هشتم شهریور ماه، روز مبارزه با تروریسم در ایران، مصادف است با سالروز اقدامات تروریستی عوامل ضد انقلاب علیه مقامات ارشد کشورمان در سال۱۳۶۰که به شهادت محمدعلی رجایی،رئیس جمهور وقت و محمدجواد باهنر، نخست وزیر و همراهان آنها انجامید. گرچه جنایات تروریستی دشمنان با هدف مقابله با اراده انقلابی ملت ایران و فروپاشی نظام جمهوری اسلامی سابقه طولانی دارد، اما تروریستها صرفا با اسلحه دست به عملیات نمیزنند، فقط حمله انتحاری یا بمبگذاری نمیکنند بلکه علاوه بر ترورهای فیزیکی، نقشههای خود را در پوشش تروریسم فرهنگی و جنگ نرم دنبال میکنند.
ترور فرهنگی یعنی حذف یا استحاله حقایق هویتی، تاریخی و اجتماعی به کمک محتواهای تهی و بیاصالت برخی محصولات فرهنگی و هنری. ملتی که مورد تهدید تروریسم فرهنگی واقع شود، ممکن است به واسطه محتوای باطل فیلمهای سینمایی از هویت و ریشههای خود دور شود، قهرمانان ساختگی صنایع سرگرمی، جای اسطورههای ملی و مذهبی آنها را بگیرد و در قالب اسباببازی، به دنیای کودکان و نوجوانان آنها نفوذ کند یا حتی به صورت موسیقیهای زرد و سخیف، ورد زبان کوچک و بزرگ شود که حاصل این تهاجم، چیزی جز ترور خاموش فرهنگ و هویت تمام اعضای یک جامعه نیست!
تروریستهای فرهنگی؛ پدافند فرهنگی
با این حساب تمام افراد اجتماع در تیررس تروریستهای فرهنگی هستند، اما آیا پدافند فرهنگی ما در مقابله با چنین دشمن نافذ و تاثیرگذاری به کار افتاده است؟ اصلا تاکنون پرطرفدارترین محصولات فرهنگی و هنری کشور از جمله فیلمهای سینمایی، موسیقی و برنامههای تلویزیونی که از گلوگاههای نفوذ رقبای فرهنگی هستند، چه تدابیری برای مسدود کردن مجاری تروریسم فرهنگی اتخاد کردهاند؟ امروز ناظر به اینکه تروریسم فرهنگی میتواند به زیربناهای اخلاقی و ارزشهای بنیادین یک اجتماع آسیب برساند، اهمیت بسیاری دارد و روز ملی مقابله با تروریسم در کشور وقت مناسبی است برای بررسی ابعاد تازه تهدیدات تروریستی تحت عنوان تروریسم فرهنگی و تاکید بر مقابله با شاهراههای اجرایی شدن آن.
فرهنگ ایرانی – اسلامی در تیررس
فرهنگهای مخدر به واسطه تولیدات سینمایی، انیمیشنها، برنامههای تلویزیونی، موسیقی، بازیهای رایانهای، طراحی پوشش و صنعت مد، سبک زندگی جدید و…به مصرفکنندگان این محصولات تزریق میشود.دشمنان نظام پس از آنکه در جبهه سختافزاری و با بهرهگیری از توپ و تانک نتوانستند به اهداف خود دست پیدا کنند و از طرفی روز به روز شاهد افزایش عمق استراتژیک قدرت نرم ایران در منطقه و حتی جهان بودند، به جنگهای نوین فرهنگی روی آوردند و در قالب تروریسم فرهنگی، فرهنگ ایرانی - اسلامی را نشانه گرفتند که از موانع اصلی سیطره غرب است. امروز تروریسم فرهنگی تلاش میکند با استحاله مفاهیم اصیل فرهنگی، بر فرهنگ و آموزههای دینی ما مسلط شود، از این رو شناخت دشمنان و ابزارهای جنگی آنها در جدال فرهنگی میتواند از ترور بنیانهای فرهنگی ارزشمند جلوگیری کند. در این نوع تروریسم یک گروه تلاش میکند تا بقای خود را به بهای نابود کردن آثار فرهنگی دیگر تمدنها تضمین کند. تکنولوژی هر چند در مبارزه علیه برخی اشکال سنتی تروریسم کمک فراوانی کرده است اما خود به عامل بروز شیوههای نوین تروریسم تبدیل شده که یکی از این شیوهها، تروریسم فرهنگی است. این نوع تروریسم حاصل پیشرفت و نوآوریهایی