روزنامه جمهوری اسلامی**
شتباه استراتژیک سودان
بسمالله الرحمن الرحیم
سفیر عربستان در قاهره ضمن اشاره به ناآرامیهای سودان به مخالفین عمرالبشیر برای سرنگونی وی چراغ سبز داد. وی در مصاحبه با رسانههای مصری اعلام کرد برای عربستان اینکه چه حکومتی در خارطوم حاکم باشد اهمیتی ندارد.
این جمله نشانگر موضع گیری جدید آل سعود در قبال حکومت عمرالبشیر است که برای بقای خود تغییر موضع داد و با فاصله گرفتن از مقاومت اسلامی در منطقه به دامان آل سعود غلتید و آل سعود هم تا آنجا که توانستند از وی و حکومتش در جهت اهداف پلید خود سوءاستفاده کردند. سودان از محدود کشورهائی بود که با خوش خدمتی به آل سعود، برای جنگ در یمن مزدور فرستاد و آنها با همدستی سایر مزدوران چند ملیتی در خدمت ماشین جنگی ائتلاف خون آشام سعودی به ارتکاب جنایات جنگی متوسل شدند ولی علیرغم آنهمه جنایت و کشتار علیه مردم مظلوم و بیدفاع یمن، کاری از پیش نبردند. اکنون پس از آنکه تاریخ مصرف مزدوران چند ملیتی در جنگ یمن به اتمام رسیده، آل سعود از هر سو تحت فشارند که به جنگ ابلهانه در یمن خاتمه دهند و مزدوران را از جنگ یمن خارج کنند. بازگشت همین مزدوران سودانی، فضا را علیه عمرالبشیر دگرگون ساخته است. عمرالبشیر تصور میکرد با غلتیدن به دامان شاه سلمان و فرزندش میتواند با تضمین بقای حاکمیت خود، به اوضاع سیاسی – اقتصادی و اجتماعی سودان به کمک پولهای سعودی سروسامانی بدهد. اما پس از پایان تاریخ مصرف خود با تلخکامی احساس میکند که هیچ بهرهای از این بابت نصیب او و کشورش نشده است. آنچه در این میان اهمیت بیشتری دارد، اتکاء عمرالبشیر به رژیم فاسد سعودی است که به تصریح ترامپ اگر حمایتهای آمریکا قطع شود، آنها حتی یک هفته هم دوام نمیآورند و از صحنه حذف خواهند شد.
این بدان معنی است که عمرالبشیر به کسانی برای تضمین بقای خود متوسل شده که خودشان هم کمترین پایگاهی در میان مردم عربستان ندارند و برای بقاء خود به دیگران متوسل شدهاند و هر لحظه ممکن است تاریخ مصرف آل سعود هم به پایان برسد. این، بزرگترین اشتباه استراتژیک عمرالبشیر بود که به جای اتکاء به مردم سودان به آنسوی مرزها نظر داشت و به فاسدترین رژیم بیریشه و وابسته جنایتکار در منطقه امید بست و با طناب سران این رژیم به عمق چاه رفت و در یمن شریک جرم آل سعود جنایتکار شد.
حکومت سودان با آغشته کردن دستهایش به خون مردم مظلوم یمن کمترین بهرهای نبرد ولی در میان ملتهای منطقه بیآبرو شد و اعتباری هم نزد مردم سودان برای خودش باقی نگذاشت. علاوه بر این، با افشاگریهای اخیر علیه سلمان و فرزند جنایتکارش، به نظر میرسد فضای سیاسی در سطح منطقه و جهان علیه آل سعود به شدت دگرگون شده و هنوز هم تیره و تار است.
ایکاش عمرالبشیر با مشاهده این حوادث و با آگاهی از این صحنههای پرالتهاب تصمیم درستی میگرفت و بسیار زودتر از اینها حساب خود را از حساب آل سعود جدا میکرد، به ویژه پس از بازداشت سعدالحریری نخستوزیر لبنان در ریاض و رفتار تحکم آمیز بن سلمان در برابر محمود عباس رئیس اسمی تشکیلات خودگردان به فراست در مییافت که سرنوشت بهتری در انتظار وی نیست. اگرچه فرصتهای طلائی برای عمرالبشیر از میان رفته است اما شاید هنوز هم چندان دیر نشده باشد که وی به صراحت از عملکرد خود و گرایش به سعودیها در پیشگاه ملتش و سایر ملتهای عرب و مسلمان پوزش بخواهد و ضمن خارج ساختن نیروهای سودانی عامل سرکوب مردم مظلوم یمن از جنگ ابلهانه در یمن، مواضع نادرست خود را اصلاح کند. علاوه بر این با نگاهی به فضای پرالتهاب سودان، چاره جوئی برای خروج از بحران کنونی میتواند شرایط سیاسی - اجتماعی تازهای را در سودان ایجاد کند و از نارضایتی جامعه سودانی بکاهد و آنرا مهار کند. این برای عمرالبشیر و ملت مسلمان سودان هرگز افتخاری نبوده و نیست که مجری سیاستهای ابلهانه آل سعود معرفی شوند، چرا که سعودیها هم عملاً مجری سیاستهای خائنانه آمریکا و رژیم اشغالگر صهیونیستی هستند و کاملاً آشکار است که از کجا خط میگیرند؟ شاید اگر عمرالبشیر در برابر ملتش و جهان عرب و دنیای اسلام به خطای استراتژیک خود اعتراف کند و وعده جبران گذشتهها را بدهد، این فضای پرالتهاب در سودان شاهد تغییرات جدیدی باشد که مصلحت سودان در آن است. با طرح و برنامهای که آل سعود برای عمرالبشیر در نظر دارند و مهمتر از آن، اهداف و برنامههای ناپاکی که آمریکا و صهیونیستها برای رژیم فاسد سعودی در نظر گرفته اند، کمترین امید و انتظاری برای بهبود شرایط و تغییر اوضاع به نفع عمرالبشیر متصور نیست و در نتیجه بهترین تصمیم برای سودان، بازگشت از راه پرمخاطرهای است که با فروغلتیدن در دام سعودیها در پیش گرفته است.
***************************************
روزنامه خراسان**
آسیب های جدی طرح تکراری استانی شدن انتخابات
امید ادیب
مجلس شورای اسلامی ظاهرا ششمین مجلسی است که افتخار دارد(!) در ماه های آخر عمر خود، طرح استانی شدن انتخابات مجلس را کلید بزند و احتمالاً این بار هم مانند مجلس هفتم در سال 86 و مجلس نهم در سال 94 با درِ بسته شورای نگهبان برخورد کند (البته اگر تلاش های ابتری را که در مجالس پنجم و ششم برای این طرح انجام شد نادیده بگیریم) این که مجالس ما چرا در آخرین روزهای حیات خود به فکر استانی کردن حوزه های انتخابیه می افتند و این که چرا به رغم اطلاع از ایرادات کاملاً مبنایی و کلان شورای نگهبان به این طرح، باز هم وقت مجلس را صرف این طرح می کنند، موضوع دست دومی است که در مقابل مسئله اصلی یعنی ایرادات این طرح فرعی محسوب می شود. البته نمی توان منکر شد که استانی شدن انتخابات ممکن است در صورت فراهم شدن شرایطی از جمله وجود احزاب واقعی و قوی مزایایی هم داشته باشد اما به نظر می رسد ایرادات جدی این شکل از انتخابات، به مزایای آن بچربد.
اولین و شاید مهم ترین ایراد این طرح این است که در این سبک از انتخابات، تنها افرادی قادر به پیروزی در انتخابات هستند که در کل استان شناخته شده و اصطلاحاً «چهره» باشند وبه نظر می رسد این ممکن نیست مگر با صرف هزینه های کلان از سوی فرد یا احتمالاً خدای ناکرده متصل شدن آن ها به باندهای قدرت و ثروت و تشدید لابی های سیاسی برای حضور در فهرست های انتخاباتی. به عبارت دیگر اگر در شرایط فعلی یک فرد غیرمطرح و گمنام و البته توانمند می تواند از دل یک حوزه انتخابیه کوچک به مجلس راه یابد و زبان گویای مردم منطقه خود باشد، با اجرایی شدن این طرح تنها افرادی که در شهرهای بزرگ استان مطرح باشند به بهارستان راه می یابند و به همین دلیل به تدریج ارتباط مردم با منتخبان خود و در نهایت با حاکمیت کم و کمتر می شود. قطع رشته ارتباط مردم با بدنه حاکمیت که امروزه از طریق وکلای ملت در مجلس انجام می شود، خطرناک ترین اتفاقی است که برای یک نظام مردمی می تواند رخ دهد. آسیب بعدی این طرح، کاهش مشارکت در انتخابات است؛ با کاهش احتمال پیروزی یک فرد در «استان» افراد کمتری در شهرها و روستاهای کوچک و دورافتاده متقاضی شرکت در انتخابات می شوند وبه تبع با فروکش کردن گرمای تنور انتخابات، مشارکت کلی نیز تنزل می یابد،مشارکتی که اکنون و در فضای تهدید های مستمر و پررنگ خارجی علیه کشورمان یکی از مهم ترین مولفه های ثبات و مردمی بودن حکومت است .حال با توجه به چنین عوارض شدیدی که به نظر می رسد اجرای این طرح در پی خواهد داشت، سوال این است که موافقان آن با چه استدلالی از استانی شدن انتخابات مجلس حمایت میکنند؟ به عبارتی نگاهی به استدلا ل های موافقان، یک موضوع را به عنوان شاه بیت این حمایت مطرح میکند:« تمرکز نمایندگان بر مسائل کلان کشور و دور شدن از بخشی نگری» موضوعی که اگرچه به نظر می رسد ایراد به جایی است اما از دو منظر می توان آن را قابل مناقشه دانست.اولا این که آیا برآورده شدن این موضوع به هزینه ها و مخاطرات جدی که در بالا برشمرده شد می ارزد و دوم این که چه تضمینی وجود دارد که همین بخشی نگری از شهرستان به استان منتقل نشود .
شاهد مثال هایی می توان یافت که به نظر می رسد این طرح موجب شود، مسائل تنها از شهرستان به استان برسد و اتفاقاً موجب صف آرایی شدیدتر نمایندگان هر استان در موضوعاتی مانند بحران آب، مسائل بودجه ای و .... شود که نظیر آن در تنش ایجاد شده در سخنرانی رئیس جمهور در مجلس و استعفای نمایندگان استان اصفهان دیده شد. هم اکنون جزئیات چندانی از طرح مجلس در دست نیست و باید منتظر روزها و هفته های آینده بود، اما به نظر می رسد این طرح آسیب های بسیاری دارد که تا زمانی که مقدمات و لوازم آن به ویژه حضور احزاب واقعی، قوی و فراگیر فراهم نشده نمی توان تجربه کشورهای دیگر در رأی گیری فدرالی و استانی را ملاک قرار داد.
***************************************
روزنامه ایران**
چگونه پمپئو را مأیوس کنیم؟
دیاکو حسینی
مدیر برنامه مطالعات جهانی مرکز بررسیهای استراتژیک
سخنرانی وزیر امور خارجه امریکا در قاهره، عقبگردی از سیاستهای واقعبینانهتر دولت پیشین امریکا در مواجهه با مسأله ایران بود. محور تلاشهای پمپئو، تشویق کشورهای عربی به کنار گذاشتن اختلافات و اتحاد در برابر ایران و شاید تسریع در برپایی ناتوی عربی است. امریکا تلویحاً از کشورهای عربی میخواهد بهای تهدیدی را بپردازند که ایران در وهله اول برای اسرائیل ایجاد کرده است. بعید است که کشورهای عرب بخواهند خود را قربانی اسرائیل کنند. آنها دلایل بیشتری نیز در دست دارند که چرا نباید به اتحاد مطلوب پمپئو علیه ایران ملحق شوند. به رغم همه تبلیغات ضد ایرانی که سعی در بازنمایی ایران به صورت هیولایی داشته که قصد بلعیدن همسایگانش را دارد، کشورهای عربی همچنان به یک اندازه ایران را تهدیدی علیه خود نمیدانند. اتحادی که این واقعیت را نادیده بگیرد، در معرض این خطر است که نه قدرت و وحدت بلکه ضعف و تشتت میان آنها را نمایندگی کند. کشورهای عربی از این موضوع نیز واهمه دارند که با تشکیل چنین اتحادی، بیش از امروز در سایه عربستان سعودی قرار بگیرند و سرنوشتشان را به دلایل غیرضروری به تصمیمات ریاض پیوند بزنند. آخرین باری که آنها مرکزیت عربستان را در این تصمیمگیریها پذیرفتند، از دست رفتن اعتبار آنها در ائتلاف علیه دولت سوریه و جنگ یمن را به همراه داشت. همچنین آنها نگرانند که با وارد شدن به این اتحاد، دشمنی ایران را علیه خود تحریک کرده و محیط امنیتی بدتری را خلق کنند. کشورهای عربی کوچکتر باید نگران برخورد نظامی ایران و عربستان و کشیده شدن ناخواسته به میدان جنگ این دو قدرت بزرگ هم باشند. در چنین جنگ احتمالی، کشورهای کوچکتر نخستین قربانیان آن خواهند بود. در طرف دیگر این کشورهای ضعیفتر نمیتوانند مطمئن باشند که در صورت وقوع جنگ با ایران از سوی سایر کشورهای عضو اتحاد، به حال خود رها نخواهند شد. قدرتهای بزرگتر عربی نمیتوانند از این نگرانی هم چشمپوشی کنند که با وارد شدن در اتحاد نظامی علیه ایران، موجب سوء محاسبه برای کشورهای کوچکتر شده و با ایجاد اعتماد کاذب به حمایت متحدان قویتر، ریسک برخورد نظامی آنها با ایران را افزایش دهند. آخرین دلیل، نگرانی کشورهای کوچکتر عربی از اطمینان امریکا به ترتیبات امنیتی منطقه پس از تشکیل ناتوی عربی و تصمیم به خروج تدریجی از خلیج فارس است. این کشورها به امریکا برای کمک به موازنه ایران و عربستان و همین طور جلوگیری از تسلط عربستان نیاز دارند؛ بنابراین آنها آخرین کشورهایی خواهند بود که از خروج یا حتی کاهش تمرکز نظامی امریکا بر منطقه موسوم به خاورمیانه استقبال میکنند. اگر ناتوی عربی، آن گونه که ایالات متحده آرزو دارد، سد نفوذ ناپذیری در برابر ایران و ایمن کردن اسرائیل باشد، چرا باید رهبران واشنگتن در میان مدت برای کاستن تمرکز نظامی از منطقهای که در حال خارج شدن از لیست اولویتهای امریکاست، تعلل کنند؟
اما این استدلال نباید خیال ایران را برای همیشه راحت کند. یک اتفاق میتواند این وضعیت را به نفع تشکیل فوری ناتوی عربی تغییر دهد: افزایش محسوس تهدید ایران برای کشورهای عربی تا جایی که مزایای وارد شدن به یک اتحاد، بیش از معایب آن باشد. به عبارت دیگر، راز جلوگیری از تشکیل ناتوی عربی و هرگونه اتحادی علیه ایران، همکاری مداوم ایران با کشورهای کوچکتر عربی است؛ به طوری که آنها همان مقدار تهدیدی را احساس نکنند که قدرتهای بزرگتر مانند عربستان سعودی از جانب ایران تصور میکنند. ایران نباید گمان کند که بر زبان جاری کردن کلمات محبتآمیز، اعتماد کشورهای عربی را جلب خواهد کرد. ما به سیاستهایی نیاز داریم که در عمل اثبات کنند، ایران به دنبال تسلط بر کشورهای آسیب پذیر کوچکتر یا مداخله در امور داخلی آنها نیست. عقد «پیمان منع تجاوز متقابل» که میتواند جزییاتی درباره ممنوعیت استفاده قدرتهای خارجی از خاک کشورها برای تعدی تا تضمین عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر را دربر بگیرد، یکی از این روشهاست؛ هرچند به معنای راه حل نهایی و ایدهآل نیست.
چون دولتها میتوانند پیمانها را نقض کنند و به راه و روش سابق بازگردند. با وجود این، پیمان منع تجاوز متقابل، یک گام در میان همه گامهایی است که ایران باید برای منصرف کردن کشورهای عربی در تشکیل اتحادهای نظامی بردارد. از دیدگاه رهبران این کشورها، در دنیایی که بی اعتمادی حکمفرمایی میکند، تضمینی وجود ندارد که روزی ایران با خروج غافلگیر کننده از این پیمان، مزیت تهاجمی بهتری علیه آنها به دست آورد. بنابراین ارائه این پیشنهاد از سوی ایران، بدان معنا نیست که کشورهای عربی با ذوق زدگی آن را خواهند پذیرفت. اما در هر صورت، ارائه چنین پیشنهادی از سوی ایران مفید است. اگر آنها این پیشنهاد را بپذیرند، میتواند سنگ بنای درستی برای ساختن اعتماد بیشتر میان ایران و همسایگان کوچکتر باشد و اگر از پذیرش آن خودداری کنند، حداقل نشان دهنده نیات صادقانه ایران برای اجتناب از تشدید اختلافات و سوء ظنهای متقابل است. لازم نیست ایران این ابتکار عمل را با کشورهایی آزمایش کند که روابط بدتری با ایران دارند. عراق، عمان، قطر و کویت بیشتر محتمل است که نخستین نامزدهای عقد پیمان منع تجاوز متقابل با ایران باشند. با پیشگامی این کشورها، بتدریج سایرین با مشاهده مزایایی که نصیب آنها شده، وسوسه خواهند شد که در این تجربه مشارکت کنند.
حتی اگر این سیاست موفق شود، ما را از تنشزدایی با قدرتهای بزرگتر در جهان عرب شامل مصر و عربستان سعودی بی نیاز نمیکند. محیط استراتژیک پایدار برای ایران تنها زمانی محقق خواهد شد که قادر باشیم مناسبات عادی با این کشورها را بازسازی کنیم. نظم منطقهای در دوران زوال نفوذ و قدرت امریکا، مستلزم رضایت همه کشورها از توزیع و موازنه قدرت است. در غیراین صورت، همیشه انگیزههایی برای برهم زدن ثبات و مختل کردن امنیت تا بازگشت دوباره توازن، وجود خواهد داشت. ایران هرگز تا بدین اندازه تحت فشار و بدخواهی امریکا قرار نداشته اما همینطور هرگز تا بدین اندازه، فرصتی برای مأیوس کردن امریکا نیز نداشته است. ناامید شدن ایالات متحده به قدمهایی بستگی دارد که میباید از امروز برداریم.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
تأثیر مجادله ترکیه و آمریکا بر حیات کردهای سوریه
بودن یا نبودن، مسأله این است!
فرزین کوشا
گفتوگوی تلفنی میان روسای جمهوری ترکیه و آمریکا نه تنها منجر به بهبود مسائل و گشایش در روند سیاسی و میدانی سوریه نشد، بلکه یک گره کور دیگر در این پرونده به وجود آمده که با دندان هم باز نمیشود و آینده آن نیز مشخص نیست. برای درک این موضوع کمی به عقب بازمیگردیم؛ زمانی که دونالد ترامپ سال 2016 پیروز میدان انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده شد، همگان بر این باور بودند که بزودی شاهد «تعلیق در جهان» خواهند بود و دقیقاً این اتفاق رخ داد. امروز در بسیاری از پروندهها شاهد آن هستیم که این تعلیق به صورت علنی در حال خودنمایی است و البته در برخی محورها این وضعیت عمیقتر از سایر محورها بوده است. نمونه بسیار مهم این وضعیت را درباره قراردادهای بینالمللی (آب و هوای پاریس، برجام، ناتو، یونسکو و ...) علناً به چشم دیدیم اما پرونده دیگری که موجب شده امروز ترامپ در خاک کشور خود مورد انتقادهای بسیار زیادی قرار بگیرد، سرنوشت نامعلوم «کردهای سوریه» است.
وضعیت کردهای سوریه پس از تصمیم غیرمنتظره رئیسجمهوری آمریکا مبنی بر خروج از سوریه و سایر مناطق کردنشین این کشور بسیار پیچیده شده است؛ به این معنا که کردها به هیچوجه انتظار خروج ایالات متحده از سوریه آن هم با این وضعیت را نداشتند. از این منظر آنها در حالت کنونی نه تنها بسیاری از امیدهای خود را از دست دادهاند بلکه حیات سیاسی و موجودیت خود را در هالهای از ابهام میبینند. طیف زیادی از مسلحین کرد سوریه که تحت عناوینی مانند «پید» و «یپگ» مشغول فعالیت در شرق فرات هستند همگی توسط ایالات متحده تسلیح و آموزش داده شدهاند و پنتاگون بارها آنها را متحد استراتژیک خود در سوریه خطاب کرده است. این بدان معنا نیست که آمریکا به دنبال استقلال کردهای سوریه است، بلکه متاسفانه کردهای این منطقه از دیرباز به دلیل آنکه سودای استقلال را در سر میپروراندند، به عنوان ابزار اعمال فشار و شلوغکاری در عراق و سوریه، مورد استفاده واشنگتن قرار گرفتهاند.
از اقلیم تا شام
جیمز متیس، وزیر دفاع سابق ایالات متحده چندی قبل از آنکه به این سمت برگزیده شود و سکان پنتاگون را در دست بگیرد، اعلام کرده بود کردهای عراق و بویژه سوریه را هرطور که باشد تحت لوای خود قرار خواهیم داد و با تمام قدرت از آنها حمایت خواهیم کرد. دلیل اصلی این حمایت جنگجو بودن کردها نیست، بلکه آمریکا معتقد است کردها به دلیل داشتن نگرش کمونیستی با هیچ جریان قومی و مذهبی در منطقه پیوند ندارند و به صورت مستقل میتوان از آنها در معادلات میدانی و سیاسی منطقه بهره جست. در اقلیم کردستان عراق و زمانی که داعش کرکوک را در اختیار خود داشت، آمریکاییها با گسیل کردن طیف زیادی از امکانات لجستیکی و تسلیحاتی آنها را مقابل داعش قرار دادند و از سوی دیگر در پشت پرده به بارزانی قول استقلال را داده بودند. کمی بعد پس از آنکه پیشمرگههای کردستان عراق داعش را بیرون راندند، ایالات متحده به اربیل پیام داد نمیتواند به صورت علنی استقلال این جغرافیا و جدا شدن آنها از بغداد را تضمین کند! در این مقطع بود که کردهای سوریه تا حدودی از استقلال خود مایوس شده بودند اما باز هم فریب و حربه واشنگتن آنها را مقابل داعش در کوبانی، عفرین و شرق فرات قرار داد و تا امروز قول و قرارهای ایالات متحده برای استقلال آنها عملیاتی نشده است.
این روند تنها یک سناریو با دو بازیگر (کردها و آمریکا) نداشت، بلکه در آن طرف مرزهای سوریه دولت حاکم بر آنکارا به دقت نظارهگر اقدامهای آمریکا و بویژه یگانهای مدافع خلق (یپگ) بود. ترکیه از دیرباز تاکنون بویژه پس از شروع بحران سوریه در سال 2011، کردهای سوریه را جدیترین تهدید علیه امنیت ملی خود دانسته و تمام جریانهای کردی را شاخه نظامی حزب کارگران کردستان (پکک) میداند. انفجارهایی که در استانبول و میدان کیزلای آنکارا توسط «پکک» انجام شد، موجب اعمال فشار بیشتر بر کردهای سوریه از سوی دولت رجب طیب اردوغان و کابینه او شد تا جایی که خبرگزاریهای ترکیه در طول هفته چندین خبر از هدف قرار دادن عناصر «پکک» را در خروجی خود قرار میدادند تا به خوانندگان و افکار عمومی خود ثابت کنند کردها تروریست هستند! این روند تنها در خارج از خاک ترکیه و پیرامون این کشور اتفاق نیفتاد، بلکه در داخل ترکیه هم شاهد حذف سیاسیون کردتبار بودیم. به عنوان مثال «صلاحالدین دمیرتاش» رهبر مشترک حزب دموکراتیک خلقهای ترکیه (HDP) با دستور اردوغان بازداشت شد و بسیاری از نمایندگان کرد حاضر در پارلمان ترکیه تحت فشار و حتی شنود مخابراتی قرار گرفتند. استناد دولت ترکیه این بود که دمیرتاش و اعضای حزب دموکراتیک خلقها با «پکک» در ارتباط هستند و حتی احمد داووداوغلو (نخستوزیر پیشین ترکیه) این حزب را شاخه سیاسی «پکک» خوانده بود. این بدان معناست که ترکیه راهبرد خود در قبال کردها را در داخل و خارج از کشورش با قدرت پیگیری میکند و امروز بر سر همین ماجرا با
ایالات متحده به مشکل خورده است.
برداشت غلط از یک گفتوگو
چندی قبل پس از آنکه آمریکا اعلام کرد بزودی نظامیان خود را از سوریه خارج میکند، گفتوگوی تلفنی میان اردوغان و ترامپ اتفاق افتاد. در این گفتوگو، رئیسجمهوری ترکیه به همتای آمریکایی خود تضمین میدهد پس از خروج نظامیان ایالات متحده از سوریه، آنکارا مبارزه با داعش را ادامه دهد اما کردهای سوریه را هدف قرار ندهد. در مقابل دونالد ترامپ با توجه به دیدگاه اقتصادی خود فرصت را برای کم کردن هزینههای کشورش در منطقه مغتنم میشمارد و به اردوغان وعده میدهد ایالات متحده از شرق فرات خارج میشود و آن منطقه را به صورت دوفاکتو در اختیار ترکیه قرار میدهد. منظور از مدیریت دوفاکتوی منطقه یعنی کردهای سوریه و ترکیه در یک منطقه اداره امور را در دست داشته باشند اما دادههای رسانهای نشان از فهم اشتباه و گفتمان غلط 2 طرف دارد. ترامپ به هیچوجه در این باره با مشاوران نظامی و سیاسی خود مشورت نکرده بود و اردوغان هم از این موضوع به صورت بداهه به نفع خود بهرهبرداری کرد. رئیسجمهوری ترکیه بخوبی میدانست ترامپ تنها به هزینه اقتصادی حضور در سوریه فکر میکند و از این رو توپ را به زمین ایالات متحده انداخت و با مانور گسترده رسانهای به دنیا این پیام را القا کرد که پس از خروج آمریکا، نیروهای ترکیه در شرق فرات مستقر خواهند شد! طبیعی است انتقادها از سوی کردهای سوریه و برخی رهبران سیاسی دموکرات و جمهوریخواه آمریکا بالا گرفت و نتیجه این شد که ترامپ 4 ماه دیگر حضور ارتش کشورش در سوریه را ابقا کرد. این بدان معناست که کردها به توپ سرگردان در رابطه آنکارا و واشنگن تبدیل شدهاند و نمیدانند چه سرنوشتی در انتظار آنهاست. نکتهای که در اینجا باید مورد نظر قرار گیرد این است که کردهای سوریه در حالت کنونی تنها ماندهاند و به دنبال تاسیس منطقهای همانند اقلیم کردستان عراق برای خود هستند. در این میان ایالات متحده به صورت قطعی خروج خود از سوریه را اعلام کرده است، لذا امکان رخ دادن درگیری میان کردها و ترکیه قویتر شده و هر لحظه ممکن است آنکارا دست به اجرای عملیات در شرق فرات بزند. بسیاری از سیاستمداران و تحلیلگران معتقدند ترکیه با کردها وارد جنگ نمیشود اما باید توجه داشت هیچ توافقی میان ترکیه و آمریکا درباره عدم شروع درگیری با کردهای وجود ندارد و این وضعیت باعث میشود احتمال این حمله ساعت به ساعت افزایش پیدا کند.
کردها به دنبال راه بقا
تردیدی نیست که ایالات متحده دیگر در سوریه حضور نخواهد داشت، مگر آنکه اتفاق خاصی در ساختار قدرت و تصمیمگیری ایالات متحده (بویژه سنا و کنگره) رخ دهد و از این جهت اوضاع به نفع کردهای سوریه رقم نخواهد خورد. در وضعیت فعلی بسیاری از رسانهها اخباری درباره توافق کردهای سوریه با دولت دمشق منتشر کردهاند که به نظر نادرست است. برخی میگویند کردها قبول کردهاند دولت سوریه پرچم خود را در شرق فرات به اهتزاز
درآورد اما نمیتواند به صورت رسمی در این جغرافیا حضور داشته باشد. بخشی دیگر از کردها مدعی شدهاند ارتش سوریه تنها میتواند اطراف مناطق کردی حاضر باشد اما کانتونهای کردی همانند گذشته به سیاست مستقل خود ادامه میدهند. این اخبار ضد و نقیض نشان میدهد کردها بهرغم آنکه تا دقیقه 90 به مخالفت با سازش میپردازند، در نهایت مجبور به سازش با دولت دمشق خواهند شد. واقعیت این است که آنها تنها 2 گزینه در مقابل خود دارند؛ نخست اینکه وارد درگیری علنی با ترکیه شوند که بدون تردید با خروج آمریکا حمایت لجستیکی و سیاسی از آنها قطع میشود و با عنایت به کینه ترکیه از آنها میتواند منجر به نابودی آنها در سوریه شود. دوم اینکه راه مصالحه با دولت دمشق را پیش بگیرند و سلاح خود را زمین بگذارند. طبیعی است که با شروع گفتوگوهای دمشق و کردها آنها همانند بسیاری از شهروندان سوری از حق و حقوق ملی بهرهمند خواهند شد.
سناریوی ترکیه چیست؟
ترکیه پس از آنکه عملیات شاخه زیتون را به اجرا گذاشت توانست به آمریکا و کردها بفهماند که به هیچوجه با آنها وارد مصالحه نخواهد شد و هیچگونه امتیازی به کردها اعطا نمیشود. این بدان معناست که آنکارا از مواضع خود عقبنشینی نخواهد کرد و کار برای کردهای سوریه سخت خواهد شد. از سوی دیگر از گذشته دادههایی مبنی بر تغییر اقلیم بومی سوریه توسط ترکیه وجود داشته است، به گونهای که آنکارا با اعطای شناسنامه ترکی به برخی پناهندگان و چینش آنها در مرز خود با سوریه به دنبال تغییر بافت جمعیتی آنجا بوده است. به موازات همین وضعیت تروریستهای «ارتش آزاد سوریه» که از روز اول توسط ترکها آموزش و حمایت شدهاند، در آمادگی کامل به سر میبرند تا با اشاره دولت اردوغان، کردهای سوریه را به خاک و خون بکشند. مجموع این متغیرها نشان از آن دارد که ترکیه بحث «فتح میدانی با حداکثر برد مقطعی» را در دستور کار خواهد داشت.
***************************************