(روزنامه جوان - 1396/10/06 - شماره 5270 - صفحه 10)
مسئله آزادي، از جمله مفاهيمي است كه هر حكومت خواه ناخواه با آن سر و كار دارد. اين ارزش گاه در تمدني همچون غرب مدرن و ليبرال به گونهاي تفسير شده و به آن محوريت داده شده كه همه مؤلفههاي ديگر در شعاع آن تعريف شدهاند و گاه در برخي تمدنها، اساساً اين ارزش نفي شده و مفاهيمي ديگر متقدم بر آن شناخته شدهاند. محور انديشه ليبرال، «انسانمحوري» است و در اين مكتب، انسان با واژه «آزادي» تعريف ميشود و اين آزادي بر مبناي خردگرايي توصيف ميگردد. مبناي حق و باطل در چنين نظام انديشگي، خواست و ميل انسانها بوده و تنها مانعي كه ممكن است بر سر اين خواستهها و آزادي تعريف شده قرار گيرد، قانوني است كه توسط اكثريت تأييد شده باشد.
اما نظام انديشه اسلامي كه شهيد مطهري (ره) يكي از مفسرين آن است، به گونهاي ديگر مسئله آزادي را مينگرد. گرچه به واسطه مخالفت شهيد مطهري (ره) با فضاي كمونيستي حاكم بر دهه 40، برخي چنين تصور نموده يا ترويج نمودند كه ايشان نگاه ليبراليستي به مفهوم آزادي دارند، اما مطالعه صحيح آثار و مواضع ايشان، نشان ميدهد آنچه شهيد مطهري (ره) از آزادي ترسيم ميكند، تا چه اندازه با انديشه ليبرال در تشابه و تا چه اندازه در تعارض است.
مفهوم آزادي در انديشه شهيد مطهري
شهيد مطهري با تبيين جهانبيني الهي و اسلامي، مفهوم آزادي را تحليل نموده و آن را داراي تشابههاي ظاهري با آزادي ليبراليستي ميداند، گرچه در واقع آن را مخالف با آزادي ليبراليستي تعريف ميكند. شايد پيش از ارائه تعريف شهيد مطهري(ره) از آزادي، بهتر است نظر يكي از پايهگذاران انديشه ليبراليسم را مرور كنيم. جان استوارت ميل در «رساله درباره آزادي» خود، آزادي را اينگونه تعريف ميكند: «ما بايد آزاد باشيم كه نقشه زندگاني خود را به هر نحوي كه متناسب با خصلتمان بود بكشيم و هر طوري كه دلمان خواست كار كنيم، تنها به اين شرط كه مسئول عواقب اعمال خود باشيم و تا موقعي كه آن اعمال ضرري به همنوعان نميزند ـ حتي در مواردي هم كه نحوه رفتارمان در نظر ديگران ابلهانه، سرسخت يا اشتباه جلوه كند ـ بايد از كارشكنيهاي مخالفان مصون و در امان باشيم.»
اما در مقابل شهيد مطهري مفهوم آزادي را در ذيل مفاهيم ديني تعريف نموده و از آنجا كه محوريت عالم را در دستان خداوند دانسته، از همين حيث مبناي اومانيسم را زير سؤال ميبرد. البته از نظر شهيد مطهري، حاكميت و خالقيت خدا به معني انفعال انسان نيست بلكه انسان موجودي مختار آفريده شده است. هرچند اگر خواست خدا باشد، اين آزادي در يك لحظه از همه انسانها سلب ميشود اما مشي الهي مبتني بر انتخابگري اين مخلوق خود است. از همين رو نيز انسان برخلاف ساير موجودات مسئول مستقيم عملكرد خود و حاكم بر سرنوشت خويشتن است.
اين اختيار وديعه نهاده شده در انسان از ديد شهيد مطهري داراي دو بعد مادي و معنوي است. ايشان ليبراليسم را مكتبي ميداند كه به آزادي افراد در بعد مادي صحه گذاشته و به آن اهميت داده است، لكن بعد ديگر از انسان را كه از قضا خصايص فطري را دربر دارند مورد غفلت قرار داده است. استاد مطهري آزاديهاي اجتماعي را مورد تمجيد و ستايش قرار ميدهد اما معتقد است بدون تحقق آزادي معنوي، حتي نميتوان آزادي مادي به معناي صحيح داشت. فاشيسم، امپرياليسم و استالينيسم مثالهايي از نظامهاي غربي مدرن هستند كه شهيد مطهري به عنوان دولتهايي نام ميبرد كه در آن آزادي معنوي در نظر گرفته نشد و نهايتاً آزادي مادي نيز در آنها به فجيعترين شكل ممكن زير پا گذاشته شد. درد جامعه امروز اين است كه سر به زير افكنده و در پي آزادي اجتماعي است، اما به دنبال آزادي معنوي نميرود.
به قول ايشان: «بزرگترين خسران عصر ما اين است كه بشر هميشه ميگويد آزادي، اما جز از آزادي اجتماعي حرف نميزند و به همين دليل نهايتاً به آزادي اجتماعي هم نميرسد». شهيد مطهري، مقوله آزادي را به دو قسم انساني و حيواني تقسيم ميكند. آزادي حيواني را شامل شهوات و هوسهاي انساني برشمرده و آزادي انساني را آزادي مقدسي تعريف ميكند كه منشأ آن فطرت و اميال عالي انساني است. همين آزادي انساني نيز خود به دو قسم آزادي اجتماعي و معنوي تقسيم شده است. شهيد مطهري مينويسد: «از آن جهت كه مكلف خود شخص است درباره خود يا ديگران نسبت به او، آنجا كه انسان مكلف است خود را برده و بنده خرافات فكري و هواهاي نفساني قرار ندهد، آزادي جنبه دروني و باطني دارد و آنجا كه ديگران مكلفند نسبت به او و راه او و ميسر او قيد و بندي ايجاد نكنند، آزادي جنبه خارجي و بيروني دارد.» ايشان «آزادي تفكر»، «آزادي عقيده» و «آزادي بيان» را از اقسام آزادي اجتماعي برميشمرد.
ايشان در جايي ديگر نيز از سه نوع آزادي سخن ميگويد كه عبارتند از: «آزادي انسان از اسارت طبيعت»، «آزادي انسان از حكومت خود بر خود» و «آزادي انسان از تحت محكوميت انسانهاي ديگر بودن». قسم دوم در واقع از جنس آزادي معنوي بوده و قسم سوم از انواع آزادي اجتماعي. رسالت انبيا از نگاه شهيد مطهري تأمين همين آزادي معنوي است.
به طور كلي آزادي از منظر استاد مطهري را ميتوان «فقدان موانع مقابل خواست و اراده انسان»، «براي رسيدن به سعادت واقعي و انسان كامل شدن» دانست كه مسير مشخص و مستقيمي دارد.
بنيان آزادي
متفكرين ليبرال، مبنا و اساس آزادي را خرد خودبنياد معرفي نموده و آن را برگرفته از حقوق طبيعي انسان برميشمرند. معيار آزادي حداكثر نمودن تمتع و منافع مادي است و تنها تزاحم منافع تعيينكننده مرزهاي آزادي است. البته شهيد مطهري(ره) نيز عقل انسان و استعداد طبيعي وي براي تعامل را نخستين پايه و اساس آزادي برميشمرد و اصلاً مينويسد: «انسان چون عاقل است، آزاد است». ايشان بحث را فراتر از اين برده و موضوع «آزادي» را مهمترين وجه تمايز حيوانات و انسان برميشمرد. مبناي اين ادعاي شهيد مطهري نيز آيه «انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا» است كه به مختار بودن انسان در برگزيدن مسير خير يا شر اشاره دارد؛ حال آن كه موجودات ديگر خود در انتخاب و تغيير مسير حياتشان نقشي ندارند. بشر موجودي است كه «بالاختيار» به كمال ميرسد و از همين رو حتي به كمال رسيدن انسانها از جنس «كمال» فرشتگان نيز برتر است. بنيان مسئله اختيار و آزادي از منظر استاد شهيد مقولهاي كاملاً فلسفي است چراكه ريشه آزادي در حقوق طبيعي است و حقوق طبيعي نيز در «امكان استعدادي» ريشه دارد كه موضوعي از جنس فلسفي است.
ايشان همچنين ضمن اشاره به سيستم دموكراسي غربي و شيوه انتخابگري بر مبناي رأي اكثريت در نظامات ليبرال، مينويسد: «اين جوامع اعتقادي به صراط مستقيم ندارند و به طرفي ميروند كه ميل و خواستهاي اكثريت آنها را ايجاب ميكند. لذا به حكم احترام به دموكراسي و خواست اكثريت همجنسبازي قانون ميشود چون اكثريت با آن موافق است. دموكراسي اسلامي بر اساس آزادي انسان است اما اين آزادي در شهوات خلاصه نميشود. اسلام دين رياضت و شهوتكش نيست، بلكه دين اداره كردن و تدبير كردن و مسلط بودن بر شهوات است. كمال انسان در انسانيت و عواطف عالي و احساسات بلند اوست. اسلام ميخواهد آزادي واقعي- دربند كردن حيوانيت و آزاد كردن انسانيت- به انسان بدهد. در اسلام معيار آزادي آن چيزي است كه تكامل انساني انسان ايجاب ميكند يعني آزادي، حق انسان بماهو انسان است، حق ناشي از استعدادهاي انساني انسان است نه حق ناشي از ميل افراد و تمايلات آنها. دموكراسي در اسلام يعني انسانيت رهاشده، حال آنكه اين واژه در قاموس غرب حيوانيت رهاشده را متضمن است.»
نمود آزادي
تا اين جا اشاره شد كه آزادي از منظر شهيد مطهري اولاً بسيطتر از مفهوم آن در ليبراليسم است و ايشان با خلق ادبيات «آزادي معنوي» ميكوشند تا به بعد ديگري از آزادي كه در نگاه ليبرال مغفول مانده اشاره داشته باشند؛ ثانياً در پايه و اساس اين دو مفهوم با يكديگر تفاوتهايي دارند اما حال بايد ديد در مفهوم «آزادي اجتماعي» كه لفظ مورد اشتراك در اسلام و انديشه ليبرال است؛ چه شباهتها و تفاوتهايي وجود دارد و چه ميزان ميتوان نگاه شهيد مطهري را به عنوان تبيينكننده انديشه اسلام ناب، همگرا با آزادي اجتماعي در مفهوم ليبرال آن دانست.
آزادي و تعيين حكومت
در ليبراليسم، مردم منشأ حكومت به حساب ميآيند كه در حالت ايدهآل با قرارداد اجتماعي و از راه دموكراسي، برخي از ميان خود را به حكومت برميگزينند. انتخابشوندگان صرفاً در مسائل مربوط به اجتماع ذينفوذند و بايد حداقل دخالت را در امور زندگي فردي داشته باشند. همچنين برگزيدگان بايد قانون را بر مبناي خواست انسانها و افزايش بهرهمندي دنيوي آنان تنظيم كنند.
اما در مقابل چون هدف نهايي خلقت از منظر شهيد مطهري، سعادت بشر است و اين سعادت بايد ملاك تعيين حدود آزاديهاي اجتماعي قرار گيرد، لذا سرمنشأ حكومتهاي ليبرال را مردود دانسته و مفهوم دموكراسي را تا حدي كه مبناي «عرفي بودن» دين را استنتاج كند و صرفاً به عنوان يك روش انتخاب حاكم – و نه بنيان فكري يك حكومت- قابل توجه ميداند. شهيد مطهري معتقد به حكومت فقيه است چراكه تنها انسان كامل و افرادي كه خود را به كمال نزديك نمودهاند، ميتوانند سعادت انسانها را تشخيص داده و تأمين نمايند و حتي حدود آزادي را بر اساس نياز واقعي انسان تبيين و تأمين كنند. علاوه بر اينكه حكومت فقيه «حق» است و در ميان همه حقوقي كه آزادي را منتج ميشوند، حق الهي را بالاترين حقوق ميداند و از آنجا كه اراده حقه خداوند به حكومت اوليا تعلق گرفته است، لذا حكومت فقيه تعارضي با اصل «حقمداري» ندارد.
شهيد مطهري همچنين ايدئولوژي را موضوعي مهم در مسئله آزادي حكومت دانسته و تبيين حدود و ثغور آزادي اجتماعي ذيل حكومت را مبتني بر ايدئولوژي ميداند. ايشان اين ادعاي ليبرال دموكراسي كه ايدئولوژي بايد از سيستم حكومتي حذف شود را غيرواقعي و فريبنده برميشمرد و معتقد است اساساً تصور ليبرال دموكراسي به عنوان يك مدل حكومتي به منزله تأييد و تصديق ايدئولوژيك بودن حكومت است. مثال ديگر ايشان براي عدم تنافي ايدئولوژي با دموكراسي، مسئله تحزب است كه نظامهاي ليبرال نيز بر آن تأكيد دارند. حزب و نظامات حزبي اساساً بر پايه تفاوت و تمايز ايدئولوژيها شكل گرفته و حكومت را در اختيار ميگيرند؛ لذا توقع اينكه حزبي با عقايد و ايدئولوژي معين، زمام امر را به دست گرفته و در مقام حكمراني همه آن ايدئولوژيها را ترك كند، امري ناممكن مينمايد.
ايشان در پاسخ به ادعاي غرب مبني بر ناسازگاري ايدئولوژي و آزادي در حكومت ميگويد: «احزاب معمولاً خود را وابسته به يك ايدئولوژي معين ميدانند و اين امر را نه تنها بر ضد اصول دموكراسي نميشمارند كه به آن افتخار هم ميكنند. اما منشأ اشتباه آنان كه اسلامي بودن جمهوري را منافي با روح دموكراسي ميدانند ناشي از اين است كه دموكراسي مورد قبول آنان همان دموكراسي قرن هجدهم است كه در آن حقوق انسان در مسائل مربوط به معيشت مادي خلاصه ميشود. اما اينكه مكتب و عقيده و وابستگي به يك ايمان هم جزو حقوق انساني است و اين كه اوج انسانيت در وارستگي از غريزه و از تبعيت از محيطهاي طبيعي و اجتماعي، و در وابستگي به عقيده و ايمان و آرمان است به كلي به فراموشي سپرده شده است».
آزادي تفكر و عقيده
استاد مطهري، نگاهي باز و روشنفكرانه به مسئله آزادي عقيده دارند و معتقدند در انديشه و داشتن عقيده، خداوند انسانها را مخير گذاشته است. همين نظر ايشان نسبت به آزادي بيان است كه بسياري را برآن داشته شهيد مطهري را در موضوع آزادي، داراي تفكري نزديك به ليبرالها بداند. ايشان با اشاره به جهانبيني اسلامي و حسب سيره اهل بيت، بيان عقيده توسط فرق غيراسلامي و حتي احزاب مخالف اسلام را مشتمل بر آزادي ميداند. البته قبول آزادي در بيان عقايد به اين معني نيست، كه همه آنها را حق شمرده و حقيقت را امري نسبي بپنداريم. از قضا شهيد مطهري معتقد است به رغم انديشه اسلام ناب، اين ليبراليسم است كه با لفاظي و تأكيد بر «آزادي عقيده» با شيوه عوامفريبانه و استثمار فكري، بدون قيد به الزامات آزادانديشي، افراد را چپاول و در حصار ايدئولوِژي خود محصور مينمايد.
پذيرفتن حق آزادي اظهار عقايد و استدلال بايد همراه با مقابله مستدل و تبيين حقايق همراه باشد، نه اينكه همچون ليبراليسم، چنين وانمود شود كه هر كس عقيدهاي دارد محترم بوده و ميتواند عين حقيقت باشد. اين شيوه غربي آزادي كه هر عقيدهاي حتي بتپرستي را جايز و ترويج آن را فاقد اشكال ميداند، صرفاً گامي در مسير استضعاف فكري بشر و دور كردن آنان از مسير «حق» و حقيقتي است كه بشر بايد با علم به اين حقوق دست به انتخابگري بزند.
شهيد مطهري در خصوص پذيرش افكار و عقايد باطله و حقانيت دادن به آنها چنين ميگويد: «قبول عقايدي مثل بتپرستي و خرافهپرستي و از اين قبيل، معنايش اين است كه شخصي اشتباه كرده، به دست خود زنجيري به دست و پاي خويش بسته، بعد ما بگوييم چون اين انسان اين زنجير راخودش بسته و اين، اراده و خواست اوست آزاد است و حقوق بشر ايجاب ميكند كه زنجير را از دست و پايش باز نكنيم... انسان بتپرست... اين انساني است كه بهدست خود از مسير انسانيت منحرف شده، بهخاطر انسانيت و حقوق انسانيت بايد اين زنجير را به هر شكلي هست، از دست و پاي اين شخص باز كرد، اگر ممكن است خودش را آزاد كرد؛ اگر نه لااقل او را از سر راه ديگران برداشت.»
فرجام سخن
شهيد مطهري ضمن تأكيد بر مفهوم آزادي، ميكوشد تا تصويري جامعتر از آن ذيل ايدئولوژي اسلامي، نسبت به نگرش تكبعدي ليبراليسم به اين مفهوم ارائه كند. ديدگاه اسلامي، آزادي را مبناي اساسي تفاوت انسان با ساير موجودات دانسته و اين ارزش را بسيار محترم ميشمرد؛ لكن اين ابزار در اختيار انسان قرار داده شده تا با فهم درست از نظام آفرينش، و انتخابگري بر مبناي عقلانيت، به جهانبيني منتج به سعادت اخروي دست يابد و طبعاً هدف غايي از اعطاي آزادي، دادن ابزاري براي بازگشت انسان به خوي حيواني نبوده است. البته در انديشه اسلام، كما اينكه در سيره امامان شاهد بودهايم، صاحبان عقايد مختلف– حتي ضاله- بايد قادر به بيان عقايد خود بوده (بيان عقايد با تبليغ يا حقانيتبخشي به آن متفاوت است) تا اصحاب حق بتوانند با پاسخهاي مستدل و منطقي سطح عقل مردم را ارتقا داده و به مردم اختيار انتخاب ميان حق و باطل را داده باشند. چه آن كه در جامعه جزمگرا كه توان تحمل عقيده مخالف را ندارد، امكان رشد ارزش آزادي به عنوان موهبتي الهي وجود ندارد.
ش.د9604242