهم نیست و از ابتدا هم
نبوده و اگر کسی یا کسانی تدبیری نمیاندیشند و کاری نمیکنند، باید دید
گیر کارشان کجاست و...
اصلیترین هدف دشمن در این مرحله، داخلیسازی منازعات و دوقطبیسازی بین
مردم – مشخصا مردم و نه مسئولان- در موضوع تحریمهاست. سال ۲۰۱۲
آمریکاییها از «تحریمهای فلجکننده» رونمایی کردند و رسما اعلام کردند که
هدف از اعمال و وضع این تحریم ها، تشدید فشارها بر مردم ایران است تا آنجا
که بر حاکمان خود خروج کنند! اکنون پرده دیگری از آن سناریو در قالب
تحریمهایی که در ۹ آبان اجرایی میشود در پیش است. در داخل هم عدهای با
بازکردن برخی منافذ و رخنهها، راه را برای دست یافتن دشمن به این آرزوی
بزرگ هموار کردهاند! یکی از مهمترین اهداف آنها، تغییر ذائقه و سبک زندگی
مردم به شیرینیهای مقطعی و آدامسی اهدا شده از غرب بود تا در بزنگاه
تحریمها و از بین رفتن آن شیرینی مقطعی، صدای مردم را به اعتراض بلند
کنند. نگاهی به سیل واردات بیرویه و کاملا غیرضروری که ورود آنها جملگی در
داخل کشور سازماندهی و اجرایی شده، گویای پیشبرد گام به گام این سناریو
است. اگر در گذشته، دشمن مثلا قرارگاه خاتمالانبیا(ص) را تحریم میکرد،
اگر همکاری در فلان بخش پتروشیمی یا نفت و گاز را تحریم میکرد، ممکن بود
مردم به سادگی متوجه عوارض و عواقب آن نشوند و موج اجتماعی در کشور بوجود
نیاید.
اما اکنون با این سبک واردات، هر فرد ایرانی ممکن است رسما خود را متضرر وضع تحریمهای جدید ببیند! کافی است نگاهی به خیابانهای شهر بیندازید تا جولان خودروهای فرانسوی و غیر آن را ببینید، کافی است به یاد بیاورید که همین لحظه بیش از ۷ هزار خودرو در گمرکات کشور، در آستانه ترخیص و ورود به کشور هستند! حتما این خودروها خریدار دارد، ثبتنام شدهاند، مشتریهایی منتظرشان هستند، نیاز به خدمات پس از فروش و قطعات دارند و...و این یعنی فرانسویهای مودب (!) در حال گروگانگیری نفر به نفر مردم ما در پروژه فرنگیسازی اقتصاد هستند. این بدون همکاری صمیمانه (!) عوامل داخلی ممکن بود!؟ همان جماعتی که در تلاش هستند مناطق آزاد و مناطق ویژه اقتصادی، یعنی دروازههایی مطلقا و صرفا برای واردات و بدون هیچگونه فایده دیگر را چند برابر کنند! اینها همه و همه، حلقههای یک زنجیره بزرگ و خطرناک است. وابستگی فرد فرد مردم به خارج، تشدید فشارهای تحریمی، ایجاد مخالفت اجتماعی با سیاست مقاومت و ایستادگی در برابر دشمن!
این رویه شوم با اقداماتی همراه است. مثلا میتوان اینگونه پیشبینی کرد
که کسانی در آینده، در صدد رفع عامل خودساخته فشار میافتند! یعنی همانطور
که روزگاری به دروغ، صنعت هستهای را عامل فشار دشمن معرفی کردند، بر
سر آن مذاکره کردند و در قلب آن سیمان ریختند، حالا همان سناریو را
فیالمثل با سپاه اجرا کرده و تا مرز سیمان ریختن در قلب این عامل هم پیش
خواهند رفت!
۳- اما راهبرد اصلی که باید به آن توجه کرد و با عملیاتی کردن آن، از
تلهای که غرب و غربزدگان برای مردم فراهم کردهاند خارج شد چیست؟ دشمن به
خوبی دریافته که ایران با اتکا به سه عنصر مهم و کلیدی توانسته و میتواند
در منطقه و در جهان تاثیر گذاشته و نقشآفرین باشد. نخست نیروی انسانی مؤمن
و انقلابی هوشمند، دوم منابع و استعدادهای مادی و سوم جغرافیا و موقعیت
ممتاز. به همان اندازه که آنها این توانمندیهای سهگانه را جدی گرفته و در
جهت تضعیف و تخریب آن کوشیدهاند، در داخل هم کسانی نسبت به این استعدادها
غفلت کردهاند و حتی با دشمن همسو و همگام بودهاند!
تردیدی نیست که بخش عظیمی از صنایع کشور تعطیل و نیمه تعطیل شده است. کاری
به آمارسازیها نداریم، هر انسان منصف و واقعبینی با نگاهی به اطرافش
حقیقت این سخن را درک میکند و به وضوح میبیند که عده زیادی از جوانان
کشورمان، در عین استعدادها و شایستگیهای فراوان، بیکارند و عمرشان تباه
شده است.
تردیدی نیست که سیل ویرانگر واردات و قاچاق، رمق و شیره اقتصاد ایران را از
بین برده و یارای ایستادگی آن را روز به روز کمتر کرده است.
در این هیاهو، دو گروه در کشور وجود دارد، دو تفکر و دو راهبرد.
دسته اول معتقد است که درها، هنوز هم کم باز است! باید به سازمان تجارت
جهانی بپیوندیم، موانع ناچیز تعرفهای را برداریم و در واردات را به کشور،
تماما باز کنیم! باید مناطق آزاد را چند برابر کنیم! باید مناطق ویژه
اقتصادی را چند برابر کنیم تا... تا همه چیز در خدمت کلانسرمایهداران
وارداتچی قرار گیرد! تا از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را وارد کنیم! نه
کشاورزی کنیم و نه تولید صنعتی! نفت بفروشیم و بخوریم! حالا اگر نفت مفت
شد، عزاداری کنیم و اگر نفت گران شد، آقایی کنیم! هم منشا این تفکر معلوم
است که از کجاست و هم فرجام آن معلوم است که با کشور چه میکند.
دسته دوم معتقدند، بیش و پیش از هر چیز، تولید ملی مهم است، اشتغال
جوان ایرانی، بهرهگیری از این خاک زرخیز و اینهمه استعداد بینظیر اهمیت
دارد. باید در عین تامین نیازهای مردم از هر راه ممکن، اقتصاد را درونی و
بومی کرد، باید جوان ایرانی، احساس عزت کند و دستش به آقایی در جیب خودش
باشد نه به گدایی پیش اجنبی دراز باشد. اینکه رهبر انقلاب بعد از این همه
سال، بازهم هشدار میدهند که باید از مونتاژ در صنعت دور شد، حقیقت تلخی
است که بیتعارف حاصل عملکرد مدیرانی با تفکر نوع اول است. هرچند شوربختانه
باید گفت امروز حتی مونتاژ هم در کار نیست و خودرو و هزاران قلم کالای
دیگر، بصورت کاملا آماده و بدون هرگونه دستکاری در کشور، وارد و مستقیماًُ
به مصرف میرسد.
