صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۲ مهر ۱۳۹۷ - ۰۷:۲۲  ، 
کد خبر : ۳۱۲۳۶۱

یادداشت روزنامه‌ها 2 مهر ماه

روزنامه کیهان **

راه‌حل اخراج نظامی آمریکا از منطقه

اقدام تروریستی در جریان برگزاری رژه نیروهای مسلح استان خوزستان معمایی نداشت و از این رو تفاوت عمده‌ای بین تحلیل کارشناسان داخلی و خارجی وجود ندارد. یک گروه مسلح به یک مراسم نظامی در یک روز خاص یعنی آغاز هفته دفاع مقدس حمله کرد و بعضی از کشورهایی که موضع خصمانه‌شان نسبت به ملت ایران پوشیده نیست در یکی از دو سطح رسمی یا رسانه‌ای از این اقدام تروریستی به طور آشکار یا نسبتا آشکار حمایت کردند. قربانیان این اقدام تروریستی هم «مردم» بودند. همان‌هایی که علت‌العلل شکست توطئه‌های رنگارنگ دشمن در این چهار دهه بوده‌اند. تاثیر اندک این نوع اقدام هم از دید هیچ ناظری پوشیده نیست. پس طبیعی است که این اقدام به تحلیل‌های مشابه در داخل و خارج کشور بینجامد. درعین حال در این موضوع نکاتی قابل اشاره‌اند:

1- روز سی‌ویکم شهریور یک ظرف زمانی است که در آن دو واقعه خصمانه علیه این ملت و این مرز‌وبوم در سال‌های 59 و 97 خودنمایی می‌کند. در

31 شهریور 59، صدام حسین ملعون که مورد پشتیبانی گرم کشورهایی شامل آمریکا و عربستان بود و همین نشان می‌دهد که حاکم وقت عراق درواقع «به نمایندگی» جنگی سنگین را علیه ایران راه انداخته است، با 12 لشکر زرهی و پیاده و سه تیپ مستقل و با برخورداری از یگان‌های هوایی به خاک ایران تجاوز کرد. استعداد نیروهای عمل‌کننده صدام حسین در آن زمان حدود 30 هزار افسر نیروی هوایی و حدود 120 هزار نیروی نظامی زمینی ماهر و برخوردار از آموزش‌های سطح بالا و پس از ماه‌ها مانور روی موقعیت‌های جغرافیایی مشابه ایران بود. آنان در این روز عمدتا از ارتفاعات شمال غرب خوزستان و محورهای شلمچه، چذابه، کوشک، جفیر، فکه و طلائیه وارد خاک ایران شدند که شامل لشکرهای 7، 11 در قالب سپاه یکم و لشکرهای 1، 3، 5، 9، 10 و تیپ‌های مستقل 31، 33 در قالب سپاه سوم و گارد ویژه ریاست جمهوری بودند. ارتش عراق همزمان با استفاده از لشکرهای 2، 4 و 8 پیاده و 6 و 12 زرهی در قالب سپاه دوم با عبور از ارتفاعات استان‌های کرمانشاه و ایلام و با هدف تصرف سرپل ذهاب و گیلان غرب و ارتفاعات حساس این منطقه وارد ایران شدند. در آن زمان استان خوزستان در حالی مورد هجوم هم‌زمان سپاه‌های اول و سوم عراق یعنی حدود 79 هزار نیروی نظامی ورزیده عراق قرار گرفت که تنها لشکر مستقر در خوزستان (لشکر 92 زرهی) با 20 درصد استعداد درمقابل آن قرار داشت و سپاه پاسداران و بسیج هم که در حال مبارزه با ضدانقلاب در استان‌های شمالی و شمال غربی کشور بودند، در آن زمان عملا برای دفاع از استان پهناور خوزستان استعدادی نداشتند. با این وصف معادله نظامی و سرنوشت نبردی که یک طرف آن دارای 79 هزار نیروی ورزیده مجهز به سلاح‌های لازم و طرف دیگر تنها دارای 2000 نفر و فاقد سلاح کافی بود، مشخص بود و باید گفت صدام حسین حق داشت براساس محاسبه مادی بگوید من تا یک هفته دیگر کار خوزستان را تمام می‌کنم و میوه آن را در تهران و مذاکرات سیاسی می‌چینم. اما همین2000 نفر و نیروهایی که از استان‌های دیگر به آنان پیوستند، چنان کار را براین 79هزار نیرو تنگ کردند که ورود نیروهای نظامی عراق به خرمشهر 34 روز به طول انجامید و البته تنها 19 ماه بعد از آن نیز خرمشهر با عملیات بزرگ بیت‌المقدس آزاد گردید و این درحالی بود که دشمن در جریان آزادی خرمشهر به اندازه دو لشکر (19 هزار نفر) اسیر داد و آنچه در حدفاصل سوم آبان 59 - روز اشغال خرمشهر - تا سوم خرداد 61 روز آزادی خرمشهر بر ارتش متجاوز رفت چنان بود که فرماندهان ارشد عراقی نظیر «وفیق السامرایی» آن را «روزهای لعنتی» لقب دادند.

حالا در سالگرد همین ماجرا، همان‌هایی که صدام نگون‌بخت را به حمله به ایران تحریک کردند تعدادی تروریست به درون ایران رسوخ داده و عده‌ای از تبار همان مدافعان را به شهادت رساندند، جانباز، کودک، سرباز و... کاری که این‌ها کردند ردپایی بود تا ماجرای جنگ 8 ساله و عوامل آن و نیز پادوهای آن و نیز نتایج آن فراموشمان نشود ولی کیست که نداند حالا دیگر از آن 19 لشکر و 3 تیپ و آن آرایش خبری که نیست بماند که در همان سرزمین که قرار بود همیشه نقش «مزاحم سخت» را مقابل ایران بازی کند، بسیجی‌هایی سر برآورده‌اند که دفاع از ایران را بخشی از دفاع از عراق به حساب می‌آورند تا اینجای کار به آمریکا و عربستان و امارات حقیر می‌گوییم خب متوجه شدیم روز 31 شهریور واقعا روز مهمی است و باید قدر آن را بیشتر دانست.

2- آمریکایی‌ها در بالاترین و حساس‌ترین سطح گفته بودند ایران «تابستان گرمی» پیش رو دارد و در روز ماجرای تروریستی اهواز، «عبدالخالق عبدالله» گفت این انتقال نبرد به داخل ایران است. میان آنچه پمپئو و بولتون گفته بودند و آنچه این مشاور ولیعهد امارات گفته است نقطه مشترک و متفاوتی وجود دارد. مشترک این است که قرار بوده در تیر و مرداد و شهریور اتفاق مهمی در ایران بیفتد و تفاوت این دو موضع این است که تابستان داغ آمریکایی‌ها حسب شواهد و قرائن آشوب‌های گسترده داخلی است درحالی‌که این مقام اماراتی و یا آن نشریات سعودی (عکاظ، العرب و شرق‌الاوسط) از «انتقال نبرد به داخل» خبر داده‌اند و این به آن معناست که طرح اولیه (یعنی تابستان داغ ناشی از شورش‌های متداوم داخلی) به شکست انجامیده و آنان که این تابستان را طراحی کردند، نومیدانه به اعزام چند جوخه تروریستی به داخل ایران روی آورده و در واقع از طریق ترقه‌بازی تلاش کرده‌اند، تابستان را «داغ» نشان دهند! اینکه یک پادوی اماراتی می‌نویسد: «انتقال نیرو به داخل عمق ایران گزینه‌ای است که ما اعلام کرده بودیم و برابعاد آن اضافه خواهد شد» چیزی نیست که در حد یک «امیرنشین حقیر» باشد اما به هر حال این پادو صریحاً می‌گوید ما «عامل اجرا» بوده‌ایم و این یعنی آنکه ابلهانه به ایران حق داده‌اند که می‌تواند تلافی کند اما آیا امیرنشین‌های کوچکی مثل ابوظبی و دبی که ظرفیت تهدید کشور بزرگی در اندازه ایران را ندارند، آنقدر مساحت دارند که عملیات نظامی واکنشی ایران و لو خیلی هم محدود باشد را در خود هضم نمایند؟ آیا محمدبن زاید فکر اینجای کار را کرده است و یا مثل محمد بن سلمان با محاسبات بچه‌گانه خود را به جای معرکه به مهلکه انداخته است؟

اما همه می‌دانند که اسرائیل و عربستان اگر ایران را تهدید کنند، تهدید آنان خنده‌دار خواهد بود چه رسد به اینکه اماراتی که کمتر از یک لقمه بسیار کوچک برای ایران است بخواهد رجز بخواند پس مسئول حادثه تروریستی روز شنبه اهواز بدون شک آمریکاست و این در حالی است که حدود دو هفته پیش از این، اسناد زیادی از نقش آمریکا در به آتش کشیده شدن کنسولگری ایران در بصره حکایت کردند. در این بین ایران بطور رسمی اعلام کرد مخالفان مشترک روابط ایران و عراق مسئول این ماجرا هستند که به آمریکا و عربستان اشاره تلویحی داشت. آمریکایی‌ها البته دخالت خود در ماجرای بصره و نیز دخالت خود در ماجرای اهواز را تکذیب کرده‌اند. ولی وقتی ما در هر دو ماجرا، رد تروریست‌ها را در سلیمانیه عراق و در پایگاهی نظامی متعلق به آمریکا پیدا می‌کنیم، این اعلام برائت‌ها ارزشی ندارند فقط می‌توان گفت آمریکا ضمن اینکه ایجاد دلمشغولی امنیتی برای ایران را ضروری می‌داند، توانایی «پذیرش مسئولیت» و تبعات اقدام تروریستی را ندارد.

ما همین نحوه عملکرد را در مورد انگلیس نیز مشاهده می‌کنیم ما در حالی که از یک سو «لندن» را مرکز اصلی فعالیت گروهک بسیار کم تعداد «الاحوازیه» می‌بینیم و نیز دو روز پیش از ماجرای اهواز، شاهد صدور بیانیه وزارت خارجه جزیره انگلیس مبنی بر منع سفر اتباع انگلیسی به ایران هستیم، نمی‌توانیم به ابراز تأسف مقامات انگلیسی استناد کنیم. خب این یک طرف ماجرای ما و آمریکا و انگلیس است.

ماجرای تروریستی شنبه بار دیگر خطر حضور پایگاه‌های ثابت و سیار نظامی بیگانگان در کشورهای منطقه را برای ما عیان ساخت. الان و با حادثه روز شنبه اهواز یک بار دیگر دریافتیم که پایگاه‌های نظامی آمریکا و انگلیس در منطقه اصلی‌ترین مراکز تولید تروریسم است و تا زمانی که این پایگاه‌ها وجود دارند هر چند ما موفق به شکست کامل تروریست‌های تکفیری و غیرتکفیری در کشورهای منطقه بشویم که شده‌ایم، ایمن از حوادث تروریستی و خلق گروه‌های بی‌ریشه جدید و تقویت آن نیستیم. اقدامات تروریستی می‌تواند در هر زمانی و با امکانات کم در نقطه‌ای از منطقه و از جمله در ایران روی دهد و امنیت و آسایش این مردم و این مرز و بوم را به خطر بیاندازد و بخصوص آرامش روانی کشورهای منطقه را بهم بزند. ما الان راه حل آن را پیدا کردیم. راه حل اصلی، حذف پایگاه‌های ثابت و سیار نظامی آمریکا و انگلیس از منطقه و از هر کجای منطقه است. راه آن این است که ما رسماً اعلام کنیم از این لحظه هیچ پایگاه نظامی آمریکا و انگلیس در کشورها و در آب‌های منطقه حق حضور ندارد. واقعیت این است که امنیت را نمی‌توان دو بخش کرد به گونه‌ای بخش اثباتی آن برای آمریکا و انگلیس و بخش سلبی آن برای مردم منطقه باشد.

3- ایران و نظام جمهوری اسلامی از این بازی‌های جنایتکارانه آسیب نمی‌بینند کما اینکه ماجرای 8 سال جنگ تحمیلی که میلیاردها برابر حادثه تروریستی شنبه گذشته اهواز بود نه تنها به کشور و نظام آسیب نزد که حتی سبب بالندگی آن گردید. اما به هر حال نمی‌توانیم به این دلیل، بر آسیب جانی و مالی و روانی شهروندانمان در این اقدامات نافرجام چشم بپوشیم و کاری نکنیم، در این بین باید هر نقطه ضعفی که وقوع چنین پدیده‌هایی در کشور تسهیل می‌کند را از بین ببریم بله بعضی رخدادها را نمی‌توان بطور مطلق از بین برد ولی بعضی رخدادها نظیر آنچه در روز شنبه در اهواز روی داد، قابل کنترل و مهار هستند.

این مهار دو سطح دارد یک سطح اقدامات اطلاعاتی و حفاظتی است مثل اینکه رژه نظامی باید در «نقطه امن» برگزار شود و یک سطح آن هم این است که وقتی آورده‌های اطلاعاتی ما از نقش قطعی چهار کشور آمریکا، انگلیس، عربستان و امارات در اقدامات تروریستی علیه ایران در اهواز، بصره، حمص، بیروت و... حکایت می‌کنند، این کشورها نباید بدون مکافات بمانند و به اقدامات جنایتکارانه خود ادامه دهند و حتی وقیحانه به آن افتخار هم بکنند چنانچه بعد از اقدام تروریستی اهواز مشاهده کردیم.

سعدالله زارعی

***************************************

روزنامه جمهوری اسلامی**

میزان ارزش تولید کنندگان نفت

بسم‌الله الرحمن الرحیم

آشفته بازار نفت در پرتو فضاسازی‌های ناشیانه ترامپ و اطرافیانش علیه ایران حتی آمریکای ترامپ را هم برآشفته کرده است. از یکطرف آنها بر طبل دشمنی کورکورانه علیه ایران می‌کوبند و به خیال خود تلاش می‌کنند صدور نفت ایران را تا آبانماه به صفر برسانند و از سوی دیگر از واکنش‌های حاکی از نگرانی بازار جهانی نفت نسبت به التهابات غیرمنتظره به شدت عصبانی و ناراضی شده‌اند. فشارهای اخیر ترامپ و دستیارانش به اوپک و سایر تولید کنندگان نفتی غیراوپک با این هدف و انگیزه صورت می‌گیرد که بلکه ضمن استمرار تلاش‌های کینه توزانه آنها برای کاهش صادرات نفت ایران، التهابات بازار جهانی نفت را با تشرهای بدون پشتوانه ترامپ مهار کنند و حتی قیمت نفت را کاهش دهند.

با مروری بر روند نوسانات قیمت نفت پس از خروج آمریکا از برجام بهتر می‌توان دریافت که در بازار جهانی نفت واکنش‌های نگران‌کننده‌ای نسبت به این پدیده و پیامدهای آن از جمله اعلام سیاست‌های ماجراجویانه کاخ سفید برای مقابله با صدور نفت ایران، ثبت شده است. در این دوره تقریباً سه بار شاهد کاهش نسبی قیمت نفت بوده‌ایم که عمدتاً با دستکاری و تبلیغات رسانه‌ای و آن هم از طریق رسانه‌های مرتبط با بازار جهانی نفت، با قیمت‌ها در مقطع زمانی کوتاهی «بازی شده است» و تقریباً بلافاصله در هر سه مورد شاهد افزایش پرشتاب و مهار نشدنی در قیمت‌ها بوده‌ایم. این بدان معنی است که در هر سه مورد، به وضوح می‌توان گفت کاهش قیمت‌ها ناشی از دستکاری و اقدام عمدی برای «مهار قیمت نفت» بوده است.

هنوز هم دقیقاً همان عوامل فشار دست اندرکارند تا بلکه چنین وانمود کنند که گویا قیمت نفت نه تنها افزایش نخواهد یافت بلکه در مسیر کاهش است. اما سوال این است که چرا آمریکای ترامپ تا این اندازه نسبت به قیمت نفت و در مقیاس جهانی حساس شده است و نکته مهم‌تر آنکه چرا به جای رفتارهای پنهانی گذشته، این روزها ترامپ به وضوح و از طریق رسانه‌ها به اوپک و به ویژه رژیم‌های ارتجاعی دستور می‌دهد قیمت‌ها را کاهش دهند؟

پاسخ کاملاً روشن است. اولاً ترامپ در موقعیت کاملاً شکننده و متزلزلی قرار دارد و هرگونه حرکتی در جهت تشدید نابسامانی‌های داخلی آمریکا، به منزله تیر خلاص حاکمیت ترامپ خواهد بود. اما نکته مهم‌تر اینکه انتخابات کنگره آمریکا نزدیک است و افزایش قیمت حامل‌های انرژی به ویژه فرآورده‌های نفتی بر دیدگاه رای دهندگان آمریکائی در پای صندوق‌ها تاثیر فوری و قطعی خواهد داشت. طبعاً از این دیدگاه ممکن است حاکمیت نسبی جمهوریخواهان بر کنگره هم به شدت آسیب ببیند و رقبای دمکرات جایگزین آنها شوند. علاوه بر این، با افزایش قیمت جهانی نفت حتی متحدان واشنگتن هم علیه سیاست‌های ابلهانه ترامپ واکنش‌های آشکارتری نشان می‌دهند که موقعیت جهانی آمریکا را بیش از امروز در معرض آسیب جدی قرار می‌دهد و احیاناً در مسیری برگشت ناپذیر به واگرائی روزافزونی منجر می‌شود.

این نکته از آن جهت اهمیت دارد که اخیراً اعتراض علیه سیاست‌های ابلهانه ترامپ، جان بولتون و سایر اطرافیان آنها به درون کنگره و نزد جمهوریخواهان هم کشیده شده و آنها علیرغم وجود ملاحظات سیاسی، برای حفظ موقعیت خود و حزبشان هم که شده، ناچارند نسبت به سیاست‌های ترامپ اعلام برائت و اعتراض کنند.

اما چرا ترامپ علیرغم آگاهی از پیامدهای سیاست‌های غیراصولی خود همچنان به ادامه آن اصرار می‌ورزد؟ پاسخ این سوال با درک ابعاد کرنش و ذلت پذیری ارتجاع عرب، کاملاً روشن است. اگرچه حمایت آشکار و نهان غرب از رژیم‌های فاسد و بی‌ریشه عرب کاملاً آشکار بود ولی ترامپ اولین کسی است که رودربایستی را کنار گذاشته و آنها را گاوهای شیرده معرفی کرده که باید به هر قیمت ممکن دوشیده شوند و اگر شیری نداشتند، باید آنها را سر برید! معنی اظهارات رسمی ترامپ این است که یا کرنش کنید و اطاعت محض نشان دهید یا با قدرت خداحافظی نمائید! رمز اصلی ذلت پذیری امروز ارتجاع عرب این است که آنها خود را در مسیری قرار داده‌اند که راه بازگشتی برای آن متصور نیست. اما باید پرسید که چرا باید دیگران هم تاوان سنگین ذلت پذیری ارتجاع عرب را بپردازند؟ دیگران اگر استقلال رای و استقلال عمل از خود نشان دهند و در چارچوب منافع ملی خود رفتار کنند، هرگز دلیلی برای همراهی حقیرانه با رژیم‌های فاسد و ارتجاعی عرب وجود نخواهد داشت. تشکیل اجلاس وزرای نفت اوپک در الجزایر در چنین شرایطی می‌تواند یک نقطه عطف تعیین‌کننده در تاریخ پرفراز و نشیب اوپک باشد. سایر اعضای اوپک باید اراده سیاسی برای حرکت در مسیر تامین و تضمین منافع ملی خود و مصالح اوپک را در میدان عمل نشان دهند و با تحکم آمریکا و ذلت پذیری آشکار ارتجاع عرب جداً مخالفت و مقابله کنند. برای سازمان اوپک شرم آور است که سیاست‌ها، تصمیمات و عملکرد آنرا یک عنصر هرزه که پیش از این شریف‌ترین شغلش کازینوداری و تجارت جنسی و برده‌داری زنان بدکاره بوده، تعیین و ابلاغ کند و آنها هم بی‌چون و چرا پذیرای آن باشند.

باقی می‌ماند نقش کشورهای تولیدکننده نفت غیر اوپک در شرایط کنونی که آنها نیز بعضاً رفتاری غیرقابل درک و پذیرش از خود نشان داده و می‌دهند. روسیه در صدر این فهرست در مقاطع مختلف رفتاری سینوسی و نامتعادل از خود نشان داده و در عین ادعای همراهی با تولید کنندگان نفت اوپک، با همدستی سعودی‌ها بازار نفت جهانی و حیثیت اوپک و تولید کنندگان نفت را یکجا به گروگان گرفته است. در چنین شرایطی رفتار غیراصولی روسیه به عنوان بزرگترین تولیدکننده نفت غیراوپک در جهت اشباع بازار نفت جهانی و سرازیر کردن نفت بیشتر به بازار برای شکستن قیمت‌ها کاملاً سوال برانگیز تلقی می‌شود و در واقع مسکو به تمامی تولید کنندگان نفت در مقیاس جهانی از پشت خنجر می‌زند تا بلکه شاهد کرشمه ترامپ باشد. گویا رهبران کرملین فراموش کرده‌اند که در ماجرای کریمه با آنها چگونه رفتار شد و حتی بده بستان چین و روسیه را هم غرب و به ویژه ترامپ تحمل نمی‌کند. این برای پوتین و دستیارانش بسیار تحقیرآمیز است که وزیر انرژی آمریکا در مسکو آنها را تهدید کند که اگر با سیاست‌های ابلهانه ترامپ همراهی نکنند، با تحریم‌های بیشتری مواجه خواهند شد. همراهی پوتین با ترامپ از این پس جز این معنای دیگری ندارد که آنها از تهدیدات واشنگتن ترسیده‌اند و جا زده‌اند. تصمیمات اوپک و غیراوپک هرچه باشد، این روزها می‌گذرد ولی در تاریخ و در ذهن ملتها ثبت و ضبط خواهد شد که استقلال این کشورها چقدر می‌ارزیده است؟

***************************************

روزنامه خراسان**

چالش های مسکو با تل آویو در پس یک حمله

امیر مسروری

حمله چند روز قبل رژیم صهیونیستی به سوریه با حادثه ای همراه بود که برای تل آویو دردسری بزرگ شد. جنگنده های اف 16 اسرائیلی از هواپیمای روس به عنوان سپر استفاده کردند و موجب شدند که آتش پدافند ارتش سوریه این هواپیما را که در آن 15 نظامی روس بودند، سرنگون کند. در این حمله وزارت دفاع روسیه اعلام کرد، رژیم صهیونیستی مقصر این حادثه است و گفت: «این اقدام خصمانه است و برای دولت روسیه حق پاسخ گویی وجود دارد» ساعتی بعد رژیم صهیونیستی با اعزام گروهی به ریاست فرمانده نیروی هوایی به مسکو از پوتین خواست این تنش به سطح بالاتری کشیده نشود اما دولت سوریه پس از چند روز بیانیه ای منتشر کرد و در آن رژیم صهیونیستی را مقصر حادثه دانست. کارشناسان روسی معتقد هستند هواپیمای جنگنده رژیم صهیونیستی با مخفی شدن پشت هواپیمای روسی، موجب شد تا موشک پدافندی ارتش سوریه به اشتباه به هواپیمای ایل 20 برخورد کند و این هواپیما سرنگون شود. حال سوال این جاست چالش های آتی تل آویو و مسکو به کجا کشیده می شود و آیا مسکو پاسخی به تل آویو خواهد داد یا خیر؟

در پاسخ به این سوال باید توجه کرد، اساس پذیرش دولت جعلی صهیونیستی برای مسکو امری غیر قابل انکار است و روس ها هیچ گاه دست به حمله نظامی به اهداف رژیم صهیونیستی نخواهند زد و این حمله قطعا می تواند پای آمریکا را به تنش میان مسکو و تل آویو باز و در نهایت پرونده سوریه را پیچیده تر کند. در حالی که مسکو تمایل چندانی برای درگیر شدن با آمریکا ندارد و استقرار نیروی نظامی دریایی اش در منطقه غربی سوریه و دریای مدیترانه به دلیل جلوگیری از این تنش و درگیری نظامی – امنیتی است.

از طرفی درگیر شدن با تل آویو جبهه جدیدی است که

روس ها معتقد به آن نیستند و می تواند عملیات ادلب را تحت تاثیر قرار دهد و موجب کاهش تمرکز عملیاتی شود. مسکو می خواهد پرونده سوریه پایان یابد و هرچه سریع تر اوضاع امنیتی به دمشق برگردد و هزینه های جنگی در سوریه برای مسکو افزایش نیابد و فاتح سوریه شود. در چنین شرایطی شاهد فهم چرایی حمله تل آویو به سوریه هستیم. هدفی که تل آویو با حمله به ارتش سوریه برای درگیر سازی این ارتش در یک جبهه دیگر و جلوگیری از تسریع عملیات در ادلب دنبال می کرد. بر همین اساس گزینه حمله نظامی قطعا به عنوان دستور کار مسکو قرار ندارد.

از سوی دیگر پوتین حاضر به بی طرفی و بی توجهی درباره نظامیان خود نیست. در پرونده های مختلف و مشابه همچون هدف قرار گرفتن یک فروند جنگنده روسی در شمال سوریه توسط ارتش ترکیه، روس ها تدبیری اتخاذ کردند که به تناسب آن اردوغان را مجبور به تمکین هوایی کرد. تحریم های اقتصادی در کنار استقرار سامانه دفاع هوایی اس 400 در شمال سوریه موجب شد، ترکیه بداند در حریم شمالی سوری بدون اذن روس ها نه می توانند اقدامی داشته باشند و نه اجازه دارند رفتاری پر تنش نشان دهند. به عبارت دیگر مدیریت پرونده شمال سوریه در اختیار روس ها قرار گرفت و پوتین نشان داد چه کسی باید در این منطقه در هوا حرف اول را بزند و به عبارت امروزی ها

«رئیس کیست ؟!»

در حادثه ایل 20، تحریم های اقتصادی قطعا جایی نخواهد داشت و تحریم اقتصادی به نفع مسکو نیست. روسیه تمایل چندانی ندارد علیه رژیم صهیونیستی تحریم اقتصادی وضع کند ولی می تواند تعهدات تنبیهی خود را در قبال تل آویو به کار گیرد. مهم ترین تعهدات تنبیهی، اجرایی نکردن بعضی از قراردادهای اقتصادی و دفاعی است. از سوی دیگر سرعت تحویل سامانه اس 300 و اس 400 به سوریه می تواند افزایش یابد و روس ها، سوری ها را به سلاح های دفاع هوایی هوشمند مجهز کنند. این اقدام روس ها قطعا با مخالفت صد درصد آمریکا و تل آویو همراه خواهد بود اما به روسیه این قدرت را می دهد که نشان دهد هر نوع بی دقتی در تهدید امنیت ملی روسیه یا منافع آن بی واکنش همراه نیست. اگر روس ها در قبال پرونده ایل 20 سکوت کنند قطعا مسیری برای حملات بعدی آمریکا یا دیگر کشورهای عضو ائتلاف به اصطلاح ضد داعش باز می شود که می تواند تهدیداتی به مراتب خطرناک تر برای مسکو به ارمغان بیاورد.

به نظر می رسد تسریع در تحویل سامانه های دفاع هوایی به دمشق توسط مسکو راهکار مناسبی است که روی میز پوتین قرار دارد. البته پوتین می داند تحویل این سامانه وضع تحریم های جدید ترامپ را به دنبال خواهد داشت و اتحادیه اروپا نیز در این تحریم ها سمت واشنگتن را می گیرد و بخشی از سیاست های کاهش تنش روسیه پس از پرونده اوکراین با مشکل جدی مواجه می شود. البته دمشق قطعا از این فرصت برای تسریع عملیات ادلب استفاده خواهد کرد. تل آویو در معرض تهدید مسکو قرار دارد و اسد می داند بهترین زمان است تا از فرصت لازم برای حمله به ادلب استفاده کند. رئیس جمهور سوریه می داند اگر این فرصت را از دست دهد و رژیم صهیونیستی از لاک دفاعی خارج شود، قطعا حمله به ادلب سخت تر خواهد شد و باید بخشی از ظرفیت ارتش را برای مقابله با تهدیدات آمریکا و رژیم صهیونیستی به کار گیرد.

***************************************

روزنامه ایران**

فرصت روحانی در نیویورک

حسن بهشتی‌پور/کارشناس مسائل بین‌الملل

دیپلماسی رسمی و دیپلماسی عمومی دو بال دستگاه دیپلماسی به شمار می‌آیند. دیپلماسی رسمی ارتباط شخصیت‌های سیاسی یک کشور با مقامات رسمی کشور دیگر را در چارچوب یک دیپلماسی رسمی برقرار می‌کند. اهمیت دیپلماسی عمومی هم که دیپلماسی رسانه‌ای زیرمجموعه آن به شمار می‌آید اگر بیشتر از دیپلماسی رسمی نباشد، کمتر هم نیست و این دو بال باید با هم حرکت کنند تا بتوانند به اهداف طراحی شده کشور کمک کنند. سفر آقای رئیس جمهوری به نیویورک با در نظر گرفتن دو نوع دیپلماسی یاد شده دارای چند وجه است؛

- سفر آقای روحانی در چارچوب دیپلماسی رسمی فراهم کننده بهترین فرصت است تا مقامات عالیرتبه کشورها با کمترین هزینه بیشترین بهره‌برداری را از ملاقات حضوری با یکدیگر انجام دهند. زیرا تنظیم دیدار و سفر رسمی رؤسای کشورها به طور طبیعی و برپایه رعایت پروتکل‌ها امری زمانبر است اما این دیدارها می‌تواند در عالی‌ترین سطح در حاشیه سازمان ملل براحتی و با هماهنگی‌هایی که از قبل انجام می‌شود، در کمترین فرصت وهزینه ممکن انجام شود و چنانچه بخوبی برنامه‌ریزی شود، بیشترین نتیجه هم حاصل می‌شود. در چارچوب این دیپلماسی، فرصت مغتنمی فراهم است تا مقام‌های جمهوری اسلامی از یک سو در ارتباط با برجام و خروج امریکا و زیر پا گذاشتن قطعنامه 2231 و تهدید صلح و امنیت بین‌الملل مواضع خود را بخوبی تبیین کنند و از سوی دیگر با این اتهام بی اساس که ایران، عامل بی ثبات‌سازی منطقه‌ای است، مقابله کنند. یعنی مقامات ایران در حالی که کشورمان به روند مبارزه با تروریسم و داعش در عراق و سوریه کمک کرده، می‌توانند در صحنه دیپلماتیک سازمان ملل به افکار عمومی دنیا به طور دقیق آمار داده و نشان دهند که ایران همواره در حال مبارزه علیه تروریسم بوده است و بنابراین چنین اتهاماتی بی اساس است.

رئیس جمهوری ایران در تبیین نقش ایران در مبارزه با تروریسم می‌تواند تأکید کند که کشورمان، خود بهای سنگینی برای این مبارزه داده است؛ چنانکه از یک سو قربانیانی را در صحنه میدانی نبرد با داعش داده و از سوی دیگر خودش قربانی حملات تروریستی بوده است. نمونه اخیر آن هم که در شهر اهواز اتفاق افتاد. بنابراین ایران در آن جنبه‌ای که به بی ثبات‌سازی در خاورمیانه متهم می‌شود، دست بالا را دارد و معتقدم رئیس جمهوری می‌تواند این موضوع را از نظر حقوقی توضیح دهد.

- رئیس جمهوری در بعد دیپلماسی عمومی و همچنین دیپلماسی رسانه‌ای فرصت مغتنمی دارد تا در مجمع عمومی سازمان ملل حضور پیدا کند و با بهره‌گیری از این فرصت و طیف وسیع مخاطبان جهانی، دیدگاه‌ها و مواضع صلح‌جویانه ایران را تشریح کند. علاوه بر این، فرصت خوبی هم برای مصاحبه‌های اختصاصی با شبکه‌های معروف امریکایی که مخاطب عام دارند و همچنین برگزاری کنفرانس‌های مطبوعاتی و خبری فراهم است.

- وجه سوم سفر آقای روحانی، فرصت دیدار با ایرانی‌های مقیم امریکا و شخصیت‌های رسانه‌ای، مطبوعاتی و دانشگاهی و غیرایرانی است که می‌توانند در جلسات گفت‌وگوی رو در رو با رئیس جمهوری شرکت کنند و از نقطه نظرات ایران بخوبی آگاه شوند. همه این برنامه‌ها ذیل دیپلماسی عمومی و همچنین دیپلماسی رسانه‌ای، می‌تواند در انعکاس دیدگاه‌های واقعی ایران تأثیرگذار باشد.

حالا در این سفر خاص علاوه بر این مواردی که اشاره شد، یک فرصت دیگری هم پیش آمده و آن اینکه ترامپ اعلام کرده می‌خواهد رأساً اداره جلسه‌ای از جلسات شورای امنیت را با موضوع ایران برعهده گیرد که طبق آیین‌نامه‌های داخلی شورای امنیت اگر موضوع مورد بررسی، یک کشور باشد، آن کشور مخاطب این حق را دارد با حضور یکی از نمایندگانش از مواضع خود دفاع کند. در این مورد خاص به نظرم حضور آقای ظریف می‌تواند خیلی تأثیرگذار باشد. به این دلیل که هم مستقیماً صحبت‌های ترامپ را در جا نقد کند و پاسخ‌های دقیقی به اظهارات او دهد و هم از طرف دیگر بتواند دیدگاه‌های ایران را تشریح کند. چون معمولاً این جلسات پوشش خبری وسیعی دارد و منعکس می‌شود. بنابراین می‌توان گفت مقام‌های بلندپایه ایران می‌توانند از فرصت چند روزه حضور در نیویورک برای پیگیری اهداف سیاست خارجی کشور بخوبی بهره ببرند.

***************************************

روزنامه وطن امروز**

آقای ظریف، آن برکه را فراموش کن!

حسن رضایی

قدر مسلم، در نظر سیستم حکومتی آمریکا، تفاوت بین سیدابراهیم رئیسی و حسن روحانی، همان تفاوت انگور و استافیل است. اینها تا مادامی که ذره‌ای به شرف و استقلال این ملت باور داشته باشند و مهم‌‌‌‌‌‌تر اینکه «مرگ بر اسرائیل» از دهان‌شان نیفتاده باشد، در نظر آمریکایی‌ها یک عنصر نامطلوب تلقی می‌شوند. گیرم با زرنگی ارث برده از انگلیسی‌ها، یکی را تندرو و دیگری را هم میانه‌رو نامیده باشند! در یک نگاه کلی‌تر، تفاوت حسن روحانی با امیر قطر، شاه عربستان، شاه اردن، شاه بحرین، رئیس‌جمهور مصر و... نیز برای آمریکایی‌ها، بیش از تفاوت انگور و عنب نیست. آمریکایی‌ها اساسا مردم این منطقه را چیزی بین مرغ بریان و بوقلمون آب‌پز می‌بینند که تنها باید به بهترین وجه آنها را استعمار کرد و دوشید. گیرم قبلی‌ها صراحتا به این دوشیدن اشاره نکرده‌‌‌‌اند، ولی ترامپ مکرر به آن اشاره کند!

طبعا این هرگز بدان معنا نیست که قبلی‌ها ندوشیده‌‌‌اند. کمااینکه در همین مملکت هم تا سال 57 با فراغ بال، مشغول دوشیدن پهلوی بودند و زمانی که صدام هم کمی بددوشی کرد، با حمله به عراق، به مدت چند سال، روزانه 700 عراقی را مثل آب خوردن کشتند! استخراج یک قاعده ساده از تمام این واقعیات، نباید چندان سنگین باشد: آمریکایی‌ها ما را تنها برای دوشیدن می‌خواهند و لاغیر! فرقی هم نمی‌کند رئیس‌جمهورمان کی باشد. هر فردی که بخواهد نماینده ساختار سیاسی جمهوری اسلامی باشد، ناگزیر یک عنصر نامطلوب است، چرا که قانون اساسی و خون پاک 300 هزار شهید این انقلاب، دست آنها را با گیوتین برای همیشه قطع کرده است. گیرم عده‌ای هم ناآگاهانه با منافقین همنوا شده، «رضاشاه روحت شاد» سر دهند، بدون آنکه یک ورق تاریخ خوانده باشند یا اساسا بدانند ساواک چشیدنی است یا خوردنی؟! اینها تغییری در اصل ماجرا نخواهد داد. رضاشاه همان نگهبان اصطبل سلطنتی انگلیس بود که کاری جز شیر دادن نداشت.

ما ولی شانس بهتری از عراقی‌ها داشتیم و وقتی او بددوشی کرد، صاحبانش تنها به تعویضش با یک رأس جوان‌تر رضایت دادند تا چند سال پیاپی، روزانه 700 نفر تلفات ندهیم! تمام اینها را برای پرسیدن این سوال گفتم: آیا شما باور می‌کنید کسی به عنوان نماینده جمهوری اسلامی بتواند از مسیر دوستی با آمریکایی‌ها، منافع ملی ما را تامین کند؟!

- بله! استغفرالله! پس برجام چه بود؟!

بله! در این فقره که البته حق با شماست و از برکت همین دوستی‌ها، الساعه آنچنان رونقی ایجاد شده که ملت انگشت به دهان مانده‌‌‌اند. منظور من ولی پس از خروج آمریکا از برجام است! پاسخ محمدجواد ظریف به عنوان قهرمان دیپلماسی چند دهه اخیر کشور(!) به این پرسش مثبت است. ظریف البته چندان از شفافیت استقبال نمی‌کند و این پاسخ مثبت را تنها پس از آن آشکار کرد که جان کری در مقابل رسانه‌ها از دیدارهای مکرر و پنهان خود با ظریف طی چند ماه گذشته خبر داد.

رسانه‌ای شدن خبر چند دیدار پی‌درپی محمدجواد ظریف با جان کری ولی چنان که باید در فضای رسانه‌ای کشور ما بازتاب نداشت. واقعیت اما این است که برگزاری این دیدارها را باید مهم‌‌‌‌‌ترین خبر ممکن در فضای داخلی ایران، پس از خروج آمریکا از برجام دانست. رسانه‌ای شدن خبر این دیدارها از زبان جان کری، سمت و سوی جهت‌گیری‌‌های آینده ما را در مسأله برجام مشخص می‌کند. ما تاکنون در مقابل خروج آمریکا از برجام، 2 اقدام انجام داده‌ایم:

1- گفته‌‌‌‌‌ایم برجام از امروز بین ایران و 1+4 است! 2- به اروپا گفته‌‌‌‌‌ایم صبر ایران اندک است و شما تنها چند هفته فرصت دارید ما را به ماندن در برجام متقاعد کنید! از موعد این خط و نشان تاکنون، چند ماه گذشته است. اروپایی‌ها همچنان بازی درمی‌آورند و چنان که بویش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، حتی تا موعد بازگشت دور دوم تحریم‌‌های آمریکا هم بسته پیشنهادی خود را به ایران نخواهند داد.

صبر ما هم به جای تمام شدن، همچنان در حال کش آوردن است! در همین فضا آقای وزیر خارجه در حالی که قریب 8 ماه است ما در هند- به عنوان خریدار 26 درصد نفت ایران- سفیر نداریم و 3 ماه است در

چین- به عنوان مهم‌‌‌‌‌ترین شریک تجاری‌مان- هم سفیرمان مشخص نیست، ترتیب ملاقات پنهان با جان کری را می‌دهد.

اگر باور کنیم کری بدون هماهنگی با دولت آمریکا - حداقل با سیا- هم به دیدار ظریف رفته است، باز این دیدارها این معنی را دارد که ظریف و دولت، هنوز هم راهی جز آمریکا برای ایجاد آنچنان رونقی که خودتان بهتر می‌دانید، بلد نیستند! رسانه‌‌های اصلاح‌طلب هم طبق معمول تیتر می‌زنند که کری خطاب به قهرمان دیپلماسی ما گفته است: «تا استیضاح ترامپ صبر کنید!» قبلا امضای کری تضمین بود، حالا حرف کری را تضمین معرفی می‌کنند! کری هم از آن سو می‌گوید: «واشنگتن باید توافق را حفظ می‌کرد و آن را به عنوان اهرم فشاری برای امتیازگیری از ایران در دیگر موضوعات مثل مسائل منطقه‌ای و موشکی استفاده می‌کرد».

باور کنید تمام اینها من را تنها یاد یک چیز می‌اندازد: داستان «خرچنگ و مرغ ماهیخوار» در کلیله و دمنه! مرغ ماهیخوار پیر و ناتوانی که با استفاده ابزاری از خرچنگ، ماهی‌‌های برکه را از صیادانی که بزودی برای صید آنها می‌آیند ترساند و در نهایت ماهی‌ها را راضی کرد هر روز چند تایشان را در منقارش به برکه‌ای امن‌‌‌‌‌‌تر منتقل کند. پس از چند روز، آقای خرچنگ هم هوس دیدن برکه جدید به سرش زد، ولی وقتی سوار بر پشت مرغ مهربان! به سمت برکه دروغین رفت، خیل استخوان ماهی‌‌های نگون‌بخت را از آن بالا روی تپه دید. بند پایانی داستان در بازنویسی مرحوم مهدی آذریزدی چنین است: «ماهی‌ها به‌خاطر از دست دادن دوستان خود غمگین شدند، اما یاد گرفتند که حرف‌های دشمن را باور نکنند و هرگز از او انتظار خیرخواهی نداشته باشند». اینکه آنچنان رونقی ایجاد نشد و دلار هم به جای قدم زدن، پرواز کرد، به واقع همان دوستان از دست رفته ما هستند! ما اما دوست نداریم یاد بگیریم دشمن ما را تنها برای دوشیدن می‌خواهد. آقای ظریف، آن برکه را فراموش کن! تو را به مقدساتت قسم!

***************************************

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات