وقتی انقلاب شد من جوان بودم، ولی یک جوان معمولی نبودم. فعال بودم؛ مثلاً در طرحریزی ماجرای کمیتهها به آقای مهدویکنی و دیگر دوستان کمک میکردم. از آن زمان ارتباط ما برقرار بود تا اینکه دور رسید به سرودسازی. در سرودسازی، آقا خیلی پشتیبان ما بودند. چندین بار آمدند تالار وحدت و ما برای ایشان با ارکستر سمفونیک و گروه کُر اجرا میکردیم؛ یا آقای شمسایی را میفرستادند اداره پیش ما تا تولیدات جدیدمان را بگیرد و ببرد برای ایشان که گوش کنند. همیشه محبت داشتند و از طرف ایشان مؤید شدهایم. این نازنین هنردوست است و دوست سی و چهار، پنج ساله بنده است. علاوه بر اینکه ایشان مقامشان رهبری است و هدایت ـ یا هر چه اصلاً ما به اینها کاری نداریم ـ، من قلب این مرد را دوست دارم. خودشان هم میدانند، بارها به ایشان گفتهام که به عشق شما زندهام و این را از صمیم قلب میگویم. پانزده، شانزده سال بود که ایشان را ندیده بودم. بارها شده بود کسی با من تماس گرفته و گفته که آقا گفتند احوال شما را بپرسیم. ارزش این خیلی بالاست. امروز هم خدمت شما عرض کردم اینجا و دیگران شنیدند، گفتم: «آقا نه به عنوان یک دوست سیوچندساله، بلکه بهعنوان یک مسلمان انقلابی ایرانی ـ فرق نمیکند هر کسی ـ به خاطر سی و چند سال مشقتهایی که شما به خاطر ما تحمل کردید، ما واژهاش را بلد نیستیم که چطور از شما عذرخواهی کنیم؛ اما تنها کاری که از دستمان بر میآید، این است که بگوییم دستهایتان و پاهایتان را میبوسیم.»
مرحوم اسفندیار قرهباغی
خواننده و آهنگساز پیشکسوت