روزنامه کیهان **
از مذاکره با ترامپ تا آن 5 هواپیمای ملخی!/ جعفر بلوری
آرامش«نسبی» که با اقدامات خوب اما ناکافی قوه قضائیه و بسته جدید ارزی دولت بر بازار سکه و ارز حاکم شده چقدر دوام خواهد آورد؟ آیا این آرامش جشن گرفتن دارد؟ اگه «نه» چرا برخی اصلاحاتچیها جشن گرفتهاند؟ استیضاح آقای ربیعی حرکتی انحرافی بود یا واقعا با هدف مقابله با فساد و بهبود اوضاع اقتصادی صورت گرفت؟ اصلا چرا بازار ارز و سکه افسار پاره کرد و چه کسانی مقصرند؟ به وعدههای اروپاییها چقدر میتوان امیدوار بود؟ به مذاکره مجدد با آمریکا چطور؟
در میهمانیها، مترو، اتوبوس، خانه و... اینها از جمله سؤالهایی هستند که این روزها زیاد پرسیده میشوند و ذهن بسیاری از مردم کشورمان را به خود مشغول کرده است. در این وجیزه تلاش میکنیم برای این سؤالها پاسخ قانعکنندهای بیابیم...
قطعا بسته جدید ارزی دولت که با برخوردهای بهموقع و قاطع قوه قضائیه با متخلفان و محتکران همراه شد، در بازگشت ولو نسبی آرامش به بازار سکه و ارز موثر بود و هیچ کس، جز همان تروریستهای اقتصادی، از اینکه قیمت ارز و سکه بهخاطر این دو عامل چند هزار تومانی سقوط کرد، ناراحت نیست. این آرامش نسبی بنا به دلایلی که در ادامه توضیح خواهیم داد، خوشحالی دارد اما جشن گرفتن هرگز!
این بسته تنها یک «مُسکن» بود. کار مسکن هم، درمان بیماری نیست، تسکین موقت و چند ساعته درد است. اثر مُسکن که تمام شود، درد دوباره برمیگردد. آیا عوامل رشد تورم هم با عرضه این بسته از بین رفته است؟پاسخ روشن است. عوامل رشد قیمتها را اگر سرمایههای سرگردان و افزایش نقدینگی، مدیریت غلط، تحریمها، تروریستهای اقتصادی داخلی و خارجی و صدالبته عامل روانی بدانیم، میتوان گفت، تنها یک یا حداکثر دو عامل از عوامل فوق «تا حدودی» از بین رفته یا ضعیف شده است؛ برخورد قوه قضائیه با تروریستهای اقتصادی و عامل روانی همراه آن به بهبود این شرایط کمی کمک کرد. اعلام بسته جدید ارزی و سخنرانی کم حاشیه آقای روحانی که با زمان بازگشت تحریمهای آمریکا همراه شد، توانست تا حدودی، عامل روانی را کنترل کرده و اوضاع را تا حدودی کنترل کند. الباقی عوامل اما هنوز هستند. دولت به کمک کارشناسان اقتصادی و عزل و نصبهای واقعی(نه سیاسی) باید سایر عوامل را هم مهار کند. در غیر این صورت باید دیر یا زود، منتظر موج تازه از تورم و رکود و فساد و... بود. اثر مُسکن که تمام شود، آش همان آش و کاسه همان کاسه خواهد بود. قوه قضائیه نیز برای حفظ بیشتر این «آرامش» باید برخورد با مفسدان اقتصادی، محتکران و تروریستهای اقتصادی را سرعت بخشد. آنقدر که مردم از فساد اقتصادی ناراضیاند، از مشکل اقتصادی نیستند. قوه قضائیه با برخورد قاطع و سریع با متخلفان به رضایتمندی مردم کمک زیادی میکند.
اینکه چرا برخی روزنامههای زنجیرهای طی دو روز گذشته برای چنین وضعی(بازگشت آرامش نسبی و موقت به بازار) جشن گرفتهاند، بازمیگردد اول، به ماهیت آنها بعد به عملکرد افتضاحشان در 5 سال گذشته. آنها «عامل» وضع موجودند. همینها بودند که با دادن آدرس غلط، دولت را به این روز انداختند. جشن گرفتنشان برای فریب افکار عمومی است. آنها باختهاند بنابراین باید دستاوردهای ناچیز را بزرگ جلوه دهند تا بزرگ به نظر برسند. مگر برجام را «فتحالفتوح» نمینامیدند؟! مگر تیتر نزدند «تحریمها فرو پاشید.»(!)
اینکه وسط یک افتضاح اقتصادی تمام عیار بیانیه میدهند و تیتر میزنند: «اصلاحطلبان به میدان آمدند» هم یعنی، مثلا «ما تاکنون بیرون میدان بودیم و وضعیت موجود هیچ ارتباطی به ما ندارد!» یعنی« وضعیت موجود تقصیر آقای روحانی است و ما هیچ نقشی در بهوجود آمدن آن نداریم.»(!) در حالی که متهمان ردیف اول وضع موجود، همینها هستند. این طیف که متاسفانه دولت هنوز هم فاصله خود را با آنها کم نکرده اگر، تمام تخممرغها را در سبد برجام نگذاشته بودند و بهجای بزک آمریکا، برای چنین روزی یک راهکار جایگزین ـ و به اصطلاح PLAN B ـ پیشبینی کرده بودند، امروز قطعا وضع بهگونهای دیگر بود.
اگر استیضاح علی ربیعی بهخاطر در حاشیه امن قرار گرفتن برخی از وزرای اقتصادی بود، این استیضاح کمک زیادی به بهبود شرایط اقتصادی نخواهد کرد. همه میدانیم وزارت کار و رفاه بیاشکال نبود اما ریشه مشکلات نبود. دولت باید با ترمیم تیم اقتصادی، جابهجایی آن چند وزیر، کم کردن امید به بیرون و افزایش اعتماد به درون و از همه مهمتر، تغییر ریل و نقشه راه، به مقابله با جنگ اقتصادی دشمن برود.
