روزنامه کیهان **
ما و آدمخوارها میز مذاکره یا شام؟! / محمد صرفی
اگر از دریچهای تنگ و زاویهای محدود به ترور هفتم آذر در آبسرد نگاه کنیم، آمران و عاملان ترور از ترس پیشرفت هستهای و موشکی ایران، یکی از مدیران ارشد این دستاوردها را ترور کردند تا در این مسیر دستاندازی ایجاد کنند؛ سنگپرانی به قطار. اما اگر دقیق و ظریف و کلانتر به صحنه بنگریم، ماجرا فراتر از ترور یک دانشمند علوم طبیعی است.
این داستان از زمستان سال 57 آغاز شد. کمتر کسی انقلاب اسلامی ایران را میشناخت و درک میکرد که چه رخدادی در حال وقوع است. بهجرات میتوان گفت حتی بخشی از انقلابیون هم علیرغم حضور در بطن ماجرا، عمق آن را درک و پیشبینی نمیکردند امواج این انقلاب چه تاثیری بر پیرامون خود و فراتر از آن خواهد گذاشت. انقلاب اسلامی ایران در دورهای رخ داد که «سیستم جهان» -بر پایه تسلط و استعمار فرامدرن- فارغ از وابستگی به بلوک غرب یا شرق تثبیت شده بود و تصور استقلال و بیرون بودن از این چارچوب آهنین و خشن غیرقابل تصور مینمود.
داستایوفسکی جمله قابل تاملی دارد؛ «اگر خدا وجود ندارد پس همه چیز مجاز است.» انقلاب ایران یکبار دیگر خدا را وارد عرصه جهانی کرد. خدای پیش از انقلاب اسلامی ایران خدای مسجد و کلیسا و کنیسه بود و قدرتش در حد غسل تعمید و غسلهای واجب و مستحب. پرتاب دو بمب اتم و کشتار صدها هزار نفر از سوی آمریکا در جنگ جهانی دوم، یکی از تاریخیترین لحظات مجاز بودن هر چیزی در پی حذف خداست و جایگزینی آن با خدایی که نهایت ظهور و بروزش در حد «ساعتساز» است.
بروز انقلاب «به نام و برای خدا» این معادله به ظاهر تثبیتشده و مقتدر را به چالش کشید. استثنایی و خطرناک بودن انقلاب ایران برای سیستم جهانی (سیستمی که با حذف خدا، برای بهدست آوردن منفعت بیشتر هر عملی مجاز است و وضعیتی را بهوجود میآورد که به قول توماس هابز انسان را به گرگ انسان تبدیل میکند.) را «ژان میشل ورنوشه» -روزنامهنگار، تحلیلگر و پژوهشگر فرانسوی امور راهبردی- در کتاب خود با عنوان «ایران؛ تخریب ضروری» اینگونه تشریح میکند؛ «خصوصیت انقلابی - ملی - اسلامی و راز و رمز مدار ایران است که باید به وضعیت عادی تحول یابد... آنچه به عنوان فوریت ضروری و اجتنابناپذیر در رأس برنامه سیاسی غرب - ایالات متحده/اسرائیل/اتحادیه اروپا -به ثبت رسیده، فراهم ساختن ورود ایران به صفوف لیبرال دموکراسی [جانشین خدا] است... ایران، به مثابه مانع در مسیر سیل خروشانی که از مدرنیته بیرون زده است، باید تخریب شده و از سر راه برداشته شود، مگر اینکه خود به خود دچار فروپاشی یا تسلیم شود: تسلیم سیاسی کامل - تحت تأثیر انقلاب رهبران از بالا و یا تحت تأثیر فشار غیر قابل جلوگیری در خیابان.»
اگر از این زاویه وضعیت امروز و رخدادهای مرتبط را بنگریم تکلیف قضایا از پرونده هستهای گرفته تا FATF و برنامه موشکی و تحریم و ترور و امثالهم روشن میشود. در چنین معادلهای، اوراق کردن بیش از 90 درصد توان هستهای کشور مشکلی را حل نمیکند، کما اینکه تجربه کردیم و دیدیم. محدودسازی قدرت موشکی کشور و دست کشیدن از نفوذ منطقهای نیز مشمول همین قاعده است. البته که چنین شبهتوافقهایی (توافق نامیدن این تحمیلها، غیردقیق و اهانت به معنا و ماهیت کلمات است) یک اثر محتوم دارد و آن هم چند قدم جلو آمدن محور غرب به ازای هر یک قدم عقبنشینی. نمونه بارز آن را میتوان در مواضع دیروز هایکو ماس، وزیر امور خارجه آلمان دید که به صراحت میگوید توافق هستهای 2015 با ایران دیگر کافی نیست و باید به دنبال توافقی جدید و گستردهتر بود!