است که در عرصه رسانههای ارتباطی از جمله سینما و تلویزیون رخ داده؛ کشورهای سلطهجو در این روش دیگر اثری از موانع جغرافیایی، سیاسی و اقتصادی در مقابل رشد و گسترش و نفوذ خود در ملل مختلف نمیبینند و به راحتی فرهنگ و اصالت ملل را با تحریف و تخریب ترور میکنند. کانونهای قدرتمند جهانی که دارای رسانههای بینالمللی هستند، به کمک فیلم و سینما برای فروپاشی یک فرهنگ یا براندازی یک نظام سیاسی یا تحمیل طرحهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی خود بر جوامع هدف، عملیات روانی، فرهنگی و تبلیغاتی معینی را اجرا میکنند. در این نوع از تروریسم لزوما جان انسانها در خطر نیست، اما فرهنگ و تاریخ آنها مورد تهاجم و ترور قرار میگیرد. سینما به عنوان رسانهای جاذب و مهیج امروز به کالایی استراتژیک تبدیل شده که اگر نتوانیم از کاربری جدید آن بهرهمند شویم، دائما از منظر فرهنگ و هنر مورد ترور واقع خواهیم شد.
سناریوی جهود برای ترور حقیقت
همین حالا یکی از وظایف جریان غالب سینمای غرب یعنی هالیوود که دولت آمریکا و نهادهای اطلاعاتی این کشور در کنار جریانهای صهیونیستی به عهده آن گذاشتهاند، تولید فیلمهایی علیه ایران و هویت ملی، فرهنگ، تاریخ و مردم است. منش تروریستی غرب علیه فرهنگ ایرانی اسلامی، نه فقط مقابل ایران بلکه در برابر هر کشوری که مقابل جریان سلطه ایستادگی کند، ظهور و بروز مییابد. جریان سلطهگر هالیوود تلاش میکند علاوه بر اینکه دیدگاهها و رویکردهای سیاسی آمریکا را به ویژه در عرصه سیاست خارجی به زور پذیرش کند بلکه اساسیترین برنامه آن مدیریت افکار عمومی است تا حق را باطل و باطل را برای آنها حق جلوه دهد. عدم ارائه تصویر واقعی از ایران در فیلمها و سریالهای تولید غرب و جلوگیری از نمایش تنوع و غنای فرهنگی ما به سایر ملل، با سیاست خارجی آمریکا نسبت به ایران و اسلام همخوانی دارد؛ وقتی آمریکاییها مردم ایران را شهروندانی ذاتا خشونتطلب بشناسند آن وقت جنگ و دشمنی با ایران برای مردم آمریکا توجیهپذیر میشود و حال اگر شهروندان آمریکا، ایرانیان را انسانهایی صرفا با فرهنگ و عقایدی متفاوت از آمریکا بدانند، تصویب و اجرای سیاستهای ضدایرانی در آمریکا دشوارتر خواهد بود. فیلمها و سریالهایی مانند «۳۰۰»، «۳۰۰؛ ظهور یک امپراطوری»، «الکساندر»، «دروغهای حقیقی»، «محاصره»، «فرار از تهران»، «بدون دخترم هرگز»، «سنگسار ثریا. م»، «خانهای از شن و مه»، «آرگو»، «روبوکاپ»، «پرسپولیس»، «حشاشین»، «تهران» و بسیاری از فیلمهای ضد ایران و اسلام، در واقع محصول کارگران فرهنگی جریانهای باطلی هستند که میخواهند علاوه بر غیرمتمدن نشان دادن ایرانیان، موجب ترویج اسلامهراسی نیز شوند. با این حال تماشای تولیدات سینمایی قوی و سریالهای پر زرق و برق، هنرپیشههای خوشسیما و… به مرور برای مخاطبان تبدیل به عادت میشود و تماشاگران نیز افسانههای دروغین این فیلمها را میپذیرند. دور از ذهن نیست که با این حجم از تولید ضد ایرانی در صورتی که مخاطبان از اهداف دشمنان آگاه نباشند و تبیین درستی نسبت به رویکرد تروریستهای فرهنگی صورت نگرفته باشند، ممکن است در این نبرد روایتها نسبت به آنچه حق میپنداشتهاند، تردید پیدا کنند و به واسطه غلبه فرهنگی محصولات هالیوودی، خشونت و خصومت آمریکایی نسبت به ایران و اسلام را بپذیرد.
