روزنامه کیهان **
زمان طلایی مقابله با خروج آمریکا از برجام
ابراهیم کارخانهای*
نظر به اینکه برخی که توافق برجام حاصل دستپخت آنهاست، هنوز هم علیرغم ناکارآمدی و عدم رفع تحریمها و افزایش فشار اقتصادی بر مردم، برجام را یک پیروزی برای کشور میخوانند! نکاتی چند را یادآور میگردد:
۱- در حالی که بر اساس تأکید مقام معظم رهبری میبایست استراتژی «توافق نکردن بهتر از توافق بد است» محور هر نوع تصمیمگیری در مذاکرات هستهای قرار میگرفت؛ لیکن متاسفانه سیاستی که در برجام دنبال شد «انجام توافق به هر شکل ممکن» بود که بعد از اجرای توافق نیز در قالب «حفظ توافق به هر شکل ممکن» ادامه پیدا کرد. این شیوه منفعلانه توافق موجب گردید علیرغم تعهدات نامتوازن و مبهم طرف مقابل، تعهدات جمهوری اسلامی ایران به نحوی شفاف و یکجا پیشپرداخت شود. اگرچه توقف کامل غنیسازی در دژ مستحکم فردو و برچیدن عجولانه ۱۳ هزار سانتریفیوژ و بتنریزی محفظه قلب رآکتور آب سنگین اراک با ۸۶ درصد پیشرفت فنی و مهندسی بومی و انجام اقدامات شفافساز فرا روتکلی که در تاریخ هستهای جهان بیسابقه بوده است میتوانست لغو کامل تمامی تحریمها و حتی خروج ایران از لیست سیاه FATF را به دنبال داشته باشد لیکن عملا موجب شد شرایط سختتری بر جمهوری اسلامی ایران تحمیل گردد به گونهای که نسبت به قبل از برجام، کشور در شرایط دشوارتری قرار گیرد.
۲- علیرغم آنکه تیم مذاکرهکننده آمریکایی با تاکید بر حفظ مصوبه کنگره توانست به جای لغو تحریمها، تعلیقهای موقت ۱۲۰ روزه و ۱۸۰ روزه را بر جمهوری اسلامی ایران تحمیل نماید، در مقابل تیم مذاکرهکننده هستهای جمهوری اسلامی ایران با نادیده گرفتن ۴ مصوبه مهم هستهای مجلس شورای اسلامی که آخرین آنها در دوم تیرماه ۱۳۹۴ با هدف لغو کامل و یکجای تحریمها همزمان با اجرای تعهدات جمهوری اسلامی ایران به تصویب رسیده بود، حاصلی جز تعلیق موقت و تار عنکبوتی تحریمها را برای جمهوری اسلامی ایران به ارمغان نداشت. پایبندی طرف آمریکایی به مصوبات کنگره و بیاعتنایی تیم مذاکرهکننده ایرانی به مصوبات مجلس شورای اسلامی حاکی از نادیده گرفتن نقش مجلس و انجام توافق به هر شکل ممکن بوده است، چه در غیر اینصورت پایبندی تیم مذاکرهکننده بر مصوبات مجلس شورای اسلامی میتوانست سرنوشت مذاکرات را به گونه دیگری به نفع جمهوری اسلامی ایران رقم بزند.
۳- درحالی که بر اساس بند ۷ ضمیمه ۵ برجام، طرفین میبایست موانع موجود را تا قبل از مرحله اجرایی شدن برجام از سر راه توافق بردارند، اجرای یکجانبه و عجولانه این بند توسط ایران و اکتفای طرف مقابل به صدور بیانیه صوری بدون برداشتن موانع از سر راه موجب گردید طرف مقابل با تحقق زودهنگام تمامی خواستههای خود عملا انگیزهای برای اجرای تعهدات از خود نشان ندهد و همین امر باعث شد اجرای بخش اساسی تعهدات طرف مقابل از همان ابتدا بر زمین بماند.
۴- در حالی که در بند ۲ شروط ۹گانه مقام معظم رهبری به صراحت اعلام شده بود که وضع هرگونه تحریم در هر سطح و به هر بهانهای (از جمله بهانههای تکراری خودساخته حقوق بشری و تروریسم) توسط هر یک از کشورهای طرف مذاکره، نقض برجام محسوب خواهد شد و دولت موظف است بر طبق بند ۳ مصوبه اقدام متقابل مجلس شورای اسلامی، برجام را متوقف و عملیات غنیسازی ۱۹۰ هزار سو را عملیاتی نماید؛ عهدشکنی آمریکا درست یک روز بعد از اجرای توافق در ۲۷ دی ۱۳۹۴ و تلاش تیم مذاکرهکننده در توجیه این عهدشکنی و به دنبال آن عهدشکنیهای مکرر آمریکا در مصادره اموال جمهوری اسلامی ایران، ایجاد محدودیت در صدور ویزا، تمدید قانون تحریمهای ۱۰ ساله داماتو و تصویب قانون کاتسا و.... و در مقابل عدم انجام هرگونه اقدام بازدارنده در برابر این عهدشکنیها، علیرغم تهدیدات پرحجم برخی اعضای هیئت نظارت و اعضای تیم مذاکرهکننده؛ همگی گواه استراتژی منفعلانه «حفظ توافق به هر شکل ممکن» و ترغیب طرف مقابل بر عهدشکنی در برابر پایبندی جمهوری اسلامی ایران به اجرای تعهدات بوده است.
چنانچه با اولین عهدشکنی آمریکا؛ جمهوری اسلامی ایران بر طبق اعلام صریح رهبری انقلاب، قدرتمندانه برجام را متوقف میکرد یقیناً سرنوشت برجام به گونه دیگری رقم میخورد. اینکه گفته میشود برجام تصمیم نظام بوده است در صورتی است که ۲۸ شرط مورد تأکید مقام معظم رهبری مشتمل بر مفاد نامه ۹بندی ایشان به رئیسجمهور محترم، مصوبه ۹مادهای مجلس شورای اسلامی و مصوبه ۱۰بندی شورای عالی امنیت ملی جمعا ۲۸ شرط اجرای برجام که در بند ۲ نامه رهبری انقلاب مورد تأکید قرار گرفته است بهطور کامل رعایت شده باشد در غیر این صورت برجام حاصل دستپخت کسانی است که برجام را آنگونه که خواستند توافق، اجرا و نظارت کردند.
۵- دو سال و اندی عهدشکنی مکرر آمریکا و عدم هر گونه اقدام متقابل از سوی ایران و اعلام پایبندی ایران به برجام حتی در صورت خروج آمریکا از برجام آنهم سه روز قبل از خروج قطعی آمریکا از برجام، عملا بستر لازم را برای خروج آمریکا از توافق فراهم نمود و در کمال شگفتی در حالی که آمریکا بدون کوچکترین هزینهای از برجام خارج شده بود و سختترین تحریمها را علیه جمهوری اسلامی ایران تدارک دیده بود، رئیسجمهور محترم این اقدام آمریکا را برداشتن یک مزاحم از سر راه توافق اعلام نمود و این در شرایطی بود که آمریکا پس از دستیابی کامل به خواستههای هستهای خود بهعلت رد قاطع شروط بیشرمانه آنها از سوی جمهوری اسلامی ایران از برجام خارج شده بود! پیروزی اعلام نمودن خروج آمریکا از برجام توسط وزیر محترم امور خارجه در پاسخ سؤال یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی جلوهای از سادهانگاری سیاسی دستگاه دیپلماسی کشور در مواجهه با برجام است که اثرات سوء آن در روند تدوین، اجرا و نظارت بر اجرای برجام، به خوبی گواه این واقعیت است.
۶- زمان طلایی جمهوری اسلامی ایران در مقابله با خروج آمریکا از برجام دقیقاً همان زمانی بود که بهترین شرایط برای پاسخ متقابل به عهدشکنی آمریکا در فضای عمومی دیپلماسی جهانی بر اساس حقوق بینالملل کاملاً مهیا بود. متاسفانه این فرصت طلایی که میتوانست جلوی تحریمهای بعدی آمریکا را بگیرد در یک غفلت استراتژیک از دست رفت و هماینک با وقتکشی اروپاییها زمان همچنان در حال از دست رفتن است. بدون شک در صورت عدم اقدام بهنگام از سوی ایران، اروپا با وقتکشی سیاسی، هماهنگ با آمریکا و آژانس، زمان اقدام متقابل را از جمهوری اسلامی ایران سلب خواهد نمود و ایران را در شرایطی قرار خواهند داد که با انجام یکجانبه تعهدات، شرایط تحمیلی آنها را بپذیرد.
۷- در حالی که طرف مقابل میبایست به علت عدم پایبندی به تعهدات مورد مواخذه قرار گیرد، پذیرش توجیه طرف مقابل در کاهش قابل توجه ذخایر غنیسازی جمهوری اسلامی ایران به کمتر از ۳۰۰ کیلوگرم علیرغم تاکید صریح رهبری معظم انقلاب و حتی کاهش آن تا سقف ۸۰ کیلوگرم و از سوی دیگر موافقت با انتقال و نگهداری آب سنگین مازاد بر ۱۳۰تن به کشوری دیگر و عدم انجام اقدام متقابل و ایستادگی در برابر مخالفت انگلستان با خرید۹۰۰تن اورانیوم طبیعی از قزاقستان، پاسخ مثبت به زیادهخواهیهای طرفهای مقابل بود که عملا موجبات گستاخی بیشتر آنها را فراهم نمود.
۸- در حالیکه بعد از اجرایی شدن برجام، اعضای تیم مذاکرهکننده و هیئت نظارت بر اجرای برجام به منظور برحذر داشتن طرف مقابل از عهدشکنی، همواره تهدید به مقابله سخت و حتی اقدام غیر قابل تصور کردهاند، متاسفانه عدم انجام هر گونه اقدام متقابل در طول قریب به سه سال که از اجرای برجام میگذرد، موجبات گستاخی بیشتر آمریکا و اروپا را در عدم پایبندی به تعهدات خود فراهم نموده است. بدون شک اعلام تهدید و به دنبال آن عدم انجام اقدام متقابل، نه تنها اثر تهدید را زایل میکند بلکه موجبات گستاخی بیشتر طرف مقابل را نیز در عدم پایبندی به تعهدات فراهم میسازد.
۹- مسئلهای که شاید جانکاهترین بخش برجام باشد موضوع بند ۳۷ برجام است. بر اساس این بند در صورت ارجاع شکواییه به شورای امنیت، چنانچه ظرف سی روز قطعنامهای صادر نشود، مفاد قطعنامههای شورای امنیت مجددا اعمال خواهد شد و در غیر این صورت «تداوم لغو تحریمها» به روش دورهای شورای امنیت به رای گذاشته میشود که بر این اساس کلیه اعضای دائم شورای امنیت حق وتو خواهند داشت. با این شیوه رایگیری؛ امکان حق وتو روسیه و چین به نفع جمهوری اسلامی ایران از آنها سلب میگردد، لیکن سایر کشورها خواهند توانست از حق وتوی خود استفاده نمایند و این در حالی است که اگر برگرداندن تحریمها به رأی گذاشته میشد، این امکان وجود داشت که کشورهای روسیه و چین با استفاده از حق وتو، از برگرداندن تحریمها ممانعت به عمل آورند و این دقیقاً همان چیزی است که آمریکا تحت عنوان مکانیزم ماشه از قبل آن را طراحی کرده بود و متاسفانه تیم مذاکرهکننده با پذیرفتن آن عملاً جمهوری اسلامی ایران را در شرایط دشواری در شورای امنیت سازمان ملل متحد قرار داده است. بدون شک ماده ۳۷ برجام اقدامی ظالمانه و مستبدانه علیه جمهوری اسلامی ایران است که حتی بعد از بازگشت قطعنامههای شورای امنیت نیز در مفاد آن بر توقف کلی و یا جزیی تعهدات جمهوری اسلامی به عنوان یک حق مسلم تصریح نگردیده است بلکه تنها عنوان شده است: «ایران بیان داشته است که چنانچه تحریمها بهطور جزیی و یا کلی اعمال شوند، ایران این امر را منزلهای برای توقف کلی یا جزیی تعهدات خود وفق این برجام قلمداد خواهد نمود.»
___________________________
* رئیس کمیته هستهای مجلس نهم شورای اسلامی
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
تیر خلاص به معامله بزرگ قرن
بسمالله الرحمن الرحیم
انجام حملات موشکی تلافی جویانه فلسطینیها علیه مواضع رژیم صهیونیستی پیامدهای عظیمی را متوجه اشغالگران کرده است. این حملات موشکی پاسخی فوری و گسترده به جنایات اشغالگران بود که با نفوذ به نوار غزه چند تن از نیروهای مقاومت فلسطین را به شهادت رساندند و دزدانه فرار کردند ولی در تور نیروهای مقاومت گرفتار شدند که ضمن درگیری متقابل یک تن از فرماندهان ارشد نیروهای ویژه اسرائیل نیز به هلاکت رسید.
اشغالگران عادت کرده بودند هر زمان در داخل دچار مشکلی میشدند، با انجام تهاجمات وحشیانه، افکار عمومی را به سمت و سوی دیگر منحرف میکردند ولی کمترین واکنش تلافی جویانه را شاهد نبودند. در مقطع کنونی بنیامین نتانیاهو در معرض انواع مشکلات فرسایشی است. از یکطرف پرونده فساد مالی علیه وی درحال پیگیری است. از سوی دیگر فشارهای جهانی علیه انتقال سفارت آمریکا به بیت المقدس و تلاش برای تبدیل بیت المقدس به پایتخت اسرائیل، زمینههای انزوای جهانی صهیونیستها را فراهم کرده است. بعلاوه مداخلات فزاینده نتانیاهو در سیاستها و مواضع کشورها به ویژه علیه ایران، بازخوردی منفی دارد. همچنین انجام حملات موشکی تلافی جویانه فلسطینیها علیه مواضع رژیم صهیونیستی پیامدهای عظیمی را متوجه اشغالگران کرده است. همچنین طرح شیطانی معامله بزرگ قرن با هدف مختومه کردن مسئله فلسطین به نفع اشغالگران کلید خورده که بسیار هشدار دهنده است.
آویگدور لیبرمن وزیر جنگ شرور رژیم صهیونیستی امیدوار بود با حملات ضد فلسطینی بتواند راه تنفسی برای دولت نتانیاهو تدارک نماید ولی تلاشهای او نه تنها با شکست کامل مواجه شد بلکه نتایج معکوسی به همراه داشت که کابینه نتانیاهو را در معرض سقوط قرار داده است.
حملات موشکی فلسطینیها به قدری تاثیرگذار بود که نتانیاهو شخصاً از ژنرال سیسی رئیس رژیم کودتائی مصر خواستار میانجی گری شد که به آتش بس میان طرفین منجر شد. این یک پیروزی استراتژیک برای فلسطینیها بود و نشان داد که مقاومت و پاسخهای کوبنده به جنایات اشغالگران، «یگانه راهکار مهار دشمن» است.
جشن و پایکوبی مردم مظلوم فلسطین در غزه با خشم و سرخوردگی اشغالگران همزمان شد. آویگدور لیبرمن وزیر جنگ اسرائیل استعفا دادو نفرات حزبش را از حمایت دولت در کنست اسرائیل خارج کرد و به ائتلاف با نتانیاهو پایان داد. وضعیت شکننده نتانیاهو، دولتش را در وضعیت برزخی قرار داده و هر لحظه ممکن است دولتش سقوط کند. دولت وی اکنون فقط یک رای بیشتر از حد نصاب دارد و در صورت پایان حمایت سایر احزاب ائتلافی، سقوط دولتش قطعی است.
بدین ترتیب چهارمین کابینه ائتلافی نتانیاهو به نظر میرسد پایان بخش کارنامه سیاسی پرخطای او باشد که همواره با توسل به جنایت و کشتار علیه فلسطینیها درصدد بود موقعیت خود را تحکیم نماید ولی این بار شرارتها به زیانش تمام شده است. نتانیاهو تلاش کرد با پذیرش استعفای آویگدور لیبرمن وزیر جنگ چنین وانمود کند که او مقصر اصلی در ایجاد وضعیت کنونی است ولی در این زمینه هم ناموفق بود و رقبا سرگرم رایزنی برای تدارک سقوط دولت هستند و حتی ائتلاف شکننده هم کارساز نیست که وی از این بحران عبور کند.
این پدیده نادر و کاملاً غیرمنتظره حاوی درسهای زیادی برای مقاومت و مردم مظلوم فلسطین است و نشان میدهد که راهکار مهار دشمن اشغالگر صرفاً در مقاومت و مقابله به مثل است. تعالیم قرآنی مسلمانان را به استقامت و پایداری در برابر دشمن دعوت میکند تا پیروزی و موفقیت شامل حال آنان شود. نکته کلیدی در این میان، به پیامدهای شکست صهیونیستها باز میگردد که سقوط دولت صهیونیستی کمترین بازتاب آنست.
پیروزی اخیر مقاومت و شکست اشغالگران را باید به منزله «تیر خلاص به معامله بزرگ قرن» ارزیابی کرد که نشان داد مقاومت درصورت پایداری بر مواضع خود و نشان دادن ابتکار عمل در راه خنثی کردن توطئههای دشمن اشغالگر میتواند طرحهای شیطانی را با شکست کامل مواجه سازد. اشغالگران تصور کردند که مغازله با سران چند رژیم فاسد عربی، پایان کار فلسطینیها است و آنها با تطمیع و فریب دربارهای ارتجاع عرب، گوی سبقت را ربودهاند و نه تنها فلسطین که جهان عرب را هم تسخیر کردهاند. اظهارات ابلهانه بن سلمان در واشنگتن که میگفت دیگر فلسطین جزو اولویتهای اعراب نیست، بلکه ایران و سایر مجموعههای مقاومت در منطقه را باید خطری برای اعراب ارزیابی کرد، صهیونیستها را به قدری خشنود و امیدوار کردکه تصور کردند میتوانند فلسطینیها را بیش از پیش تحت فشار قرار دهند و هیچ کس فریادهای فلسطین را جدی نگیرد. ولی هرگز انتظار نداشتند مقاومت در غزه به تنهائی آنها را از پا در آورد. حوادث اخیر، ابعاد آسیب پذیری اشغالگران را به رخ کشید و نشان داد که اگر اراده مقاومت در فلسطینیها احیا شود، آنها میتوانند چهارمین ارتش دنیا را هم زمین گیر و منفعل سازند و ابعاد ناکارآمدی شرارت اشغالگران را به دوست و دشمن به وضوح ثابت کنند، درسی بزرگ که نباید فراموش گردد.
***************************************
روزنامه خراسان**
سیا علیه بن سلمان فرضیات و پیامدها
امیرعلی ابوالفتح
شش هفته پس از مرگ مشکوک جمال خاشقچی در کنسولگری عربستان در استانبول، آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا - سیا- در گزارشی محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی را آمر این قتل معرفی کرد. در گزارشی که برای نخستین بار واشنگتن پست فاش کرده ، آمده است :سیا با اتکا به مدارکی از جمله تماسهای تلفنی میان خالد بن سلمان، برادر ولیعهد و سفیر عربستان در واشنگتن با جمال خاشقچی و همچنین، دیگر تماسهای تلفنی برقرار شده در این زمینه به این نتیجه رسیده که قتل این روزنامه نگار بدون اجازه محمد بن سلمان ممکن نبوده است.
این نخستین بار است که یک نهاد اطلاعاتی در آمریکا، ولیعهد عربستان را به دست داشتن در این قتل پر سر و صدا متهم کرده است. در حالی که پیش از این، دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا برای رهایی بن سلمان از مخمصه ایجاد شده، قتل خاشقچی را به «عوامل خودسر» نسبت داد و مدتی بعد دولت آمریکا، روایت سعودی ها از دخالت معاون دستگاه اطلاعاتی عربستان در این قتل را تایید کرد، روایتی که در آن هیچ اشاره ای به نقش محمد بن سلمان نشده است.
اکنون با خبری که از سازمان سیا به رسانه های آمریکایی درز کرده است، قدرتمندترین مرد عربستان در مظان اتهام آمریت قتل یک روزنامه نگار قرار گرفته است ؛ اتهامی که اگر ثابت شود یا حداقل، از سوی جامعه جهانی مورد پذیرش قرار گیرد، عربستان با بدترین بحران سیاسی پس از تاسیس این پادشاهی، حتی بدتر از حادثه 11 سپتامبر 2001 که در آن 15 تبعه سعودی مراکز اقتصادی و نظامی آمریکا را هدف قرار دادند، مواجه خواهد شد.
اما چرا سرانجام سازمان سیا محمد بن سلمان را به عنوان آمر قتل جمال خاشقچی معرفی کرده است ؟
برای پاسخ به این سوال، سه فرضیه محتمل به نظر می رسد :
فرضیه اسناد: بر اساس این فرضیه، اسنادی که ترکیه در سفر جینا هاسپل، رئیس سیا به آنکارا در اختیار عالی ترین مقام این نهاد اطلاعاتی گذاشته است، قابل کتمان و پرده پوشی نیست، به ویژه این که به نظر نمی رسد اردوغان به کمتر از معرفی آمر اصلی قتل خاشقچی رضایت دهد. اطلاعات قطره چکانی دستگاه های اطلاعاتی ترکیه نشان می دهد که گویا آنکارا اسناد معتبری در دست دارد که بر اساس آن، آمریت بن سلمان در این قتل مسجل شده است و آمریکایی ها نگران هستند افشاگری های ترکیه در نهایت به رسوایی بزرگی برای واشنگتن بدل شود. از این رو، سیا پیش از این که خیلی دیر شود، سرانجام مشارکت ولیعهد سعودی را در قتل خاشقچی مورد تایید قرار داده است.
فرضیه تهاجم دولت پنهان: این فرضیه مبتنی بر ادامه جدال اطلاعاتی " دولت پنهان " با محوریت جامعه اطلاعاتی ایالات متحده با دولت ترامپ است. این جدال که پیش از برگزاری انتخابات سال 2016 بر سر موضوع دخالت روسیه در این انتخابات و اتهام تبانی ستاد انتخاباتی ترامپ با روس ها آغاز شد، اکنون به حوزه های دیگر از جمله بحث عربستان گسترش یافته است. بر اساس این فرضیه، گروهی از نخبگان سیاسی - اطلاعاتی در آمریکا در تلاش هستند در مسیر همسویی توجیه ناپذیر دونالد ترامپ با محمد بن سلمان اخلال ایجاد کنند و کاخ سفید را به واکنش در قبال رفتارهای جنجالی و هزینه ساز ولیعهد سعودی مجبور سازند.
فرضیه باج خواهی ترامپ: بر اساس این فرضیه، هماهنگی کامل میان کاخ سفید و سازمان سیا بر سر موضوع قتل جمال خاشقچی در جریان است به گونه ای که با متهم کردن قدرتمندترین مرد عربستان، دربار سعودی بیش از پیش سیاست های تعیین شده از جانب دولت ترامپ، به ویژه در موضوع اتمام جنگ یمن، پایان دادن به تحریم قطر، کاهش قیمت جهانی نفت و از همه مهم تر، پرداخت هزینه های نظامی - امنیتی آمریکا در قبال دو جنگ افغانستان و عراق و برخورد احتمالی با ایران را اجابت کند. در این فرضیه، کاخ سفید نقش پلیس خوب و مجموعه نخبگان سیاسی، اقتصادی و رسانه ای آمریکا نقش پلیس بد را برای ریاض بازی می کنند تا این که سرانجام، ولیعهد سرکش سعودی نقش تعریف شده از جانب واشنگتن را بپذیرد.
به هر حال، فارغ از این که بر اساس کدام فرضیه، سازمان سیا در موضوع آمریت قتل خاشقچی، انگشت اتهام را به سوی محمد بن سلمان نشانه رفته است (البته ممکن است مجموعه ای از این سه فرضیه نیز قابل تصور باشد) شاید تاثیر چنین رویکرد بی سابقه ای بر مناسبات واشنگتن - ریاض از اهمیت بیشتری برخوردار باشد. پذیرش تدریجی نهادهای قدرت در آمریکا مبنی بر آمریت بن سلمان در قتل خاشقچی دو پیامد سرنوشت ساز دارد.
نجات پادشاهی: رفتارهای مخاطره آمیز ملک سلمان در بازگذاشتن دست فرزندش، محمد، آینده پادشاهی عربستان را در هاله ای از ابهام فروبرده است. محمد بن سلمان به بهانه اصلاحات در کشور به شدت محافظه کار و سنتی عربستان، جعبه پاندورا (جعبه ای که بر اساس اساطیر یونانی، سر منشأ تمامی بدی ها و شوربختی های نوع بشر است ) را باز کرده است که سرانجام آن می تواند اعتراضات گسترده اجتماعی از نوع قیام های مردمی در جهان عرب، تضعیف پایه های نظام سلطنتی مطلقه، رشد جریان های افراطی از نوع وهابیت، صدور خشونت به منطقه و در نهایت، فروپاشی پادشاهی آل سعود در یکی از حساس ترین کشورها و مناطق جهان باشد. از این رو، چه بسا آمریکایی ها به بهانه قتل خاشقچی جراحی سیاسی را در عربستان به کار گیرند تا با خارج کردن محمد بن سلمان از چرخه جانشینی پادشاه، فرد معقول تر و همراه تری را بین خاندان پرشمار آل سعود به جای ملک سلمان بنشانند.
مهار پادشاهی: به نظر می رسد از دید مقامات ارشد دولت آمریکا، عربستان زیر لوای محمد بن سلمان از کنترل خارج شده و اگر در نهایت وی بر تخت پادشاهی نفت خیز ترین کشور جهان عرب بنشیند، این کشور را به دردسر واقعی برای جهان غرب از جمله آمریکا بدل خواهد کرد. مخالفت با پایان جنگ در یمن، اصرار به ادامه محاصره قطر، بازداشت چند روزه نخست وزیر لبنان و بگو مگوهای کم سابقه با رئیس جمهور آمریکا بر سر موضوع پرداخت پول از جانب ریاض برای تامین هزینه چتر امنیتی این کشور، از دید ایالات متحده قابل پذیرش نیست. از این رو، آمریکا قصد دارد پیش از این که محمد بن سلمان به صدام ثانی بدل شود، عربستان را مهار کند و این تصمیم نیز از مدت ها قبل از قتل خاشقچی در آنکارا گرفته شد؛ زمانی که کنگره آمریکا در حرکتی دو حزبی و در اقدامی مغایر با تلاش دولت وقت این کشور قانون " عدالت علیه حامیان تروریسم " موسوم به جاستا را تصویب کرد.
***************************************
روزنامه ایران**
دوربرگردانِ فرهنگی
عباس عبدی
روزنامهنگار و پژوهشگر
در دولت پیش بویژه در زمان شهرداری رئیس آن دولت، سیاستی رواج یافت به نام دوربرگردان. برمبنای این سیاست که در حوزه حملونقل بود، در وسط بزرگراهها یک دوربرگردان میگذاشتند، در حالی که این کار در تعارض با مفهوم و کارکرد بزرگراه بود. اگر هم لازم بود که امکان برگشتن خودروها از طرف مقابل بزرگراه باشد باید از سمت راست یا خط کندرو خروجی میگرفتند و یک پل روی بزرگراه میزدند و از سمت کندروی طرف دیگر بزرگراه وارد آن میشدند. ولی این کار دو مشکل داشت. در برخی جاها امکان این کار نبود. در جاهایی هم که امکانش بود، هزینه زیادی داشت. لذا خیلی ساده وسط بزرگراه را برداشتند و دوربرگردان درست کردند و تمام!
ولی برخیها فکر کردند که این سیاست جدیدی بود. در حالی که اجرای آن در حملونقل شهری جدید بود ولی در حوزه فرهنگی، سیاست همیشگی ما بوده است. برای حل مسائل، ماهیت آنها را نادیده گرفتهایم و با یک دوربرگردان که ماهیت امر فرهنگی را مقلوبه میکند، در صدد حل مشکل برآمدهایم. پس از شکست فاحشی که در قضیه شبکههای اجتماعی رخ داد و هزینههای مادی و معنوی فراوانی ایجاد کرد، اکنون مواجه با مسألهای به نام مشروبات الکلی هستیم. در 45 روز گذشته 959 نفر بر اثر مصرف مشروبات الکلی که ظاهراً حاوی الکل متانل بوده است دچار مسمومیتهای شدید شدهاند. از میان افراد مسموم 92 درصدشان مرد و 8 درصد زن هستند که فوتشدگان نیز برحسب جنسیت به همین نسبت هستند. همچنین اکثریت آنان شامل جوانان 21 تا 30 سال میشوند که قابل توجه است.
جالب است که این اتفاق در ماه محرم و صفر رخ داده که حتی اگر میزان مصرف کمتر نشده باشد، بعید است که اضافه شده باشد. ولی حجم و تعداد مسمومان به طرز معناداری بیش از گذشته است. از این تعداد 84 نفر فوت شدهاند، 305 نفر به مرحله دیالیز رسیدهاند و اعضای داخلی بدنشان دچار مشکلات حاد شده است و 27 نفر نیز نابینا شدهاند. اینها عمدتاً در چند استان محدود کشور رخ داده است. البرز، هرمزگان و خراسان شمالی و تهران بیش از 90 درصد موارد را شامل میشوند. هزینههای اجتماعی، درمانی و بیمهای و اقتصادی این اتفاق را میتوان حدس زد و اگر تکرار شود، نشان میدهد که با یک مشکل عمیق مواجه شدهایم. ولی در مواجهه با این مشکل چه اقدامی صورت میدهیم؟ در جامعهای که شرب خمر حرام و جرم است و مستوجب مجازات و نیز در صورت تکرار حکم آن اعدام است، پس چگونه میشود که رفتاری به این مهمی که مجازات آن حدی است و قابل گذشت هم نیست، تا این اندازه رواج پیدا میکند که ظاهراً درصد و میزان مصرف آن بالاست، بطوری که تعداد افرادی که وابستگی به مصرف آن پیدا کردهاند نیز چشمگیر است. آن قدر این پدیده در ایران شایع شده است که بسیاری از افراد در حین رانندگی نیز بیش از حد مجاز مصرف کردهاند و تصادفات وحشتناکی در کشور به علت همین عامل رخ داده است. در مقابل در کشورهایی که مصرف آن آزاد است، کمتر شاهد این حد از رانندگی در حالت مستی هستیم.
برای مواجهه با این معضل، اخیراً یکی از افراد آشنا به امور فقهی، ایدهای را طرح کرده است و با استناد به قواعد موجود و از منظر دروندینی نتیجه گرفته است که:
«استفاده از این مشروبات غیر استاندارد، واقعیتی خارجی هست. پند و توصیههای اخلاقی-بهداشتی انجام شده و مجازاتهای گوناگون از شلاق تا جریمه نقدی تجربه شده است. اما در واقعیت خارجی، ناچاریم به شکل دوفاکتو، وجود این مصرف کنندگان را به رسمیت بشناسیم و برای حفاظت از بیماریهای خطرناک و مرگ و میرهای ناشی از مصرف مشروبات الکلی غیر استاندارد، بایستی مراکزی را به آزمایش این نوع مشروبات اختصاص دهیم. تولید کننده و یا مصرف کننده، بایستی بتوانند با اشانتیونی از مشروب مورد نظر خود مراجعه کنند و به شکل ناشناس و بدون نگرانی از تعقیبها و مجازاتها، مشروب خویش را آزمایش کند. یا در صورت امکان، دستگاههای تست کننده فوری در اختیار آنان قرار داده شود تا از استاندارد بودن یا نبودن مشروبات الکلی مورد نظر خویش مطمئن شوند.»
بهطور قطع از نظر نویسنده محترم در ارائه این پیشنهاد نظر خیر وجود دارد. عین همین استدلال را برای زنانی که تنفروشی میکنند میتوان به کار برد، که البته چندان عجیب هم نیست. ولی همه اینها نوعی دوربرگردان فرهنگی است.
در واقع به جای نگاه ریشهای به مسأله، وارد فرآیند دوربرگردان میشویم. اینها جملگی نشاندهنده آن است که کارکرد مجازات و فلسفه حقوق با آنچه که ما مدعی هستیم تطابق ندارد. باید قضیه را ریشهایتر حل کرد. نگاه ما به موضوع حقوقی و جرم باید مبتنی بر نظر اجتماعی باشد و گناه را باید از طریق دیگری جلوگیری کرد. همچنان که پیش از انقلاب انجام میشد. این نگاه در همه امور فرهنگی باید جاری و ساری باشد. از هنر و ادبیات و فیلم و رسانه گرفته تا رفتارهای دیگر. مسأله محوری این است که قانون باید متکی بر عدالت و فرهنگ جامعه و با هدف تأمین نظم اجتماعی باشد. قانون ابزاری نیست که حکومتها بتوانند هر طور که خواستند از آن استفاده کنند.
متأسفانه برخی افراد میکوشند که راههای میانبُر را در جامعه طی کنند. به جای کوشش برای نفوذ در وجدان و ذهن مردم، آن را رها کردهاند و میخواهند با اتکا به قانون همه امور را درست کنند. بُرندگی ابزار قانون محدود است هنگامی که آن را برای هر هدفی استفاده کنیم، به ناچار از بُرندگی آن کاسته میشود. اگر میخواهید به آن طرف بزرگراه فرهنگی بروید بهتر است هزینه کنید و پل بزنید، در غیر این صورت با دوربرگردان فرهنگی مشکلی حل نمیشود.
هنگامی که دامنه موضوعات تحت کنترل افزایش مییابد و از قانون برای کنترل تغییرات فرهنگی و اجتماعی استفاده میشود، نه تنها کارآمدی قانون را در این زمینهها کاهش میدهد بلکه از وجاهت و مشروعیت قانون در موارد دیگر نیز کم میکند. برای نمونه هنگامی که از ابزار قانون برای کنترل تغییرات فناوری چون ماهواره یا تلگرام و مانند آنها استفاده میکنیم بدگمانی جامعه را به اهداف قانون دامن میزند. این بدگمانی فقط به این کاربرد محدود نمیماند بلکه کلیت قانون را
در بر میگیرد.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
ترامپستیزی به جای استکبارستیزی؟!
امید رامز
یکی از خیانتهای جریان غربگرا پس از روی کار آمدن دونالد ترامپ و روبهرو شدن با خباثتهای دولت جمهوریخواه ایالاتمتحده، تفکیک ترامپ از مجموعه نظام سیاسی این کشور است. مروری بر تلاشهای 2 سال اخیر این جریان به رهبری برخی اصلاحطلبان رادیکال و پراگماتیستهای اعتدال و عملیات رسانهای گسترده، نشان میدهد این جریان سعی دارند دشمنی 40ساله همه دولتهای [دموکرات و جمهوریخواه] آمریکا را صرفا به جنون ترامپ تقلیل دهند و «ترامپستیزی» را جایگزین «استکبارستیزی» و «آمریکاستیزی» کنند. اگر هم این روزها صحبت از لزوم اتحاد ملی علیه آمریکا را به میان آوردهاند، که دغدغه دائمی مقام معظم رهبری و جریان انقلابی بوده است، نه ناشی از عبرتگیری تاریخی از خباثتهای آمریکا، بلکه بیشتر ناشی از اتخاذ یک راهبرد موقت برای عبور مقطعی از مشکلات و به خیال خود دولت ترامپ است، چه؛ با وجود تاکید رهبری بر عدم مذاکره با آمریکا و موکدا دولت فعلی این کشور، اعلام آمادگی برخی دولتمردان برای مذاکره با آمریکا را شاهد بودهایم. فارغ از نحوه مواجهه با آمریکا، آنچه در این میان نباید مغفول بماند، ضعفهای کلیدی تیم دیپلماسی و خروجی عملکرد آنها در توافقنامه برجام است که با دیدگاه «هر توافقی بهتر از توافق نکردن است» پشت میز مذاکره نشستند و حاصل آن توافقنامهای است که با توجه به بند 37 آن، ایران حتی جرات طرح شکایت از بدعهدی طرف مقابل را نیز ندارد و برای احقاق حق خود درباره تخلف آمریکا در برجام، نه بر اساس خود توافق برجام که بر اساس عهدنامه مودت طرح شکایت میکند.
با این حال ابراز امیدواری از سوی دولتمردان و جریان حامی آن برای روی کار آمدن دموکراتها در شرایطی مطرح میشود که در انتخابات میاندورهای مجلس آمریکا نیز جمهوریخواهان توانستند اکثریت خود را در سنا حفظ کنند و در مجلس نمایندگان نیز در حالی دموکراتها حایز اکثریت خفیف آرا شدند که برای تاثیرگذاری بر سیاستهای ترامپ، حداقل به دوسوم آرای هر 2 مجلس نیاز دارند. این نتایج نشان میدهد انتظارات دولت روحانی برای روی کار آمدن دموکراتها جهت تغییر در سیاستها کاملا بیجا بوده است.
از این گذشته نگاهی منطقی و عقلانی به عملکرد دولتهای آمریکا بهخصوص در قبال ایران در 40 سال گذشته، بخوبی نشان میدهد برخلاف تلقی عمومی و آنچه از طریق ساختار رسانهای نومحافظهکاران پمپاژ میشود، سیاستهای الاغها(دموکراتها) به هیچ وجه تعدیلیافتهتر از فیلها(جمهوریخواهان) نبوده است. پایگاه خبری اسپوتنیک روسیه طی گزارشی درباره جنگطلبی 2 جریان سیاسی غالب آمریکا مینویسد: از ابتدای قرن بیستم، جمهوریخواهان آمریکا 35 درگیری و دموکراتها 23 درگیری نظامی را فرماندهی کردهاند. تا همین جا مشخص میشود گزاره «دموکراتها جنگطلب نیستند» فقط یک توهم است. در ادامه گزارش آمده: از 20 رئیسجمهوری که از ابتدای قرن بیستم در آمریکا بر سر کار بودهاند، 12 رئیسجمهور، جمهوریخواه بودهاند که 10 نفر آنها در درگیری نظامی شرکت داشتهاند اما همه 8 رئیسجمهور دموکرات آمریکا درگیر حداقل یک جنگ نظامی بودهاند. یعنی 83 درصد جمهوریخواهان و 100 درصد دموکراتها! نمونههای اخیر جنگهای نظامی دموکراتها شامل آغاز جنگ کره، آغاز جنگ ویتنام، جنگ بوسنی و بمباران یوگسلاوی و ادامه 8 ساله جنگ در عراق و افغانستان است.
علاوه بر این، به صورت اختصاصی نحوه مواجهه دولتهای آمریکا با ایران نیز حاوی نکات مهمی است. آمریکا از آغاز انقلاب 35 بار ایران را تحریم کرده است که 24 مورد در زمان دموکراتها و 11 بار در زمان جمهوریخواهان بوده است. اوباما با 11 تحریم، رکورددار تحریم علیه ایران است که در واقع شدیدترین تحریمهای تاریخ علیه یک کشور بوده است. اندیشکدهها، مشاوران و رؤسایجمهوری دموکرات آمریکا بارها از راهبرد «تغییر نظام» سخن به میان آوردهاند که یکی از مهمترین اسناد آن طرح «Which Path to Persia» بوده است که در زمان «اوبامای مؤدب» توسط اندیشکده بروکینگز وابسته به حزب دموکرات این کشور به عنوان نقشه راه قرار گرفت و 9 راهبرد کلان از جمله حمله نظامی، کودتا و تحریم علیه ایران به کاخ سفید پیشنهاد شد. سال 2016 نیز در زمان ریاستجمهوری اوباما، انستیتو واشنگتن، اندیشکده فراحزبی آمریکایی که در خصوص مسائل غرب آسیا به کاخ سفید مشاوره میدهد، طی مقالهای با عنوان
«Preparing for Regime Change in Iran» از طرح تغییر نظام ایران پرده برداشت. ضمن اینکه نتایج رایگیری درباره طرحهای ضدایرانی و رایدهی اکثریت مطلق نمایندگان هر دو حزب (نزدیک به 100 درصد) در مجلس نمایندگان و سنا نیز بخوبی اتحاد دستگاه قانونگذاری ایالاتمتحده علیه جمهوری اسلامی را نشان میدهد. به علاوه آذرماه سال 95 بود که «سرگئی بارسقیان» از روزنامهنگاران حوزه تاریخ همجناح با دولت طی یادداشتی با عنوان «جمهوریخواهطلبی ایرانیان» مینویسد: «سال 83 در حاشیه نشست خبری حسن روحانی، دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی، از او پرسیدم به نظر شما انتخاب نامزد دموکراتها در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا به نفع ایران است یا نامزد جمهوریخواه؟» ایشان پاسخ داد: «ایران از دموکراتها زیان بیشتری دیده است... ما ترجیح نمیدهیم دموکراتها برنده شوند. آنها به طور تاریخی بیش از جمهوریخواهان به ایران صدمه زدهاند...».
بنابراین با توجه به این فکتها، بهتر است جریان حامی دولت به جای تقلیل دشمنی آمریکا به دیوانگی ترامپ، به مردم آدرس غلط ندهد و به جای امید به دموکراتها، نگاهها را به داخل کشور معطوف دارد.
***************************************