«مایک پمپئو» وزیر خارجهی سابق آمریکا و مدیر سابق سیآیای (هر دو در دولت دونالد ترامپ) یکی از ایرانستیزترین سیاستمداران آمریکاست. پمپئو پس از خروج زودهنگام از دولت آمریکا با تکدورهای شدن ریاستجمهوری ترامپ، اقدام به انتشار کتابی تحت عنوان «هرگز کوتاه نیا: جنگیدن برای آمریکایی که عاشقش هستم[۱]» کرد که به تجربیاتش در دوران خدمت در دولت آمریکا پرداخته است. آنچه در ادامه میخوانید قسمت یازدهم از این مجموعه گزارش است.
جلد کتاب «هرگز کوتاه نیا: جنگیدن برای آمریکایی که عاشقش هستم» نوشتهی «مایک پمپئو» وزیر خارجهی سابق آمریکا و مدیر سابق سیآیای
فصل ۶: «مماشات نکن؛ حمله کن»
ایران در برابر کارزار فشار تلافی میکند
چشمپوشی از [فواید ظاهری و] وعدههای دروغین مماشات، آسان نیست. باید آمادگی تحمل هزینههای تلافیجویانهی [تحمیلی دشمن در مقابل] موضع سختتان را داشته باشید. اغلب برای مزیتی هزینه میکنید که در آینده، چهبسا زمانی دیگر خودتان زنده نیستید، به ثمر خواهد نشست. اما به این ترتیب، بعداً از پرداخت یک هزینهی فلجکننده معاف میشوید. غرب تا حد زیادی فراموش کرده است که آزادی و امنیت، هزینه دارد. اما ما یادمان نرفته بود. در سراسر سال ۲۰۱۹، وقتی تحریمهای اقتصادی، اقتصاد ایران را خفه کردند، رژیم این کشور از درد شروع کرد به کوبیدن خودش به در و دیوار؛ دقیقاً همانطور که انتظار داشتیم. روی کشتیهایی که پرچم بینالمللی داشتند، مین میچسباند؛ و شروع به غنیسازی علنی اورانیوم در حجم فراتر از حد مجاز طبق توافق هستهای کرد. رهبران رژیم مثل قانونشکنهایی رفتار کردند که واقعاً بودند. ایران دو هدف داشت: کاری کند کشورهایی که دارند فشار میآورند، دست بردارند؛ و اروپاییها و سایر دموکراسیهایی را که به کارزار فشار ملحق نشده بودند، در حاشیه نگه دارد.
در رأس تروریسم ایران، قاسم سلیمانی قرار داشت که من حتی قبل از اینکه رئیس سیآیای شوم نیز دربارهی او تحقیق کرده بودم. قهرمان جنگ دههی ۱۹۸۰ میان ایران و عراق بود و تبلیغاتچیهای ایرانی اسم او را سر زبان همهی مردم انداخته بودند. با اینکه فقط یک متر و هفتادوپنج سانتیمتر قد داشت، اما وقار نظامی و سیمای قهرمانها را داشت. بهرغم قدوقامت کوتاهش، در دل رهبران خاورمیانه ترس واقعی انداخته بود. سلیمانی که با چندین دهه رهبری عملیاتهای نظامی ایران در عراق، لبنان، و سوریه جانسخت شده بود، از سال ۱۹۹۸ یگانِ آدمکشِ نیروی قدس سپاه پاسداران ایران را اداره میکرد. کادر تروریست این گان به دنبال گسترش «انقلاب اسلامی» در خارج از مرزهای ایران بودند؛ معمولاً از طریق خشونت. نیروی قدس پشت پردهی بمبگذاریها، ترورها، و عملیاتهای بیثباتسازی بیشماری است. عوامل این نیرو اغلب از پوشش دیپلماتیک برخوردار هستند. اقدامات تحریکآمیز آنها یکی از دلایل اصلیای است که کشورهایی مانند عراق، لبنان، سوریه، و یمن، امروز در چنین هرجومرج آشفتهای هستند. اما چیزی که واقعاً توجه من را جلب کرد، این بود که چگونه یگانهای تحت رهبری سلیمانی، با هدایت تروریستها و شبهنظامیان نیابتی شیعه از پشت صحنه، به قتل بیش از ششصد نیروی آمریکایی در طول جنگ عراق کمک کرده بودند.
کنترل کامل این قصابی در دستان سلیمانی بود. و آدمهایش عاشقش بودند. مجموعهی نظامی و اطلاعاتی ایران به هیچ شخصیت دیگری، حتی خود آیتالله، بیشتر از سلیمانی وفادار نبودهاند. اگرچه بیرحم بود، اما به هیچ عنوان وحشی و تشنهبهخون نبود. علاوه بر اینکه یک تاکتیکدان زیرک بود، شبکهی سیاسی گستردهای هم در سراسر خاورمیانه تشکیل داده بود. سال ۲۰۱۷، با «حیدر العبادی» نخستوزیر [وقت] عراق، در کاخش ملاقات کردم و از او پرسیدم: اگر آمریکا از عراق حمایت مالی کند، آیا این کشور واردات برق از ایران را متوقف خواهد کرد؟ در غیر این صورت، شبکهی برق عراق ممکن بود با خطر قرار گرفتن تحت تحریمهای آمریکا مواجه شود. نخستوزیرْ عبادی مستقیم به چشمان من خیره شد و گفت: «جناب مدیر [سیآیای]! شما که از اینجا بروید، قاسم سلیمانی به دیدن من میآید. شما ممکن است پولم را [از طریق تحریم] از من بگیرید؛ اما او جان من را خواهد گرفت.» در چارچوب قواعد واقعاً دشواری زندگی میکرد.
