کتابهای آیت الله علی صفایی حائری هنوز که هنوز است با وجود گذشت 24 سال از فوت این مجتهد، جزء پرمخاطبترین کتابها در کشورمان است و این نویسنده یکی از 5 نویسنده محبوب مردم در بخش فروش مجازی نمایشگاه کتاب بود.
بنابر گزارشی که تسنیم پیش از این از انتشارات لیلةالقدر، ناشر تخصصی آثار این نویسنده منتشر کرد، کتابهای «رشد»، «صراط»، «نامههای بلوغ» و «مسئولیت و سازندگی» استاد همچنان بسیار پرفروش است. به همین مناسبت با حجتالاسلام محمدعلی علیگو که درباره شخصیت و آثار مرحوم صفایی به تحقیق و پژوهش پرداخته است، گفتوگویی ترتیب دادیم که در ادامه میخوانید:
درباره شخصیت استاد صفایی حائری توضیح میدهید؟ آیا شما از شاگردان ایشان بودید یا به گونهای دیگری با ایشان و آثارشان آشنا شدید؟
من معاون پژوهش انتشارات لیلةالقدر هستم و از این باب درباره آثار و شخصیت استاد صحبت میکنم. ایشان در سال 1330 در قم متولد شدهاند و در 22 تیر 1378در مسیر زیارت حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام تصادف کردند و از دنیا رفتند. وقتی از دنیا رفتند تقریباً 50سال سن داشتند و از حدود 20 سالگی شروع به نوشتن میکنند و تألیفاتشان در مجلات و مقالات منتشر میشود.
تربیت اساس دین است
اولین تألیف وی با عنوان «مسئولیت و سازندگی» منتشر شده است که در ابتدا به عنوان کتاب نوشته نشد بلکه به صورت مجموعه مقالات منتشر شد. این مقالات در مجله نسل نو آن زمان منتشر و با استقبال خوبی در زمان خودش مواجه شد و اساس تفکر ایشان را میتوان در همین کتاب «مسئولیتوسازندگی»رهگیریکرد.این کتابرامیتوانبهعنوانیکمنظومهتربیتینگاهکرد. درباره اندیشههای مرحوم صفائی حائری باید بگویم که او تربیترااساسدینمیگیرد و نظامات دیگر دین را بر اساس تربیت توضیح میدهند. ایشان در مورد اقتصاد حرف زده ولی هدف این نظام اقتصادی هم رشد و تربیت آدمی در مسیر معنوی و سلوک باطنی است. استاد نگاه اجتماعی و مدیریتی هم دارد ولی هدف اصلی همه اینها را تربیت میبیند. لذا اندیشه ایشان یک اندیشه نظاممند است. همه ارکان هستی به هم مرتبط میشود و در راستای هدف اصلی که رشد و تربیت آدمی است، قرار میگیرد. این یک نمای کلی از اندیشه ایشان است.
فوتبال هفتگی در کوچه با بچهها
درباره شخصیت مرحوم صفایی حائری به خصوص از منظر روابط اجتماعی بیشتر میگویید؟
آیتالله صفایی حائریشخصیتبسیارمرتبطومردمیداشتودرحالیکهیکمجتهدمسلمبودودروس سطوح عالی حوزه را تدریس میکرد، در همان حال در کوچه با جوانان و نوجوانان فوتبال بازی میکرد. این قضیه برای دهه 1360 است. حتی الان هم خیلی عادی نیست که یک مجتهد با بچهها فوتبال بازی کند اما ایشان هر هفته با نوجوانها و جوانها فوتبال بازی میکرد. از طرف دیگر با کسانی که خیلی درمانده بودند، انس میگرفت و صحبت میکرد تا این که این رفتار تا جایی پیش رفت که عدهای از بزرگان به ایشان خرده گرفتند که چرا هرچه آدم مشکلدار است دور تو جمع شده...
مبلغی که اولش در خیابان به استاد ناسزا گفت!
