روزنامه کیهان **
حاج قاسم و گام دوم انقلاب
یکی از روزهای منتهی به عملیات سرنوشتساز حلب حاج قاسم سلیمانی رزمندگان را جمع کرده بود و برایشان صحبت میکرد. به آنها میگفت سعی کنید روی پای خودتان باشید. تلاش کنید خَلَف صالحی برای پیشینیانتان باشید و...
در اثنای صحبتهای حاج قاسم یکی از برادران مدافع حرم که ظاهرا حاج قاسم را نمیشناخت از انتهای جمعیت بلند شد و فریاد زد: حاج آقا تو که این قدر ما را موعظه میکنی خودت گروه چندی؟ ما همه مات مانده بودیم. از شدت تعجب و ناراحتی زبانمان بند آمده بود. تا آمدیم خودمان را جمع و جور کنیم و حرفی بزنیم دیدیم حاج قاسم شروع کرد به جواب دادن: من گروه صفر هستم. گریه میکرد و میگفت: من هنوز لیاقت پیدا نکردم...
گروه تروریستی تکفیری داعش شش سال بر گرده مردم مظلوم منطقه سوار شد و شیره جانشان را مکید. صدها هزار کیلومتر مربع از اراضی این کشورها را همراه با هزاران روستا، شهر و مراکز مهم استانی به تصرف درآورد و هزاران کارگاه و کارخانه و زیرساختهای مهم این کشورها از جمله، راهها، پلها، پالایشگاهها، چاهها و خطوط نفت و گاز و نیروگاههای برق و موارد دیگری از این نوع را تخریب نمودند و شهرهای مهمی همراه با آثار گرانبهای تاریخی و تمدن ملی آنها را با بمبگذاری از بین برده و یا سوزاندند.
سردار سلیمانی که بیشک نقش اول جبهه مقابل داعش است وقتی پس از شش سال نبرد نفسگیر با آنها در عراق و سوریه خواست پایان این شجره خبیثه را اعلام کند از همه گفت؛ اما از خودش نگفت. از تلاش مجاهدان افغان و ایرانی و سوری و لبنانی تشکر کرد و نوبت به خودش که رسید خطاب به رهبر انقلاب گفت: حقیر به عنوان سرباز مکلف شده از جانب حضرتعالی در این میدان، با اتمام عملیات آزادسازی بوکمال آخرین قلعه داعش با پایین کشیدن پرچم این گروه آمریکایی – صهیونیستی و برافراشتن پرچم سوریه، پایان سیطره این شجره خبیثه ملعونه را اعلام میکنم و در انتها جبهه شکر به آستان الهی سایید.
وقتی مردم به پاس این مجاهدتهای خالصانه، زبان به سپاس از حاج قاسم گشودند عدهای با عجله به میدان آمدند که پیروزی بر داعش باید در کارنامه ما ثبت شود، مگر نه آن است که بودجه نظامی کشور را دولت میدهد. و البته که مردم فاصله بین پول دادن و جان بر کف گرفتن، فاصله کنج عافیت نشستن و دل به دریای خطر زدن را خوب میدانند.
سردار سرافراز ما وقتی برای سخنرانی به دانشگاه کرمان رفت و دید تصاویرش را در سطح شهر کرمان نصب کردهاند پشت تریبون آمد و با ناراحتی به این کار اعتراض کرد و باز متواضعانه گفت: «من بچه دهاتی هستم، بچه عشایری هستم، بچه فقیری هستم و ظرفیت من این کارها نیست.»
در همان روزها که دیپلماتهای ما در مذاکرات برجام شش دانگ حواسشان به این بود که دکمههای لباسشان را از بالا ببندند یا از پایین تا قواعد دیپلماتیک به هم نخورد و سرگرم نوشیدن قهوه در هتل کوبورگ و هتل اینترکنتیننتال و کجا و کجا بودند حاج قاسم در تنور داغ حلب و موصل و... مشغول جهاد بود. دیپلماتها هر روز در برابر خواستههای غربیها کوتاه میآمدند و حاج قاسم هر روز عزتمندانه کار جهاد را پیش میبرد. آن زمانی که تهدیدات توییتری و پرت کردن خودکار دیپلماتهای ما و جمله معروف «هیچ وقت یک ایرانی را تهدید نکن» شده بود تیتر اول رسانهها و به عنوان نماد عزت ملی در شبکههای اجتماعی دست به دست میشد، حاج قاسم بی سر و صدا داشت قدم قدم داعش را از کشورهای مسلمان و مرزهای ایران دور میکرد و البته نه در تیترِ یک روزنامهها خبری از او بود و نه در شبکههای اجتماعی. وقتی به برجامیان نشان لیاقت و مدیریت عطا میشد کسی نامی از حاج قاسم نمیشنید.
از آن همه هیاهوی رسانهای و برو و بیا و تیتر اول و... تنها نوزاد ناقصالخلقهای به نام «اینستکس» به دنیا آمد و از مجاهدتهای مخلصانه حاج قاسم پاک شدن تمام اراضی دو همسایه مهم و استراتژیک ایران یعنی عراق و سوریه.
وقتی قرار بود مردم ایران محصول حمایتهای جانانهشان از مقاومت را در کنار حضور گرم بشار اسد در تهران جشن بگیرند ماجرای استعفا و نرفته بازگشتن، کام مردم را تلخ کرد و باز هم اجازه داده نشد عظمت کار حاج قاسم دیده شود. اما او که اساسا به دنبال این بازیهای بچهگانه نیست کریمانه از این خطا گذشت و در حمایت از وزیر مستعفی سخن گفت.
حالا پس از شش سال مذاکره و جهاد، طرفداران مذاکره در تلاشند دامان خودشان را از این نوزاد ناقصالخلقه پاک کنند و آن را به یکدیگر پاس بدهند و مجاهدانِ ما، عراق پاکشده از لوث داعش را به ضمیمه احساس دین مردم و مسئولان عراقی به نظام جمهوری اسلامی، تقدیم دولتمردان کردند تا در امنیت کامل با آنها وارد مذاکره شوند و قراردادهای میلیارد دلاری امضاء کنند. از هر دو جملهای که مسئولان عراقی در این مذاکرات به زبان میآورند یک جملهاش تقدیر از نظام جمهوری اسلامی است بابت ایستادگی در کنار مردم عراق در برابر داعش و این مطلب نقش پر رنگ حاج قاسم را در مذاکرات برجسته میکند. دولتمردان ما که از زمین شورهزار اروپا چیزی عایدشان نشد امروز سخت مشغول درو کردن محصولی هستند که حاج قاسم کاشته است و انصافا هم گل کاشته است.
و اما باز اینجا هم آنکه هیاهو دارد همان کسانیاند که سرعت نگارششان در توییتر بالاتر است. و باز سردار سرافراز ما غایب میدان است. مثالِ حاج قاسم، مثالِ کوهنوردی است که پیر از پا افتادهای را کول گرفته است و با سختی به نوک قله رسانده است. پرچم را بر فراز قله زده است و بعد هم متواضعانه پیرمرد را به پرچم تکیه میدهد، خودش پشت دوربین میرود از این افتخار عکس میگیرد و آن را به خبر اول رسانهها تبدیل میکند.
بیجهت نیست وقتی رهبر انقلاب نشان ذوالفقار را به سردار سلیمانی عطا کردند فرمودند: «مجاهدتهای در راه خدا با این چیزها قابل مقابله و قابل جبران نیست... آنچه در برابر مجاهدت در راه خدا وجود دارد و خدای متعال در مقابل تقدیم کردن و روی دست گرفتن جان و مال در راه خدا قرار داده، بهشت است، رضای خدا است.» ایشان مدل شخصیتی حاج قاسم را میشناسد. قدر زر زرگر شناسد...
برای پیمودن گام دوم انقلاب به چنین انسانهایی نیاز داریم. حوزه و دانشگاه و خانواده و آموزش و پرورش باید همت کنند مدل شخصیتی حاج قاسم را تحلیل کنند و نقاط افتراق آن را با مدل شخصیتی دیگران برجسته کنند و برای گام دوم چنین انسانهایی تربیت کنند. اگر در هر کدام از عرصههای اقتصاد و فرهنگ و سیاست و... تعداد محدودی حاج قاسم داشته باشیم قطعا گام دوم را با صلابت و استوار برخواهیم داشت هر چند از دیگران فراوان در این کشور باشند. باید به فرزندانمان بیاموزیم از زاویه دید او به دنیا بنگرند.