انیمیشنها؛ ارتش ترورهای فرهنگی
پویانمایی با آن جهان پر از تخیل و خلاقیت، کار را برای هرگونه عملیات تروریستی علیه فرهنگهای مختلف آسان کرده است؛ این تولیدات همانقدر که میتوانند آموزنده و فرهنگساز باشند، از این امکان نیز برخوردارند که سرباز جنگ و جدالهای فرهنگی و هویتی در جهان کنونی شوند. انیمیشنها و انیمهها بهعنوان بخش مهمی از صنعت سینما، هواداران بسیاری را خصوصا در بین گروه سنی کودک و نوجوان به خود اختصاص داده است. شخصیتهای انواع انیمیشنها بهراحتی به الگوی جامعه مخاطبان تبدیل میشوند و کودکان سعی میکنند از رفتارها و برخوردهای آنان تقلید کنند. تسریبخشی رفتارها و محتواهای پوچ و خالی از ارزش و تاثیرگذاری عمیق قهرمانان پویانماییها بر تماشاگران، در فرآیند هجوم نرم جهان غرب و تحقق ترور فرهنگی سایر ملل و جامعه هدف سلطهجویان و تضعیف هویت جوانان و نوجوانان کشورها موثر است. از جمله مفاهیم نامتناسب برای گروه کودک و نوجوان که در تعداد پرشماری از انیمیشنها و انیمهها شاهد ترویج و عادیسازی آن هستیم، نمایش روابط آزاد جنسی، تبعیض نژادی و جنسیتی، القای احساس خشونت، ترس و سیاهی، تردید در هویت جنسی کودکان و نوجوانان و... است که از مهمترین تاثیرات منفی انیمیشنهای غربی شناخته میشود. آثاری مانند «دختر کفشدوزکی»، «بچه رئیس»، «لکلک»، «سوسیس پارتی»، «بتن آرمه» و... هرکدام به طریقی سلامت معنوی و روانی کودکان و نوجوانان را به خطر میاندازد.
تهدید سلامت جسم و روان در دنیای بازیهای رایانهای
ترویج سبک زندگی غربی یکی از آسیبهای فرهنگی بازیهای رایانهای غربی است. در واقع وقتی بازیکن یا گیمری در فضای بازیهای رایانهای غربی قرار میگیرد، هر لحظه توسط تجربههای عجیبی که از این فضا کسب میکند، از نظر فرهنگی ترور میشود و سبک زندگی غربی را تجربه میکند. شخصیتهای بازیهای رایانهای با پوشش غربی و روابط آزاد زن و مرد، بدون توجه به هیچ نوع ارزش یا اعتقادی طراحی میشوند و تجربه مداوم چنین فضایی قطعا در نگاه بازیکن این بازیها تاثیرگذار خواهد بود. دسترسی به رایانههای شخصی در هر خانه، شرایطی را برای کودکان و نوجوانان بهعنوان طیف اصلی مخاطبان بازیهای رایانهای فراهم کرده که بدون هیچ نظارتی به هر نوع بازی با هر محتوایی دسترسی داشته باشند. در کنار این مسأله فقر نسبی دانش گرافیک رایانهای در دیگر کشورها برای تولید بازیهای رایانهای، موجب برد کشورهای غربی بهخصوص آمریکا در این مبارزه فرهنگی شده و علاوه بر هژمونی فرهنگی غرب در کشورهای در حال توسعه یا کمترتوسعهیافته، سود چشمگیری را هم نصیب کمپانیهای غربی تولیدکننده این بازیها کرده است. بازیهایی مانند «بتلفیلد۳»، «اسپلینترسل: لیست سیاه»، «سیمز»، «استلار بلید» و... نهتنها امکان حمله تخیلی بازیکنان به ایران را فراهم میکند، بلکه در برخی موارد موضوعات نامناسب جنسی، بیحجابی و خشونت را هم رواج میدهد. این در حالی است که قهرمانانی مانند شهید سردار قاسم سلیمانی و سایر چهرههای محبوب ملی و میهنی، میتوانند