این افراد از چه بابت مشکل دار بودند؟
مشکل از هر جهتی که فکر کنید. یعنی هر کسی دچار هر مشکل و درماندگی میشد، سراغ استاد میآمد. بعضیهایشان مشکل مادی داشتند. دیگری مشکل اخلاقی داشت و از استاد کمک میخواست. بعضی مشکل سیاسی داشتند، آن دیگری مشکلات عقیدتی و...کلاً آدمهایی که افسرده بودند، در راه مانده بودند، به استاد مراجعه میکردند. در خانه ایشان همیشه باز بود و مردم در طول شبانهروز به ایشان مراجعه میکردند. من در خاطرات کسی از استاد دیدم که این فرد ساعت 3 نیمه شب به خانه مرحوم آیت الله صفایی مراجعه کرده و کمک خواسته است. خیلی عجیب است که مردم چه برخوردی از استاد دیده بودند که به خودشان اجازه میدادند 3 نیمه شب هم در خانهاش را بزنند و وقتی ایشان در را باز میکند با روی خوش او را میپذیرد و دردش را درمان میکند!
مرحوم صفایی در بحثهای تربیتی خودش به صورت عملی هم بسیار موفق بوده یعنی به آنچه گفته و نوشته، کاملاً عمل کرده است. افراد بسیار زیادی هستند که در یک برخورد با ایشان مریدش شدهاند، کسانی بودند که در خیابان به او ناسزا میگفتند اما ایشان به جای تلافی دور میزد و برمیگشت و با آن فرد صحبت میکرد و در همان برخورد اول آن فرد شرمنده میشدوعذرخواهی میکرد و ارتباط میگرفت. من الان افرادی را در ذهن دارم که اولش به استاد در خیابان ناسزا گفتهاند اما بعد به خاطر برخورد خوب ایشان طلبه و الان مبلغ دینی شدهاند. این افراد زندگیشان پس از برخورد با آیت الله صفایی حائری کاملاً تغییر کرد و الان آدمهای بزرگی شدهاند که دیگر نمیشود اسمشان را برد. کسانی که با یک فحش دادن با حاج آقا آشنا شدند!
شما این خاطرات را از خانواده ایشان نقل میکنید یا این افراد را میشناسید و با آنها در ارتباط هستید؟
بعد از فوت ایشان شاگردانشان مؤسسه لیلةالقدر را تأسیس کردند. همه شاگردان همچنان با هم در ارتباطاند. استاد در سالهای حیاتش نذری داشت که هر ماه قمری یک بار به مشهد برای زیارت امام رضا علیه السلام میرفت و در یکی از همین زیارتها هم رحلت کرد. ادامه همان نذر هنوز در بین شاگردانشان هم هست و شاگردان هنوز با هم مرتبط و خیلی صمیمیاند و فضای مؤسسه چنین فضای گرمی است. هر ماه یک بار دور هم جمع میشوند. برای ما که آن فضا را ندیدیم غنیمت است در این جلساتخاطراتی نقل و مباحثی مطرح میشود. این خاطرات هم از سوی خانواده نقل شده است و هم از سوی شاگردان ایشان. البته بسیاری از این خاطرات در کتاب خاطراتی با عنوان «مشهور آسمان» ثبت شده است. در مجموع جلسات حولمحوراندیشهاستاد است و جوانترها هم میآیند و افراد مختلف نظر میدهند و مباحثه و هماندیشی میکنند.
اشاره کردید به سن کم آیت الله صفایی حائری موقع نوشتن اولین کتاب. چطور در آن سن کم شروع به نوشتن کردند و همچنان این کتاب پرفروش و پر مخاطب است؟
کتاب «مسئولیت و سازندگی»، اولین کتابی از ایشان است که در سال 1356 چاپ شده است. بعد از آن هم کتاب «رشد» را نوشت که همچنان از پرفروشترین کتابهای ایشان است. در این کتاب استاد نگاهی ویژه به انسان دارد و همه نگاهش معطوف است به هدف وجودی انسان و مسیری که باید طی کند. کتاب «رشد» و «صراط» و در کنار آنها کتاب «مسئولیت و سازندگی»، کتابهای اصلی ایشان هستند که خیلی زود نوشته شدند و همچنان هم پرمخاطباند
خاطره جالب آقای قرائتی از استاد
با توجه به اینکه ایشان عمر کوتاهی داشتند چطور آنقدر پرکار بودند که توانستند تعداد قابل توجهی کتاب بنویسند، آن هم کتابهایی این قدر پرمخاطب؟ چرا خیلی از افراد عمرهای طولانیتری دارند اما نتیجهاش این قدر پربار نیست؟
به این مطلب این نکته را هم اضافه کنید که ایشان فقط ننشسته بود تا کتاب بنویسد. با افراد مختلف جامعه کاملاً در ارتباط بود و برای همه وقت میگذاشت. خانهشان مأمن افرادی بود که به هر نوع مشکلی داشتند. یاد خاطرهای از حاج آقا قرائتی افتادم. یک بار از ایشان شنیدم که میگفت: "من از مطالب آقای صفایی استفاده میکردم یک بار به ایشان گفتم من خیلی از تفسیرها را مطالعه کردهام و تفسیرهای مختلف را خواندهام. اما این بحثهای تفسیری که شما دارید خیلی ناب است. آنها را از کجا میآورید؟" آقای صفایی نگاهی کرده و جواب نداده بود تا وقتی آقای قرائتی میخواست از ایشان خداحافظی کند آقای صفایی گفته بود یک طلبه است که عبا ندارد عبایتان را بدهید تا به او بدهم. آقای قرائتی در پاسخ گفتند من اگر بدون عبا به منزل بروم که مناسب نیست. بگذارید منزل بروم بعد عبا را برای شما میفرستم. آیت الله صفایی فوری جواب دادند: من از اینجا مطالب تفسیریام را میآورم! یعنی وقتی از من پرسیدی آن حرفها را از کجا میآوری؟ جوابش اینجاست! بعد این آیه شریفه را برایشان خوانده بود: "لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون". منظور این است که زندگی استاد این نبود که فقط بنشیند و کتاب بنویسد. این همه آثار و برکات به خاطر نشستن گوشه حجره و با فکر و مطالعه صرف نیست. نماز شبها، انفاقها، از خود گذشتنها و فقط خداوند را دیدن این برکت را به ذهن و به قلم و کار آدم میدهد. جریان الهی باعث میشود که این تفاسیر ناب در ذهن آدم جاری شود و آثار و برکات زیادی داشته باشد.
بدون هوا میتوانم زندگی کنم اما بدون قرآن نه!
یک ویژگی دیگری که ایشان داشت توجه به نیاز روز بود. اگر به آثار استاد چه همان موقع که زنده بود و چه بعد از فوتش نگاه کنیم، میبینیم حرفهایی که زده، انگار مال همین امروز است. مرحوم صفایی حائری نگاه نافذ و بصیرتی داشت که نیازهای جوانان امروز و نسل امروز و انسان امروز را میفهمید. از طرف دیگر به منبع وحی متصل بود. یعنی دائم در تنهاییهایش به کار عبادت مشغول بود، یا نماز میخواند یا قرآن قرائت میکرد. ایشان در کتاب «روش برداشت» میگوید «من به جایی رسیدم که بدون هوا میتوانم چند ثانیه زندگی کنم ولی بدون قرآن نمیدانم آن چند ثانیه را باید چه کار کنم؟» او ضرورت وحی را این چنین چشیده بود. از طرف دیگر استاد میراثی از پدران و اجدادش داشت که همه از مجتهدان بنام بودند. طبیعتاً با این سه ویژگی یعنی میراثی که از پدرانشان داشت، نیاز روز را به خوبی احساس میکرد و به منبع وحی متصل بود، طبیعتاً نتیجهاش چنین آثار و برکاتی میشود. اگر باور داشته باشیم که قرآن یک موجود زنده است و برای هر نسلی حرف میزند، طبیعتاً این فقهای حقیقیاند که در وجود آنها قرآن تبدیل به این حرفهای تازه میشود که نسل جدید هم تشنه آن میشوند و محبوب مردم میشود.
عده بسیاری معتقدند ما در مورد نسل جدید به خصوص درباره نوجوانان و جوانان امروز دچار یک خلأ تربیتی شدهایم و به نظر میرسد یکی از دلایل اقبال به کتابهای آیت الله صفایی حائری، پیدا کردن راهی برای پر کردن این خلأ است. مردم احساس میکنند که به این کتابها احتیاج دارند. شما این مسئله را چطور تبیین میکنید؟ آیا این نیاز باعث شده است که مردم به کتابهای تربیتی آیت الله حائری صفایی رو بیاورند؟
حتماً همینطور است. دین و شریعت دو سطح روبنا و زیربنا دارد و در این سالها بیشتر افراد صرفاً به روبنای دین یعنی ترویج احکام پرداختند، اما این دین یک زیربنا دارد که این زیربنا تربیت است. وقتی ما از زیربنا غافل شویم روبنا هم خراب میشود. استاد هم تمام تلاش اصلی خود را برای تبیین و استحکام این زیربنا گذاشته بود. دیگران به رو بنا میپردازند. حرفهایی که ایشان در کتابهایش نوشته، به صورت زیربنایی است. ما الان در حال تدوین کتاب «حجاب» آیت الله صفایی حائری هستیم که در چند ماه آینده منتشر خواهد شد. بحث حجاب در این کتاب به صورت زیربنایی مطرح شده است و اگر شاقول بنا درست قرار بگیرد، بقیه بنا هم سالم و مستحکم خواهد بود.
