28صفر شهادت پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم، روزی که امت اسلام به راستی یتیم شد و اهل بیت علیهما السلام پشتیبان واقعی خود را از دست دادند.
این واقعۀ دردناک اگرچه قلب مسلمانان را به درد آورد، اما در پس اتفاقات آن، مصیبت فقدان پیامبر گم شد تا تاریخ به واسطۀ سرکشی جمعی در سقیفه و ماجرای ظلم و جفا به دختر و داماد پیامبر، به درستی به این مصیبت نپردازد. چه آنکه از تاریخ چونین بر میآید که گویی مسلماننماهای آن دوره منتظر چنین اتفاقی بودند تا هم به نان و نوای ریاست برسند و از کنار بیتالمال، خود را فربه کنند و هم بغض فروخوردۀ این سالها را به نمایش بگذارند.
آنها با بدترین تعرضها و بیادبیها خاندان پیامبرشان را آزردند و در عمل نگذاشتند که عاشقان و مسلمانان واقعی، به درستی به شناخت این عنصر مهم آفرینش و عزاداری برای این مصیبت بپردازند.
حمله به خانه حضرت زهرا، تعیین تکلیف خودسرانه برای جانشینی رسول اکرم، مصیبت زهرای اطهر(س)، شهادت محسن و ظلم به امیرالمومنین(ع)، که بهراستی کم از رحلت رسول خدا نداشت، این واقعۀ عظیم را کمرنگ کرد تا در این روز به شخصیت والای محمد امین، کودکِ یتیم قریش، که زندگی پر فراز و نشیبش را وقف اعراب جاهلیت کرده بود، کمتر پرداخته شود.
معلوم است که فقدان پیامبری که مهربانی و اخلاق نیکویش، مانند دریایی بخشنده بود و با همان بخشش بیحد و مرز آسایش و آرامش را به مظلومان هدیه کرده بود و در مقابل دشمنان مانند سدی محکم میایستاد، جایی برای پرداختن و به پا داشتن عزا نمیگذاشت.
چرا که او با هیبت و صلابتش دارویی فلجکننده برای منافقان بود و شهادتش سبب شد تا گردنکشان فرصتطلب سر از پناهگاهشان بر آورند تا آنچه را در لوای پیامبر و دینش نتوانسته بودند به دست بیاورند، از بستر تاریک نفاق و دورویی به دست آورند و چه زمانی بهتر از لحظاتی که اهلبیت و پیروان حقیقی، مشغول مقدمات خاکسپاری و عزاداری بر بدن مطهرش بودند.
با رحلت پیامبر (ص)، کینهها بار دیگر مانند زخمی دهان باز کرد و هر چه پیامبر با مهربانی و رافت به آنها هدیه کرده بود، به تلخی مبدل شد و گویی زمان انتقام رسیده بود. آتش زیر خاکستر نفاق که در وجود نحس منافقین نفَس میکشید، روشن شد تا تمام دستآوردهای 23 سالۀ رسول خدا را بسوزاند و تمدنِ رو به رشد اسلام و جریان خروشان غلبه بر شرک را مهار کرده و عقل را به جهل ببخشد تا اسلام ستیزان دو رو به خواستههای شیطانی خود برسند.
هرچند جریانی که شکل گرفته بود، علی علیه السلام را دست بسته به مسجد برد و فاطمه سلام الله علیها را که ام ابیها بود بین درو دیوار قرار داد و ظلمش را در تیر باران پیکر مطهر حسن علیه السلام و سرهای بر نیزه شدهی عاشورا، به نمایش گذاشت، اما این درخت برومند، با آبیاری عاشقان راستین که اسلام را به معنای واقعی دریافته بودند، رشد کرد و به بار نشست.
پیامبر اسلام همان مرد بزرگواری بود که سالها مورد اطمینان و اعتماد مردم مکه و مدینه قرار داشت و همو بود که با وجود آزارهای روحی و جسمی بسیار باز هم مهربانانه راه صحیح زندگی را به مردم جهلزدهی آن زمان و اکنون نشان داد. او احوال مردی را میپرسد که هر روز بر سرش شکمبه شتر خالی میکند و چند روز مریض میشود. با بچهها همبازی و دوست میشود و بارها به یاری همسرش خدیجه سلام الله علیها باری از دوش تازه مسلمانها بر میدارد.
او مردی بود که خود بر روی زیراندازی از شاخههای خرما میخوابید و لباس کتان میپوشید تا همدرد و همراه امتش باشد، همو که همیشه لبخند به لب داشت و با آنکه یارانی جان برکف داشت، کشاورزی میکرد و مایحتاجش را خود تهیه میکرد.
آری محمد(ص) همان مردی که برای تکمیل اخلاق و آراسته کردن آن به نور الهی پا به عرصهی وجود گذاشته بود، مردی که کسی در آن زمان او را به درستی نشناخت و ما هم او را نشناختهایم.