بمباران بیحد و حصر بیمارستان غزه و نسلکشی رژیم کودککش صهیونیستی همچنان ادامه دارد. ملتهای دنیا و نهادهای مستقل حقوق بشری در سایه سکوت وقیحانه سازمان ملل متحد و انفعال دولتهای عربی به پاخاسته و حس صهیونیسمستیزی در جهان به نقطه اوج خود رسیده است. در این میان، برخی استراتژیستهای غربی و صهیونیستی فارغ از آنچه در میدان میگذرد، آیندهپژوهی جنگ غزه و مختصات ژئو پلیتیک و ژئواستراتژیک منطقه در دوران پساجنگ را در دستور کار قرار دادهاند. سؤال اصلی اینجاست که این آیندهپژوهی یا آیندهنگاری، تا چه اندازهای با پیش فرضها و گزارههای انتزاعی اولیه و ثوابت محاسباتی دستگاههای فکری و امنیتی دشمن انطباق داشته است؟ در این زمینه نکاتی وجود دارد که نمیتوان به سادگی از کنار آنها گذشت:
نکته اول اینکه فرسایشی شدن نبرد غزه بر خلاف آنچه نتانیاهو و حتی مقامات ارشد ارتش رژیم اشغالگر قدس تصور کرده بودند، به جای نقطه پیونددهنده صهیونیستها، به نقطه واگرایی و اختلاف آنها تبدیل شده است. این اختلافات در روزهای ابتدایی نبرد در مناسبات و لایههای پنهان قدرت در تل آویو تبلور پیدا کرد و اکنون خود را به مناسبات آشکار در اراضی اشغالی تسری داده است. مثلث ارتش، نهادهای امنیتی و کابینه ائتلافی عملا منهدم شده و بازی «مقصرسازی» درباره ماهیت و پیامدهای عملیات طوفانالاقصی میان این سه رکن تشکیلدهنده قدرت در تل آویو آغاز شده است. هر سه بازیگر این معادله، تلاش میکنند یکدیگر را نسبت به سوء محاسبه در قبال عملیات هفتم اکتبر و فراتر از آن، ناتوانی در سنجش ابعاد و دامنه ورود به جنگ زمینی غزه متهم کنند. پیام این واگرایی مشخص است: جنگ غزه به سود صهیونیستها پیش نمیرود و هدف نابودی کامل حماس در نوار غزه، بیش از پیش دست نیافتنی به نظر میرسد.
نکته دوم، معطوف به شکافها و اختلافاتی است که ابتدا خود را در سطح روبنایی قدرت (اختلاف میان کابینه ائتلافی و احزاب مخالف) نشان داد و سپس با اعلام اصلاحات جنجالی نتانیاهو، وارد فاز زیربنایی شد. نتانیاهو مدعی بود وقوع جنگ غزه و کشتار وحشیانه صورت گرفته از سوی صهیونیستها، منتج به تمرکززدایی از اختلافات زیربنایی در تل آویو و تبدیل مجدد آنها به اختلافات سیاسی و حزبی(روبنایی) خواهد شد؛ اما زمان به کاتالیزور و عاملی تسریعدهنده در راستای تشدید نفرت داخلی در اراضی اشغالی تبدیل شده است. به عبارت بهتر، یکی از آثار و پیامدهای انکارناپذیر جنگ غزه، تشدید شکافهای اجتماعیـ سیاسی در قالب نفرت متقابل در تل آویو است. بدون شک این مؤلفه، نقش مهمی در آیندهنگاری جنگ غزه و تأثیر آن بر مناسبات داخلی در اراضی اشغالی ایفا خواهد کرد و نگاه خوشبینانه ابتدایی برخی استراتژیستهای سادهانگار در تلآویو و واشنگتن را به نگاهی سلبی و بازدارنده تبدیل خواهد کرد.
نکته سوم و پایانی، مربوط به خطوط قرمز جبهه مقاومت در قبال جنگ غزه است. حفظ موجودیت و مناسبات جاری در جبهه مقاومت و برتری کلی حماس بر دشمن صهیونیستی در جنگ غزه، دو خط قرمز مهمی به شمار میآید که ایران، حزبالله، حماس، انصارالله، حشدالشعبی و دیگر گروههای مقاومت در منطقه بر روی آن متفقالقول هستند. این موضوع در سخنرانی سیدحسن نصرالله، دبیر کل غیور و مدبر حزبالله لبنان نیز نمود ویژهای داشته است. طی هفتههای اخیر شاهد شکلگیری ترکیبی از قاطعیت، تدبیر و آیندهنگری در منظومه مقاومت هستیم که اتفاقا بخش اعظمی از آن معطوف به تحولات پساجنگ غزه تعریف میشود. به کارگیری ابهامات تاکتیکی در میدان نبرد، از یکسو رفتار مقاومت در قبال تحولات غزه را پیشبینی ناپذیر کرده و از سوی دیگر، بسیاری از پیشبینیهای دشمنان را با عنصر ابهام و چندگانگی در هم آمیخته است.
این همان رمز موفقیت مقاومت در طول سالهای اخیر بوده که این بار نیز در قبال جنگ غزه، به نقطه آشکارساز شکست دشمن صهیونیستی و حامیان غربی آن تبدیل خواهد شد. در این میان،نام بازیگران طرفدار گفتمان سازش از جمله تشکیلات خودگردان فلسطین و برخی دولتهای عربی دخیل در معامله قرن را نیز باید در زمره شکستخوردگان و بازندگان نهایی این روند تحلیل کرد. آینده این حقایق را به صورت مصداقی و عینی اثبات خواهد کرد... .