روزنامه کیهان **
وقتی شاخه زیتون زمین افتاد/محمد صرفی
«از شما تقاضا میکنم به مردم ما کمک کنید از تبعیدگاه اجباری خود که به وسیله فشار اسلحه، ظلم و ستم و بیداد به آنها تحمیل شده به میهن خویش باز گردیم... در موطن ملی خود آزادانه و با عزت زندگی کرده و از مزایای زندگی به عنوان ملتی واحد بهرهمند شویم... از شما تقاضا میکنم، یاری میطلبم که مردم ما را به استقرار حاکمیت ملی و مستقل همراهی کنید. امروز من آمدهام با یک شاخه زیتون در یک دست و تفنگ رزمنده راه آزادی در دست دیگر، کاری نکنید که شاخه زیتون از دست من رها شود. نگذارید شاخه زیتون از دست من به زمین افتد. نگذارید شاخه زیتون از دست من به زمین افتد»؛ اینها جملات پایانی سخنرانی مفصل یاسر عرفات در نشست عمومی سازمان ملل سال ۱۳۵۳ است.
علیرغم نمایش کمیک عرفات، اسرائیلیها و آمریکاییها بهتر از هر کس دیگری میدانستند که جلد اسلحه عرفات خالی است و میان دو دست این مرد فلسطینی فرقی نیست و اگر شاخه زیتونش بر زمین افتد هم اتفاقی نمیافتد. نهایتاً خم میشود و دوباره آن را برمیدارد و تکان میدهد. همینطور هم شد و این روند تسلیم و سازش در نهایت به قرارداد خفتبار اسلو رسید که خود سرآغاز دور تازهای از تحقیر و تضییع حقوق فلسطینیها شد.
سخنرانی عرفات در حالی انجام شد که رژیم اسرائیل یک سال قبل از آن، در چهارمین جنگ خود با اعراب (جنگ یوم کیپور ۱۹۷۳) نیز پیروز شده بود. تا آن زمان صهیونیستها در جنگ ۱۹۴۸، جنگ کانال سوئز ۱۹۵۶، جنگ شش روزه ۱۹۶۷ و بالاخره جنگ یوم کیپور پیروز شده بودند و کار بجایی رسیده بود که حتی اعراب نیز باور کرده بودند ارتش اسرائیل شکستناپذیر است. این تصور باعث شد تا نابودی رژیم جعلی اسرائیل به آرزویی محال و دست نیافتنی تبدیل شود و ایده مبارزه با آن کم کم جای خود را به پذیرش این رژیم به عنوان واقعیتی غیرقابلانکار و ایده مذاکره و سازش بدهد.
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نقطه عطف و آغازین برگشتن ورق در پرونده فلسطین بود. در حالی که وادادگان و سازشکاران روز به روز و بیش از پیش در گرداب تسلیم فرو میرفتند، به موازات آن جریانی شکل گرفت که مقاومت را سرلوحه فکر و اقدام خود قرار داده و میدانست با شاخه زیتون نمیتوان گله کفتار را رام کرد.
عقبنشینی نیروهای اسرائیل از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ اولین ثمره این نهال بود و البته تا تنومند شدن آن راهی دراز در پیش بود. جنگ ۳۳ روزه لبنان در سال ۲۰۰۶ نقطه عطفی در این میدان بود. هیمنه ارتش تا بندندان مسلح اسرائیل به دست حزبالله در هم شکست و جهان اسلام برای نخستینبار طعم شیرین پیروزی در برابر صهیونیستها را چشید. ارتش اسرائیل دیگر آن ارتش شکستناپذیر و همیشه پیروز نبود. خاورمیانه جدید متولد شده بود، اما نه آن خاورمیانهای که آمریکاییها و اسرائیلیها نقشهاش را کشیده بود و انتظارش را داشتند. دو سال بعد صهیونیستها به غزه یورش بردند و اینبار نوبت فلسطینیهای غزه بود که در جنگی ۲۲ روزه پوزه اسرائیل را به خاک بمالند و نتیجه مقاومت را لمس و کاری کنند که چندین کشور عربی با ارتشهای منظم و یال و کوپال و ادعا نتوانسته بودند از عهده آن برآیند و جز خفت و ناامیدی دستاوردی نداشتند. جنگ ۸ روزه سال ۲۰۱۴ میخ آخر را به تابوت رؤیای شکستناپذیری اسرائیل کوبید.
خیال خامی است اگر کسی در تحولات اساسی منطقه میان آمریکا و اسرائیل تفاوتی قائل باشد. پیروزیهای چهارگانه رژیم اسرائیل در جنگهای قرن بیستم، پیروزی آمریکا نیز بود و اساساً با حمایت همهجانبه واشنگتن در ابعاد مختلف بهدست آمد. اگر قرن بیستم قرن پیروزیهای صهیونیسم و متحدانش بود، قرن بیست و یکم صحنه زوال و شکست آنهاست. علاوهبر آنچه گفته شد، محور عبری-عربی به طور مشخص در چهار جبهه شکستهای مفتضحانهای را پذیرا شده است؛ سوریه، عراق، یمن و بالاخره معامله قرن.
