طی روزهای اخیر، ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، دو دیدار داشت که از نگاه ایرانیان می تواند دیدارهایی متناقض و البته مهم تلقی شوند. در حالی که رئیس جمهور روسیه پنچ شنبه گذشته، 21 تیرماه، با علی اکبر ولایتی که حامل پیامهای مقام معظم رهبری و رئیس جمهور کشورمان بود، دیدار کرد، به فاصله چند روز، یعنی دوشنبه، 25 تیرماه، با دونالد ترامپ، ملاقات سه ساعته ای را در هلسینکی داشت.
واضح است که نگاهی حتی سطحی به این دو دیدار، تفاوت های مهمی را میان آن دو نشان می دهد. ملاقات پوتین با ترامپ به درخواست روسیه نبود، بلکه ترامپ حداقل دو بار تاکنون چنین دیداری را درخواست کرده است و مشاورانش و نیز لابی گری دموکرات ها مانع از اجرای آن شده است. به گزارش اسپوتنیک، ترامپ در سال 2017 خواهان ملاقات با پوتین و حتی دعوت او به کاخ سفید بود که از سوی مشاوران وی نادیده گرفته شد. او در گفتگوی تلفنی با پوتین در ماه مارس بار دیگر از مشاورانش خواست تا ترتیب این ملاقات را فراهم کنند تا این که روز گذشته، این دیدار پشت درهای بسته در پایتخت فنلاند برگزار شد. البته بعد از ارسال پیام های مختلف ترامپ برای برگزاری چنین دیداری، پوتین نیز آن را در جهت بهبود روابط روسیه و آمریکا، لازم دانست.
درباره محتوای این دیدار، بر اساس آنچه تاکنون منتشر شده، گفتگوهای مختلفی در زمینه تشکیل گروه کاری ضدتروریسم، همکاری اقتصادی و تجاری، اجرای توافق مینسک، آمادگی روسیه برای ارسال کمک های بشردوستانه به سوریه، حل مشکل هسته ای کره شمالی و ابراز تمایل برای مذاکره درباره توافقنامه جدید هستهای استارت صورت گرفته است که البته همه این ها در سطح گفتگو است و ترامپ بعد از پایان جلسه، این دیدار را تنها آغازی خوب در طول پروسه ای طولانی توصیف کرد، از این رو گفتگوهای پوتین و ترامپ در حوزه های مختلف به معنای افزایش زمینه های همکاری مسکو و واشنگتن نیست، بلکه بیشتر به معنای وجود چالش ها و مسائل لاینحل گوناگون در روابط طرفین است، ضمن این که این گفتگوها تا رسیدن به توافقات اجرایی طرفین، راه طولانی و مبهمی را پیش رو دارد. با توجه به این که امنیت رژیم اسرائیل یکی از مهم ترین محورهای این دیدار بود، می توان حدس زد طرف آمریکایی نگرانی ها و شاید هم تحکّمات خود را در این زمینه به پوتین منتقل کرده است و البته روسیه به امنیت اسرائیل وفادار است و نمی خواهد جبهه مقاومت که متشکل از سوریه، حزب الله و کمک های مستشاری ایران در سوریه است، امنیت اسرائیل را به خطر بیندازد.
در مقایسه با این ملاقات، دیدار پوتین با ولایتی، هرچند اقدامی بود که از سوی ایران و پشت درهای بسته صورت گرفت، اما مذاکرات در فضای جدّی تری از ملاقات با ترامپ صورت گرفت و به گفته تحلیل گران نوع چینش میز ملاقات حاکی از اهمیت این نشست برای روس ها بود.
