مرحوم سیدکریم حجازی طاقانکی که در جریان دفاع مقدس به عنوان مسؤول بنیاد شهید شهر آبادان، نقش قابل توجهی در امدادرسانی به رزمندگان و سرکشی خانوادههای شهدا و جانبازان داشته است، در قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و در جریان مبارزات مردم شهر آبادان علیه رژیم شاهنشاهی نیز، نقش بارزی در حمایت و پشتیبانی از مبارزان و اعتصابیون انقلابی ایفا کرده است. او در مجموع خاطراتش در کتاب «آبادان لین ۱» به بیان بخشی از خاطرات انقلابی خود از جمله حمله ساواک به سینما رکس آبادان پرداخته که در ادامه میخوانیم:
جزغاله شدن مردم در یک سینما با حیله ساواک
در شب شنبه ۲۸ مردادماه سال ۱۳۵۷ فریاد مردم از مقابل سینما بلندتر شده بود، دویدم آمدم روبهروی سینما ایستادم. آنجا جوانی ایستاده بود که از همه بیشتر جوش و خروش داشت. او را میشناختم. اسمش على محمدی بود که بعدها توی جنگ شهید شد. دیدم رفت و خیلی زود سوار بر یک ماشین بامو آمد. میخواست با ماشین به در سینما بکوبد تا مردم را بشود نجات داد. در کمال ناباوری، عدهای از مأموران شهربانی جلوی ماشینش را سد کردند و درحالی که کتکش میزدند، او را کشانکشان بردند. چنددقیقه بعد على محمدی توانسته بود از دست مأموران فرار کند و دوباره خودش را به سینما برساند.
حالا از نیمهشب گذشته بود و صدای ضجهها از داخل سینما رو به خاموشی گذاشته بود. بوی روغن و گوشت سوخته با بوی سوختگی چوب و آهن طوری قاطی شده بود که حال آدم را به هم میزد. ساعت حدود ۱:۳٠ تا ۲ سحرگاه بود که دیگر هیچ صدایی از داخل سینما به گوش نمیرسید.
یک عدهای یک پله نردبان بزرگ آوردند و از کنار یکی از خانهها سعی کردند خودشان را به بالا برسانند اما هیچ راهی برای ورود از آن قسمت نبود. تعدادی از همان نردبان بالا رفتیم و از دیواری که تخریب شده بود، وارد طبقه بالا و سالن سینما شدیم. باید به داخل سینما میرفتیم. مأموران شهربانی خود را از مقابل در سینما کنار کشیده بودند و مردم بالاخره با رفتن مأموران، قفل در را شکستند.
امام خمینی: آنها شهیدند
ما وارد محل کشتار شده بودیم. پاهای چکمهپوشمان تا زانو توی روغن فرو رفت؛ روغن تن آدمهایی که سوخته بودند! تعداد زیادی از مردم روی صندلیهای سوخته که اینک فقط اسکلتی فلزی از آنها باقی مانده بود، پیش از اینکه فرصت گریز بیابند، سوخته بودند؛ درست مثل مجسمههای خانه اشباح! از جسدهای توی سالن اصلی چیزی باقی نمانده بود که سالم باشد؛ همه مثل شمع آب شده بودند. اینها را دست نزدیم. آمدیم سراغ اجسادی که توی راهرو و راهپلهها روی هم انبار شده بودند. این اجساد سالم بودند. آنها را آوردیم بیرون. بعدش نوبت اجساد کاملاً جزغالهشدهٔ داخل سالن اصلی رسید. آنها را داخل پلاستیک میگذاشتیم و سعی میکردیم هر تکه جسد را از جسد دیگر جدا بگذاریم.
فرهنگ دوستی شاه به روایت تصویر
اگر میشد که در سینما باز بشود، شاید میشد عدهای را نجات داد. تعداد زیادی از قربانیان حادثه وقتیکه از پلههای طبقه دوم پایین میآمدند، رویهم ریخته و خفه شده بودند و این خفگی منجر به شهادت آنها شده بود. اینکه میگویم «شهید شده بودند»، برای اینکه طبق فتوا و مجوز شخص امام خمینی (ره) که خودم گرفته بودم، آنها شهید محسوب میشدند. البته این جریان گرفتن مجوز شهدای سینما رکس بعد از پیروزی انقلاب صورت گرفت.
سینما رکس، محرک انقلابی مردم آبادان
در ماجرای فاجعه سینما رکس آبادان واقعیت این بود که چهار نفر که دست پرورده و فریب خورده ساواک بودند و اتفاقاً بعضی خانوادههای مذهبی داشتند، دست به این جنایت زده بودند. ولی فکر اصلی که پشت قضیه بود، فکر شیطانی ساواک بود.
ساواک از لحاظ مالی به این ها کمک کرده بود و ۲ نفر که از ساواک تهران آمده بودند، برای اینها تجهیزات آورده و نحوه کار را به آن ها گفته بودند. ساواک به آنها اطمینان داده بود که نجات پیدا می کنند.
ساواک برای اینکه این فاجعه را به گردن مذهبیون بیندازد، سناریوی ظریفی را تهیه کرده بود. این چهار نفر را بعد از اینکه توجیه کرده بود، برده بود اصفهان، پیش آیتالله طاهری اصفهانی که دیداری داشته باشند. از این دیدار هم فیلم تهیه کرده بود که این فیلم هم جزو مدارک سینما رکس بود.
مراسم تدفین شهدای رکس آبادان
واقعاً با قاطعیت میتوان گفت که آبادان بعد از سینما رکس به خاطر ظرفیتی که از لحاظ فرهنگی و رشد فرهنگی مردم داشت، سنگ تمام گذاشت؛ یعنی شد مرکز انقلاب ایران، اعتصابات پالایشگاه آبادان شدیدتر شد و همه کارکنان آنجا مصمم تر شدند و پای کار آمدند و حتی حکومت نظامی هم روی اعتصابات آن ها تأثیری نگذاشت.
اصلاً اعتصابات پالایشگاه آبادان به معنای واقعی کلمه، قرص و محکم بود؛ حتی حکومت نظامی و ورود تانکها و نفربرهای زرهی هم به داخل پالایشگاه نتوانست اعتصابات را بشکند و آنها را مصممتر کرد.
منبع: سلیمانیخواه نعمتالله، آبادان لین ۱، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس