انقلاب دیجیتال و گسترش شبکههای اجتماعی در دهههای اخیر، تحولی بنیادین در شیوه ارتباطات انسانی کشور ما و دیگر جوامع جهان ایجاد کرده است. این دگرگونی عمیق که با ظهور اینترنت در دهه ۹۰ میلادی برابر با دهه ۷۰ خورشیدی آغاز شد و با گسترش شبکههای اجتماعی در دهههای بعد شتاب گرفت، ماهیت تعاملات انسانی را به طور اساسی متحول کرده است. در ابتدای این تحول، خوشبینی گستردهای نسبت به ظرفیت فناوریهای نوین ارتباطی برای افزایش همبستگی اجتماعی و گسترش گفتوگوی جمعی در سطح جوامع گوناگون وجود داشت و بسیاری اینترنت و شبکههای اجتماعی شکل گرفته در بستر آن را فرصتی برای توسعه صلح و ثبات در جوامع مختلف تصور میکردند.
در آن ایام بسیاری از متفکران و صاحبنظران در همایشها و رسانههای گوناگون، ابزارهای ارتباطی نوین را برای شکستن انحصار رسانههای سنتی و تک سویه و در نتیجه افزایش میزان مشارکت شهروندی و تقویت مردمسالاری در عرصههای گوناگون حکمرانی میدیدند. با این حال، تجربه دو دهه اخیر نشان داده است، این خوشبینیها تا حد زیادی سادهانگارانه بود! در این زمینه گفتنی است، طبق گزارش جامع مؤسسه تحقیقاتی پیو که از مهمترین مؤسسههای افکارسنجی ایالات متحده آمریکاست در سال ۲۰۲۳، بیش از ۷۸ درصد متخصصان حوزه فناوری و جامعهشناسان معتقد بودند شبکههای اجتماعی، با وجود مزایای انکارناپذیرشان در عرصههای خدماتی و ارتباطی، به یکی از عوامل اصلی تضعیف گفتوگوی سازنده در جوامع معاصر تبدیل شدهاند. این پدیده که از آن به «پارادوکس ارتباطات دیجیتال» یاد میشود، نشان میدهد افزایش کمّی ارتباطات و گسترش شبکههای اجتماعی لزوماً به بهبود کیفی ارتباطات در جوامع انسانی نمیانجامد و گاه به عارضههای سختی، مانند فرسایش بهداشت ارتباطات مجازی منجر میشود!
عارضه مورد اشاره با مشخصههای خاصی، همچون حملههای هماهنگ گروهی و خشونت گفتاری سازمانیافته در فضای مجازی و عمدتاً دارای واژگان غیر اخلاقی و حتی جنسی علیه افراد و رسانههایی شناخته میشود که دیدگاههای متفاوتی را نسبت به آنچه مطلوب گروه مهاجم است، مطرح کردهاند. جالب اینکه تفاوتی هم نمیکند که موضوع مورد مناقشه فوتبالی باشد یا در رابطه با موضوعات رایجی، مانند رفع یا عدم رفع فیلترینگ یا حتی تحولات سوریه و یمن و حتی سرنوشت قیمت بنزین یا تعطیلی شنبه!
پژوهش جهانی مؤسسه رویترز در سال ۲۰۲۳، این چالش را مورد مطالعه قرار داده است. بر اساس این مطالعه که در ۴۶ کشور جهان انجام شده، ۶۷ درصد مردم نگران افزایش بهرهبرداری از استفاده از اطلاعات نادرست برای اهداف سیاسی هستند. این نگرانی در کشورهای در حال توسعه حتی به ۷۵ درصد رسید. همزمان، ۷۱ درصد پاسخدهندگان معتقدند رسانههای اجتماعی به قطبی شدن جامعه آنها دامن زده است. این آمار در کشورهای با تنشهای سیاسی ـ اجتماعی بالاتر، به مرز ۸۰ درصد نیز رسیده است!
همانگونه که مشخص است، این آمار نگرانکننده نشاندهنده عمق بحرانی است که امروزه نه تنها کشور ما، بلکه جامعه جهانی با آن مواجه است و باید ضمن کسب آگاهی و شناخت درباره آن، در پی راهحلهایی برای رفع این چالش بود. این تناقض آشکار که از آن میتوان به بحران قطبی شدن جوامع و گفتوگوگریزی در عصر دیجیتال یاد کرد، اکنون به یکی از مهمترین چالشهای پیش روی جوامع معاصر تبدیل شده و میتواند جوامع را به سمت تولید خشونت و آنچه رادیکالیسم اجتماعی خوانده میشود هدایت کند؛ لذا ضرورت بازاندیشی در زمینه الگوهای ارتباطی عصر حاضر دوچندان شده است!
امروز باید به این نکته دقت کنیم که آنچه امروز در فضای مجازی شاهد آن هستیم، فراتر از یک ناهنجاری ساده ارتباطی است. ما با پدیدهای مواجه هستیم که به طور مستقیم بنیانهای همبستگی اجتماعی و امکان همزیستی مسالمتآمیز در جوامع چندصدایی را تهدید میکند. هجوم گروهی کاربران با هویتهای واقعی و غیر واقعی به صفحات افرادی با دیدگاههای متفاوت، انتشار محتوای توهینآمیز و تلاش سازمانیافته برای خاموش کردن صداهای غیر راستا، تنها نمودهای ظاهری یک بحران عمیقتر در ساختار ارتباطات اجتماعی است. این رفتارها که با توجیهات گوناگون و با ادعای دفاع از حق و حقیقت و گاه مظلوم صورت میگیرد، عملاً به تخریب فضای گفتوگوی عمومی و تضعیف امکان تبادل نظر سازنده منجر شده است.
همانگونه که پیشتر اشاره شد، گستره این بحران به مرزهای جغرافیایی یا فرهنگی خاصی محدود نیست و از ایران تا ایالات متحده، از اروپا تا آسیا، همه جوامع به نوعی با این چالش دست به گریبان هستند. حتی در کشورهایی با سنتهای دیرینه مردمسالار نیز قطبی شدن جامعه و کاهش ظرفیت گفتوگوی اجتماعی به موضوعی نگرانکننده تبدیل شده است. نظرسنجیها در ایالات متحده نشان میدهد، شکاف سیاسی و اجتماعی میان گروهها به حدی رسیده که بسیاری از شهروندان حتی حاضر به برقراری روابط خانوادگی با افراد دارای گرایشهای سیاسی متفاوت نیستند. این مسئله به حدی جدی است که طبق نظرسنجیYouGov در سال ۲۰۲۰، ۳۸ درصد جمهوریخواهان و ۳۸ درصد دموکراتهای آمریکایی اعلام کردهاند از ازدواج فرزندانشان با افراد متعلق به حزب مقابل (بسیار ناراحت) یا (تا حدی ناراحت) خواهند شد. همچنین، مطالعه مؤسسه پیو در سال ۲۰۲۳ نشان میدهد، ۶۳ درصد آمریکاییها معتقدند، شکاف سیاسی در این کشور در مقایسه با پنج سال گذشته عمیقتر شده است!
ریشههای این بحران را باید در تعامل پیچیده چندین عامل جستوجو کرد. نخست، گسترش پوپولیسم و تفکر دوگانهانگار «ما در برابر آنها» که به طور سازمانیافته جامعه را به دو گروه «از ما» و «بَر ما» تقسیم میکند. این نگرش که اغلب از سوی جریانهای سیاسی تفرقهساز و بیتوجه به منافع ملی تقویت میشود، امکان گفتوگوی سازنده میان گروههای مختلف را از بین میبرد. دوم، الگوریتمهای حاکم بر شبکههای اجتماعی است که با هدف افزایش تعامل کاربران، آنها را در حبابهای اطلاعاتی محصور میکند. این حبابها که محتوای درون آنها عمدتاً همسو با دیدگاههای موجود کاربر است، به تدریج توانایی درک و پذیرش دیدگاههای متفاوت را کاهش میدهد و فرقی نمیکند!
عامل سوم، سیاستزدگی بیمارگونه جوامع است که غربیها از آن با عنوان سیاسی شدن افراطی جامعه مدنی یاد میکنند. در سالهای اخیر، حوزههای گوناگون زندگی اجتماعی که پیش از این فارغ از مناقشات سیاسی بودند، به عرصه کشمکشهای سیاسی و عقیدتی تبدیل شدهاند و هر گروه مخالفان خود را شایسته سرکوب و تحقیر معرفی میکند. از انتخاب نوع پوشش تا سبک زندگی، از ترجیحات غذایی تا سرگرمیها و حتی موضوعاتی، مانند تداوم یا لغو فیلترینگ یک شبکه اجتماعی همه چیز بار سیاسی پیدا کرده است. این وضعیت موجب شده است حتی سادهترین تعاملات اجتماعی نیز به موضوعی برای مناقشه و زد و خورد تبدیل شود!
چهارم، ضعف آموزش مهارتهای گفتگو و تفکر انتقادی در نظامهای آموزشی است. بسیاری از افراد، به ویژه نسل جوان و نوجوان، بدون آموزش کافی در زمینه مهارتهای ارتباطی و تفکر نقادانه وارد فضای پرتنش شبکههای اجتماعی میشوند. نتیجه این وضعیت، ناتوانی آنها در برقراری گفتوگوی سازنده و تمایل به واکنشهای احساسی و تهاجمی است؛ مانند آنچه در رابطه با هوادارن BTS در شبکههای اجتماعی داخلی با آن روبهرو هستیم!
راه برونرفت از این بحران، نیازمند رویکردی جامع و چندوجهی است. نخستین گام، گسترش و تقویت نهادهای اجتماعی و مدنی در سطح جامعه است. تجربه تاریخی نشان میدهد، نهادهای داوطلبانه و اجتماعی میتوانند به مثابه پلهای ارتباطی میان گروههای گوناگون جامعه عمل کنند. این نهادها با ایجاد فضای گفتگو و تعامل مستقیم، میتوانند تا حد زیادی اثرات منفی حبابهای اطلاعاتی در فضای مجازی را خنثی کنند.
گام دوم، بازنگری اساسی در نظام آموزش عمومی کشور با تمرکز بر مهارتهای گفتگو و تفکر انتقادی است. دانشآموزان و دانشجویان باید بیاموزند که چگونه با دیدگاههای مخالف مواجه شوند، چگونه استدلالهای خود را به شکلی منطقی ارائه دهند و چگونه از تبدیل اختلاف نظر به دشمنی شخصی پرهیز کنند.
سوم، ضرورت تغییر رویکرد رسانهها از دامن زدن به اختلافات به سمت ترویج گفتوگوی سازنده است. رسانهها به جای تمرکز بر نقاط اختلاف و تشدید تنشها، باید بر یافتن راهحلهای مشترک و تقویت همبستگی اجتماعی تمرکز کنند.
چهارم، نهادهای حاکمیتی باید از سیاسی کردن بیش از حد موضوعات اجتماعی پرهیز کنند. تجربه نشان داده است، سیاسی شدن افراطی جامعه به تشدید شکافهای اجتماعی میانجامد و امکان گفتوگوی سازنده را از بین میبرد. در این زمینه، ضبط قانونی افراد و تریبونهای فعال در عرصه قطبسازی جامعه ضروری است.
در نهایت، باید به این نکته کلیدی توجه داشت که مردمسالاری و توسعه پایدار اجتماعی، بدون وجود فضای گفتوگوی سالم و احترام متقابل امکانپذیر نیست؛ به همین دلیل رهبر معظم انقلاب همواره بر بسط و گسترش کرسیهای آزاداندیشی در جوامع نخبگانی تأکید داشته و دارند. در نتیجه اگر به دنبال جامعهای پویا و سالم هستیم که در آن تنوع دیدگاهها نه تهدید، بلکه فرصتی برای رشد و پیشرفت جمعی تلقی شود، باید احیای فرهنگ گفتگو و تقویتمداری اجتماعی را به منزله یک اولویت ملی در دستور کار قرار دهیم.
بحران کنونی گفتگو در فضای مجازی، زنگ خطری است که اگر به آن توجه نکنیم، میتواند به فروپاشی همبستگی اجتماعی و تضعیف بنیانهای جامعه بینجامد. این مسئولیتی است که نه تنها بر عهده نهادهای رسمی، بلکه بر دوش تک تک دلسوزان کشور قرار دارد.