(روزنامه ايران ـ 1396/06/07 ـ شماره 6581 ـ صفحه 10)
** زنان در انقلاب اسلامی حضور داشتند. اما پیش از بحث، باید توجه داشت که اساساً به دوگونه میتوان درباره انقلاب اسلامی داوری کرد. نخست انقلاب اسلامی به معنای عرصههای روشنگری که اندیشه تغییر بنیادی را دنبال میکرد. این امر بر دوش روشنفکران بود که من حضرت امام(ره)، شهید بهشتی، شهید مطهری و شریعتی را در زمره این روشنفکران تعریف میکنم. این روشنفکران تعبیری غیرجنسیتی از انسان ارائه میکردند. این تعبیر از انسان، مرد یا زن نبود، بلکه تنها به انسان اشاره داشت. اما مسأله این است که این تعبیر و تفسیر، تا امروز در جامعه و سیاست اجرایی نشده و اساساً در جاهایی، متوقف شده است.
* کجا و چرا این تعبیر فراگیر از انسان، تعبیری که فراتر از جنیست است، متوقف شد؟
** هنگامی که به زمان وقوع انقلاب نزدیک میشویم، یعنی زمانی که گروههای سازمان یافته سیاسی ظهور کردند، این تعبیر و اجرای آن متوقف شد. اگر بخواهیم به صورت عینی به این مسأله اشاره کنیم، میتوان گفت که بعد از تظاهرات 17 شهریور 57 در تظاهرات خیابان انقلاب یا در تظاهرات روزهای تاسوعا و عاشورا، همه مردم حضور دارند؛ اما در این روزهاست که شاهد حضور گروههای سیاسی متفاوت با پرچمهای خاص خود هستیم. از 17 شهریور به بعد، هرچند عکس حضرت امام در تظاهرات هست و شعارهای اساسی، معطوف به فردای انقلاب اسلامی است، اما آرام آرام عنصر جنسیتی یعنی زنانه و مردانه بودن نیز ظهور میکند. از اینجاست که میبینیم آرام آرام زنان و مردان در راهپیماییها از هم جدا میشوند. این امر را بویژه در تظاهرات گروههای مسلمان شاهد هستیم. در تظاهرات این گروهها، زنان در وسط قرار میگیرند و مردان آنان را احاطه میکنند. در صورتی که در گروههای دیگر یا پیش از این، ما شاهد حضور ترکیبی و توأمان زنان و مردان در تظاهرات بودیم. این جداکردن، زمانی اتفاق میافتد که وجه غالب جمعیت تظاهرکنندگان را مسلمانان تشکیل میدهند؛ یعنی گروههای اسلامی میدان دار اصلی میشوند و سایر گروهها کمرنگ. اما با وجود این، همچنان شعارهای اصلی بوی دوگانه زنانه - مردانه میدهد. خود من، در لحظهای در خیابان آزادی شاهد بودم که برخی به زنان میگفتند که چرا به تظاهرات آمدید و نباید میآمدید. در صورتی که حضرت امام(ره) اصرار داشت که زنان به جریان تظاهرات وارد شوند و در میدان باشند. به همین دلیل معتقدم حضور زنان در تظاهرات و به میدان آمدن آنان، دیده شدن آنان را هم به دنبال داشت. در صورتی که قبلتر دیده شدن زنان و مردان وجود نداشت؛ بلکه مفهوم انسانی بیشتر غالب بود. اما از این زمان به بعد، شاهد دوگانه زن و مرد و تمایز و جداشدن زنان و مردان و تشکیل گروههای تظاهرات مردانه و زنانه هستیم؛ پس از آن نیز بحث حجاب و محرمیت زنان مطرح شد. اتفاقاً در این دوره از تظاهرات علیه شاه، غیر از تن صدای زنانه و مردانه، میبینیم که شعارهای زنانه و مردانه هم وجود دارد. هرچند این شعارها به معنای امروزی و فمینیستی نیست؛اما میبینید که این دوگانه زنان و مردان وجود دارد.