سوریه اولین و اصلیترین این معرکهها بود که برخی تحلیلگران به درستی از آن به عنوان جنگ جهانی کوچک یاد میکنند. آمریکا، اسرائیل، اروپا و برخی کشورهای مرتجع و وابسته منطقه به همراه ترکیه تمام سعی و تلاش خود را کردند تا سوریه را از زنجیره مقاومت حذف کنند. برنامه آنها از براندازی نظامی تا تجزیه سوریه با قوت و قدرت پیگیری شد و کار به جایی رسید که عدهای از سیاسیون در تهران میگفتند کار سوریه و بشار اسد تمام است و جمهوری اسلامی باید به فکر دوران پسااسد باشد. اما اینبار نیز مردانی از جنس مقاومت و ایمان صحنه تاریخ را تغییر دادند و بااذن الله کاری کردند که روی کاغذ و با محاسبات معمول، ناممکن مینمود.
صحنهای که قرار بود به حذف سوریه و شکستن کمر محور مقاومت تبدیل شود، برعکس شد و امروزه، اسرائیل با مخاطرات جدید و مرگباری روبهروست. حزبالله که تا آن روز فقط تجربه جنگ چریکی و در مقیاسی محدود را داشت، اینک به نیرویی تبدیل شده است که میتواند همزمان در چند جبهه دست به عملیاتهای بزرگ بزند. اسرائیلیها بهتر از هرکسی میدانند که حزبالله پیش از جنگ سوریه و پس از آن تفاوتهای عمده و تعیینکنندهای دارد. روی زمین هم نهتنها تهدید نظام سوریه برای اسرائیل تمام نشد
-که شاید اساساً پیش از آن تهدید مستقیم و فوری نبود- بلکه جبههای جدید مقابل صهیونیستها باز شد تا این رژیم جعلی بیش از پیش در محاصره قرار گیرد.
عراقی که قرار بود به سه کشور کوچک و ضعیف تجزیه شود محل تولد حشدالشعبی به عنوان بخشی از ارتش جهانی مقاومت شد. نیرویی که علاوهبر پاسداری از امنیت کشور و مردم خود میتواند به یاری سایر بلوکهای مقاومت نیز شتافته و خود را به مرزهای سرزمینهای اشغالی نیز برساند و در وقت لزوم به ماموریت خود عمل کند.
یمن نیز که گمان میرفت ضعیفترین حلقه از محور مقاومت است و ظرف یکی دو هفته میتوان نسخهاش را پیچید، با پایمردی و مجاهدت رزمندگان انصارالله نشان داد نه تنها چنین نیست بلکه شاید بتوان آن را یکی از قویترین و مستحکمترین قطعات این زنجیره دانست. ضرباتی که مجاهدان یمنی در این سالها به دوستان اسرائیل وارد کردهاند، چنان بینظیر و خردکننده بوده است که حتی آمریکاییها را نیز به عنوان سپر آلسعود، تحقیر کرده است. شکست خوردن از فقیرترین و مظلومترین مردمان منطقه، آخرین چیزی بود که آمریکا، اسرائیل و آلسعود گمانش را میکردند.
معامله قرن محصول این شکستهاست. نمایشی برای پوشاندن تحقیرها و سیلیهای محکمی که برق از چشم جبهه مقابل ربوده است. پس باید حیلهای میساختند. این توطئه، تنها نقاب را از صورت متحدان قدیمی صهیونیستها در منطقه برداشت و با فرونشاندن غبارها، چهره دوستان و دشمنان واقعی فلسطین را آشکار کرد.
البته که این پیروزیها و دستاوردهای تاریخی و بینظیر بیهزینه نبوده است. چه بسیار مبارزانی که در این راه از جان خویش گذشتند و مرد اول میدان و سرسلسله آن مجاهدان راه حق و آزادی فلسطین کسی نیست جز حاج قاسم سلیمانی که حتی دشمنانش نیز اعتراف میکنند که او آینده غرب آسیا را رقم زد و وعده پیروزی نهایی را با خون خویش امضا کرد. شاخههای زیتون باشد برای ترسوها و آنانکه اهل ذلتاند. پرچم پیروزی در دستان ماست.
به قول نبیل ابو عبدو، شاعر لبنانی.
دریا و دشت و رودخانه برای ماست
و چگونه در برابر آتش، مذاکره و معامله کنم
مقاومت خواهم کرد
***************
روزنامه وطن امروز **
بحران در بحران؛ رژیم صهیونیستی در آستانه فروپاشی؟ /مهدی گرگانی
رژیم جعلی صهیونیستی که از ابتدای تشکیل همواره با بحران هویتی و موجودیتی مواجه بوده است، طی سالهای اخیر گرفتار بحرانهای متعدد دیگری نیز شده است؛ بحرانهایی که پایههای این رژیم که روی یک بستر متزلزل بنا شده است را پوسانده و هر لحظه ممکن است آوار شود.
فارغ از بحران هویتی اسرائیل که از زمان اشغال و غصب سرزمینهای فلسطینی، گریبانگیر صهیونیستها بوده، طی سالهای اخیر بحرانهای امنیتی، سیاسی و اجتماعی نیز دامن صهیونیستها را گرفته است به گونهای که حتی کارشناسان و ناظران غربی نیز آن را بدترین بحران تاریخ اسرائیل خواندهاند.
۱- نخستوزیر فاسد و اعتراضات ضددولتی
فساد گسترده بنیامین نتانیاهو و حلقه نزدیک به وی طی سالهای اخیر باعث بروز ناآرامی و شورشهای ضددولتی در سرزمینهای اشغالی شده است.
ماههاست معترضان به طور منظم علیه نتانیاهو تظاهرات برگزار میکنند و خواهان کنارهگیری او به خاطر اتهامات ارتشا، کلاهبرداری و خیانت در امانت هستند. معترضان همچنین به شیوه دولت نتانیاهو در مدیریت پاندمی کرونا اعتراض دارند.
حضور هفتگی هزاران معترض در مقابل اقامتگاه نتانیاهو و ادامه اعتراضات باعث بروز چرخهای از بیاعتمادی و ناآرامی در سرزمینهای اشغالی شده است و به خاطر نفوذ نتانیاهو در قدرت و کند پیش رفتن روند محاکمه، به نظر میرسد این بحرانها حالاحالاها ادامه داشته باشد.
حزب لیکود به رهبری نتانیاهو، شرکتکنندگان در این اعتراضات را نیروهای وابسته به جریانهای چپ اعلام کرده و برخی از رسانههای این کشور را به دامن زدن به تنشهای سیاسی در این رژیم متهم کرده است.
۲- بحران ساختاری و ناکارآمدی رژیم
به دنبال افشای پروندههای فساد نتانیاهو، شکاف عمیقی در میان احزاب کوچک و بزرگ رژیم صهیونیستی به وجود آمده است. بسیاری از احزاب همپیمان حزب لیکود، راه خود را از نتانیاهو جدا کرده و این مساله باعث شکلگیری بحران دیگری در ساختار سیاسی این رژیم شده است. ناکامی حزب لیکود در ائتلاف با سایر احزاب برای تشکیل کابینه سیاسی باعث شده تلآویو طی ۲ سال گذشته نتواند یک کابینه منسجم داشته باشد و رژیم را مجبور به برگزاری ۴ انتخابات پیاپی برای خروج از این بحران کرده است. با این حال بهرغم برگزاری ۴ انتخابات در عرض کمتر از ۲ سال، هیچ حزبی موفق نشده کرسیهای لازم را برای تشکیل یک کابینه مستقل به دست آورد. حتی ائتلاف عجیب «نتانیاهو/ بنی گانتس»، رهبر ائتلاف آبی و سفید برای نخستوزیری دورهای نیز کارساز نشد و به خاطر ریاکاری و فریبکاریهای نتانیاهو و دور زدن گانتس در تصمیمگیریهای مهم و حساس، این توافق نیز از هم پاشید و منجر به برگزاری چهارمین انتخابات در مارس گذشته شد. برگزاری انتخابات چهارم نیز گرهی از کلاف سردرگم رژیم صهیونیستی باز نکرد و نشان داد ساختار سیاسی رژیم دارای مشکلات بنیادین و پیچیده است و بحران ناکارآمدی، بنبست سیاسی این ساختار را هویدا کرده است.
«آونر بن زاکن» استاد دانشگاه و تحلیلگر در این باره میگوید اسرائیل با بحران تاریخیای روبهرو است که فقط با تغییر نظام انتخاباتی میتوان آن را حل کرد. این تحلیلگر صهیونیست همچنین تاکید میکند نظام سیاسی اسرائیل قادر به ارائه راهکار برونرفت از بنبست نیست و اعتراضات گسترده سالهای اخیر نشان میدهد اسرائیل در یک پیکره بیمار محاصره شده و نهادهای آن نیازمند تغییرات ساختاری هستند.
۳- تهدیدهای امنیتی جدید و پیچیده علیه رژیم
در کنار چالشهای سیاسی و اجتماعیای که حکومت تلآویو با آن مواجه است، طی ماههای اخیر زنجیرهای از تهدیدهای امنیتی، نگرانیهای عمیقی را در میان سازمانهای اطلاعاتی، نظامی و جاسوسی این رژیم ایجاد کرده است. هفته گذشته به صدا درآمدن آژیر هشدار در نیروگاه هستهای دیمونا نهتنها این مرکز حساس رژیم صهیونیستی بلکه کل پیکره این رژیم را به وحشت انداخت. صهیونیستها روی دیمونا حساسیت فوقالعادهای دارند و تهدید امنیتی این نیروگاه به نوعی تهدیدی برای کل رژیم صهیونیستی است. موضوع زمانی حساستر شد که تایید شد یک موشک زمین به هوا از سوریه به جنوب فلسطین اشغالی در حوالی دیمونا اصابت کرده است و بدتر از آن پدافند دفاع موشکی رژیم اشغالگر در رهگیری و انهدام این موشک با ناکامی کامل مواجه شده است. شکست پدافند اسرائیل آنقدر سنگین بود که ارتش این رژیم تحقیقاتی را درباره علت ناکامی سامانه دفاعی در اطراف دیمونا آغاز کرده است. قبل از دیمونا نیز انفجاری در یک مرکز امنیتی در مرکز سرزمینهای اشغالی به وقوع پیوست. روزنامه «هاآرتص» در این باره نوشت: این انفجار در یک کارخانه مخصوص تولید تسلیحات پیشرفته از جمله موشک، به وقوع پیوسته است، اما رسانههای صهیونیست، جزئیات بیشتری ارائه نکردند.مخفیکاری، سانسور شدید و مشخص نشدن علت انفجار در یک مرکز موشکی حساس نشان میدهد این انفجار نیز یک چالش امنیتی برای رژیم مجعول صهیونیستی بوده است.