اروپاییها اما، اختلاف رفتار و عملشان اندازه عددی به بزرگی 180 درجه است. رهبران اتحادیه اروپا طی یکی دو روز گذشته حرفهای بسیار خوب و دلگرمکنندهای درباره مقابله با تحریمهای آمریکا زدهاند. حتی گفتند شرکتهایی را که به تحریمهای آمریکا «عمل» کنند، خودشان تحریم میکنند. اما کنار «حرفهای خوب» مقامات اروپایی خبر «اقدامات بد» اروپایی هم از راه میرسند که، فلان شرکت اروپایی اعلام کرده، از ترس تحریمهای آمریکا دیگر قادر نیست در ایران فعالیت کند! به قول نتانیاهو، نخستوزیر رژیم جنایتکار صهیونیستی «مهم این نیست اروپاییها درباره ایران چه میگویند، مهم این است که شرکتهایشان در حال خروج از ایران هستند.»
ممکن است عدهای به آن 5 هواپیمای ملخی که درست همزمان با بازگشت تحریمهای آمریکا! تحویل ایران شد اشاره کرده و بگویند، هنوز به اروپاییها میتوان امیدوار بود. این 5 هواپیمای ملخی بخشی از آن 200 هواپیمایی است که اروپاییها، «موظف» به دادن آنها به ما بودند. پول این هواپیماها نقدا پرداخت شده اما فرانسه زیر تعهداتش زده و آنها را با تاخیر و به صورت قطره چکانی به ما تحویل میدهد! کدام ذلت از این بالاتر که فروشنده، پول کالایی را تمام و کمال از شما بگیرد، کالا را نه بهموقع بلکه با تاخیر و منت و به صورت قطره چکانی تحویل دهد و خریدار کف و صوتزنان، مارش پیروزی بنوازد و تیتر بزند: «پرواز هواپیماها بر آسمان برجام»(!) فروشنده با دیدن ذوقمرگ شدن ما از تحویل آنچنانی هواپیماها، به چه نتیجهای خواهد رسید؟ آیا به انجام درست و بهموقع تعهداتش، ترغیب خواهد شد یا ادامه خلف وعده و تحویل با تحقیر کالاها؟ عدهای در این کشور دوست دارند به آبروی ایران چوب حراج بزنند چون ایرانی نیستند. فقط بلدند فارسی حرف بزنند.
شاید - تاکید میکنیم- شاید، علت تحویل آن 5 هواپیما با بازگشت تحریمهای آمریکا (15 مرداد) بیارتباط نباشد. خروج ایران از برجام بزرگترین کابوس اروپا و حتی آمریکاست. این را میتوان از رفتار و گفتارهایشان فهمید. موگرینی در آن ایامی که به ایران آمد و برخی نمایندگان مشغول گرفتن عکس سلفی حقارت شدند گفت، به ایران آمده تا مطمئن شود، تهران از برجام خارج نخواهد شد! اظهارات دلگرمکننده این روزهای اروپاییان نیز با همین هدف صورت میگیرد. شاید اگر ترامپ بازگشت تحریمها را امضاء نمیکرد، از این هواپیماها هم خبری نبود. فرانسه احتمالا با دادن این 5 هواپیما به گوشه کوچکی از تعهداتش عمل کرد تا مبادا دولت، از برجام خارج شود. اگر این تحلیل درست باشد، تکلیف ما با اروپاییها هم معلوم است.
اگر نتوان به اروپاییها زیاد اعتماد کرد، بالتبع به آمریکاییها اصلا نمیتوان اعتماد کرد. با این وجود با کمال تعجب عدهای از همان زنجیرهایها با آوردن چند کلمه «عزت» و «موضع برابر» و «اقتدار» بین جملاتشان، آدرس مذاکره مجدد با آمریکا را میدهند! مذاکره با ترامپ! متاسفانه از میان صحبتهای تلویزیونی اخیر رئیسجمهور محترم نیز میشد، اثر چنین «تمایلی» را دید. چهار جمله، آمریکا اگر داراییهای ما را آزاد کند، رفراندوم چه ایرادی دارد، آمریکا اول کارد را از شانه ما در بیاورد بعد از مذاکره بگوید و از همه مهمتر جمله، پیش شرطی برای مذاکره ندارم یعنی، آقای روحانی با احتیاط و تلویح نزدیک به تصریح به ترامپ برای مذاکره چراغ سبز نشان داد! ترامپ وقتی علیه کشورمان رجز میخواند و با غرور زیر تعهداتش میزند و همزمان از مذاکره میگوید یعنی به دنبال تحقیر است. بزرگترین آرزوی ترامپ قمارباز این است که کنار رئیسجمهور کشورمان بایستد و یک عکس یادگاری بگیرد تا به دنیا اعلام کند: «این هم از ایران!» در چنین شرایطی نباید به درخواست مذاکره حریف پاسخ مثبت داد. چشم خیلیها در بیرون از این کشور به گفتوگوی آن شب رئیسجمهور محترم بود. شاید بهتر بود آقای رئیسجمهور کمی از موضع قدرت به حریف پیام میداد و بخشی از آن فریادهایی که بعضا بر سر منتقدان میکشد، بر سر حریف میکشید.
ایران در منطقه به گفته دوست و دشمن در اوج اقتدار است. کمر داعش را شکسته، عراق و سوریه را به صاحبانش بازگردانده و آمریکا، رژیم صهیونیستی و ارتجاع عرب را در منطقه تحقیر و ذلیل کرده است. در مذاکره با ترامپ، برسر برنامههای اتمی و موشکی آمریکا که مذاکره نخواهد شد. بر سر حضور یا عدم حضور آمریکا در منطقه نیز گفتوگویی نخواهد شد. موضوع مذاکره با ترامپ را ایشان، چندی پیش اعلام کرده و اطرافیانش نیز هر روز تکرار میکنند. موضوع مذاکره، موشکهای ما خواهد بود. اقتدار منطقهای ایران خواهد بود. سپاه و حشد الشعبی و... خواهد بود. خواهند گفت خلع سلاح شوید تا تحریمهای اقتصادی را برداریم. کدام احمقی در میانه جنگ و در اوج اقتدار سلاحش را زمین میگذارد آن هم برای مذاکره با شخصیتی با مختصات ترامپ که هیچ کس حتی خانوادهاش به او اعتماد ندارند؟!
***************************************
روزنامه خراسان**
نقدی بر بسته ارزی دولت/دکتر محسن زنگنه
بعد از حدود پنج ماه تلاطم در بازار ارز و سکه ، بانک مرکزی ، اوایل هفته جاری از بسته ارزی خود رونمایی کرد. عمده راهکارهای بسته عبارتند از: تبعیت بازار ثانویه ارز از طریق اجبار کلیه صادرکنندگان به ویژه صنایع پتروشیمی و فلزات به عرضه ارز خود ازطریق بازار ثانویه، تثبیت نرخ ۴۲۰۰ تومان ارز دولتی برای کالاهای اساسی و دارو، مجوز خرید و فروش ارز توسط صرافی ها و در نهایت عزم دولت برای مبارزه با فساد و افزایش نظارت برای جلوگیری از رانت های ارزی.
ضمن آن که همه این اقدامات، اقداماتی مثبت و صحیح است و جا داشت که از چند ماه پیش مورد توجه مدیران بانک مرکزی قرار می گرفت تا شاهد این مقدار آسیب به اقتصاد کشور نمی بودیم، اما به نظر می رسد اگر ایرادات این بسته رفع نشود در دراز مدت و حتی میان مدت می تواند آثار سوئی بر اقتصاد بگذارد که به اختصار در این نوشته به آن اشاره می شود.
تعمیق بازار ثانویه و آزاد گذاشتن صنایع پتروشیمی و صنایع فلزی و صادر کنندگان عمده برای فعالیت در بازار ثانویه، آزادی صرافی ها در خرید و فروش ارز، حمایت از کالاهای اساسی و دارو و توجه به قشر آسیب پذیر و اهتمام دولت به اعمال نظارت و مبارزه با فساد و رانت خواری و ایجاد فضای روانی و آرامش بخشی به جامعه از نقاط قوت این بسته است.
آن چه از محتوای بسته و سخنان رئیس جدید بانک مرکزی و نیز سخنان رئیس جمهور در گفت وگوی ویژه خبری برمی آید، دولت به جای حل اساسی و اصولی بحران پیش آمده، عملا به دنبال به تاخیر انداختن آثار این بحران و حفظ ثبات ظاهری بازار و اطمینان بخشی به مردم برای کوتاه مدت است. اقتصاد امروز دنیا اثبات کرده است، راه حل های ایستا و خطی برای رفع یک مشکل چاره ساز نیست. در حالی که دولت ها در ارائه راه حل های اقتصادی برای برون رفت از مشکلات، حتی مسائل اجتماعی و فرهنگی جامعه و تأثیرات آن بر شاخص های اقتصادی را نیز مدنظر قرار می دهند.بسته ارائه شده حتی از منظر اصول اقتصادی نیز دچار ضعف های اساسی است که با هدف ترمیم و اصلاح آن به برخی موارد اشاره می شود.
1 - تجربه ۴۰ ساله بعد از انقلاب نشان داده است که وجود ارز دونرخی» (آزاد و دولتی) امکان ایجاد رانت و فساد را فراهم می کند و امکان نظارت و کنترل به صورت کامل وجود ندارد و این موضوع موجب رشد فساد و رانت خواری خواهد شد و در نتیجه اعتماد عمری و سرمایه اجتماعی کشور را دچار خدشه خواهد کرد. آن چه امروز بیش از تورم و قیمت ارز و دلار مردم را ناراحت و سرخورده می کند، وجود بی عدالتی ها و رانت خواری هایی است که عمدتا به دلیل ضعف سیستم ها و قوانین پیش می آید.
2 - دولت محترم اعلام کرده است که مانع افزایش قیمت ۲۵ کالای اساسی تا پایان سال ۹۷ از طریق تامین ارز ۴۲۰۰ تومانی، خواهد شد و بر همین اساس به مردم امیدواری می دهد که نگران تورم نباشند. در این خصوص باید بدانیم اقتصاد یک شبکه به هم متصل است. یک کارخانه مواد لبنی نمی تواند صرفا به دلیل تامین ارز دولتی برای علوفه دامی، قیمت محصولات خود را ثابت نگه دارد. وقتی هزینه های زندگی اعم از مسکن، خودرو ، خدمات و ... افزایش یابد، نیروی کار اعم از متخصص و ساده ، هزینه خود را افزایش می دهد . علاوه بر آن هزینه های خرید و نگهداری تجهیزات و دیگر مواد اولیه نیز برای تولید کننده افزایش می یابد بنابراین تولید کننده هم برای حفظ سود سابق اش ناچار به افزایش بهای تولیدات خود است و به تدریج بهای کالاهای اساسی هم در کنار دیگر کالاها افزایش خواهد یافت و پیش بینی می شود در میان مدت شاهد تورم دو رقمی در حدود در۲۰ درصدیا بالاتر خواهیم بود و دولت تنها با افزایش یارانه ارزی از بیت المال می تواند این افزایش تورم را به تاخیر بیندازد.
3 - بسته ارزی با توجه به فهرست بانک مرکزی که شامل 25 کالا برای دریافت ارز ۴۲۰۰ تومانی است در میان مدت، اقتصاد بخش کشاورزی و دامی را با رکود و مشکلات سنگین مواجه خواهد کرد و تعطیلی و رکود کشاورزی و دام داری و صنایع وابسته را به دنبال خواهد داشت. برنج، چای، گندم، جو،ذرت،حبوبات، دانه های روغنی، شکر، گوشت قرمز، گوشت مرغ، تخم مرغ و روغن های خوراکی از جمله کالاهایی هستند که مشمول دریافت ارز دولتی برای واردات می شوند. پیش بینی می شود با توجه به تورم ایجاد شده (که از هم اکنون چهره خود را نشان داده است) ، از یک سو هزینه های تولید در بخش کشاورزی و دام داری و صنایع غذایی افزایش خواهد یافت و از سوی دیگر این بخش حق افزایش قیمت های خود را به دلیل یارانه ارزی نخواهند داشت بنابراین به تدریج تولید داخل کاهش می یابد و نیاز کشور بیشتر از طریق واردات تامین می شود. عقلانی نیست وقتی هزینه های تولید افزایش یافته است و همان محصول با ارز دولتی و قیمتی به مراتب ارزان تر وارد کشور می شود، تولید کننده با همان قیمت به عرضه ادامه دهد بنابراین به کاهش تولید یا توقف آن مبادرت می کند و این یعنی وابستگی کشور در تولید کالاهای اساسی.
4 - هرچند بازار و مکانیسم عرضه و تقاضا برای کشف قیمت ارز (و حتی دیگر کالاها) مکانیسمی علمی و مورد قبول و اجماع خبرگان اقتصادی است اما تجربه های مکرر نشان داده است که اگر ملزومات و پیش نیازهای این بازار فراهم نباشد، اهداف مد نظر محقق نخواهد شد. پیش بینی می شود بدون حضور دولت و بانک مرکزی و بازار گردانی آن، ارز در قیمتی بالاتر از قیمت واقعی خود داد و ستد خواهد شد و در نهایت بازار سکه و کل اقتصاد را به دنبال خود خواهد کشاند. دولت نمی تواند از زیر بار تعیین قیمت ارز در بازار ثانویه شانه خالی و با شعار اقتصاد آزاد، این بازار را به حال خود رها کند. الگوهای بازار آزاد و کاهش حضور دولت و قدرت بانک مرکزی، نسخه های تاریخ گذشته ای است که بیشتر به یک ژست سیاسی شبیه است تا یک راهکار اقتصادی و در دولت هایی که خود طراحان و مروجان این سیاست ها هستند امروز بدان عمل نمی کنند یا حداقل الزامات قانونی و نهادهای مورد نیاز را تامین و تقویت کرده اند. پیش بینی می شود بازار ثانویه به رغم تعمیق آن، بدون بازار گردانی هوشمندانه بانک مرکزی نمی تواند در جهت ثبات بازار ارز و پیشگیری از حباب قیمتی آن حرکت کند.
5 - بخشی از اقتصاد ما متاثر از موضع گیری ها و سیاست ها و اقدامات دیگر کشورها به خصوص آمریکا و اتحادیه اروپاست. اظهارات اخیر ترامپ و اقدام وی در بازگرداندن بخشی از تحریم ها نشان از یک جنگ تمام عیار اقتصادی دارد. این بسته راهکارهای لازم را برای تقابل با اقدامات احتمالی دشمنان خارجی تدارک ندیده است. باید تمهیداتی اندیشیده شود که با یک موضع گیری خارجی، شاخص های بازار ارز و سکه دچار تلاطم نشود که احتمال تحقق آن در مدل ارائه شده کم است.
به طور خلاصه اجرای این بسته در کوتاه مدت ممکن است یک فضای روانی در جامعه ایجاد کند و موجب ثبات نسبی بازار ارز در قیمت های کشف شده در بازار ثانویه شود اما در میان مدت موجب افزایش تورم و رکود و آسیب در بخش کشاورزی و صنایع غذایی و کالاهای اساسی خواهد شد و در دراز مدت، مشکلات موجود را در حجم گسترده تری موجب می شود و نسخه دایمی و اصولی برای برون رفت از آسیب های اقتصادی کشور نیست اما می توان با یک نگاه سیستمی و جامع و رفع نواقص و تبدیل تهدید تحریم به فرصت، این بسته را ارتقا بخشید. از آن جا که هدف همه در این برهه حساس، باید کمک به دولت باشد، هر نقدی نیز باید همراه راه حل باشد و نگارنده نیز در مجالی دیگر به ارائه راهکارها می پردازد.
***************************************
روزنامه ایران**
پذیرش هوشمندانه/رضا نصری
پیشنهاد مذاکره «بدون پیششرط» رئیس جمهوری امریکا دستکم دو برداشت در بین تحلیلگران ایجاد کرده است. اولین برداشت این است که آقای ترامپ این پیشنهاد را بدون هماهنگی با تیم سیاست خارجهاش - و احیاناً بهدلایل شخصی و سیاست داخلی - مطرح کرده است و صرف بیان این پیشنهاد جریان ضد ایرانی در واشنگتن و رقبای منطقهای، مانند اسرائیل و عربستان سعودی را خشمگین و غافلگیر کرده است. دومین برداشت این است که این پیشنهاد در راستای اجرای یک طرح چندلایه و پیچیده بیان شده که مطابق آن قرار است ایالات متحده - با علم به اینکه «ایران پیشنهاد مذاکره جدید را رد خواهد کرد» - دست مصالحه به سمت تهران دراز کرده تا متعاقباً از امتناع ایران برای فضاسازی و تشدید برخوردها سوءاستفاده کند. کسانی که سناریوی دوم را محتملتر میدانند، عموماً به طرحی که جان بولتون - پیش از تصدی پست «مشاور امنیت ملی» - بهصورت علنی در ماه آگوست ۲۰۱۷ در رسانهها منتشر کرده بود و در آن به صراحت از ضرورت «پیشنهاد مذاکره صوری» صحبت به میان آورده بود، استناد میکنند. در هر حال، جدا از اینکه کدام برداشت به واقعیت نزدیکتر است، حقیقت این است که «پذیرش هوشمندانه» مذاکره در هر دو حالت به نفع ایران است:
۱) در حالت اول، یعنی اگر فرض را بر این بگذاریم که پیشنهاد مذاکره بر اساس تمایلات شخصی یا محاسبات «سیاست داخلی» ترامپ صورت گرفته است، پذیرش مذاکره میتواند اهرمهایی در اختیار ایران قرار دهد که تاکنون از آن بیبهره بوده است. در واقع، از آنجا که پرونده کرهشمالی در هالهای از ابهام قرار گرفته، میتوان تصور کرد که به احتمال زیاد آقای ترامپ نیازمند مذاکره با ایران شده است تا در انتخابات کنگره در ماه نوامبر «دستاورد تاریخی» نشان دهد. اگر ایران هوشمندانه پیشنهاد مذاکره او را بپذیرد، هر چه به ماه نوامبر نزدیکتر شویم، ایران در سرنوشت انتخابات میاندورهای کنگره سهم بیشتر و تعیینکنندهتری مییابد و بالطبع تصاعداً بر سر میز مذاکرات موضع قویتری پیدا خواهد کرد. اما اگر ایران پیشنهاد مذاکره را دفعتاً رد کند، یا با زبانی پیشنهاد را بپذیرد که از هماکنون مقاصد تبلیغاتی ترامپ حاصل شود، نه تنها به ترامپ بهانه داده است تا سیاستهای خصومتآمیز خود را تشدید کند، بلکه عملاً ایران را از فرصت تاریخی ایجاد اتصال به «سیاست داخلی» امریکا محروم کرده است. در واقع، از آنجا که ایران تنها کشور منطقه است که در واشنگتن «لابی» ندارد، شاید این فرصت تنها فرصتی باشد که بتوان از طریق تأثیرگذاری بر انتخابات کنگره، به سیاست خارجه دولت و رئیس جمهوری ایالات متحده «جهت» بخشید. در نتیجه، از دست دادن این فرصت به مصلحت کشور نخواهد بود.
در ضمن، اگر این سناریوی اول به واقعیت نزدیکتر باشد، باید در نظر داشت که مذاکره با ترامپ این حُسن را نیز دارد که با فردی صورت میگیرد که بیش از اینکه بر محتوای توافق و امتیازدهی طرف مقابل متمرکز باشد، بهدنبال تبلیغ شخصی و نمایش موفقیت خود بهعنوان یک مذاکرهکننده خبره است و این یک فرصت خوبی است که میتوان از آن برای حل و فصل برخی نزاعها با امریکا استفاده کرد و در عمل - از طریق ترامپ - نوعی مصالحه را به تندترین جریان ضد ایران در واشنگتن تحمیل نمود. علاوه بر این، به این نکته نیز باید توجه داشت که دولت ترامپ ،ایالات متحده را دچار چنان انزوایی کرده که طرف گفتوگوی ایران اکنون کشوری است که از هیچ حمایت، هیچیک از اهرمهای چندجانبه (مانند قطعنامه شورای امنیت) و هیچیک از قوای قهریه بینالمللی برخوردار نیست و حمایت افکار عمومی را نیز در کنار خود ندارد. این خود نکته قابل تأملی است که باید در محاسبات ایران در فرآیند «تعیین واکنش» لحاظ شود.
۲) در حالت دوم، یعنی اگر فرض را بر این بگذاریم که پیشنهاد مذاکره تنها یک مرحله از یک طرح و دسیسه پیچیده چند مرحلهای است، باز هم پذیرش هوشمندانه مذاکره میتواند نقشه جان بولتون و جریان ضد ایرانی را با چالشهای جدید روبهرو کند. به عبارت دیگر، اگر برنامه جان بولتون - آنطور که در طرح خود نوشته است - این باشد که امتناعِ ایران از مذاکره را سندی برای اثبات «سوء نیت ایران برای دنبال کردن برنامه ساخت بمب اتم» معرفی کند، پذیرش هوشمندانه مذاکره میتواند خلل مهمی در پیشبرد این برنامه وارد آورد.
به بیان دیگر، قبول هوشمندانه دعوت ترامپ - علاوه بر اینکه التهاب فضای کسبوکار و ارز و اقتصاد کشور را تا حدود زیادی فرومینشاند، جنگ روانی را آرام میکند و برای ایران «وقت» میخرد تا روابط تجاریاش با اروپا را (دستکم تا زمان تغییرات سیاسی در امریکا) از طریق ایجاد سازوکارها و شبکههای موازی تحکیم کند - از لحاظ «امنیتی» نیز فواید قابل ملاحظهای در بر دارد.
حال پرسش اینجاست که «پذیرش هوشمندانه» چگونه باید باشد؟ پاسخ به این سؤال برعهده کارشناسان وزارت امور خارجه و تصمیمگیران سیاستهای کلان کشور در شورای عالی امنیت ملی است. اما از جایگاه یک حقوقدان میتوان به تأملات آنها این نکته را اضافه کرد که اگر «پذیرش هوشمندانه» همراه با پیششرطی متکی بر اصول پایهای حقوقبینالملل باشد، هم امتناع امریکا برای آن پُرهزینه خواهد بود و هم موضع ایران از حمایت جامعه بینالمللی برخوردار خواهد شد.
در این راستا، فرصت برای ابتکار عمل نیز فراوان است. بهعنوان مثال، «حکم موقت» دادگاه لاهه (چنانچه قریبالوقوع به نفع ایران صادر شود و خواستار تعلیق تحریمهای امریکا گردد) میتواند بهعنوان مبنایی برای مذاکره میان دو کشور قرار گیرد. از سوی دیگر، رئیس جمهوری ایران میتواند - بهعنوان مثال - این موضع را بیان کند که اگر دولت ترامپ بهدنبال انعقاد «معاهده» به مفهوم حقوقی کلمه با ایران است - و اگر آنطور که آقای پمپئو میگوید، قصد دارد هر توافق احتمالی با ایران را بهعنوان «معاهده» به تصویب دو سوم مجلس سنای امریکا برساند - لازمهاش این است که از هماکنون بر اساس «قواعد بینالمللی مربوط به معاهدات» - که در کنوانسیون وین و عرف بینالمللی نیز مصرح شده - رفتار نماید. یکی از این قواعد هم ممنوعیت اعمال فشار و تهدید در مذاکرات است که مطابق نظر اکثریت قاطع کشورها «فشار اقتصادی» را نیز شامل میشود. به عبارت دیگر از دید ایران، تنها با رفع فشار و تحریم و توقف تهدید است که جلسه مذاکره «معاهدات» اعتبار حقوقی مییابد.
معتقدم با بیان چنین مواضع حقوق-محوری هم جایگاه ایران در برابر «پیشنهاد مذاکره» از حمایت جامعه جهانی برخوردار خواهد بود و هم رد موضع ایران برای امریکا هزینه بیشتری خواهد داشت.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
درباره تحریمهای جدید/مهدی محمدی
یکم- آمریکا اعمال تحریمهای خود علیه ایران را رسما از بامداد روز 16 مرداد آغاز کرده است. هدف اصلی ترامپ این است که به ایران بگوید کاملا جدی است اما آمریکاییها خوب میدانند برنامه تحریمی آنها علیه ایران در بلندمدت دچار 2 چالش عمده عدم اجماع جهانی و سازگاریپذیری ایران با تحریمهاست، بنابراین احتمالا تصمیم خواهند گرفت در کوتاهمدت حداکثر مقدار فشار را به ایران وارد کنند. در واقع در یک جمله، کاری که آمریکا قصد دارد بکند وارد کردن حداکثر مقدار فشار به ایران در حداقل مقدار زمان است، طوری که اگر ایران بتواند مقطع چند ماهه فشار را پاس کند – که کار دشواری
نیست- پروژهای که آمریکا برای تغییر رفتار موشکی و منطقهای ایران حساب جدی روی آن کرده، عملا منتفی خواهد شد.