شهید سلیمانی صرفاً یک فرمانده نبود، بلکه یک الگو، مربی، و عامل نفوذ ایران در منطقه بود که نیروهای تحت تربیتش آیندهی مقاومت را تا نسلها تضمین میکنند. حتی «مایک پمپئو» وزیر خارجهی سابق آمریکا و یکی از متهمان اصلی ترور شهید سلیمانی، نیز اذعان دارد که نیروهای تحت امر حاج قاسم عاشقش بودهاند.
من میخواستم سلیمانی بداند که آمریکا از او نمیترسد. به همین دلیل هم نامهای برای او فرستادم و در آن اعلام کردم که او را به خاطر هرگونه حملهای به آمریکاییها در عراق، که مسئولیتش با او باشد، مجازات خواهیم کرد. همچنین به رئیسجمهور ترامپ نیز دربارهی سلیمانی گزارش میدادم؛ معمولاً دربارهی اینکه چگونه شبهنظامیان شیعهی تحت فرمان او منافع آمریکا در خاورمیانه، از جمله سفارت ما در بغداد، را تهدید میکنند. رئیسجمهور با من همعقیده بود که بهرغم توصیفات مطبوعات و گزارشهای اندیشکدهها که میگفتند دو جناح رقیب «تندرو» و «میانهرو» در ایران وجود دارند، اصلاً هیچ چیزی نیست. در دایرهی رهبری ایران، فقط انقلاب بود [که اهمیت داشت]. اگر سروکلهی ظریف یا هر دیپلمات ایرانی دیگری با کتوشلوار غربی پیدا میشد و به زبان انگلیسی صریح حرف میزدند، هیچ معنایی نداشت. آیتالله و سلیمانی بودند که جایگاه [و موضع] ایران را در جهان رقم میزدند.
گفتوگوی «محمدجواد ظریف» (راست) وزیر خارجهی وقت ایران، و «جان کری» همتای آمریکایی وی، در حاشیهی مذاکرات هستهای که منجر به امضای برجام شد. متأسفانه دستگاه سیاست خارجی دولت «حسن روحانی» رئیسجمهور وقت ایران، تصور میکرد مشکلات میان تهران و واشینگتن با استفاده از دیپلماسی و گفتوگو قابلحل هستند؛ در حالی که محتوای کتاب «مایک پمپئو» وزیر خارجهی بعدی آمریکا، و سرنوشت توافق هستهای بهصراحت این نظریه را رد کردهاند.
اکنون، به دستور سلیمانی، سطوح جدیدی از تهاجم ایران، کارزار فشار را تهدید میکرد. ماه می سال ۲۰۱۹، برای شرکت در نشست «شورای قطب شمال» (کشورهایی که قلمرویشان تا «مدار شمالگان[۲]» امتداد دارد) به شهر کوچک «روونیمی» در فنلاند رفته بودم. اگرچه مأموریتم برای جلوگیری از فعالیتهای شرورانهی چین و روسیه در قطب شمال، حیاتی بود، اما حواسم جای دیگری بود. ماهها قبل، تصمیم گرفته بودم کنسولگری آمریکا در بصرهی عراق را، که فاصلهی زیادی با مرز ایران نداشت، تعطیل کنم. بعد از اینکه تروریستهای شبهنظامی شیعهی مورد حمایت ایران تحت فرماندهی سلیمانی به ساختمان کنسولگری خمپاره پرتاب کردند، نگران امنیت دیپلماتهایمان بودم. پس از بررسیهای دقیق، بهوضوح به این نتیجه رسیدم که آنچه در آن مرکز انجام میشود، تقریباً به طور کامل، از جاهای دیگر نیز قابلانجام است.
مصمم بودم از وقوع یک «بنغازی[۳]» دیگر جلوگیری کنم. اما حملات راکتی در سراسر عراق همچنان ادامه داشت. نمیتوانستم بنشینم و دست روی دست بگذارم. به علاوه، نمیتوانستم کوتاهی دولت عراق در مقابله با این شبهنظامیان را تحمل کنم. این موضوع، ماجرای پیچیدهای است؛ چون گروههای شیعهای که با ایران روابط عمیقی دارند، در فضای سیاسی عراق برجسته بودند و هستند. عراق شبهنظامیان مورد حمایت ایران را که با داعش میجنگیدند، حتی در نیروهای مسلح خود نیز ادغام کرده بود. باید پیامی قوی به رهبران عراق مخابره میکردیم. صبح روز ۷ می، در اتاق هتلم در فنلاند، تصمیم گرفتم بخش بعدی سفرم، به مقصد آلمان، را لغو کنم و به جایش یک سفر اضطراری به عراق داشته باشم. تصمیم خطرناکی بود؛ تصمیمی که اگر بسیاری از مقامات دیگر بودند، از خیر آن میگذشتند. سفر رسمی به هر کشوری همیشه برای کارکنان وزارت خارجه یک چالش است؛ بهخصوص وقتی یک سفر خارجازبرنامهی لحظهی آخری به کشوری باشد که پر از آدمهایی است که میخواهند آمریکاییها را بکشند. با این وجود، راهی عراق شدیم.
جبهههای مقاومت در سرتاسر منطقه به لطف فرماندهی شهید سلیمانی اکنون با یکدیگر مقابل دشمن مشترکشان متحد شدهاند.
[۱] Never Give an Inch: Fighting for the America I Love
[۲] مدار شمالگان
[۳] حمله ۲۰۱۲ بنغازی