روزنامه کیهان **
فرصت طلایی!/ سیدمحمدسعید مدنی
اولین گزینه دشمن غدار علیه این مُلک و ملت انقلابکرده و از بند رسته جنگ بود. آن هشت سال جنگ تحمیلی و نابرابر و مستقیم را که به دنبال تفرقهافکنی و درگیریها و جنگهای بیحاصل داخلی و قومیتی چه کسی علیه این کشور تازه از بند طاغوت رسته برپا کرد؟ حالا خیلی جالب و البته باعث تعجب است که اینها وقتی به خیال خودشان میخواهند مثلا خیلی ما را بترسانند! ما را به جنگ تهدید میکنند و از درگیری نظامی به عنوان یک گزینه و البته آخرین و تعیینکنندهترین گزینه نام میبرند!
این بساط تهدید نظامی و «به تعبیر عزیزی» جنگهراسی که دشمن خارجی و دنبالههای داخلی آن به راه انداختهاند در مصاف با این ملت و برای این مردم خطرناک و تعیینکننده نیست، آنچه خطرناک و جاده صافکن دشمن است، غفلت از «درون» است و فراموشی از آنچه در «داخل» میگذرد، که فرمود: «اعدی عدوک نفسک، التی بین جنبیک»! خطر اصلی اینجاست «غفلت از درون»! این حربه و تاکتیکی است که دشمن شکست خورده و ناکام از حربههای ناکارآمد گذشته، اینک به آن روی آورده است و کارکرد اصلی اینکه بر طبل جنگ میکوبد و ما را مستقیم و غیرمستقیم از طریق بلندگوها و رسانههای خارجی یا اجیر شدهها و دنبالههای داخلی، تهدید میکند تا ما را از میدان اصلی نبرد و آنچه آماج مرحله جدید تهاجم خود قرار داده، غافل نماید!
در اینکه دشمن مرتجع مدعی پیشرفت و دموکراسی و حقوق بشر و طرفدار ارزشهای مدرن و... کماکان درباره این کشور انقلابی بر خواستههای ارتجاعی و استعماری خود پافشاری میکند و دست از دشمنی برنمیدارد، کوچکترین تردیدی وجود ندارد اینها چهل سال است با این ملک و ملت دشمنی میکنند و در این دشمنی به قول حضرت امام خمینی کبیر(ره) «هرکاری از دستشان برآمده، کردهاند و اگر کاری نکردهاند برای این نیست که نخواستهاند، بلکه برای این است که نتوانسته و بیشتر از آن از دستشان برنیامده است!» (نقل به مضمون) پس حرف بر سر بود و نبود جنگ و ستیز بیامان کارگزاران نظام سلطه علیه این کشور نیست، بلکه حرف بر سر این است که میدان اصلی جنگ را گم نکنیم و در اینباره دچار فریب و خدعه دشمن نشویم، به درگیریهای فرعی و توهمی دچار نشویم، امروز جبهه جنگ دشمن، بیش از همیشه، «اقتصادی» است. در این جبهه و عرصه است که دشمن صرفا شعار نمیدهد و فقط رجز نمیخواند، بلکه رسما وارد شده است. سازمانها و مراکز اقتصادی خود را عملاً به «اتاق جنگ» علیه ایران انقلابی و تسلیمناپذیر کرده است. صریحاً و بینقاب جنگی تمامعیار به راه انداخته که در آن معیشت و سفره و نان مردم را هدف قرار داده است تا شاید به هدف دیرین خود که نابودی انقلاب و تسلیم مردم و احیاء سلطه و چپاولگری خود به این کشور است، دست یابد. جنگ هم، جنگ است، سازوکار و شرایط و مقتضیات خودش را دارد. در هر جنگی دشمن خارجی و رویاروی، تکلیفش، مقر و سنگر و موضعش، مشخص و آشکار است. همانطور که در نبرد آتشین نظامی، دشمن این مرز و بوم بیش از هرچیز بهخاطر وحدت و انسجام داخلی و محکم بودن «درون» راه به جایی نبرد، در میدان نبرد اقتصادی هم نمیتواند کاری از پیش ببرد، به شرط آنکه اینجا هم از درون محکم باشیم و ضمن تقویت اعتماد مردم و پرهیز از تفرقه و اختلافات ویرانگر و خودخواهانه،سخت هوشیار باشیم و از خطری که از «درون» ما را تهدید میکند و منتظر است تا در بزنگاههای حساس خنجر خود را به پشت ما وارد کند، غافل نباشیم. اجازه فعالیتهای خرابکارانه و تفرقهافکنانه بهویژه به کسانی که در داخل ناآگاهانه و یا مغرضانه، شرایط حساس مملکت را فرصتی برای تکاثر و احتکار و افزودن بر سرمایههای نامشروع و کسب منافع زیادهخواهانه میدانند و عزت و استقلال و حیات یک ملت را بازیچه بازیگریهای کثیف و حرامخوارانه خود قرار میدهند، ندهیم و فضا و بستر و عرصه را برای عرضاندام آنها سخت تنگ کنیم متأسفانه تا حالا در این باره بعضی جاها و پارهای وقتها غفلت کردهایم و معلوم نیست اگر ترامپ زیر برجام نمیزد و این التهاب اجتماعی با افزایش روزافزون قیمت ارز و سکه پدید نمیآمد، آیا باز هم شاهد اتفاقات امروز و تکاپویی که برای مبارزه با رانتخواران و دزدان بیتالمال و تروریستهای اقتصادی بهراه افتاده، بودیم؟! آیا باید فقط چنگ و دندان نشان دادن دشمن ما را به خود آورد و... غافلیم که به فرمایش مولا(ع): بزرگترین دشمن «نفس» ماست که در درون هر یک از ماست:
بستر راحت چه اندازیم بهر خواب خوش
ما که چون دل دشمنی داریم در پهلوی خویش
اما به مصداق جلوی ضرر را هر جا بگیری، منفعت است! هنوز برای تغییر بعضی همکاران ناکارآمد و افراد عوضی ردای مسئولیت به تن کرده و مهمتر از آن اصلاح برخی رویهها و روشها و منشها، فرصت وجود دارد، فرصت طلایی! کافی است مسئولان به آنچه در این باره، اخیراً بسیار وعده میدهند، عمل کنند و... در هر حال از هر فرصت برای تحکیم هرچه بیشتر درون باید بهترین استفادهها را کرد. عبرتهای تاریخ و سنتهای الهی در این باره را که میگوید: «اگر ملتی از درون محکم و متحد باشد، محال است در برابر دشمن بیرونی هر چند قوی سر تسلیم فرود آورد.»، جدی بگیریم. تاریخ اسلام به ما نشان میدهد که مسلمانان همواره در جبهه بیرونی و در مصاف با دشمن خارجی و رودررو پیروز و فاتح بودهاند، اما از درون و به دست جریان «نفاق» و بهظاهر خودیها، آسیبهای جدی دیده و زیانهای بزرگ مادی و انسانی متحمل شده است. استاد شهید مطهری(ره) در جزوه «مسئله نفاق(!)» در این باره بحث بسیار دقیق و قابل تأملی دارد که باید آن را چند بار خواند. (مرحوم دکتر شریعتی هم در سخنرانی «شهادت» با مقایسه دوران پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) این موضوع را تحلیل و تبیین کرده است.) این خطر امروز هم مسلمانان را (و در این مبحث) جامعه ما را تهدید میکند. بدیهی است، منظور از «جریان نفاق» فقط یک گروهک ذلیل و خائن به ملک و ملت، نیست، بلکه همان است که قرآن کریم خصوصیت بزرگش را «عدم تطابق زبان و دلش» معرفی میکند: «یقولون بافواههم ما لیس فی قلوبهم»!