هرچه جلوتر میرویم و به زمان انقلاب نزدیکتر میشویم، میبینیم وجه غالب، مردانه است. زیرا اکثر رهبران تعیینکننده انقلاب، مردان هستند. به همین دلیل است که فردای پیروزی انقلاب، تعداد کمی از زنان در مجلس حضور دارند و در نهایت میبینیم زنانی که در مبارزات حضور چشمگیری داشتند، نتوانستند در فردای انقلاب، این حضور خود را استمرار بخشند یا زنان دیگری را وارد این عرصه کنند و اساساً میدان را برای فعالیت زنان باز کنند. بویژه اینکه بیرون از مجلس یا اساساً در دولت، هیچ اثری از زنان دیده نمیشود؛ حتی زنانی که در جریان مبارزات و فعالیتهای چریکی بودند. به عبارت دیگر، پس از انقلاب، تا مدتهای طولانی و در دولتهای مختلف، حتی مدیرکل زن نداشتهایم و هیچ اثری از زنان نبوده است. گویی زنان در دوران انقلاب هیچ جایی نبودهاند. به همین دلیل معتقدم در این مرحله از انقلاب، ساحت مردانه کاملاً غالب میشود. در دوره ثبات جمهوری اسلامی هم کاملاً نگاه مردانه غالب میشود.
* چه چیزی سبب و زمینه ساز این غلبه میشود و زنان را به حاشیه میراند؟
** دو چیز سبب غلبه نگاه و حضور مردانه بر نگاه زنانه میشود؛ نخست تضاد گروههای سیاسی و دیگری جنگ. جنگ اساساً پدیدهای مردانه است. زنان در جنگ تنها بهعنوان نیروی پشتیبان تعریف میشوند و مجاز نبودهاند که به صورت سازمان یافته حضور یابند. اساساً مردها باید مراقب میبودند که زنان مورد تهاجم قرار نگیرند. به همین دلیل تأکید میشد که زنان ازخانهها بروند یا در برخی مناطق نخست زنان تخلیه شدند. حتی وقتی که زن میخواهد در جبهه مؤثر باشد و حضور یابد، فقط میتواند حمایت کند و کارهای پشتیبانی مانند تهیه غذا را انجام دهند. حتی حضور در کارخانه تولید سلاح هم کاملاً مردانه است و تنها جای خاصی برای مشارکت زنان در جنگ باقی میماند، همان پشتیبانی و کارهای خدماتی است. بنابراین فضای جنگ کاملاً مردانه میماند و زنان تنها بهعنوان بخشی از جامعه و تنها در خانواده مطرح میشوند و نه بیشتر یا در بیرون جامعه.
* زنان تنها در بدنه انقلاب و در خیابانها نبودند، بلکه بخش اعظمی از گروههای سیاسی مبارز را همین زنان تشکیل میدادند. با وجود این، چگونه شد که زنان به حاشیه سیاسی و جامعه رانده شدند؟
** پیش از انقلاب، زنان در گروههای سیاسی حضور داشتند، اما همین گروهها، وقتی قرار است در خیابان حضور یابند، گروههای مسلمان واکنش نشان میدهند که باید میان زنان و مردان تمایز برقرار شود و نباید در هم آمیخته باشند، بلکه باید جدا شوند و بحث محرم و نامحرم پیش میآید. در این مرحله، چه کسی زنان و مردان را جدا میکند و چرا جدا میکند؟ به این دلیل که معتقد هستند حریم زنان باید حفظ شود. اما اتفاقاً در همین دوره میبینیم که زنان بیشتری از خانهها به خیابانها و تظاهرات میآیند. در این زمان، تنها این زنان تحصیلکرده نبودند که به تظاهرات میپیوستند، بلکه زنان خانه دار هم بودند. این اتفاق، یعنی حضور زنان خانه دار، ناشی از هوشمندی امام(ره) بود که باعث شد زنان از خانه به خیابان بیایند و علیه رژیم شاه تظاهرات کنند.
