روزنامه کیهان **
FATF و سراب رفع تحریمها/ دکتر ابراهیم کارخانهای*
نظر به لزوم بررسی عواقب الحاق جمهوری اسلامی ایران به کنوانسیونهای جرایم سازمان یافته فراملی(پالرمو) و مبارزه با تامین مالی تروریسم (CTF) که در راستای اجرای توصیههای ۴۱ بندی برنامه اقدام FATF برای خروج از لیست سیاه اقدام در مجلس شورای اسلامی در دست پیگیری است. در ذیل در 20 بند بطور مختصر به تحلیل خدعه استکبار که این بار پس از برجام با هدف عضویت در کنوانسیونهای مسئلهساز بینالمللی و سراب رفع تحریمها و با هدف تنگتر شدن حلقه محاصره نظام اسلامی برنامهریزی گردیده است میپردازیم:
۱-گروه ویژه اقدام مالی (FATF) نخستین بار در سال ۱۹۸۹ توسط هفت کشور بزرگ صنعتی (آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان، کانادا، ژاپن و استرالیا)موسوم به گروه ۷ در ابتدا با هدف مبارزه با تامین مالی مواد مخدر تشکیل و در ادامه در سال ۲۰۰۱ پس از حادثه ۱۱ سپتامبر دامنه فعالیت آن به تامین مالی تروریسم و در سال ۲۰۰۸ به تأمین مالی سلاحهای کشتار جمعیاشاعهای گسترش یافت این نهاد که در حال حاضر ۳۷ عضو دارد در همان سال به بهانه خطر پولشویی و مبارزه با تامین مالی تروریسم به جمهوری اسلامی ایران هشدار داد و در سال ۲۰۱۰ بعد از صدور قطعنامه ۱۹۲۹ جمهوری اسلامی ایران را در لیست سیاه قرارداد. این نهاد در گزارشهای اکتبر ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ خود حزبالله را متهم به قاچاق مواد مخدر و تامین مالی تروریسم نموده است. اصلیترین منبع شناسایی تروریست از سوی FATF گزارش لیستSDN آمریکا میباشد و بر همین اساس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در ردیف گروههای تروریستی میشناسد.
2- در حالیکه کنوانسیون جرایم سازمانیافته فراملی موسوم به پالرمو در گزارش ۲۰۰۴ خود (۱۳۸۳) حزبالله را به بهانه اخاذی از تجار، بازرگانان و صاحبان رستورانها و مشاغل تحت عنوان مالیات جنگ در ردیف گروههای تروریستی قرار داده است و در گزارش سال ۲۰۱۲ (۱۳۹۱) به عنوان قاچاقچی مواد مخدر معرفی نموده است؛ آیا عضویت جمهوری اسلامی ایران در چنین کنوانسیون دست نشاندهای بازی در زمین دشمن و ضربه به حزبالله قهرمان و عمق راهبردی جمهوری اسلامی ایران نخواهد بود!؟
3- در حالی که عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی که پدر تروریسم دولتی و عظیمترین منبع تأمین مالی تروریسم در منطقه هستند در لیست سیاه FATF قرار نگرفتهاند، هرگونه تلاش برای اجرای توصیههای برنامه اقدام ۴۱ بندی چنین نهاد دست نشاندهای که آمریکا به عنوان بزرگترین مجرم پولشویی جهان نقش کلیدی در مدیریت و برنامهریزی آن دارد نتیجهای جز ضربه به عزت و اقتدار و امنیت ملی و منطقهای جمهوری اسلامی ایران نخواهد بود. نباید اجازه داد با تکرار تجربه خسارتبار برجام این بار هزینه سنگین تری بر نظام اسلامی تحمیل گردد. از جمله توصیههایFATF برای خروج ایران از لیست سیاه تحریمها تصویب کنوانسیونهای پالرمو و مبارزه با تامین مالی تروریسم است که چیزی جز کلاه برجام منتها با رنگهای متفاوت و توطئههای خطرناکتر نیست.
4- با توجه به اینکه نظارت بر اجرای برنامههای فعلی و بعدی شورای امنیت سازمان ملل متحد در قبال گروهها و سازمانهای تروریستی که عملاً در چارچوب اهداف آمریکا و غرب تعریف میشوند به FATF محول گردیده است و نیز با توجه به تروریست نامیدن حزبالله از سوی آمریکا و اروپا، این احتمال وجود دارد با تصویب قطعنامهای در شورای امنیت علاوه بر داعش و القاعده و جبهه النصره؛ حزبالله و دیگر نهادهای محور مقاومت در منطقه در لیست سیاه پیگیری FATF قرار گیرند و با عضویت ایران در کنوانسیونهای پالرمو و مبارزه با تامین مالی تروریسم و تسریع در مصوبه فوق، جمهوری اسلامی ایران ملزم به قطع ارتباط با گروههای محور مقاومت گردیده و در صورت استنکاف به بهانه حمایت از تروریسم در ردیف کشورهای حامی تروریسم شورای امنیت قرار گیرد.
5- با توجه به نفوذ عوامل بیگانه در تیم مذاکرهکننده و نقش عامل جاسوسی در مذاکره با FATF و تعهد سیاسی پنهانی وزیر اقتصاد وقت از سوی دولت در پذیرش بسته ۴۱ بندی برنامه اقدام FATF در خرداد ماه ۱۳۹۵ و همراهی عامل نفوذی با وزیر مذکور در نشست بوسان کره در ۱۳۹۵/۴/۴ و نیز سلطه وزارت خزانهداری آمریکا برFATF از جمله حضور دانیل گلاسر مدیر ارشد خزانهداری آمریکا در یک بخش مهم مرکزی FATF (از سال ۲۰۰۱ تاکنون) که مذاکره طرف ایرانی با او صورت گرفته است آیا جای شکی باقی میماند که پذیرش برنامه اقدام FATF که تصویب کنوانسیونهای پالرمو و مبارزه با تامین مالی تروریسم در بندهای ۲۸ و ۲۹ و اصلاح قانون مبارزه با پولشویی و اصلاح قانون مبارزه با تامین مالی تروریسم در بندهای ۲۷ و ۸ آن مورد تاکید قرار گرفتهاند باهدایت عامل جاسوسی بیگانه طراحی و پیگیری و انجام شده است. آیا اینکه برخی از سیاسیون عنوان میکنند که کنوانسیونهای مذکور ربطی به FATF ندارد ناآگاهی سیاسی نیست و در چنین شرایطی آیا تلاش برای قانونمند نمودن موارد مذکور به صلاح کشور است؟
6- با توجه به امکان بازگشت تحریمهای مالی و بانکی از طریقFATF و غفلت تیم مذاکرهکننده از حل این مهم در مذاکرات هستهای آیا برجام برنامهای برای توقف و کنترل برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران و به دنبال آن طرح خواستههای زیادتطلبانه بعدی دشمن نبوده است؟ آیا تیم مذاکرهکننده عملاً در زمینی بازی نکرده است که قواعد بازی آن را شیطان بزرگ نوشته است؟ و الا با کدام منطق سیاسی قابل توجیه است که مذاکراتی طولانی با تایید شورای امنیت و با هدف رفع تحریمها صورت گیرد ولی از سوی دیگر راه برای برگشت تحریمها و محدودیتها از طریق نهاد دیگری به نام FATF کاملاً باز باقی بماند! اگرچه نقش عوامل جاسوسی مالی و بانکی را در تیم مذاکرهکننده نباید از نظر دور داشت لیکن نقش هوشمندی تیم مذاکرهکننده در تشخیص منافع ملی و غفلت از حل همزمان موضوع FATF که بعد از صدور قطعنامه ۱۹۲۹ جمهوری اسلامی ایران را در لیست سیاه تحریمها قرار داده است، چگونه قابل توجیه است. آیا رفع تحریمها از یک سو و باز گذاشتن راه برگشت تحریمها از سوی دیگر این واقعیت را تقویت نمیکند که دشمن از همان ابتدا معاملهای برد-برد (دو سر برد) را علیه منافع جمهوری اسلامی ایران برنامهریزی کرده است!
7- اینکه تصور شود که یک نهاد جاسوسی مالی بینالمللی که توسط آمریکا و شش قدرت دیگر تاسیس گردیده در مسیر شفافسازی و سلامت اقتصادی کشورها قدم بر خواهد داشت ناشی از سادهاندیشی سیاسی و ناتوانی در شناخت ماهیت و نیرنگ استکبار جهانی است. شفافسازی فعالیتهای مالی و بانکی بر پایه قوانین داخلی کشورها اقدامی لازم و مورد حمایت است لیکن شفافسازی برپایه اهرم خدعه سازمانهای بینالمللی و براساس نقشههای شوم قدرتهای سلطهگر و در راس آنها شیطان بزرگ هیچ ارتباطی به شفافیت اقتصادی ندارد.
8- آیا دولت محترم هنوز باور نکرده است که دشمن جنگ اقتصادی تمام عیاری را با بهرهگیری از تمامی ابزارها علیه نظام اسلامی به راه انداخته است که تصور میکند به جای استحکام بخشی به توان داخلی و اقتصاد مقاومتی با مذاکره میتوان مشکل اقتصادی کشور را حل کرد. اینکه مقامات آمریکا علیرغم ۴۰ سال دشمنی علیه نظام اسلامی هنوز ملت رشید و سلحشور ایران را نشناختهاند همان قدر تعجب آور است که برخی در داخل کشور تصور میکنند که با مذاکره و امتیازدهی به دشمن میتوان مشکلات اقتصادی کشور را حل کرد! تاسف آور است در حالی که شیطان بزرگ حلقه محاصره اقتصادی را علیه نظام اسلامی تنگتر نموده است برخی به جای برنامهریزی برای مقابله با جنگ اقتصادی دشمن به دنبال تصویب معاهداتی هستند که دشمن درصدد است با تصویب آنها حلقه محاصره را سختتر و اهداف شوم خود را یکی پس از دیگری به مرحله اجرا در آورد!
9- دستاندرکاران اجرای توصیههای FATF با خوشبینی بر این باورند که در صورت تامین نظر FATF و تصویب لوایح چهارگانه در مجلس شورای اسلامی، ایران از لیست سیاه اقدام متقابل این نهاد خارج شده و با اعلام سلامت اقتصادی کشور امکان معامله و مبادلات بانکی و مالی با شرکتها و بانکهای بزرگ فراهم میگردد. لیکن از عمق کینه شیطان بزرگ و همپیمانان منطقهایش غافلند که آنان در انتقام از شکست سیاستهای منطقهای خود تا تغییر محتوای اسلامی و انقلابی جمهوری اسلامی ایران دست از توطئه بر نخواهند داشت، خیال خامی که با ایستادگی و مقاومت امت سلحشور و انقلابی ایران اسلامی هرگز محقق نخواهد شد.
10- تاسفآور است در جایی که رهبرمعظم انقلاب طرح برجامهای ۲ و ۳ و … را مردود دانسته و درخصوص آنها در حرم مقدس رضوی هشدار دادهاند در کمال تعجب برجامهای بینالمللی زنجیرهای دیگری، این بار بدون شماره در قالب کنوانسیونها به امید سراب رفع تحریمها مطرح میشود. کنوانسیونهای پالرمو و مبارزه با تامین مالی تروریسم که در پی انتشار بیانیه نشست بوسان کره در تیرماه ۱۳۹۵ که وزیر اقتصاد وقت بعد از پذیرش برنامه اقدام ۴۱ بندیFATF در آن شرکت کرده بود، هریک برجام دیگری است که دولت محترم به امید رفع تحریمها درصدد پیگیری اجرا و تجربه آنهاست.
11- با توجه به جایگاه ویژه جمهوری اسلامی ایران در معادلات سیاسی منطقهای؛ عضویت دیگر کشورهای جهان در کنوانسیونها و معاهدات بینالمللی هرگز نمیتواند دلیل موجهی برای عضویت جمهوری اسلامی ایران در این کنوانسیونها باشد چرا که هیچ یک از این کشورها در طول ۴۰ سال گذشته خار چشم استکبار جهانی نبودهاند هیچ یک از این کشورها منافع نامشروع آمریکا و غرب را در منطقه به خطر نینداختهاند و حساسترین مراکز دفاعی امنیتی فرهنگی و معیشتی آنها تحت تحریم آمریکا قرار نگرفته است، امنیت هیچ یک از این کشورها به محور مقاومت در منطقه گره نخورده است و در قانون اساسی هیچ یک از این کشورها استکبارستیزی به عنوان یک اصل و دفاع از ملتهای مظلوم به عنوان یک وظیفه شناخته نشده است.
12- با توجه به اهداف خطرناکی که در پس پرده کنوانسیونهای جرایم سازمان یافته فراملی (پالرمو) و مبارزه با تامین مالی تروریسم در همراهی با سیاستهای توطئهگرانه آمریکا و غرب وجود دارد هرگز نباید امنیت اقتصادی، سیاسی و منطقهای کشور را به طناب سست حق شرط حقوق معاهدات که تفاسیر متفاوت از آن وجود دارد و بدتر از آن به اعلامیه تفسیری که فاقد ارزش حقوقی است پیوند زد. در جایی که حقوق مصرح کشورها به بهانههای مختلف در معاهدات بینالمللی و شورای امنیت سازمان ملل متحد نادیده گرفته میشود تکیه بر حق شرط برای حفظ مصالح ملی و امنیت ملی و منطقهای و اقتصادی کشور از چنگال گرگهای بینالمللی خطایی فاحش است. اینکه گفته شود که ۶۳ کشور با حق شرط عضویت این کنوانسیون را پذیرفتهاند هرگز دلیل موجهی برای اعلام حق شرط جمهوری اسلامی ایران نخواهد بود. چرا که هیچ کدام از این کشورها مانند جمهوری اسلامی ایران خواب راحت را از چشم استکبار جهانی نبودهاند و سیاستهای شیطان بزرگ و همدستان او را در منطقه به چالش نکشیدهاند؛ جمهوری اسلامی ایران در منطقه و جهان با هویت اسلامی و انقلابی یک پدیده نوظهور و یک استثنا است که با هیچ کشور دیگری قابل قیاس نیست و از طرفی کدام یک از این کشورها توانستهاند از حق شرطی که در تقابل با منافع قدرتهای سلطه گر است استفاده کنند پیوستن به معاهدات خطرساز فوق با فریب حق شرط طعمهای است که شیطان بزرگ در کمین او است.
13- چنگ زدن دولت به طناب بیگانه برای حل مشکلات اقتصادی نه اینکه منجر به گشایشی در عرصه اقتصادی کشور نخواهد شد بلکه کشور را با شرایط دشوار تری مواجه خواهد ساخت. چرا که عواملی که دولت محترم در صدد است با اتکا به آنها مشکل اقتصادی کشور را حل کند هر یک اهداف شیطانی خاصی را علیه جمهوری اسلامی ایران تعقیب میکنند: آمریکا به دنبال براندازی نظام اسلامی، اروپا به دنبال منافع اقتصادی و توقف قدرت موشکی و منطقهای، FATF و کنوانسیونهای جرایم سازمان یافته فراملی و مبارزه با تامین مالی تروریسم به عنوان ابزاری در دست قدرتهای سلطهگر به دنبال تسلط بر امنیت اقتصادی سیاسی و منطقهای ایران اسلامی هستند. واقعیت این است مشکلات اقتصادی کشور در جمع گرگهای بینالمللی حل نخواهد شد و دولت و مجلس محترم میبایست راه دیگری را برای حل مشکلات اقتصادی کشور پیدا کنند، راهی که رهبر حکیم و هوشمند انقلاب اسلامی استراتژی آن را مشخص و مؤلفههای آن را تعیین و ستاد فرماندهی آن را اعلام فرمودهاند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
* رئیس کمیته هستهای مجلس نهم
***************************************
روزنامه رسالت **
اندر تجربه روحانيون در مورد تشكيل حزب
سخني با حجت الاسلام موسوي خوئيني ها/محمدكاظم انبارلويي
حجت الاسلام والمسلمين موسوي خوئيني ها در كانال تلگرامي خود در پاسخ به يك سوال به سابقه تشكيل حزب توسط روحانيون و استخراج از نظر امام در سال 57 اشاره مي كند و ميگويد :" امام به من گفتند روحانيون نبايد حزب درست كنند. اگر روحانيون حزب درست كنند در وقت اختلاف بين اين حزب و ديگران چه كسي ميانه را بگيرد و اختلاف را برطرف كند."(1)
9 سال بعد آقاي خوئينيها و رفقا به همراه جمعي از علما از روحانيت مبارز كه حزب تلقي نميشد و دبيركل آن هم زير بار ثبت آن در وزارت كشور به عنوان حزب نميرفت انشعاب كردند و مجمع روحانيون مبارز را به عنوان يك حزب در وزارت كشور به ثبت رساندند.
ظاهرا نظر امام (ره) در مورد حزب تغييري نكرده بود، اما اصرار آقاي موسوي خوئيني ها
و رفقا مبني بر تشكيل حزب و انشعاب باعث گرديد امام (ره) به آن رضايت بدهند. ضمن اينكه امام (ره) در اين رضايت يك رقابت دوضلعي بر اساس منافع و مصالح اسلام و كشور را طراحي كردند كه مركز ثقل رقابت ها در جمهوريت نظام اين دو ضلع باشد تا وحدت ملي و انسجام ديني در رقابتهاي سياسي آسيب نبيند.
امام (ره) بعدها در صدور منشور برادري اصول پذيرفته شده توسط اين دو تشكل روحاني را مورد تاكيد قرار دادند و حكيمانه رقابت اين دو تشكل را در چارچوب اين اصول مشروع دانستند.
اما سير سياست ورزي در تشكل مجمع روحانيون مبارز به كجا رسيد؟ 18 سال بعد از تاسيس دبير كل مجمع روحانيون مبارز از مجمع انشعاب كرده و خود رفت يك حزب ديگر تاسيس كرد و نام آن را "اعتماد ملي" گذاشت! او در دو انتخابات 84 و 88 نامزد رياست جمهوري شد و چون ملت به او اعتماد نكردند و آراي او كمتر از آراي باطله مردم بود، سر به عصيان گذاشت. اول از رفقاي خود كه دولت را در اختيار داشتند بريد و مدعي شد آنها در سال 84 تقلب كردهاند و آراي او را ناديده گرفتند و در سال 88 با تكرار همين ادعاي دروغ، تيغ نامردي بر جمهوريت و اسلاميت نظام كشيد.
برگرديم به نصيحت امام (ره) به آقاي موسوي خوئينيها ؛ امام فرموده بودند ؛ روحانيون نبايد حزب درست كنند چون در وقت اختلاف بين اين حزب و ديگران چه كسي ميانه را بگيرد و اختلاف را برطرف كند. حالا يك مسئله جديد با تشكيل مجمع روحانيون پيدا شده و آن اينكه اگر دبيركل اين حزب با اعضاي خود و در درون حزب اختلاف پيدا كند، چه بايد كرد؟
يعني حل اختلاف با احزاب پيش كش، اختلاف دروني را با چه اهرمي بايد حل كرد؟ پاسخ عملي دبيركل مجمع روحانيون مبارز اين بود ؛ "با انشعاب!" آيا انشعاب يك راه حل است؟ اگر راه حل بود در گام اول وقتي حضرات از جامعه روحانيت مبارز انشعاب كردند جواب مي داد، اما انشعاب دوم نشان داد اين قصه سر دراز دارد. سرانجام كار به كجا كشيد؟ سرانجام به اينجا كشيد كه در جريان برگزاري كنگره حزب بيدبيركل چند روز پيش يك بزن بزن داخلي راه افتاد و اصلا نگذاشتند انتخابات داخلي براي مشروعيت قانوني حزب بر اساس مرامنامه و اساسنامه شكل گيرد!
لذا آن سخن حكيمانه امام (ره) به موسوي خوئيني ها ناديده گرفته شد و آنچه امام در خشت خام ميديد آنها نتوانستند در آيينه سياست ايران ببينند.
اين نكته مهم است كه بپرسيم آنها چه مي خواستند و چه شد؟!
واكاوي اين سوال و پاسخ به آن، آينده احزابي كه در آن علما وجود دارند يا همه آنها جزء روحانيت و روحانيون كشور محسوب مي شوند، مهم است.
واقعيت اين است ؛ حزب به معناي مصطلح آن از غرب به ايران آمد و يك مفهوم مدرن است. مفاهيم مدرن، زيرساختهاي نظري خود را دارند كه بايد صدر و ذيل آن با هم بخواند. مبناي نظري زيرساخت حزب غربي سكولاريسم است .
اسلام و قرآن و احكام الهي با سكولاريسم جمع نمي شود. به همين دليل در انتخابات 88 روسياهترين عناصر ضد انقلابي و رهبران فكري سكولاريسم مانند سروش و باند تبهكار فكري او از كروبي حمايت كردند . اين حمايت هم براي آنان هم براي كروبي معنا داشت. سكولارها معناي آن را ميفهميدند اما كروبي درك درستي از آن نداشت.
اساس حزب بر مبناي فكري غرب "اصالت قدرت" است. اساس حزب در اسلام و قرآن "اصالت حقيقت" است. اين دو با هم جمع نمي شود. آن روز كه كروبي عَلَم انشعاب از روحانيت مبارز را با رفقايش به دوش كشيدند به "قدرت" و اصالت آن مي انديشيدند و كاري به "حقيقت"ماجرا كه امام (ره) قبلا به آنها گفته بود، نداشتند- اينكه كروبي و رفقايش 8 ماه در سال 88 بر دروغ تقلب براي دست زدن به يك آشوب و به مسلخ بردن جمهوريت و اسلاميت نظام اصرار ورزيدند و بيپروا همصدا با منافقين گفتند : انتخابات بهانه است اصل نظام نشانه است، اين است كه قدرت چشم و گوش و ادراكات هوشي آنها را كور كرده بود و نمي دانستند چه بلايي سر خودشان و سر مملكت مي آورند.
تا به خود بجنبند و ببينند چه شده خود را در دام توطئههاي براندازي جرج سوروس ديدند. آنها در وسط اين معركه گير كردند؛ نه راه پس داشتند نه راه پيش. اگر پيش
مي رفتند قلم سياهي بر سابقه خدمت و حمايت از انقلاب مي كشيدند و اگر برميگشتند سيل سرزنش و شماتت ملت ، علما و مراجع و ... آنها را با خود مي برد.
امروز اين وسط گير كردند و نميدانند چه كنند؟ آنها كه قدري هوشمندتر بودند مثل آقاي خوئينيها و سيد محمدخاتمي و ... ديگر جلوتر نرفتند و داغ ننگ همراهي با دشمن و منافقين در رقابتهاي سياسي را نپذيرفتند. آنها دست اندر كار رُفت و روب شماتت و سرزنش داخلي هستند تا هزينههاي آن به كمترين كاهش يابد.
راه حل چيست؟ نگارنده كه 40 سال است از نوجواني در امر سياستورزي سربازي مي كنم و محضر برخي علمايي كه دستي در سياست ورزي سه دهه اخير داشتهاند درك كردهام عرض ميكنم علما در امر سياست ورزي بايد از جماعت سكولار ولائيك فاصله بگيرند.
آنها علما را در دار سياست به خاك سياه مينشانند. تا آنها را از خط امام (ره)، اسلام و ملت منحرف نكنند رهايشان نميكنند. سرنوشت لاهوتي ، منتظري و كروبي در آيينه سياست ايران در برابر آنهاست.
مجمع روحانيون در سياست ورزي عنان و اختيار خود را از طريق يك حزب فولكسواگني به نهضت آزادي دادند. خودشان در تئوري و نظريه پردازي چيزي نداشتند و از سمومات فكري فرد با افرادي تغذيه مي كردند كه سر در آخور فكري نئوماركسيست ها و نئوليبرالها داشتند . آخرين فرآورده فكري آنها اين است صداي جمهور همان صداي معصوم است! به شرطي كه به باند آنها راي دهند. اگر راي دادند براي آن عصمت قايل هستند. اگر ندادند بايد هم جمهوريت و هم اسلاميت را به آتش كشيد.
آنها حاضر نيستند بپذيرند بين يك عالم ، عادل مدبر و يك رجل فاسق و ظالم و جاهل در راس حكومت فرق بسيار است.
آخرين فرآورده فكري آنها اين است كه امام با تز ولايت فقيه با قرائت فقه المصلحه فلسفه سياسي اهل سنت در باب مشروعيت حاكم را پذيرفته است و بي شرمانه مشروعيت نظام ولايت فقيه را در رديف مشروعيت بني اميه و بني عباس معرفي
مي كنند! (2) و مي گويند : اهل تسنن معتقدند هر كس از جمهور مردم كناره گيرد به مرگ جاهليت مرده است. اهل تسنن قرنها پيش از شيعه - بخوانيد امام - به اين نتيجه رسيدكه بايد امامت را در راستاي جمهور مردم متجلي ديد!
مجمع روحانيون هيچ اثري در دفاع از مباني امام (ره) در باب فلسفه سياسي وي چه به لحاظ "عملي" و چه به لحاظ "نظري" نداشتند.
و تشكيل "حزب" هيچ كمكي به آرزوهاي آنها در سپهر سياست ورزي نكرد. آفتاب عمر بنيانگذاران آن اكنون روي بام سياست ايران است . معلوم نيست يك دهه ديگر چه سرنوشتي پيدا خواهند كرد. جامعه روحانيت مبارز با بحثهاي اخير خود شروع كرده است به نوسازي و جوان سازي رهبري خود ، اين تحرك در مجمع ديده
نمي شود. اگر مجمع بتواند توفيق بازخواني نصايح امام (ره) و اداي دين به بنيانگذار جمهوري اسلامي را پيدا كند، مي شود به نقش آن در آينده سياست ايران اميدوار بود.
پينوشت ها :
(1)- سايت جماران 12/3/97
(2) روزنامه سازندگي 13/3/97 - سعيد حجاريان - صداي جمهور - صداي معصوم
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
قصهپردازان
بسمالله الرحمن الرحیم
یادداشت مدیر مسئول
نویسنده و مترجم دانشمند، ابوالقاسم پاینده، که کتاب ارزشمند «نهج الفصاحه» یکی از آثار ماندگار اوست، در مقدمه این کتاب ضمن تشریح سیر جعل حدیث مینویسد: احمد بن حنبل صاحب مسند معروف گوید: من و یحیی بن معین در مسجد رصافه بغداد نماز کردیم. پس از نماز، یکی بپا ایستاد و گفت: «احمد بن جنبل و یحیی بن معین روایت کردهاند که پیغمبر فرمود هر که لااله الاالله گوید خدا از هر کلمه او مرغی بیافریند با منقار طلا و پر مرجان و...» و قصهای منمق بیش از بیست ورق گفت همه دروغ، و ما همچنان به تعجب خاموش بودیم تا او سخن بسر برد و پرسیدیم: این حدیث با تو که گفت؟ گفت: «از احمد بن حنبل و یحیی بن معین شنیده ام.» یحیی گفت: اینک من یحیی بن معینم و این احمد بن حنبل است و از حدیث پیامبر چنین سخنان نشنیده ایم.» قصه گو گفت: تو یحیی بن معینی؟ گفت: بله! گفت: شنیده بودم احمقی و اکنون یقین کردم. مگر در این دنیا یحیی بن معین و احمد بن حنبل بودن منحصر به شماست! من از هفده احمد بن حنبل روایت شنیدهام.
ابوالقاسم پاینده، بعد از نقل این ماجرا، میافزاید: وطبع افسانه دوست مردم این قصهها را میپذیرفت و رواج میداد. مقدسی گوید: «مردم چنینند اگر گوئی شتری پرید خوشتر دارند که گوئی شتری دوید.»
مقدمهای که گردآورنده و مترجم احادیث پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله بر کتاب گران سنگ «نهج الفصاحه» نوشته مربوط به سال 1336 است و ماجرای احمد بن حنبل و یحیی بن معین به اوائل حکومت بنی عباس باز میگردد. دقت کنیم که توجه به این دو تاریخ از این نظر مهم است که نه در دوران بنی عباس و نه در سالهای دهه سی هنوز عصر ارتباطات ظهور و بروزی نداشت. بنابر این، طبیعی بود که افسانه سرائی بازار داشته باشد و پذیرفتن چنان قصههائی نیز امری عادی تلقی شود. اما امروز که در اوج عصر ارتباطات قرار داریم چرا افسانه پردازی همچنان رواج دارد و پذیرش قصههای بیماخذ نیز به همان نسبت جریان عادی خود را طی میکند؟
تعجب بالاتر در این است که در جامعه انقلابی و اسلامی ما افسانه سرائی و پذیرش قصهها همچون زمان بنی عباس رواج دارد و گوئی نه انقلابی شده و نه از اسلام خبری هست و نه در عصر ارتباطات زندگی میکنیم که در کمترین زمان و صرفاً با گذاشتن انگشت بر یک دکمه میتوان صحت و سقم هر خبر و مطلبی را فهمید. اینهمه بیتوجهی را فقط میتوان ناشی از جهل دانست آنهم نه جهل بسیط بلکه جهل مرکب. بیتوجهی به توصیه اکید قرآن کریم که میفرماید: «ولاتقف مالیس لک به علم – به چیزی که درباره آن اطلاعات روشن ندارید اعتنا نکنید» این جهل مرکب را شکل داده است و هیچ تلاشی برای مقابله با آن صورت نمیگیرد.
تازهترین مصداق جهل مرکب را روز جمعه گذشته در راهپیمائی روز جهانی قدس دیدیم که عدهای معدود با شعار مرگ بر منافق، رئیس سازمان انرژی اتمی کشورمان را مخاطب قرار دادند و مدال افتخار «وطن فروشی» را به سینه او نصب کردند! از نظر شعار دهندگان، جرم رئیس سازمان انرژی اتمی چیست؟ او متهم است که در جریان شکلگیری برجام به وظایف قانونی خود عمل کرده و حتی ذرهای از تصمیمات نظام تخطی نکرده است.
این اتهام را وقتی به محکمه عقل و عدل عرضه کنید، نه تنها رئیس سازمان انرژی اتمی مجرم شناخته نمیشود بلکه عملکرد او در خور تحسین است. کما اینکه اصل برجام هم همین وضعیت را دارد و عدهای به جای اینکه هیات مذاکرهکننده ایرانی را به خاطر شکل دادن برجام، که بهترین معاهده ممکن در شرایط خاص زمان خود بود، تحسین کنند اعضاء این هیات را متهم به خیانت میکنند. خروج آمریکا از برجام، اکنون مستمسکی شده است برای مخالف خوانان تا هیات مذاکرهکننده و دولت را مورد حمله قرار دهند و اهداف پشت پرده خود را با این بهانه دنبال کنند. اینان خود نیز میدانند که رئیسجمهور آمریکا بر خلاف قانون عمل کرده و به خاطر خارج کردن کشورش از برجام و بیاحترامی به مقررات بینالمللی و کشورهای امضاءکننده برجام، مرتکب خیانت و اهانت شده ولی به جای آنکه تیرها را به طرف رئیسجمهور آمریکا شلیک کنند به سوی دولت ایران و هیات مذاکرهکننده نشانه میروند.
درست است که عوامل اجرائی این توطئه دچار جهل مرکب هستند ولی نکته بسیار مهم این است که آمران آنها از تمام جزئیات پشت پرده خبر دارند و نه تنها دچار جهل نیستند بلکه میدانند چه میکنند و با علم و اطلاع از عواقب کاری که انجام میدهند، این لشکر جهل را به راه میاندازند تا به هدف شوم خود برسند. جمع کردن عناصری که دچار جهل مرکب هستند کار سادهایست به شرط آنکه با آمران و طراحان پشت صحنه برخورد شود.
این وضعیت سال هاست که ادامه دارد و نظام جمهوری اسلامی هزینه آن را میپردازد، هزینه سنگینی که مستقیماً با اعتبار و حیثیت این نظام انقلابی و اسلامی سروکار دارد و نیروهای شایسته و کارآمد زیادی را نسبت به آن بدبین و بیاعتماد میکند. متاسفانه این هزینه گزاف بدون آنکه ما بازائی داشته باشد، از کیسه حیثیتی نظام میرود و جامعه را از توانائیهای زیادی محروم میکند.
عناصر پشت پرده این بازیها از این واقعیتها کاملاً مطلعند و به نظر میرسد با هویت نظام جمهوری اسلامی مشکل دارند. آنها درصدد تهی کردن نظام از این هویت هستند. درک این واقعیت تلخ با توجه به طراحیهای گردانندگان این صحنهها که متاسفانه در ارکان نظام نفوذ دارند کار مشکلی نیست. آنها با قصه پردازیهای خاص خود، وحدت جامعه را نشانه میگیرند و با اجرای طرحهای خود توسط عناصری که دچار جهل مرکب هستند، کارائی نظام را زیر سوال میبرند. نظام جمهوری اسلامی، اگر چنین مانعی را بر سر راه نداشته باشد میتواند کارائی خود را به جهان اثبات کند. مسئولان برای رفع این مانع، کافی است با قصه پردازان برخوردی قاطع کنند و ریشه قصهپردازی را در عصر ارتباطات بخشکانند.
***************************************
روزنامه خراسان**
سناریوی عربی در «نبرد بنادر»/دکترحامدرحیم پور
جنگ در یمن برخلاف ادعاهای محمد بن سلمان و محمد بن زاید نبرد دو یا سه هفته ای نبود بلکه حالا با ورود به چهارمین سال این جنگ به نبردی فرسایشی بدل گردیده است.این نبرد در شرایطی جریان دارد که ائتلاف عربی، اکنون تنها دو عضو دارد و دیگر طرفها تنها به طور اسمی خود را در این ائتلاف قرار دادهاند و البته طرفهای دیگری چون سودان هم در ازای دریافت کمکهای مالی هنگفت حاضر به ارسال نیروهای خود تحت فرماندهی سعودی و امارات شدهاند.طی هفتههای اخیر پس از کشته شدن تعداد زیادی از نیروهای سودانی در درگیریهای جنوب یمن، زمزمههایی از خروج احتمالی سودان از ائتلاف مذکور در رسانهها شنیده میشود و از سوی دیگر سعودی و امارات گویا به دنبال جایگزینی شبه نظامیانی از چاد در این نبرد هستند. همچنین در عرصه میدانی هم هریک از دو طرف اصلی جنگ یعنی سعودی و امارات درحال دنبال کردن دستورکارهای موازی و حتی متضاد هستند، سعودی ها تمرکز خود را برای بازگرداندن دولت مستعفی و تسلط بر صنعا گذاشته اند که البته این هدف در حاشیه حفاظت از مناطق مرزی جنوبی قرار گرفته و عملا سعودیها را در نبرد زمینی به لاک دفاعی برده است.اما نبرد اصلی و راهبردی در جنوب یمن در جریان است؛ جایی که امارات با هزینههای هنگفت تلاش دارد اوضاع را تحت کنترل بگیرد و درچارچوب آن چه «نبرد بنادر» یادمیشود، بر ساحل جنوبی یمن که مشرف به تنگه باب المندب در خلیج عدن و سواحل شرقی دریای سرخ است، تسلط یابد.ساحل غربی یمن به طول بیش از 450 کیلومتر که همچنان در کنترل نیروهای مقاومت یمنی است از منطقه ذوباب در استان تعز شروع شده و تا شهرستان میدی در استان مرزی الحجه ادامه پیدا میکند. این منطقه ساحلی به صورت میانگین تنها پنج کیلومتر عمق دارد و پس از آن به سلسله کوهستانی برخورد میکند که عبدالملک الحوثی از آن به عنوان عمق استراتژیک نیروهای مدافع یاد کرد، این همان جایی است که ارتشهای بزرگ را در تاریخ در خود فرو برده است و حالا نیز حمله شدید و سنگین اماراتی ها و سعودی ها با کمکهای اطلاعاتی و عملیاتی ارتش آمریکا، باعث شده است تا نبردها به حومه بندر الحدیده، آخرین تنفسگاه نیروهای مقاومت مردمی و ارتش یمن در ساحل دریای سرخ کشیده شود که البته با روی آوردن کمیتههای مردمی و ارتش یمن به نبرد چریکی به جای نبرد کلاسیک که در آن توسط نیروی هوایی برتر بدون شک نتیجهای جز شکست نداشتند، تاکنون تلاش متجاوزان با مقاومت چریک های انصار ا... ناکام مانده است اما، فارغ از اطلاعات میدانی از سیر نبردها میتوان دلایل و ابعاد مختلفی درباره استراتژی جنگی سعودی ها واماراتی ها برای اشغال بندر حدیده برشمرد:1-محاصره برای پذیرش شکست:با مشاهده اقدامات نظامی اخیر ائتلاف تحت رهبری عربستان در حرکت به سمت کنترل بندر حدیده می توان اذعان کرد اشغال بنادر ساحلی یمن (از جمله ذباب، مخا و میدی در گذشته) سعودیها را امیدوار به تغییر وضعیت کنونی و رهایی آنان از چالش یمن کرده است.