بنابراین در اینکه «مراقبت از درون» یکی از ضروریات مسلم مقابله با دشمن بیرونی است، شکی وجود ندارد، این ضرورت با حرف و تعارف هم فراهم نمیآید، بلکه بیش از هر چیز با تقویت و مضاعف ساختن «اتحاد و اعتماد مردم» بهدست میآید. دشمن را ببینیم چگونه از سویی به جان اعتماد و باورهای مردم ما افتاده، با دروغ و شایعه و نیرنگ، ذهن و روان آنها را بیامان بمباران میکند و از سوی دیگر چگونه با لطایفالحیل و از راههای گوناگون تلاش میکند در میان اقشار مختلف جامعه، احزاب، جناحها، قومیتهای گوناگون و مذاهب مختلف تفرقهافکنی و اتحاد مردم را متزلزل و اعتماد مردم به مسئولان را درهم بکوبد و...؟ تکلیف روشنتر از همیشه است. «تک» دشمن را باید با «پاتک» مناسب پاسخ داد. نباید به او اجازه دهیم بزرگترین ثروت و سرمایه هر حکومت و مملکتی- بزرگتر و با ارزشتر از همه منابع و معادن و ثروتها- یعنی «اعتماد مردم» را به خود و به مسئولان خود، تضعیف و نابود سازد. به کلام آسمانی و الهی قرآن کریم توجه کنیم که ما را به پایداری و صبر در برابر دشمن متجاوز و گستاخ دعوت میکند:
«یا ایها الذین آمنوا اذا لقیتم فئه فاثبتوا واذکروا الله کثیراً لعلکم تفلحون» (انفال/ 45) (ای کسانی که ایمان آوردهاید، هرگاه با فوجی مقابل شدید پایداری کنید و خدا را پیوسته یاد آرید، باشد که پیروز و فاتح گردید.)
و بلافاصله در آیه بعدی هشدار میدهد و راه حل «ایستادگی و پایداری» را این چنین گوشزد میکند: «واطیعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم و اصبروا انالله مع الصابرین» (انفال / 46) (و پیرو فرمان خدا و رسول باشید و هرگز راه اختلاف و تنازع نپوئید که در اثر تفرقه، ترسناک و ضعیف شده و قدرت و عظمت شما نابود خواهد شد، بلکه باید یکدل و صبور باشید که خدا با صابران است). آری اتحاد علیه دشمن در گرو اعتماد به دوست است. این توصیهها و سفارشها برای فقط «خواندن» و «گفتن» نیست، بیش از اینها برای عمل کردن است. مخاطب این کلام آسمانی هرکسی است که ادعای پیروی از این مکتب و آئین را دارد و میخواهد هزینههای پیروی و پایداری را بپردازد. به راه و مرام مولای متقیان علی(ع)، قرآن ناطق، اقتدا کنیم. همو که ما ادعا داریم الگوی حکومتی ایشان، (حکومت عدل علی(ع)) را مبنای نظام برآمده از انقلابمان قرار دادهایم و میخواهیم در حد وسع و توان در این مسیر حرکت کنیم. همان شخصیت تابناکی که مردم ایران به عشق او و عدالت او و به قصد احیای حکومت آرمانی و عدالتمحور او که با توطئه و همدستی دشمنان قسط و عدالت (قاسطین و ناکثین و مارقین) ناتمام ماند، با تمام هستی و اخلاص خود و به رهبری مردانی از تبار و نسل او، علیه نظام طاغوت و ستمگران روزگار و زمان برخاستهاند. دغدغه «ناس» و تودههای مردم، دغدغه بزرگ علی(ع) در طول حیات آن بزرگوار به ویژه دوران حکومت ایشان است. او که «غنی» در برابر هر «غیرخدایی» و مظهر «فقر و نیاز مطلق» در برابر خدای سبحان است، حکومت و حاکمان را سخت محتاج «اعتماد» و «گمان نیک» (حسنالظن) مردم میداند و در جای جای سخنش به ویژه خطاب به کارگزاران و عاملان و والیان حکومتی، درباره رعایت حال تودهها سفارشهای اکید کرده است. فرمانهای صریح داده است که محور همه رفتار و برنامههای خود را تامین «اعتماد مردم» قرار دهند.
در این باره از امیر مومنان سخن و توصیههای فراوان به جای مانده است که شاید معروفترین آنها عهدنامه حکومتی خطاب به مالک اشتر، کارگزار او در مصر باشد. حضرت در بخشی از این نامه «مردم» را برای مالک چنین توصیف و تعریف کرده است: «و انما عماد الدین و جماع المسلمین و العده للاعداء العامهًْ من الامهًْ فلیکن صغوک لهم و میلک معهم» ( همانا آنان که دین را پشتیبانند، و موجب انبوهی مسلمانان، و آماده پیکار با دشمنان، عامه مردمانند، پس گرایش تو به آنان باشد و میلت به سوی ایشان.)
و درباره ضعیفترین و پایینترین طبقات مردم چنین والی خود را توجه میدهد: «الله، الله فی طبقهًْ السفلی...» ( خدا را خدا را در طبقه فرودست از مردم، آنان که راه چاره ندانند و از درویشان و نیازمندان و بینوایان و از بیماری برجای ماندگانند...) و درباره اهمیت لزوم جلب خوشگمانی رعیت و عامه مردم میفرماید: «...پس رفتار تو چنان باید که خوش گمانی رعیت فراهم آید که این رنج دراز را از تو میزداید» و باز سفارش میکند «خود را از رعیت پنهان نکن... اگر رعیت بر تو گمان ستم برد [و بیاعتماد شود]، عذر خود را آشکار با آنان در میان گذار، و با این کار از بدگمانیاشان در آر [و اعتمادشان را جلب کن].»
مولا(ع) در مسیر جلب اعتماد مردم «رفتار» را بر گفتار، ارجح میداند به این معنا که بیش از هر چیز کنش و رفتار مسئولان و کارگزاران باید احساس رضایت و دلگرمی و اعتماد در مردم ایجاد کند.
بدون تردید، امروز نیز این دستورالعملها زنده و سازنده و این سفارشها کارآمد و ارزنده است و باید هرکس که در هر جا (دولت، مجلس، قوهقضائیه و..) عهدهدار امری از امور مردم است، خود را مخاطب این توصیهها بداند و با رفتار و عمل خود، اعتماد مردم را که متاسفانه در بخشهایی (به ویژه حوزه معیشت و اقتصاد) آَسیب دیده، ترمیم کند و... توصیههایی که رهبر معظم انقلاب به تأسی از آن امام همام، همواره به مسئولان و مدیران سفارش کرده و یادآور شدهاند. همین چند روز پیش بود که ایشان در بخشی از سخنان خود خطاب به هیئت دولت فرمودند: «بایستی تصور دولت در چشم مردم، تصور یک گروه توانا و کارآمدی باشد که دارند تلاش میکنند... مردم وقتی این را از شما ببینند، برایتان شعار میدهند، به نفعتان شعار میدهند، این باید احساس بشود آدم ممکن است مشکل را یک جایی نتواند حل کند، همین قدر که [مردم] بدانند وارد میدان هستید و دارید تلاش میکنید، روز و شب نمیشناسید، به مردم پیام اقتدار میدهد. باید [مردم] احساس بکنند، دارد، کار میشود.»
بیتعارف و شعار، مردم دارای قدرت داوری و صاحب تشخیص هستند، اگر احساس کنند حرف و وعدههای مسئولان صادقانه و با عمل و رفتار آنها مطابقت دارد و خدای ناکرده از سرکاری و سیاهکاری و... نیست، دست در دست یکدیگر چون همیشه، پشتیبان دولت و مسئولان خواهند بود و... آنگاه در این صورت پیروزی بیبرو و برگرد قطعی و حتمی است. این وعده خداست که «یدالله مع الجماعهًْ»! (دست خدا با جماعت است)و تاریخ هم شهادت میدهد: «هرکس با خدا و سنتهای الهی در افتاد، ورافتاد.»...!
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
فرصتی برای انتقام جوئی
بسمالله الرحمن الرحیم
دونالد ترامپ این روزها در اظهارات رسمی و توئیت خود با خشنودی از شروع مرحله اول تحریمهای آمریکا علیه ایران طی هفته آینده خبر میدهد و تصریح میکند سیاستهای واشنگتن علیه ایران موثر بوده و در میدان عمل جواب داده است. وی، جان بولتون مشاور امنیت ملی و مایک پمپئو وزیر خارجه مرتباً از تظاهرات دیماه 96 سخن به میان میآورند و آنرا ترجیع بند اظهارات ضد ایرانی خود قرار دادهاند.
اکنون همه میدانند که تظاهرات دیماه از کجا، چگونه و توسط چه کسانی سازماندهی، هدایت و حمایت شد. بانیان آن تظاهرات اهداف دیگری را در سر میپروراندند ولی کار از دستشان خارج شد و در مسیر دیگری افتاد که تا امروز هم به حربهای علیه نظام تبدیل شده است.
اکنون مدتی است که رسانههای همسو با همین حضرات به سمپاشی و سیاه نمائی علیه دولت و به زیر سوال بردن همه چیز در نظام اجرائی سرگرمند گویا این جماعت برای خودشان ماموریتی قائلند و چه بسا که با خشنودی و ساده اندیشی تصور میکنند که تضعیف دولت و به زیر سوال بردن همه چیز به نفع آنها تمام خواهد شد. حتی اگر چنین دیدگاه و تصور باطلی هم در ذهن این جماعت شکل گرفته باشد، بازتاب خوش خدمتیهای این جماعت در رسانههای معاند و نزد بیگانگان به خوبی نشان میدهد که بهترین خوراک تبلیغاتی دشمن را همین جماعت عرضه میکنند.
آنچه در این میان تعجب آور است، گرایش نیرومند صدا و سیما به سمت و سوی تبلیغات منفی علیه دولت است که به بهانه شفاف سازی، چند صدائی، انعکاس افکار و دیدگاههای جامعه ولی به شدت یکطرفه و علیه دولت مستقر است که این روزها ابعاد تازهای به خود گرفته و به ابزاری علیه نظام تبدیل شده است.
به کار بردن الفاظ، کلمات و تحلیلهای مایوسکننده از تریبون صدا و سیما که قرار بود «رسانه ملی» باشد، با اهداف و ماموریتهای این رسانه عمومی به شدت مغایرت دارد و در بسیاری موارد، نقض غرض است. جای تعجب است که چرا صداوسیما در دوره دولتهای نهم و دهم نقش گزارشگر ویژه دولت را ایفا میکرد ولی امروزه دقیقاً برعکس، نقش اپوزیسیون را ایفا میکند و به جنگ روانی علیه دولت دامن میزند. دولت هم بیعیب و نقص نیست و باید به دولتمردان با ارائه تحلیلهای صحیح، منطقی و منصفانه کمک نمود تا بتوانند اجماع بهترین راهکارها و دیدگاههای عملی و کارآمد را در اختیار بگیرند ولی انجام چنین رسالتی با در پیش گرفتن چنان رفتاری که بوی تند انتقام جوئی و عقده گشائی از آن به مشام، میرسد، فرسنگها فاصله دارد و در تقابل آشکار است.
آقایان تصور نکنند که اگر دولت مرتباً تضعیف شود و ناتوان معرفی گردد یا سیاستهای آن با انواع برچسبهای ناکارآمد، تخریبگر و ضربه زننده معرفی شود اوضاع به کام آنها تغییر خواهد کرد. این، باور اشتباهی است که برخی حضرات امیدوارند با تضعیف دولت، از این رهگذر نصیبی هم به آنها برسد.
با نگاهی به تحولات پیرامونی و به ویژه تلاش دشمنان نظام جمهوری اسلامی و تحرکات گروهکهای ورشکسته و حتی هواداران رژیم پوسیده ستم شاهی و منافقین، بهتر میتوان دریافت که این جماعت به صورتی دانسته یا ندانسته در زمین دشمن بازی میکنند و با عملکرد خود آب به آسیاب دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب و کشور میریزند.
باید پرسید آیا آقایان به حوادث روزمره در پشت مرزهای کشور حساسیتی دارند؟ بن با آیا میدانند که با هزینه برخی رژیمهای فاسد و ارتجاعی عرب و یا نقشه مشترک آمریکا، برخی کشورهای اروپائی و اسرائیل برای ایران عزیز و این ملت فهیم و هوشمند چه خوابهائی دیده اند؟ قطعاً آن خوابهای آشفته هرگز تعبیر نخواهد شد و همین ملت غیرتمند این بار هم پوزه دشمنان را به خاک میمالد ولی چرا باید عدهای دانسته یا ندانسته نقش پیاده نظام را برعهده بگیرند و با زبان، فکر و عملکرد خود به دشمن خوش خدمتی کنند؟
با نگاهی به تبلیغات وقیحانه دشمنان که دیگر هیچ حد و مرزی برای خود قائل نیستند و تمامی معیارهای دیپلماتیک و هنجارهای جهانی را هم زیر پا گذاشته اند، بهتر میتوان دریافت که آلترناتیو مورد نظر همین دشمنان غدار، قطعاً همان آقایانی نیستند که عربده میکشند «می جنگیم میمیریم، ایرانو پس میگیریم!» بر فرض که شما با دولت و نظام هم جنگیدید ولی اوضاع به کام شما نخواهد بود و این لقمه گلوگیر، از حلقوم شما عبور نمیکند. بلکه گرگهای گرسنهای که در بعضی مقاطع تاریخ معاصر، ماهیت واقعی آنها را دیدهایم و هزاران شهید برای خلاصی از چنگال آنها داده ایم، یکبار دیگر برای آزمودن شانس خود وسوسه شدهاند و این بار دشمنان غدار هم، به مراتب بیشتر از گذشته به حمایت و هدایت آنها پرداختهاند.
اگر این حضرات تصور میکنند فرصتی طلائی برای انتقام جوئی و عقده گشائی فراهم آمده است، باید بدانند که این تحرکات خائنانه هرگز از ذهن ملت دور نخواهد ماند و آنها با رصد کردن اوضاع حساس کنونی به این جمع بندی خواهند رسید که این جماعت با عشق به خدمت و احساس مسئولیت وارد صحنه نشدهاند بلکه برای کسب قدرت حتی حاضرند کشور را دچار نابسامانی کنند، اقدامی که قطعاً گناهی بزرگ و نابخشودنی است.
***************************************
روزنامه خراسان**
قطار تغییر کابینه را متوقف نکنید! / مهدی حسن زاده
سرانجام پس از گذشت چند ماه پرالتهاب در بازار ارز، رئیس جمهور هفته گذشته، به تغییر رئیس کل بانک مرکزی اقدام کرد و همتی جایگزین سیف شد. اگرچه برخی پایان دوره 5 ساله سیف را دلیل اصلی این تغییر می دانند، اما از این نظر که رئیس کل سابق بانک مرکزی، نتوانسته بود تصویری مقتدر و مسلط در مواجهه با التهابات بازار ارز از خود نشان دهد، تغییر وی ضروری بود و حتی تاخیر دولت و رئیس جمهور در این تغییر، انتقاد برانگیز است. با این حال بحث بر سر این است که قطار تغییر کابینه در ایستگاه «سیف - همتی» متوقف شده است یا مسافران دیگری را از کابینه دوازدهم سوار می کند؟
با گذشت یک سال از آغاز فعالیت کابینه دوازدهم، مروری بر عملکرد تیم اقتصادی دولت و نکاتی که در ابتدای فعالیت این تیم مطرح بود، ضروری است. نگارنده در تاریخ چهارشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، در یادداشتی در صفحه 2 همین روزنامه با عنوان «تاملی در تغییر تیم اقتصادی دولت» نوشت: «فارغ از افراد و وزارتخانه ها، بحث بر سر این است که هماهنگی و مدیریت تیم اقتصادی چگونه و توسط چه کسی صورت می گیرد؟ ... اگر این محوریت قرار است از سوی جهانگیری معاون اول رئیس جمهور صورت گیرد باید دید تا چه اندازه گزینه های وزارتخانه ها و دیگر بخش های تیم اقتصادی با وی هماهنگ هستند. ... در هر صورت علامت سوال بزرگ در برابر تیم اقتصادی دولت دوازدهم، کاپیتانی تیم است.»
این هماهنگی از این نظر مهم بود که اقتصاد ایران در سال های اخیر با انباشت چالش ها و بحران هایی مواجه است که ضرورت دارد در دولت و حتی دیگر ارکان نظام در مقابل آن ها موضعی کاملا مشخص و هماهنگ وجود داشته باشد. به عنوان مثال ابتدای تشکیل دولت دوازدهم باید مشخص می شد که رویکرد اعضای تیم اقتصادی در قبال چالش های فوری اقتصادی کشور از قبیل نرخ ارز، بحران موسسات غیرمجاز و چگونگی مواجهه با نقدینگی چیست؟ فراتر از این رئیس جمهور باید در ابتدای فعالیت دولت، خود به جمع بندی نهایی می رسید که در برابر این چالش های فوری چه موضعی دارد. پس از آن تیمی را انتخاب می کرد که در آن مواضع دوگانه درباره نرخ ارز وجود نداشته باشد. با این حال به وضوح دیده شد که چگونه دو مشاور رئیس جمهور، اوایل امسال افزایش نرخ ارز را تئوریزه می کردند و معاون رئیس جمهور و سخنگوی دولت، سفت و سخت با افزایش نرخ ارز مخالفت می کرد!
اکنون نیز بحث بر سر این است که با خروج سیف، چه میزان به هماهنگی دولت اضافه خواهد شد؟ آیا نوبخت به عنوان متولی برنامه ریزی و بودجه ریزی همچنان بر تثبیت مصنوعی قیمت های ارز و سوخت اصرار خواهد کرد و در مقابل، نیلی به عنوان مشاور اقتصادی رئیس جمهور، لزوم تبعیت از نرخ بازار آزاد ارز را توصیه خواهد کرد؟ آیا وزیر اقتصاد نخوانده اقتصاد از سایه خارج خواهد شد و به جای پیگیری فروش اموال مازاد بانک ها، نقش خود در تنظیم سیاست های کلان اقتصادی را ایفا خواهد کرد؟ آیا در شرایطی که دولت میلیاردها دلار ارز 4200 تومانی را بدون نظارت به بازار تزریق کرده و اکنون در پی شفاف سازی برآمده است، باز هم فردی نظیر عباس آخوندی، وزیر راه و شهرسازی، قیمت گذاری و نظارت بر بازار را رویکرد کمونیستی تصویر خواهد کرد؟ آیا همچنان شاهد حضور محمد نهاوندیان در پست نامانوس معاون اقتصادی رئیس جمهور خواهیم بود، بدون این که شرح وظایف وی و تداخل فعالیت های وی با دیگر عناصر اقتصادی و اجرایی کابینه مشخص باشد؟
سوال های فراوانی از این دست وجود دارد و به نظر می رسد تا زمانی که فعالان اقتصادی و حتی سیاسی، پاسخ روشنی از دولت در این زمینه دریافت نکنند، نمی توان به اثرگذاری، تنها تغییر موجود در کابینه دلخوش بود. چرا که تغییر رئیس کل بانک مرکزی لزوما به معنای تغییر رویکرد دولت نیست و تکلیف دیگر بخش های تیم اقتصادی نامشخص است. بسیاری اعتقاد دارند که محمد باقر نوبخت، با توجه به نزدیکی اش به رئیس جمهور و سمت سخنگویی دولت، نقش کلیدی در تیم اقتصادی داشته است و اگر قرار است تغییری در تیم اقتصادی کابینه صورت گیرد، وی هم باید تغییر کند. بخش عمده ای از کارشناسان بر این باورند که مسعود کرباسیان، صرفا یک مدیر اجرایی موفق در حد گمرک است، نه مسئول وزارتخانه ای که در تعیین سیاست های کلان اقتصادی باید نقش اساسی ایفا کند.