* پس این تمایز و جداکردن زن و مرددر تظاهرات، به انقلاب و تسریع آن کمک کرد؟
** بله، اگر این طور نبود، تظاهرات علیه رژیم شاه فقط مردانه میشد و ممکن بود حتی شاهد مقاومت خانوادهها و زنان نسبت به حضور مردان خانواده در تظاهرات هم باشیم. این رویکرد، حضور زنان در راهپیماییها را تسهیل کرد و موجب شد که آنان حضور یابند و مهم شوند. اتفاقاً در این شرایط بود که زنان جمع زنانه تشکیل دادند، نه اینکه همه جا ترکیب عامی وجود داشته باشد. بهعنوان مثال، در تظاهراتی که بسیار پیشتر از وقوع انقلاب برگزار میشده است، میبینیم که زنان و مردان در کنار هم و با هم پیش میروند. حتی اکنون در تظاهرات 22 بهمن هم مردان و زنان با هم پیش میروند. چون آن حساسیتها دیگر وجود ندارد؛خانوادهها با هم راه میروند. اما پیش از انقلاب، وقتی قضایا جدی میشود، زنان و مردان از هم جدا میشوند و هرکدام جدا راهپیمایی میکنند. اما آمدن زنان به تظاهرات، باعث رخنه در خانواده و حرکت و سرازیر شدن ظرفیت خانواده به سمت انقلاب شد و این ناشی از هوشمندی امام بود. در این شرایط میبینیم که دیگر این زنان کارمند یا تحصیلکرده نیستند که در خیابانها علیه شاه شعار میدهند، بلکه مردم هم میآیند، بچهها هم با مادران خود هستند یا وقتی مردان نمیآمدند، زنان خودشان حاضر میشوند. در این شرایط است که اتفاق عمومی رخ میدهد و ما شاهد شکلگیری فضایی عمومی و همه گیر علیه شاه هستیم. اما بعد از انقلاب این روند متوقف یا برعکس میشود، یعنی زن به خانه باز میگردد و بار دیگر فضای مردانه غالب میشود. درگیریهای گروههای سیاسی و جنگ، زمینه این بازگشت زنان به خانه را فراهم میکند.
البته به نظر میرسد تنها توانستند زنان خانه دار یا مادران را به خانه بازگردانند، وگرنه زنانی که در مبارزات حضور داشتند، پس از انقلاب نیز همچنان در فضای سیاسی و اجتماعی فعال بودند.
خود من دانشجوی همان دوران هستم. در جریان های دانشجویی میدیدیم که همه سعی میکردند همسانی زن و مرد را مطرح کنند و این دو را از هم جدا نکنند. زن بهعنوان جنس دوم مطرح نمیشد. این امر هم در گروههای سیاسی مصداق داشت و هم فضای روشنفکری این طور القا میکرد. آدمها مهم بودند و فرقی نمیکرد که زن یا مرد باشند.
* پس چرا بعد از انقلاب این تفکیک اتفاق افتاد؟
** عامل نخست، درگیریهای گروههای سیاسی بود و دیگری جنگ که سبب شد این تفکیک اتفاق بیفتد. درگیری گروههای سیاسی، باعث اشاعه خشونت درجامعه شد. در این شرایط، همه نگران بودند که نکند زنان نیز تحت تأثیر قرار بگیرند. عامل دیگر، اینکه اساساً جنگ مردانه است؛ چه جنگ درون شهرها که از سوی گروههای سیاسی جریان داشت و چه در بیرون از شهرها که با عراق میجنگیدیم. در درون شهرها، بهعنوان مثال مجاهدین بیشتر مردان را ترور کردند و زنان کمتری ترور یا کشته شدند. شهدای ترور مانند شهید بهشتی و مطهری و رهبران انقلاب، همه مرد هستند؛ حتی پدر من هم از سوی مجاهدین ترور شد. در مقابل خانوادهها یا زنان کمتر ترور شدند، چون کنشگران اصلی زنان هستند. در میان مجاهدین، اتفاقاً این مردان هستند که کارهای مربوط به ترور را به عهده میگیرند.
* در هر دو طیف چه مجاهدین و دیگر گروههای معارض با نظام و انقلاب و چه از سوی نیروهای نظام، درون خود زنانی داشتند...
** درست است که زنانی حضور دارند، اما در طیف مقابل، بویژه در میان مجاهدین میبینیم که بازی میدانی و کشت و کشتار کاملاً مردانه است. اما در تظاهرات همه با هم راه میروند و زنان نیز در تظاهرات مجاهدین حضور دارند. اما وقتی قرار است کنش نظامی انجام دهند، تنها جوانان و مردان این کار راانجام میدهند. سابقه تاریخی مردانه بودن جامعه ما نیز این وضعیت را تشدید میکند. به این معنی که این تلقی در جامعه ما وجود داشته و دارد که مردان مدافع حریم خانه هستند و زنان در حاشیه میمانند. مهمتر از همه اینها، پدیده جنگ است. جنگ است که همه چیز را عوض میکند.