دستمایه خوبی برای صنعت ساخت بازیهای رایانهای باشند و در مقابل هجمه تولیدات فرهنگی غربی از آن استفاده شود. با اینکه بازیهایی مانند «نبرد آمرلی» با همین هدف ساخته شده، اما به دلایل گوناگون از جمله کیفیت گرافیکی پایین، سناریوی نهچندان قوی و... نتوانسته مانند نمونههای خارجی، در دل نوجوانان و جوانان جا باز کند. از سویی آسیبهای ناشی از اعتیاد به بازیهای رایانهای نهتنها در برانگیختن افکار عمومی گروه سنی جوان جامعه موثر است، بلکه آثار مخرب جسمانی آن از جمله تغییر شکل بدن کودکان و نوجوانان، اضافهوزن، کمتحرکی و... نیز تبعات جبرانناپذیری را به دنبال دارد. اگر تبلیغ و ترویج این بازیها با محتواهای فرهنگی ناسالم، ترور فرهنگی کشورها و جامعه مصرفکننده این خوراک نامرغوب فرهنگی نیست، پس چه نامی میتوان بر آن نهاد؟
غفلت از بهداشت شنیداری و بینایی
نفرتپراکنی، وارونه نشاندادن اعتقادات، بهرهبرداری بدون اجازه یا رعایت کپیرایت از عناوین فرهنگی و هنری متعلق به دیگران، هتکحرمت گسترده و مهمتر از همه نشانه قرار دادن افراد ضعیف مانند کودکان و سوءاستفاده از خلأ و ضعفهای جامعه برای آسیبزدن حداکثری به بافت آن از مهمترین ویژگیهای یک عمل تروریستی فرهنگی در عرصه موسیقی است. در سالهای اخیر حتما نام افرادی مانند ساسیمانکن با موسیقیهای مبتذل را شنیدهاید که بیرحمانه جامعه مخاطب کودک و نوجوان را خطاب قرار میدهد و برای این گروه سنی حساس آهنگسازی و ترانهسرایی میکند. با این حال تولیدات موسیقی غربی و حتی ویدئوکلیپهای بیبندوباری که برای برخی آهنگها ساخته میشود، در فهرست بیشترین صادرات فرهنگی دنیای غرب به ممالک دیگر قرار دارد و در مواردی بهدلیل ناآگاهی هنرمندان داخلی، مشابهسازی هم میشوند. این تولیدات فرهنگی مخرب بهعنوان صنعتی پولساز سرمایه قابل توجهی را برای کمپانیهای آهنگسازی و تبلیغاتی غربی به همراه دارد. از آنجایی که انتقال ارزشها و مضامین فرهنگی در قالب شعر و آهنگ و موسیقی بهمراتب آسانتر و فراگیرتر از سایر قالبهاست، بنابراین بیشتر مورد اقبال تروریستهای فرهنگی قرار میگیرد.
واکسینهکردن جامعه در برابر ترور فرهنگی
زمانی که دشمن اسلحههای سخت خود را زمین گذاشته و سالهاست برای پیروزی در جنگی نرم، نقشهراه تعریف کرده و با سلاح فرهنگ و هنربه ترورهویت ملل وتمدنها میپردازد، ما نیز باید علاوه بر توجه به توان نظامی، به تقویت بینش دینی و سیاسی جامعه، معرفی الگوهای مناسب، دفاع از ارزشهای ملی وعقیدتی و احیای عزت نفس و غیرت ایرانی بپردازیم و بازی متناسب با چنین وضعیتی، در مصاف با تروریستهای فرهنگی عرضه کنیم. درنهایت میتوان گفت توجه به مقوله آموزش همهجانبه در سطح مدارس، خانوادهها و اجتماع، کشور را در برابر ترور ارزشهای تمدنی و فرهنگی واکسینه و ایمن میکند و هر غفلتی در این زمینه چنان فضایی برای دشمنان باز میکند که ممکن است در اثرضربات وصدمات پیدرپی به ریشههای فرهنگی و تربیتی ایران اسلامی، آسیبهای جبرانناپذیری را به ما تحمیل کند.