استاد از نیاز به خدا و دین میگوید
درباره مخاطبان کتابهای استاد گفته میشود که همهقشر مخاطب دارد، از جوانهای طلبه و دانشجو گرفته تا کسبه و خانمهای خانهدار. اما غالباً از قشر جواناند زیر 40 سال سن دارند. درباره این جنس از مخاطبان هم بیشتر توضیح میدهید؟
استاد وقتی خودشان زنده بودند، دایره گستردهای از ارتباط با افراد مختلف داشتند. اساس ارتباط انسان بر اساس نیاز است. وقتی نیاز شما برطرف میشود، شما به سمت آن دین یا فردی که این نیاز را برطرف کرده، جذب میشوید. مهم این است که ما دین را به این شکل به مردم معرفی کنیم که چگونه نیازهایشان را برطرف میکند. خیلیها دنبال این بودند و هستند که خدا را به مردم یا مثلاً به یک جوان اثبات کنند. اما استاد بحثش این بود که ضرورت خدا را برای جوان تبیین کند. اگر خدا را برای کسی اثبات کنید، ممکن است جواب دهد که فرض کنیم خدا باشد اما به من چه مربوط است؟ همه ما میگوییم خدا هست اما اینکه وجود خدا چه ضرورتی دارد، مهم است. ضرورت به دنبال نیاز است یعنی در وجود ما نیاز به خدا، نیاز به معاد و وحی و رسالت و نیاز به امامت و حضرت مهدی عجل الله وجود دارد. آیت الله صفایی به دنبال اثبات ولایت و بحث اثبات حضور حضرت حجت نیست. بلکه به بحث اضطرار به ولی میپردازد. اضطرار به نیاز برمیگردد، اگر کسی نیاز من را برطرف کند به سمت او میروم. حالا من هر کسی که میخواهم باشم. چه جوان باشم چه پیر. استقبال جوانها از کتابهای استاد بسیار چشمگیر است اما مخاطبهایی هم از افراد پا به سن گذاشته داریم که با حالت محزون به ما میگویند که عمر ما گذشت و ناراحتیم که چرا زودتر با این مباحث آشنا نشدیم و این اضطرار را در زندگیمان درک نکردیم.
همانطور که خودتان اشاره کردید، عدهای میگویند عمر ما گذشت و این مطالب را خیلی دیر دیدیم. به نظر شما چه کارهایی میتوان انجام داد تا اندیشه و کتابهای استاد بیشتر دیده شود؟
ما به عنوان انتشارات ایشان تلاش میکنیم که همه مردم با کتابهای استاد آشنا شوند اما واقعیتش این است که متأسفانه استاد در زمان حیاتشان با تهمتهایی مواجه شد. این تهمتها در همان زمان برطرف شد اما متأسفانه هنوز هم عدهای هستند که تحت تأثیر این حرفهای نادرست از آثار و نوشتههای آیت الله صفایی حائری پرهیز دارند. متأسفانه افرادی هستند که همیشه میخواهند نور خدا را خاموش کنند "وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ". خداوند نورش را تمام میکند و این نور را همچنان شعلهور نگهمیدارد و همین است که الان بعد از بیش از 30 سال بعد از فوت ایشان نوشتههایش هنوز محبوب است و روز به روز هم بر محبوبیتش افزوده میشود. ولی واقعیت این است که باید این حرفها کنار گذاشته شود و به آثار توجه شود.
وقتی حسادتها باعث تهمت شد
درباره تهمتهایی که به ایشان زده شد، بیشتر توضیح میدهید که جریان چیست؟
اصل این حسادتهااز سخنرانی ایشان در جایی شکل گرفت که آیت الله حائری برای مخاطبان زیادی صحبت کرد و در این دو ساعت یک نفر هم پلک نزد و بعد از ایشان شخصی سخنرانی داشت که مردم توجه نکردند و رفتند و باعث ناراحتی آن فرد شد. یا همین که کتابهایشان بسیار پر استقبال است و کتابهای عدهای دیگر نه، باعث حسادت میشود. مثلاً کتاب «مسئولیت و سازندگی» شان در همان سالهای اول بیش از 50 هزار نسخه چاپ و فروخته شده بود که این یک استقبال بسیار عجیب و غریبی بود و همین باعث حسادتهایی شد. به هر شکل توانستند به ایشان تهمت زدند. یا منش ایشان که با همه کس بود از بچه نوجوان گرفته تا آدم افسرده و ناخوش احوال، دستمایه تهمت حسودان شد. خیلیها آن موقع به ایشان میگفتند که این ارتباط با مردم را متوقف کن ولی استاد جواب دادند من به خاطر آبروی خودم نمیتوانم جلوی افرادی را بگیرم که تشنه هستند و منتظر پاسخ من. چطور میتوانم به افرادی رسیدگی نکنم که از من سؤال میکنند؟ البته تا اواخر دهه 70 حجم زیادی از تهمتها کم شد اما متأسفانه هنوز که هنوز است به شکلهای یک کلاغ چهل کلاغ، حرفهایی گفته میشود. بعضیها حتی نمیدانند چه تهمتهایی زده شده است فقط میگویند شنیدهایم چیزهایی بوده است و باید پرهیز کنیم.
آیت الله مصباح یزدی را خدا رحمت کند. از شاگردان ایشان شنیدم که ماجرای تهمتها را به آیت الله مصباح گفتند که چقدر پشت سر آیت الله صفایی حرف و حدیث هست. آیت الله مصباح بعد از یک تأمل طولانی گفتند: من چه بگویم؟ اینها را میگویند که صفایی نباشد تا من باشم! یعنی نشان از حسادتهای عمیق به استاد دارد. متأسفانه هر چیز آفتی دارد و آفت علم حسادت است. ولی الحمدلله ما در حوزه کارهای رسانهای و کارهای تولید کتاب راه خودمان را میرویم و فعالیتهای خوبی انجام دادهایم و الحمدلله موفق بودهایم اگر کسی هم از ما حمایت نکند ما کار خودمان را انجام میدهیم.
ما به امثال ایشان در حوزهها نیازمندیم
آیا رهبر انقلاب درباره مرحوم صفایی حائری و کتابهایشان نظری دادهاند؟
بله بیشتر صحبتها نقل از شاگردان آیت الله حائری است که با رهبری دیدار داشتند و این مسائل را با ایشان در میان گذاشتهاند. مثلاً یک بار آقای مسیح مهاجری در روزنامه جمهوری اسلامی درباره آیت الله حائری مطلبی نوشت و ایشان را یک فرد التقاطی خواند! آن موقع روزنامه جمهوری اسلامی برای حزب بود. در همین باره در کتاب حکایتها و هدایتهانوشته سید مسعود پورسید آقایی آمده است:در همین زمان جمعی از افراد از جمله آقایان لاجوردی، نقدی، تجلی، موسوی، نیکخواه و محمودی در دفتر ریاستجمهوری خدمتشان رسیدیم. آقای مصطفی موسوی از شاگردان سابق مقام معظم رهبری بود و همو واسطه این دیدار بود. ایشان با گرمی از همه ما استقبال کردند. یکی از دوستان گفت: در روزنامهای که شما مدیر مسئول آن هستید در مورد آقای صفایی چنین چیزی نوشته شده است. ایشان گفتند من اطلاع ندارم. یکی از دوستان روزنامه را به ایشان داد. ایشان با دقت خواندند و در حین خواندن گفتند: عجب! عجب!
بعد فرمودند: من آقای صفایی را از نزدیک میشناسم، ایشان منزل ما (در مشهد) آمده است. من هم منزل ایشان (در قم) رفتهام. ایشان در تفسیر قرآن صاحبنظر است. همچنانکه علامه طباطبایی صاحبنظر است. از قول من به ایشان سلام برسانید و بگویید این یک موجی است که فروخواهد نشست. در مقابل آن نایستند، زودگذر است. ما به امثال ایشان در حوزهها نیازمندیم. ما که گرفتار کارهای اجرایی شدهایم، امّا امثال ایشان باید در حوزهها بمانند و پاسخگوی نیازهای حوزه و سؤالات و شبهات باشند. بنا شد که با آقای مسیح مهاجری هم گفتوگویی داشته باشند و تذکری بدهند که ما دیگر از کم و کیف آن بیاطلاعیم.
منبع؛ تسنیم