* فرض را بر این بگیریم که جنگ رخ نمیداد. در این صورت چه روندی را شاهد میبودیم؟
** اگر جنگ اتفاق نمیافتاد، بسیار زودتر به برابری زنان و مردان میرسیدیم. اما امروز، میبینیم که حالا حالاها کار داریم تا به وضعیت زنان و مردان حتی در زمان انقلاب برسیم؛ به وضعیتی که زنان مشارکت گستردهای در جامعه دارند. ما از جنگ آسیبهای بسیاری دیدیم و جنگ جابهجایی بسیاری را در نیروها ایجاد کرد و تغییرات اساسی را باعث شد و این تغییرات، غیر از آسیبهایی چون به هم ریختگی در شعارها، ارزشها، خواستهها، آرمانها و ترکیب گروههای اجتماعی است. این جنگ بود که تغییرات عمدهای ایجاد میکرد. اگر جنگ اتفاق نمیافتاد، بسیار سریعتر از آنچه انتظار داشتیم، میتوانستیم شاهد حضور زنان قدرتمند در جامعه باشیم و این طور نمیشد که در دوره احمدینژاد یک وزیر زن داشته باشیم که دورهاش نا تمام ماند یا در دوره تدبیر و امید، اصلاً وزیر زن نداشته باشیم. اگر جنگ اتفاق نمیافتاد، بسیار زودتر به حضور بیشتر زنان هم در مجلس و هم جامعه میرسیدیم. یعنی رفتن زنان از محیط اجتماعی به خانه. این حرکت، یعنی رفتن زنان از جامعه به خانه، بیش از آنکه خانه را امن کند، آسیب پذیر کرده است.
* به چه معنا؟
** به این معنا که وقتی زنان، با سرمایه قدرتمند خود، با آرمانها و آرزوهایی که در جامعه دارند، وارد خانواده میشوند، این حضور باعث میشود که خانواده به محل نزاع زن و مرد تبدیل شود. در این شرایط یا فرزندان قربانی میشوند یا فرزندان به وسیلهای برای قربانی کردن زنان و مردان تبدیل میشوند. به همین دلیل است که اکنون در خانوادههای ایرانی، مردان یا زنان، فرزندان را علیه یکدیگر بهکار میگیرند؛ یا اینکه فرزندان با پدر و مادر خود نزاع میکنند. این نزاعها، ناشی از تمرکز بیش از حد انرژی در خانواده است. اگر این انرژی خارج میشد، زنان به کنش اجتماعی و فرهنگی روی میآوردند و این انرژی در جامعه، صرف سازندگی میشد؛ ضمن اینکه خانواده از این انرژی زیاد ضرر نمیدید. اما اکنون حضور زنان در خانواده مانند این است که آب بیش از اندازه در لیوان ریخته باشیم، معلوم است که این آب در نهایت سرریز میکند؛ اما اگر به اندازه ریخته میشد، نمیریخت و میشد آن را نوشید. اما ما اکنون، با سرمایه گستردهای که زنان دارند، انرژی زیادی وارد خانوادهها کردیم و به همین دلیل میبینیم اتفاقاتی که در جامعه ایرانی میافتد، بیشتر زنانه است؛ این ناشی از همان سرمایهای است که در زنان وجود دارد.
بهعنوان مثال، فعل و انفعالات در حوزه سیاسی مردانه است، اما در حوزه اجتماعی و فرهنگی زنانه است. به حوزههای مصرف، مد، اختلافات خانوادگی، ذائقه و فراغت نگاه کنید. این حوزهها نه تنها زنانه است، بلکه زنان هستند که در این حوزهها تعیینکننده هستند و تغییرات را رقم میزنند. این امر ناشی از این است که زنان انرژی بسیار زیادی دارند و این انرژی را به خانواده منتقل کردهاند. زنان تنها یک روزنه و یک منفذ پیدا کردند که انرژی زیاد خود را به خارج از خانواده منتقل کنند و این حوزه، آموزش و پرورش است. به همین دلیل است که بخشی از زنان به آموزش و پرورش رفتند یا اینکه میبینید در آموزش، زنان سهم بیشتری از مردان به خود اختصاص داده اند؛ اما چون این انرژی به حوزه مدیریتی برنمیگردد، بار دیگر به آفتی تبدیل شده و خانواده را تحت فشار قرار میدهد. زنان تحصیلکرده بیشتر برای خانواده مشکل شدهاند تا مردان تحصیلکرده؛ این مشکلات ناشی از این است که تلاش کردهایم زنان را به خانواده منتقل کنیم. با این انتقال، به جای اینکه فضای امنی برای خانواده تولید کند، یک فضای ناامن تولید کرده است.
* امام به دختر خود اجازه میدهند که جمعیت زنان جمهوری اسلامی را تأسیس کنند. این ناشی از چیست؟ آیا ناشی از نقش و جایگاه خود این زنان است یا دلیل دیگری دارد؟
** ایجاد چنین جمعیت هایی، ناشی از فشار و نیروی زنان متشکل است، نه کلیت زنان جامعه. زنانی که چنین جمعیتی را ایجاد کردند، نیروهای باقی مانده در فضای سیاسی مردانه جامعه هستند. آنان جای دیگری برای حضور و مدیریت ندارند و این کار را انجام میدهند. به عبارت دیگر، این اقدام ناشی از این است که این زنان نمیتوانند کنش سیاسی انجام دهند یا در ساخت سیاسی اثرگذار باشند. به همین دلیل یک صدای حاشیهای میشوند و نه چیزی بیشتر از این. بیشتر دور خودشان جمع میشوند، اما نمیتوانند جریان بسازند.
* چطور نیرویی که با ساختار سیاسی متصلبی مانند شاه مقابله میکند، اینجا از مقابله با جریان سنتی در میماند؟ چرا آنجا پیروز میشود، اما اینجا مغلوب؟
** برای اینکه در پیش از انقلاب، دوگانه زن غیردینی و زن مذهبی شکل گرفت. در نگاه و ادبیات حضرت امام، دوگانه زن معتقد به حریم و حیا و زن غیرمعتقد به حیا را میبینیم. وقتی به کتاب حجاب شهید مطهری نگاه میکنید، میبینید که او نیز همین دیدگاه را میسازد. نگاهی به ادبیات و کتابهای شریعتی مانند «فاطمه؛فاطمه است» یا تصویری که شریعتی از زینب ارائه میدهد، نشانه شکلگیری همین دوگانه است. این دوگانه، یعنی ایجاد تصویری از زن آرمانی، مقابل تصویر کذایی از زن که در رژیم پیشین وجود دارد؛ زنان و چهرههایی مانند فرح و هایده. پس، در چنین فضای دوگانهای است که زنان مجال بروز و ظهور مییابند. اما در جمهوری اسلامی این دوگانه وجود ندارد و شکل نمیگیرد. پس از انقلاب، کسانی که در حوزه فکر هستند، دوگانه زن امل و غیرامل را نساختند. وقتی هم که این دوگانه دیگر شکل نمیگیرد، زن مسلمان فعال، نمیتواند برخلاف زن مسلمان، اما غیرفعال، اجازه فعالیت بیابد، در نتیجه وضعیت این دو با هم برابر است. نه تنها مردان این دوگانه را نمیسازند، بلکه اجازه ساخت و توسعه این دوگانه از سوی زنان هم داده نمیشود. از سوی دیگر، با آغاز نزاع گروههای سیاسی و جنگ اساساً نیاز و مسأله جامعه عوض شد. پس از پایان جنگ هم، وقتی زنان بار دیگر وارد حوزه سیاسی و اجتماعی شدند، این دوگانه دیگر خراب شده بود و ما شاهد زن متمایل به غرب و غرب زده و زن پاک اهل خانواده بودیم. این دوگانه، اتفاقاً باعث شد که زن در خانواده بماند تا اینکه بیرون از خانواده نقش آفرین باشد. آرمانخواهی زنان و ساماندهی حیات زنانه در ایران، از پیامدهای این امر بود. ما تنها به حیات مادرانه پرداختیم، اما به حیات همسرانه، زنانه و خواهرانه نپرداختیم. ما تنها از مادر سخن گفتیم.
* نگاه سنتی که اول انقلاب توانست زنان را به خانواده بازگرداند، اکنون در چه وضعیت و جایگاهی است؟
** آن نیرو در گذشته در حاشیه و منتقد بود، اما اکنون قدرت فراگیری دارد؛ قدرتمندتر شده است. این نیرو اکنون در حال عمل است و زنان را به مشاغل ویژه زنانه سوق میدهد. اما نمیتواند به اهداف خود برسد. بویژه اینکه فرصت انتخاب مشاغل مهم برای زنان و مردان برابر نیست. تنها در شرایط اضطرار یا شرایط بینالمللی است که به زنان هم اجازه نمایندگی میدهیم.