دوم- در کوتاهمدت، مهمترین برنامه آمریکا وارد کردن فشار روانی به ایران و به هم زدن تعادل روانی جامعه است. همه گزینههایی که اکنون به کار گرفته شده- یا از این به بعد به کار گرفته خواهد شد- در واقع گزینههای عملیات روانی است ولو اینکه ظاهر اقتصادی، امنیتی، سایبری، سیاسی یا دیپلماتیک داشته باشد. اساسا مدتهاست آمریکا هدف اصلی خود در ایران را «کنترل افکار عمومی» قرار داده و به جنبه روانی گزینههای خود اهمیت بیشتری میدهد تا جنبههای عینی و فیزیکی آن. به عنوان نمونه تحریمها را در نظر بگیرید. هدف از گزینه تحریم ایجاد یک چالش اقتصادی بسیار بزرگ به گونهای که ایران قادر به مدیریت آن نباشد نیست، چرا که آمریکاییها میدانند – و تجربه هم در گذشته نشان داده - هیچ نوعی از تحریم قادر به ایجاد آن مقدار از مشکل برای کشوری مانند ایران نیست که اساسا قادر به کنترل آن نباشد. همین حالا آمریکاییها فشار فراوانی روی خریداران نفت ایران وارد کردهاند تا واردات خود از ایران را قطع کنند ولی لابد خود خوب میدانند که نفت ایران در هر حال فروخته میشود، بنابراین اثر فیزیکی روی اقتصاد نمیتواند هدف اصلی تحریمها باشد، بلکه هدف اصلی وارد کردن فشار روانی به جامعه و خارج کردن رفتار اقتصادی آن از وضعیت نرمال است که میتواند به بحرانهایی مانند گرانی ارز و سکه و حتی پدیدهای مانند احتکار خانگی کالا بینجامد. درباره سایر گزینهها هم همین اصل صادق است. به عنوان یک مثال دیگر، هم آمریکا و هم اسرائیل بخوبی میدانند حملات فیک و بیارزش به مکانهای سوخته و از قبل تخلیه شده در سوریه برای تحقق ماموریتی که آن را «اخراج ایران از سوریه» مینامند، فقط یک شوخی بیمزه است، با این حال میبینیم عملیات روانی و رسانهای روی این حملات با جدیت تعقیب میشود تا افکار عمومی در داخل ایران تصور کند دستاوردهای میدانی ایران در سوریه به سرعت در حال از دست رفتن است! از این جنبه، کنترل فضای روانی جامعه، سخن گفتن مرتب و صادقانه با مردم، جلوگیری از شکلگیری شایعات و پاسخهای آنلاین رسانهای به برنامه روانی دشمن اصلیترین کاری است که باید در ماههای آینده در دستور کار باشد.
سوم- تیم فعلی در آمریکا بسیار عجول است و با نگاهی ساده به سیاست تصور میکند میتواند در زمانی کوتاه و با ابزارهایی ساده، دستاوردهایی بزرگ خلق کند. نمونه کرهشمالی مصداق تام و تمام این سادهاندیشی است. از آن بدتر، مذاکرهای است که ترامپ با پوتین کرده و سادهدلانه تصور میکند میتواند ایران و روسیه را در منطقه روبهروی هم بگذارد. همین عجله، خود به نقطه ضعف اصلی پروژه تحریمی آمریکا علیه ایران تبدیل شده است. آمریکا به دلیل عجلهای که دارد عملا فشار روانی تحریم روی جامعه ایرانی را پیشاپیش تخلیه کرده، بنابراین در موعد اجرای تحریم قادر به وارد کردن هیچ شوک روانی جدیدی به اقتصاد ایران نبوده است (قیمت دلار در روز 16 مرداد به جای افزایش افت کرد). مردم ایران - دقیقا بر خلاف آنچه آمریکا میخواهد - روز به روز بیشتر در حال پی بردن به این موضوع هستند که مسائل اقتصادی ایران ریشه در شیوه مدیریتی و کیفیت تصمیمات مسؤولان داخلی دارد و مرتبط کردن آن به سیاست خارجی بیشتر عملیات روانی یک طرف ذینفع خارجی است تا اینکه واقعا از یک حقیقت در اقتصاد ایران خبر دهد. هر چه زمان بگذرد و تصمیمهای بیشتر و دقیقتری گرفته شود، بیارتباط بودن نوسانات اقتصادی به سیاست دفاعی و منطقهای ایران بیشتر خود را نشان خواهد داد و این امر از حیث راهبردی زیرپای راهبرد تحریمی آمریکا را خالی میکند.
چهارم- اروپاییها طی 2 روز گذشته در بیانیههایی گفتهاند با تحریمهای جدید آمریکا مخالفند و قصد دارند قوانینی را اجرا کنند که از شرکتهای اروپایی در مقابل تحریمهای آمریکا محافظت خواهد کرد. مجموعه مقررات موسوم به «مسدودکننده» که اروپا میخواهد در این حوزه اجرا کند، هیچ زمان دیگری در گذشته تست نشده، بنابراین هیچ قضاوت روشنی در این باره که آیا این قوانین میتواند به طور موثر با تحریمهای ثانویه آمریکا مقابله کند، وجود ندارد. اکنون آزمون مهمی برای اروپا ایجاد شده و باید دید اروپاییها در عمل چه میزان حاضر به ایستادگی و پرداخت هزینه خواهند بود. تست این موضوع قبل از فرارسیدن تحریمهای 13 آبان، تکلیف ایران را در این باره که آیا واقعا برجام ارزش ادامه دادن با اروپا را دارد یا نه، بخوبی روشن میکند.
پنجم- روشن است هدف آمریکا از بازیای که راه انداخته، تغییر سیاستهای ایران در برخی حوزههای خاص بویژه در منطقه است. موثرترین پاسخ به آمریکا این است که آمریکا در عمل ببیند این فشارها نهتنها سیاست ایران در منطقه را تغییر نمیدهد و آن را تهاجمیتر و رادیکالتر خواهد کرد، بلکه حتی ممکن است سیاستهای هستهای ایران را هم که فعلا در چارچوب برجام قرار دارد، تغییر دهد. به میزانی که محاسبات آمریکا در این حوزه کنترل شود، رفتار تحریمی آن هم کنترل خواهد شد.
***************************************
روزنامه شرق **
پايداري و روزنامهنگاري/احمد مسجدجامعي
در بازخواني نوشتهها و مطبوعات بازمانده از دوره مشروطه، بيش از هر چيز به پراکندگي آرا درباره اينکه مشروطه، عدالتخانه، قانون و آزادي چيست، برميخوريم. فضاي ذهني اهل فکر و کتابت که در اين نوشتهها بازتاب يافته، بيشباهت به فضاي داستان مولوي نيست که گروهي در خانهاي تاريک به ديدار فيل رفته بودند. در اينجا يادآوري خاطره مرحوم ضياءالدين درياصفهاني، مدرس فلسفه بيمناسبت نيست که ميگويد گروهي از بستنشستگان در سفارت انگليس با لفظ مشروطه چندان بيگانه بودند که فرياد ميزدند: «مشربه ميخواهيم». در سوي ديگر، مخالفان، مشروطهخواهان را بابي و مزدکي ميخواندند؛ چنانکه محمدعلي شاه در نامهاش به بزرگان نجف آنها را مزدکي خوانده بود. اين ناآشنايي با مفهوم مشروطه منحصر به عوام نبود. وقتي به آراي منورالفکران و روحانيون آن زمان رجوع ميکنيم، همين پراکندگي را در آرا و اقوال آنها نيز ميبينيم. اگر کمي بيشتر دقت کنيم، متوجه ميشويم عامه مردم نهتنها با مفهوم مشروطيت آشنا نبودهاند که آن را تنها در مقابله با استبداد ميسنجيدند و شناخت استبداد هم بيشتر درکي برخاسته از تجربه وضع موجود و مصداقي بود و حتي از مشروطيت در حد عدالتخانه توقع داشتند و از مجلس مشروطيت به نام عدالتخانه ياد ميکردند. بعدها نام مشروطيت بهجاي آن نشست و حتي در معناي آن تعابير عرفاني از ديوان حافظ آوردند و از «باد شرطه» مدد خواستند: «اي باد شرطه برخيز».
مردم پريشانيها، رنجها و نابسامانيها را ميديدهاند و ميفهميدهاند چيزي در اين ميان خراب است و آن خرابِ مبهم را استبداد گفتند؛ اما در همين ناميدن هم متکي به تجربه شخصي و جمعي خود بودهاند و همين اتکا به تجربه ناقص کار را به جايي رساند که گروهي از همان مردم که از استبداد محمدعلي شاه به تنگ آمده بودند، بدون نگراني و ترديد به دامان استبداد رضاشاه افتادند و در اين ميان شعر نيمتاج سلماسي با نام کاوه شعار روزگار شده بود که:
ايرانيان که فرّ کيان آرزو کنند
بايد نخست کاوه خود جستوجو کنند
مردي بزرگ بايد و عزمي بزرگتر
تا حل مشکلات به نيروي او کنند
که اين نيز الهام گرفته از شعر حافظ است:
آنان که خاک را به نظر کيميا کنند
آيا بود که گوشه چشمي به ما کنند
در اين پريشاني نگاه و ناآشنايي با مفهوم مشروطيت و اجماع بر سر امري مبهم و ناشناخته، يکي از درخشانترين متنها که تصويري دقيق و دردمندانه از وضع داده است، نامه آيتالله سيدمحمد طباطبايي به مظفرالدين شاه است. نامه با عبارتهايي کوتاه و گويا و همراه با ادب و احترام به اين شکل آغاز ميشود: «اعليحضرتا! مملکت خراب، رعيت پريشان و گدا، دست تعدي حکام و مأمورين بر مال و عرض و جان رعيت دراز، ظلم حکام و مأمورين اندازه ندارد. از مال رعيت هر قدر ميلشان اقتضا کند، ميبرند. قوه غضب و شهوتشان به هرچه ميل کند و حکم کند، از زدن و کشتن و ناقصکردن اطاعت ميکنند. اين عمارت و مبلها و وجوهات و املاک در اندک زمان از کجا تحصيل شده؟ تمام رعيت بيچاره است. اين ثروت همان فقراي بيمکنت است که اعليحضرت بر حالشان مطلعيد. در اندک زمان از مال رعيت صاحب مکنت و ثروت شدند. پارسال دخترهاي قوچاني را در عوض سه ري گندم ماليات که نداشتند بدهند، گرفتند به ترکمنها و ارامنه عشقآباد به قيمت گزاف فروختند. ده هزار رعيت قوچاني از ظلم به خاک روس فرار کردند. هزارها رعيت ايران از ظلم حکام و مأمورين به ممالک خارجه هجرت کرده، به حمالي و فعلگي گذران ميکنند و در ذلت و خواري ميميرند. بيان حال اين مردم را از ظلم ظلمه به اين مختصر عريضه ممکن نيست».
راهحل او براي مشکلات اين است که: «تمام اين مفاسد را مجالس عدالت يعني انجمن مرکب از تمام اصناف مردم که در آن انجمن به داد عامه مردم برسند، شاه و گدا در آن مساوي باشند. فوايد اين مجلس را اعليحضرت همايوني بهتر از همه ميدانند. مجلس اگر باشد، اين ظلمها رفع خواهد شد». و بهوضوح ميداند که استبداد است که مخل کارها است؛ چنان که ميگويد: «اعليحضرتا! سي کرور نفوس را که اولاد پادشاهاند، اسير استبداد يک نفر نفرماييد! براي خاطر يک نفر مستبد چشم از سي کرور فرزندان خود نپوشيد».
اما بر اثر پاسخ کوتاه و تندي که از جانب شاه ميرسد، همه متوجه ميشوند شاه نامه را نديده و نخوانده و عينالدوله خود از جانب شاه به نامه پاسخ داده است. آنچه مردم را مشروطهخواه کرده بود، تأملات فلسفي و فرهيختگي نبود، ستم مستمر و آلام مدام و درد بيدرمان بيپناهي و استبداد بود. مشروطه که به دام استبداد مکرر افتاد، فعالان مشروطهخواه مانند تيمورتاش و داور و نصرتالدوله فيروز نيز به گمان اينکه کاوه خود را يافتهاند، به سوي رضا شاه رفتند. نتيجه اما سخت عبرتآموز است؛ تيمورتاش را 13 سال پس از کودتا در زندان قصر کشتند، 16 سال پس از کودتا داور همزمان خودکشي و سکته قلبي کرد، نصرتالدوله را نيز همان سال مأموران شهرباني سم خوراندند و باز صبر نکردند جان بدهد و خفهاش کردند و جدا از سرنوشت افراد، آنچه از پس برآمدن پهلوي محقق شد، هيچ ربط و شباهتي به آرمانهاي مشروطيت نداشت. بلکه استبدادي مدرن و آزاد از قيود سنتي حکومت در زمان قاجار بود. مصدق در زمان تغيير سلطنت از قاجار به پهلوي خوب اين نکته را دريافته بود و گفت: «اگر سردار سپه، پادشاه شود، او هم مسئول و هم فرمانده کل قوا و حاکم بر همه چيز خواهد بود و چنين وضعي ارتجاع و استبداد صرف خواهد بود. حالا آقاي رئيسالوزرا پادشاه شد. اگر مسئول شد که ما سير قهقرايي ميکنيم. مملکت مثل زنگبار بشود که گمان نميکنم در زنگبار هم اينطور باشد که يک شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت باشد». مصدق جوان عضو فراکسيون اقليت مجلس به رياست سيدحسن مدرس بود. مدرس نيز چنين ديدگاهي داشت و پافشاري او چندان بود که رضا شاه، در مجلس به او سيلي زد و او را تهديد به مرگ کرد. طبيعتا آن زمان اين صداها شنيده نشد. زماني با تجديد چاپ تاريخ مشروطه کسروي به شدت مخالفت ميشد چون او به گروهي از روحانيت ديد مثبت نداشت و در نظر نميگرفتند که همان کسروي نه تنها از ذکر نامه طباطبايي دريغ نکرده بلکه آن را سندي مهم در تاريخ مشروطه شمرده است. خاطرم هست که وقتي در انتشارات اميرکبير پيشنهاد تجديد چاپ تاريخ مشروطيت را طرح کرديم، تقريبا به اجماع با آن مخالفت شد و اگر نبود نظري که مرحوم امام درباره اين کتاب ابراز کرده بود، تجديد چاپش در آن روزها دست نميداد. به هر حال راهبستن بر انديشه و آزادي فکر و قلم، داستان امروز و ديروز نيست و اين زبان حال مردم سرزمين ماست. هرگاه استبداد قصد پيشرفت و توسعه داشته، پيش از همه بر مطبوعات و روزنامهنگاران و نويسندگان حمله کرده است. وقتي مستشارالدوله کتاب «يک کلمه» را با اين مدعا نوشت که راهحل تمام مشکلات يک کلمه است و آن هم قانون است، ناصرالدين شاه دستور داد با همان جزوه آنقدر به سر او کوفتند تا بينايياش را از دست داد. وقتي فرخييزدي مدير روزنامه طوفان و روزنامهنگار و شاعر معاصر حرف از آزادي زد و با استبداد مخالفت کرد، ضيغمالدوله در يزد او را به زندان انداخت و گويند دهانش را دوخت. فرخييزدي در شعري فرماندار يزد را به عمر سعد تشبيه کرده بود و دربارهاش به سبک فردوسي گفته بود:
به زندان نگردد اگر عمر طي، من و ضيغمالدوله و ملک ري
به هر حال فرخييزدي نيز در زندان قصر و در زمان پهلوي اول با تزريق آمپول هوا به رگهايش جان به جانآفرين تسليم کرد. او روي ديوارهاي زندان اشعار خود را با ذغال مينوشت؛ از آن جمله است، شعر مشهوري که بارها بر سر زبانها رفته و خوانندگان هنرمندي آن را اجرا کرده اند. آن زمان که بنهادند سر به پاي آزادي، دست خود ز جان شستم از براي آزادي يا ميرزا جهانگيرخان شيرازي معروف به صوراسرافيل را در زمان استبداد صغير و پس از بهتوپبستن مجلس به جرم روزنامهنگاري مشروطهخواه دستگير و همراه ملکالمتکلمين و قاضي ارداقي در باغ شاه پيش چشم شاه شکنجه کردند و به قتل رساندند و به خاک سپردند. صوراسرافيل روزنامهنگاري جوان بود و دهخدا ستون ثابتي داشت و يادداشتهايي به نام چرند و پرند در روزنامه او مينوشت. دهخدا پس از اعدام ميرزا جهانگيرخان گريخت و چند شماره از صوراسرافيل را در خارج از ايران منتشر کرد. دهخدا شعري دلانگيز دارد با ترجيعبند «ياد آر، ز شمع مرده ياد آر» و ميگويد که شبي جهانگيرخان را در خواب ديد که گفت چرا نگفتي که جوان افتاد و همان رؤيا مايه الهام اين شعر مشهور شد.
اي مرغِ سحر! چو اين شبِ تار
بگذاشت ز سر، سياهکاري،
وز نفحه روحبخشِ اسحار
رفت از سرِ خفتگان، خماري،
بگشود گره ز زلفِ زرتار
محبوبه نيلگونْ عماري،
يزدان به کمال شد پديدار
و اهريمنِ زشتخو حصاري،
ياد آر ز شمعِ مرده! ياد آر!
چندين نفر از شاعران روزنامهنگار از جمله بهار صاحبامتياز روزنامههاي بهار و نوبهار و عبدالرحمان فرامرزي سردبير روزنامه کيهان به استقبال اين شعر رفتهاند. سالهاست که در پي احياي آرامگاه ملکالمتکلمين و صوراسرافيل هستيم که نه به عنوان يک فرد، بلکه به عنوان نماد روزنامهنگاران بيمماشات به گردن رسانههاي امروز ما حقي انکارناپذير دارد.
***************************************