حمید وحیدیان
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی **
نسبت جمعه سیاه نیوزیلند با کارنامه سیاه سران غرب
بسمالله الرحمن الرحیم
حمله مسلحانه یک جوان 28 ساله انگلیسی تبار تابع استرالیا به دو مسجد در شهر «کراسیت چرچ» نیوزیلند که 50 کشته و 30 زخمی برجای گذاشت، قبل از هر چیز، گرایش شدید تفکر اجتماعی غرب به نژادپرستی شدید را نشان میدهد. این گرایش کم سابقه در جهان متجدد امروز با قوانین مدون مربوط به حقوق شهروندی و پیشرفتهای شگرف ارتباطات را باید یک پدیده زائیده شده از رفتار غرب دانست.
مهاجم 28 ساله جنایت در نماز جمعه نیوزیلند، گفته است: «می خواستم به مهاجران مسلمان بگویم سرزمین ما هرگز سرزمین شما نخواهد شد. زمین ما متعلق به خود ماست. تا زمانی که یک سفیدپوست زنده باشد، هرگز نمیتوانید به سرزمینهای ما هجوم بیاورید و هرگز جایگزین ما نخواهید شد.» وی که «برنتون تارانت» نام دارد و به «دونالد ترامپ» رئیسجمهور آمریکا بشدت ابراز علاقه میکند، حتی مردم ترکیه را نیز تهدید کرده و به آنها پیام داده «شما در قسمت شرقی تنگه بُسفر میتوانید با آرامش زندگی کنید اما در قسمت غربی اسلامبول جائی را برای زندگی امتحان نکنید و نه اروپا زیرا شما را خواهیم کشت ما به قسطنطنیه (اسلامبول) خواهیم آمد و همه مساجد و منارههای شما را ویران خواهیم کرد.»
این تفکر منحط که نشان دهنده نژادپرستی شدید است، برگرفته از کارنامه دولتهای غربی و عملکرد رسانههای آمریکائی و اروپائی است. درست است که دونالد ترامپ اکنون نماینده تفکر نژادپرستانه در آمریکا محسوب میشود ولی تفاوت ترامپ با سایر دولتمردان غربی اعم از اروپائی و آمریکائی این است که او در ابراز این تفکر منحط، صراحت دارد و دیگران بدون آنکه آن را بروز بدهند همانگونه عمل میکنند که ترامپ میگوید و عمل میکند. رسانههای غربی نیز نماینده و نمایاننده همین تفکر منحط هستند.
کارنامه سیاه استعمار غرب و دخالتهای اروپا و آمریکا در سرزمینهای آسیائی و آفریقائی و چپاول ثروتهای مردم این مناطقی در طول پنج قرن گذشته، سند اثبات این واقعیت است که سفیدپوستان اروپائی، خود را نژاد برتر میدانند و درست مثل همین مهاجم روز جمعه به نمازگزاران در نیوزیلند تمام سرزمینها را متعلق به خود میدانند و سایر ملتها را فقط به عنوان برده قبول دارند. سابقه برده گرفتن سیاهان از آفریقا و استفاده مجانی از آنها در اروپا و آمریکا و شکنجه کردن آنها برای اینکه بیش از طاقت و توانشان برای سفیدپوستان کار کنند، سیاهترین برگهای کارنامه آمریکائیها و اروپائی هاست. قاره آمریکا نیز متعلق به سرخ پوستان است ولی سفیدپوستان انگلیسی و فرانسوی با رفتن به آمریکای شمالی و کانادا، این سرزمینها را به زور و با کشتن سرخ پوستان بومی اشغال کردند و اکنون خود را صاحبان آن سرزمینها میدانند. داستان استرالیا و نیوزیلند هم همین است و جمع بندی این کارنامه سیاه نشان میدهد غرب، هنوز از نظر حقوق بشر در قرون وسطی قرار دارد. رفتار ظالمانه غربیها با مردم آفریقای جنوبی که نلسون ماندلا نمونه بارز آنان بود، برای نشان دادن وحشی گری سفیدپوستان اروپائی کافی است.