اگر قرار است در برابر زیادهخواهیهای دشمن ایستادگی کنیم، باید بدون چشم
امید داشتن به دشمن، روی توان بچههای مستعد خودمان حساب کنیم. این تنها
راه است.
همه رسیدند به شعار همیشگی؛ مرگ بر آمریکا
حسین قدیانی در روزنامه وطن امروز نوشت:
بهواسطه حضور مؤثرتر سپاه و مشخصا «سپاه قدس» در منطقه علیه تروریستها، میتوان ادعا کرد پاسداران انقلاب اسلامی، هرگز تا این حد، جهانی نشده بودند! فیالحال اغلب مردم دنیا حتی آمریکاییهای ذله از دست رئیسجمهور حقیقتا خلوچلشان، سپاه و سرداران و سربازان غرورآفرین آن را «مهمترین کابوس تروریستها» میخوانند! از قضا، ناسزاهای ترامپ علیه سپاه، ناظر بر اذعان جهانیان به عدم تعادل روانی نفر اول کاخ سفید، کارکردی جز محبوبتر کردن سپاه ندارد! در همین کشور خودمان، دیوانهبازیهای ترامپ، کاری کرده که حتی فلان دولتمرد و بهمان عنصر سیاسی هم که تا پیش از این، ابایی از تخریب سپاه و دستاوردهایش نداشتند، سخن در مدح پاسداران انقلاب اسلامی بگویند و درباره سپاه، عوض سخن درشت، درست سخن بگویند! اینها همه خدمات ناخواسته ترامپ است به یکی از مهمترین نهادهای انقلاب اسلامی! آری! دنیایی که «قاسم سلیمانی» را نماد، بلکه اسطوره مبارزه شبانهروز و زیرکانه با تروریستها میداند، هرگز نمیپذیرد سپاه، در ردیف گروهکهای خونریزی چون «داعش» تعریف شود!
صدالبته همصدایی با ترامپ در تخریب سپاه و فیالمثل ایراد سخن علیه موشکهای آن، مایه رسوایی دیروز و امروز هر سیاستمدار زنده و مردهای است! من متن سخنرانی ترامپ را مطالعه کردم! تمام دستوپازدنهای رئیسجمهور آمریکا، برای این بود که به مردم ایران بگوید «من، شما را دوست دارم اما به این شرط که شما، سپاه را دوست نداشته باشید»! البته ترامپ بیعقل، نکرد برای این هدف مسخره خود، لااقل اتهام «تروریسم» را فقط به دولت ایران ببندد! او نهتنها انگشت اشاره برخی درشتگوییهای خود را رسما و علنا به طرف «ملت ایران» گرفت، بلکه به جای «خلیج فارس» همان را گفت که نباید! و طرفه حکایت اینجاست که با این دستفرمان، توقع داشت مردم ایران، او را دشمن ندانند! و سخنانش را از سر دشمنی نخوانند! ترامپ، همان نمرود است و همان فرعون اما از نوع بیعقلشان! بهتر بگویم؛ بیعقلترشان! چرا که نمرود هم اگر عاقل بود، اقلا سردشدن آتش بر ابراهیم را دال بر این میگرفت که سیم دومین پیامبر اولوالعزم، عجیب به خدا وصل است!
فرعون هم آنقدر خل بود که هیچوقت حرف حساب آب را نفهمد! هم خل و هم البته
متکبر! تو که دیدی دستی از غیب، دریا را به روی موسی شکافت؛ عقل نکردی که
همان دست، قادر است دوباره امواج دریا را بهم وصل کند!؟ القصه! برای ترامپ
باید ماجرای شنهای صحرای طبس را مکرر خواند، بلکه بداند آنجا که «خدا»
نقشه میکشد، کدخدا فقط میتواند نفسهای آخرش را بکشد! و ترامپ یعنی
نفسهای آخر شیطان بزرگ! کوچکتر شدن بیش از پیش آمریکا! و روند تسریعشده
تبدیل ایالات متحده به متفرقه! سخنان ترامپ، استعاره از فروپاشی آمریکا از
درون است! و ترامپ، تجلی جنون رو به اضمحلال آمریکا است! هیچوقت آمریکا
اندازه امروز در دنیا بیاعتبار نبوده! من ماجرای فروپاشی شوروی را
خواندهام اما به نظرمیرسد فروپاشی آمریکا مهیبتر باشد! ترامپ، پرده را
از چهره واقعی آمریکا کنار زد! و اوباما هم! و جان کری هم! و هیلاری
کلینتون هم! الساعه مردم دنیا، آمریکا را بیش از آنکه به «مجسمه آزادی»
بشناسند، به «پرورش داعش» میشناسند!
شاید آمریکا با راهاندازی و بال و پر دادن به گروههای تکفیری، این اندیشه شوم را هم در سر میپروراند که چهره اسلام را مخدوش کند اما مردم دنیا چندی است فهمیدهاند دین دشمن شماره یک داعش نیز «اسلام» است لیکن «اسلام ناب محمدی»! اساسا «ابوبکرالبغدادیها» محصول «اسلام آمریکایی» هستند! و همینگونه است که هیلاری کلینتون، مادر داعش خوانده میشود! اینجا مادر شهید مدافع حریم امنیت کشور، افسوس میخورد که چرا دیگر پسری ندارد تا تقدیم ماندگاری امن و امان ایران عزیز و متوقفنگهداشتن دشمن در همان موطن ابتدایی کند؛ آنجا اما مادر سرباز آمریکایی، گریبان سران کاخ سفید را میگیرد که پسرم قربانی منافع سراسر شر شما شد! اینجا مادر شهید حججی نامه مینویسد که اگر قرار است برگرداندن پیکر جگرگوشه من اسباب زحمت نظام را فراهم کند، من هم چون مادر شهید عاشورای ۶۱ هجری قمری، آنچه را در راه خدا تقدیم کردم تحویل نمیگیرم؛ آنجا اما مادر سرباز یانکی، مرتب نامه مینویسد که چرا باید پای پسرم در عراق، جا بماند!؟ مبارزه با تروریسم!؟ مقابله با داعش!؟ شما که دارید از این جرثومهها حمایت میکنید! و یاللعجب!
حتی همین ترامپ هم اسلاف خود را یکی هم با این شلاق نواخت که حامی اول تروریستها هستند! و تو ببین «کاخ سفید» چه «دیوخانه» ای است که همین ترامپ، دشمن اول تروریستها را یعنی «سپاه» را «تروریست» میخواند! به چهره ترامپ نگاه کنید! این همان چهره بدون بزک «لیبرالـ دموکراسی» است! به سخنان ترامپ گوش کنید! این ته ته ته همه دروغهای نظام سرمایهداری است! اینکه «جمهوری اسلامی» با این همه انتخابات، متهم به دیکتاتوری شود و اینکه «سعودی» با این همه قبیلهگرایی و بربریت و توحش، حمایت شود، عصاره همه فضایل لیبرالـ دموکراسی است! نه! ترامپ از زیر بوته بهعمل نیامده! او ورژن بدون روتوش نظام سرمایهداری است! اگر شوروی، ابتدا منزوی شد و بعد فروپاشید؛ آمریکا هم قدم در روزگار انزوا گذاشته است! اما به نظرمیرسد فروپاشی بلوک شرق را محترمانهتر باید تفسیر کنیم! پس بحث، بر سر چهره بوش دوم یا صورت ترامپ نیست! اساسا نظام لیبرالـ دموکراسی، بیآبروتر و دروغگوتر و رسواتر و دیوانهتر از آن است که چهرهاش نشان میدهد!
نظامی که بهمن ۵۷ روی سقوط قریبالوقوع انقلاب نوپای اسلامی حتی حاضر به شرطبندی با حرامیان عالم شد و چند صباح بعد، صدام را به جان همسایه شرقی خود انداخت، ۲ رئیسجمهور بعد از بوش پسر، خورده به پست یک گلپسر اسکل کاکلزری که هم اوباما را به سبب حمایت از داعش، مینوازد و هم به دشمن اول داعش، لقب «تروریست» میدهد! خاک عالم بر سر کاخ سفید، با این رؤسای جمهورش! با آن اوبامای جلاد! با این ترامپ وحشی! و حقیقتا «مرگ بر آمریکا»! اوباما ثابت کرد و ترامپ امضا کرد که مواجهه با جرثومههای اتاق بیضی، جز با زبان «مرگ بر آمریکا» بلاهت محض است! و سادهلوحی تمام! «مرگ بر آمریکا» اما به زبان سپاه، یعنی همان آرم مقدسش؛ «لا»! سپاه ما که عزیز بود؛ با دریوریهای ترامپ، عزیزتر هم شد! قطع به یقین، سپاهی که بنیانش را خمینی گذاشت؛ تا تحت اوامر خامنهای، پرچم عزت را بر دیوار مسجدالاقصی نکوبد، آرام نخواهد نشست! ما همه به قبله اول مسلمین جهان، ۲ رکعت نماز فتح بدهکاریم! در مسجد جامع خرمشهر، این نماز را خواندیم؛ در حلب و موصل خواندیم؛ در زینبیه و کربلا خواندیم؛ در قدس شریف هم خواهیم خواند؛ انشاءالله!
رمزگشایی از سخنان ترامپ
داود عامری در روزنامه جوان نوشت:
سخنان چندی پیش ترامپ که واکنشهای بیشماری را در جهان و در داخل امریکا به همراه داشته است، از جهات مختلف میتوان مورد نقد و تحلیل قرار داد. آنچه در رسانهها شاهد بودیم، بیشتر مطالب مربوط به برجام و اینکه آیا ترامپ میتواند به صورت یکطرفه اقدام به لغو قرارداد برجام نماید یا خیر اختصاص یافته بود، اما در این یادداشت تلاش شده است از جهت چرایی به سخنان ترامپ توجه شود.
۱ـ ترامپ در سایه پیروزی غیرمنتظره خود در درون حزب جمهوریخواه و همچنین جناح رقیب به جهت آنکه عقبه سیاسی ریشهداری ندارد، دچار کیش شخصیتی شده و به دنبال همین خودشیفتگی کاذب به هر نحو ممکن تلاش دارد در صدر اخبار جهان قرار گیرد. به همین خاطر و با تکیه بر تجربه جنجالهای انتخاباتی که طعم موفقیت را در آن به همین روش چشیده است، در صدد حفظ محبوبیت خود است. او گمان میکند با رفتارهای غیرعقلایی و خلاف حقوق بینالمللی میتواند از روند تنزل آرای خود بکاهد، حال آنکه به نظر میرسد در سطح رأیدهندگان عمومی داخل امریکا نیز با تنفر و تنزل مواجه شده است. بنابراین میتوان یکی از دلایل رفتار غیرمتعارف و خارج از عرف دیپلماتیک ترامپ را در شخصیت خود شیفته او جستوجو کرد.
۲ـ اگر اعتقاد داشته باشیم که در ساختار قدرت امریکا، ساختار تصمیم گیرنده است و ترامپ نیز در درون این ساختار نقش محوله خود را بازی میکند، باید به این نکته اذعان کنیم که در سالهای اخیر و به واسطه رشد ارتباطات رسانهای، امریکا به سبب کینه عمیق و ریشه دار خود از جمهوری اسلامی ایران، بیشترین حجم هجمههای خود را در عملیات روانی متمرکز کرده است، چراکه دریافته مقابله سخت با ایران اسلامی به آسانی ممکن نمیباشد و به تجربه دریافته است که تهدیدات سخت به انسجام ملی و اتحاد و یکپارچگی داخلی ایران میانجامد، بنابراین این سخنان در ادامه عملیات روانی و جنگ نرم امریکا علیه ایران اسلامی قابل ارزیابی است.
۳ـ واقعیت این است که طرفین برجام روی چیزی تأکید میکردند که بارها و در نهایت با صدای رسا رهبر معظم انقلاب آن را حرام اعلام کرده بود. غرب مدعی جلوگیری از رسیدن ایران به ساخت سلاح هستهای بوده و هست، حال آنکه بر اساس فتوای فقهی رهبر معظم انقلاب که از هر پیمان نامهای تضمین آن قویتر است، ایران اسلامی قصد و نیت ساخت سلاح غیرمتعارف ندارد، بنابراین به نظر میرسد امریکا به دنبال مهار ایران در منطقه و جلوگیری از نفوذ ما در حوزه پیرامونی بود که در شرایط حاضر ملاحظه میگردد نه تنها خواب آشفته آنها در منطقه تعبیر نشده، بلکه روز به روز بر تأثیرگذاری جمهوری اسلامی ایران افزوده میشود، و به نوعی هژمونی امریکا در حال شکسته شدن است بنابراین به هر نحو ممکن به دنبال ایجاد تشنج و چالشهای امنیتی بیشتر در منطقه است تا شاید از این طریق راهی برای نفوذ و تسلط بیشتر پیدا کند.
۴ـ یکی از سیاستهای غیرقابل انکار و غیرقابل تغییر امریکا از سالهای دور در خاورمیانه، حرکت در مسیر حفظ امنیت رژیم نامشروع صهیونیستی است و برای تحقق این هدف، به هر ترفند و جنایتی دستزده است. به نظر میرسد برخلاف انتظار امریکا، برجام نه تنها خواسته رژیم صهیونیستی و امریکا را برآورده نکرد، بلکه زمینه نارضایتی گاو شیرده آنها را نیز فراهم ساخت، به طوری که هیچگاه شاهد نزدیکی آشکار و علنی سیاستهای رژیم صهیونیستی و برخی از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس با این حدت و شدت نبودهایم!؟ با این تفاصیل ترامپ که هم وعده حفظ و تضمین امنیت رژیم صهیونیستی را داده است و هم به مرتجعین منطقه با اخذ رشوه و قراردادهای چند صد میلیاردی، قول کنترل نفوذ و در نهایت به حاشیه راندن جبهه مقاومت را، به جهت سرخوردگی و نگرانی از آینده، تبدیل به زبان گویای نتانیاهو و سران عربستان سعودی شده، به طوری که بسیاری از کارشناسان بر این عقیدهاند که ترامپ زبان گویای رژیم صهیونیستی و دشمنان منطقهای ایران اسلامی در کنگره شده بود که واکنش آنها نیز مؤید این موضوع است.
۵ ـ اگر عقبگردی جزئی به رقابتهای انتخاباتی امریکا داشته باشیم، یکی از مهمترین انتقادهای ترامپ به حزب رقیب، تضعیف چهره امریکا در جهان و ضعف عملکرد آنها در عرصه بینالمللی بود. در این راستا ترامپ به عملکرد اوباما و هیلاری کلینتون در مناطق مختلف جهان انتقاد میکرد و مدعی بود که وی خواهد توانست ابهت و قدرت امریکا را در جهان تقویت کند و حتی وعده نابودی داعش و تروریسم را هم داده بود. اگرچه این حرفهای ترامپ در همان موقع نیز از بی اطلاعی از ساختار قدرت و سیاست در امریکا نشئت میگرفت و یک بار نیز اوباما اشارهای بدین مضمون کرد که ترامپ هنوز توجیه اطلاعاتی و امنیتی نشده است. درحال حاضر امریکا در منطقه شاهد نابودی تروریستهایی است که برای مصارف غیرمشروع ایجاد کرده بود تا بتواند به عنوان یک تسریعکننده از آنها در جهت پیادهسازی نقشه خاورمیانه نوین استفاده کند. این سیاست نیز نه تنها به نتیجه مطلوب نرسید بلکه منجر به نزدیکی کشورهای بزرگ منطقه همچون ایران، ترکیه و روسیه به همدیگر شد که طبیعتاً همکاری و نزدیکی آنها در آینده، خواب آشفتهای را برای امریکا در منطقه به ارمغان خواهد آورد.
بنابراین باید گفت که ریشه هذیان گوییهای ترامپ علیه ایران اسلامی در ناکامیهای او در منطقه و جهان خلاصه میشود که به پارهای از آنها اشاره شد. ترامپ نه تنها نتوانست جایگاه امریکا را در جهان و منطقه به عنوان یک بازیگر تأثیرگذار افزایش دهد، بلکه با سخنان نسنجیده و خارج از عرف دیپلماتیک به تنزل و تحقیر بیشتر خود کمک کرد، چرا که امروز ملاحظه میگردد تمامی جهان علیه یکجانبه گرایی دیوانه وار او موضع گرفتهاند و حتی دولتهای نزدیک اروپایی هم حاضر نشدند سخنان ترامپ را تأیید و از آن حمایت کنند. اما در این میان مهمترین موضوع مورد توجه، ایجاد یک فضای روانی است که امریکا سعی دارد به جمهوری اسلامی ایران تحمیل کند. این فضا نیازمند شناخت درست و مقابله هوشمندانه با آن است.
رویهسازی برای علم
در سرمقاله امروز روزنامه صبح نو آمده است:
از بنیادیترین مفاهیم توسعه دانش در هر کشوری، انباشتیبودن آن در قبال دفعیبودن است؛ یعنی علم را نمیشود یکباره بهوجود آورد و در جایی متولد کرد، بلکه تجربهها و فعالیتهای مختلف روی هم قرار میگیرند تا روزی ثمر بدهند. در ایران، این مساله مانند هر موضوع دیگری، دایرمدار تغییر دولتهاست و دولتها نیز بنا به سبک و سیاق خودشان، آنرا در اولویت قرار میدهند یا محدود میکنند. ولی جنبش علمی را نمیتوان همچون یک ماشین کوچک درنظر گرفت که راهاندازی آن، زمان کوتاهی را میطلبد، بلکه قطار سنگینی است که توقف یا تسریع در آن، با دشواریهای بسیاری روبهروست.
نهاد علم در ایران، از چند مشکل تاریخی برخوردار بوده و هست که در رأس آنها، پاسخگو نبودن به تقاضاهاست؛ این رویکرد تاریخی از صدر مشروطه تاکنون در نهاد علم سایه افکنده و وقتی در برابر آن، بازار و صنعت هم نیازهای خویش را بهصورت کپیشده و وارداتی تأمین میکنند، عملاً یک دور بسته بهوجود میآید. این انسداد مسیر، آفتهای درون علم را تقویت میکند که یک نمونهاش رشد کمی مقالات پژوهشی و افت کیفی- محتوایی آنها از حیث مسالهمحور بودن است.
پیامد اینروند بازتولید مفهوم وابستگی در پوششی جدید است؛ علم همچنان افقی رشد میکند و دنبال آنچه در جهان خارج میگذرد نیست و امکان جهشهای عمودی و رو به جلو را ندارد. در واقع نوعی عقبماندگی تثبیتشده که متاسفانه به مدد بیحمایتی دولتی، هر روز عمیقتر هم میشود و زیر دست و پای مشکلات روزمره اقتصادی، اولویت خود را از دست میدهد، چون رویهای برای آن ایجاد نشده که با قدرت، حضورش را تحمیل کند.
زمزمه های اروپایی را جدی بگیریم
امیرحسین یزدان پناه در روزنامه خراسان نوشت:
عصر پنج شنبه در اتحادیه اروپا، رهبران ۲۸ کشور این قاره بیانیه ای را صادر کردند که حاوی دو نکته قابل توجه است؛ این ۲۸ کشور در بیانیه رسمی ۱۹ اکتبر (۲۷ مهر) خود ضمن تاکید بر حفظ برجام، به برنامه موشکی و فعالیت های منطقه ای ایران که بهانه آمریکا برای برهم زدن برجام است اشاره ای نکرده اند. این درحالی است که در بیانیه ۵ بندی وزیران خارجه اتحادیه اروپا که سه روز قبل از بیانیه سران، صادر شده، یک بند به برنامه موشکی و حضور منطقه ای ایران پرداخته و در باره این موضوعات ابراز نگرانی شده است. اما وجه دوم اهمیت بیانیه روز پنج شنبه اتحادیه اروپا که در آن به برنامه موشکی ایران اشاره ای نشده، این است که براساس گزارش منابع خبری، سران ۳ کشور فرانسه، آلمان و انگلیس در این نشست «خواستار حفظ فشار بر ایران در زمینههای موشکی و منطقهای» شده اند.
با این حال بیانیه رسمی اتحادیه اروپا نشان می دهد که این سه کشور نتوانسته اند خواسته خود را به دیگر کشورها بقبولانند. این دو وجه به خصوص وجه دوم یعنی موفق نشدن فرانسه، آلمان و انگلیس در همراه کردن سران کشور های عضو اتحادیه اروپا با خواسته خود و گنجاندن بندهای مشخص علیه برنامه موشکی ایران و حضور منطقه ای کشورمان، می تواند نشان دهنده اختلاف نظر میان کشورهای این اتحادیه بر سر مسائل موشکی و حضور منطقه ای ایران باشد. اختلاف نظرهایی که ممکن است زمزمه هایی هرچند ضعیف از شکاف در این اتحادیه در زمینه دنباله روی از آمریکا درباره سیاست ها در قبال ایران باشد. ۳ کشور غرب گرای فرانسه، آلمان و انگلیس هرچند خواستار حفظ برجام هستند اما آشکارا خواستار فشار بر ایران و محدود کردن برنامه دفاعی و حضور منطقه ای ایران می شوند؛ موضعی که همخوانی زاید الوصفی با جملات ترامپ دارد.
با این حال بیانیه روز پنج شنبه سران کشورهای اروپا نشان می دهد که به ظاهر دیگر کشورهای عضو این اتحادیه تمایل ندارند منافع کشورشان را با منافع آمریکا و ۳ کشور غرب گرا و حتی برخی دیپلمات های اتحادیه اروپا که نزدیکی بیشتری با آمریکا دارند، گره بزنند. آن چه در پایان نشست سران اتحادیه اروپا رقم خورد، چه صراحت آشکار برخی کشورهای تروئیکای اروپا در همراهی نکردن با غرب تعبیر شود و چه نتوان به این زودی آن را همراهی نکردن با غرب دانست، در هرحال نشانه هایی از یک اختلاف نظر در این اتحادیه دارد. هر چند ممکن است در آینده این اختلاف نظر به اتفاق نظر بدل شود اما همین اختلاف نظر می تواند زمین بازی دیپلماسی ایران در اروپا باشد؛ زمینی که روی مرز گسل ها و اختلافات داخلی اروپا بنا می شود، اختلافاتی که کم هم نیست. استفاده از واگرایی های این چنینی در اروپا را روزنامه خراسان ۳ سال پیش به عنوان یکی از مهم ترین راهبردها در قبال اروپا به وزارت خارجه پیشنهاد کرده بود.
شاید اکنون دیگر بتوان گفت تنها راهبرد مفید، حرکت روی همین مرزهای واگرایی باشد. این راهبرد را روزنامه خراسان در «کتاب خراسان دیپلماتیک» به عنوان «اروپای دوم» نام گذاری کرده بود. مفهوم اروپای دوم شامل کشورهای اروپایی غیر از ۳ کشور فرانسه، انگلیس و آلمان است. اروپای دوم شامل کشورهای مهمی همچون ایتالیا، لهستان، هلند، اتریش و ... می شود که اتفاقا هم کشورهای توسعه یافته هستند و سطح بالایی از رفاه و رونق اقتصادی در آن ها وجود دارد و هم تجربه تاریخی نشان می دهد دنباله رو چشم و گوش بسته غرب نیستند. نظریه «اروپای دوم» نه به معنای نفی تعامل با اتحادیه اروپا یا اولویت دادن به کشورهای ضعیف این قاره بلکه به این معناست که سیاست خارجی ایران باید به کشورهای اروپایی به جز ۳ کشور فرانسه، انگلیس و آلمان توجه ویژه ای داشته باشد. این توجه ویژه در تعامل دوجانبه با کشورهای اروپای دوم براساس منافع مشترک ایران و هرکدام از آن ها به صورت تک به تک شکل می گیرد و پرورش می یابد.
برخی از این کشورها از گذشته نشانه هایی از تمایل به همکاری نزدیک با ایران را داشته اند. اعتراض شدید برخی کشورهای اروپایی به ویژه هلند و ایتالیا به فرانسه، انگلیس و آلمان در سال ۸۶ وقتی ۲۲ کشور اروپایی درخواست کرده بودند پاسخ ۲۱ صفحه ای ایران به پیشنهاد ۱+۵ را ببینند اما سه کشور غرب گرا پاسخ منفی دادند، یکی از این نمونه هاست. حتی سال گذشته وقتی «متئو رنتزی» نخستوزیر ایتالیا به ایران آمده بود، در دیدار رهبر انقلاب از «نظرات مشترک با ایران» درباره مسائل منطقه ای و مبارزه با تروریسم سخن گفت و برخی مواضع انتخاباتی نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا را درباره اسلام صریحا رد کرد. «ویکتور اوربان» نخست وزیر مجارستان نیز که ۳ سال قبل به کشورمان آمده بود، در مواضع صریح ضد غربی خود مبانی غرب برای توسعه را به چالش کشیده و تاکید کرده بود:معیارهای گذشته غرب را در حوزههای اخلاق، سیاست و دین در معرض فروپاشی قرار داده است.
این مواضع که نشان دهنده رگه هایی از استقلال طلبی برخی کشورهای اروپایی و به خصوص کشورهای مطرح اروپا در قبال مواضع غرب است و زمزمه های اختلاف که به تازگی شنیده می شود، نشان می دهد باید با توجه جدی به اختلافاتی که در اتحادیه اروپا شکل می گیرد، در شرایط پسابرجام و به خصوص با تهدیدهای وافر ترامپ و سه کشور دنباله رو آمریکا در اروپا، راهبرد دیپلماسی ایران در قاره سبز را هرچه سریع تر مبتنی بر راهبرد «اروپای دوم» تعریف کنیم تا زمین بازی با بازیگران جدید تعریف شود. بازیگرانی که دست کم منافع اقتصادی شان آن ها را وادار می کند دنباله رو غرب در اروپا نباشند.
استارتآپهای نظارت اجتماعی
دکتر حامد حاجیحیدری در روزنامه رسالت نوشت:
مقدمه اول:
«خواب نمیروم و میفهمم که در اطرافم چه میگذرد»؛ مقام معظم رهبری، آیت ا... سید علی حسینی خامنهای، در دیدار با «نخبگان جوان علمی»، به جمله مهمی از امیر مؤمنان علیه السلام در نهجالبلاغه اشاره فرمودند که میفرمایند: «خواب نمیروم و میفهمم که در اطرافم چه میگذرد». این جا دو نکته الهام برانگیز هست: یکی خواست حکمران علوی برای آگاهی از اطراف موضوعات و سیاستها، و دیگری جایگاه نخبگان علمی در رصد و خلق راه حل برای مسائل کشور. این، کلید یک راه حل است که ما نام آن را «استارتآپهای نظارت اجتماعی» میگذاریم.