این مواضع پوتین البته به معنای دفاع تمام قد روسیه از منافع جمهوری اسلامی ایران در حوزه بین الملل نیست و چنین انتظاری به معنای عدم شناخت حوزه روابط بین المل و منافع ملی کشورهاست. در مجموع در شرایط کنونی زمینه های مشترک زیادی میان ایران و روسیه جهت توسعه روابط وجود دارد و این زمینه ها متکی بر ارزش ها و افق های نسبتا مشترک در حوزه روابط بین الملل است، هرچند این زمینه ها به هنگام فعلیت یافتن با موانع و چالش هایی همراه خواهند بود، اما همین وضعیت دست کم در روابط کنونی روسیه با دولت ترامپ وجود ندارد، با این همه استقلال سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران ایجاب می کند تا روابط کنونی روسیه با ایران را و وعده روس ها در زمینه سرمایه گذاری 50 میلیاردی در ایران را عجولانه تفسیر نکنیم.
سیاست خارجی روسیه اکنون درگیر برقراری موازنه میان منافعی است که از نظر ما متضاد محسوب می شوند؛ در یک سوی این منافع رابطه با ایران و حفظ نفوذ روسیه در سوریه است و در سوی دیگرش تعهد روس ها به امنیت اسرائیل و چالش زدایی از رابطه با آمریکا. این منافع متضاد را باید با شناخت مبانی و منطق تصمیم گیری روسیه در سیاست خارجی خود دریافت و این شناخت مقدمه مهمی در ترسیم سیاست خارجی کشورمان در مقابل روسیه محسوب می شود.
1- در کانون هویت سیاسی روسیه بیش از هر چیز استقلال سیاسی و حتی فرهنگی قرار دارد. روسیه کشوری با پهنای سرزمینی بسیار زیاد، این توانایی را دارد که در زمینه ای ارتباطی با دیگر کشورها قرار نگیرد، یعنی ژئوپلیتیک روسیه به گونه ای است که توسعه روابط با دیگر کشورها را برایش به امری حیاتی تبدیل نمی کند. روسیه در مقام پهناورترین کشور دنیا فقط با 14 کشور آسیایی و اروپایی مرز زمینی دارد، اما برخورداری از همسایگان متعدد به این معنا نیست که روس ها نگاه به خارج را در اولویت دارند. این که کشور شوراها توانست سال ها ارتباطش را با خارج محدود کند، تنها یک تصمیم ایدئولوژیک نبود، بلکه ژئوپلیتیک نیز این تصمیم را تقویت می کرد، بنابراین استقلال سیاست خارجی روسیه، نگاه کرملین را به مقام تعیین کنندگی در حوزه روابط بین الملل می دوزد. روس ها در روابط خارجی خود بسیار علاقمند به تغییر زمین بازی هستند به گونه ای که ابتکار عمل را به دست گیرند و در زمین بازی که منفعل باشند، وارد نمی شوند.
2- یکی از دغدغه های سیاستمداران کنونی روسیه و شخص پوتین، زنده کردن ارزش ها و سنّت های روسی است. سیاستمداران روسی احیاء سنّت ها و ارزش های بومی، بهویژه با نگاه به دوران حاکمیت تزارها را چارچوب محکمی جهت حفظ استقلال فرهنگی جامعه خود و ابراز وجود در عرصه بین الملل می دانند. این در حالی است که در روسیه کنونی سنّت پُر رنگ و قابل توجهی از حکومت شوروی وجود ندارد و البته
بنابراین در مجموع روسیه کنونی در ارائه هویت سیاسی روشنی از خود با مشکلاتی مواجه است. دیدگاه رایج این است که هویت و رفتار سیاسی روسیه را پیچیده توصیف می کنند، اما این بیشتر فقدان مبانی ارزشی و فرهنگی روشن برای ارائه هویت سیاسی است که خود ریشه در سنّت منقطع شده روس ها دارد؛ انقطاعی که دوره طولانی حیات شوروی با دوران تزار برقرار می کند. کشوری با این ویژگی در حوزه روابط خارجی بسیار تردیدآمیز و محتاطانه عمل می کند. روس ها در جنگ گرجستان و اشغال شبه جزیره کریمه، با احتیاط عمل نکردند، چون آن سرزمین را جزئی از قلمرو سنّتی خود می دانستند، اما ورود آنان به سوریه همراه با احتیاط بسیاری بود. آنان در رابطه با بسیاری از حوزه های روابط خارجی، همچون ارتباط با اروپا و ایران نیز همین احتیاط را دارند.
3- استقلال سیاسی و فرهنگی و احتیاط در حوزه روابط خارجی روسیه، به
معنای حرکت تدریجی در حوزه بین الملل است و در این حرکت، هیچ قماری شایسته نیست. پوتین فروپاشی شوروی را بزرگترین فاجعه ژئوپلیتیک قرن بیستم توصیف کرده است و از
زمان به قدرت
4- عدم برانگیختن حساسیّت ایران، به معنای نیاز روسیه به آرامش در حوزه سیاست خارجی است. به نظر می رسد، برخلاف آمریکا که سیاست خارجی خود در غرب آسیا را با چالش افکنی دنبال می کند، روسیه نفوذ خود در این منطقه را نیازمند به حفظ آرامش می داند. این حفظ آرامش و تأکید بر حل مشکلات از طریق سیاسی، آن چنان که در بحران سوریه دیده شد، از دو جهت برای روس ها اهمیت دارد: اول کسب وجهه در حوزه بین الملل که نیازی ضروری برای کرملین است تا در مناسبات جهانی به بازیگری تعیین کننده تبدیل شود. در این زمینه باید گفت روس ها چند سالی است اهمیت افکار عمومی در دنیا را درک کرده اند، اما همین آشنایی تازه را جدّی گرفته اند و در مجموع روسیه در دوران جدید سرمایه گذاری روی افکار عمومی و حتی یارگیری از میان جریانات و گروه های سیاسی در کشورهای منطقه را مهم می داند و این موضوع در سوریه دنبال می شود.
دوم نیازهای اقتصادی و فنی روسیه است. روسیه در مواجهه با مشکل تحریم و سطح پایین فناوری، بسیار نیازمند توسعه روابط اقتصادی خود است و نکته مهم این که در این حوزه کاملا عمل گرایانه رفتار می کند. یعنی اگر مسکو نگاهی نسبتا راهبردی به روابط سیاسی و دفاعی-امنیتی با تهران دارد، در حوزه اقتصادی کاملا سودمحورانه رفتار کرده و بر همین اساس به منافع ایران در اوپک توجهی نمی کند، بنابراین یکی از مبانی تصمیم گیری روس ها در سیاست خارجی، عمل گرایی در حوزه اقتصاد است.
نتیجه گیری
درک سیاست خارجی روسیه نیازمند شناخت مبانی سیاست خارجی این کشور است و البته نکته مهم این که این مبانی را نمی توان چندان با اتکا بر اسناد رسمی سیاست خارجی روسیه استخراج کرد، از این رو بیش از همه تفسیر رفتار مسکو در حوزه بین الملل اهمیت دارد و آنچه گفته شد، تلاشی در این جهت بود. با توجه به آنچه گذشت می توان نتیجه گرفت که برخلاف نگاه های رایج، روسیه تمایلی به بازی های پیچیده در حوزه روابط بین الملل ندارد و ابهاماتی که گاه در سیاست خارجی کرملین دیده می شود، برآمده از این است که روس ها حرکتی تدریجی در حوزه بین الملل دارند و هنوز در برابر برخی مسائل پاسخ روشنی آماده نکرده اند، از جمله این که آیا در نهایت باید اروپامحور باشند یا به سوی شرق چرخش کنند؟ آنان پاسخ به این مسائل را به صورتی اقتضایی و عمل گرایانه دنبال می کنند، اما آنچه به ایران مربوط می شود این که احتیاط و گاه محافظه کاری روسیه در سیاست خارجی و تمایل به حفظ آرامش و عدم برانگیختن حساسیّت های تهران، فرصت هایی را برای ایران ایجاد می کند، اما در حوزه اقتصادی، روسیه حاضر است منافع ایران را زیر پا بگذارد. سطح بسیار اندک روابط اقتصادی و تجاری دو کشور در این زمینه عاملی تعیین کننده است.