روزنامه کیهان **
مردم چه نمرهای میدهند؟
در مباحث علم روانشناسی، موضوع مهمی مطرح میشود با عنوان «بازخورد» (Feedback) که توجه به آن برای رسیدن به یک هدف از پیش تعیین شده، اهمیت ویژهای دارد و میتواند حتی بعضا، در سرنوشت فرد، موسسات و شرکتها «بسیار» موثر واقع شود. بازخوردها مدتی پس از پیاده سازی یک ایده یا طرح، خود را نشان میدهند. اگر بازخورد مثبت بود (ما را به هدف نزدیک کرد) آن مسیر تا رسیدن به نقطه مطلوب ادامه مییابد. اگر منفی بود(از هدف دورمان کرد) کمک میکند مسیر را تصحیح کرده و اجرای طرح ادامه یابد. چیزی شبیه به قطب نما. مثلا دانشآموزی را تصور کنید که قصد شرکت در کنکور سراسری را دارد. برای این نوجوان 18 ساله «هدف»، قبولی در کنکور است و چه بسا او سرنوشت خود را به این آزمون مهم گره زده ببیند.
این دانشآموز به یک برنامهریزی دقیق و حساب شده نیاز دارد. اگر این برنامهریزی بر پایه احساسات، خوش خیالی و بدون توجه به مشورت کارشناسان ریخته شود، در همان یکی دو ماه نخست،«بازخورد» خوبی نخواهد یافت و خیلی زود از خواندن درس مثلا خسته خواهد شد. این بازخورد منفی در واقع یک «هشدار» و «علامت خطر» است که نوجوان یادداشت ما را متوجهاشتباهاتش میکند تا راه را تصحیح کند. بازخوردها در یک طرح یا نقشه(اینجا قبولی در کنکور) حیاتیاند و کمک میکنند مسیر اصلاح شود. بازخوردها اگر مثبت شد یعنی نقشه راه درست است و باید به همین شکل ادامه داد تا در نهایت موفق شد و به هدف نهایی رسید. روانشناسان میگویند،«موفقیت» در هر سطحی از مسیر و راه طی شده، باعث تشویق و تشویق هم باعث افزایش روحیه و افزایش سرعت پیشرفت (اینجا یادگیری) میشود. اگر این دانشآموز درست برنامهریزی کرده و نتایج 2 ماه درس خواندن را به شکل«یادگیری خوب و سریع» مشاهده کند، قطعا با روحیه بهتری این روند را ادامه خواهد داد.
نوجوان اما اگر بازخورد خوبی ندید، «عقل» حکم میکند، با یکی دو کارشناس مشورت کند تا مسیر اصلاح شود. این دانشآموز اگر بر ادامه همان راه غلط اصرار داشته باشد 5 حالت دارد: یا مجنون است، یا متوهم است یا لج باز. شاید هم هدفش اصلا آن چیزی که میگوید نیست و در سر طرح و نقشه دیگری دارد! احتمال پنجم هم این است که، مرد این میدان نیست و ناتوان است.
جمعبندی این چند پاراگراف این میشود که، «بازخوردها مهماند چون علائمی هستند که نشان میدهند، مسیر درست است یا غلط.» این وضعیت را شاید بتوان درباره مسائل مهمتر و کلانتر نیز مطرح کرد. مثلا در کشورداری... بخوانید:
بازخورد این 6 سالی که دولت در دستان اصلاحطلبان، اعتدالیون و سازندگی است، تا به امروز چگونه بوده؟ بیایید در حوزههای مختلف بشماریمشان: در حوزه اقتصاد وضعیت تولید، وضعیت فساد، احتکار و اشتغال چگونه است؟ وضعیت تورم چطور؟ قیمت خودرو، گوشت، مرغ، تخم مرغ،کاهو و...؟ وضعیت هیچ یک از این موارد که نام بردیم و مواردی که نام نمیبریم خوب نیست. این یعنی«بازخورد» نقشه راهی که 6 سال است دولت، با آن کشورداری کرده است«مثبت» نیست. در این شرایط چه باید کرد؟ طبیعی است که باید «نقشه راه» را تغییر داد. اما دولت با زبان و عمل نشان داده، هیچ توجهی به بازخوردها ندارد. صف طولانی گوشت، افزایش لجام گسیخته قیمتها، افزایش قاچاق کالا و... علائمی هستند که نشان میدهند، مسیراشتباه است. اما جریانهای سیاسی نزدیک به دولت چه پاسخی برای این «بازخوردها» دارند؟
نقشه راه درست است اما نمیگذارند. اگر اجازه میدادند با آمریکا همه مسائل را حل کنیم، این طورنمی شد. همین حالا هم اگر اجازه بدهند برویم و با آمریکا مشکلاتمان را حل کنیم، اوضاع بهتر خواهد شد. تقصیر ما نیست، آمریکا زیر تعهداتش زده چرا از ما گِله میکنید؟ تقصیر ماست، روی موشک نوشتیم اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود، برجام به نتیجه نرسید. کیهان دعا کرد برجام هوا شد. برجام عالی است چون باعث شد بین آمریکا و اروپا شکاف ایجاد شود و این اواخر...اگر برجام نبود، به جای صف گوشت باید دنبال صف پناهگاه بودیم؟ خبری نشده که، فقط ماکارانی و رب گران شده است.
این خلاصه آن چیزی است که، خالقان برجام برای توجیه چرایی «وضع موجود» آوردهاند که در این باره باید گفت:
مگر برجام، فتحالفتوح نبود. مگر قرار نبود با برجام، تحریمها بالمره لغو (و نه تعلیق) شود و کاری کنید که مردم دیگر به یارانه و... نیاز پیدا نکنند. مگر نگفتید تورم را ریشهکن کرده و عزت را با همین مذاکرات به پاسپورت ایرانی برمیگردانید؟ مگر نگفتید اگر مشکلات راهحل نداشت اصلا کاندید نمیشدیم؟ اگر نمیگذارند، چرا اصلا در انتخابات شرکت و برای پیروزی این همه تلاش و بد اخلاقی کردید و گفتید اگر رقیبتان رای بیاورد، در پیادهروها دیوار میکشد، اینترنت را قطع و چادر را اجباری میکند! این همه بداخلاقی و تلاش برای رسیدن به قدرت با آگاهی از این صورت گرفت که، قدرتی نخواهی داشت؟! اصلا بفرمایید چگونه نمیگذارند؟ شما که دشمن، هر امتیازی -تاکید میشود هر امتیازی- خواست نقدا دادید. آژانس بینالمللی انرژی اتمی مگر، 13 بار اجرای صددرصدی تعهدات ما را تایید نکرده است. آژانس حتی گفته، ایران بیش از تعهداتش عمل کرده است. پمپئو 12 شرط برای مذاکره گذاشته که اجرای آنها یعنی بازگشت کشور به قبل از سال 57! آیا شما میخواهید به گذشته بازگردید؟ آیا در مذاکرات موشکی قرار است، بر تواناییهای موشکی ما اضافه شده و از تواناییهای موشکی آمریکا کاسته شود یا برعکس؟ چطور میخواهید به کشوری اعتماد کنید که هیچ کشوری در دنیا به آن اعتماد ندارد و هیچ ابایی هم از خیانت ندارد؟ آیا ترامپ واقعا قابل اعتماد است که قصد مذاکره با او را دارید؟ و....
یکبار گفتید، تقصیر آمریکا بود چرا به دولت خرده میگیرید. یک بار گفتید، اصلا خوب شد، یک مزاحم رفت! یک بار دیگر گفتید برجام را خدا آورد و یکجا نیز اعلام کردید برجام با دعای کیهان رفت(خدا برد)! این همه تناقض از چیست؟!
بازخوردهای وحشتناکی که امروز میبینیم، نه بهخاطر آن چیزی است که ادعا میشود بلکه، بهخاطر طرح و «نقشه راهی» است که دولت در دست دارد. وقتی نقشه راه غلط است، بیشترین تلاشها، بهترین و تواناترین مدیران و وزیران هم به بیراهه خواهند رفت. اما نقشه دولت مگر چگونه است که به هدف نزدیک هم نمیشویم؟
«نگاه به بیرون» آن هم صرفا به چند کشور غربی، بدون توجه به ظرفیتهای عظیم داخلی و ظرفیتهای موجود در سایر کشورها شاید، خلاصه نقشه راه دولت در این 6 سال بوده است. آنچه روز دوشنبه رخ داد، یعنی افتتاح فاز 3 پالایشگاه نفت ستاره خلیجفارس، اتفاق بزرگی بود. این را رئیسجمهور محترم نیز پس از افتتاح تایید کرد. حرکت عظیمی که عدهای از جوانان کشورمان بدون ذرهای تکیه بر خارج رقم زدند. با این اقدام، به گفته مسئولین محترم، «افزون بر جهش قابل توجه در تولید بنزین، نفتگاز و گاز مایع (الپیجی)، کمبود خوراک مجتمعهای پتروشیمی را هم از این پالایشگاه تامین و به عرضه ارز در کشور از سوی پتروشیمیها کمک شد.» این کار با همت سپاه و با تکیه بر تواناییهای علمی و فنی کشور انجام شد و نیاز به واردات بنزین را «صفر» کرد! این یعنی «بازخورد مثبت» و بازخورد مثبت هم یعنی، راه درست است و باید آنرا ادامه داد. این یک نمونه از نتیجه اعتماد به ظرفیتهای داخلی است که دولتمردان محترم باید به آن توجه داشته باشد.
وقتی محبوبیت مدیری بین مردم مثلاً، به 7 درصد سقوط میکند، تورم افسار پاره کرده و مردم را به سختی میاندازد، صفهای دهه شصت گوشت یخی بازمیگردد، وقتی میان این همه احتکار و گرانفروشی و تخلف جای خالی سازمان عریض و طویلی مثل تعزیرات حکومتی، خالی حس میشود، و در چنین وضعی به خودمان نمره 20 یا 5/19 میدهیم، یعنی به بازخوردها و هشدارها توجهی نداریم. یا از تغییر ریل میترسیم چون آنرا به معنای «پذیرفتن شکست» تلقی میکنیم. شاید هم اصرار به ادامه این راه، دلایل دیگری دارد که ما از آن سر درنمیآوریم. دلیل هرچه هست، دولتمردان محترم توجه داشته باشند که نمره را مردم باید به آنها بدهند نه خودشان. ما هم مطمئن نیستیم اما شنیدهایم، مردم با دیدن این بازخوردها، به «نقشه راه» دولت، حداکثر نمره 7 دادهاند!
جعفر بلوری
*********************************
روزنامه خراسان**
سلام دوباره ایران به دوست قدیمی
نویسنده : مهدی حسن زاده
روز گذشته در ادامه سفر رئیس مجلس و هیئت همراه به چین، مذاکرات بین علی لاریجانی با مقامات عالی چین از جمله رئیس جمهور این کشور انجام شد. سفری که با همراهی وزیر امور خارجه و سه مقام اقتصادی مهم دولت شامل رئیس کل بانک مرکزی و وزیران نفت و اقتصاد، انجام شده است. نگاهی به برخی جزئیات سفر لاریجانی نشان می دهد که این سفر در شرایط فعلی چه اهمیتی از منظر اقتصادی و سیاسی دارد.
از منظر اقتصادی و در فصل حساس تصویب بودجه آن هم بودجه ای که در شرایط تحریمی بسته می شود، حضور وزیران نفت و اقتصاد که متولی اصلی درآمدهای نفتی و مالیاتی در بودجه هستند و حضور شخص رئیس مجلس و رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس که متولیان اصلی تصویب بودجه در مجلس هستند نشان می دهد که مسئله ای مهم تر از بودجه حساس 98 در چین وجود داشته است که مسئولان تهران نشین را به پکن کشانده است. شاید مروری بر توئیت اخیر ظریف اهمیت مسئله را نشان دهد: «آقای لاریجانی، رئیس شورای مجلس اسلامی را تا پکن همراهی کردم. صحبتهایی مهم با رئیسجمهور شی و رهبری چین بر سر شراکت استراتژیک گسترده میان دو کشور انجام شد. موضوع اصلی این صحبتها، نقش ایران در ایجاد راه ابریشم جدید و همچنین تداوم همکاریهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی بود.»
در این میان توجه به دو کلیدواژه «شراکت گسترده استراتژیک بین دو کشور» و «نقش ایران در ایجاد راه ابریشم جدید»، که در این توئیت آمده و شرح و بسط آن ضروری است اما ابتدا لازم است از منظر سیاسی به موضوع نگاه شود.
پس از برجام گرایشی مبنی بر توسعه روابط با اروپا صورت گرفت که سهم چینی ها را در اقتصاد ایران کمرنگ می کرد. اگرچه چین قبل از تحریم های سال های 90 و 91 و قبل از برجام و حتی پس از برجام همچنان نخستین شریک تجاری ایران و بزرگ ترین خریدار نفت ایران بود، اما گرایش به اروپا در سپردن پروژه های بزرگ اقتصادی در بخش های نفت و صنعت، نشان می داد که چرخشی محسوس به سمت اروپا ایجاد شده است. چرخشی که به منزله کمرنگ شدن نقش چین در اقتصاد ایران بود. آن هم در شرایطی که اروپا به لحاظ اقتصادی ناگزیر از همراهی با آمریکاست و پس از روی کار آمدن ترامپ تقریبا تردیدی درباره خروج آمریکا از برجام نبود و پیش بینی می شد که اروپایی ها در عمل نتوانند به همکاری خود با ایران ادامه دهند. این اتفاق سرانجام افتاد؛ آمریکا از برجام خارج شد، اروپا با وعده SPV و سپس INSTEX نخواست یا نتوانست در عمل گشایشی در روابط اقتصادی خود با ایران ایجاد کند و توتال، پژو و رنو به محض خروج آمریکا از برجام از ایران خارج شدند و صادرات روزانه حدود 600 هزار بشکه نفت به اروپا به سرعت به صفر نزدیک شد. با این حال متاسفانه امید به اروپا کم و بیش تاکنون در اظهارات برخی دولتمردان مشهود بوده است. این در حالی است که شریک اقتصادی روزهای سخت تحریمی سال های 90 و 91، پس از برجام به حاشیه رانده شده بود. در چنین شرایطی نارضایتی چین از ایران مشهود بود و چینی ها می دیدند که چگونه ادبیات برخی مسئولان ما نظیر وزیر نفت در قبال خروج توتال از ایران با خروج شرکت چینی فعال در فاز 11 پارس جنوبی از ایران متفاوت است؛ جایی که خروج توتال توجیه می شود و خروج شرکت چینی تقبیح!
اجازه دهید به دو کلیدواژه مطرح شده در توئیت ظریف بازگردیم. شراکت گسترده استراتژیک بین ایران و چین به این معناست که دو کشور شریک اصلی اقتصادی خود را کدام کشور بدانند. فارغ از همکاری های موردی و مقطعی بین کشورها، سطحی از روابط اقتصادی - سیاسی وجود دارد که همکاری اقتصادی بین دو کشور را در سطحی بلند مدت، گسترده و همراه با اتحادی سیاسی تعریف می کند. این نوع همکاری موجب می شود که تغییرات فضای سیاسی در جهان و تغییرات سیاسی داخلی در سطح دولت ها، تغییری در سطح روابط اقتصادی ندهد. به این ترتیب و در صورتی که روابط استراتژیک بین دو کشور مورد توافق قرار گیرد می توان پیامی روشن برای تحریم های آمریکا داشت. پیامی که حتی در شرایط فعلی که بازار ارز مجدد دچار تلاطماتی شده است، به آرامش اقتصادی کشور کمک کند.
مسئله دیگری که وزیر خارجه از آن به عنوان یکی از ارکان عصر جدید روابط ایران و چین نام برده؛ «نقش ایران در ایجاد راه ابریشم جدید» است. طرح راه ابریشم جدید یا طرح یک کمربند و یک جاده، یک طرح سرمایهگذاری در زیربناهای اقتصادی بیش از ۶۰ کشور جهان و توسعه دو مسیر تجاری «کمربند اقتصادی راه ابریشم» و «راه ابریشم دریایی» است که توسط چین در سال ۲۰۱۳ کلید زده شد .رکن اصلی "جاده ابریشم جدید" ایجاد مجموعهای از خط آهن است که چین را به کشورهای آسیایی و اروپایی وصل میکند؛ مجموعهای که ایران هم یکی از حلقههای آن است. پکن برای اجرای این طرح که از آن به عنوان بزرگ ترین طرح اجرا شده توسط بشر در تاریخ نام برده می شود تنها در داخل این کشور و به منظور ایجاد شبکه ریلی بیش از 700 میلیارد دلار هزینه کرده است . اگر چه برآورد اولیه کل این طرح 900 میلیارد دلار بود ولی طبیعی است این طرح تا زمان به سرانجام رسیدن یعنی سال 2025 هزینه بیشتری برای چشم بادامی ها خواهد داشت . هزینه ای که علاوه بر این که نفوذ اقتصادی و تا حدی فرهنگی و سیاسی چین در این مسیر را افزایش می دهد اما فرصتی نیز برای کشورهایی است که میزبان این جاده خواهند بود. به عبارتی سرمایه گذاری سنگینی همچون تاسیسات این جاده استراتژیک عملا پکن را در خصوص ایجاد ثبات در این مسیر متعهد می کند و قطعا چین نمی تواند به واسطه این سرمایه گذاری سنگین که قابل خروج از کشور میزبان نیست سیاست خود را درگیر چرخش های سریع کند.فرصتی که ایران می تواند از آن برای بسط دادن ریشه های روابط استراتژیک خود با چین که عملا وارد یک جنگ تمام عیار اقتصادی با آمریکا شده و به وضوح در حوزه های سیاسی نیز این تعارض منافع بلند مدت به طور آشکارتری خودرا نشان می دهد استفاده کند .بدیهی است عرصه نظام
بین الملل، عرصه منافع است و آن کشوری برنده این عرصه خواهد بود که بتواند این منافع خود را به مولفه های پایدارتری گره بزند.
*********************************
روزنامه ایران**
هشدار اکبر ترکان به آنها که صندوق رأی را زیر سؤال می برند
بی اعتبار کردن انتخابات؛ گلوله برفی که بهمنی هولناک می شود
احسان بداغی
خبر نگار
در روزهای اخیر تندروها برگ جدیدی را در حواله دادن تمام مشکلات به عملکرد دولت رو کردهاند؛ مقصر دانستن مردم در انتخابی که سالهای 92 و 96 انجام دادهاند. این جریان تا قبل از این دو فاز دیگر در این راستا را تجربه کرده بود؛ فاز اول اینکه از همان روز نخست دولت را در مقام متهم همه مشکلات کشور مینشاند و از او پاسخ میخواستند. فاز دوم هم با فشار به مقامات دولتی از طریق استیضاح و برکناری شکل گرفت و نهایتاً به طرح سهباره عدم کفایت شخص رئیسجمهوری رسید. طرحی که همواره با حداقلیترین حمایتها در مجلس مواجه شد اما حکایت از تشنگی این جریان برای به زیر کشیدن دولت داشت. حالا اما برخی از چهرههای این جریان از این میگویند که خود مردم تقصیر اصلی را بر گردن دارند و میبایست در انتخابات سالهای اخیر جور دیگری رأی میدادند.
اکبر ترکان، عضو شورای مرکزی حزب اعتدال و توسعه در گفت و گو با «ایران» در تحلیل این شرایط و این رویکرد معتقد است که ایجاد تردید نسبت به انتخابهای انجام شده توسط جامعه در میان مردم محدود به این دولت نمیماند و میتواند باعث ایجاد تردید نسبت به همه انتخابات این جامعه حتی در چارچوبهای تاریخی شود. چیزی که ترکان آن را خطرناک میداند و معتقد است که در شرایط فعلی نیازی به کنار گذاشتن رقابتها نیست اما باید مناسبات سیاسیون «برادرانه» باشد.
+++
اخیراً شاهد بودیم که برخیها با توجه به مشکلات کشور این مشکلات را متوجه خروجی نهاد انتخابات و صندوق رأی در کشور کردند. فارغ از اینکه این قضاوت چقدر واقعبینانه است به نظر شما چنین رویکردی چه تبعات و تأثیراتی در پی خواهد داشت؟ مضافاً اینکه عامل چنین دست موضعگیریهایی را چه میدانید؟
من اول گفتوگو این هشدار را بدهم که متوجه کردن تمام مشکلات کشور به خروجی نهاد انتخابات میتواند کل نظام و کشور را وارد یک مرحله مخاطرهآمیز کند. درباره چرایی این هم بارها بحث شده. ما باید بالاخره به یک توافق در کشور برسیم که اگر کسی در انتخابات بازنده شد و موفقیت پیدا نکرد بپذیرد که باخته است، نه اینکه در دوره مسئولیت گروه یا فرد پیروز مشغول حاشیهسازی باشد. من درک میکنم و طبیعی است که بازنده یک انتخابات برای دور بعد در پی جبران باشد و بخواهد این دفعه پیروز از میدان بیرون بیاید، اما اینکه برای این هدف خود نهاد انتخابات هدف قرار بگیرد، قابل درک نیست. به هر حال کسانی هم که امروز عموماً این کار را میکنند افراد بی کارنامهای نیستند. یعنی اگر در دولت هم نبوده باشند سابقه آنها در جهتگیریهای سیاسی در چارچوب همین نهاد انتخابات و نتایج آن در ادوار قبلی مشخص است. خب این سابقه هم الان قابل بازخوانی و قضاوت است. این افراد باید دو چیز را بپذیرند؛ اول اینکه خود آنها هم کارنامهای دارند که مشخص و قابل قضاوت است و دوم اینکه در بازی انتخابات حداقل در دور اخیر موفق نبودهاند. برای جبران هم باید بروند فکر کنند که نقطه ضعف آنها چه بوده، مردم چرا نپسندیدند و اینها را جبران کنند و دور بعد وارد رقابت شوند. اشکال این است کسانی که در انتخابات برنده نمیشوند،
ول کن رقابت نیستند که هیچ بلکه رقابت را تبدیل به منازعه میکنند. یعنی اگر در انتخابات یک رقابت میان دو جریان سیاسی بود که اینها یک طرفش بودند، حالا آن را تبدیل به منازعهای میکنند که یک طرف دیگر صرفاً یک جریان نیست، بلکه یک نهاد ملی مثل دولت است. رقابت با فلان نامزد ریاست جمهوری با منازعه با همان فرد در قامت رئیس جمهوری منتخب مردم زمین تا آسمان فرق دارد. در حال حاضر هم آقای روحانی با این مشکل مواجه است که بازندگان انتخابات، البته نه شخصیتهای اصلی آن رقابت بلکه چهرههای حاشیهای انتخابات ولکن معامله نیستند و دامنه رقابت را به از کار انداختن دولت کشاندهاند و این فرصتهای کشور را از بین میبرد.
از کار انداختن دولت به چه معنا و با چه ابزاری؟
اینها مسائلی است که بارها درباره آنها حرف زده شده. مثلاً ما در این بحث موضوع قدیمی نهادهای غیرپاسخگو را داریم که کارکرد حزبی پیدا کردهاند. اما مسألهای که کمتر در حوزه از کار انداختن دولت به آن توجه شده همین بحث حمله به نهاد انتخابات به عنوان نهادی که مولود دولت میباشد، است. این بی اعتبار کردن همزمان دولت و نهاد انتخابات اتفاقاً یک مصداق از کار انداختن قوه مجریه است.
چطور؟
اینکه در افکار عمومی جا بیندازند دولت محل تجمیع بد کارکردیها، مشکلات و عقبماندگیها است و اگر مشکلی وجود دارد، ناشی از انتخاب مردم است نه عامل دیگری، یک جور تخریب اعتماد عمومی است. اعتماد عمومی جایی است که اگر دولت بخواهد کاری بکند باید بر بستر آن باشد و بدون آن نمیشود. مخصوصاً در دوره فشار و تحریم. وقایع دی سال قبل برای چه بود؟ عاملی غیر از اعتمادزدایی از دولت در چشم افکار عمومی داشت؟ اما خطرناکتر این است که اعتبارزدایی از نهاد انتخابات با هدف غلبه بر دولت صورت بگیرد، این اعتبارزدایی از روح نظام است. مخالفان فکر نکنند با این کار مردم را در رابطه با انتخابشان در سال 92 یا 96 دچار تردید میکنند، آنها دارند با این کارها و حرفها مردم و جامعه را نسبت به تمام انتخابهایشان دچار تردید میکنند و این روش اگر مکرر تکرار شود، یک وجه تاریخی و عمیقتری پیدا میکند و به مسائل بسیار مبنایی میرسد.
یعنی شما میگویید که حمله به نهاد انتخابات میتواند تمام نظام را متأثر از خود بکند و تأثیری فراگیر داشته باشد؟
من این گونه شفاف بگویم که از نظر من حمله به نهاد انتخابات و خروجی آن به عنوان وجه جمهوریت نظام، حمله به کلیت نظام است. به نظر من حضرت آقا در بیانیه اخیرشان مهمترین مطلبی که طرح فرمودند ارزیابی از این است که ما در شعارهای اساسی خود در این مدت چقدر موفقیت داشتهایم. شعارهای اصلی ما استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بود. ما در استقلال قطعاً دستاوردهای بینظیری داشتیم. ما در ابعاد مختلف استقلال چه سیاسی، چه اقتصادی، چه فرهنگی توانستهایم به نقاط درخشانی برسیم. کشور در این دوره نشان داد که میتواند در اوج فشار طولانیترین و ناعادلانهترین جنگ قرن را با سرافرازی به پایان ببرد. یا اینکه توانستیم اقتصاد کشور را از حالت وابسته به مرزهای استقلال برسانیم، آن هم در درون کمرشکنترین تحریمها. دستاورد ما در حوزه جمهوریت هم کم نظیر است. معماری کردن نظامی که متکی به آرای مردم است و توانسته در تمام این دوران همه چیز را با رأی مردم پیش ببرد. اینجاست که باید سؤال کرد چرا عدهای میخواهند این دستاورد بزرگ را زیر سؤال ببرند؟ من نمیگویم نمیتوان نتیجه انتخابات را حتی از دیدگاهی انتقادی مورد بررسی قرار داد اما اینکه شرایط نامطلوب را نتیجه خروجی این نهاد بدانیم اشتباه بزرگی است.
ما در این کشور 40 سال است که یک استحکام متکی به مردم داریم. این اتکا اگر یک نمودش امثال راهپیماییهای 22 بهمن باشند اما عینیت و تجلی عملی آن تنها و تنها نهاد انتخابات است. یعنی بقیه نمودهای مردمی بودن نظام ذیل نهاد مهم انتخابات تفسیر و تعریف میشوند. چرا؟ چون یک معیار قابل شمارش و اندازهگیری دقیق است. من معتقدم ما وقتی نهاد انتخابات را بزنیم و خروجی آن را زیر سؤال ببریم، به طور خودکار داریم تجلیهای دیگر مردمی بودن نظام مثل راهپیماییهای ملی را هم میزنیم.
یک وجه اختلاف در کشور ما بر سر نقش دولتهاست. عدهای میگویند مسبب مشکلات کشور دولت است و عده دیگری میگویند دولت همه قدرت را ندارد. قضاوت شما از ارجاع تمام مشکلات به نقش و مسئولیت دولت چیست؟
اگر نظر اینها دولت امریکا باشد من هم میتوانم با آنها موافقت کنم. چون دولت امریکا نه از بعد از انقلاب که سالها قبل از آن به طور مداوم به ما ضربه زده و از هیچ روشی هم فروگذار نکرده است. اما اگر منظورشان دولت ایران است واقعاً جای سؤال دارد که چرا صدمات امریکاییها و مسائلی که آنها برای ما ایجاد کردند را نمیبینند و همه چیز را به دولت جمهوری اسلامی ایران تخفیف میدهند. من از این عده سؤال دارم مگر اپوزیسیون برانداز و معاند هم چیزی غیر از این میگویند؟ ببینید این موضع به نظر من پر از تناقض است. در همین برجام چقدر تناقض دیدیم؛ یک روز میگفتند که با برجام گشایشی نشده و هیچ کس نیامده و تأثیری نداشته، امریکا که خارج شد شروع کردند به فهرست کردن شرکتهای بزرگی که داشتند از ایران بیرون میرفتند. خب مگر خودتان نمیگفتید کسی نیامده، پس اینها که بودند که خارج شدند؟ یک روز میگفتند عاقلانهترین کار ترامپ این است که برجام را پاره کند، وقتی امریکا از توافق خارج شد، گفتند دیدید این دولت بی بصیرت دل به چه دشمنان پیمانشکنی بسته است؟ از این تناقضها زیاد است.
متأسفانه باید گفت که عدهای در کشور دولت را همچنان در این شرایط خطیر و مهم نه در نقش یک نهاد ملی بلکه یک حزب رقیب میبینند و بدتر اینکه برخی دیگر از نهادها را هم در جایگاه حزب خودشان فرض کردهاند. این وضعیت، این حرفها و این سیاستورزی آن چیزی نیست که ما از اتحاد ملی در شرایط تحریم و تهدید نیاز داریم. این ایجاد تقابل و تنازع خطرناک در داخل و بسط دامنه آن به نهادهای ملی حتی در شرایط عادی و معمولی هم میتواند برای یک کشور خطرآفرین و تهدیدساز باشد، چه برسد به ما که وارد یک دوره فشار مضاعف شدهایم، آن هم بعد از چندین سال فشار ظالمانه.
خودتان به عنوان یک فرد نزدیک به دولت و رئیس جمهوری اگر بخواهید منصفانه قضاوت کنید، چقدر از مسئولیت وضعیت موجود را به دولت نسبت میدهید؟
ببینید به هر حال دولت در کشور ما قوه اصلی است و طبیعتاً نقش اصلی را دارد. در کنار آن هم قوا و نهادهای دیگر دارای نقش هستند اما مسأله این است که به لحاظ ساختار قانون اساسی اولاً دولت در کشور ما خیلی از نقشهای حاکمیتی را مانند دیگر کشورها ندارد و ثانیاً امکان موازی کاری و حتی تداخل اجرا هم در کشور داریم. اما من میخواهم بگویم برخی وقتها تأثیر بازی خراب کردنها و به هم زدن برنامهها توسط برخیها خیلی بیشتر از برنامهریزیها است.
در راستای همین توصیفی که از وضعیت بازی خراب کردنها علیه دولت داشتید میخواستم بپرسم به نظر شما این تاکتیک که اصطلاحاً سنگاندازیهای سیاسی بخش عمده آن را تشکیل میدهند آیا به نظر شما معطوف به یک برنامه خاص و از پیش تعیین شده است یا اینکه آن را محصول طبیعی سیاستورزی یک جریان فکری میدانید، بی آنکه هماهنگی مشخصی داشته باشد؟
هر دوی اینهاست. به هر حال این جریان نگاه بسیار جدی به انتخابات 98 و 1400 دارد و آن را برای خودش حیاتیترین برنامه سیاسی امروز کرده است که این در شرایط فعلی کشور یک عیب است. به نظر من ای کاش این جریان در این مقطع و شرایط با یک نگاه ملی وارد عرصه میشد و مسائلی از این دست را برای ماههای منتهی به انتخابات میگذاشت. اما طبیعت این جریان فکری هم هست که در راستای موقعیتسازی برای خودش مهمترین تاکتیکش زدن طرف مقابل باشد، یعنی از طریق یک منطق سلبی عمل میکند که تکیه اصلیاش بر انکار طرف مقابل است نه اثبات خودش. این دو وقتی با هم جمع میشوند میشود همین که شاهد هستیم. یعنی اولویت دادن به اهداف انتخاباتی در شرایطی که کشور نیاز به وحدت دارد و در ادامه سنگاندازی مقابل دولت در شرایطی که کشور نیازمند کارآمدی و افزایش بهرهوری است. همین عده یک کارنامه دارند و آن هشت سال دولت آقای احمدینژاد است. این را نمیگویم که برگردم به آن زمان، این را میگویم که مشخص شود با افراد بیکارنامهای هم طرف نیستیم. دوره آقای احمدینژاد شاید تنها دورهای بود که در بخش اعظم آن تمام قوا و نهادهای کشور یکدست در اختیار یک تفکر بود. دیگر در آن دوره این تفکر چه میخواست که در اختیار نداشت؟ آیا آن هشت سال کارنامه این جریان هست یا خیر؟ خب اینها کشور را با رشد اقتصادی 6 درصد و تورم زیر 10 درصد تحویل گرفتند و علی رغم داشتن بیشترین درآمد نفتی تاریخ ایران، دولت را با رشد منفی 6 درصد و تورم بالای 40 درصد تحویل دادند. همینها میگویند چرا دولت یازدهم وقتش را صرف مذاکرات کرد اما نمیگویند چطور علیرغم همه هشدارها مثل آب خوردن کاری کردند که 6 قطعنامه علیه کشور صادر شد و ذیل بند هفتم منشور سازمان ملل رفتیم. نمیگویند بمباران اقتصاد کشور توسط کالاهای چینی در کدام دولت کلید خورد. خب اینها کارنامه کیست؟ من فکر میکنم باید این افراد یادشان بیاید که ما هنوز با هم برادر و هموطن هستیم. باید یادشان بیاید که اگر خطری متوجه کشور است متوجه همه ما خواهد شد. باید یادشان بیاید که علی رغم همه تفاوتها همه ما کشور و نظام را دوست داریم. مشکل بدسلیقگی سیاسی است، مشکل سهلانگاری و عدم دقت در تشخیص اولویتهاست. من نمیگویم نباید رقابت کنیم، نقد کنیم و به انتخابات فکر نکنیم. من فکر میکنم باید یک بار برگردیم عقب و همه این کارها را برادرانه انجام دهیم. در تحریمها با دولت ایران همنوا شوند نه ادبیاتشان علیه دولت خودمان شبیه دولتمردان امریکایی باشد.
ما باید چند چیز را باور کنیم؛ اول باور کنیم که تحریمهایی بدتر از قبل توسط امریکا شروع شده است. دوم باید باور کنیم که این تحریمها بی خود و بی تأثیر نیستند و نباید آنها را سرسری گرفت. سوم باید باور کنیم که برای عبور از این شرایط وحدت داشته باشیم و اگر همکاری کنیم، قطعاً شرایط را پشت سر میگذاریم. چهارم هم باید باور کنیم که این دولت، فارغ از اینکه در انتخابات چه موضعی داشتیم و چقدر قبولش داریم، الان صف اول اقدام علیه تحریمهاست و نیاز به کمک دارد و نهایتاً باور کنیم که ایجاد تردید و یأس نسبت به انتخابی که مردم داشتهاند مثل گلوله برفی است که میتواند بهمن هولناکی شود.
*********************************