عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در نامهای خطاب به سعید حجاریان تئوریسین اصلاحات بیان داشت: شما نیز مانند برخی دیگر از نیروهای تندرو اصلاحطلب به دنبال آشکار و عادی ساختن ارتباطات با دوستانتان در خارج کشورید و تصور میکنید این بر عرض و طول جریان شما خواهد افزود.
همچنین در این نامه ضمن دعوت به یک مناظره تاکید شده است: چگونه میتوان پرچم امنیت بخشی به جامعه را به دوستان شما بسپارند که گاه در برابر گردنکشیهای آمریکا مردم را به ذلت دعوت نموده و گاه بر طبل جنگ کوبیدهاند.
متن این نامه بدین شرح است:
باسمه تعالی
جناب آقای سعید حجاریان
با سلام؛
مکتوب اخیر شما تحت عنوان «مقاومت در برابر ترامپ» را هر چند با انگیزه پررنگ انتخاباتی یافتم، اما از آن جا که میتواند زمینه تأمل در تجربیات تاریخی مبارزات ملت عزیزمان را فراهم آورد مبنای بحثی دو سویه قرار میدهم. امیدوارم متقابلاً به چنین دعوتی لبیک گفته شود.
ملت ایران نه به دلیل لحاظ کردن «فضای جهانی» و «رویکرد های موجود»، بلکه متأثر از آموزه های دینی و اخلاقی خود همواره صلحطلب بوده وخواهد بود، هرچند که جنایات مستشاران آمریکایی و اسرائیلی را در دوران پهلوی دوم در قبال مردان و زنان این دیار هرگز فراموش نخواهد کرد.
این شبکه مستشاری ره آورد مشت آهنین، با تسلط بر همه شئون این ملت، از هیچ ضدیتی همچون غارت ثروت ، نقض حاکمیت ملی و تمامیت ارضی و...فرو گذار نکرد؛ فاجعه آمیزتر آن که برای حفظ چنین شرایطی از طریق سازمان مخوف«ساواک»، استقلال طلبان و آزادیخواهان را به بدترین وجهی قلع وقمع می کرد، اما این ملت بعد از پیروزی بر استبداد و سلطه در کمال آرامش به این جنایتپیشگان فرصت خروج داد. حتی شخصیتی چون آیتالله بهشتی در محل تجمع آنها در هتل آزادی برای انتقال به فرودگاه حضور یافت تا این مستشاران در امنیت کامل ترک این دیار کنند. تاریخ، این میزان بخشش برای برقراری صلح دریک انقلاب مردمی را کمتر به خود دیده است.
پاسخ واشنگتن به چنین مروت و آزادگی چه بود؟ اقدام به کودتاهای متعدد و البته ناموفق، تحریک همسایگان به جنگ با ایران با هدف تجزیه مناطق نفتخیز و...
البته این ملت صلحطلب دارای آرمانهایی است که آن را نیز از آموزههای دینی خود کسب کرده است؛ بر همین اساس در چهار دهه گذشته در برابر زیاده خواهیهای آمریکا برای احیای مجدد شرایط دوران پهلویها به شدت مقاومت کرده است؛ به عبارتی، نه سازش و تسلیم را میپذیرد و نه جنگ طلب است؛ البته تقویت توان دفاعی با هدف بازدارندگی سلطهطلبان نژادپرست از مرعوبسازی با استفاده از ابزارهای سرکوب مقوله دیگری است. با چنین راهبردی، ملت ایران روز به روز قدرتمندتر و بیمیل به جنگ یا مصالحه با نیروهای شیطانی ای شده که ترامپ نمادی از آن است.
حتی در مورد برچیده شدن پایگاه نژادپرستان صهیونیست در فلسطین اشغالی راهکار رجوع به آرای صاحبان این سرزمین ارائه شده است تا همه فلسطینیان مسیحی، یهودی و مسلمان فرصت یابند نظام سیاسی خود را تعیین کنند؛ البته در این صورت بهطور قطع رژیم جعلی اسرائیل به عنوان پایگاه نژادپرستان محو خواهد شد.
بر خلاف تعریف شما از «مقاومت» که به نوعی رقابتهای سیاسی درونساختاری در آمریکا را نیز در این قالب ارائه می دهید، مقاومت ریشه در دشمنشناسی دارد. انقلاب اسلامی اگر از ابتدای دهه 40 در مسیر تبیین دقیق قدرت اصلی تهدیدکننده استقلال ایران قرار نمی گرفت هرگز نمیتوانست آمریکا را دو دهه بعد با راهبرد مقاومت از ایران براند.
باز بر خلاف نظر شما، مقاومت در برابر یک ذهنیت شکل نمیگیرد: «قدرت ها... قادر نیستند بازی سیاست را آن گونه که در ذهن میپرورانند مدیریت کنند؛ در همین جاست که مؤلفهای به نام مقاومت وارد میشود.»(روزنامه سازندگی، 6تیر 98،ص2) از قضا مقاومت از روی شناخت در برابر آمریکا بعداز کودتای 28 مرداد هنگامی شکل گرفت که حتی یک دهه بعد از این سرکوب با مشت آهنین، واشنگتن توانست انگلیس را با همه امکانات و تجربیاتش به پذیرش سروری خود در ایران وادارد.
ازاین مقطع توانستیم دشمن اصلی را به اقشار مختلف جامعه معرفی کنیم و بهتدریج مقاومت را حول تهدید بالفعل شکل دهیم؛ بنابراین بدون شناخت قدرت شیطانی مسلط، مقاومت نمیتوانست معنا پیدا کند.
در تاریخ مبارزات ملت ایران علیه استبداد و سلطه بیگانه (که هم در دوره پهلوی اول و هم پهلوی دوم از طریق کودتا حاصل آمده بود) دو خطر داخلی، مقاومت مردان و زنان این دیار را تهدید میکرد؛ اول نگاه برخی نخبگان که قدرت ویرانگر سلطهگران را از طریق مقاومت مردمی صرفاً به صورت محدود قابل اصلاح می دیدند و نه نفی آن؛ لذا با اعتقاد به این که با تعامل میتوانند سلطهگران را به عقلانیت و کاستن از اتکای به استبداد پهلوی ترغیب کنند در مسیر نوعی مصالحه قرار می گرفتند.
دوم جریاناتی که موجودیت خود را با اعلان جنگ مستقیم به آمریکا اعلام میکردند. قطعاً این رویکرد با توجه به توان نظامی قدرت سلطهگر و استبداد وابسته به آن، پای قدرتهای شیطانی بالقوه را در ایران باز میکرد و میتوانست آنان را به تهدیدی بالفعل مبدل سازد؛ زیرا اصولاً بدون اتکا به قدرتهای رقیب آمریکا، مبارزه مسلحانه با سلطه واشنگتن در ایران ممکن نبود. پر واضح است که این دو طیف هر چند متضاد هم مینمودند، اما در واقع امر هیچ یک اعتقادی به راهبرد مقاومت که اتکای آن به توان ملی بود، نداشتند.
در مورد «گفت وگوی تمدنها » به گونهای سخن گفته شده که گویا نژادپرستان حاکم بر جهان شأنی برای ملتهای غیر غربی قائلند. آنان در این چارچوب نیز به دنبال ترویج برتری نژادی خویشاند. طرح این موضوع که جدید هم نبود، صرفاً در تقویت روابط بین ملتها معنا مییافت و هیچ گونه تهدیدی را هم برطرف نساخت، کما این که در سفر آقای خاتمی به فرانسه، کاخ الیزه اجازه داد گروه های تروریستی، روبروی محل اقامت ایشان تجمع کنند و بدترین شعارها را سر دهند. حال از تعاملات تحقیرآمیز« گفت وگوهای انتقادی» که نوعی تسلیم در برابر ادعای برتری آنان برای اصلاح؟! ما بودبگذریم.
خوشبختانه پذیرفتهاید که در برابر ترامپ و زیاده طلبی وی میبایست مقاومت کرد، اما بلافاصله در این رویکرد نیز نگاه منفعتطلبانه موج میزند: «ابر مقاومت» ما در شرایط کنونی از معبر «صلح»، «اصلاح» و« بازگشت به مردم» میگذرد، اما عجالتاً در شرایط کنونی باید اصلاحات را به صلح ترجمه کرد؛ چرا که با این کار، ایران، دمکراسی و اصلاح طلبی اصیل توأمان محفوظ میمانند. کارگزار این راهبرد، نیروی مقاومت صلح طلبی است که از عناصر مستقل خارج از دولت تشکیل شده است و میدانیم که لازم است بخشی از این نیرو درون کشور و بخشی دیگر خارج از کشور باشند. کار ویژه اصلی این نیرو در گام اول ممانعت از بروز جنگ است.» (همان)
در این زمینه باید گفت حتی اگر بپذیریم در شرایط کنونی کشور در آستانه جنگ قرار گرفته است هیچ یک از دلسوزان مطلع، به نیروهای نزدیک به شما برای رفع این تهدید اعتماد نخواهند کرد. متأسفانه با هدف بهره برداری سیاسی و خارج ساختن نیروهای تندرو اصلاحات از انزوا - چه درداخل و چه در خارج- گزینه جنگ که گاهی دشمن برای شکستن مقاومت ملت ایران به رخ میکشد را عامدانه جدی میگیرید، والا در شرایط کنونی حتی بخش اقتصاد که بهسرعت حتی از رجز خوانیها متأثر میشود پیام دیگری را به ما منعکس میسازد.
اما فرض کنیم ترساندن مردم از جنگ مبتنی بر قراین و شواهد واقعی باشد. چگونه میتوان پرچم امنیت بخشی به جامعه را به دوستان شما بسپارند که گاه در برابر گردنکشیهای آمریکا مردم را به ذلت دعوت نموده و گاه بر طبل جنگ کوبیدهاند. البته در این فراز با شما موافقم که باید برای تقویت مقاومت به تودههای مردم که بار اصلی این ایستادگی را بر دوش میکشند توجه بیشتری شود. هرچند این ملت دفاع از کرامت خود را در چهار دهه گذشته هرگز در گرو میزان توجه تصمیم سازان قرار نداده است، اما کسانی که میتوانستند به لحاظ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... قدمی برای این افتخارآفرینان بردارند و برنمیدارند در برابر این عظمت سرافکنده خواهند شد.
آقای حجاریان! شما در این مطلب به گونهای سخن راندهاید که گویا در چند دورهای که دوستان شما سکاندار امور اجرایی و تقنینی بودهاند کارنامه قابل قبولی از نیروهای تندرو این جریان بر جای مانده است. متأسفانه باید گفت یا ذلت تجویز شده است یا جنگ، و هرگز صلح در سایه مقاومت مورد توجه قرار نگرفته است. یادآوری این واقعیت به شما شاید ضرورت نداشته باشد که« صلح در سایه مقاومت» ضمن افزایش هزینه زورگویان، هزینه ملتها را برای نیل به حقوق تضییع شدهشان بهشدت کاهش میدهد و این پیام را به زیاده خواهان منعکس میسازد که این گونه نیست که ظلمی صورت گیرد و سودی به ناحق عاید آید و عواقب آن بهسهولت قابل مهار باشد، بلکه این مقاومت ملتهاست که در نهایت تعیینکننده خواهد بود.
متأسفانه شما همان گونه که در ابتدای مطلب اذعان داشتهاید متأثر از« فضای حاکم» عمل میکنید. به اطراف خود بنگرید! زمانی که چپگرایی بر فضای سیاسی کشورحاکم بود دوستانتان پیشقراول مبارزه با امپریالیسم آمریکا ، و همزمان با فروپاشی بلوک سوسیالیسم و شکلگیری دور نمای جهان تکقطبی با محوریت آمریکا مجذوب لیبرالیسم جهان سرمایهداری شدند؛ این نوسانات که بهسهولت محو شدنی نیست و نمیتواند مبنای اعتماد قرار گیرد!
برای روشن شدن این واقعیت که چه کسانی میتوانستند جنگ وذلت را به عنوان دو تهدید جدی صلح در سایه مقاومتبرای ملت ایران به ارمغان آورند ناگزیر از ذکر مصادیقی خواهم بود. در جریان مسلط شدن طالبان بر افغانستان عواملی به کنسولگری ایران در مزارشریف وارد شدند ودیپلماتهای ایرانی را به شهادت رساندند.
با وجود آن که ماهیت عاملان این جنایت در بدو امر در هالهای از ابهام قرار داشت جناح تندرو دوم خردادی در شورای امنیت ملی کشور جنگ با طالبان را به تصویب رساند ( که البته رهبری چنین مصوبهای را تأیید و امضا نکردند). آن چه صاحب این قلم در ابتدای مدیریت بر مؤسسه تهران تایمز و مدیر مسئولی روزنامه انگلیسی زبان آن، شاهد بودم بازتاب عدم موافقت رهبری با این مصوبه بود.
آیتالله خامنهای در این ایام برای نشستی صمیمانه با دانشجویان به دانشگاه تربیت مدرس رفتند. ایشان در پاسخ به سؤال دانشجویی که از کشیده شدن ایران به سوی جنگ بهشدت ابراز نگرانی میکرد به صراحت اعلام کردند: «نگران نباشید! من نخواهم گذاشت جنگی صورت گیرد.» بنده به دلیل حضور در این جلسه این موضع صریح رهبری را در روزنامه تهران تایمز منعکس کردم. فردای آن روز آقای محسن امین زاده-معاون وقت وزارت خارجه و از اعضای برجسته حزب مشارکت- طی تماس تلفنی با پرخاش و عصبانیت خواهان تکذیب خبر از سوی خود روزنامه شد. پاسخم این بود: چگونه میتوانم خبری را که خود شاهد آن بوده ام تکذیب کنم؟ لذا گفته شد اگر وزارت خارجه رسماً تکذیب کند درج خواهد شد. در نهایت، با بازتاب وسیع خبر تهران تایمز در رسانه های جهان و عدم اعتراض بیت رهبری به انعکاس موضع آیت الله خامنهای بعد از دو روز آقای امین زاده از اصرار خود دست برداشت؛ بدین ترتیب برنامهها برای درگیر کردن ایران با افغانستان تحت سلطه طالبان، با موضع علنی رهبری در برابر مصوبه شورای عالی امنیت ملی نقش بر آب شد. البته بعدها مشخصگردید که آفرینندگان جنایت در کنسولگری ایران هیچ ارتباطی با طالبان نداشتند و برنامه درگیر کردن ایران با طالبان توسط آمریکاییها طراحی واز طریق اطلاعات ارتش پاکستان عملیاتی شده بود. با ذکر این روایت هرگز نمیخواهم اشاره ای به ارتباطات مثلثگونه داشته باشم، بلکه دستکم شتابزدگی و نداشتن عمق بینش سیاسی در این ماجرا کامل روشن و آشکار است. آیا بازیچه آمریکا شدن ذلت نیست؟
مصادیق دیگری که به طور شفاف در تاریخ به ثبت رسیده بیانگرجنگطلبی دوستانتان در برابر آمریکا، عاری از هر نوع حکمت و درایت است. دکتر ولایتی نمونه ای از این تندروی را این گونه روایت میکند: « فضای غالب در مجلس سوم این بود که ما باید به کمک صدام حسین برویم و معتقد بودند که تضاد اصلی ما با عربستان است، نه عراق، بنابر این باید جهت تعارضمان را از عراق به سمت عربستان برگردانیم. یک روز من را در جلسه رسمی غیر علنی مجلس خواستند و در گزارشی اعلام کردند موشکهای آمریکا که از خلیج فارس به سمت عراق شلیک میشود از فضای ایران میگذرد و این تجاوز به فضای ایران است؛ بنابر این باید بدون در نظر گرفتن چیزی وارد جنگ با آمریکا شویم.» (گفت وگو با ویژهنامه تداوم آفتاب، روزنامه جام جم، مرداد1387)
البته لازم به یادآوری است برخی نیروهای بدخیم طیف شما مقاصد دیگری را پی میگرفتند که از آن میگذرم، اما شخصیتهای خوشخیم همچون آقایان محتشمیپور، خلخالی، بهزاد نبوی و... رسماً خواهان ورود ایران به جنگ با آمریکا و حمله به اسرائیل شدند. برای نمونه، آقای بهزاد نبوی در اجتماعی از دانشجویان دانشگاه تهران گفت با وارد نشدن در جنگ با آمریکاییها یک فرصت طلایی برای درگیری با صهیونیستها از دست رفت. جعفر شیرعلی نیا به نقل از کتاب عباس شادلو در این زمینه مینویسد: « شاید برخی از این موضع گیریها برای تحت فشار قرار دادن رهبری و خود را انقلابی تر نشان دادن از ایشان بود و اثبات این که مشی رهبری همچون امام انقلابی نیست. در این میان احمد آقا که نزد جناح چپ و طرفدارانشان اعتبار زیادی داشت به یاری رهبری و دولت آمد ودر اوج درگیریهای لفظی درباره جنگ با آمریکا گفت: هر کس بگوید اطاعت از امام غیر از اطاعت از آیتالله خامنه ای است در خط آمریکاست.» (روایتی از زندگی وزمانه آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی، جعفر شیرعلی نیا، به نقل از کتاب تکثرگرایی در جریان اسلامی، صص 350تا235)
تصور این که اگر جایگاه رهبری در قانون اساسی نبود دوستان شما با نوسانات یکصدوهشتاد درجهای خود چه سرنوشتی را برای کشور رقم میزدند بسیار سخت است. حال چگونه با چنین کارنامهای که صرفاً به مصادیقی از آن اشاره شد، جریان خود را دورکننده جنگ از کشورو سایر کنشگران سیاسی را در پی جنگ و تخاصم ترسیم میکنید؟!
جناب آقای حجاریان! شما نیز مانند برخی دیگر از نیروهای تندرو اصلاحطلب به دنبال آشکار و عادی ساختن ارتباطات با دوستانتان در خارج کشورید و تصور میکنید این بر عرض و طول جریان شما خواهد افزود: «زمانی که چنین نیرویی شکل بگیرد و باور شود، میتواند در روابط داخل و خارج گشایشهای بسیاری پدید آورد و امکان کنشهای مشترک از قبیل نامهنگاری، طومار و... را فراهم کند.» (روزنامه سازندگی، 6 تیر 98، ص2)
دوستان شما در خارج از کشور همچون محسن سازگارا، اکبر گنجی، محسن مخملباف، محبوبه عباسقلیزاده و... علیرغم رفتارهای بسیار نازل سیاسی همچنین عکس یادگاری گرفتن با بوش پسر نتوانستند اعتماد پیش پا افتاده ترین جریانات و گروه ها را جلب کنند. تجدید این پیوندها چه افزوده سیاسی، برای شما خواهد داشت؟ شما به جای دوریجستن از تندرویها و تلاش برای تفاهم با دلسوزان این مرزوبوم در سایر طیف های سیاسی، در مسیر انزوای بیشتر گام برمیدارید؛ زیرا متأثر از«فضای جهانی» و«رویکردهای موجود» عمل میکنید، نه بر اساس اعتقادی ثابت؛ لذا هر نامه و طوماری به لحاظ سیاسی و بال گردنتان میشود.
آیا شما امروز میتوانید از نامه127 نفر از دوستانتان در مجلس ششم که رهبری را در برابر گردنکشی های بوش پسر دعوت به تسلیم میکرد دفاع کنید؟یادتان نرفته است که در آن نامه نیز جنگ وحمله آمریکا قطعی فرض شده بود. از این نامه حتی آقای دکتر روحانی در کتاب «امنیت ملی ودیپلماسی هستهای» خود ابراز برائت میکند.
چرا راه دوری برویم؛ آیا میتوانید از نامه ماه گذشته 225 تن از دوستانتان در یک مناظره دفاع کنید؟ تصور این که چنین رویکردهایی موقعیت شما را در انتخابات پیش رو تقویت کند، خطاست؛ خطاهای گذشته را با خطاجبران نتوان کرد.