وقوع ۲ مورد آتشسوزی گسترده در نزدیکی فرودگاه بن گوریون و همچنین در یکی از دانشگاههای صهیونیستی در قلب قدس اشغالی که منجر به تخلیه ساکنان اطراف فرودگاه و دانشجویان حاضر در دانشگاه شد نیز از جمله اتفاقات مشکوکی است که طی هفتههای اخیر در سرزمینهای اشغالی روی داده است؛ اتفاقاتی که به دلیل امنیتی بودن، هیچ جزئیاتی از آنها در رسانهها درز نکرده است و نشان میدهد رژیم صهیونیستی با بحرانهای تازه و پیچیده امنیتی مواجه شده است که حتی علت آن را نیز نمیداند- یا به دلایل حیثیتی نمیخواهد عوامل و دلایل آن را اعلام کند- در کنار این موارد، باید به تشدید عملیاتهای استشهادی نیروهای مقاومت و شکست نیروهای امنیتی رژیم صهیونیستی در مقابله با خیزش و مقاومت فلسطینیها طی هفتههای اخیر اشاره کرد. در یک مورد، پس از روزها درگیری و تنش میان فلسطینیها و نظامیان رژیم صهیونیستی در اطراف مسجدالاقصی، نظامیان رژیم صهیونیستی مجبور شدند از یک دروازه مهم مسجدالاقصی عقبنشینی کنند و محدودیتهایی که برای روزهداران فلسطینی ایجاد کرده بودند را به طور کامل لغو کنند.
به نظر میرسد مجموعهای از بحرانهای تاریخی و ساختاری از یک سو و تهدیدهای امنیتی جدید و پیچیده که ماهیتشان با تهدیدهای قبلی کاملا متفاوت است، رژیم صهیونیستی را با بحرانهای لایهلایه و عمیق مواجه کرده است؛ بحرانهایی که تار و پود رژیم را در آستانه ازهمگسیختگی و فروپاشی قرار داده است.
*********************
روزنامه خراسان**
پایان اسرائیل در ۳ نما/دکتر سیدعلی علوی
۷۳ سال از اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی گذشته است. رویایی که رهبران صهیونیست با عنوان از نیل تا فرات مطرح میکردند، اینک به پادگانی تروریستی محصور به دیوارهای بتنی تبدیل شده است. ارتش صهیونیستی که روزگاری طی شش روز ارتش سه کشور بزرگ عربی را در جنگ ۱۹۶۷ میلادی (خرداد ۱۳۴۷) شکست داد، امروز شکست خورده از مبارزان لبنانی در جنگ ۳۳ روزه ۲۰۰۶ و ۲۲ روزه ۲۰۰۸ مبارزان فلسطینی است. در این ۷۳ سال، گرچه جنگ و صلحها و معاهداتی از جنگ شش روزه و اشغال لبنان تا کمپ دیوید و شرم شیخ شکل گرفته، اما داغ فلسطین و قدس در دل امت اسلام به رغم همه توطئهها سرد نشد. با پیروزی انقلاب اسلامی، امام (ره) روز قدس را با نگاهی بلند به آرمان آزادی قدس شریف به عنوان قبله اول مسلمانان بنا نهاد و به گونهای پایان اسرائیل از ابتدای انقلاب اسلامی به یکی از شعارهای انقلاب اسلامی تبدیل شد. شعار و چشم اندازی که طی بیش از چهار دهه در مقاطع مختلف به اشکال گوناگون مطرح شده است؛ از فراخوان امام به امت اسلام که اگر متحد شوید با یک سطل آب، اسرائیل را آب خواهد برد تا سال ۹۴ که رهبر انقلاب تصریح کردند صهیونیستها ۲۵ سال آینده را نخواهند دید.
اما برای پایان اسرائیل چه نماهایی را میتوان متصور شد:
۱. حیفا و تل آویو با خاک یکسان خواهد شد
بی اغراق میتوان گفت در هفتادوسومین سال تشکیل رژیم جعلی صهیونیستی، ایران قدرتمندترین دشمن اسرائیل است. قدرتی که به صراحت سران اسرائیل به آن اعتراف و ابراز نگرانی میکنند.
نگرانی اسرائیل را وادار به مقابله علنی، اما غیرمستقیم کرده و درگیریهای این روزها حتی ابعاد گسترده تری نیز یافته است؛ از هدف قرار دادن پایگاههای نیروهای مقاومت مورد حمایت ایران در سوریه تا جنگهای دریایی. سران رژیم صهیونیستی واقعیت را نمیتوانند در نظر نگیرند که اگر اسرائیل دست از پا خطا کند، ایران واکنشی خواهد داشت که میتواند به پایان اسرائیل ختم شود. اشارات سردار سلامی فرمانده سپاه مبنی بر تایید تلویحی به هلاکت رسیدن چندین جاسوس اسرائیلی در مرکز عملیاتی این رژیم در اربیل، انفجار در مرکز تولید موشک این رژیم در تومر، اصابت موشک به نزدیکی تاسیسات اتمی دیمونا، آتش سوزی در کارخانجات آمونیاک و. را به جرئت میتوان هشداری عملی و جدی به این رژیم در راستای ضربه پذیر بودن امنیت آن دانست. در واقع یکی از سناریوها برای پایان اسرائیل درگیری نظامی این رژیم با ایران خواهد بود که میتواند پایان اسرائیل را در پی داشته باشد.
۲. زوال تدریجی
براساس آمار و پیمایش ها، وضعیت رژیم صهیونیستی به لحاظ اجتماعی، سیاسی در ابعاد داخلی، افکار عمومی در ابعاد جهانی به گونهای است که به نظر میرسد بدون در گیری نظامی هم اگر این روندها ادامه داشته باشد، اسرائیل در ۲۵ سال آینده وجود خارجی نخواهد داشت. اکنون از چند منظر داخلی وضعیت حکمرانی در این رژیم کاملا بغرنج و بحرانی است. شکاف اجتماعی و تبعیض موجود بین چند گروه اصلی در این رژیم عملا شرایط را به سمت نوعی فروپاشی اجتماعی سوق داده است که هم راستا با بلاتکلیفیهای سیاسی هر روز بر عمق آن افزوده میشود. اکنون جامعه یهودیان فلسطین اشغالی از سه طبقه تشکیل شده اند؛ یهودیان مهاجر غرب که دارای جایگاه بهترسیاسی و اجتماعی و حق رای هستند، جامعه یهودیان شرقی و عربی که شانس زیادی برای رشد در سلسله مراتب قدرت در این رژیم ندارند و دیگری یهودیان مهاجر آفریقایی و سیاه پوست که در کنار عربهای ساکن این مناطق و عملا در پایینترین رده اجتماعی این رژیم قرار میگیرند. تبعیضها و تنازعاتی که بین این سه گروه وجوددارد، یک معضل دایمی اجتماعی در این رژیم است که به تبع آن نوعی واگرایی و ناامیدی را در میان طبقات پایین این جامعه رقم زده است و نمونههایی از برخوردها و درگیریها دراین زمینه را این روزها در سرزمینهای اشغالی مشاهده میکنیم. در کنار این، قدرت گرفتن روز افزون طیفهای تندرو مذهبی و فساد در سیاستمداران این رژیم نیز بر آتش این نارضایتیها افزوده است.
۳. همه پرسی
واقعیت آن است که برخلاف آن چه رسانههای غربی عبری سعی میکنند از رویکرد انقلاب اسلامی در نحوه مواجهه با رژیم صهیونیستی در افکار عمومی جهان، به تصویر بکشند، راهکار ایران برای حل بحران فلسطین «همه پرسی» بوده است. در واقع راه حل ایران برای فلسطین بیش از آن که سلبی یا نظامی باشد، رویکردی ایجابی و برخاسته از خواسته تمام فلسطینیان است، اگر مقاومت در فلسطین همچنان ادامه داشته باشد و اگر امت اسلام از این مطالبه دست بر ندارند و اگر هزینههای حمایت از رژیم صهیونیستی برای آمریکاییها افزایش یابد و به قول رهبر انقلاب که روز گذشته تصریح کردند: «منطق مبارزه فلسطینی هم که از سوی جمهوری اسلامی در اسناد سازمان ملل به ثبت رسیده، منطقی مترقّی و جذّاب است؛ مبارزان فلسطینی میتوانند یک همهپرسی از همه ساکنان اصلی فلسطین را مطرح کنند. این همهپرسی، نظام سیاسی کشور را معیّن میکند و ساکنان اصلی از هر قوم و دین، از جمله آوارگان فلسطینی در آن شرکت خواهند کرد؛ آن نظام سیاسی، آوارگان را به داخل برمی گرداند و سرنوشت بیگانگان سُکنیگزیده را تعیین میکند. این مطالبه بر مبنای دموکراسی رایجی است که در دنیا پذیرفته شده و هیچ کس در مترقّی بودن آن نمیتواند خدشه وارد کند. مجاهدان فلسطینی، مبارزه مشروع و اخلاقی خود با رژیم غاصب را باید به قدری ادامه دهند که ناچار به قبول این مطالبه شود.» یکی از سناریوهای پایان اسرائیل همه پرسی است.
این منطق وقتی کارایی زیادی پیدا میکند که اگر به تحولات جمعیتی در این رژیم نگاهی دقیقتر بیندازیم، هم اکنون معضل جمعیت و رشد آن برای این رژیم یکی از مشکلات جدی است و شاید به جرئت بتوان گفت مسئله جمعیت یکی از مهمترین معضلات رژیم صهیونیستی محسوب میشود. از ۱۹۴۸ یعنی زمان تشکیل این رژیم اگرچه شاهد مهاجرت میلیونها یهودی به فلسطین اشغالی بوده ایم، اما معضل رشد جمعیت یهودیان و پیری این جمعیت همچنان پابرجاست. از آن گذشته رشد جمعیت فلسطینیها در فلسطین اشغالی در حال سبقت گرفتن از یهودیان است، زیرا علاوه بر این که افزایش نیروی انسانی در هر نوع درگیری و اقدام میدانی تعیینکننده خواهد بود، در نظام دموکراتیکی که صهیونیستها مدعی آن هستند، تعداد نفرات و رأیهایی که اخذ میشود تعیین کننده است؛ بنابراین از یک سو جمعیت فلسطینیها در حال افزایش و سبقت از یهودیان است و از سوی دیگر مسئله مهاجرت که یکی از بنیادهای تأسیس رژیم صهیونیستی است، با مهاجرت معکوس در حال متزلزل شدن است. براساس آمارها فقط ۲۰ درصد از ۵ میلیون نفری که پس از ۱۹۴۸ تا ۲۰۱۶ به رژیم صهیونیستی مهاجرت کرده بودند در سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۶ در شرایط مختلف مهاجرت معکوس کرده و به کشورهای اصلی خود بازگشته اند.
بر اساس آن چه گفته شد درگیری مستقیم نظامی، زوال تدریجی و فروپاشی داخلی یا همه پرسی بالاخره یکی از نماهای پایان اسرائیل است؛ پایانی که امروز بیش از هر زمانی امت اسلام به آن نزدیکتر شده است.
********************
روزنامه ایران **
ایران ما و انتخابات ۱۴۰۰/علی ربیعی*
۱. بدون تردید همزمانی انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ با دوره تحول سیاسی در عرصه بینالملل و همینطور تحولات جمعیتی کمی و کیفی در داخل ایران، آن را به انتخاباتی متفاوت تبدیل کرده است. دولت امریکا پس از فرازونشیب ۴۰ ساله با جمهوری اسلامی در دوره ترامپ به اوج خصومت با ایران رسید و ملت ایران توانست با عبور از این دوره، تصور فروپاشی را تبدیل به توهم کند. هرچند این عبور نقطه عطفی در سیاست خارجی بهوجود آورد، اما در عرصه داخلی آثار اجتماعی و اقتصادی و روانی بر جامعه به جای گذاشت. در هم تنیدگی این دوران با شیوع کرونا نیز وضعیت جامعه را از نظر فیزیکی و روانی دچار تغییرات کرد. متأثر از این وقایع، از یک سو مردم شاید شوق و سرزندگی کمتری برای شرکتهای سیاسی و اجتماعی داشته باشند و از سوی دیگر بیش از ادوار قبل میتوانند با مشارکت در تعیین سرنوشت و خطوط راهنمای سیاسی، اجتماعی، فرصت ملی برای بهرهبرداری از دستاوردهای ناشی از مقاومت و ایستادگی در برابر تهدیدات تحریم و کرونا را به ثمر بنشانند. من اطمینان دارم که درایت و بلندنظری مردم ما بر آن احساس رخوت و خستگی از بحرانهای فرساینده غلبه خواهد کرد، اما این اطمینان نباید ما را در نهادهای سیاسی و مدنی از ایفای نقشی که برعهده داریم، باز بدارد.
۲. انتخابات به مثابه پدیدهای چندوجهی و مشترک میان حکومت، مردم و نهادهای مدنی است. رسالت حکومت اطمینان از حضور پژواکهای گوناگون جریانها و احزاب سیاسی است. مردم باید آسودهخاطر باشند که نمایندگان شایستهای که عقاید و دیدگاههای آنها را بازتاب میدهند فرصت لازم برای مشارکت در تمامی مراحل انتخابات را خواهند داشت و در این بین، نهادهای مدنی از رسانهها تا تشکلهای مردمنهاد سیاسی- اجتماعی به منزله بازیگران واسطهای در شکل دادن به انتظارات و انتقال مطالبات نقشی حیاتی ایفا میکنند.
۳. میزان مشارکت در انتخابات در ۱۴۰۰ از جنبههای داخلی و خارجی آثار متعددی دارد و به عقیده من انتخاباتی با مشارکت بالا آثار و تبعات مثبتی را هم در عرصه داخلی و هم خارجی به بار خواهد آورد و دولت آینده را قادر به عبور از بحرانهای احتمالی و مدیریت مسائل داخلی و تقویت جایگاهی مؤثر در جهان خواهد کرد.
در دوران پساتحریم تنشهای بینالمللی ما همگی از بین نخواهد رفت، زیرا قدرتهایی که به دنبال انرژی و تسلط بر منطقه هستند و رژیم اسرائیل که ناکام شده از تداوم تحریمهاست به شیطنتهای خود ادامه خواهند داد. یک دولت با آرای ضعیف مشروعیت مدنی بالایی را برای حضور پرقدرت در مجامع جهانی نخواهد داشت. در آنچه که به شکست اخلاقی امریکا انجامید نقش دولتهای برآمده از انتخابات با آرای بسیار بالا را نمیتوان نادیده گرفت. حضور دولتی ضعیف، توطئه اسرائیل در منطقه را نمیتواند خنثی کند و تجربه ما نشان داده روابط خوب همسایگی با دولت مبتنی بر آرای بالا و دموکراسی بالا رابطه متقابل داشتهاند. دموکراسی و انتخابات با مشارکت بالا در ایران و دموکراسی در منطقه نوعی انتفاضه سیاسی علیه اسرائیل محسوب میشود.
۴. در داخل کشور پس از یک مقاومت طولانی، جامعه جویای آرامش و رنجدیده از تحریم و کرونا نیازهای زیادی بروز خواهد داد. من سالهای اخیر و سالهای آینده را سالهای ضرورت پاسخگویی بیشتر دولتها نه تنها به نیازهای سطح اول نسل جوان مثل کار و مسکن، بلکه نیازهای منزلتی سطح بالاتر که من آن را به خواست طبقه متوسط فرهنگی تعبیر میکنم، میدانم. دولتی که با آرای پایین بر کرسی نشسته باشد مشارکت اقتصادی و کارآفرینی را نمیتواند تضمین کند. مشارکت مردم فقط در عرصه سیاسی محدود نمیشود بلکه میزان مشارکت به کنش جامعه در عرصههای اجتماعی و اقتصادی نیز تسری مییابد.
۵. ما در این برهه نیازمند گسترش اعتماد بسیار زیادی هستیم. برای عبور از این دوران ما نیازمند انتخاباتی با مشارکت بالا و اعتمادآفرین هستیم. کارویژههای انتخابات در جامعهای که طی سالهای اخیر به دلیل همهگیری کرونا و توأمانی آن با اثرات مخرب تحریمهای غیرقانونی و یکجانبه امریکا، متحمل خسارتهای مادی و روانی شده و متأثر از تبلیغات فرصتطلبانه و تحریف واقعیات از سوی رسانههای بدخواه، اعتماد سیاسی مردم را هدف گرفته، به مراتب مهمتر از هر زمان دیگری است.
ما چهار سال دشواری را در مواجهه با بیرحمانهترین تحریمهایی که تاریخ متأخر به خود دیده، پشتسر گذاشتیم و زیر تیغ این مشقت، روزهای تلختری را در مقابله با همهگیری کرونا که تحریم به دردآوری آن افزود، سپری کردیم. اما هیچکدام از اینها بهدست نمیآمد اگر مردم با متانتی که سزاوار ملت متمدن و شکیبای ماست، آن درد و رنج را تحمل نمیکردند و مقاومتی تماشایی را در برابر هجوم بداندیشان به کیان سرزمین ما به رخ نمیکشیدند. البته مردم این همراهی را نمیداشتند اگر به کوشش وقفهناپذیر دولت منتخب در اداره امور به بهترین وجه میسر، واقف نبودند و رنج مقاومت را بر خود آسان نمیکردند، اگر به آیندهای بهتر پس از عبور از طوفان مشکلات، امید نداشتند.
بهرغم برخی قضاوتهایی که امروز شکل گرفته، البته تاریخ قضاوت خواهد کرد که نتیجه انتخاب مردم در ادوار گذشته چگونه و چقدر مؤثر بوده است.
۶. مقام معظم رهبری در جملهای کوتاه، نیاز به مشارکت را تبیین کردند: «انتخابات انصافاً یک فرصت بینظیر است؛ یعنی یک فرصت بیبدیلی است؛ هیچ چیز دیگری جای انتخابات را برای کشور و استحکام پایههای اقتدار کشور نمیگیرد. انتخابات حضور مردم است و وقتی مردم حاضر باشند، نظام را هیچ قدرتی نمیتواند تکان بدهد.»
۷. هدف عالی انتخابات این دوره که در واقع تحقق بخشیدن به روح قانون اساسی هم هست، باید فراهم کردن زمینه مشارکت حداکثری از راه اجابت مطالبات قانونی رأی دهندگان باشد. گرچه همه باید بدانیم که نمیتوانیم به خشنودی حاصل از نزدیک شدن به پایان تحریم و همهگیری کرونا دست پیدا کنیم مگر آنکه یکبار دیگر مسئولیت اجتماعی خود را نه تنها با نشان دادن تسلیم ناپذیری در راه تعیین حق سرنوشت - با وجود همه موانع و گاه دلسردیها- بلکه با هموار کردن مسیر مردم به سوی صندوقهای رأی ایفا کنیم.
*دستیار ارتباطات اجتماعی رئیسجمهوری و سخنگوی دولت
********************
روزنامه شرق**
سزارین سیاسی/احمد غلامی
اگر بخواهیم صورتبندی تازهای از وضعیت کنونی جناحهای سیاسی در آستانه انتخابات به دست دهیم، چارهای نداریم جز اینکه رویدادهای اخیر فضای سیاسی را واکاوی کنیم. یکی از این رویدادها بدون شک، در حوزه اصلاحطلبی، نامزدی سیدمصطفی تاجزاده است. او با نامزدی خود در انتخابات ۱۴۰۰ به بحثهای فراوان و متناقضی دامن زد؛ حتی بحثهایی از جنس تئوری توطئه. در یکی از کلابهاوسهای سیاسی، عبدالرضا داوری در تحلیل حضور تاجزاده، نقل به مضمون گفت که تاجزاده در پروژه اصلاحطلبان نقشآفرینی میکند و با تندکردن فضا قصدی جز این ندارد که در نهایت دست علی لاریجانی را در دست اصلاحطلبان بگذارد. عیان نیست این گفته تا چه میزان صحت دارد. اگر هم صحت نداشته باشد، ناخواسته اشاره به توان تاجزاده است؛ توان مقبولیت و محبوبیتبخشیدن به علی لاریجانی در میان اصلاحطلبان و مهمتر از آن در بدنه رأیدهندگان.
با تحلیل وقایعی که در این ایام گذشت، میتوان به وضعیت نابسامان نامزدها از جمله نامزدهای اصلاحطلب پی برد. نامزد نخست اصلاحطلبان، محمدجواد ظریف، بعد از انتشار فایل صوتی گفتوگوی او با سعید لیلاز، جایگاه ویژهاش را در میان نهادهای رسمی از دست داد؛ از اینرو بعید است دیگر بهطور جدی پا پیش بگذارد یا تأیید صلاحیت شود. محمدجواد ظریف، بیش از هر نامزد دیگری به استانداردهای کنونی اصلاحطلبان نزدیک است و با طیفها و جریانهای ریز و درشت آن همخوانی دارد. اگرچه او بارها اعلام کرده بود که در انتخابات شرکت نخواهد کرد، حمایتش از هر نامزدی موفقیت او را بالا خواهد برد. اکنون ظریف در این زمینه توان بالقوه دارد. مصطفی تاجزاده نیز واجد این ویژگی است. در میان دیگر نامزدهای اصلاحطلب، اسحاق جهانگیری، عباس آخوندی، محسن هاشمی و محمدرضا عارف، شرایط مطلوبتری نسبت به بقیه دارند؛ چراکه جهانگیری و عارف در سِمتهای معاوناولی و کارهای اجرائی نقشآفرینی کردهاند و عباس آخوندی با سابقه وزارت از برنامه و روشی تئوریک برخوردار است. محسن هاشمی در کنار مسئولیتهای اجرائی از همنشینی با آیتالله، تجربههای فراوانی آموخته که برای دیگران دور از دسترس است. آنچه این شرایط مطلوب را تهدید کرده و آن را به شرایطی نهچندان قابلاعتماد و پایدار تبدیل کرده است، سزارین سیاسی از سمت اصلاحطلبان و رقبای آنان است. سزارین سیاسی یعنی نامزدهایی که روالی طبیعی را در جوی سیاسی- انتخاباتی پشت سر نگذارند. بعد از ظریف، اسحاق جهانگیری و عباس آخوندی در معرض این تولد سیاسی زودهنگام هستند. جناحهای اصولگرا و احمدینژادیها از هر فرصتی استفاده میکنند تا چهرههای اصلاحطلب را در معرض تندبادهای سیاسی قرار دهند، البته نامزدی مصطفی تاجزاده در این مسئله بیتأثیر نبوده است. او با اعلام نامزدی و فعالیتهای سیاسی که بیشتر به شکل سخنرانیهای مکرر صورت گرفته است، به هراس اصولگرایان و احمدینژادیها دامن زده است. او کاتالیزور این سزارین سیاسی است. اینک انتخابات ۱۴۰۰ در یک تضاد جدی قرار دارد. هیچ نقطه روشن و پایداری در میان جناحهای سیاسی وجود ندارد. حضور یا عدم حضور ابراهیم رئیسی، به این وضعیت مبهم دامن زده است. اینک که اصلاحطلبان همه برگهای خود را رو کردهاند، باید به انتظار بازی رقیب بنشینند؛ انتظاری که چندان نخواهد پایید.
در میان اصولگرایان هم قالیباف دچار سزارین سیاسی شده و بعید است با همه علاقهای که دارد، در نهایت به ساختمان پاستور راه یابد. در هفتههای گذشته بسیار درباره علی لاریجانی سخن گفته شده است تا او را وارد گود انتخابات کنند. علی لاریجانی به دلیل خصلتهای فردی و شرایط ویژهای که نزد نهادهای رسمی و در جمع اصولگرایان دارد، از رقابتها و شایعات انتخاباتی پرهیز کرده است. شاید همین سکوت باعث شده بسیاری بپندارند او نامزد نهایی و ناگزیر اصلاحطلبان است، اما آنچه بیش از هر چیز همه را نگران کرده، حضور نمایندهای از سوی محمود احمدینژاد است؛ کسی که تلاش میکند بار دیگر در صحنه انتخابات کشور شگفتیساز باشد و فراتر از دوقطبیهای موجود، فضا را سهقطبی کند و بر مسند قدرت بنشیند. تلاشی که بعید است قرین موفقیت شود؛ چراکه ارادهای وجود دارد تا انتخابات ۱۴۰۰، آرام با مشارکتی قابلقبول و به دور از هیجانات سیاسی برگزار شود و رئیسجمهور منتخب آن بدون کشمکش و مناقشه جناحی وارد پاستور شود. البته ناگفته نماند این انتخابات آرام در گرو رویدادهای برجام در وین است و اگر تا زمان انتخابات اتفاق تازهای رخ ندهد، انتخابات به معنای کلی آن در مسیری آرام و بیتنش به سرانجام خواهد رسید.
*********************************