پس از ماجرای کشتار مردم در ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ و دستگیری و حبس حضرت امام خمینی (ره)، شاهد تهدید رژیم مردم و روحانیت بودیم که در عمل نتیجه عکس داد و استقامت آنان را بیشتر کرد و حمایت از حضرت امام (ره) روزافزون شد و مرجعیت ایشان را فراگیر ساخت.
در سال ۱۳۴۲ رژیم، برگزاری انتخابات مجلس بیستویکم را تدارک میدید و مطبوعات و رادیو را در خدمت کنگره آزاد زنان و آزاد مردان قرار داده بود و میخواست انتخابات را بدون برخوردی پایان دهد و دوران بیمجلسی را پشتسر گذارد و مسئله بازداشت روحانیون و مقاومت ایشان مشکلی بود که باید حل میکرد و از بنبست خارج میشد.
در عین حال آزاد گذاشتن خمینی بزرگ هم خطری مستقیم و فوری داشت. اگر از زندان آزاد میشد قطعاً در آن شرایط تظاهرات، اجتماعات و افشاگریها توسعه مییافت و چیزی را که رژیم از آن وحشت داشت بهوجود میآورد؛ بنابراین دولتمردان حاکم، مصلحت چنان دیدند که رهبر مبارزات را اسماً و رسماً از زندان آزاد کنند، ولی عملاً در محاصره نگهدارند و تماس با مردم را ممنوع کنند و فعالیت ضدشاه را متوقف سازند و در اینجا است که ما به جریان جمعه ۱۱ مرداد سال ۱۳۴۲ (۱۲ ربیع الاول سال ۱۳۸۳) میرسیم.
رئیس سازمان امنیت وقت «پاکروان» مأمور این تغییر وضع میشود، در پادگان عشرتآباد با امام (ره) ملاقات و آزادی ایشان را اعلام میدارد؛ و در ضمن میافزاید: «اکنون که آزاد میشوید لازم است به عرض برسانم که سیاست، یعنی کلک و نیرنگ سیاست، یعنی دروغ و تزویر، سیاست یعنی حقهبازی و خلاصه سیاست، یعنی پدر سوختگی و این کارها مربوط به ما است و مرجع روحانیت نباید خود را به این امور آلوده سازد و در سیاست دخالت کند.» و پاسخ میشنود «ما در سیاستی که شما معنا میکنید از اول هم دخالت نداشتهایم!»
به هر حال در همان روز امام (ره) را به خانهای مربوط به ساواک در داودیه منتقل میکنند. راه داودیه تحت کنترل قوای انتظامی بود، اما هنوز ساعتی از این انتقال نگذشته بود که سیل جمعیت بهسوی داودیه سرازیر شد و ترافیک سنگین، راهنمایی را با مشکل مواجه ساخت.
علمای مهاجر که در تهران اجتماع کرده بودند بههمراه روحانیون تهران وقایع ۱۵ خرداد را برای امام (ره) تشریح کردند و اطلاع از آن قیام امام (ره) را بهسختی تکان داد و در مقابل انبوه جمعیت فریاد کشید: «آخر من با این احساسات چه کنم» و آنگاه گریست تا آن روز کسی ایشان را در این حد منقلب ندیده بود. اطلاع از کشتار ۱۵ خرداد برای امام (ره) ضربه سختی بود.
هجوم توأم با احساسات گرم مردم به اقامتگاه امام (ره) قابل تحمل برای حکومت نبود. ساواک بلافاصله تصمیم گرفت منزل را در محاصره مأمورین قرار دهد و از ملاقاتها ممانعت بهعمل آورد و اطلاعیهای به این شرح در جراید درج کند: «طبق اطلاع رسمی که از سازمان اطلاعات و امنیت کشور واصل گردیده است، چون بین مقامات انتظامی و حضرات آقایان خمینی و قمی و محلاتی تفاهمی حاصل شده که در امور سیاسی مداخله نخواهند کرد و از این تفاهم اطمینان کامل حاصل گردیده است که آقایان برخلاف مصالح و انتظامات کشور عملی انجام نخواهند داد، علیهذا آقایان به منازل خصوصی منتقل شدند!»
دولت با این اعلامیه میخواست به مردم بگوید که اقامت امام (ره) در داودیه به این معنی نیست که اجتماعات سیاسی تشکیل شود، بلکه ارفاقی است که بهدنبال تفاهم و تعهد انجام گرفته و اساس آن عدم دخالت در امور سیاسی است، اما بلافاصله عکسالعمل شدیدی در برابر صدور این اطلاعیه در جامعه روحانیت ملاحظه میشود. بازتاب ادامه حصر امام (ره) آنطور نیست. آنطور نیست که دولت در بنبست قرار گیرد، چراکه توده مردم پس از اعلام آزادی امام (ره) آرامش یافتند و تصور کردند امام (ره) مصلحت را در سکوت تشخیص داده و فعلاً انزوا اختیار کرده است و برنامه حکومت برای حدود ده ماه بهخوبی بهموقع اجرا درآمد. رژیم حاکم امام (ره) را تحتنظر و دور از مردم نگهداشت، اما چنین وانمود کرد که آزادی از ایشان سلب نشده است و با اینکه پارهای از اعلامیهها واقعیت موضوع را بازگو کردند، این افشاگری در حدی نبود که بتواند توطئه حکومت را از اثر بیندازد و مبارزه را همچنان گرم و در اوج نگهدارد، خصوصاً بعد از آنکه رژیم علمای مهاجر را مجبور ساخت که به محل اقامتشان بازگردند. والبته به قولی هم که به آنها در مورد آزادی مطلق امام (ره) داده بود، عمل نکرد.