مقدمه دوم:
سالهای اخیر، عرصه ظهور و اثرگذاری خارق العاده استارتآپهای موفقی در زمینههای مختلف اقتصاد ما بوده است. نمونه مهم این استارتآپها، خطوط تاکسی هوشمند بودند که توانستند وقوع بحران دامنهدار در زمینه اشتغال و بیکاری را مهار کنند و زیر بنای تحرک در شهرها را هم بهبود قابل ملاحظهای ببخشند.
راز موفقیت استارتآپها در مقایسه با کسب و کارهای مرسوم این است که آنها خود را با شرایط عمیقاً متحول و بیسابقه اقتصاد و اجتماع امروز، و بویژه دنیای دیجیتال تطبیق دادهاند. آنها میکوشند نیازهای نوظهور را به هم برسانند، و از پیوند آنها فرصت جابجایی اقتصادی خلق کنند. این الگوهای عملیات اقتصادی لزوماً و در همه موارد موفق نیستند، ولی در مواردی که موفق میشوند، تحول عظیمی پدید میآورند.
قضیهای در نتیجهگیری از دو مقدمه:
این یک الگوی موفق است و دلیلی ندارد که در زمینههای اجتماعی و سیاسی به کار نرود. تشخیص من این است که در حال حاضر یک الگوی عملیاتی که میتواند در سیاست و اجتماع پاسخ برازندهای دهد، اتصال دو نیاز نظارتی به یکدیگر است که جابجاییهای مهم و مثبتی را هم در سیاست و اجتماع موجب میشود. در یک سوی این استارت آپ، مردمی هستند که عمیقاً در خلال شبکههای اجتماعی نشان دادهاند که خواهان نظارت و نقد و بررسی روندهای اجرایی کشورند؛ و در سوی دیگر، دم و دستگاه حکمرانی است که ذاتاً باید از بیگانگی مردم از نظام سیاسی گریزان باشد و از هر نوع جلب مشارکت مردم در روند اجرایی کشور استقبال کند.
فرجام مطلب:
دستگاه حکمرانی صحیح و سالم، هزینه هنگفتی صورت میدهد تا بازخوردی از تصمیمسازیهای خود از اعماق جامعه به دست آورد و تصمیمسازیهای آینده را بر حسب تأثیری که بر دورترین نقاط کشور میگذارد؛ مردم هم، چنین چیزی را از حکومت به عنوان تبلور اراده ملی انتظار دارند. بویژه، این، موقعیتی است که فارغ التحصیلان و نخبگان دانشگاهی میتوانند از تیزبینی ناشی از دانش خود استفاده کرده، و پیشنهادات خویش را برای بهبود امور موطن خود در اختیار دستگاه حکمرانی قرار دهند و از این قبل، هم آنها، هم مردم و هم نظام حکمرانی منتفع شده و هم بودجههای نظارتی و افکار عمومی نیز هدفمندتر هزینه شوند. این اقدام، موجد شکلگیری انبوهی از مراکز مطالعاتی خواهد بود که در سطوح محلی، به وجود میآیند که برای فارغالتحصیلان، شغلهای برازندهای فراهم خواهد کرد. این مشاغل، گامی در جهت بهبود آمایش ملی توسعه نیز خواهد بود، چرا که نه تنها تولید این اطلاعات نیازی به حضور و ارتباط مستقیم با نهادهای حکمرانی پایتخت ندارد، بلکه حضور گروههای مشورتی در نقاط دور از مرکز، یک اولویت و مزیت به حساب خواهد آمد. و مهمترین نکته این است که این استارتآپهای نظارتی، کاراترین نهادهای امر به معروف و نهی از منکر خواهند بود، و این حکم معطلمانده سیاسی اسلام از تعطیلی در خواهد آمد. امید که دولتمردان از این پیشنهاد استقبال فرمایند.
چون سبب دانی دوا کردن جلی است
مهدی فضائلی در روزنامه جام جم نونشت:
از نظر برخی صاحبنظران «تصمیمگیری» در مدیریت آنچنان جایگاهی دارد که مدیریت را چیزی جز تصمیمگیری نمیدانند و یکی از پراهمیتترین مسائل در فرآیند تصمیمگیری، تشخیص «مشکل» است.
شاید در وهله اول، تشخیص مشکل چندان دشوار ننماید اما در عمل اینگونه نیست و در مواقع بسیاری، مدیران در تشخیص صحیح مشکل عاجز میمانند.
همانگونه که یکی از ضرورتهای درمان بیماری و از تفاوتهای مهم پزشک حاذق با دیگر پزشکان تشخیص بیماری است، یکی از پیشنیازهای اصلی مشکلگشایی و از ویژگیهای مدیر حاذق نیز، توان تشخیص صحیح مشکل است.
تشخیص نادرست مشکل، مشکلگشایی را به بیراهه میکشاند و چه بسیار زمانها، منابع مالی و فرصتها که در نتیجه این تشخیص غلط، از بین میرود و تلف میشود!
پرونده دشمنساخته هستهای، موضوعی است که در ۱۵ سال اخیر، سهم قابلتوجهی از افکار عمومی و وقت و ذهن مسئولان کشور را به خود مشغول کرده و عنوان مهمترین موضوع سیاست خارجی کشورمان را به خود اختصاص داده است.
غربیها در این سالها تلاش کردند چنین وانمود کنند که «مشکل» اصلی بین ایران و غرب و عامل فشارها و تهدیدات و تحریمها، همین فعالیت هستهای ایران است و اگر ایران دست از این فناوری بشوید، شرایط عادی خواهد شد!
سناریوهای فریبکارانه و القائات مستمر و پرتکرار دولتمردان و رسانههای آمریکایی و اروپایی متاسفانه موجب شد عدهای هم در داخل آن را باور کنند و درصدد حل مشکل برآیند! این عده، راهحل این «مشکل» و بهزعم آنها سوءتفاهم پیش آمده را تنازل در برابر غربیها و دادن امتیازات بیش از حد دانستند و در دو مقطع ۸۲ تا ۸۴ و ۹۲ تا الان، همین مسیر را طی کردند!
در سالهای ۸۲ تا ۸۴، کلید حل مشکل در دستان تروئیکای اروپا (آلمان، انگلستان و فرانسه) جستوجو شد و به نامه عتابآلود مردادماه ۸۴ آقای روحانی دبیر وقت شورایعالی امنیت ملی به سه کشور اروپایی ختم گردید.
در پایان این نامه، آقای روحانی پیشنهادهای اروپا را «مضحک» و شبیه «دستور استعماری کاپیتولاسیون» و «توهین به تمام ملت ایران» توصیف کرد و از سه کشور اروپایی خواست که «از ملت ایران پوزش طلبند!»
در دوره جدید که به طور ویژه از زمان پیروزی آقای روحانی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ شروع شد، همان تیم قبلی علت ناکام ماندن مذاکرات دور گذشته را حضور نداشتن آمریکا در مذاکرات دانستند و راهحل مشکل را تکرار مذاکره اما با حضور آمریکا و همراه با امکان مذاکره مستقیم با این کشور تشخیص دادند. صرف نظر از چرایی موافقت با این درخواست که بارها گفته شده و باز هم در جای خود باید تکرار شود، به هر حال این اجازه برای اولین بار و به این شکل به آقای روحانی داده شد و به برجام با همه وعدههایی که از پرتو آن داده شد منجر گردید.
اگر در مذاکرات قبلی توافقنامههای سعدآباد، بروکسل و پاریس به دلیل عمل نکردن به تعهدات از سوی سه کشور اروپایی ناکام ماندند، امروز یکبار دیگر و اینبار به دلیل بدعهدی آمریکا شاهد ناکام ماندن توافقنامه برجام هستیم.
برخی باز هم به اشتباه گمان میکنند آمدن ترامپ موجب چنین وضعیتی شده است اما توجه به نطقها و مواضع رقیب ترامپ یعنی خانم کلینتون و تجربه دور قبلی مذاکرات با اروپا که ترامپی در کار نبود و حتی مواضع امروز همین سه کشور اروپایی در همراهی کامل با بخشهای مهمی از مواضع ترامپ، آشکار میکند آقایان در تشخیص مشکل دچار اشتباه شدهاند لذا راهحلهایشان جواب نداده و نخواهد داد!
دیپلماسی چند وجهی دولت دوازدهم دوباره آفریقا
بهرام قاسمی در روزنامه ایران نوشت:
وزارت امور خارجه در پیشبرد اهداف سیاست خارجی کشور و با اتخاذ رهیافت سیاست متوازن و رویکرد دیپلماسی فعال و چندوجهی، بسط و توسعه و تعمیق مناسبات و تعاملات با همه کشورهایی که با آنها روابط سیاسی دارد را وجهه همت خود قرار داده است. شاهد این مدعا، انجام سفرهای پرتعداد سران و مقامات کشورهای مختلف و تبادل هیأتهای سطح عالی با پنج قاره گیتی از ژاپن و نیوزیلند در شرقیترین نقطه تا شیلی و اکوادور در غربیترین منطقه جهان و از فنلاند در شمال اروپا تا آفریقای جنوبی در جنوبیترین نقطه قاره آفریقا است.
گرچه تدبیر نظام برای مدیریت بهینه موضوع هستهای از طریق تعامل فعال با طرفهای ذیمدخل در معادله پیچیده آن، وقت و انرژی و توان بسیار زیادی از دستگاه دیپلماسی کشور ظرف چهار سال اخیر به خود اختصاص داده، اما سعی وافری وجود دارد تا این موضوع خللی در عزم سیاسی و اراده قاطع دستگاه دیپلماسی برای پیشبرد متوازن سیاست خارجی کشور در همه عرصههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی با همه حوزهها و مناطق جغرافیایی جهان ایجاد نکند. برعکس، موضوع هستهای و حل و فصل خردمندانه و هوشمندانه آن، هم انگیزه و هم فرصت و هم ظرفیت مضاعفی را فراروی دستگاه دیپلماسی نظام برای پیشبرد اهداف کلان خود در توسعه و تعمیق مناسبات و همکاریها با دیگر کشورها فراهم نمود. آفریقا، امریکای لاتین و آسیا همواره در سالهای اخیر و در برنامههای وزارت امور خارجه از جمله اهداف و مقاصد تحرکات و تعاملات دیپلماتیک محسوب شده و امروز نیز در دستورکار سیاست خارجی دولت، کماکان جزو اهداف اساسی و اولویتهای مهم ارزیابی میگردند.
بخصوص اینکه مسئولان و دست اندرکاران وزارت امورخارجه و در رأس آنها شخص
وزیر امور خارجه، دیپلماسی اقتصادی به مفهوم بسترسازی و زمینهسازی و تسهیل
شرایط مناسب برای توسعه و گسترش مناسبات و تعاملات اقتصادی با کشورهای
دنیا را بهعنوان یکی از اولویتهای اصلی خود تعریف و تعیین کردهاند. لذا
آفریقا، بهعنوان قاره فردا و قاره قرن بیست و یکم و مجموعه کشورها و مناطق
در حال توسعه موسوم به جنوب، از اهمیت بیشتر و جایگاه والا و شایستهای در
سیاست و دیپلماسی اقتصادی کشورمان برخوردار شدهاند. کشورهای در حال توسعه
و بعضاً توسعه یافته در آفریقا، اورآسیا و امریکای لاتین، برغم موانع و
مشکلات و ضعفها و کمبودها، از بازارهای هدف و شرکای اقتصادی قابل توجه
محسوب میشوند که در بزنگاههای لازم و ضروری در حد بضاعت و وسع سیاسی و
اقتصادی خود معمولاً میتوانند بازیگرانی مؤثر در تعاملات بین کشورهای عضو
جنبش عدم تعهد و در حال توسعه باشند. این کشورها گرچه به ظاهر در حاشیه
سیاستهای جهانی و اقتصاد بینالملل واجد جایگاه رفیعی نیستند، اما در نظام
بینالملل مبتنی بر حاکمیت ملی کشورهای مستقل و در سیستم بهم پیوسته
اقتصاد بینالملل، ارزش و جایگاه خاص خود را دارند و قادرند در کشاکش
سختیها و فشارهای سیاسی و اقتصادی، در اشکال دوجانبه، چندجانبه و
بینالمللی به ایفای نقش اساسی و تاثیرگذار بپردازند.
با این اوصاف و با چنین مقدمهای، سفر قریب الوقوع آقای دکتر ظریف وزیر
امورخارجه در صدر یک هیأت سیاسی، تجاری و اقتصادی به چند کشور حوزه جنوب
آفریقا از جمله کشور آفریقای جنوبی شایسته تأمل و توجه بیشتری است. آفریقای
جنوبی بهعنوان یکی از پنج عضو گروه کشورهای توسعه یافته غیرغربی موسوم به
بریکس (شامل روسیه، چین، هند، آفریقای جنوبی و برزیل) بلوک مستقل و
قدرتمندی را سامان دادهاند. بنابراین گسترش رابطه با آفریقای جنوبی و همه
اعضای گروه بریکس از اهداف مهم سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است.
اقتصاد و ابعاد و زوایای مختلف آن از جمله همکاریهای بازرگانی، مالی،
سرمایه گذاری و صادرات غیرنفتی، با توجه به رویکرد اقتصاد مقاومتی مطرح در
کشور، با دیگر کشورهای آفریقایی، عدم تعهد و امریکای لاتین در کنار همکاری
با سایر کشورهای جهان از اصلیترین جنبههای توجه خاص و بیشتر دستگاه
دیپلماسی به قاره آفریقا محسوب میشود و وزیرامور خارجه در سفر منطقهای
خود به چند کشور آفریقایی، اهداف اقتصادی و توسعهای متنوعی را پیجویی
میکند. جمهوری اسلامی ایران منبعث از رویکرد انسانی و اسلامی خود، طی
سالیان گذشته با ارائه کمکهای توسعه اقتصادی به برخی از کشورهای گروه کمتر
توسعه یافته، مانند اوگاندا، اقدامات اساسی و ماندگاری را انجام داده است.
دولت جمهوری اسلامی و دستگاه دیپلماسی، اهمیت خاصی برای کل قاره آفریقا
قائل بوده و هیچ حد و مرزی برای توسعه روابط با کشورهای واقع در این قاره
نمیشناسد. وزیر امور خارجه در سفر چند مرحلهای به جنوب آفریقا و در ادامه
سفرهای قبلی خود به حوزههای شرق، شمال و غرب آفریقا، این بار نیز عزم و
اراده و آمادگی برای تعامل و همکاری همه سویه با کشورهای آفریقای را به
شرکا و دوستان آفریقایی اعلام خواهد کرد.
عیان و نهان مخالفان روحانی
احمد غلامی در روزنامه شرق نوشت:
شاید روحانی انتظار چنین روزهایی را نداشت؛ انتظار روزهایی که تنها دستاوردش، برجام، در آستانه انحلال قرار گیرد. روزهای مذاکرات هستهای با همه فرازونشیبهایش همچون ماهعسلی طولانی گذشت؛ ماهعسلی که به واسطه آن، تحریمها لغو و جایگاه دولت روحانی نزد مردم ایران و جهان ارتقا پیدا کرد؛ ارتقایی رشکبرانگیز که مخالفان را برانگیخت تا بیمحابا به او و دولتش حمله کنند و آنان را به باد انتقادات منصفانه و غیرمنصفانه بگیرند. ازاینرو، در شرایط جدید برجام که هر لحظه امکان خروج آمریکا از آن وجود دارد، انتظار این است قند در دل مخالفان آب شود؛ اما اینگونه نیست. اینروزها مخالفان دولت روحانی در نهان بیش از هر زمان دیگری به ارزش قرارداد برجام پی بردهاند؛ قراردادی که اگر بسته نمیشد، احتمال وقوع بحران در منطقه جدی بود. مواضع دولت کنونی آمریکا، بسیاری از سناتورها و نمایندگان کنگره شاهدان این مدعا هستند. مخالفان دولت روحانی جنگدیده، جنگرفته و جنگیدهاند و بیش از هرکسی از نتایج جنگی نابرابر آگاهاند. ازاینرو، عقل مصلحتاندیش آنان حکم میکند در نهان صلحطلب باشند و در عیان، در شیپور جنگ بدمند تا مخالفان و دولت روحانی را مرعوب کرده و به سکوت وادار کنند. آنان میخواهند از جنگی که وجود ندارد، بهره جنگی تمامعیار را ببرند. بهقولی از آب، کره بگیرند.
روحانی شرایط دشواری پیشرو دارد؛ او ناگزیر است در کنار اتحاد، وحدت و
وفاق ملی، از وعدهایی که به ملت داده، صیانت کند؛ پرهیز از جنگ. مخالفان
روحانی تلاش میکنند در وضعیت موجود او را بیشازپیش به مواضعی قهرآمیز سوق
دهند؛ مواضعی که مغایر با منش و روش سیاسی اوست. از همین نقطه، راه دشوار
روحانی آغاز میشود. اگر تسلیم مواضع منتقدان شود از مردم فاصله خواهد گرفت
و اگر بیاعتنا به خطراتی باشد که کشور را احاطه کردهاند، گزک دست
مخالفانش داده تا از او چهرهای دیگر خلق کنند. اگر بگوییم روحانی در آزمون
دشواری قرار دارد، اغراق نکردهایم. دولت روحانی میان خواستههای مردم و
ترفندهای سیاسی مخالفانش قرار گرفته است. مردم انتظار دارند او همچون گذشته
بر مذاکره و صلح پافشاری کند و در مسائل اقتصادی و سیاسی به وعدههایی که
داده، عمل کند؛ اما مخالفان روحانی رویکردی دوگانه با برجام دارند؛ از یک
سو درصددند در صیانت از برجام در نهان با روحانی همراه باشند و در عیان آن
را از اعتبار ساقط کنند تا اگر زمانی برجام نقطه قوت روحانی بود، اینک نقطه
ضعف او محسوب شود. این بهنفع همه است که روحانی با صیانت از برجام از
جنگی محتمل پیشگیری کند؛ اما مخالفان روحانی درصددند با افزایش سطح مطالبات
جهانی، دولت روحانی را با بحران روبهرو کنند؛ بحران عدم توانایی در تأمین
حداکثری خواستههای ملی. دولت روحانی در این وضعیت چه خواهد کرد؟ آیا
برجام از یک قرارداد حقوقی به قراردادی سیاسی برای طرفین، ایران و آمریکا،
تبدیل خواهد شد. اگر اینگونه شود، کیان دولت روحانی به برجام گره خورده با
برجام برجا میماند و بیبرجام از دست میرود.
«هر دولتی معاهدات و پیمانها را بر اساس منافع ملی خود با دیگر دولتها
منعقد میکند. هر دولت تا زمانی به این معاهدات و پیمانها پایبند میماند
که منافعش را تأمین کند». اگر تا دیروز مخالفان دولت روحانی میگفتند برجام
قراردادی یکطرفه و بهنفع آمریکاست، امروز باید پاسخ بدهند چرا آمریکا
درصدد برهمزدن آن است.
آنچه دولت روحانی را با خطری جدی روبهرو میکند، برجام نیست؛ خطر دوری از
مردم است؛ مردمی که با او برای صلح و دموکراسی همپیمان شدهاند. آنان از
روحانی میخواهند به برخی از کسانی که به رأی مردم باور و اعتنا ندارند، در
هیچ شرایطی همپیمان نشود. با اینکه برجام قراردادی برای پرهیز از جنگ
است؛ اما چهکسی است که نداند در دل هر قراردادی حتی قرارداد صلح، بذر جنگ
نهفته است. تاریخ با انقضای برجام به پایان نخواهد رسید؛ آنچه اهمیت دارد
درکنارمردمبودن است، حتی در شکست.
این شیپور جنگی که مخالفان در آن میدمند، بیش از هرچیز شیپور جنگ با دولت
روحانی است؛ دولتی که هرچقدر عاقلانهتر و مردمیتر عمل کند، مرجعیت آن
بیشتر خواهد شد.