روزنامه کیهان**
عصای موسی چگونه دوباره اژدها شد؟/محمد ایمانی
راهبردها را باید بر اساس برآیند آنها سنجید. راهبرد برای تخلیه هیجان تدوین نمیشود؛ که اگر چنین شد، استراتژی به استراگیجی تغییر ماهیت میدهد. این، حکایت بههم ریختگی سیاست آمریکا در غرب آسیا بهویژه در قبال ایران است. آمریکا در دو دهه گذشته، به هیچ ابزاری برای مهار جبهه مقاومت دسترسی نداشت، مگر آنکه آن را در حد افراط به کار بست. اما نتیجه تحمیل جنگ به ملتهای ایران، عراق، افغانستان، سوریه، لبنان، فلسطین و یمن، و کاربست انواع فشارها، سرشکستگی و سقوط پرسروصدای آمریکا از جایگاه ابرقدرتی بود.
اکنون روزی نیست که چند تحلیل درباره شکست راهبردی آمریکا و اسرائیل، و قویتر شدن جبهه ایران، در محافل غربی منتشر نشود. بهعنوان مشت نمونه خروار، این تحلیلها را مرور کنید:
۱) بنیاد کارنگی: چند دهه تحریم آمریکا برای مهار ایران شکستخورده و نفوذ ایران در منطقه خاورمیانه افزایش یافته است.
۲) نشریه فارن افرز: تحریمهای آمریکا علیه ایران.
از سر درماندگی است. آمریکا بیش از اندازه به ابزار تک بعدی تحریم تکیه کرده؛ چنانکه در دوره اوباما، سالانه ۵۰۰ نهاد را به بهانههای مختلف تحریم کرد و در دور ترامپ دو برابر شد. بایدن هم، تحریمهای جدیدی را اعمال کرد؛ اما شواهد نشان میدهد تحریم، اغلب موثر نبوده است. استفاده از تحریم ارتباطی با اثربخشی آن ندارد، بلکه همه چیز به افول آمریکا برمیگردد که دیگر نمیتواند مانند قبل اعمال قدرت کند. رؤسایجمهور مأیوس آمریکا، اکنون تیر کمتری در کمان دارند. اما تحریم نه تنها افول آمریکا را آشکار میکند، بلکه باعث تسریع آن میشود. این ابزار، دائما کسل کنندهتر میشود و اوضاع را بدتر میکند. چین و روسیه با خوشحالی برای همکاری با بازیگران تحت تحریم وارد عمل میشوند. احتمال دارد متحدان و شرکا هم خسته شده و از آمریکا فاصله بگیرند.
۳) مجله نیوزویک: گزارش دولت بایدن درباره تحریمها، اعتراف به شکست این سیاست است. با این وجود، دولت آمریکا مثل یک کودک وابسته به آبنبات، با تحریم خو گرفته و با وجود شکست، حاضر به کنار گذاشتن نیست. تحریمهای آمریکا در دو دهه اخیر ده برابر شده. اما دیر یا زود، وقتی فقط یک چکش داشته باشید، هر مشکلی را مثل میخ میبینید. آمریکا از برجام خارج شد و علاوه بر تحریمهای سابق، تحریمهای جدیدی را اعمال کرد. اما ایران پس از دو سال تحمل بدعهدی اعلام کرد از تعهدات داوطلبانه در برجام فاصله میگیرد که در نتیجه آن، گسترش سطح غنیسازی است.
۴) اندیشکده کوئینسی: افراط در تحریم، آمریکا را ضعیف، و ایران را قوی کرد. تحریم نادرست، نتوانست مانع از گسترش برنامه هستهای شود، بلکه موجب تهاجمیتر شدن رفتار ایران در حملات نیابتی به نیروهای آمریکا و برخی نفتکشها و تأسیسات نفتی شد. تحریمها مانع از فعالیت شبکه نیابتی ایران نشد. هدف تحریم دیگر، فشار برای برانگیختن آشوب در ایران بود، اما در نهایت، نتیجه معکوس داشت و قدرت نظامیترین عناصر سیاست ایران را تثبیت کرد. تحریمها اعتماد به جایگزینهای میانهرو را تضعیف کرد. انتظار کاخ سفید برعکس از آب درآمده و ایران در حال تنوع بخشیدن به اقتصاد خود و خروج از وابستگی به درآمد نفت است.
۵) روزنامه تایمز اسرائیل: پهپادهای ایران بی ترمزتر از موشک هاست. این پهپادها به شکل روزافزون، به لبنان و غزه ارسال رسیده است.
۶) روزنامه اسرائیل هیوم: حمله به پایگاه نیروهای آمریکایی در التنف (مرز عراق و سوریه)، ضرب شست و پیام هشداری به آمریکا و اسرائیل بود. در شرایط عادی، حمله نیروهای نیابتی ایران به یک پایگاه آمریکایی، میتواند تنش قابل توجهی را برانگیزد، اما دولت آمریکا اکنون، نه انرژی و نه ارادهای برای مقابله با ایران ندارد. حمله به پایگاه التنف به توانایی هایی اشاره میکند که ایران و متحدانش دارند. ایران سعی میکند آمریکا را خسته کند و هنگامی که خسته شود، نهایتا مجبور است عراق را هم مثل افغانستان ترک کند.
۷) مجله نیوزویک: پیام حمله به پایگاه تنف، ضرورت خروج زودتر آمریکا از سوریه است. آمریکا به بهانه داعش میخواست نفوذ ایران را مهار کند؛ اما شکست خورد و نفوذ ایران تقویت شد. با حملات پیاپی به نیروهای آمریکا، سؤال بزرگی پدید آمده؛ آیا ارزشش را دارد؟ آمریکا در جنگ علیه سوریه شکست خورد. ایران با خونسردی عمل میکند. اکنون زمان آن رسیده که با واقعیت مواجه شویم؛ واقعیت همانگونه که هست، نه آنطور که دوست داریم- باید قبل از اینکه شکست به فاجعه ختم شود، نظامیان را از سوریه خارج کنیم.
۸) نیویورک تایمز: آمریکا دیگر قادر به درگیری با ایران نیست. خروج آمریکا از افغانستان، موجب تغییر شرایط منطقه شد. عربستان و امارات میدانند با خروج برادر بزرگتر، دیگر قادر به خصومت سابق با ایران قدرتمند نخواهند بود. آمریکا سالهاست از داوری در خاورمیانه خسته شده؛ عقب نشینی اوباما از منطقه و عدم تمایل ترامپ به انتقام گرفتن از حملات علیه تاسیسات نفتی عربستان، سند این ادعاست. بایدن فقط نظم جدید را قانونی کرد. اکنون دولت سوریه تثبیت شده و دولتهای متخاصم، در حال برقراری رابطه هستند.
۹) گزارش شرکت مایکروسافت: مهاجمان سایبری مرتبط با ایران، به دهها شرکت نظامی آمریکا و اسرائیل حمله کرده و موفق به نفوذ در آنها شدهاند. زنجیرهای از حملات، از ماه ژوئیه صدها حساب متعلق به شرکتهای نظامی آمریکا و اسرائیل، بنادر مهم خلیج فارس و شرکتهای حمل و نقل دریایی بین المللی را هدف قرار داده. این شرکتها همچنین در زمینه تولید هواپیماهای بدون سرنشین و ماهوارهها فعالیت میکنند. حملات احتمالا برای ردیابی سرویسهای امنیتی دشمن و سازمانهای حمل ونقل دریایی و تقویت برنامه امنیتی خود صورت گرفته است. این دسترسی میتواند به ایران در تقویت برنامه ماهواره ایاش کمک کند».
۱۰) شبکه صهیونیستی آی ۲۴: «ایرانیها سالهاست به لایههای مختلف اطلاعاتی اسرائیل نفوذ کردهاند. قدرت سایبری پیشرفته ایران، با قدرت سایبری آمریکا مقایسه میشود».
اکنون پس از مرور برخی مستندات که اندکی از بسیار است، نوبت طرح یک واقعیت مهم است. تصورش را بکنید: اگر فرعون با ادعای «انا ربّکم الاعلی»، ساحران بزرگ را از سراسر مصر برای مصاف با حضرت موسی (ع) فرا نمیخواند و مردم را نمیترساند، آیا چنان مجالی فراهم میآمد تا پیامبر خدا، به اذن الهی اعجاز کند، «عصای موسی» تبدیل به اژدهایی شود که همه بافتههای ساحران فرعون را ببلعد و ساحران در برابر عظمت این رویداد، به سجده بیفتند و ایمان بیاورند؟ برای چندمینبار، کلاه از سر یوزی رابین مدیر سابق برنامه موشکی اسرائیل افتاد، وقتی سال گذشته خبر رسید که ماهواره نظامی ایران در مدار قرار گرفته و هر ۹۰ دقیقه یکبار از فراز تاسیسات اسرائیل عبور میکند.
او تیرماه ۱۳۹۴ در جمع افسران نیروی هوایی آمریکا گفته بود «ایرانیها به خوبی در جریان تحولات موشکی هستند. آنها فاتح ۱۱۰ را برای شکست سامانههای موشکی ساختهاند و بهعنوان یک مهندس باید بگویم به خوبی کار کرده اند. با افزایش دقت موشکها، آنها حالا میتوانند یک بلوک شهری را نابود کنند. باورکردنی نیست: موشکهای بالستیک ایران در حجم بالا در حال تولید، ذخیره و حتی صادرات است. ایران نیازی به سلاح هستهای ندارد. آنها میتوانند با موشکهای ۲۰۰۰ کیلومتری نقطه زن، اسرائیل را فلج کنند. آنها از موشک سومار رونمایی کردند که با موتور جت متفاوت از نمونه روسی، دستاوردی بزرگ است. من به احترام افرادی که این کار را انجام دادند، کلاه از سر برمیدارم. این دستاوردها در شرایط تحریم به دست آمده است».
دشمن چه فکر میکرد و چه شد؟ به تعبیر قرآن کریم؛ «ام یریدون کیدا. فالذین کفروا هم المکیدون. آیا اراده مکر دارند؟ بلکه کافران، هدف مکر الهی هستند». در میان شادی احمقهای درجه یک آمریکایی از ترور سبعانه سردار سلیمانی، سناتور کریس مورفی درست گفت که هشدار داد: «ژنرال سلیمانی بهعنوان یک شهید، میتواند برای آمریکا به مراتب خطرناکتر باشد. سؤالی که باید از خود بپرسیم این است که او زمانی که زنده بود، خطرناکتر بود یا الان که کشته شده؟». پس از این جنایت بیسابقه در دیماه ۹۸، ورق برگشته و ضربات وارده بر هیمنه آمریکا به شکل بیسابقهای شدت گرفته است. سناتور مورفی سال گذشته هم گفت «پرتاب ماهواره نظامی، سندی بر این واقعیت است که سیاست دولت ترامپ، فقط به تقویت ایران انجامیده و باعث شده تا تهاجمیتر عمل کند. در مقایسه با ۴ سال گذشته، ایران در خاورمیانه تقریبا از هر جهت قدرتمندتر، و آمریکا ضعیفتر شده است».
آمریکا و اسرائیل خیال میکردند ایران پس از ترور سردار سلیمانی، منفعل میشود. اما رویای آنها کابوس شد، وقتی دیدند مردم ونزوئلا، تصویر سردار سلیمانی را کنار قهرمانان آمریکای لاتین گذاشتهاند. ایران را تحریم کردند، اما به برکت خون شهدا و پایمردی نیروهای وفادار به آنان، صادرات نفت ایران تا لبنان و ونزوئلا گسترده شد. پیش از آن هم، فروش بنزین را تحریم کردند تا ایران را فلج کنند، اما به همت فناوران خود، نه فقط تولیدکننده، بلکه صادرکننده بنزین شدیم. هر سه دولتهای اوباما، ترامپ و بایدن، مرتکب حمله سایبری شدند، ایران بدلش را زد و از تهدید، فرصتی بزرگتر ساخت. برجام را تلهای برای فریب و اسارت بیپایان ملت ایران میخواستند، اما روحیه استکباریشان، اسباب بیاعتمادی ملت ما را فراهم کرد که یک پیامد راهبردی آن، تغییر بنیادین در رویکرد مجلس و دولت ظرف دو سال اخیر بود.
منطق جمهوری اسلامی، ضد حمله راهبردی با غلبه بر راهبرد دشمن است؛ همان که شهید سلیمانی گفت: «من با تجربه میگویم که میزان فرصتی که در بحرانها وجود دارد، در خود فرصتها نیست. اما شرط آن، این است که نترسید و نترسیم و نترسانیم.». تقلای انگلیس و سپس آمریکا برای راهزنی نفتی و همچنین رفتار مذبوحانه رژیم صهیونیستی در ایجاد ناامنی برای نفتکشهای حامل نفت ایران، فرصتی شد تا دستان قدرتمند ایران برای نقشآفرینی گستردهتر در صحنه جهانی گشوده شود و خط قرمزهای موهوم قدرتها را بشکند. از گلوبال هاوک تا عینالاسد، از عملیات مقاومت در جولان اشغالی علیه تاسیسات صهیونیستی، تا عمق فلسطین اشغالی، و از پایگاه اشغالگران در التنف تا ضرب شست به ناوگان آمریکا در دریای عمان، شواهد انکارناپذیر درباره تغییر معادلات هستند.
روزنامه آلمانی زود دویچه تسایتونگ، دیماه سال گذشته درباره یکی از مصادیق این تغییر معادله نوشت: «حمله استاکس نت در دولت اوباما مانند کاتالیزوری در جهت توسعه توان سایبری ایران عمل کرد. ایران اکنون توان حملات سایبری پیشرفته و ویرانگر را دارد. آغاز این جنگ دیجیتالی، سال ۲۰۰۹ بود که آمریکا و اسرائیل با بدافزار استاکسنت به تأسیسات نطنز نفوذ کردند. سال ۲۰۱۲ ایران برای نخستینبار با ویروس شامومن نشان داد چگونه قابلیتهای حمله سایبری را بهبود بخشیده است. اما حالا دامنه حملات به آمریکا رسیده و مهاجمان، به اسناد و پروندههای پژوهشگران دسترسی پیدا کردهاند».
اگر دزدان دریایی انگلیس، راه را بر نفتکش حامل نفت ایران در جبلالطارق نمیبستند، ایران چگونه میتوانست نفتکش انگلیسی را متوقف و ناوگان نظامی بریتانیای کبیر (!) را چنان تحقیر کند که مجبور به آزاد کردن نفتکش حامل نفت ایران به سوریه شوند؟ و اگر احمقتر از آنها، ناوگان آمریکا در ماجرای سرقت نفت ایران درگیر نمیشد، همسنگران شهید سلیمانی چگونه میتوانستند ضمن تحقیر ناوگان یانکیها، چنان درباره نفتکش حامل نفت سرقتی اعمال قانون کنند که کاخ سفید ناچار از کتمان ماجرا شود؟!
**************
روزنامه وطن امروز**
بحث داغ استفاده از سلاح هستهای در آمریکا/ فرزانه دانایی
دولت بایدن اخیرا پشت درهای بسته مشغول بررسی این مساله است که آیا ایالاتمتحده باید اعلام کند در درگیریهای بینالمللی به عنوان نخستین کشوری که از بمب اتم علیه کشور متخاصم استفاده میکند، عمل میکند یا اینکه قرار است برای همیشه تنها دلیل خود برای ساخت سلاح را دفاع از خود در صورت مورد حمله قرار گرفتن توسط این سلاحها قرار دهد. این سوال برای دولتی که کشورش برای نخستینبار در طول تاریخ از سلاح هستهای استفاده کرده است، شاید بیمعنی باشد، اما دولت بایدن باید اعلام کند سیاستش در استفاده از سلاح هستهای چیست. او باید اعلام کند آیا منتظر حمله اتمی علیه آمریکا خواهد شد و بعد از سلاح هستهای در دفاع از خود استفاده میکند یا خود دست به نخستین حمله هستهای میزند.
رسانههای آمریکایی این روزها که چنین سوالی در داخل دولت بایدن مطرح شده است، مشغول پاسخ به این مساله به افکار عمومی هستند که آیا سیاست هستهای ایالاتمتحده تاکنون استفاده از سلاح هستهای به عنوان عامل دفاعی نبوده است؟ به نظر میرسد تاکنون فرض اصلی در داخل آمریکا این بوده است که ایالاتمتحده بعد از ماجرای حمله اتمی به هیروشیما و ناکازاکی سیاست خود را بر پایه دفاع هستهای از خود در برابر حملات اتمی قرار داده است و سعی ندارد بار دیگر نشان دهد کشوری است که در نخستین قدم از سلاح هستهای استفاده میکند. کشورهای دیگر نیز بر این باور بودهاند تنها زمانی ایالات متحده دست به حمله اتمی به کشوری میزند که مورد حمله شیمیایی، بیولوژیک و سایبری عظیمی قرار گیرد که تنها راه مقابله با آن، استفاده از سلاح هستهای باشد. با این حال اسناد رسمی میگوید این سیاست اصلی ایالاتمتحده نبوده است و حالا رئیسجمهور ایالاتمتحده باید در این باره سیاستگذاری انجام دهد.
فرد کاپلان، تحلیلگر سیاسی نشریه «اسلیت» معتقد است جو بایدن سالها طرفدار استفاده تدافعی از سلاحهای هستهای بوده است، یعنی آمریکا نباید در وهله اول اقدام به حمله اتمی به کشوری کند. بر این اساس او در دوره دوم ریاست جمهوری اوباما در سخنرانیای گفته بود: «با توجه به تواناییهای غیرهستهای ما و همچنین طبیعت و ذات تهدیدات امروز، سخت است بتوان سناریویی را در نظر گرفت که ایالاتمتحده مجبور به استفاده از سلاح هستهای برای مقابله با یک کشور باشد. رئیسجمهور اوباما و من کاملا اطمینان داریم میتوانیم بازدارندگی در این باره داشته باشیم و از خود و متحدانمان در مقابل تهدیدات غیرهستهای با تمام ابزارهای در دسترسمان دفاع کنیم. من و رئیسجمهور قویا اعتقاد داریم بازدارندگی و در صورتی که نیاز باشد، مقابله به مثل در برابر حملات هستهای باید تنها دلیل وجود انبارهای سلاحهای هستهای آمریکا باشد».
اوباما مجبور بود چنین سیاستی را در سال اول فعالیتش اعلام کند، اما در نهایت تصمیم گرفت سیاستش را در این باره اعلام نکند. به نظر میرسد در نهایت بایدن نیز ترجیح دهد از این کار انصراف داده و سیاست واضحی را در این باره اعلام نکند و به عمد دنیا را در این ابهام باقی بگذارد. دلیل این مساله را میتوان در تاریخ سیاستگذاریهای ایالاتمتحده درباره حملات هستهای جستوجو کرد. ابتدای سالهای دهه ۴۰ که ایالاتمتحده بتازگی به سلاحهای هستهای دست یافته بود، سیاست اصلی این بود که این سلاح در برابر هرگونه حمله احتمالی اتحاد جماهیر شوروی و چین به آمریکا یا متحدان آمریکا مورد استفاده قرار گیرد. دوایت آیزنهاور این سیاست را سیاست «انتقام عظیم» خوانده بود. او میدانست این بمب چه تخریب بزرگی با خود به همراه خواهد داشت، اما میخواست این سیاست باعث شود چین یا روسیه در فکر حمله اول هستهای به آمریکا نباشند. اوباما در همان ماههای ابتدایی ریاستجمهوریاش عنوان کرده بود فکر نمیکند هیچ رئیسجمهوری در آمریکا باشد که بخواهد دستور حمله اتمی اول را به کشور دیگری صادر کند. در آن زمان خط بین استفاده از سلاح یا عدم استفاده از آن کاملا روشن بود و احتمال رد کردن این خط قرمز برای هر رئیسجمهوری غیر ممکن به نظر میرسید. بعد از او، اما به نظر میرسد روسایجمهور دیگر نظیر ترامپ بهقدری این خط قرمز را با ابهام مواجه کردند که حالا واقعا نمیتوان نیات روسایجمهور آمریکا را متوجه شد و بتوان تشخیص داد آیا یکی از آنها اگر روحیاتی مانند ترامپ داشته باشد، میتواند دستور و فرمان نخستین حمله اتمی را صادر کند یا نه. در عین حال در آن زمان نیروی نظامی آمریکا در صدر تمام نیروهای نظامی دنیا قرار داشت و تصور میشد با وجود اذعان تمام دنیا به برتری نظامی آمریکا، دیگر نیازی نیست آمریکا این برتری را با تغییر سیاست هستهایاش اعلام کند. اما با این حال این روزها نگرانیهای دیگری نیز در این باره وجود دارد. اخبار حکایت از این دارند که چین از ترس احتمال اقدامات ناگهانی دولت آمریکا در حال افزودن بر ذخایر سلاحهای هستهای خود است. در اروپا نیز متحدان آمریکا از اینکه واشنگتن بخواهد سهم مناسبی در بودجههای ناتو داشته باشد، در تردید به سر میبرند و به همین دلیل به نظر میرسد دوستان و دشمنان آمریکا هر ۲ به فکر تقویت زرادخانههای هستهای خود افتادهاند. فعالیتهای هستهای اگر چه برای سایر کشورهای فاقد زرادخانه هستهای از طرف قدرتهای جهانی منع شده است، اما رقابت تسلیحاتی در بین قدرتهای دارای سلاح هستهای در حال افزایش یافتن است. این همان مسالهای است که گفته میشود رابرت گیتس، وزیر وقت دفاع ایالاتمتحده در جلسات درونی کاخ سفید در دوران اوباما برای بررسی این موضوع مطرح کرده بود. او گفته بود تغییر در سیاست استفاده از سلاح هستهای در آمریکا میتواند متحدان و دوستان آمریکا را به وحشت بیندازد و آنها به فکر راههای دیگری برای حفاظت از منافع خود در دنیا باشند و این به احتمال زیاد بر اشاعه تسلیحات هستهای میافزاید. از سوی دیگر ایالاتمتحده به گفته گیتس، نمیداند در برابر استفاده دشمنان از سلاح بیولوژیک در آمریکا چه سیاستی باید داشته باشد، زیرا ایالاتمتحده سالهاست استفاده و تولید سلاحهای بیولوژیک را ممنوع کرده است و در مقابل استفاده از این سلاح که به صورت وسیعی میتواند مردم آمریکا را هدف قرار دهد، تنها باید از سلاح هستهای استفاده کند. سومین دلیل رابرت گیتس نیز این بوده است که اگر آمریکا اعلام کند نمیخواهد از سلاح هستهای استفاده کند، احتمالا بسیاری از دشمنان ایالاتمتحده وسوسه میشوند از سلاحهای بیولوژیک علیه این کشور استفاده کنند. با وجود استدلالهای گیتس، جلسه به نتیجه خاصی نرسید و در نهایت اوباما تصمیم گرفت سیاست خاصی را در این باره اعلام نکند. به نظر میرسد بایدن نیز در راه رسیدن به همان نتیجهای است که زمانی اوباما به آن رسیده بود. البته تفاوت نگاه بایدن و اوباما در این باره و همچنین ماهیت تازه تهدیدات بینالمللی مانند احتمال حملات سایبری عظیم به زیرساختهای آمریکا میتواند بایدن را به این نتیجه برساند که سیاست «حمله اول اتمی» را اعلام کند و جهان را به سمت اشاعه وسیع سلاحهای هستهای و همچنین رقابت ۳ قدرت چین، روسیه و آمریکا برای داشتن سلاحهای هستهای بیشتر بکشاند.
**************
روزنامه خراسان**
یک سوءقصد و چند سناریو/ میرزارضا توکلی
بحرانِ پسا انتخابات پارلمانی در عراق به نظر حالا حالاها قرار نیست تمام شود و این بار در لابه لای اعتراضها به نتایج انتخابات پارلمانی، دولت عراق خبر از ترور ناکام مصطفی الکاظمی نخست وزیر عراق با یک پهپاد بمبگذاری شده داد. ترور نافرجامی که حدود ۴۸ ساعت پس از تظاهرات خونین جمعه گذشته در منطقه سبز بغداد رقم خورد. تظاهراتی که با حضور نیروهای امنیتی دولتی به خشونت کشیده شد و آمار و ارقام حکایت از زخمی شدن ۱۲۵ معترض و البته آن طور که گروههای مقاومت اعلام کرده بودند به جان باختن حداقل چهار نفر منجر شد. تلاش نافرجام برای ترور مصطفی الکاظمی نخست وزیر عراق از روند رو به وخامت شرایط امنیتی این کشور بعد از انتخابات پارلمانی آن کشور حکایت دارد. اگرچه برای ارزیابی دقیق آمران و عاملان حمله پهپادی اخیر اطلاعات دقیقی در دسترس نیست، اما تحلیل شرایط، نقش داشتن گروههای مقاومت در این حملات را اثبات نمیکند. واقعیت این است که حمله پهپادی علیه الکاظمی در شرایطی صورت میگیرد که قاطبه رهبران گروههای سیاسی در بیت شیعه پس از حوادث خشونتآمیز روز جمعه درخصوص لزوم پرهیز از اتفاقاتی که به بی ثباتی و متشنج کردن فضا برای بهرهبرداری بیگانگان و دشمنان عراق منجر خواهد شد، موضعگیریهای کاملاً آشکاری داشتند و حتی از امکان طرح ریزی توطئه برای ضربه زدن به منافع عراق و روند مسالمتآمیز اعتراضات دموکراتیک مردم خبر دادند؛ بنابراین طرح سوءقصد علیه نخستوزیر نه تنها نمیتواند منافع معترضان به نتیجه انتخابات را برای پیگیری مسالمتآمیز شکایات خود پیش ببرد بلکه حتی کاملاً در تضاد با اهداف معترضان صورت میگیرد تا با ایجاد فضای رعب و وحشت در میان افکار عمومی آنها را از پیگیری خواسته حقه خود برای بازشماری دستی آرا منصرف کند. از طرف دیگر با وجود اعتراض به نتیجه انتخابات و داشتن ادعای بروز تقلب در روند برگزاری و نحوه شمارش آرا، جریانات مقاومت همچنان با همین نتایج کنونی نیز از جایگاه قدرتمندی در پارلمان آینده برخوردار خواهند بود به صورتی که احتمال و شانس تشکیل دولت بدون حضور این گروهها کم رنگ است. در سوی مقابل، اما الکاظمی که طی روزهای اخیر با تداوم نخستوزیری فاصله گرفته بود، میتواند منافعی در بروز این تحرکات خطرناک داشته باشد. علاوه بر این که میتوان رویداد اخیر را در بافت و زمینه القای قانونشکنی و هرج و مرجطلبی گروههای مقاومت ارزیابی کرد، باید یادآور شد که حضور مقتدی صدر در بغداد و دیدار با سران گروههای سیاسی و انتشار اخباری مبنی بر مخالفت قطعی چارچوب هماهنگی نیروهای سیاسی شیعه با تداوم حضور الکاظمی در قدرت و موضعگیری حزب دموکرات کردستان مبنی بر این که با اکثریت نیروهای شیعی همکاری خواهد کرد، باعث کاهش احتمال نخست وزیری الکاظمی شده، بنابراین محتمل است که نخست وزیر عراق برای تغییر معادلات، دست به چنین اقدامی زده تا با متهم کردن نیروهای مقاومت و الحشدالشعبی بتواند حمایت صدر، کردها، اهل سنت و افکار عمومی را علیه معترضان به نتایج انتخابات کسب کند. نوع بازی اولیه الکاظمی نشان داد حداقل فعلا در صحنه بیرونی قصد درگیر شدن علنی با مقاومت را ندارد، چرا که روشن است متهم کردن الحشدالشعبی به طور رسمی و علنی، به معنای آغاز ناآرامیهای تازهای در عراق خواهد بود و پای طرفهای دیگری را نیز به این مناقشه باز خواهد کرد. تا همین جای کار به نظر میرسد سناریوی قهرمان سازی از الکاظمی تا حدی عملیاتی شده است. الکاظمی در کلان موضوع هیچ بدش نمیآید با ارائه تصویری از ناامنی و جنگ داخلی در عراق، برای خلع سلاح گروههای مقاومت عراقی با گرفتن انگشت اتهام به سمت آنها و معرفی شان به عنوان عامل تنش نزد افکار عمومی زمینه چینی کند. هر چند نباید از سناریو نویسی اسرائیلی ها، اماراتیها و برخی دیگر از کشورها غافل بود، چرا که آنها منافع خود را در وجود هرج و مرج در عراق میدانند و نیز به خوبی میدانند که هر گونه درگیری داخلی در عراق به احتمال زیاد پای الحشد الشعبی را به ماجرا باز خواهد کرد که در نهایت باعث تحلیل رفتن نیروی آنها و درگیر شدن شان در داخل میشود، همچنان که این گروهها نیم نگاهی نیز به تاثیر این تنشها و ناآرامیها بر هر گونه توافق غرب با ایران هم دارند. در این راستا از تحرکات آمریکاییها نیز نباید غافل شد؛ آمریکایی که نیروهای نظامیاش تا کمتر از ۵۰ روز دیگر باید خاک عراق را ترک کنند و حالا به نظر میرسد پس از شکست نظامی آمریکا در عراق و ناتوانی اش در متقاعد کردن بغداد به حفظ نیروهای خود در این کشور، دولت آمریکا با همکاری متحدان عربی اش از جمله امارات در ورای این سناریو میتوانند قرار داشته باشند تا در تحقق هدفی که ازطریق نظامی شکست خوردند از طریق سیاسی به پیروزی دست یابند، اما فارغ از همه این گمانه زنیها در آخر باید یادآور شد که نفس مبادرت به حمله پهپادی علیه منزل نخست وزیر، تحولی به شدت خطرناک و تحریک کننده است که میتواند ابعاد پیچیده سناریوی تلاش برای آشوب، ناامنی و جنگ داخلی در عراق را نشان دهد و به نظر میرسد بغداد روزهای آرامی را پیش روی خود ندارد و التهاب سیاسی و امنیتی در آن تداوم یابد.
**************
روزنامه ایران**
عراق را ناامن میخواهند/عبدالرضا هادیزاده نائینی
اوضاع همسایه غربی کشورمان این روزها وضعیت خوبی ندارد. وضعیتی که از روز دهم اکتبر (۱۸ تیرماه) به اینسو وارد مرحله جدیدی شده و با خبر سوءقصد به جان نخستوزیر عراق به حجم تنشها و هیجانها افزوده است. دولت عراق بامداد یکشنبه به وقت محلی با انتشار بیانیهای اعلام کرد که محل سکونت مصطفی الکاظمی نخستوزیر عراق با یک پهپاد بمبگذاری شده هدف سوءقصد قرار گرفته، اما نخستوزیر آسیبی ندیده است.
الکاظمی نیز به فاصله کوتاهی پس از انتشار این خبر در توئیتی ضمن تأکید بر سلامتی خود همگان را به حفظ آرامش و خویشتنداری دعوت کرد. این رخداد بسرعت توسط مقامات کشورمان و نیروهایی که با نگرانی تحولات بغداد را پیگیری میکنند با واکنش روبهرو شد. علی شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی کشورمان ساعاتی پس از اعلام این خبر در توئیتی در واکنش به سوءقصد به جان مصطفی الکاظمی این اقدام را محکوم کرد و نوشت: «سوءقصد به جان نخستوزیر عراق فتنه جدیدی است که رد آن را باید در اتاقهای فکر خارجی جستوجو کرد که از سالها قبل با ایجاد و پشتیبانی گروههای تروریستی و اشغال این کشور، جز ناامنی، ایجاد اختلاف و بیثباتی، ارمغانی برای مردم مظلوم عراق نداشتهاند.»
این سوءقصد در شرایطی رخ داد که انتخابات پر مناقشه در این کشور اعتراضات ادامهدار و زیادی را در برداشته و حتی منجر به خونریزی و زخمی و کشته شدن تعداد نامشخصی از معترضان به نتایج انتخابات پارلمانی گشته است. در این وضعیت که توجه افکار عمومی به برخورد تند نیروهای امنیتی با معترضان بود و از رئیس جمهوری عراق تا گروههای مقاومت و بسیاری از مقامات این کشور نیز آن را محکوم کردند به ناگاه ورق در بغداد برگشت و سوءقصد به منزل الکاظمی به تغییر صورت مسأله منجر شد. همزمانی اعتراضات به نتایج انتخابات با خبر ترور ناموفق نخستوزیر باعث شد تا نوک پیکان انتقادات از الکاظمی برداشته شود و به سمت منتقدان دولت و به خصوص نیروهای مقاومت برود.
به نظر میرسد در تحلیل این اتفاق و حواشی آن که مسألهای پیچیده حتی با ابعاد جهانی است باید به چند نکته توجه کرد:
۱. هر اقدامی که برهمزننده ثبات و امنیت عراق است از پیش توسط دوستان این کشور از جمله ایران محکوم بوده و تکمیل کننده پازل جریانهای غربی خواهد بود. مواضع هیجانی میتواند وضعیت را وخیمتر کرده و رودررویی نیروهای عراقی و خطر یک جنگ داخلی را در پیش داشته باشد. به همین دلیل جمهوری اسلامی ایران کمال همراهی و همدلی را در ارتباط با مقامات این کشور به نمایش گذاشته است. در همین راستا حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه کشورمان در تماس تلفنی با «فؤاد حسین» همتای عراقی خود با ابلاغ سلام رئیس جمهوری اسلامی ایران به مصطفی الکاظمی، از سلامتی نخستوزیر عراق کسب اطمینان و ابراز خرسندی کرد.
۲. غرب آسیا از اولویت امریکاییها خارج شده است؛ آنها تلاش دارند تا با فتنهانگیزی و تفرقه و ناامنی این منطقه را ترک کنند. این پروژه و باقی گذاشتن زمین سوخته برای مردم این کشورها و منطقه در افغانستان نیز پیگیری شد و امریکاییها امیدوار بودند که جنگ قومی و مذهبی اسباب ناامنی همسایگان این کشور (بخصوص ایران و چین) را فراهم کند و آنها را وارد تله تنش کند. تکرار این موضوع در عراق نیز میتواند یکی از سناریوهای موجود باشد. به خصوص اینکه در ماجرای حمله به خانه الکاظمی ابهاماتی در خصوص نقش امریکا دیده میشود. به عنوان نمونه عدم واکنش سامانه پدافندی و دفاع موشکی سیرام (C-Ram) که در سفارت امریکا در منطقه سبز بغداد قرار دارد از جمله این ابهامات است؛ تاجاییکه گفته میشود فقط آژیر خطر این منطقه آن هم پس از انفجار به صدا درآمده است.
۳. عوامل هرگونه خرابکاری و اقدام تروریستی را باید با ذینفعان آن شناخت. «گروه رسانهای امنیتی عراق» وابسته به ارتش در بیانیه خود اعلام کرد که نخستوزیر هنگام حادثه در منزل نبوده است. دشمنان مقاومت سعی دارند این اتفاق را به نیروهای حشدالشعبی منتسب کنند، اما حمله پهپادی به منزلی که سوژه ترور در آن حضور ندارد تنها میتواند گروههای مقاومت را در موقعیت پایینتر قرار داده و احتمالاً پاسخ تندتر نیروهای امنیتی در مقابل هرگونه اعتراض به نتایج انتخابات را در پی داشته باشد. ضمن اینکه این اتفاق باعث میشود با امنیتیتر شدن فضا مسأله اصلی را که رسیدگی به خونهای ریخته شده در روزهای اخیر بوده به حاشیه براند؛ بنابراین این اقدام صرفاً میتواند به کسانی کمک کند که نگران اعتراضات مسالمتجویانه هستند. اتاق فکرهای غربی که دبیر شورایعالی امنیت ملی به آن اشاره کرده سعی دارند تا با استفاده از فضای غبارآلود، آتش درگیری بین مردم عراق را روشن کنند که در این شرایط دعوت نخستوزیر عراق به آرامش و خویشتنداری پس از رسانهای شدن خبر ترور ناموفقش قابل تقدیر بود.
۳. رسانههای وابسته به رژیم سعودی و امریکا تلاش کردند تا این اتفاق را مصادره به مطلوب کرده و در جهت تخریب نیروهای وفادار به حاکمیت و تمامیت ارضی عراق استفاده کنند. موج سواری دشمنان عراق با استفاده از ترور ناموفق نخستوزیر فضا را برای یک بهرهبرداری سیاسی آماده کرده است. اولین رسانههایی که به صورت جهتدار و با پروپاگاندا خبر حمله به خانه نخستوزیر عراق را منتشر کردند در گروه دوستان این کشور قرار نداشتند. «محمد الحمد» تهیه کننده و مجری شبکه ماهوارهای «آفاق» در رشته توئیتی این مسأله را فاش کرد و نوشت: «اولین رسانهای که این حادثه را با خبرسازی نشر داد، شبکه سعودی «الحدث» بود و تلاش کرد این اتفاق را به اظهارات شیخ قیس الخزعلی در مخالفت با دولت الکاظمی ربط دهد. شبکه «العربیه» پیش از هر رسانه دیگری تلاش کرد، عراق را به آشوب و فتنه بکشاند». این درحالی است که دبیرکل عصائب اهل الحق پس از این اتفاق بر ضرورت تحقیق درباره آن از جانب یک کمیته فنی متخصص و قابل اعتماد تأکید کرد تا از علل و ابعاد آن اطمینان حاصل شود. الخزعلی حتی چند روز قبل هشدار داده بود که طرفهای مرتبط با دستگاههای اطلاعاتی بغداد در پی بمباران منطقه سبز و متهم کردن نیروهای مقاومت هستند.
۴. اهمیت حمله به خانه نخستوزیر شاید بیش از آنکه از حیث اطلاعاتی نظامی قابل تأمل باشد از جهت عملیات روانی صورت گرفته وآثار سوء و نابهنجار این اتفاق بر افکار عمومی قابل توجه است. این رخداد به انشقاق بیشتر بین مردم و حکومت منجر خواهد شد و بر چندپاره شدن جامعه عراق پیش از اخراج اشغالگران و تروریستهای امریکایی دامن خواهد زد.
در مجموع به نظر میرسد این دست حوادث در کشوری، چون عراق که امریکاییها باید بزودی آن را ترک کنند بدون در نظر گرفتن نظم در حالگذار جهانی قابل تحلیل نباشد. امریکا تلاش دارد تا تمرکز خود را بر مهار چین قرار دهد، اما خروج کم هزینه و بدون خونریزی از غرب آسیا را مطلوب خود نمیبیند. فرسایشی شدن نزاعها و تأکید بر گسلهای سیاسی، ناکامیهای اقتصادی و هستههای خاموش گروههای تروریستی همواره مورد توجه امریکا بوده تا یک اخراج هزینهدار را بر بستر شکافهای مذهبی قومیتی این کشور ثبت کند.
**************
روزنامه شرق**
پیامدهای سیاستگذاری اشتباه در اقتصاد کلان/مراد راهداری*
اقتصاد کلان در هر کشوری نظاممند عمل میکند؛ درواقع یک نوع سامانه دارد، مانند نظام (سیستم) طبیعت یا نظام ماشینی، اجزای این نظام اجتماعی در حوزه اقتصاد لازم و ملزوم یکدیگر و هدفمند در سازوکارند. اما باوجود فعل و انفعالات هوشمندی که بازارها دارند، اخلالپذیر نیز هستند و دولت باید با سیاستگذاری، از تکاپوی اجزای اقتصاد کلان رفع اختلال کند. مثلا اگر طرف تقاضای داخلی اقتصاد ضعیف شود، طرف عرضه داخلی دچار مازاد میشود و اگر محصول به فروش نرسد، با استمرار این رکود، ظرفیت انبارهای بخش تولیدی نهایتا تکمیل میشود. چنانچه اقدام به صادرات نشود و تقاضای خارج را پاسخ ندهد یا شرایط و قابلیت صادرات را نداشته باشند، قیمت کالا و خدمات عرضهشده کاهش مییابد و بدینسان بهناچار با تقاضای کمتر داخل متعادل میشود؛ در غیر این صورت، اگر قیمتها بهای تمامشده و سود حداقلی را جبران نکنند، تنها راه چاره، توقف تولید اجزائی از سازمان عرضه است که سبب رشد بیکاری میشود. در وضعیت عادی (نرمال)، عرضه و تقاضا با یک وقفهای با یکدیگر متعادل میشوند. مثلا در مورد عکس حالت قبل، اگر به هر دلیل تقاضا تقویت شود و عرضه ضعیف باشد، فشار تقاضا قیمتها را بالا میبرد تا تقاضا کاهش یابد و با حجم عرضه سازگار شود. اما اگر شرایط عادی نباشد؛ به فرض، درصورتیکه حساسیت قیمتی عرضه بیش از تقاضا باشد؛ یعنی با تغییر جزئی قیمت، مقدار عرضه خیلی بیشتر از تقاضا تغییر کند، تعادل به روش خودکار سامان نمییابد و دولت باید با سیاستگذاری وضعیت را بهگونهای تغییر دهد تا حساسیت قیمتی عرضه کمتر از تقاضا شود. از آنجا که این حوزه به ارائه مباحث تخصصی نیاز دارد، در اینجا از ادامه بحث صرفنظر و به همین اشاره اکتفا میشود. غرض این بود که گفته شود، این دو قطب سازوکار هوشمند و معناداری دارند و در بلندمدت نمیتوانند نامتعادل و بینظم ادامه فعالیت دهند. اگر ظرفیت علمی دولت در حوزه اقتصاد کلان ضعیف باشد، نمیتواند در کوتاهمدت این تنظیم را به عمل آورد و نظم مجدد را به بازار بازگرداند. نظم بازار تحت شرایطی کار میکند، کسبوکار محیط مناسب لازم دارد، نظام (سیستم) بازار باز است، نه بسته؛ یعنی با خارج کار دارد و از آنجا تأمین نیاز متقابل میکند. چنانچه بهطور قهری بسته شود، اقتصاد داخلی و گاه طرف مقابل با بحران یا اخلال مواجه میشود. آمدوشد پول خارجی برای دادوستدها با خارج برای طرفین لازم و مفید است.
ارتباطات بینالمللی براساس مزیتهای طرفین انجام میشود، کارآمدی و بهرهوری را بالا میبرد و عکس آن هزینهها را افزایش میدهد. چون علاوه بر اینکه برای خواص و بعضی رانت ایجاد میکند و فسادساز نیز است، شکستن مسیر بسته، هزینه تجارت را بالا میبرد؛ اقتصادی که در ایجاد درآمد ملی ضعیف شده است، ضعفش مضاعف میشود؛ بنابراین قوت و قدرت در دیپلماسی و میدان از یک سو، سرعت عمل از سوی دیگر و عدم تعلل اهمیت حیاتی مییابد. سیاستگذاری اشتباه، نهتنها معضل را حل نمیکند، بلکه اوضاع را وخیمتر نیز میکند. برای حل مسئله و معضل باید سراغ عوامل ایجادی یا به قول فلاسفه علل فاعلی رفت و آنها را مهار و اسباب بهبود را فراهم کرد، نه آنکه به ترمیم درد ناشی از وضعیت معلول پرداخت، مانند آنچه برای ترمیم معضل تورم انجام میشود. متأسفانه با وجود آنکه بیکاری مهمتر، بنیادی و اساسیتر است، کمتر مورد توجه سیاستگذاری قرار میگیرد، چون راهحل آن اولا دیربازده است و ظهور آثار و نتایج سرمایهگذاری حدود سه تا چهار سال زمان لازم دارد، البته این زمان بستگی به سرعت عمل فعالان اقتصادی در هر جامعهای دارد. در ثانی تورم ملموستر است؛ ضمن آنکه تمایل و رضایتمندی مردم و رویکرد سیاسی به تورم نسبت به بیکاری بیشتر است. درحالیکه اگر سرمایهگذاری رشد کند، علاوهبر اینکه اشتغال ایجاد میشود، تولید نیز رشد میکند و با رشد عرضه تورم نیز کاهش مییابد. اما مشاهده میشود با جذب پول در دست مردم از طریق فروش اوراق قرضه، افزایش نرخ بهره بانکی و نظایر آن -که سیاستهای انقباضی پولی و مالی نامیده میشوند-، درصدد تضعیف طرف تقاضا هستیم تا به زعم خود درصدی از نرخ رشد تورم کاهش یابد یا از رشد بیشتر آن جلوگیری شود. حدود ۱۸ ماه است که پیوسته مسئولان درباره نجات بازار سرمایه از رکود صحبت میکنند؛ اما در همان بازار، بعد از فروش گران سهام به مردم، یعنی خروج وابستگان در سقف از بازار و کاهش شدید قیمتهای ناشی از آن، تا خرید مجدد آنها در کف و سوءاستفاده از حسن نظر مردم! متأسفانه سیاست نامطلوبی اجرا شده است، اوراق بهادار قرضه با بهره بیش از بانک و تضمینی برای تأمین کسری بودجه دولت میفروشند! همچنین در زیرزمین بورس و در بازار رقیب، کار و رمزارز معامله میکنند! همان فعالیتی که مردم را از آن بازمیدارند و میگویند نهتنها امنیت ندارد، بلکه موجب هدررفتن سرمایه کشور میشود؛ درواقع خرابی را میدانند از کجاست! اما باز فریاد میزنند که وضعیت بورس بحرانی است! مانند داستان دزد بگیر دزد میماند برای فرافکنی و دورسازی اذهان از واقعیت، این ترفندها دور از شأن حاکمیت اسلامی است، به اعتماد عمومی آسیب میزند و مصائب را بیشتر میکند. برای حل تأمین مالی دولت و از آن فراتر برای پوشش نیاز اساسی مردم و حوائج اقتصاد کشور، باید محیط فعالیتهای اقتصادی را امن و فضای کسبوکار را با تصمیمات و سیاستهای صحیح رونق داد. از دیگر مواردی که به رفتار و انتظارات عقلایی در بازارها ازجمله بازار سرمایه آسیب میزند، همانطور که گفتیم عدم توجه به سازوکار نظاممند بازارهاست (کار، کالا، پول و سرمایه). آمار و ارقامهای منتشرشده بعضا با واقعیت سازگار نیست! شاخصها و گویهها برخاسته از این آمارها با درد و بیماری ملموس مردم -که با این بازارها سروکار دارند- همخوان نیست! برای مثال، مقدار اشتغالزایی باید با توان و حجم سرمایهگذاری سازگار باشد؛ میدانیم که میان تولید، سرمایهگذاری و اشتغال رابطه وجود دارد. درصد خاصی از درآمد صرف سرمایهگذاری میشود و حجم مشخصی میتواند اشتغال ایجاد کند. وضعیت سرمایهگذاریهای سرمایهبر در مقایسه با سرمایهگذاریهای کاربر در سطح کلان نیز قابل تخمین است. نمیتوان ۱۲ سال نرخ رشد تولید واقعی به قیمتهای ثابت صفر باشد، اما ادعای سرمایهگذاری و اشتغالزایی خالص و مفیدی شود و نرخ بیکاری تقریبا مشخص و پایینی را همواره مطرح کرد! درحالیکه در این مدت سالانه حدود ۹۰۰ هزار متقاضی شغل به بازار کار اضافه میشود. یعنی تقریبا با اغماض ۱۰ میلیون نفر بیکار فقط در این مدت به بیکاران اضافه شده است! از آنجا که در دو دهه قبل از آن به طور متوسط سالانه بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار نفر شغل خالص ایجاد شده است، جمعیت انباشت بیکار نیز قبل از دوره ۱۲ساله ذکرشده وجود داشته است. اگر خوشبینانه محاسبه شود، ۱۰ میلیون نفر در آن دوره ۲۰ساله میتوان گفت انباشت بیکاری واقعی داشتهایم و مجموعا ۲۰ میلیون نفر از منابع انسانی در جستوجوی کار مفید میتوان تلقی کرد که چهبسا بسیاری از آنها کشور را ترک و بعضی با اشتغال کاذب دنیای خود را در داخل سپری کردهاند! آنها میتوانستند در تولید مطلوب نقش فعال داشته باشند، اما شرایط کسبوکار برای آنها مهیا نبوده است و کماکان نیست! اما در چنین شرایطی، عجیب است که همواره نرخ بیکاری حدود ۱۱ ونیم تا ۱۳ ونیم درصد گزارش شده است و حجم آن نیز تقریبا دومیلیونو ۷۰۰ هزار تا سهمیلیونو ۲۰۰ هزار نفر به طور متوسط هرساله اعلام شده است.
مگر میشود طبق آمار رسمی ۱۲ سال تولید رشد نکند -که نشان از عدم رشد تشکیل سرمایه خالص دارد- و هر سال ۹۰۰ هزار نفر نیز به متقاضیان کار اضافه شود، ولی در این مدت آمار بیکاری تغییر معناداری نیابد؟! انعکاس اطلاعات غلط به مسئولان عالیرتبه، سبب عدم شناخت واقعیت میشود و سیاستها به غلط اتخاذ و نسخه به محل بیماری سرایت نمیکند! به بهترین فرمانده نظامی اگر اطلاعات غلط داده شود، نمیتواند ارزیابی درستی از شرایط داشته باشد و لشکر را به مخاطره میاندازد. امروز مملکت ما امالقرای اسلام است به فرمایش بنیانگذار فقید انقلاب اسلامی (ره) اگر این نظام خدای نکرده امروز شکست بخورد، نمیتواند در عصر حاضر سر بلند کند! بنابراین از متصدیان امور انتظار میرود بر مبنای واقعیت و نه انتزاعی یا ساختگی آمار و ارقام را بیان کرده، به شاخصها بنگرند و بهدرستی سیاستگذاری کنند. آمار و ارقام در سامانه اقتصاد کلان با متخصصان حرف میزند؛ برای مثال، کل تولید خالص به ارزشی که عوامل تولید ایجاد میکنند -که مابازای پولی آن درآمد کشور محسوب میشود- به مصرف و سرمایهگذاری بخش خصوصی و دولتی، همچنین به خالص صادرات تعلق میگیرد و اگر اینطور نباشد، مازاد تولید به انبارها میپیوندد و برای استفاده در آینده منظور میشود؛ بنابراین آمار و ارقام درخصوص هر یک از اجزای آن باید با سایر اجزای دیگر سازگار باشد. فرضا نمیتوان برای حجم مصرف بخش خصوصی و دولتی آمار داد، ولی با حجم سرمایهگذاری یا صادرات ادعاشده قابل جمع نباشد و از مجموع درآمد حاصله بیشتر شود. استقراض و استفاده از منابع بیرونی در اقتصاد کلان با نشانههایی قابل برآورد است و برای اهل فن نمیتواند پنهان بماند؛ بنابراین توصیه میشود، اولا آمار و ارقامی که گویای شرایط و اوضاع و احوال جامعه است به مقامات عالیرتبه منعکس شود، در ثانی برای حل مسائل و معضلات، همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند از همه ظرفیت فکری سالم و دلسوز استفاده شود. نگاه جناحی و گروهی به موضوع نشود؛ چون حیات، ممات و پیشرفت جامعه و نظام اسلامی به آن وابسته است. مجدد تأکید میشود یکی از مفاد مورد توجه سیاستگذاران که باید در اولویت سیاستگذاری قرار گیرد، راهگشایی صادرات و امکان نقل و انتقالات متقابل پول با دنیای خارج است. بعد از این مهم، رسیدگی به فضای کسبوکار و رشد کارآفرینی از طریق اعمال سیاستهای مؤثر بر رشد سرمایهگذاریهای مفید و مورد نیاز با رویکردهای تأمین مالی مناسب است. برای عملیاتیسازی این امور، علاوه بر اینکه باید معادلات میان خود با خارج را سریعتر و به نیکی جمعبندی کرد، برای سیاستگذاری صواب، همانطور که اشاره شد، ضروری است که از تجربه و ظرفیت فکری منابع انسانی دلسوز و دانشمند بهره برد؛ همچنین برای مطالعات علمی کاربردی ارزش قائل شد و سیاستها الزاما باید سند مطالعاتی داشته باشند. با این شیوه، نهادهای پژوهشی جامعه دلگرم، باانگیزه و فعال میشوند و نقش تأثیرگذار و تعیینکنندهای در خدمت به جامعه ایفا میکنند؛ ضمن آنکه بار مسئولیت متصدیان امور اجرائی نیز سبک میشود و وجدان آسودهای نسبت به سیاستهای اتخاذی خود مییابند. هرگز جامعه نمیتواند آزمایشگاه قرار گیرد و روش آزمون و خطا به کار گرفته شود. توان فکری، اخلاقی، اراده و مدیریتی ما کم نیست؛ این توانایی در میان مردم قابل کشف و استفاده است. امروزه در عصر اطلاعات، ما به همه مفاد علوم بشری دسترسی داریم؛ تنها سلامت نفس، دلسوزی و دقت نظر لازم است تا استعدادها شکوفا شوند و به میدان آیند. برای این منظور باید نظام اطلاعاتی و امنیتی کشور، بانک پویایی در شناخت خبرگان و نخبگان سالم داشته باشد. شعار ما میتوانیم، واقعیتی انکارنشدنی است.
* دکترای اقتصاد وعضو هیئتعلمی گروه اقتصاد دانشگاه پیامنور
*************************************************************