جمع زیادی از کارشناسان معتقدند که تعلل محمد شریعتمداری، وزیر صنعت، در مواجهه با پرونده فساد واردات خودرو، به گونه ای بوده است که باید وی را نیز از قطار کابینه پیاده کرد. بسیاری از صاحبنظران عقیده دارند که علی ربیعی، وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی، با همه تلاش هایش در مواجهه مثبت با پدیده های اجتماعی، در مدیریت بنگاه های کلان اقتصادی از شستا تا سازمان بازنشستگی و همچنین تدوین برنامه های اثربخش برای اشتغال زایی ناتوان بوده و باید از سمت خود خداحافظی کند. جمع زیادی از نخبگان معتقدند که عباس آخوندی به عنوان وزیر راه و شهرسازی، جز افزایش بدون اثر، وام مسکن و ناکارآمدی در تکمیل مسکن مهر و کندی در نوسازی بافت فرسوده، مخالفت با مالیات بر سوداگری در بخش مسکن و حاشیه سازی به واسطه برخی ادبیات و رفتارهای خود، کارنامه مشخص دیگری در بخش مسکن نداشته است و او نیز باید به فکر خروج از کابینه باشد.
به این ترتیب و با باقی ماندن دیگر گزینه های تیم اقتصادی که عملکرد انتقاد برانگیزی داشته اند، نمی توان انتظار داشت که با تغییر در ریاست بانک مرکزی، امید و اعتماد به مردم و فعالان اقتصادی باز گردد. تغییر ابتدا باید در نحوه مواجهه رئیس جمهور با پرسش های اصلی این روزهای اقتصاد کشور و پاسخ صریح به آن ها صوت گیرد و پس از آن نحوه چینش تیم اقتصادی تغییر کند و فردی با اختیار تعیین افراد همفکر و پذیرش مسئولیت تیم اقتصادی، سکان را به دست بگیرد. هرگونه تعلل در ادامه این تغییرات، صرفا باعث اعتمادسوزی بیشتر و ناامیدی می شود و ممکن است دیگر تغییر در تیم اقتصادی افاقه نکند و کار به تغییر در راس قوه اجرایی کشور بکشد.
***************************************
روزنامه ایران**
تاوانی که مردم پرداخت کردند/بهاءالدین حسینی هاشمی
شکلگیری و تشکیل صندوقهای قرضالحسنه و مؤسسات مالی و اعتباری غیرمجاز در ایران سابقه دیرینهای دارد. در ابتدا که دایره گسترش این گونه مؤسسات در کشور بزرگ نشده بود، به صورت عمده این مؤسسات در مجاورت و حوزه فعالیتهای تجاری بخصوص بازارها که جو و فضای مذهبی داشتند، شکل میگرفتند. صندوقهای قرضالحسنه در آن زمان با هدف کمک به افراد بیبضاعت وامهای بدون بهره یا همان قرضالحسنه پرداخت میکردند که نمونه آن صندوق قرضالحسنه جاوید است که با قدمتی طولانی در بازار تهران تأسیس شده بود.
اما به تدریج تعداد صندوقهای قرضالحسنه افزایش یافت و فعالیت آنها نیز در سراسر کشور گسترده شد. برخی از این مؤسسات راه قانون را در پیش گرفتند و با اجرای ضوابط موجود به مؤسسات اعتباری دارای مجوز یا بانک همانند بانکهای سینا، انصار و مؤسسه مهار اقتصاد تبدیل شدند.
از سوی دیگر در اوایل دهه هشتاد براساس دستورالعملهای تشکیل تعاونیهای مختلف، تعاونیهای اعتبار آزاد با حمایت و ارائه مجوز از سوی وزارت تعاون وقت پا به عرصه فعالیت گذاشت و به جمع مؤسسات مالی و اعتباری پیوست. تعاونیهای اعتبار که در مدت کوتاهی افزایش قابل ملاحظهای پیدا کردند، بهطور عمده توسط مؤسسان صندوقهای قرضالحسنه پایهگذاری شدند و با مشارکت سرمایهگذاران مختلف بدون مجوز از بانک مرکزی و تنها با مجوزی که از وزارت تعاون دریافت میکردند، در بسیاری از شهرهای کشور ایجاد شدند. این تعاونیها با به کارگیری رؤسای شعب بانکی و عمدتاً در شهرهای بزرگ و مذهبی نظیر مشهد مقدس آغاز به کار کردند.
این مؤسسات غیرمجاز با سوءاستفاده از خلأ نظارتی بانک مرکزی و بدون هیچ منعی از سوی سایر نهادهای ناظر بر تشکیل اصناف و فعالیتهای اقتصادی توانستند زمانی که قدرت وام دهی بانکهای مجاز کاهش یافته بود، با پیشنهاد سود سپردههای بالا و پرداخت سریع وام مشتریان زیادی جذب کنند. بدین ترتیب در مدت زمان نهچندان زیاد این مؤسسات در برابر چشمهای دستگاههای نظارتی همانند قارچ رشد کردند و در حالی که قرار بود تنها یک شعبه داشته باشند، هر یک با تأسیس صدها شعبه در شهرهای مختلف رقابت تخریبی خود را با شبکه بانکی کشور کلید زدند. این نوع مؤسسات بدون آشنایی با مخاطرات و ریسکهای اقتصادی و پولی عمده سپردههای جمعآوری شده خود را در فعالیتهای کاذب و سوداگرانه مانند طلا، ارز و مسکن سرمایهگذاری کردند. از طرف دیگر برای جذب مشتری با نرخهای بالاتر از نرخ قانونی به بنگاههایی وام و تسهیلات پرداخت کردند که یا در لیست سیاه بانکها قرار داشتند یا اینکه سقف آنها برای دریافت اعتبار از بانکها پر شده بود.
بدین ترتیب غیرمجازها بدون توجه به اعتبارسنجی و ریسکهای مهمی نظیر ریسک اعتباری، عملیاتی، نرخ ارز، نقدینگی و... بخشی از منابع جمعآوری شده از مردم را بعضاً در ازای یک فقره چک به افراد خاصی تسهیلات دادند. همچنین بسیاری از این مؤسسات در پروژههای تجاری یا مسکونی سرمایهگذاری کردند که به هیچ عنوان توجیه اقتصادی نداشت.
به دنبال هزینه غیرصحیح منابع با بروز رکود اقتصادی سالهای 1389 و 1390 به بعد این مؤسسات مجبور شدند سپردههای جدیدی را که جذب میکردند صرف پرداخت سود سپردههای قبلی کنند و به دلیل برهم خوردن تراز مصارف و هزینهها، غیرمجازها در سراشیبی سقوط قرار گرفتند اما همچنان با بالا بردن نرخهای سود خود از محل سپردههای جدید ارتزاق میکردند.
از آنجایی که در طول دو دهه گذشته این مؤسسات با روشهای مختلف میلیونها سپردهگذار از سراسر کشور جذب کرده و سرمایه آنها را حبس کرده بودند، برخورد با آنها نیز بسیار دشوار شده بود. حال هرگونه برخورد با این مؤسسات اعتراض میلیونها سپردهگذار را در پی داشت و به همین دلیل در نشست سران قوا تصمیم گرفته شد از محل داراییهای بانک مرکزی به بانکهایی که وظیفه ساماندهی این مؤسسات غیرمجاز سپرده شده بود، خط اعتباری اختصاص داده شود که هماکنون حدود 98 درصد سپرده گذاران این مؤسسات تمام یا بخشی از سپرده خود را دریافت کردهاند و تنها سپردههای میلیاردی باقی مانده است. با این اوصاف میتوان گفت تاوان فعالیت مؤسسات مالی و اعتباری غیرمجاز را مردم پرداخت کردند.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
کاپیتان نمو به هموطنانت رحم کن! /حسن رضایی
گاهی فکر میکنم هر چند تولستوی در جنگ و صلح یک دنیا عظمت را خلق کرده و فردوسی در افقهایی بسی دورتر از مخیله هر صاحب قلمی پرواز کرده اما کار «ژول ورن» باید در دنیای نویسندگان از همه سختتر بوده باشد. سختی کار ژول ورن بیش از هر چیز، در آن است که او همواره از پدیدههایی حرف میزند که هیچ مابهازای واقعی برای آنها وجود ندارد. «سفر به مرکز زمین» و «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» چندان برای انسان قرن نوزدهمی قابل فهم نبود. تخصص ژول ورن اما حرف زدن از چیزهایی بود که هرگز وجود خارجی نداشتهاند. اگر در نگاه به فضای سیاست داخلی کشور طی سالهای اخیر دقیقتر شویم، بهنظرم ژول ورنهای متعددی خواهیم یافت که الحق و الانصاف مانند خود ژول ورن خدابیامرز کار سخت و صعبی داشتهاند.
منباب مثال، میتوان به خلق انتزاعی پدیدههایی چون دیوارکشی در خیابان و پیادهروها، لغو تمام تحریمها در همان روز اجرای توافق، عبور از رکود، آغاز رونق اقتصادی از سال آینده (سال آینده میتواند 94، 95، 96 یا 97 باشد!)، راحت بودن خیال مردم بابت دلار، نیاز نداشتن مردم به یارانه 45 هزار تومانی در صورت رایآوری یک کاندیدای خاص در انتخابات ریاستجمهوری 92، تضمین بودن امضای جان کری، ضرر 100 میلیون دلاری کشور بابت هر روز تاخیر در تصویب برجام، بازگشت عزت به پاسپورت ایرانی، تقویت ارزش پول ملی، دور کردن سایه جنگ از سر مردم به وسیله برجام، ارتباط مستقیم چرخیدن چرخ سانتریفیوژ و چرخ زندگی مردم و هزاران مورد اینچنینی دیگر اشاره کرد. من بخوبی میدانم در شرایط کنونی کشور و به سبب حراست از منافع ملی، باید از همین وارثان مرحوم ژول ورن حمایت و پشتیبانی کرد، این خیال خام اما ابدا در کتم نمیرود که ممکن باشد آینده با همان دستفرمان جناب ژول ورن بهتر از اکنون باشد! لذا از آنجا که آدمی به امید زنده است، با درک شرایط بغرنج کنونی و صرفا برای دفاع از منافع ملی، چند کلامی قلمی میکنم، بلکه ژول ورنها تصمیم بگیرند از این پس، فردوسی یا حداقل تولستوی باشند.
وزیر محترم امور خارجه زمانی که من هنوز در دانشگاه تهران دانشجو بودم و ایشان تازه اسب خیالی برجام را زین میکرد، طی مراسمی در پاسخ به یک دانشجو، حرف عجیب و غریبی زد و با قاطعیت تمام گفت: «آمریکا با یک بمب میتواند تمام سیستم دفاعی ما را از کار بیندازد.» تا جایی که خبر دارم ایشان این یک بند از کتاب پر آب چشم برجام را بعدا ویرایش و اقرار کرد اینجا دیگر موقعیتی نیست که بتوان از ژانر مرحوم ژول استفاده کرد. جناب ظریف اما اخیرا حرف غریبتری زدهاند که نشان میدهد قوه عاقله دولت همچنان دوست دارد به جای فردوسی شدن، دنبالهرو ژول ورن باشد و عذرخواهی آن زمان ظریف، چندان هم دلی نبوده است.
محمدجواد ظریف اخیرا با اشاره تلویحی به وضعیت کنونی اقتصاد ملی گفته است: «بعضیها کفران نعمت کردند، یادشان نبود «لئن شکرتم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابی لشدید» بالاخره شکر نعمت باید
میکردیم و باید بکنیم.» اول اینکه باید گفت این حتما از همان قماش اختراعات ژول ورن است که وزیر امور خارجه بخواهد اینقدر با فراغ بال و گشادهدستی درباره اقتصاد حرف بزند یا بلکه بالاتر، بخواهد اقتصاد یک کشور را تنها به مدد حدود 50 الی 100 گرم گوشت که زبان نامیده شده، بالکل از فرش به عرش برساند! جناب ظریف اما حالا بعد از گذشت 5 سال و اثبات عمق غلط بودن چنین رویایی نیز حاضر به رها کردن آن نیست و بر همین اساس، در جایگاه پیامبری دلسوز ما را به شکرگزاری و دوری از کفران نعمت فرا میخواند. خدای مدنظر ظریف اما چنانکه در صحنه عمل مشخص است، جایی در آسمانها ندارد و یکسره در غرب کره زمین سکنی گزیده است؛ روزی در آمریکا و حالا در اروپا!
مساله دومی که باید به آن توجه داشت، این است که خلاف تصورات غلط ظریف و همفکرانش، خدا لامکان و لازمان است و هم او گفته است «به عزت و جلالم قسم، امید هر کس را که به غیر من دل ببندد، ناامید خواهم کرد!»
بر این اساس اگر جناب ظریف هم به این خدای سومی معتقد است، باید بداند کسانی که دیروز حتی آب خوردن مردم را هم به اشاره چشم کدخدا گره زدهاند، حالا نباید درس شکر و کفران به ملت بدهند. وانگهی! چنانکه بارها و بارها گفته شده، بنا به نظر قاطبه کارشناسان اقتصاد حامی و منتقد دولت، تاثیر تحریمها بر اقتصاد ایران در بالاترین حد آن، چیزی بین 15 تا 20 درصد است، لذا جناب قهرمان دیپلماسی باید بداند مضحکترین استدلال درباره وضعیت خراب اقتصادی کشور که رهاورد تفکرات غلط تصمیمگیران تیم اقتصادی دولت است، همین است که یکسره آن را به حوزه کاری ایشان گره بزنیم.
گریهآور اما این است که جناب وزیر امور خارجه به جای آنکه حداقل صادقانه مسؤولیت همان 15 درصد حوزه مسؤولیتی خودش را بپذیرد، یکسره آن را به شکر نعمت نکردن عدهای دیگر گره زده، خود و همراهانش را کاملا مبرا میداند. از گفتن چنین کلمهای ابا دارم اما بگذارید با تمام تلخیاش بگویم که داشتن چنین وزیر خارجهای، بزرگترین فاجعه ممکن در حوزه سیاست خارجی تاریخ معاصر ایران است. وزیری که چند سال با بزرگنمایی نقش خود در اقتصاد، وعدههای ژول ورنی به مردم میدهد، روزی دیگر و در همین مسیر، با بزرگنمایی قدرت نظامی آمریکا و تحقیر قدرت ملی، مردم را میترساند و حالا با فرار از تمام مسؤولیتهایی که مستقیما متوجه او و تفکرات اشتباهش است، تنها راهحل ممکن را شکرگزاری ملت بابت عدم خروج اروپا و دیگران از همین برجام نیم بند و پا در هوا معرفی میکند.
ژول ورن در کتاب «بیست هزار فرسنگ زیر دریا»، زندگی دریانوردی به نام کاپیتان نیمو را روایت میکند که خود و همراهانش را در زیردریایی مرموز خود حبس کرده و چون یکی از کشورهای اروپایی خانوادهاش را از بین برده، او به دنبال انتقام است و به همین دلیل کشتیهای روی آب را غرق میکند. این مسائل باعث شده بود مردم فکر کنند زیردریایی او یک هیولاست. حالا که هیولای افکار اشتباه دولت در حال تخریب اقتصاد ملی است، ظریف گویا در هیبت همان کاپیتان نیمو به کشتیهای بیگناهی که از قضا خیرخواه او و دولت هستند، شلیک میکند.
کاپیتان نمو اما خوب است به جای شلیک به خودیها و بیگناهان، یک بار هم شده، اسلحهاش را درست هدفگیری کند و بداند آنها که حالا با او نرد دوستی میبازند، شریک همان کشوری هستند که خانوادهاش را از بین بردهاند! در انتها لازم است از روح جناب ژول ورن عذرخواهی کنم. آخر او بر خلاف ظریف و دوستانش از چیزهایی حرف میزد که بعدها همگی به واقعیت پیوست. عذرخواهم ژول عزیز!
***************************************
روزنامه شرق **
دامهای اقتصاد ایران/بایزید مردوخی
اصلاحات امر ناگزیر امروز ایران است؛ اصلاحاتی که در ایران باید از بوروکراسی شروع شود. دیوانسالاری موجود بسیارعقبمانده و ناخردگراست. مبانی درست بوروکراتیک در آن رعایت نمیشود. یکی از این مبانی، شایستهسالاری است. در سه یادداشت گذشته که بهطور متناوب در سه هفته گذشته منتشر شد، ذیل عنوان «نظام تدبیر»، به بخشهای مختلف مدیریت و اقتصاد گذری داشتم. امروز از چند تله یاد میکنم. عامل بسیار مهمی که امکان ادامه حیات بوروکراسی ناکارآمد و ضدتوسعه را فراهم کرده، پدیدهای است که «تسخیر دولت»[1] نام گرفته است. بررسی کشورهای مختلف در جهان نشان میدهد که هرگاه اعمال نفوذ ناروا در دولتها، چه از درون حاکمیت و چه از جانب گروههای ذینفع در برنامهها، سیاستها و تصمیمگیریهای دولتها شدید باشد، احتمال شکست در مقایسه با وضعیت بدون اعمال نفوذ، بیشتر از 30 درصد است و هرگاه اعمال نفوذهای ناروا ناچیز باشد، احتمال شکست از 10 درصد کمتر نخواهد بود. اعمال نفوذ را «بحران نظام تدبیر» یا «بحران خاموش» نامیدهاند. دولتهای متناوب در کشور ما (برخلاف مردم عادی و فعالان اقتصادی)، در درک این پدیده غفلت و اهمال کردهاند و نسبت به مبارزه با فساد سیاسی اعمال نفوذها، بهویژه از نوع نامحسوس آن، یعنی تسخیر دولت و انواع لابیگریها کوتاهی کردهاند. ژان تیرول، برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال گذشته میگوید: «اقتصاد بازار به دولتی قوی نیاز دارد، دولت مدرن دولتی است که در برابر لابیها مقاومت میکند». در دنیای واقعی و در عمل در همه کشورهای توسعهیافته و درحالتوسعه، دولتها معمولا هویتی یکپارچه و همگن ندارند و از مجموعه تصمیمگیران و تکنوکراتهایی تشکیل میشوند که هرکدام از آنها ممکن است گوشهچشمی به منافع خود داشته باشد. جیمز بوکانان، اقتصاددان نامدار، گفته است خود تصمیمگیران، اعم از ملی و محلی، هیچگاه از فشار گروههای همسویی که دنبال جهتدادن و تأثیرگذاری بر سرمایهگذاریهای عمومی به نفع خویشاند، مصون نیستند. مسیر دولتها در شرایطی که گروههای ذینفع و صاحبان منافع سوداگرانه، در فرایند شکلگیری سیاستها و رویکردهای دولتی اثرگذاری منفعتطلبانه دارند، میتواند به خدشهدارکردن اقتدار اخلاقی حکومتها بینجامد.
در اقتصادهای «رفاقتی» نیز وقتی مغایرتی با قوانین ارگانیک کشور، مانند قانون برنامههای توسعه وجود دارد و منجر به تغییر جهت منابع برنامه یا منابع صندوقهای بین نسلی میشود، میتوان از «تسخیر برنامه» نیز سخن گفت که نقیصهای در نظام تدبیر و بیاعتباری قانونگذاری بهشمار میآید. پایبند نبودن به اصول و مبانی محوری (دیدمان) قوانین مانند قانون برنامه توسعه، نشانگر ضعف «قانونمندی» است که از مهمترین شاخصهای «نظام تدبیر شایسته» به حساب میآید. استمرار این آفت در نظام تدبیر، همان گفته منتقد مشهور برنامهریزی را به یاد میآورد که «برنامه در تلاش برای همه چیز بودن، به هیچ چیز تبدیل شده است» و گویی این سخن آرون وایلدافسکی، از سرنوشت برنامه پنجم و احتمالا برنامه ششم توسعه جمهوری اسلامی ایران خبر میدهد. اقتصاد ایران در فرایند توسعه اقتصادی و برنامهریزی توسعه، با پدیده «تسخیر دولت» رو به رو شده است. این پدیده در اقتصادهای سرمایهداری، بهصورت نفوذ کارتلها و صاحبان قدرت مالی و اقتصادی بهمنظور تأمین منافع آنها در امر سیاستگذاریهای دولتی و وضع قوانین و مقررات تنظیمی و نظارتی که وظیفه اصلی دولتهاست، رخ میدهد. در اقتصادهای دولتمدار هم پدیده تسخیر نهتنها از جانب صاحبان قدرتهای مالی بلکه از نفوذ تاریخی سنتی افراد و گروههای سیاسی و حزبی هم در نظامتدبیر صورت میگیرد و مانع از اصلاح و تغییر مطلوب آن میشود. در چهار دهه اخیر، جهتگیریهای متنوع و متعددی را میتوان در سیاستهای اقتصادی مشاهده کرد که پیوند محکمی با شرایط و الزامات این دورهها نداشته و بیشتر مهر گرایشهای خاصی را برخود دارند که اقتصاد کشور را پنهانی در «دام»هایی گرفتار کردهاند که در تحلیل نهایی میتوان از بروز و وجود «تسخیر دولت» سخن گفت. مؤثرترین این دامها به این شرح است:
«دام روتین»: بوروکراسی سالخورده این کشور، از هرگونه تغییری در نظام تدبیر جلوگیری میکند. این مانع تغییر که بهصورت هیولایی در قوای سهگانه کشور و به یاری گروههای ذینفع در بدنه اجتماع جا خوش کرده و سختجانی میکند، هرگونه حساسیت را نسبت به آنچه خود به بار آورده و به آستانه بحران رسانیده، از دست داده است. خود این بوروکراسی که طبق تعریف عوامل آن باید در خدمت ساماندهی به امور مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در جهت مصالح عامه و اعتلای امور باشد، در طول زمان از یک گروه فراتر رفته و به یک طبقه ذینفع فراگیر تبدیل شده، در همه مجاری این کشور، چه در سطح ملی و چه در سطوح بخشی و منطقهای تا اعماق نفوذ پیدا کرده و هرگونه تغییری را تجاوزی قانونی یا تهدیدی بهشمار میآورد؛ درحالیکه خود هرگاه ایجاب کند، پایبند هیچ قاعده و قانونی نیست، هرگونه پیشنهاد و راهکار جدیدی که بخت مطرحشدن پیدا کند یا با سکوت آن روبهرو شده یا گاهی در گفتار یا نوشتار بهعنوان نوآوریای که در دست بررسی قرار دارد، هرگز به فعلیت در نمیآید و اگر هم بهطور تصادفی در کانال تصویب و تصمیمگیری قرار گیرد، چنان بیخاصیت میشود که مایه اعجاب پیشنهاددهنده میشود. بهمنظور وجاهت بخشیدن به این بوروکراسی، آن را عجالتا «نظام تدبیر» نامیدیم تا با شاخصهای جهانی نظام تدبیر بتوان آن را ارزیابی و مقایسه بینالمللی کرد.
«دام روتین»: بهصورت اعمال روشها و سنتهای اداری باقیمانده از یکصد سال دیوانسالاری کشور است که از سوی دبیران، کارمندانِ کمیسیونها، مشاوران و مدیران دستگاههای اجرایی و سازمانهای دولتی حراست شده و همچنان به نظام تصمیمگیری و اجرائی کشور تحمیل شده است و مانع هرگونه اصلاح یا تغییر امور و روشها از سوی مدیران جدید میشود.
«دام میانگین»: در غالب گزارشهای اقتصادی با تکیه بر قدر مطلقها و رشدهای متغیرهای کلان مانند رشد اقتصادی، نرخ بیکاری، نرخ تورم، رشد نقدینگی و امثال اینها که اگرچه در جهت مثبت یا منفی، میانگینهای تغییر یا تغییرات میانگینها هستند و در مقایسههای بینالمللی یا بین دورهای (بازهای) کاربرد دارند، تصویر مردمی جامع و مناسبی از واقعیات زندگی مردم را به سیاستمداران و سیاستگذاران نمیدهند. گزارشهای عملکرد برنامههای سالانه و میانمدت ما به ارائه همین میانگینها میپردازند.
«دام مرکزمحوری»: یکی دیگر از عوامل «تسخیر دولت» است که به حمایتهای تاریخی، سنتی، قانونی، مقرراتی و ارتجاعی متکی است. مرکزمحوری در برنامهریزیهای توسعه پنجساله و بودجهریزیهای سالانه، در کلیه امور استانی، شهرستانی و حتی شهری، در تصمیمگیریهای ریز و درشت استانی و حتی شهری و روستایی نقش تعیینکننده دارد و مانع از اعمال تواناییهای مدیریت محلی مدیران و جلب مشارکت مردم در امور تأمین مالی، اجرا و نظارت برنامهها و طرحها میشود.
«دام قانونگذار»: یکیدیگر از شیوههای کاری و مؤثر در «تسخیر دولت» است که در بودجهریزیهای سالانه قابل مشاهده است و در تأمین و تخصیص اعتبارات طرحها و اعمال سیاستها مؤثر واقع میشود (یک نمونه جدید آن تصویب انتقال 30 درصد از منابع سازمان تأمین اجتماعی به خزانه است).
«دام برنامهریزی و نظارت»: نظام برنامهریزی و نظارت برنامهای کشور که با وجود سابقهای نزدیک به یک قرن و قوانین و روشهای جاافتاده...
در نتیجه اقدامات و تصمیمات مخرب، نه در برنامهریزی توسعه چند دوره پنجساله اخیر موفقیتی کسب کرده و نه وظایف نظارتی خود را بهدرستی انجام داده است. آثار وجودی آنچه از این نهاد تعیینکننده در ساماندادن به امور برنامهریزی و بهویژه بررسی صلاحیت و توجیه فنی-اقتصادی پروژههای عمرانی باقیمانده است، چیزی جز «دام برنامهریزی و نظارت» نیست. نمونههای غیبت آن نهاد مؤثر در گذشته و وجود اسمی این دام امروز را میتوان در اجرای بیمطالعه و بدون توجیه «طرح تحول سلامت» مشاهده کرد؛ طرحی انقلابی که اگر بهگونهای منطقی از نظر تأمین و توجیه مالی پیشبینیهای لازم برای آن میشد، از بروز بحران صندوقهای بازنشستگی و تأمین اجتماعی جلوگیری میشد. طرحهای ایجاد فولادسازی در نقاط گوناگون کشور و بهویژه در مناطق خشک در مقیاسهای غیراقتصادی و صرفا به دلیل فشارهای محلی و با علم و آگاهی از شکست آنها، در دام برنامهریزی و نظارت جان گرفتهاند. صندوق توسعه ملی نهادی بود که به خودیخود علاوه بر توسعه تولید ملی در بخش خصوصی، میتوانست نظمدهنده به دخل و خرج دولتها و تضمینکننده تشکیل سرمایه و سرمایهگذاری برای ایجاد ظرفیتهای مولد اشتغال در آینده برای جوانان باشد. وظایف قانونی این نهاد آیندهساز بهکلی تغییر کرده و منابع ارزی آن صرف اموری میشود که نیاز ارزی ندارند. تأمین منابع برای بازنشستگان فرهنگی، کمک به صداوسیما و... نمیتواند وظایف یک صندوق کلیدی باشد.
1- State Capture
***************************************