هماکنون ۹۰ درصد واردات غذایی و دارویی یمن از طریق بنادر تأمین میشود و این امر حدیده را به شاهرگ اقتصادی و حیاتی صنعا مبدل کرده است. در طول مدت زمانی که از آغاز تجاوز به یمن میگذرد این برای نخستین بار نیست که سعودیها قصد خارج کردن کنترل حدیده از دستان نیروهای مقاومت به رهبری انصارا... را در سر میپرورانند و بارها زیرساختها و مواضع نیروهای انصارا... در این منطقه را هدف حملات خود قرار دادهاند. بنابراین تصرف این بندر یا تکمیل محاصره آن، صنعا و دیگر استان های تحت کنترل نیروهای انصارا... و متحدان آن را از منظر اقتصادی و غذایی بسیار در وضعیت بغرنجتری قرار خواهد داد. در واقع سعودیها امیدوارند با اشغال نظامی حدیده، حلقه محاصره علیه مردم یمن را تنگتر کرده و با ترکیبی از جنگ، محاصره نظامی و قحطی، آن ها را به پذیرش خواستههای خود وادار کنند.2-توسعه طلبی با چراغ سبز آمریکا:این ایده که علت اصلی آغاز جنگ عربستان سعودی و امارات در یمن، چشم طمع این دولت ها به منابع طبیعی و جزایر زیبا و با موقعیت استراتژیک این کشور است از سوی بسیاری از تحلیل گران مطرح است. در اثبات این ادعا می توان به ذخایر نفتی یمن که در حدود ۲ میلیارد و ۷۰۰ میلیون بشکه در سال ۲۰۰۹ برآورد شده است،اشاره کرد.به طور کلی نگرشی وجود دارد که معتقد است آیندۀ رقابتهای استراتژیک جهانی در اقیانوس هند شکل خواهد گرفت. ٩ درصد تجارت جهانی و در حدود ۶٥ درصد کل نفت جهان از طریق دریا منتقل میشود. با در نظر گرفتن اهمیت انرژی و میزان گسترده تجارت دریایی، بهویژه بهخاطر نقش فزایندۀ اقتصاد کشورهای هند و چین، پیش بینی می شود کانون رقابت بین قدرتهای بزرگ در آیندۀ نزدیک، اقیانوس هند خواهد بود. بر این اساس، دسترسی یا تسلط بر بخشی از این اقیانوس در آینده قدرت کشورها اثرگذار است. به همین دلیل برای بسیاری از کشورها از جمله همسایگان یمن و قدرت های بین المللی، تحولات سیاسی یمن به طور چشمگیری مورد توجه قرار دارد به ویژه آن که دولت مستقر می تواند اجازه استقرار نیروهای نظامی دیگر کشورها را در این منطقه استراتژیک صادر کند.تحقق هر کدام از دوسناریوی گفته شده معادلات یمن را بسیار تغییر خواهد داد. سناریوی اول یعنی تشدید محاصره به منظور کاهش مشروعیت و حمایت از انصارا... و دولت صنعا در میان قبایل و مردم یمن بر اثر رسیدن به مرز فاجعه انسانی، محتملتر به نظر میرسد و این سیاست غیرانسانی تاکنون یکی از راهبردهای سعودیها در یمن طی سه سال گذشته بوده و خواهد بود. بنابراین انصارا... باید برای این چالش و خطر تدبیرهای جدی و فوری اتخاذ کند. ضمن آن که قبایل ساحلی و غرب صنعا چندان به انصارا... وفادار نیستند و در صورت سقوط حدیده ممکن است به ائتلاف سعودی بپیوندند.اما دومین سناریو یعنی توسعه طلبی سعودی- اماراتی با چراغ سبز آمریکا با توجه به تیم ترامپ و روشنتر شدن سیاست منطقهای وی، چندان دور از انتظار نیست. تحولات میدانی جاری در یمن نشان می دهد چگونه مطامع و ماجراجویی شاهزاده های اماراتی و سعودی را درگیر نبردی کرده است که منجر به جان باختن بیش از 10هزار نفر شده است و عملا چشم اندازی برای حل سیاسی آن با ادامه حضور این دو شاهزاده جنگ طلب وجود ندارد.
***************************************
روزنامه ایران**
نشانی مدرسه انتهای کوچه باغ هنر، سمت راست، مدرسه شاد!/سید محمد بطحایی
۱- در آخرین روزکاری سال گذشته، در اثنای تردد به سازمان برنامه و بودجه برای حل و فصل مسائل مالی وزارتخانه و پرداخت مطالبات همکارانم که تا آخرین ساعات نیز به درازا کشید، برای مصاحبهای که قبلتر قول داده بودم، حاضر شدم. یکی از محورهای گفتوگو موضوع نشاط و شادابی بود.
خبرنگاری که در آن مجال نیمساعته روبهرویم نشسته بود مصاحبهاش را با این پرسش آغاز کرد؛ «شما یک نوه دارید که هنوز به مدرسه نمیرود. وقتی دوران خدمتتان تمام شود احتمالاً نوه شما به سن تحصیل رسیده است. دوست دارید که چه چیزی در نظام آموزشی از شما به یادگار مانده باشد که از آن برای نوهتان بهعنوان دستاورد دوران خدمت خود یاد کنید؟»
بخشی از پاسخ بیدرنگ من به این سؤال از این قرار بود: «هدف نانوشته این است که روزی مدرسه برای همه فرزندان این مرز و بوم تبدیل به یک محیط بسیار لذتبخش و پرنشاط شود. این مهمترین شاخص موفقیت نظام آموزش و پرورش است» و در ادامه اظهار امیدواری کردم که روزی فرا برسد که بچههای ما با اشتیاق به مدرسه بروند و با دلتنگی آنجا را ترک کنند.
۲- 35 روز بعد، زمانی که به مراسم سی و ششمین جشنواره جهانی فیلم فجر رفته بودم خطاب به خبرنگاری که نظر مرا درباره جایگاه ترویج هنر در مدارس پرسید، تأکید کردم که شاید یکی از دلایلی که شادابی و نشاط در مدارس را کمتر میبینیم و فضای تحصیل خشک و غیرقابل انعطاف است و دانشآموزانمان از حضور در مدرسه احساس رضایت ندارند، دورشدن از هنر، زیبایی و حس زیباییشناختی است.آن روز با کمال تأسف اعتراف کردم که فضای مدارس ما از هنر فاصله گرفته است و امیدوارانه این نوید را دادم که سیاست وزارت آموزش و پرورش دولت دوازدهم کم کردن این فاصله است.
۳-طرح «زنگ هفتم» که یکی از بخشهای جنبی جشنواره جهانی فیلم فجر امسال بود و طی آن 20 هزار دانشآموز با حضور در هفت پردیس سینمایی تهران فیلمهای مناسب گروه سنی خود را تماشا کردند، خود جلوهای از پیمودن نخستین گامها در این مسیر است؛ مسیری که آرامآرام ساخته میشود تا به کمک هنر از یک طرف خشکی و انعطافناپذیری را بیرون براند و از طرف دیگر شادی و نشاط را برای آیندهسازان این مرز و بوم به ارمغان آورد. بی شک حرکت در چنین مسیری سبب افزایش مهارتهای اجتماعی و فراشناختی دانشآموزان میشود و استعداد زیباییشناختی آنان را که یکی از ساحتهای ششگانه تربیتی مورد توجه در سند بنیادین تحول است، شکوفا میکند.
۴- بخشی از این مهارتآموزی و پرورش استعداد باید به برنامه مدارس افزوده شود و بخش دیگری از آن را باید در فعالیتهای دانشآموزی که در محیطهای یادگیری دوم و سوم از جمله فضاهای فرهنگی و هنری مشتمل بر سینماها، سالنهای تئاتر، موزهها، فرهنگسراها، مراکز کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، نمایشگاههای فرهنگی، اردوگاهها و جشنوارهها انجام میشود، دنبال کنیم.کمی پیشتر از آن نیز برای این مهم جلسه بسیار خوبی با هیأت مدیره خانه تئاتر داشتم و قرارشد ظرفیتهای این نهاد هنری برای آموزش تئاتر در مدارس به کمک آموزش و پرورش بیاید.
۵- آشتی مدارس با فعالیتهای هنری و فرهنگی، استقرار نظام ارزشیابی توصیفی بهجای نمرهدهی، از میان برداشتن استرس و فشار آزمونهای ورودی، ممنوعیت ترویج کتابهای کمکدرسی در مدارس، حذف پیک نوروزی و جایگزین کردن آن با داستانخوانی و داستانگویی، همه و همه قطعات یک پازل به شمار میروند که در نهایت قرار است چشماندازی شادیافزا و دلگرمکننده را به تصویر بکشند.
۶- با این حال تأکید میکنم که راه برای وزارت آموزش و پرورش در این مسیر دلانگیز و امیدبخش چنان که باید هموار نیست چراکه این وزارتخانه با انبوهی از کمبودها در زمینه نیروی انسانی، بودجه، فضا، امکانات و از همه مهمتر مقاومتهای پیدا و پنهان در برابر تغییر روبهرو است. در این میان، کمترین انتظار آن است که اگر امکان همکاری و همراهی بیشتر وجود ندارد، اشخاص و نهادهای غیر مسئول و گاه ناآشنا با ظرایف نظام تعلیم و تربیت و فعالیتهای آموزشی و پرورشی با برخی اقدامات نسنجیده این مسیر را ناهموارتر از گذشته نکنند.
***************************************
روزنامه جام جم**
دستور رهبری، فشار عینی و عملی / محمدباقر خرمشاد
دستور رهبر انقلاب به سازمان انرژی اتمی از دو جهت قابل بررسی و تحلیل است، نکته اول این است که چنین اقدامی به عنوان یک روش در مذاکره و دیپلماسی است، چرا که معمولا دیپلماتها تلاش میکنند دست خود را در مذاکرات خالی نکنند تا بتوانند با دست پر در جهت منافع خود عمل کنند.
در مورد برجام هم باید گفت زمانی که آمریکا از برجام خارج شد اتفاق بزرگی رخ داد و بحق بود که ما نیز مطلب را به همین بزرگی وانمود کرده و کوچکسازی نمیکردیم چرا که اساسا برجام با آمریکا بسته شده و نه با اروپا و دو عضو دیگر شورای امنیت. اروپاییان در ادوار قبل هم وقتی از استقلال و آزادی در مذاکرات صحبت میشد تصریح میکردند اگر مشکل را با آمریکا حل کنید ما هم مشکلی نداریم. لذا طرف اصلی برجام آمریکا بود، بنابراین زمانی که آمریکا از برجام خارج شد میبایست حتی در صورت ادامه برجام به گونهای عمل میکردیم و تضمینهایی که در برجام گرفته نشده بود را اخذ میکردیم.
یکی از راهها همین بود که بلافاصله بعد از خروج آمریکا اعلام میکردیم که در برجام میمانیم، اما چند تعهد خود را انجام نداده و به حالت تعلیق در خواهیم آورد و منتظر ارائه تضمین طرف اروپایی خواهیم ماند تا هم ما از منافع اقتصادی برجام بهرهمند شویم و هم اروپا از منافع امنیتی برجام. پیش از اینکه رهبری بخواهند به این موضوع ورود کنند رئیسجمهور میبایست در همان مقطع خروج آمریکا از برجام و در اولین موضعگیری خود در هماهنگی با مجموعه نظام و مشورت با شورای عالی امنیت ملی و... همین دستوراتی را که رهبر انقلاب صادر کردند صادر میکرد تا به این ترتیب علاوه بر ماندن در برجام، برای تنبیه طرف مقابل نیز اقدامی انجام میدادیم که جدی بودن ما را نشان داده و آنها را وادار به تضمینهای عینی کند. درآنصورت علیرغم عدم خروج از برجام، در مسیر منافع ملی نیز برخی محدودیتهای هستهای را کنار میزدیم، در ادامه نیز در صورت اخذ تضمینهای لازم از سوی اروپا، دوباره محدودیتها را از سر میگرفتیم. تفاوت این دو روش این است که هر چقدر اروپاییان دیرتر تضمین دهند ما بیشتر در مسیر صنعت هستهای پیش رفتهایم، در نتیجه آنها تحت فشار قرار میگیرند و برای اینکه بتوانند محدودیتها را برگردانند مجبور به ارائه سریعتر تضمینها میشوند. از سوی دیگر و در کلان مذاکرات، طرف مقابل با توجه به فشارهایی که رهبری از آن به عنوان فشار اقتصادی، روانی و عملی تبیین فرمودند خصوصا اینکه مربعی از آمریکا، رژیم صهیونیستی، عربستان و مجموعهای از ضد انقلاب شامل منافقین، سلطنتطلبها، بهاییها و... شکل گرفته که به صورت یکپارچه در این ائتلاف عمل میکنند چرا که تصور آنها این بود که آنقدر فشارها بر ایران زیاد شده که ایران در پاسخ آن مجبور به ماندن در برجام است تا به هر حال باریکههای اقتصادی که امروز از آن بهرهمند میشود قطع نشود، در نتیجه آدرس غلط باعث شد آمریکا خصوصا ترامپ بیمحابا اقدام به کاری گستاخانه و خلاف تمام قواعد و اصول اخلاقی و بینالمللی کند و دیگران هم توهم داشته باشند که میتوان هم تحریم را به ایران تحمیل کرد و هم محدودیتهای صنعت هستهای.
در نتیجه برای شکستن این فضا نیاز بود کشور اقدامی کند تا بلکه این توهم شکسته شود و آنها احساس نکنند ایران در شرایط ضعف قرار گرفته است. لازمه این اقدام وجود همدلی در کشور بود که به نظر میرسد این همدلی ایجاد شده تا دشمن از این توهم خارج شود و در مقابل فشار عینی و عملی قرار گیرد.
دستور رهبر انقلاب برای ازسرگیری برخی اقدامات، اقدام متهورانهای بود. در ضمن معمولا روحیه غرب این است که هر چه عقبنشینی کنیم آنها پیش میآیند. بنابراین راه برنده شدن و پیروزی در عرصهها عقبنشینیهای مکرر نیست، بلکه اقدام همزمان آفندی و پدافندی است که با دستور رهبری این مساله رخ داد و امیدواریم به نتیجه مطلوب برسیم.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
پرتاب اروپا به دنیای واقعی!/حسن رضایی
اینکه کسی سعی کند مفاد کامل یک قرارداد چندجانبه را پس از خروج چند تن از طرفین، همچنان بدون تغییر اجرا کند، در مقام مقایسه، بیشباهت به این نیست که بخواهی بر تن ارواح لباس بپوشانی! حالا اما چرا میگوییم چند تن؟! پاسخ واضح است: از قدیم گفتهاند یکی مرد جنگی به از صدهزار! خودمانیترش این است که سفرهدار سفره برجام، آمریکا بوده و حالا که همو زیر میز زده، نمیشود روی این سفره چندپاره، ظرف گذاشت و باز هم تناول کرد! جناب رئیسجمهور و دولت اما نظرشان 180 درجه با این دو دو تا چهارتای ساده و بدیهی، فرق دارد. همزمان اروپاییها به عنوان طرف دیگر ماجرا دوست دارند ایران همچنان در برجام بماند و برای این مهم، دست به هر کاری هم میزنند. مثلا موگرینی اخیراً گفته قرار نیست بهخاطر ایران در مقابل آمریکا قرار بگیریم و در باب مسائل موشکی و منطقه، نظر مشترکی با آمریکا داریم!
تلاشهای اروپا البته به همین محدود نمیشود. آنها اخیراً طی نامهای رسمی از آمریکا خواستهاند که لطفا! برای شرکتهای اروپایی که بعد از برجام به ایران رفتهاند، معافیت تحریمی صادر کن! مدیران همان شرکتهای مطرح در موضوع نامه اما ظاهراً هرگز به غلظت گفتههای مقامات دولت ایران، به توانایی اتحادیه اروپایی برای کندن مویی از آمریکا هم اطمینان ندارند! لذا بارشان را بر دوش گرفته، یکی یکی از ایران میروند، تا جایی که اخیراً پژو هم از عزمش برای ترک ایران گفته است. بگذارید یک شمارش سر انگشتی انجام دهیم: توتال، پژو، زیمنس، آلیانتس، ساگا، دنیلی، مرسک و ایرباس! اگر خودتان هم یک جستوجوی کوتاه اینترنتی کنید، این لیست حتماً طویلتر خواهد شد. همزمان رویترز خبر داده مقامات وزارت خزانهداری آمریکا دوره افتادهاند تا با سفر به کشورهای مختلف، آنها را از تجارت با ایران برحذر دارند؛ امری که نشان میدهد مدیران شرکتهای اروپایی حساب و کتابشان درست است!
باز در همان روز رویترز در خبر دیگری از شروع کاهش تدریجی خرید نفت ایران از سوی پالایشگاههای اروپایی هم خبر داده است. جناب بعیدینژاد، عضو تیم مذاکرهکننده هستهای که این روزها سفیر ایران در لندن شده اما به جای دیدن این واقعیات دومینووار، اینگونه توئیت میکند: «حالا ایران در برجام اشتباه کرد، متن را دقیق مذاکره نکرد و اعتماد بیخودی کرد. اروپا، کانادا، ژاپن، روسیه و چین به عنوان اعضای معاهده آسیا-پاسیفیک یا معاهده آب و هوایی پاریس یا نفتا که ترامپ همه را رها کرد چطور؟ چرا بهجای دیدن علت واقعی و ملامت دشمن، خودمان را تحقیر و تضعیف میکنیم؟» بعیدینژاد بخوبی میداند نه ترامپ، بلکه اقدامات شخص اوباما و دولتش نیز مکرر برجام را نقض کرده و او و دوستانش جز محکوم کردن، کار دیگری نداشتهاند! این را هم بهتر میداند که نه اوباما، بلکه همین اروپاییهای موقشنگ هم در سالهای 82 تا 84 چنان با ما بدعهدی کردند که هرگز از حافظه تاریخی ایران و ایرانی نخواهد رفت.
با این حال، او دوست ندارد در قبال اوضاع کنونی مسؤولیتی قبول کند. ما هم در پی محکوم کردن هیچ کسی نیستیم. سخن اما این است که دستگاه سیاست خارجی کشور حالا دیگر باید حداقل به اندازه شرکتهای اروپایی سیاست به خرج دهد! یادمان نرفته شخص موگرینی فروردینماه همین امسال از آمادگی اروپا برای اصلاح برجام مطابق خواست آمریکا خبر داده بود و بهتر میدانیم که مقامات اروپایی بارها گفتهاند قرار نیست بر سر مساله ایران به جنگ تجاری یا راهبردی با آمریکا دست بزنند. اینکه با همه این شواهد، مقامات دولتی باز هم بر برجام اروپایی اصرار میکنند، امر غریبی است ولی ابداً تازه نیست! مقامات دولتی در زمان مذاکرات برجام هم، چنین شواهد روشنی را ندیدند و اگر از فحاشیشان به منتقدان هم بگذریم، میگوییم بهرغم اصرارهای رهبری به دشمن اعتماد کردند!
حالا رهبر فرزانه انقلاب ضمن آنکه دوباره گفتهاند: «من به اروپاییها هم خوشبین نیستم!» باز هم به تصمیمات عجیب دولتیها در این فقره احترام گذاشتهاند. دستور اکید معظمله مبنی بر شروع مقدمات رسیدن به ظرفیت 190 هزار سو توسط سازمان انرژی اتمی را میتوان امدادی راهبردی به دولت در این زمینه دانست. دولتیها به غلط مانند 5 سال گذشته تصور میکنند در اتاقهای دربسته و با مذاکره میشود چیزی را تغییر داد. در دنیای واقع اما چنین نیست و طرف مقابل تنها و تنها به قدرت حریف در بیرون از اتاق مذاکره چشم میدوزد. دولت ایران باید پس از خروج آمریکا از برجام، در دنیای واقعی نشان میداد قدرت تغییر معادلات را دارد و بازیگر ماهرتری از ترامپ افساربریده است.
ولو حداقل اروپاییها جای خود را بفهمند و نه در زبان که در عمل، برای حفظ همین برجام تکهپاره تلاش کنند.
دولتیها اما این کار را نکردند. نتیجه چنین انفعالی هم همین میشود که وقتی رهبر انقلاب میگویند «طبق برجام» مقدمات رسیدن به ظرفیت 190 هزار سو را آماده کنید، اروپاییها بابت احقاق حقوق ایران در قالب همین برجام تکهپاره شده هم ترش میکنند! مثلاً وزیر خارجه فرانسه با وقاحت تمام گفته است: «از اقدامات ایران به منظور افزایش غنیسازی اورانیوم استقبال نمیکنیم. بیانیه تهران در زمینه افزایش ظرفیت غنیسازی اورانیوم در صورت از بین رفتن توافق هستهای، امکان عبور از خط قرمز را ایجاد میکند.» همه اینها به ما میگوید پیششرط موفقیت مذاکرات در دنیای واقعی است، نه در اتاقهای دربسته ژنو، لوزان، وین و نیویورک!
مادامی که اروپا احساس کند دولت ایران به هر دلیلی ترس از دست دادن همین برجام پارهپوره هم رهایش نمیکند، هیچ امتیاز، تضمین و تعهد واقعی به ما نخواهد داد. دولت باید اول به آمریکا و سپس به اروپا نشان میداد شجاعت تغییر معادلات در دنیای واقعی را هم دارد و جانش ابداً بسته به برجام نیست. اروپاییهای وقیح، حالا از نجابت دولت سوءاستفاده میکنند و دولتیها هم ظاهراً نمیفهمند راه حفظ برجام، ایستادگی و اعمال قدرت است، نه چانهزنی دیپلماتیک بیحاصل و چندینماهه! رهبر انقلاب در همین فضا چشم اروپاییها را رو به واقعیات باز کردند و دست تیم دیپلماسی دولت را چندین گام فراتر از اروپاییهای وقیح قرار دادند. باید دید دولت قدر این امداد را میداند و لحن خود در تعامل با اروپا را تغییر میدهد یا باز هم امثال پژو از دستگاه دیپلماسی زرنگتر خواهند بود؟!
***************************************