اینکه عدهای انتظار دارند اتحادیه اروپا و کشورهای آن ترور شهید فخریزاده را محکوم کنند، ناشی از نوعی سادهلوحی و نشناختن صحنه است. رژیم اسرائیل خط مقدم غرب در منطقه ماست. آمریکا و متحدان اروپایی آن به عراق یورش میبرند و پس از آن جوخههای ترور اسرائیلی صدها دانشمند عراقی را ترور میکنند تا کار برادران قاتل خود را تکمیل کنند. هرکس گمان کند ترور آبسرد بدون همکاری اطلاعاتی این سه ضلع صورت گرفته است، سادهلوحی است که میخواهد میان گرگ و شغال و کفتار تمایز قائل شود و وقتی میگوییم همه اینها سر و ته یک کرباسند، باد به غبغب میاندازند و با لهجه آکادمیک و نگاه عاقل اندر سفیه میگویند ببینید گوش گرگ از شغال بزرگتر است و دم کفتار از آن دو کوتاهتر! انگار مسئله بر سر گوش و دم و پوزه این درندگان است نه خوی وحشی آنها.
فخریزاده ترور میشود چون او فقط به ابزار علم مسلط نیست بلکه این تسلط را اهرمی برای حفاظت از انقلابی کرده است که به نام خدا شکل گرفت و مردمی که پای این آرمان و عقیده ایستادهاند. محسن فخریزاده و قاسم سلیمانی تبلور و نماد محصولات مرغوب این شجره طیبه و تنومند هستند. باید آنها را از بین برد و مهمتر از حذف فیزیکی و ترور آنان، ترور شخصیت آنان است که سالها پیش از ترور فیزیکی آغاز شده بود و ادامه خواهد داشت. کسی نباید بداند آنان که بودند، چه کردند و چه میخواستند و جان خود را بر سر کدامین هدف گذاشتند. پس سلیمانی را تروریست معرفی میکنند و فخریزاده را مردی که بهدنبال بمب اتمی بود.
اگر تعارف را کنار بگذاریم آنچه در مقابل خود میبینیم مشتی آدمخوار به معنای واقعی کلمه است. برای کسانی که جنگ و کشتار را برای پیشبرد اهداف اقتصادی و بلعیدن منابع ملتها و کشورها تئوریزه و تجویز میکنند، مگر میشود کلمه مناسبتری از این یافت؟ (آنان که عبارت آدمخوار را برای دنیای غرب تندروی میدانند کافی است برای نمونه جنایات بلژیک در کنگو را مطالعه کنند؛ اگر زن و مرد کنگویی روزانه کمتر از آنچه برایشان تعیین شده بود کائوچو –ماده اولیه لاستیک برای چرخاندن چرخ صنایع بلژیک- برداشت میکردند اعضای بدن خود یا خانوادهشان قطع میشد. راهاندازی باغوحشهای انسانی در کشورهای مختلف اروپایی و آمریکا از این مردم تحت سلطه، خود داستان دیگری است.) آدمخواران شیکپوشی که کشتار مردم عادی را «تلفات جانبی» مینامند و علناً میگویند ترور دانشمند ایرانی برای مذاکره مفید است! آدمخوارها وقتی دعوت به مذاکره میکنند، آنچه چیدهاند میز شام است. بشقابها را چیدهاند و چاقو و چنگالها را تیز کردهاند. کمدی مذاکره آدم و آدمخوار با فقدان دردناک برای یک سو و دهان باز و خونآلود و سیریناپذیر سوی دیگر میز همراه است. مفلوک جماعتی که از این میز انتظار گشایش دارند. جرم فخریزادهها و سلیمانیها آن است که شرافتمندانه و مقتدرانه مقابل این قبیله آدمخوار سینه سپر میکنند و میایستند.
تکلیف ما و قبیله آدمخوارها روشن است و بهنظر میرسد مشکل جای دیگری است. رحمت و رضوان الهی بر روح نادر ابراهیمی آن مرد بزرگ و فهیم که کمتر او را شناختیم و از او گفتیم. سالها پیش او در یکی از آثار ماندگار و گرانبهای خود به نام «بر جادههای آبی سرخ» دست بر نقطهای مهم گذاشت و گفت: «آنچه ما میکشیم، نه مستقیماً از جانبِ اجانب، که از جانب سرسپردگان ایشان است. ارباب اگر نوکر خوشخدمتِ حلقه به گوش نداشته باشد، چگونه میتواند اربابی کند؟
این بیگانه پرستانند که میکوشند سلطه ننگین بیگانه را بر این بهشتِ خدایی، این آب و خاک منحصر، تثبیت کنند و دوام ببخشند و خود سر در آخور اجانب، به علوفه چند روزه، رضا بدهند. این مزدبگیران و خودفروختگانِ نامردند که در هر نهضتی نفوذ میکنند و آن را به اضمحلال میکشانند...»
***************************************
روزنامه وطن امروز**
روزهای تاریک در انتظار تلآویو، واشنگتن و ریاض
سمفونی هلاکت/محمدحسین مهدویزادگان
ترور ناجوانمردانه و شهادت مظلومانه شهید دکتر «محسن فخریزاده»، دانشمند هستهای متواضع و قهرمان کشورمان، دل ملت ایران و حامیان بیشمار محور مقاومت را به درد آورده است. بدونشک نمیتوانیم در این جنایت، چشمان خود را روی مثلث «واشنگتن- تلآویو-ریاض» ببندیم؛ مثلثی شیطانی که پس از فلاکت و شکست در برابر قدرت مقاومت، بار دیگر به ترور و حذف فیزیکی فرزندان پاک این مرز و بوم رو آورده است.
«بنیامین نتانیاهو»، «محمد بنسلمان» و «مایک پمپئو» هر ۳ روزهای سختی را سپری میکنند! وجه اشتراک این ۳ سیاستمدار، «گذشته پرخطا» و «آینده تاریک» آنهاست! از سویی نخستوزیر رژیم صهیونیستی، ولیعهد سعودی و حکومت ابوظبی، چنان با الفبای سیاست بیگانهاند که حتی یادشان رفت نباید تخممرغهای خود را در سبد یک دولت خاص در آمریکا (دولت ترامپ) بگذارند! اکنون بایدن و دموکراتها، به دنبال گاوهای شیرده دیگری در ریاض و ابوظبی هستند! از سوی دیگر، نتانیاهو نیز نسبت به معامله پشتپرده «ائتلاف آبی- سفید» به رهبری «بنی گانتس»، شریک ائتلافی فعلی خود با دموکراتها، اطلاعاتی را به دست آورده و خود را در یک قدمی پرتگاه میبیند!
مایک پمپئو نیز آینده سیاسی مساعدی پیش روی خود نمیبیند! میزان محبوبیت پمپئو در میانگین نظرسنجیهای انجام شده از سوی «موسسه گالوپ»، کمتر از 40 درصد است و حتی برخی طرفداران ترامپ معتقدند وی وزیر خارجهای هزینهساز برای کاخ سفید بوده و از وی به عنوان فردی «ناکارآمد» و «متوهم» یاد میکنند. در چنین شرایطی پمپئو بخوبی میداند حتی در صورت شرکت در انتخابات ریاستجمهوری سال 2024 (در صورتی که ترامپ دوباره وارد میدان نشود)، شانسی برای حضور در مرحله نهایی انتخابات ندارد و از سوی جمهوریخواهان در همان دور مقدماتی پس زده خواهد شد. فراتر از آن، حتی در صورتی که ترامپ بار دیگر به مسند قدرت بازگردد، احتمال دارد به درخواست بسیاری از هواداران خود مبنی بر حذف پمپئو از مسند وزارت خارجه یا پستهای کلیدی دولت، تن دهد! پمپئو بخوبی میداند ترامپ از معامله با دیگران بر سر نزدیکترین دوستان خود نیز ابایی ندارد!
اخیرا شاهد تجمیع این ۳ «سیاستمدار شکستخورده» زیر یک سقف در شهر «نئوم» بودیم! «نئوم» تا مدتی قبل شهر رویاهای بنسلمان در عربستان محسوب میشد! نئوم قرار است در مساحت ۲۶ هزار و ۵۰۰ کیلومتر مربع احداث شود و در آن روباتهای خدمتکار و تاکسیهای پرنده مشغول فعالیت شوند!
با این حال بنسلمان تصور نمیکرد ناچار شود بزودی در این ابرشهر، میزبان سفر مخفیانه نتانیاهو، نخستوزیر رژیم اشغالگر قدس باشد!
آنچه در شهر «نئوم» و در جریان دیدار 5 ساعته «ورشکستگان جدید سیاسی» نواخته شد، مصداق «سمفونی هلاکت» بود! ریاض، تلآویو و واشنگتن در حال تبدیل شدن به کانونهای بحران در نظام بینالملل هستند. البته تا قبل از برهه کنونی، این «بحرانسازی» بیشتر از آنکه خود این بازیگران را درگیر کند، دیگران را مخاطب قرار میداد اما گویا این بار بازی به شکل واقعی خود بازگشته است! «لشکرکشی بیش از هزار شاهزاده سعودی برای کسب قدرت»، «منازعه محافظهکاران و چپگرایان صهیونیست بر سر تصاحب کرسیهای کنست و نخستوزیری» و «شکلگیری دیالکتیک ترامپیسم – آنتی ترامپیسم در آمریکا»، جایی را برای تنفس هیچ یک از مدعیان کسب قدرت در ریاض، تلآویو و واشنگتن باقی نخواهد گذاشت! با این حال پمپئو، نتانیاهو و بنسلمان دوست ندارند نخستین قربانیان این پروسه محتوم در پایتختهای خود باشند!
اکنون دغدغه در آمریکا، اراضی اشغالی و عربستان بر سر آن است که «چه کسی باید زودتر به مسلخ برود». در هر حال، پاسخ این سوال برای کسانی که رصد عمیق و بنیادینی نسبت به تحولات منطقه و نظام بینالملل دارند اهمیتی ندارد! «گفتمان مقاومت» و «اضلاع فکری - نظامی - سیاسی» آن، خود را برای پذیرایی مفصل از همه سیاستمداران صهیونیست، آمریکایی و سعودی آماده کرده است. محور مقاومت اگر میخواست توان خود را صرف ترسیم شکل و شمایل قاتلان آمریکایی، صهیونیست و سعودی، روانشناسی چهره آنها و تفکیک اخم و لبخندهای واقعی و تصنعی آنها کند، امروز در جایگاه فعلی قرار نداشت! بدونشک شهدای محور مقاومت و غیورمردانی که امروز میراث حاجقاسمها، حاجمحسنها و ابومهدیها را بهمثابه امانتی گرانبها بر دوش میکشند، توان خود را صرف تفکیک «گانتس از نتانیاهو»، «بایدن از ترامپ» و «بنسلمان از بننایف» نمیکنند! در گفتمان مقاومت، «دشمن» یعنی «دشمن» و لاغیر! در این معادله، تبصره یا ملاحظهای وجود ندارد. محور مقاومت نهتنها ترامپ، نتانیاهو، پمپئو و بنسلمان را دشمن خود میپندارد، بلکه چشم خود را روی دشمنانی که قرار است با دستکش مخملی و دست چدنی برای چند صباحی در واشنگتن، تلآویو و ریاض بر سر کار بیایند، نخواهد بست. انتقام خون پاک شهید دکتر «فخریزاده» قطعا از مثلث شرارت «واشنگتن- تلآویو- ریاض» گرفته خواهد شد؛ در بهترین زمان و به سختترین شکل ممکن.
برگزاری مذاکرات مثلا مخفیانه اخیر میان نتانیاهو، بنسلمان و مایک پمپئو در خاک عربستان، کاملا از سوی محور مقاومت و تحلیلگران واقعبین قابل پیشبینی و رصد بود. شنیدن سمفونی هلاکت این 3 قاتل مفلوک، قطعا دلنشین است اما نباید فراموش کنیم گوش فرماندهان مقاومت به شنیدن این سمفونی عادت دارد! سمفونی اخیر را نیز در کنار ضجههای «ایهود اولمرت» پس از شکست در جنگ 33 روزه، عزای مشترک آمریکا، رژیم صهیونیستی و سعودی پس از تار و مار شدن تروریستهای داعشی در سوریه و عراق و شکست محور غربی - عربی - عبری در یمن و دیگر نقاط منطقه قرار میدهیم و از آن لذت میبریم! بدونشک این آخرین سمفونی هلاکت دشمنان محور مقاومت در منطقه و جهان نخواهد بود. انتقام خون شهید فخریزاده از آنچه کارشناسان موساد و سیا محاسبه میکنند، عمیقتر، نزدیکتر و سختتر است.
***************************************
روزنامه خراسان**
سایه انصارا... برآبراه جهانی/امیر مسروری
تحولات یمن سرعت فزایندهای به خود گرفته است. انصارا... یمن هفته گذشته برای سومین بار تاسیسات نفتی شرکت آرامکو را به دقت هدف اصابت قرار داد. انصار ا... اعلام کرده موشک کروزی که مسافت 650 کیلومتری را برای رسیدن به هدف طی کرده است، توانایی عملیات علیه اهداف رژیم صهیونیستی را دارد و از دقت بالایی برخوردار است. محاصره یمن در چند سال اخیر راه انتقال تجهیزات به این کشور را مسدود کرده و به هیچ عنوان نمی توان گفت این تجهیزات به روش انتقال و اسمبل تولید شده باشد. به عبارت دیگر امروز انصار ا... یکی از قدرت های موشکی بومی منطقه است و از این منظر تهدید جدی برای عربستان، ائتلاف او و محیط دریایی باب المندب برای کشتیرانی رژیم صهیونیستی محسوب می شود. استفاده از موشک کروز زمین به زمین می تواند حاوی پیام مهمی از جمله در اختیار قرار داشتن موشک های کروز دریایی باشد که از حیث عملیاتی در سال پنجم جنگ بسیار حائز اهمیت است. در شرق یمن نیز انصار ا... دستاوردهای بزرگی در جبهه زمینی داشته است. نیروهای انصار ا... در دو جبهه بزرگ مأرب و الجوف در حال عملیات هستند و توانستند بخش های مهمی از غرب این دو استان را پاک سازی کنند و جاده پشتیبانی مأرب – صنعا را باز پس گیرند. این جاده از این نظر اهمیت ویژه دارد که تنها جاده اصلی و عملیاتی شرق صنعاست که می تواند خطر جدی برای اشغال پایتخت باشد. از طرفی به سبب بیابانی بودن شرق مأرب این احتمال وجود دارد که پس از پاک سازی مأرب عملا انصار ا... به عمان برسد و یکی از مسیرهای محاصره شکسته شود و در نهایت برای اولین بار انصار ا... محاصره پنج ساله را بشکند و برای دریافت کمک های انسان دوستانه و درمانی به طور مستقل اقدام کند. این موضوع شکست رسمی ائتلاف سعودی است. با پاک سازی مأرب عملا استان الجوف ارتباطش با عدن و جنوب یمن قطع خواهد شد و انصار ا... برای تسلط بر مرز عربستان و گذرگاه مرزی الودیعه برنامه ریزی می کند. گذرگاه مرزی الودیعه از این نظر اهمیت دارد که مرکز زمینی پشتیبانی لجستیکی عربستان از نیروهای منصور هادی است. در کنار آن نیروهای تروریستی نیابتی داعش و القاعده را در صحرای حضرموت محاصره می کند و از ادغام این نیروها در نوار شرقی و جولان در استان های مختلف ممانعت به عمل می آورد. فراموش نشود که رسیدن به مأرب می تواند به اندازه پیروزی حلب برای جبهه مقاومت در سوریه ارزشمند باشد. اگر پیروزی حلب معادلات سوریه را تغییر داد، پیروزی در مأرب به همان اندازه می تواند شکست سنگینی به ریاض وارد سازد و او را پای میز مذاکره بکشاند و به بن سلمان شرایط صنعا را تحمیل کند. در غرب یمن نیز عملیات امارات، پسر علی عبدا... صالح و عربستان ناکام ماند و عملا غرب یمن بدون داشتن دستاورد عملیاتی برای عربستان، به زمین سوخته برای بن سلمان تبدیل شده است. دپوی نیروی انسانی، تجهیزات و توان پدافندی انصار ا... به حدی است که مقاومت توانست در دو هجوم به الحدیده طرف متجاوز را متحمل شکست کند و در نتیجه پسر صالح مجبور به عقب نشینی شد. اشراف انصار ا... در بندر الحدیده و نوار شمالی تا صنعا نیز حاکی از اشراف مقاومت بر یکی از مهم ترین آبراه های جهانی یعنی باب المندب است. این اشراف در صورتی که مقاومت بخواهد به اشغالگری جولان یا واکنش های احتمالی پاسخ دهد، بسیار با اهمیت خواهد بود. ناامن سازی باب المندب خسارت بزرگی برای رژیم صهیونیستی است و به گفته کارشناسان اقتصاد این رژیم را دچار اختلال خواهد کرد. از طرفی انصار ا... نشان داد که تنها یک نیروی رزمی نیست. تصاویر منتشر شده در عمق عربستان، حملات به جلسات سران عربستانی و ائتلاف هادی در عدن و مواردی از این دست، قدرت اطلاعاتی و نبرد امنیتی انصار ا... را به نمایش گذاشته است، موضوعی که سبب جذب سران عشایر شرقی به ویژه استان های الجوف و مأرب شده و «منصور هادی» از این ماجرا به شدت عصبی است. در این نبرد انصار ا... به سبب یمنی بودن، شیوه تعامل و آشنایی با جغرافیا دست برتر را دارد و ضربات سهمگینی نیز وارد ساخته است. باید دید در این نبرد انصار ا... قرار است چه برگ برنده ای نشان دهد؟ به نظر می رسد در چند ماه آینده پرونده یمن تغییر مهمی خواهد داشت که می تواند وضعیت جبهه نبرد را به نفع صنعا تغییر دهد و جنگ در این کشور تا حدود بسیار زیادی پایان یابد.
***************************************
روزنامه ایران**
اتاق پژواک/علی ربیعی
دستیار ارتباطات اجتماعی رئیس جمهوری و سخنگوی دولت
در ایــن ۴۰ ســال بــه یاد می آورم که بارها از «برهـــه حســــاس تاریخـــی» صحبـــت کردیم. بدون اغراق با نگاه به شرایط امروز، هیچ دوره و زمانه ای مثل سال های ۹۸ و ۹۹ چنین تعبیری برای ایران بعد از انقلاب مصداق نداشته است. منحنی مسیر حرکت جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۹۹ و در آستانه ۱۴۰۰ در شرایط نقطه عطف قرار گرفته است. می خواهم با دو مفروض بحث را شروع کنم. مسأله امروز ما اقتصاد و سیاست خارجی یا برجام نیست. برجام فیالذاته مسأله ما نیست. هیچ اقتصادی در دنیای امروز بخصوص از ۱۹۷۰ به بعد بدون تعامل مناسب منطقهای و جهانی نتوانسته پویایی داشته باشد، پویایی اقتصاد در کلانترین سطح مرتبط با سیاست خارجی است، اما بهره گیری از روابط خارجی و محیط بیرونی وابسته به مدیریت ظرفیتها و کارآمدی سیاستگذاریهای داخلی است. من با این نظر، اقتصاد و سیاست خارجی را دو حوزه مهم میدانم اما معتقدم مهمترین مسأله ما هیچ یک از این دو نیست.
فرض اول اینکه، سیاست داخلی مسأله اصلی امروز ماست. مسأله ما حتی به رغم مواضع روشن مقام معظم رهبری، همچنان شیوه تعامل، نوع کنش دینفعان سیاسی و فقدان درک مشترک نسبت به مسائل اساسی کشور و راههای نیل به منافع و اهداف ملی و عدم همافزاییهای بین قوهای است. ترتیبات سیاست داخلی به گونهای که امروز تجربه میکنیم، پیشبرنده نیست بلکه فرساینده-کاهنده و در بهترین حالت تداوم بخش وضع فعلی و تکاپوی بقاست. فرض بعدی این است که اگر بخواهیم در سیاست خارجی و عرصه بینالملل از فرصتها استفاده کنیم و بخواهیم کشوری قوی داشته باشیم، محتاج رضایت عمومی مردم در بالاترین سطح هستیم. رضایت مردم، نیرومندترین ابزار بازدارندگی ماست. ما پیش از این و سال های اول انقلاب، با سامان سیاسی که مشروعیت بالایی به همراه داشت، در مقابل بحران هایی مثل جنگ تحمیلی ایستادیم و از آن سربلند بیرون آمدیم. امروز هم یکبار دیگر و البته بیش از هر زمان دیگری به چنان جامعه ای نیازمندیم؛ جامعه ای با مشارکت بالای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، جامعه ای پویا خواهد بود؛ جامعه ای راضی که در آن حکومت شوندگان با برآوردی مثبت و ارتباطی عاطفی با حاکمان در سطوح مختلف، خود را نسبت به تصمیماتی که از سوی آنها اتخاذ میشود، ذیحق بدانند. من از مشروعیتی صحبت می کنم که در آن مردم و حکومت شوندگان، به واسطه اعتماد به نحوه مدیریت حاکمان و ایمان به آنکه آنها در راستای خیر و منافع مردم گام برمیدارند، به مدیران حق حکمرانی در محدوده قانون را میدهند. من امروز رضایت عامه را مهمترین عامل در پیشبرد اهداف کشور در عرصه بینالمللی و اقتصاد می دانم. رضایتی که پشتوانه اجماع سازی و قدرت ملی است.
ما از مردمی سخن می گوییم که در چند سال اخیر تحت بیرحمانه ترین تحریم ها و در معرض جنگ اقتصادی قرار داشته اند. جامعه ای که ترکیبی از تحریم ها و انباشت بیماری های مزمن اقتصاد ایران، به علاوه اشتباهات مدیریتی در چند دهه پیاپی، طبقات آسیب پذیر و حتی متوسط مردم را با معیشت سختی مواجه کرده است. امروز اما به این سختیها نگرانی ناشی از کرونا و سلامت هم اضافه شده و متأثر از تمرکز بسیار شدید عملیات روانی رسانه های خارج از کشور در سه سال گذشته، امید به تحول و رسیدن به سطح زندگی مطلوبی را که حق خود میدانند، کمرنگ می بینند. جامعه ای که از سال ۹۷ به اینسو با آسیب روانی ناشی از نزاع های سیاسی بیشتری نیز روبرو شده است. در سایه این رویدادها، این تلقی از حاکمان به جامعه در حال القاست که آنها یا در حال سوءاستفاده هستند یا در خوشبینانه ترین حالت نمی توانند هیچ کاری برای جامعه خود انجام دهند. این تصویر ناشی از نگرش و رفتارهای حذفی رقیب و به اوج رسیدن نارواداری و به رسمیت نشناختن تفاوت در برداشت ها و تعلقات سیاسی است. منازعه داخلی متضمن منافع ملی ما در عرصه بینالمللی نیست. ما اگر نتوانیم به یک مصالحه داخلی دست پیدا کنیم، نمی توانیم در عرصه بینالمللی منافع مردم را تأمین کنیم. متأسفانه سیاستهایی که این روزها در نتیجه سیاست داخلی ما شکل گرفته، هیچ یک سیاستهای ایجابی نیستند. بنیاد این تصمیمها و رفتارها، جلوگیری، پیشگیری یا تخریب رقیب است. برای مثال، این روزها شاهد تصمیمات سلبی بخصوص درباره برجام و سیاست خارجی هستیم که معلوم نیست چه آیندهای و چه نوع منفعت ملی را هدف خود قرار داده است و بیم آن می رود که ادامه تلاش شتابزده برای ورود به رقابتهای انتخاباتی باشد. این روزها آسیب بسیار جدی که در سیاست داخلی ما هویدا شده، سایه ۱۴۰۰ یا بهتر بگویم شروع زودهنگام رقابت های انتخاباتی ۱۴۰۰ بر تصمیمات سازنده است. اما موضوع به اینجا ختم نمی شود. مسأله دیگر در این ایام درمنازعات داخلی ایجاد زبان و سخن سیاسی غیرفاخر است. من فکر می کنم در هیچ دورهای از تاریخ ۴۰ ساله انقلاب شاهد این سطح از خشونت کلامی در سخن و زبان سیاست نبوده ایم.
بعلاوه، امروز شیوه گفت وگوی برخی صاحبان تریبون در ساختار قدرت به گونهای شده است که انگار عده ای در «اتاق پژواک» نشسته اند. اتاق پژواک جایی است که افراد محدودی در آن گفت وگو می کنند و فقط صدای یکدیگر را می شنوند. اگر همه ما در اتاق های پژواک خود بنشینیم و صدای خود را بشنویم هیچ مسأله ای از مردم حل نخواهد شد. اولویت ما باید فروریختن اتاقهای پژواک باشد. من امروز اتاق پژواک شکل گرفته بزرگی را میبینم که با نوعی حق پنداری و خود برتربینی در هم آمیخته است. این برای سیاست داخلی ما خطرناک است که خودحق پنداری و باطل انگاری دیگران، عرصه را بر عقلانیت گفت و گویی تنگ کند.
از نظر جامعه شناسی ارتباطات، نوع گفت و گوی نخبگان سیاسی در کوتاه مدت بر رفتار و کنش آحاد جامعه در دسته بندی های سیاسی اثر میگذارد. در حقیقت هواداران به نوعی پیروی کلامی و کنشی دست می زنند. من معتقدم امروز ما میبایست سیاست داخلی منسجمی داشته باشیم. انسجام حاکمیت را بالا ببریم تا همراه با ایجاد رضایت در مردم و افزایش اعتماد آنها با یک سرمایه اجتماعی بالا در سال ۹۹ و در آستانه قرن جدید، فرصتهایی که پیش روی ما قرار دارد را از آن خود نماییم. ما برای داشتن ایرانی سربلند در جهان و برای بهره مندی از منافع ملی در فضای بین الملل نیازمند جامعه ای با انسجام داخلی هستیم.
مسائل اصلی ایران امروز فقط با مشارکت عمومی، گفت و گوی اجتماعی و تن دادن همه جانبه و بی قید و شرط به اراده عمومی حل میشوند. وفاقی که برای عبور از مشکلات امروز به سوی آینده ای روشن تر نیاز داریم فقط در چارچوب سیاست داخلی ای بروز می یابد که شفافیت، تناسب اختیار و مسئولیت، تصویر روشنی از منافع ملی، و بازتاب صریح و بیپردهای از منافع عموم ملت ایران در آن جلوهگر شده باشد. فکر میکنم چند موضوع با عنوان مسأله اصلی ایران را به گفت وگوی بزرگ بگذاریم. اکنون روشنفکران و مردم به لطف فضای رسانه ای و ارتباطات آزاد با مهارتی تحسین برانگیز در حال شناسایی و بحث پیرامون مهمترین مسائل کشورمان هستند. اولین کاری که ما در مسیر این گفت و گوی بزرگ باید انجام بدهیم حضور در این مباحثهها و استخراج مطالبات عموم و اندیشمندان و تلاش همراه با گفت و گو برای ارائه پاسخی درخور به این مطالبات است. در این دوران باید بتوانیم در یک انسجام سیاست داخلی و مفاهمه اعتمادساز با جامعه، جایگاه ایران در جهان را ارتقا بخشیم. مردم ایران سه سال است در سختی تحریم مقاومت کرده اند و امروز منتظر آن هستند که نتایج مثبت مقاومتشان را ببینند. من به واسطه ۴۰ سال تجربه زیست سیاسی عمیق در جامعه و سیاست ایرانی، این روزها عمیقاً با این احساس ناخوشایند درگیرم که فرصت ها را به سرعت برق و باد از دست میدهیم. ما راهی به جز درک مشترک از مسائل، ساختارهای سیاسی هم افزا، ایجاد رضایت عامه برای تأمین منافع و امنیت ملی مان در میان جهان پر آشوب نخواهیم داشت.
***************************************
روزنامه شرق **
چه کسانی پای نظامیان را به انتخابات میکشانند؟/احمد غلامی . سردبیر
برخورد محمدباقر قالیباف با حسن روحانی نشان میدهد او از هماکنون خودش را در قامت یک رئیسجمهور میبیند؛ چراکه تحلیلگران جملگی بر این باورند كه در انتخابات 1400 نسبت به انتخاباتهای دیگر، شاهد نوعی واگرایی بین مردم خواهیم بود. البته این امر نهتنها اصولگرایان را نگران نمیکند بلکه مایه مسرتشان است. جناحی که رفتهرفته به سمتی گام برمیدارد که میتوان آن را جناح پیروز روزهای «فترت در سیاست» نامید. هر جناح سیاسی با هر رویکردی نیازمند اعتمادبهنفس و مقبولیت است. اعتمادبهنفس از چهرههای قدرتمند سیاسی به وجود میآید و مقبولیت از حمایت حداکثری مردم. اما اصولگرایان نشان دادهاند برای رسیدن به جایگاههای سیاسی به هیچکدام از این مفاهیم نیازی ندارند؛ چراکه رسانههای اصولگرا هم به آنان اعتمادبهنفس میبخشند و هم این باور را القا میکنند که در بین مردم مقبولیت دارند. این پروپاگاندای رسانهای اگر برای مردم و اصلاحطلبان جعلی و ناکارآمد باشد، برای اصولگرایان اینگونه نیست. آنان آگاهاند كه حامیان این رسانهها نهادهای رسمیاند. شاید چندان بیراه نباشد بگوییم یکی از کارهای مهم این رسانهها القای اعتمادبهنفس و مقبولیت به این جناح سیاسی است. از اینرو بعد از شکست اصولگرایان در انتخابات ریاستجمهوری سال 92 آنان بهسوی «استراتژی انبساطی» گام برداشتند. در این استراتژی ناگزیر شدند چسبندگی خود به نهادهای رسمی و نظامی را افزایش دهند. بنابراین آنان با پیروزی در انتخابات مجلس یازدهم درصدد گسترش این استراتژی برآمده و تلاش کردند پای نهادهای رسمی را به نهادهای انتخابی باز کنند. پس دست به تهییج و دعوت از این نهادها زدند تا آنان را وارد گود سیاست بهمعنای رایج آن کنند. این استراتژی بیش از هرکس به نفع اصولگرایان و منافع نمایندگان سیاسیشان در هر جایگاهی است. با یک پرسش ساده میتوان استراتژی انبساطی اصولگرایان را محک زد و زیر سؤال برد: اگر اصولگرایان از حمایت حداکثری مردم برخوردار بودند، نحوه مواجههشان با نهادهای رسمی و نظامی باز اینگونه بود؟ تجربه دولتهای نهم و دهم کاملا خلاف این را نشان داده است. احمدینژاد با استفاده از همین اعتمادبهنفس و القای مقبولیت که از سوی رسانههای اصولگرا به دست آورده بود، بارها و بارها ناباورانه از خطهای قرمز عبور کرد. دست بر قضا همین جسارت احمدینژاد باعث شد مردمی گرداگردش شکل بگیرند و او دیگر بیاعتنا به ولینعمتان خود و با اتکا به همین مردم به همه چیز پشتپا زند. با گذشت سالهای سال هنوز هم رسانههای اصولگرا ناگزیرند در برابر حملات احمدینژاد، این قدرت برساخته خودشان، خون دل بخورند و مهر سکوت بر لب بزنند. شاید تجربه دولتهای نهم و دهم به این استراتژی انبساطی دامن زده است؛ «حلقه کوچک» از سیاستمداران وفادار با حامیان قدرتمند در پشت صحنه. این حلقه کوچک خود را بینیاز از مردم حداکثری میداند و بیاعتنا به مسیرهای دموکراتیک است. این حلقه به «مردمحامی» اتکا دارد، نه مردم به معنای مردم. مردم به معنای مردم یعنی کسانی که پای صندوق رأی میروند و به نفع جناحی در صندوق رأی میاندازند که الزاما از حامیان آن جریان نیستند. آن اتفاقی که در دور دوم انتخابات 1384 بین احمدینژاد و هاشمیرفسنجانی رخ داد. این اتفاق جرقهای را در ذهن رئیسجمهور پیروز زد که با این مردم چهها نمیشود کرد. اگرچه انتخابات آمریکا هیچ شباهتی به انتخابات ایران ندارد اما حواشیاش درسهای بسیاری برای ما دارد. انتخابات2020 آمریکا نشان داد حتی در کشورهایی با سابقه طولانی دموکراسی بازهم خطر رفتارهای غیردموکراتیک وجود دارد. فوکویاما در یکی از یادداشتهای اخیرش در American purpose چنین تحلیل میکند: توانایی غیرعادی ترامپ در جلب توجه همگان به خودش باعث شد از این انتخابات دیر درس بگیریم.
اگر در آینده تحتتأثیر ترامپ و ترامپیسم نباشیم، باید انتخابات 2020 را با نگاهی روشنتر ارزیابی کنیم. جمهوریخواهان به نفعشان است که به تاریخ بریتانیا، قانون اصلاحیه 1867 (قانون اصلاحی دوم بریتانیا) نگاهی بیندازد. این قانون که به زور بنجامین دیزرائیلی، در آن اصلاحاتی صورت گرفت، حق رأی را گسترش داد و بعد از آن بخشی از طبقه کارگر مرد در انگلستان و ولز توانستند رأی بدهند. تصویب این قانون مخالفت بسیاری از همحزبیهای نخستوزیر را برانگیخت تا جایی که او را خائن به طبقهاش قلمداد کردند. محافظهکاران میترسیدند که گسترش حق رأی برای همیشه مانع پیروزی آنان شود. دنیل زیبلات در کتاب «احزاب محافظهکار تولد دموکراسی در 2017» استدلال کرد كه نقش دیزرائیلی در انسجام دموکراسی بریتانیا حیاتی بود. کارگران رنجیدهخاطر از تبعیض، بعد از بهدستآوردن حق رأی -چیزی که خیلیها میترسیدند منجر به انقلاب مردمی شود و چپها دست بالا را پیدا کنند و اینگونه نشد - به محافظهکاران رأی دادند. اما در سایر کشورها محافظهکاران افزایش حق رأی و انتخاب عادلانه را تهدیدی برای جایگاه خود میدیدند. در آرژانتین محافظهکاران به حمایت از کودتای نظامی در سال 1930 دست زدند و به شیوهای غیردموکراتیک در قدرت ماندند. در آمریکا هم محافظهکاران با چنین وضعیتی روبهرو بودند. ترامپ و محافظهکاران به این باور رسیدهاند که اگر همه رأی بدهند، هیچوقت هیچ جمهوریخواهی در این کشور دوباره پیروز نخواهد شد؛ بنابراین به یک استراتژی ضددموکراتیک دل بستند. اصولگرایان هم با اینکه تجربه موفق پیروزی در دور دوم انتخابات 84 را در کارنامه خود دارند اما بعید است مایل به تکرار آن باشند. آنان ترجیح میدهند شیوهای را به کار ببندند که دستیابی به قدرت و ماندگاری در آن تضمینشده باشد. این دستیابی چه با شیوههای دموکراتیک حداقلی یا حداکثری باشد، دیگر برایشان چندان فرقی ندارد؛ چراکه آنان با به کارگیری استراتژی انبساطی امید دارند نهادهای حامیشان شرایطی به وجود بیاورند تا آنان بدون خطرپذیری به قدرت برسند. حال اینکه این استراتژی تا چه میزان خسارتبار است، فعلا دغدغه هیچکدام از اصولگرایان نیست.
***************************************