امروز ۲۱ شهریور، هفتمین سالروز شهادت مدافع حرم «مرتضی عطایی» است. مدافع حرم ایرانی که سال ۹۳ بعد از بارها تلاش و عدم موفقیت برای اعزام به سوریه، خود را افغانستانی جا میزند و با نام «ابوعلی» همراه لشکر فاطمیون به سوریه میرود.
ابوعلی در اعزام به سوریه تواناییهایی قابل توجهی داشت که بعد از مدتی جانشین شهید مصطفی صدرزاده، فرمانده گردان عمار لشکر فاطمیون میشود. شهید صدرزاده و شهید عطایی به قدری باهم صمیمی بودند که روزی باهم عهد بستند که اگر یکی از ما شهید شد، دیگری شهادت رفیقاش را از امام حسین(ع) بگیرد. و این طور میشود که کمتر از یکسال بعد از شهادت مصطفی صدرزاده در تاسوعای سال ۹۴، مرتضی عطایی هم ۲۱ شهریور سال ۹۵ مصادف با روز عرفه به شهادت میرسد.
شهید صدرزاده و شهید ابوعلی
در ادامه به بخشی از خاطرات و زندگی شهید مدافع حرم «مرتضی عطایی» میپردازیم.
در لولهکشی ساختمان هم حقالناس مدنظرش بود
ابوعلی مدافع حرمی بود که خانه، زندگی و خانواده داشت و در مشهد هم به کار تأسیسات مشغول بود. اتفاقاً در کارش هم موفق بود. همسر شهید درباره نحوه کار ابوعلی و رعایت حقالناس میگوید: «آقا مرتضی خیلی به حقالناس توجه داشت. یک بار سر کار تأسیساتی رفته بود. من هم کنارش بودم. او میخواست دو تکه لوله را به هم بچسباند، دستش را داخل قوطی چسب بُرد، دو طرف لوله را با چسب زیادی به هم وصل کرد. به او گفتم: مرتضی زیاد چسب نمیزنی؟ گفت: خانم! میخواهم طوری چسب بزنم که اگر تمام قسمتهای لوله خرد شد، از جایی که وظیفه من بوده برای وصل کردن چسب، آسیب نبیند.»
حسی درونیام میگفت: به سیدابراهیم اطمینان کن!
شهید مرتضی عطایی که خودش راوی کتاب «مرتضی و مصطفی» است، درباره پنهان کردن ایرانی بودنش، نوشته است: «بعد از گذشت چند ماه، هنوز به کسی نگفته بودم که ایرانیام؛ یعنی جرأت نمیکردم. این قضیه مثل بغض روی دلم مانده بود و میخواستم حداقل به یک نفر بگویم که ایرانی هستم. سیدابراهیم (شهید صدرزاده) تنها کسی بود که فکر کردم میتوانم به او اعتماد کنم. این اعتماد از اخلاق و رفتار و منش او حاصل شده بود. حسی درونیام میگفت: به سیدابراهیم اطمینان کن، بهش بگو. بالاخره باید بهش بگی که ایرانی هستی! یک روز گفتم هرچه باداباد. او را کشیدم کنار و گفتم: «سید! میخوام یه چیزی بهت بگم.» تا این حرف را زدم، گفت: «چیه؟ میخوای بگی ایرانی هستی؟» با شنیدن این جمله شوکه شدم».
مرتضی آچار فرانسه گروه بود
شیخ محمد یکی از همرزمان شهید عطایی در لشکر فاطمیون میگوید: «اگر بخواهم مرتضی عطایی را برایتان در چند جمله خلاصه کنم باید بگویم که مرتضی شجاع، دلیر و زحمتکش بود. به قولی آچارفرانسه گروه بود. مرتضی مدتی مسئول تبلیغات بود و در این مسئولیت خطیر و مهم در منطقه برنامههای زیادی را در جبهه مقاومت اسلامی عملیاتی کرد. هر کاری که به مرتضی میسپردیم از انجامش مطمئن بودیم. مرتضی کار راهانداز بود، هیچ کسی را لنگ نمیگذاشت. امکان نداشت کاری روی زمین بماند. مثلاً در سختترین شرایط منطقه میگفتیم مرتضی نیاز به آب داریم در کوتاهترین زمان، آب فراهم میشد یا در نقطهای نیاز به برق است، آن را سریع حل میکرد.»
ابوعلی در میدان رزم
فقط بخاطر شهادت مدافع حرم نشدم
ابوعلی مثل خیلی از مدافعان حرم دیگر زندگی عادی داشت. اما نمیتوانست به زندگی مشغول باشد و ببیند تکفیریها به حرم اهل بیت(ع) بیحرمتی میکنند. شهید عطایی در مستند مجنون که چند ماه قبل از شهادتش تولید شده بود، گروهکهای تکفیری را اینگونه توصیف میکند: «ما با بدترین و کثیفترین آدمهای روی زمین مبارزه میکنیم. این آدمها به ظاهر اسمشان را مسلمان گذاشتهاند. مثلا بعضی موقعها که با سنگرهایشان در خط برخورد میکنیم، اولین چیزی که در سنگرهایشان میبینیم، یک جلد قرآن است. وقتی که با تکفیریها درگیر میشدیم، الله اکبرهای کوبندهای میگفتند. با دیدن این کارها با خودم میگفتم اینها چطور اسم خودشان را مسلمان میگذارند و چنین جنایتهایی مرتکب میشود که به راحتی خون مردم بیگناه سوریه را به زمین میریزند».
وی در این مستند درباره حضورش در سوریه گفته بود: «صرفاً برای شهادت که نباید به جنگ رفت. اوایل خیلی آرزوی شهادت داشتم. بعد که سوریه رفتم دیدم که باید جلوی دشمنان اهل بیت(ع) بایستیم. اگر در این راه شهادت قسمت شد، چه بهتر. اگر هم شهادت در رکاب آقا امام زمان(عج) قسمتم شود، که توفیقی بهتر از این فکر نمیکنم وجود داشته باشد.»
قول و قرار شهیدصدرزاده و ابوعلی بعد از شهادت
شهید ابوعلی و شهید صدرزاده خیلی باهم صمیمی بودند. این رفاقت در حدی بود که شهید صدرزاده میگفت: «ما به هم قول دادیم که اگر یکی از ما شهید شد، دیگری را شفاعت کند و برود نزد امام حسین(ع) بست بنشیند تا شهادت رفیقش را از ایشان بگیرد».
این قول و قرار ماند تا اینکه «سیدابراهیم» (شهید مصطفی صدرزاده) در تاسوعای ۹۴ به شهادت رسید. ابوعلی آنقدر به شهید صدرزاده وابسته بود که بعد از شهادت او هر لحظه آرزوی شهادت میکرد و مطمئن بود که سیدابراهیم به قول خودش عمل میکند و او را پیش خودش میبرد. این فراق به یک سال نکشید و مرتضی ۲۱ شهریور ماه ۹۵ مصادف با روز عرفه در لاذقیه سوریه به شهادت رسید.