بصیرت، گروه فرهنگی - حتما نام این شرکت را شنیده اید؛ شرکتی آمریکایی که طی دههها تبدیل به یک امپراطوری بزرگ شده و توانسته است سردمداری صنعت سرگرمی های خانوادگی را از آن خود کند؛ شرکتی آمریکایی با محصولاتی جهانی برای تمامی فرزندان و خانواده هایشان در سراسر دنیا!
«والت دیزنی» حدود یک قرن است که برای کودکان کل دنیا، فیلم های سینمایی و انیمیشن هایی می سازد که اتفاقا حاوی ارزش ها و سنت های آمریکایی است. جالب است بدانید که شخص والت دیزنی موسس این شرکت 100 ساله، دقیقا سربزنگاه ها نیز با محصولات خود و یا حتی اجرای برنامه هایی تلویزیونی به کمک سیاست های آمریکا می آمده و گاهی سعی می کرده سیاست های کلان آمریکا را با زبانی ساده و گویا برای کودکان تشریح و بیان کند.
والت دیزنی هم آن زمان و هم حالا به شرکت ابرقدرتی تبدیل شده که بسیاری از مفاهیم را در قالب محصولاتی مختص کودکان و نوجوانان ارائه داده و به این ترتیب سعی در کنترل اذهان کودکان و نوجوانان داشته است، اما چرا کودکان و نوجوانان؟
وقتی دشمن خوب می فهمد جه کند!
دلیل این مسئله روشن است؛ مسئولان و مدیران باهوش یک ملت و مملکت به خوبی می دانند که سرمایه گذاری بر روی فرزندان یک کشور، سرمایه گذاری بلندمدتی است که قطعا بسیار خوب هم جواب خواهد داد.
کودکان و نوجوانان و ذهن های آن ها به سان یک مزرعه با خاک مرغوب و در منطقه ای خوش آب و هواست که هر چه در آن کاشته شود، چندین سال بعد با بیشترین محصول برداشت خواهد شد؛ بنابراین چه قشر و رده سنی می تواند بیشتر از آن ها نتیجه بخش باشد؟ به غیر از نسل کودک و نوجوان بر روی چه چیزی می توان سرمایه گذاری کرد تا بتوان در حدی آینده کشور را تضمین کرد؟!
والت دیزنی و امثال آن، به خوبی این مهم را دریافته اند و بنابراین بیشتر از هر چیزی در این راستا هزینه می کنند و اعتقادی هم به هدررفت این هزینه ها ندارند، زیرا در طولانی مدت نه تنها آثار بنیادی آن را دیده اند، بلکه هزینه هایی هم که خرج کرده اند ده ها برابر به این شرکت بازگشته و اینچنین شده است که بعد از 100 سال هنوز هم جز قدرتمندترین ها هستند.
آن ها تنها انیمیشن نمی سازند، بلکه با هر نوع تولیدی، قلوب کودکان و نوجوانان را تسخیر کرده، برندسازی و قهرمان سازی می کنند و بعد به موقع بهره برداری خود را می کنند.
اما متأسفانه در کشور ما رده سنی کودک و نوجوان تنها یک طبقه بندی است که به راحتی از کنارش می گذریم.
همیشه کمترین بودجهها به تولیداتی برای این رده سنی، کمترین امکانات به شبکه های مختص این رده سنی و کمترین اهمیت به محصولات مربوط به این رده سنی اختصاص می یابد، فیلم سینمایی چندین میلیاردی برای بزرگسالان می سازند، فروش هم کم می کنند و باز می سازند اما به نوجوان که می رسد حاضر نیستند بودجه ای مناسب به پروژه ای تعلق بدهند و بعد هم هزاران توقع از فروشش دارند.
هر شبکه تلویزیونی هم که می زنی در هر ساعتی یک سریال برای بزرگسال پخش می کند و زیر برخی می نویسد بالای 14 سال! اما نوبت به کودک و نوجوان که می رسد یا باید کارتون بابالنگ دراز را ببیند و یا سریال آنی شرلی با موهای قرمز که ده ها ورژن آن ساخته شده و اتفاقا تکراری اش را برای کودکانمان تکرار می کنند!
از پیشتازی دهه 60 و 70 تا رخوت دهه 80 و 90
دهه 90 با این همه دبدبه و کبکبه پیشرفت تکنولوژی اش، رو به پایان است، اما در اوج این پیشرفت ها رسانه ملی یک سریال ماندگار برای نسل دهه 80 و 90 نساخت که برایشان خاطره انگیز باشد و ماندگار باقی بماند.
از بچه ها بپرسی، آنچه در ذهنشان به یک برند تبدیل شده است، امثال کارتون السا و پاندای کونگ فو کار و بابا اسفنجی و بره های ناقلا است، حالا اگر از بچه های دهه 60 و 70 بپرسی حداقل یک «کلاه قرمزی» و یک «زی زی گولو» و «علی کوچولو» و «هادی و هدی» به ذهنشان می رسد.
زمانی بهترین و ماندگارترین سریال ها برای کودکان و نوجوان ها بود، از آن ها غافل نمی شدند و گاهی جدی ترین کارهای کارگردانان در این حوزه بود مانندِ «دنیای شیرین»، «بچه های مدرسه همت»، «قصه های مجید» و بسیاری سریال های دیگر که به جز فرزندان، بزرگسالان را نیز مهمان خود می کرد، سریال هایی که هر کدام پر بود از سبک و سیاق زندگی به روش ایرانی و اسلامی و انسانی اش! آن جا حرف اول برای یک دختر خانم ایرانی را السا نمی زد، بلکه قهرمان داستانش یک دختر از جنس های دخترهای ایرانی به نام «شیرین» بود با تمام دنیای قشنگش!
در قصه های مجید، هر آن چه می دیدیم سادگی و صداقت پسربچه ای یتیم بود که لحظات ماندگاری را برایمان به خاطره گذاشت نه بت من که فرسنگ ها با سبک زندگی مان فرق دارد!
در سریال های دهه 60 و 70 قهرمان ها واقعی از میان خود بچه ها بودند نه قهرمان های پوشالی و ساختگی، آن هم تنها با قوه تخیل نویسندگانشان!
اما متأسفانه بیش از یک دهه است که به خاطر نادیده گرفتن نسل نوجوان، در دور باطل دانلود کردن انیمیشن های خارجی افتاده ایم و اگر نبود همین «عمو پوررنگ و امیرمحمد» و «عموهای فیتیله ای»، دستمان بیش از پیش خالی می ماند! این در حالی است که در این وانفسای روزگار، هر کشوری تلاش می کند تا تاریخ و آینده کشورش را به دست همین فرزندانی بگذارد که امروز باید در مزرعه شان آن چه را که می تواند بکارد.
با این اوصاف، باید دید این رخوت تولید و بی حالی برای ابتکار کردن، چه زمانی از رسانه ملی و حوزه سینمایی کشور رخت برمی بندد.