* چه نیرویی مقابل این جریان سنتی میایستد؟ این نیرو کجاست؟ همچنان تنها نیروی زنانه است که مقابل این نیرو میایستد یا مردان هم هستند؟
** در مقابل این نیرو، زنان فکر خود را به صورت غیرسیاسی، در حوزههای فرهنگی و اجتماعی، به مردان هم تزریق کردند. به همین دلیل است که متأسفانه شاهد زنانه شدن حوزه فرهنگ هستیم، یا زنانه شدن فراغت و مسافرت. زنان این کار را کردند. در این حوزهها، مردان بواسطه زنان بازیگری میکنند. آن هم به این دلیل است که زنان نمیخواستند وارد مشاجرات سیاسی و صف بندیها شوند، به همین دلیل به این شیوه روی آوردند. به همین دلیل بچهها یا پسران خانواده بیشتر در اختیار زنان هستند تا مردان.
* این مقاومت، از جنس مقاومت طبقه متوسط است، به این معنی که وقتی فضای سیاسی محدود میشود، به حوزه فرهنگی و اجتماعی وارد میشود.
** اساساً کنش زنان ماهیت طبقه متوسطی دارد وهمان شکل و شمایل را دارد. این کنش، بازی فرهنگی و اجتماعی است، اما نتایج سیاسی دارد. چون بازی سیاسی نیست، کسی نمیتواند این را بفهمد یا مانعی در برابر آن ایجاد کند. چیزی نمیگوید، اما کار خود را میکند. به همین دلیل است که بسیاری از پسران نسل جدید ما اخلاقهای مادرانه و زنانه دارند. به مادرانشان بیشتر میل دارند تا به پدرانشان. به نحوی، در مناسبات اجتماعی خود، شاهد نوعی ابتری مردانه هستیم.
این، عبور از عرصه سیاسی است، عبور از ساخت متصلب مردسالار، اما یک عبور نامرئی است. این عبور تخاصمآمیز نیست، نمیگوید که دعوا دارم؛ نمیخواهد وارد نزاع با ساخت سیاسی شود، بلکه این ساخت را دور میزند و بازی خود را پیش میبرد. به همین دلیل امروز ما شاهد فربگی نظام اجتماعی هستیم و در مقابل، میبینیم که حوزه سیاسی در معرض شکنندگی قرار میگیرد؛ چون مخاطبی برای او نمانده است و کسی به حرف او گوش نمیکند. سیاست میخواهد قدرت خود را اعمال بکند، اما کسی نیست که حرف او را گوش کند.
* این ظرفیت سیاسی اجتماعی وجود دارد که حوزه سیاسی، بار دیگر به ابزارهای دهه شصت متوسل شود تا بار دیگر زن را به انقیاد وادارد؟
** خیر. برای همین است که برخی از همین ظرفیت سیاسی، چندان بیمیل نیست که با ترامپ وارد جنگ شود. اگر وارد جنگ شویم، حوزه اجتماعی و فرهنگی ناچار است که کوتاه بیاید و در این شرایط ممکن است تحت سلطه و اختیار قرار بگیرد. اگر جنگ نباشد، هیچ راهی برای دراختیار قرارگرفتن حوزه زنان وجود ندارد و اوست که تصمیم خواهد گرفت. تصمیم او هم البته سیاسی نیست، او از حوزه سیاسی عبور کرده است. اصلاً این حرفها نیست و بحثی مانند انقلاب مطرح نیست. او دنبال زندگی است و زیست خود را دنبال میکند. برای همین دگرگونیهای متعدد صورت میگیرد و ما شاهد لایههای جدیدی از حیات هستیم.
* حوزه سیاسی چه خواهد کرد؟
** حوزه سیاسی در نهایت مجبور است که به یک عقلانیت رفتاری روی بیاورد. اکنون حوزه سیاسی مانند کسی میماند که میخواهد با کسی «بوکس» بازی کند، اما در مقابلش کسی نیست. برای همین مشت خود را حواله میکند، اما به خلأ میزند و بیش از آنکه به کسی آسیب بزند، کتف او آسیب میبیند و اعصابش خرد میشود و بیشتر از همه خودش دچار ضعف میشود. الزام این ضعف، تغییر در عقلانیت است، نه انتخاب او. زیرا چیزی وجود ندارد که اعمال حاکمیت کند، به ناچار کوتاه میآید. من در کتابی گفتم که جامعه فردای ما، جامعهای خواهد بود که حوزه سیاسی ساحت نهادی پیدا میکند و متعامل با نهادهای دیگر اجتماعی عمل میکند.
http://www.iran-newspaper.com/newspaper/BlockPrint/197583
ش.د9602429