حکام آمریکا و اروپا برای ادامه تسلط ظالمانه بر کشورهای اسلامی و ضربه زدن به اسلام در سالهای اخیر، داعش و القاعده و طالبان را به وجود آوردند که عامل مستقیم تروریسم غربی در کشورهای عراق، سوریه و افغانستان هستند و هنوز هم از حمایت غرب برخوردارند. برنامه اسلام ستیزی که یک توطئه ضد فرهنگی و ضدحقوق بشری است، ریشه جنایت جمعه 24 اسفند نیوزیلند است. آن جوان 28 ساله سفیدپوست مسیحی انگلیسی تبار، پرورش یافته فرهنگ استعماری و نژادپرستانه غرب است و به همین دلیل، در این پرونده سیاه، سران کشورهای غربی و متولیان مسیحیت باید بازخواست شوند. آنها هر چند تلاش میکنند از کنار این جنایت هولناک به راحتی عبور کنند، اما وجدانهای پاک انسانها در سرتاسر جهان آنها را مجرم اصلی میدانند زیرا به درستی این واقعیت را درک میکنند که آبشخور جنایت جعبه سیاه نیوزیلند، تفکر نژادپرستانه سران کشورهای غربی و متولیان کلیسا هستند که هیچ نسبتی با تعالیم عیسی مسیح ندارند.
***************************************
روزنامه خراسان**
«تسلیتی» که تروریسم را باز تولید می کند !
نویسنده : امیرعلی ابوالفتح
حمله تروریستی یک نژادپرست به نمازگزاران دو مسجد در نیوزیلند که به کشته شدن 52 تن انجامید ، بار دیگر بحث رویکرد دوگانه به پدیده تروریسم را در افکار عمومی و در سطح رسانه های گوناگون مطرح کرد . این حمله از آن نظر بیش از موارد مشابه قبلی هولناک و تکان دهنده بود که ضارب روی سر خود، دوربینی نصب کرده بود و فیلم تیراندازی به انسان های بیدفاع را زنده روی فیسبوک منتشر کرد تا دیدگان بهتزده بینندگان به شکل زنده، کشتهشدن مسلمانان را تماشا کنند .
با این حال، بر خلاف حوادث تروریستی در اروپا و آمریکا که قربانیان افراد غیر مسلمان و ضاربین مسلمان بودند ، کشتار در دو مسجد مسلمانان شهر کرایست چرچ، موج جهانی از همدردی و تالم را به همراه نیاورد . هرچند سران بسیاری از کشورهای جهان با ارسال پیام های تسلیت برای ملت و دولت نیوزیلند و همچنین همدردی با قربانیان مسلمان، انزجار خود را از این عمل غیر انسانی بیان کردند با این حال ، آن نمایشی که اروپایی ها بعد از حمله تروریستی به دفتر نشریه شارلی ابدو در پاریس بر گزار کردند، برای قتلعام نیوزیلند رخ نداد. در حمله به شارلیابدو، ضاربان افرادی با تبار خاورمیانه ای و با دین اسلام بودند که بر اساس تفکرات انحرافی و غیر اسلامی به تعدادی از روزنامه نگاران فرانسوی حمله کردند. گرچه این نشریه به دلیل توهین های مکرر به اعتقادات دینی از جمله پیامبر عظیم الشان اسلام به شهرت رسیده بود اما حمله به این نشریه از سوی علمای اسلامی و مسلمانان تقبیح شد. سران اروپایی نیز به سرعت به پاریس شتافتند تا بازو در بازوی یکدیگر در خیابان های این شهر رژه روند و تروریسم را محکوم کنند.
اما اکنون به جای 12 فرانسوی مسیحی در پاریس، 52 مسلمان با تبارهای مختلف به شیوه بازی های رایانهای در کرایست چرچ قتل عام شده اند. با این حال، واکنش افکار عمومی در غرب به مراتب ملایم تر است. این موضوع نشان می دهد که واکنش به حوادث تروریستی بیش از این که به تعداد قربانیان یا نحوه کشتار آنان بستگی داشته باشد ، تحت تاثیر نژاد، ملیت و دین ضاربین و قربانیان است. به عبارت دیگر اگر یک فرد با تبار خاورمیانه ای و با نام اسلامی مرتکب تیراندازی شود یا با چاقو به افراد حمله کند یا با خودرو عابران را زیر بگیرد ، رسانه های خبری در همان دقایق نخست از واژه
" حمله تروریستی اسلامگرایان رادیکال " استفاده می کنند اما اگر یک فرد با تبار اروپایی و با اسامی مسیحی نمازگزاران مسلمان را به رگبار ببندد، عبارت " حمله مسلحانه " به کار می رود و این رسانهها از صفت " اقدام تروریستی " تا سرحد امکان پرهیز می کنند.
این تفاوت فقط به حمله هولناک مساجد کرایست چرچ نیوزیلند محدود نیست . در آمریکا ، کشتار لاس وگاس توسط یک آمریکایی مسیحی ، «حمله مسلحانه یک بیمار روانی» خوانده شد و حمله به کلوپ شبانه همجنس گرایان در فلوریدا توسط یک افغان تبار، به سرعت «حمله تروریستی» نام گرفت .
در حالی که تجربیات خونبار 20 سال گذشته نشان میدهد ، تروریسم مرز جغرافیایی و تفاوت های فرهنگی ، نژادی و دینی را بر نمیتابد و همگان را قربانی می کند ، از غربی ها تا شرقیها و از مسیحیان تا مسلمانان. از این رو ، به همان اندازه که یک حمله تروریستی از سوی افرادی با اعتقادات افراطی اسلامی محکوم و منزجر کننده است، حمله تروریستی به مسلمانان نیز نیاز به محکومت مشابه دارد وگرنه با این گونه واکنشهای دوگانه و تسلیت گفتنهای مصلحتی و جانبدارانه در قالب عبارتهای کلی که نشان دهنده نبود عزم جدی سیاستمداران و رسانههای غربی در برخورد ریشهای با پدیده تروریسم نژاد پرستانه راست افراطی است، وقوع حوادثی بهت آورتر از کشتار در مساجد کرایست چرچ در آینده نزدیک در هر گوشه جهان محتمل خواهد بود.
***************************************
روزنامه ایران**
سخنی با مخاطبان همراه و همکاران عزیز
محمد فاضلی
مدیرمسئول روزنامه ایران
(1)
بعد از سه سال خدمت در جایگاه مدیرمسئولی روزنامه ایران قصد خداحافظی از این مجموعه را دارم؛ مجموعهای که با همه فراز و فرودها از صمیم دل در خدمت آن بودهام و امروز هم که قصد خداحافظی از آن را دارم، نه بهدلیل مشکلات متعددی همچون گرانی کاغذ و کمبود آگهی و غیره و غیره است که همه میدانند این روزها روزنامههای ما را تهدید میکند و نه خستگی و احساس ناتوانی در حل مشکلات ،که اهل خستگی نیستم بلکه بهدلیل تغییرات مدیریتی در مجموعه «ایران» است. تغییرات مدیریتی این ضرورت را از نظربنده به وجود آورده که با کنار رفتن و دادن فرصت به نیروهای جدید بتوانم کمک بیشتری به روند فعلی و آینده روزنامه بکنم. بنده بیش از سی و پنج سال در فضای رسانههای خبری نفس کشیدهام و انواع شرایط را از سر گذراندهام. در دوران خدمت سی و پنج سالهام افتخار آموختن از نسل قدیم خبرنگاران قبل از انقلاب را داشتهام و همینطور امکان همراهی و چه بسا رقابت با روزنامهنگاران همنسل خودم را. در این سه سال نیز با بودن در خدمت نسل جوان روزنامهنگاران در روزنامه ایران، هر آنچه توانستهام و داشتهام در اختیار آنان گذاشتهام. امروز که از خدمت عزیزانم در روزنامه ایران مرخص میشوم، بیش از هر زمان دیگری میدانم که چه خطراتی روزنامه نگاری ایران را تهدید میکند. خوب میدانم که مسائل روزنامهنگاری این زمان فقط معیشتی و تهدیدهای شغلی نیست، فقط نبود استقلال کاری هم نیست، فقط تهدیدهای فضای مجازی هم نیست، انتظارات بیپایان متولیان و نیازهای بحق خوانندگان برای هر چه بیشتر دانستن پشتپردهها و شفافشدن روابط سیاسی و اقتصادی و مانند اینها هم نیست. همه اینها هست و اما حفظ مسئولیت و شرافت روزنامهنگاری هم هست؛ اینکه در جهان متلاطم و بیثبات و پرالتهاب کنونی بتوانیم میان این همه شایعه و دروغ و پرگوییهای بیفایده، خبر و گزارش و تحلیلی را به خواننده بدهیم که نه فقط جهان پیرامونش را خوب بشناسد و بفهمد، که روزگارش را چندان سیاه نپندارد که تاریکاندیشان وانمود میکنند و چنان از اخبار بد دلزده نشود که در مسیر تلاشش خللی وارد شود و در نهایت خود را موجودی تک افتاده و بیپناه در میان خبرهای بد ببیند. پس من هم مثل
تک تک روزنامهنگاران مسئول ضمن احساس خطر از شرایطی که در آن به سر میبریم بیش از آنکه نگران شغلی باشم که بیش از سه دهه با آن زندگی کردهام؛ نگران هویت و شرافت آینده شغلی روزنامهنگاری هستم و اما در عین حال امیدوار به مردم ایران، که همیشه در تنگناها بهترین راهها را پیدا کردهاند. پس امروز و بعد از سه سالی که تمام دلم را در روزنامه ایران گذاشته بودم، آن را با این امید ترک میکنم که مشکلات این روزها را پشت سر بگذارد و بشود آن روزنامهای که همه مردم انتظارش را دارند تا من هم در آینده با افتخار بگویم که سهم کوچکی در موفقیتهایش داشتهام و نه فقط خوش باشم که روزی در آن کار کردهام. چنین باد.
(2)
دوستان و همکاران عزیز
اکنون که در آخرین روزهای سال 97 شما را بعد از سه سال همکاری ترک میکنم، خدا را شاکرم که باوجود همه سختیها دوران شیرینی از همکاری با شما را پشت سر میگذارم؛ دورانی با تجربههای تازه از همراهی و همکاری با نسل جدید روزنامهنگاران ایران. بیش از
سی و پنج سال در کار رسانه بودهام زمانی همچون فرزندی در خدمت نسل قدیم روزنامهنگاران قبل از انقلاب بودم و از ایشان آموختهام و خواهان توجه بودهام، زمانی در کنار همنسلهای خودم بودهام و چه بسا با آنان رقابت را تجربه کردهام، سه سال اخیر را هم در کنار شما، نسل تازهنفس روزنامهنگاری بودهام با تجربه تازهای که هیچ کم از عشق پدری نداشته است. از سه سال پیش، با نسل تازهای از روزنامهنگاران کشورم همراه شدم که هم ایدههای تازهای در سر داشتند و هم امید و چشمانداز دیگری پیش رویشان میدیدند. این بود که از شما بسیار آموختم و احساسهای تازهای را تجربه کردم که در دو دوره قبلی کارم نداشتم. دیگر نه احساس برتریجویی داشتم و نه جلبتوجه بزرگان این رشته را میخواستم. در این دوره مهر و محبت را تجربه کردم و چیزی نمیخواستم جز اینکه در کنار شما به رشد روزنامه کمک کنم و شاهد موفقیتهای شما و روزنامه باشم و حالا که آن را ترک میکنم، احساسم دستکمی از ترک خانهام ندارد و جز با عشق نمیتوانم آن را طور دیگری وصف کنم. برای شما و روزنامه ایران روزهای بهتر و سربلندی آرزو میکنم و امیدوارم اگر در این مسیر کاری سهساله از من رفتار ناخوشایندی دیدید و دلخوریای پیدا کردید، بر من ببخشید و مطمئن باشید جز برای مصالح روزنامه و جز به ناگزیر نبوده است.
دوستدار همه شما
***************************************
روزنامه وطن امروز**
«علیرضا قزوه» از دیروز تا امروز
سردار جبهه شعر انقلاب
رضا اسماعیلی: من برای نخستینبار در حوزه هنری با علیرضا قزوه آشنا شدم. آن روزها قزوه شاعری جوان و پرشور بود که با حضور تأثیرگذار خود در جلسات شعر، نگاه تأملبرانگیز شاعران دیگر را به خود متوجه میساخت و همواره شعرهای او مورد توجه و تشویق جمع شاعران حاضر در مجلس قرار میگرفت اما علاوه بر «خوب شعر گفتن» و «شعر خوب گفتن»، آنچه باعث میشد قزوه به عنوان یک شاعر جوان در مرکز توجه قرار گیرد، ویژگیهای اخلاقی او بود؛ ویژگیهایی همچون خونگرمی، شوخطبعی، سادگی، بیادعایی و حاضرجوابی. گاهی نیز بعضی از این ویژگیها- از جمله شوخطبعی و حاضرجوابی- کار دست قزوه میداد و به خاطر سوءبرداشت دوستان، باعث ایجاد کدورتهایی بین او و دیگران میشد. البته قزوه در نخستین فرصت این کدورتها را با دست مهربانی از قلب دوستان پاک میکرد؛ چنانکه امروز نیز- بیش از گذشته- بر این مرام استوار است. نقش قزوه در پیوستن بسیاری از شاعران معاصر به جبهه شعر انقلاب و سرودن شعر برای انقلاب، امام و شهیدان، غیرقابل انکار است. مصداق بارز این ادعا، تلاش او برای انتخاب «منوچهر آتشی» به عنوان چهره ماندگار حوزه ادبیات در همایش «چهرههای ماندگار» صدا و سیما بود؛ انتخابی که با همه حرف و حدیثها، راه را برای همدلی و همزبانی بیشتر جامعه ادبی هموار کرد و این درس بزرگ را به همه ما آموخت که گاهی برای اعتلای شعر و ادبیات کشورمان، باید زخم زبانها را به جان بخریم و از آبروی خویش مایه بگذاریم. این درست است که قزوه شاعری مؤمن، متعهد و آرمانگراست اما این آرمانگرایی، او را در حصار انحصارطلبی و تنگنظری گرفتار نکرده است. تعریف این شاعر روشناندیش از آرمانگرایی، بستن درها و ندیدن دیگران نیست، بلکه تبدیل تهدیدها به فرصت و استفاده از همه امکانات و تریبونها برای تقویت جبهه انقلاب است. بیهیچ تردیدی نام قزوه را نیز باید در کنار نام شاعران بزرگی چون «طاهره صفارزاده»، «علی معلمدامغانی»، «سلمان هراتی»، «قیصر امینپور» و «سیدحسن حسینی» که از پیشاهنگان و طلایهداران شعر اعتراض بودند نوشت و به خاطر سپرد و آن هم نه فقط به خاطر شعر «مولا، ویلا نداشت»، بلکه به خاطر همه شعرهایی که تاکنون سروده است، زیرا از یک منظر میتوان گفت تمام شعرهای او لهجهای حماسی و معترض دارد. اعتراض در شعرهای قزوه چند وجه دارد؛ گاهی اعتراض به تبعیضها و بیعدالتیهای سیاسی و اجتماعی داخلی است، گاهی اعتراض به بیعدالتیهای جهانی، گاهی اعتراض به نفاق و تزویر و دینفروشی بعضی از مدعیان دین، و گاهی نیز اعتراض به خویشتن خویش؛ چنان که در شعر زیر میخوانیم:
ز پا انداخت آخر سرکشیهای هوس، ما را
شبانگه با کدام امید میخوانَد جرس، ما را
به امید رهایی، راه را چون باد میرفتیم
رها میکرد اگر یک لحظه زنجیر هوس، ما را
هوس کم بود، شد رنگ و ریا هم مشکلی دیگر
دعا کن واعظ ما واگذارد یک نفَس ما را
یکی از شیرینترین خاطراتی که از قزوه دارم به سال 1368 و دوران همکاری من با او در روزنامه اطلاعات برمیگردد. در این سال، من نیز بعدازظهرها با سرویس ادبی روزنامه اطلاعات همکاری میکردم و هر روز در تحریریه روزنامه در کنار ویرایش و تنظیم مطالب صفحه «وادی ادبیات»، به قزوه نیز در سامان دادن مطالب «بشنو از نی» کمک میکردم. البته مدیریت و اداره این صفحه با او بود و من تنها دستی از دور بر آتش داشتم. صفحه ادبی «بشنو از نی» روزنامه اطلاعات، یکی از حرفهایترین، مقبولترین و پرخوانندهترین صفحات ادبی بعد از انقلاب بود که سهشنبهها چاپ میشد. بنیانگذار و مسؤول این صفحه، همچنان که اشاره کردم شاعر متعهد، توانمند و خوشنام معاصر، علیرضا قزوه بود که به خاطر برخورداری از سعه صدر شاعرانه و تسلط و اشراف بر حوزه ادبیات معاصر، با دایر کردن بخشهای متنوع و جذاب در این صفحه، همه سلیقهها و ذائقههای ادبی را به همکاری با این صفحه وسوسه کرده بود. نقد ادبی، مصاحبه، ترجمه، معرفی کتاب و چاپ تازهترین و شاخصترین نمونههای شعر معاصر ایران، از جمله بخشهای خواندنی و پرطرفدار این صفحه ادبی بود.
متأسفانه بعد از تعطیلی این صفحه و تا به امروز، هیچ صفحه ادبی دیگری نتوانسته است جای خالی این صفحه را در میان نشریات پر کند و انتظارات و مطالبات جامعه ادبی امروز را برآورده سازد. جان کلام اینکه «بشنو از نی»- به دور از هرگونه تعارف و اغراقی- در تاریخ چاپ صفحات ادبی، همچنان به عنوان یک پدیده غیرقابل تکرار باقی مانده است.
دایره نواندیشی و خلاقیت قزوه، فقط محدود به شعر نیست، به جرأت میتوانم بگویم او در طول 4 دهه گذشته، در تمام عرصههایی که ظاهر شده، خوش درخشیده است. هنوز سالهای حضور پرنشاط او در حوزه هنری را به یاد دارم که چگونه با انگیزه بالا و سختکوشی تمام، برای شناسایی و جذب شاعران جوان و چاپ آثارشان خود را به آب و آتش میزد. همینطور، اصحاب فکر و فرهنگ، خاطره حضور ماندگار او در روزنامه اطلاعات و مدیریت صفحه «بشنو از نی» را که سالها عرصهای پویا برای تعامل و هماندیشی شاعران معاصر بود، فراموش نکردهاند.
زمانی هم که مسؤولیت برنامهریزی و مدیریت «دیدارهای سالانه شاعران با رهبری» به دوش قزوه گذاشته شد، او با هوشمندی تمام تلاش کرد از این فرصت ناب و نایاب برای تثبیت ادبیات انقلاب و معرفی شاعران متعهد، شناسنامهدار و جریانساز استفاده کند تا از رهگذر این دیدارها، کاروان شعر و ادب انقلاب در مسیر باروری و بالندگی بیشتر حرکت کند و زمینه رشد و اعتلای شعر باشکوه پارسی- بیش از پیش- فراهم شود.
حضور کوتاهمدت قزوه در مقام دبیری شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز از دیگر عرصههایی بود که او توانست به خوبی در آن قابلیتها و توانمندیهای مدیریتی خویش را به فعلیت درآورد و با ارائه و اجرای طرحهای کلانی چون چاپ آبرومند مجموعه کتابهای گزیده اشعار شاعران معاصر در شمارگان قابل توجه و بنیانگذاری «جشنواره بینالمللی شعر فجر»، راه را برای تکریم شعر و شاعران و معرفی شعر انقلاب به جهانیان هموار کند.
اجرای این 2 طرح بزرگ- بی هیچ مبالغهای- شعر انقلاب را از حالت انفعال و شاعران را از پیله انزوا بیرون آورد بویژه برگزاری همایش شاعران ایران و جهان که یکی دیگر از دستاوردهای بزرگ برگزاری جشنواره بینالمللی شعر فجر بود، راه را برای تعامل بیشتر شاعران ایران با شاعران جهان فراهم کرد که این دستاورد کمی نیست. هر چند مدت زمان حضور قزوه در مقام دبیری شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خیلی کوتاه بود ولی اتفاقاتی که در همین مدت کوتاه و به واسطه حضور تأثیرگذار او در عرصه ادبیات افتاد، آنچنان بزرگ بود که همه چشمها را خیره کرد و زبان جامعه ادبی ایران را به تحسین و آفرینگویی گشود. اتفاقاتی از این دست که در طول 4 دهه گذشته برای شاعران به آرزویی محال و دستنیافتنی تبدیل شده بود، به همت این شاعر دردآگاه روزگار ما رنگ واقعیت گرفت و امروز به برکت آن خطشکنیها، گامهای بلند دیگری توسط مسؤولان در مسیر باروری و بالندگی ادبیات و رشد و اعتلای زبان پارسی برداشته میشود که این تلاشهای خجسته، جامعه ادبی ایران را به آیندهای روشن امیدوار کرده است.
***************************************