تاریخ انتشار : ۲۴ آبان ۱۳۹۶ - ۱۳:۱۶  ، 
کد خبر : ۳۰۶۲۹۷
روايت مهدي گلشني از علم پيش و پسامدرنيسم

مدرنيته با علم چه كرد؟

مقدمه: دكتر مهدي گلشني در سومين دوره آموزشي طرح ملي نخبگان علوم انساني كه هفته گذشته در دهكده تحقيقاتي وسف برگزار شد، به روايت تحول علم ماقبل مدرنيته و پس از آن پرداخت. گزارش اين نشست و سخنراني استاد گلشني به نقل از روابط عمومي مركز تبليغات حوزه علميه قم در ادامه مي‌آيد‌.
(روزنامه جوان - 1396/06/01 - شماره 5170 - صفحه 10)

در اين نشست دكتر گلشني ابتدا به ارائه تاريخچه علم ديني در ميان مسلمين پرداخت. او بر اساس حديث مشهور «طلب العلم فريضه علي كل مسلم» يا حديثي ديگري از اميرالمؤمنين كه «العلم ضاله المؤمن فخذوه ولو من ايدي المشركين: علم گمشده مؤمن است آن را فرا بگيريد حتي از مشركان باشد» اشاره كرد، اما اين معنا از علم را ناظر به معناي خيلي عام آن دانست. قرآن به مطالعه طبيعت توصيه كرده است:«قُلِ انظُرُوا مَاذَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»، اما اين معنا نيز بسيار عام است. «قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كيفَ بَدَأَ الْخَلْقَ». مسلمين قرون اوليه از اين دست احاديث اين برداشت را داشتند كه مطالعه طبيعت، يك عبادت محسوب مي‌شده است ، بنابراين بين بررسي طبيعت و دين و اعتقاداتشان تضاد و تزاحمي نمي‌ديدند. از اميرالمؤمنين نيز روايت است كه «تفكر في صنعت الله عزوجل» عبادت است.

دكتر گلشني با اشاره به ابوريحان بيروني، نمونه‌اي از تلقي مسلمين درباره علم را بيان مي‌كند. ابوريحان مي‌گويد: «وقتي شخص تصميم مي‌گيرد بين حق و باطل فرق بگذارد، بايد جهان را مطالعه كند و دريابد كه آيا ابدي است يا مخلوق و اگر كسي فكر كند كه به اين دانش نياز ندارد، اما او نيازمند به تفكر درباره قوانيني است كه بر جهان ما حاكم است. اين كار او را بر آن مي‌دارد كه حقيقت را درباره آنها بداند و طراح جهان و صفات او را بشناسد». ابوريحان در ذيل اين تعابير به آيه «يتفكرون في خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا» اشاره مي‌كند. البطاني نيز ديگر دانشمند بزرگ اسلامي است كه شناخت نجوم را به اين دليل سودمند مي‌داند كه منتهي به اعتقاد به يگانگي خداوند مي‌شود و از اين راه، به عمق عظمت پروردگار و گستردگي حكمت و جلالتِ قدرت و لطافت صنع او پِي مي‌برد زيرا خداوند فرموده است: «إن في خلق السماوات و الأرض و اختلاف الليل والنهار، لآيات لأولي الألباب.»

تلقي ديني از علم در اوايل شكل‌گيري مدرنيته

وقتي كه علم به‌واسطه دوره نهضت ترجمه، در اواخر قرون وسطي، از جهان اسلام به جهان غرب منتقل شد، اغلب متفكرين اين دوره، همين تلقي اسلامي از علم را قبول داشتند. هايزنبرگ درباره يوهانس كپلر، از دانشمندان اواخر قرون وسطي و اوايل دوره مدرن مي‌گويد: براي كپلر، علم وسيله تأمين منافع انسان يا يك فناوري براي بهتر زيستن در جهان و بازكردن راه‌هاي پيشرفت براي ما نبود، برعكس علم وسيله‌اي براي ارتقاي ذهن و يافتن آرامش در تفكر درباره كمال ابدي خلقت بود.

بويل، صاحب قانون مشهور بويل در فيزيك و همزمان با نيوتن، مي‌گويد:«وقتي من با تلسكوپ‌هاي واضح، ستارگان و سياره‌هايي را كه قديم و جديد كشف شده بودند بررسي مي‌كنم، وقتي با ميكروسكوپ‌ها كار شگفت‌انگيز طبيعت را مي‌بينم، وقتي با كمك چاقوهاي تشريح و نورِ اجاق‌هاي شيميايي كتاب طبيعت را مطالعه مي‌كنم، همراه با زبورخوانان با شگفتي مي‌گويم ‌اي خداي من چقدر آثار تو متنوع هستند». نيوتن نيز درباره كتاب مشهورش، «اصول رياضي فلسفه طبيعي» در نامه‌اي به يك اسقف انگليسي، اين اصول را مشوق مردم به اعتقاد به خداوند مي‌داند.

دكتر گلشني از خلال اشاره به اين نمونه‌ها، به اين واقعيت اشاره مي‌كند كه تفكيك دين از علم، حتي در اوايل دوره تكوين مدرنيته، وجود نداشته است. نيوتن به‌عنوان بنيانگذار علم جديد، «يك موحد تمام‌عيار بود كه حتي به تثليث نيز اعتقاد نداشت كه حتي به‌خاطر عدم اعتقادش با دفن كردن او در كليسا مخالفت مي‌كردند و بيش از آنكه در فيزيك، آثاري داشته باشد، در الاهيات نوشته است و يك ميليون و 300 هزار كلمه در الهيات از نيوتن به ما رسيده است. اما چه اتفاقي افتاد كه فيمابين علم و دين، گسست و تفكيك شديدي اتفاق افتاد؟»

تفكيك علم از دين

دكتر گلشني نقطه آغاز گسست و تفكيك علم از دين را از جهان اسلام مي‌داند. سده ششم و غلبه متكلمان اشعري كه از قرن پنجم آغاز شده بود، نقطه عطفي است كه علوم عقلي و تجربي در ميان مسلمانان به حاشيه رانده مي‌شوند. «علوم عقلي و رياضيات، طبيعيات، فلسفه و نظاير آنها از مدارس نظاميه جمع شد. تنها فقه و برخي از علوم خاص اسلامي در اين مدارس تدريس مي‌شد. حتي در نظاميه بغداد هم فقط فقه شافعي به دليل حضور خواجه نظام‌الملك و فقه حنفي به خاطر حضور ملك‌شاه تدريس مي‌شد و در مجموع، علوم عقلي قلع و قمع مي‌شدند. خلفاي عباسي نيز از تفكر اشعري حمايت مي‌كردند و از آموزه تقدير الهي كه در اين مكتب جايگاه قابل توجهي دارد، به سود تقويت بنيان‌هاي نظري دستگاه حاكم بهره مي‌بردند. در اين ميان حتي فردي مانند خواجه‌نصيرالدين طوسي در مدارس خصوصي تربيت شد كه با پنج واسطه شاگرد ابن‌سينا بود.

اين وضعيت با همه فراز و نشيب‌هايش تا زماني كه به دوره صفويه رسيد، همچنان ادامه داشت. همزمان با ظهور ملاصدرا و ميرداماد، علم جديد در غرب ظهور كرد و پس از ملاصدرا در ايران رو به افول نهاد. هرچند تك‌نگاري‌هاي علمي وجود دارد، اما ديگر جريان غالب نيست. حداكثر چيزي كه مي‌بينيد يك خلاصه از شيخ بهايي مي‌بينيد، يك چيزهاي منفعل و تكميلي مي‌بينيد و ديگر جرياني از علم در جهان اسلام نيست.

تحولات علم و دين در غرب و تفكيك علم از دين

ظهور و پيشرفت علم در جهان غرب با مكتب ‌تجربه‌گرايي رواج يافت. دكتر گلشني به تأثير دانشمندان و فيلسوفاني مانند نيوتن، جان لاك، ديويد هيوم، كانت و لاپلاس اشاره مي‌كند. در قرن هجدهم، دانش بلامنازع، فيزيك بود و به رغم افرادي مانند مكسول و فارادي، قرن هجدهم و نوزدهم سرآغاز افول دين در غرب بود. هيوم، در اصل عليت تشكيك كرد، كانت هم شأن متافيزيك را پايين آورد. در قرن نوزدهم نيز آگوست كنت و مكتب پوزيتيويسم ظهور كرد كه با طرح نظريه مراحل تاريخي‌اش، پوزيتيويسم و دين انسانيت را ترويج و خودش را پيامبر آن دين معرفي كرد. همزمان با كنت، داروين نيز در جهت تضعيف دين قدم برداشت. در قرن بيستم نيز پوزيتيويسم منطقي در دهه ۱۹۲۰ ظهور كردند كه هرگونه گزاره غيرتجربي را بي‌معنا مي‌دانستند. وضعيت علم‌زدگي در اين دوره تا حدي بود كه جواهر لعل نهرو، نخست‌وزير سابق هند، حل هر مسئله‌اي را در گرو حل علمي آن دانست.

تغيير وضعيت علم‌زده در غرب

دكتر گلشني وقوع جنگ‌هاي جهاني را مهم‌ترين عامل بر هم‌ خوردن وضعيت علم‌زدگي قرن 19 و اوايل قرن 20 معرفي كرد. او براي نمونه به برتراند راسل اشاره مي‌كند كه شأني قابل توجه براي علم قائل بود و اعتقادي به الاهيات نداشت. او در رساله‌اي كه در ۱۹۲۴ منتشر شد، نسبت به تبعات ناگوار علم مدرن هشدار داده بود. دكتر گلشني به ناراحتي‌هاي انيشتين درباره بمب اتمي كه در ژاپن منفجر شد و به احساس مشابهي كه در مكس‌بورن و ديگر دانشمندان بود، اشاره مي‌كند كه بعضي از آنها اساساً از مطالعه فيزيك اظهار پشيماني مي‌كردند.

اين وضعيت باعث شد كه در نيمه دوم قرن بيستم، ما شاهد ظهور آثاري از دانشمنداني نظير ارنست فردريش شوماخر، اقتصاددان آلماني باشيم كه يكي از آثار او به نام «رهنماي حيرت‌زدگان» به فارسي ترجمه شده است و در آنها به تفاوت علم مدرن و ماقبل مدرن كه عمدتاً ناظر به حكمت بوده است، اشاره مي‌كند. او مي‌گويد:«علم قديم، حكمت يا علم براي شناخت حق مطلق، خير مطلق و زيبايي مطلق بود كه آن دانش، براي انسان خوشبختي و نجات به بار مي‌آورد، اما دانش جديد عمدتاً متوجه قدرت مادي شده است. اين گرايش آنچنان رشد كرده كه تقويت قدرت سياسي و اقتصادي، تبديل به هدف اوليه و توجيه اصلي براي هزينه‌كردن در كار علمي به حساب مي‌آيد». از اين دست آثار در اين دوره بسيار زياد منتشر شده و مي‌توان به آثار افرادي نظير نيكولاس مكسول نيز اشاره كرد‌.

http://www.Javann.ir/868372

ش.د9602585

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات