در دو دهه گذشته همسویی تاکتیکی ایران و ایالات متحده آمریکا سه خطر بزرگ صدام حسین، طالبان و داعش (در عراق) را از منطقه بیرون برده است. همراهی انکارناپذیر باراک اوباما در حلوفصل بحران هستهای، فرصتهای غیر قابل انکاری را برای ایران در منطقه فراهم کرد[...]
یادداشت: «در
دو دهه گذشته همسویی تاکتیکی ایران و ایالات متحده آمریکا سه خطر بزرگ
صدام حسین، طالبان و داعش (در عراق) را از منطقه بیرون برده است. همراهی
انکارناپذیر باراک اوباما در حلوفصل بحران هستهای، فرصتهای غیر قابل
انکاری را برای ایران در منطقه فراهم کرد. روشن است که در همه موارد فوق
منطق این همراهی تاکتیکی، منافع و اهداف غیر همسوی هر یک از این دو بود و
ایران با هوشمندی آن دورهها را مدیریت کرد و برگهای برنده بزرگی را در
منطقه به دست آورد. پیگیری همان همسویی این بار با اروپا برای گذر از تونل
وحشت ترامپ ضروری است.» شاید شما هم چون نگارنده پس از خواندن این جملات،
برای شناختن نویسنده یا گوینده آن به دنبال نام اندیشکدهای آمریکایی، نام
رسانههایی چون رویترز، سیانان و... باشید؛ اما برخلاف انتظار ما، این
جملات را نه فرید زکریا نوشته است، نه چامسکی و دیگران بر زبان آوردهاند،
نه در میان یادداشتهای بیبیسی و رویترز و... این مطلب را پیدا خواهید
کرد. واو به واو این جملات، بخشهایی از مطلب رسانهای است که همین جا، در
پایتخت جمهوری اسلامی ایران به چاپ میرسد! و به همین سادگی واقعیات بدیهی
وارونه جلوه داده میشود! در همین نمونه متأخر(داعش) که روزنامه «آرمان» به
آن اشاره دارد و بر اساس آن نسخه همراهی با غرب را برای کشور میپیچد، مگر
جز این بود که آمریکاییها هر کاری، از ارسال تسلیحات تا فراری دادن
سرکردگان گروهک تروریستی داعش انجام دادند تا مانع پیروزی نیروهای مقاومت
بر آن شوند؟! مگر جز این است که اساساً داعش بازوی آمریکا در منطقه برای
جنگ نیابتی به منظور درگیر کردن نیروی مقاومت به مبارزه با داعش و در سایه
آن افزایش امنیت رژیم صهیونیستی بود؟! اما سؤال اینجاست که با وجود روشن
بودن این موضوعات، چرا همچنان شاهد این خلافگوییها و سفارش به همکاری با
غرب هستیم؟! آیا پای مسائل یا منافعی دیگر در میان است؟!