در مرور درسهای مشروطه از بیان رهبر معظم انقلاب به نُه مورد اشاره شد. در ادامه درسهای دیگر این مقطع مهم و تأثیرگذار را در گذشته، حال و آینده ملت ایران بررسی میکنیم.
10ـ مشروطه و اعتماد به نفس نداشته روشنفکرها؛ از درسهای عبرتآموز و غمانگیز برهه مهم مشروطه، نوع رفتار و سلوک سیاسی قشر متمایل به فرهنگ غرب، یعنی روشنفکران است. روشنفکری در برزخ عقبماندگی ایران در زمان استیلای نظام سلطانی و دوره پیشرفت کشورهای اروپایی و آمریکا در ایران به واسطه اعزام به تحصیل دانشجویان ایرانی در رشتههای فنی و مهندسی و مشاهده این فاصله به ظاهر پرنشدنی پدید میآید. این قشر به جای تأمل و درمان در علل واقعی این عقبماندگی و انحطاط در ایران و علل توسعه و ترقی غربیها، در دام تحریف تحلیلیای افتاد که حکمرانان و تمهیدگران سلطه غربی به ذهن آنها القا کردند. روشنفکران وطنی به تقلید از سلطهجویان غربی، راهکار پیشرفت ایران را«تمام غربی شدن» تحلیل میکردند. نتیجه حاکم شدن این تفکر، انحراف عملی حکمرانی در انقلاب ملت ایران در مشروطه بود. رهبرمعظم انقلاب این نداشتن اعتماد به نفس روشنفکران مقطع مشروطه را اینچنین بازنمایی میکنند: «از اواسط دوره قاجار نشانههای پیشرفت اروپایی در کشور ما بهتدریج شروع کرد به ظاهر شدن. روشنفکران ما کسانی بودند که به اروپا میرفتند یا نوشتههای آنها را میخواندند؛ لذا با پیشرفتهای آنها آشنا میشدند و خود را در مقابل آنها ناتوان و حقیر میدیدند. اینها میگفتند ما باید صددرصد به نسخه آنها عمل کنیم تا پیش برویم؛ یعنی مجال ابتکار، ابداع، خلاقیت و نگاه بومی به مسائل علمی و صنعتی مطلقاً در محاسبه اینها نمیگنجید.»
11ـ پیشگامی روحانیت؛ در بررسی نقش روشنفکری در انقلاب مشروطه بدون توجه به نقش و جایگاه پیشگامی و هدایتی روحانیون ناقص است. روحانیون با توجه به جایگاه تأثیرگذاری دیرینهای که در زندگی فردی، اجتماعی و مذهبی مردم ایران داشتند و همواره ملجأ و پناه مردم بودند، در مشروطه هم راهبری اجتماعی مردم را به دست گرفتند. روحانیت برخلاف قشر روشنفکری، در راستای خواسته و هدف ملت ایران حرکت کردند و پیشگام مردم در مشروطه بودند، اما به واسطه محوریت نگاه غربگرا نتوانستند به هدف نائل شوند و مشروطه در مجرای انحرافی قرار گرفت. پیشگامی روحانیت در مشروطه این گونه در کلام رهبری تأیید میشود: «نمونه دیگرش در شروع مشروطیت بود که روحانیون پیشقدم بودند، از نجف تا ادامه روحانیت در همه بلاد، و اگر روحانیون نبودند، امکان نداشت استبداد سلطنتی قاجاری از بین برود تا قضایای بعد از مشروطیت که مخالفتهای گوناگونی میشد. وقتی هم که عوامل روسها و بقیه دستاندازهای سیاسی در شهرها اخلال میکردند، باز روحانیون همه جا پیشقدم، حفظکننده و مهارکننده بودند. حتی اگر در یک قضیه سیاسی مردم هم دو دسته میشدند، در رأس این دسته هم روحانی بود و در رأس آن دسته هم روحانی بود؛ یعنی مردم دل به روحانیت میدادند.»