«علیرضا اکبری» جاسوس و عامل نفوذی سرویس اطلاعات مخفی انگلیس معروف به MI6 سرانجام پس از چند روز فضاسازی رسانههای بیگانه از سوی دستگاه قضایی کشورمان مجازات شد. با این حال نکته تأملبرانگیز این ماجرا اهمیت وی برای دولت انگلیس است؛ چرا که «ریشی سوناک» نخستوزیر این کشور در واکنش به خبر اعدام اکبری از حیرت خود سخن گفت و حتی سفیرش را از تهران فراخواند. بدون شک، انتظار انگلیسیها این بود که با توجه به جایگاه و موقعیت ویژه اکبری در نظام و روابط گذشتهاش با برخی مقامات عالی، وی پس از مدتی حبس در قالب تبادل از کشورمان اخراج شود؛ اما مجازات بدون اغماض او این پیام روشن را به دولت انگلیس و تمام عوامل خودفروخته قدرتهای خارجی در داخل و خارج کشور منتقل کرد که جمهوری اسلامی ایران در چارچوب امنیت ملی خود بدون اغماض هر فرد خیانتکاری را در هر لباس، پوشش، جایگاه، موقعیت و حتی تابعیتی به سزای اعمال خود خواهد رساند. با نگاهی به تاریخ چهل ساله انقلاب اسلامی، مشخص میشود پرونده علیرضا اکبری فراتر از یک پرونده جاسوسی معمول بوده و در ردیف پرونده افرادی، مانند مسعود کشمیری و ناخدا بهرام افضلی قرار میگیرد؛ چرا که وی به واسطه سوابق درخشان جهاد و خدمت و همچنین آراستگی به ظواهر اسلامی، به ویژه آن جای مهر پینه بسته بر پیشانی و حتی بنا به نقل برخی اتخاذ مواضع تند ضد استکباری توانسته بود پلههای نفوذ را به سرعت در بطن نهادهای امنیتی و دفاعی کشور طی کند! خوشبختانه، انعکاس رسانهای پرونده جاسوسی وی یک بار دیگر زنگ هشدار پدیده نفوذ را به صدا درآورد! باید پذیرفت که سالها تصویرسازی غیر واقعی از عوامل نفوذی و حتی جاسوسی موجب شکلگیری «تعصب شناختی» یا «Cognitive Bias» نسبت به پدیده نفوذ شده است؛ به همین دلیل در طول دهههای گذشته اغلب عوامل نفوذی به واسطه رعایت ظواهر و عبور از چک لیستهای شناختی گزینشگران و ناظران توانستهاند در ساختارها و سازمانهای مختلف نفوذ کرده و گاهی ضربات جبرانناپذیری را به پیکره نظام و انقلاب اسلامی وارد کنند. تعصب شناختی یک خطای نظاممند فکری است و زمانی رخ میدهد که فرد در حال پردازش و تفسیر اطلاعات در جهان پیرامون خود است و با تکیه بر برداشتها و سوگیریهای ادراکی خود به قضاوت و تصمیمگیری دست میزند. باید به این نکته توجه داشت که مغز انسان قدرتمند است؛ اما محدودیتهایی دارد، به همین دلیل نیز مغز انسان به واسطه تعصبات شناختی تلاش میکند پردازش اطلاعات و فرآیند تصمیمگیری را تسهیل و تسریع کند. در واقع، تعصبات شناختی به مثابه قاعدهای کلی عمل کرده و موجب تسهیل و تسریع درک جهان اطراف و روابط حاکم بر آن میشوند. طبیعتاً این عملکرد مغز در حوزه تصمیمگیری چالشها و مشکلات فراوانی را به همراه دارد. برای نمونه، نحوه یادآوری یک واقعه به دلایل زیادی ممکن است مغرضانه باشد و این به نوبه خود میتواند منجر به تفکر مغرضانه در تصمیمگیری شود. در نمونهای دیگر، تجربه زیستی و خاطره و برداشت ذهنی ما از یک انسان مؤمن و با اخلاق میتواند منجر به اعمال قضاوت یکسانی نسبت به فردی با ظواهر یکسان، اما با باطنی متفاوت شود! نکتههای فوق به معنای این است که برای مقابله مؤثر با پدیده نفوذ در کشور باید تعصبات شناختی حوزه گزینش، حفاظت و نظارت مورد بازنگری و بازسازی قرارگیرند. به عبارت دیگر، راهکار مقابله مؤثر با پدیده نفوذ ایجاد «انعطافپذیری شناختی» یا «Cognitive Flexibility» است تا به واسطه این نوع شناخت پویا یک نوجوان 16-17 ساله قادر نباشد با اندکی ظاهرسازی و تکرار برخی کلید واژههای کلیشهای خوشایند از تعصبات شناختی مسئولان و ناظران سوءاستفاده کرده و به راحتی از گلوگاههای نظارتی عبور کند! افزون بر این، ماجرای خیانتبار علیرضا اکبری باید از این منظر نیز موشکافی و تحلیل شود که چرا فردی با سوابق درخشان وی به عنصری نفوذی تبدیل شده و سرسپرده دشمنی میشود که سالها قبل در جبهههای دفاع مقدس با مزدوران بعثی آن جنگیده است؟! تحقیقات و مطالعات جهانی در حوزه نفوذ و ضد جاسوسی نشان میدهد، افزون بر مسائل مالی، محرومیتهای روحی و روانی نیز در گرایش عوامل خودی به سمت دشمن مؤثر هستند! به عبارت بهتر، محرومیت نسبی و احساس تبعیض و نابرابری و حتی محرومیتهای عاطفی سازمانی موجب گرایش افراد به سمت دشمن میشود؛ لذا نهادهای مسئول افزون بر تولید ادبیات علمی در مقابله با نفوذ باید با آگاهیبخشی فراگیر موجبات مواجهه هوشمندانه و بهنگام با افرادی، مانند اکبری را که در معرض خطا قرار گرفته، فراهم آورند تا نقطه پایان آنها با چوبه دار رقم نخورد!