(روزنامه شرق - 1395/12/19 - شماره 2822 - صفحه 12)
در اینجا برای آنکه در عمق بیشتری وارد این بحث شوم، اجازه دهید تا به توضیح بعضی از کلیدیترین مباحث طرحشده از سوی هابرماس اقدام کنم. هابرماس با نظام سرمایهداری برخوردی دوگانه دارد. در حالی که برای آرمانهای آغازین سرمایهداری سویهای مترقی قائل است. نسبت به وضعیت کنونی این نظام بهشدت برخوردی انتقادی را اتخاذ میکند. هابرماس تفکیکی روشن بین آنچه امروز نظام سرمایهداری نامیده میشود و آرمانهای ابتدایی سرمایهداری قائل میشود. وی به تبعیت از مارکس آرمانهای آغازین سرمایهداری، که هرگز تحقق نیافت را مترقی قلمداد کرده و اعتقاد دارد دلیل تبدیل سرمایهداری و دموکراسی به نظامی فراگیر را باید در همین آرمانهای ابتدایی و اولیه جستوجو کرد.
البته هابرماس همچون آدورنو و دیگران چنین تضادی را به مفهوم «فریب» ربط نمیدهد، بلکه برعکس اعتقاد دارد میتوان با تعمیق دموکراسی، این آرمانهای مترقی آغازین را عملی كرد. تعمیق دموکراسی مفهومی مرکزی در تفکر اصلاحطلبانه هابرماس است که چندان به مذاق متفکرانی همچون آدورنو خوش نمیآمد. بههمیندلیل نیز آدورنو هرگز تز فوقدکترای هابرماس را امضا نکرد، زیرا به اعتقاد وی، تز هابرماس به نام «تغییرات ساختاری در فضای عمومی» بهنوعی برای نظام سرمایهداری مشروعیتی ضمنی ایجاد میکرد.
هابرماس در تز خود برای فضای عمومی کارکردهایی قائل میشود که اصلیترین آن جریاندادن به گفتوگوی عمومی یعنی طرح مباحث مورد اختلاف از طریق سازماندهی به یک دیالوگ اجتماعی گسترده است. این دیالوگ عظیم اجتماعی گرچه در واقعیت جهان امروزین سرمایهداری کمتر دامن زده میشود، اما آنچه به تغییرات ساختاری دامن میزند، در حقیقت همان گفتوگوی عمومی است که در فضای عمومی در جریان است. بههمیندلیل نیز هابرماس مفاهیم گفته شده را به عنوان آرمانهای مطلوب نظام سرمایهداری محسوب كرده است. از آنجا که این آرمانها از نظر هابرماس عملی نشده است، عناصر مترقی میتوانند به گسترش «مساحت فضای عمومی» از طریق «نقدی سازنده» اقدام کنند و از این مسیر در حقیقت دموکراسی را تعمیق بخشند.
اما در اینجا چند سؤال برای من به عنوان خواننده آثار هابرماس ایجاد میشود: نخست اینکه چرا سرمایهداری نتوانست به این آرمانهای اولیه خود نائل آید و دوم آنکه سرسرا یا دالان بهجریانافتادن چنین دیالوگ گستردهای را در کجا میتوان یافت؟ برای من مسلم است جواب به این سؤال را نمیتوان در رسانههای نوشتاری یا دیداری و شنیداری سنتی جستوجو کرد. در حقیقت درست درباره همین سؤال دوم است که شبکههای اجتماعی و مفاهیمی همچون روزنامهنگاری شهروندی معنا مییابد. با آنکه هابرماس به دانش من به این شبکهها به عنوان سرسرای اصلی دیالوگ گسترده عمومی و همچنین دموکراسی کامل اشارهای نکرده است، من اعتقاد دارم آنچه را که هابرماس تعمیق دموکراسی نامیده است، فقط میتواند در مفهوم دموکراسی کامل معنا یابد و گسترش شبکههای اجتماعی برای بهجریانانداختن گفتوگوی عمومی بین شهروندان اصلیترین ابزار برای دستیابی به آن است.
اما در جواب به سؤال اول میتوان به «شکافی» اشاره کرد که به اعتقاد هابرماس، امروزه در سطح جهان بین جامعه و دولت ایجاد شده است. این شکاف باعث شد تا مساحت فضای عمومی آنقدر محدود شود که حتی هابرماس از محوشدن چنین فضایی سخن به میان آورد. دلیل اصلی جدایی دولت از جامعه را باید در تخصصیشدن امور و کارهای دولت جستوجو کرد.
کارشناسان دولتی یعنی بوروکراتهایی که به ادعای خودشان «بدون وابستگی به منافع خاص بهترین تصمیمات را برای عموم مردم اتخاذ میکنند»، عمدهترین سد در مقابل جاریشدن بحث و گفتوگو در جامعه درباره همه مسائل و مباحث، قبل از اتخاذ تصمیمات اجرائی هستند. آنها تصمیم و تصمیمگیری را فرایندی «علمی» و غیرسوگیرانه و کارشناسانه وانمود میکنند و با تأكيد بیش از حد بر اهمیت «کار کارشناسی» بدون تأكيد بر «منافع متفاوت گروههای مختلف اجتماعی»، در حقیقت سعی میکنند تا جدایی دولت از جامعه را «منطقی» جلوه دهند که این نتیجهای جز «نامحرم»شدن عموم مردم دربر نخواهد داشت.
مسلما قدرت یا حداقل بخشهایی از قدرت، منافع مشخصی در محوکردن فضای عمومی داشته و خواهان قراردادن مفهوم «کارشناسی» به جای مفهوم «گفتوگوی همهجانبه عمومی» بوده و هستند، زیرا با شکلدادن لابیهای قدرتمند امکان تأثیرگذاری بر نظرات کارشناسان را امری در دسترس میبینند.
دقیقا درهمینباره است که من روزنامهنگاران حرفهای را به عنوان «کارشناسان خبری» بررسی میکنم. خبرنگار حرفهای نیز همچون سایر کارشناسان با تکیه بر تخصص خود مبنیبر یافتن خبر و موضوعات ارزشمند و مورد علاقه مردم بهمثابه یک دروازهبان سعی میکند جریان گفتوگوی عمومی جاری در رسانههای سنتی را در «مسیری کارشناسانه» جاری كند که معمولا نیز این مسیر فقط درباره موضوعات و سرفصلهای موردنظر جناحهای مختلف قدرت معنا مییابد. اما عموم مردم در شبکههای اجتماعی درباره آن سرفصلهایی با یکدیگر سخن میگویند که واقعا موردعلاقه خود آنهاست. سرفصل مباحث از سوی مردم انتخاب میشود.
خبرهایی که در این شبکهها نشر مییابد از سوی خبرنگاران غیرحرفهاي یعنی عموم مردم، مهم تلقی شده است و این سایر کاربران هستند که با ادامه بحث درباره یک خبر، یک موضوع، مسیر گفتوگوی عمومی در جریان در این سرسراها را خود رأسا تعیین میکنند. به عبارت دیگر، امر اطلاعرسانی به امری غیرحرفهاي تبدیل میشود و این دقیقا در انطباق با امر تصمیمگیریهای سیاسی در یک نظام دموکراتیک کامل است که مردم به جای انتخاب وکیل که سیاستمداری حرفهای است، خود رأسا به شکلی غیرحرفهای درباره تکتک لوایح در شبکههای اجتماعی به بحثی گسترده اقدام کرده و در شبکههایی که در آینده شاهد آنها خواهیم بود، به طور مستقیم رأی داده و در امر مدیریت منابع اجتماعی، مشارکتی کامل را از خود به نمایش خواهند گذاشت.
مسلما سنگ زیربنای چنین فرایندی، شکلگیری روزنامهنگاری شهروندی و گسترش گفتوگوی عمومی در شبکههای اجتماعی است که مرز حوزه عمومی و خصوصی را درهم شکسته و امر خبررسانی را به امری غیرحرفهای و عمومی تبدیل خواهد كرد. روزنامهنگاری شهروندی و فورومهای اجتماعی فونداسیون ارتباطی نظامهای دموکراتیک کامل محسوب شده و دقیقا دراینباره ميتوان آنها را بررسی و تحقیق كرد.
http://www.sharghdaily.ir/News/116851
ش.د9504626