علل و اهداف افزایش تهدید نرم افزاری دشمن
صلاح الدین خدیو
کنار گذاشتن اروپا از مذاکرات صلح با روسیه و زیر پا نهادن راهکار قبلی غرب برای دفاع از تمامیت ارضی اوکراین، تردیدهایی جدی دربارهی نیت و هدف اصلی ترامپ ایجاد کرده است. قدر مسلم آنست که ترامپ در حال استمالت و دل جویی از پوتین است! نکتهی جالب این جاست که کاخ سفید به موازات تنش زدایی با روسیه، در حال سخت کردن موضع خود علیه چین است. رای نخستین بار طی چند دههی گذشته وبسایت وزارت خارجه با حذف عبارت ما از استقلال تایوان حمایت نمی کنیم، نخستین گام ها را در جهت نقض سیاست چین واحد برداشت. این امر در کنار برخی اقدامات اقتصادی بیانگر عزم ترامپ برای مهار چین است. نقش روسیه در این میان چیست؟ پس از حمله به اوکراین، روسیه از لحاظ اقتصادی بیش از گذشته متکی به چین شده و عملا به صورت دنباله رو و برادر کوچک آن در آمده است.
ترامپ خواهان آنست که با نجات پوتین از باتلاق اوکراین به قیمت قربانی کردن کییف، به شراکت استراتژیک مسکو و پکن خاتمه دهد. به بیان دیگر ترامپ چین را رقیب اصلی آمریکا می داند، نه روسیه! پشت کردن به اتحادیهی اروپا و لگد زدن به روابط هشتاد سالهی دو سوی آتلانتیک هم دقیقا در این راستاست. پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا جهت مهار شوروی، چتر دفاعی خود را بر سر اروپا گسترد و به بازسازی اقتصادی آن همت گمارد. این مساله دیگر اولویت آن نیست و توجه آن روی مهار چین به عنوان ابرقدرت آینده متمرکز است. نقش ایران در صحنه آرایی موصوف چه می تواند باشد؟ ترامپ با بازگشت به سیاست فشار حداکثری پیشاپیش از رویکرد خصمانهی خود علیه ایران پرده برداشت. همسویی کامل وی با دولت افراطی اسرائیل در این زمینه، کمترین تردیدی باقی نمی گذارد که ایران را یک مزاحم منطقه ای و مخل سیاسی علیه خود می بیند. چین و ایران دو کشوری هستند که هریک به نوعی و با درجات تاب آوری بسیار متفاوت هدف خصومت دولت جدید آمریکا قرار گرفته اند.
صد البته روابط امنیتی و دفاعی ایران با چین به گستردگی و عمق آن با روسیه نیست.
جدا کردن احتمالی روسیه از محور چین به بهای قربانی کردن اوکراین، معنایی جز تنها کردن ایران ندارد. به بیان ساده اگر آمریکا حاضر شود دست از پشتیبانی اوکراین بردارد، روسیه هم به روابط ویژهی خود با ایران پشت خواهد کرد. برقراری صلح در شرق اروپا، در شرایطی که تنش ایران و اسرائیل در حال رسیدن به نقطهی جوش است، به زیان تهران تمام می شود. در دعوای فیل ها – در اینجا چین و آمریکا – ممکن است روسیه نجات پیدا کند ولی خطر احتمالی وجه المصالحه شدن قدرت های کوچک تر را نباید دست کم گرفت. تهران باید به سرعت درصدد هماهنگ کردن خود با تحولات اروپا و آرایش جدید نظام جهانی برآید.
اینک که در مقابل تهدیدهای فزاینده و گزافهگوییهای رئیسجمهور آمریکا، جمهوری اسلامی ایران بنای مذاکره با آمریکا را ندارد، باید ببینیم چه راهکار و روش جایگزینی برای مذاکره مطرح میشود. در این زمینه باید موارد و واقعیتهای انکارناپذیری را مورد توجه قرار داد.
1- روش عمومی دولتهای مستقر در آمریکا برای حفظ موقعیت برتر و استمرار نقش ابرقدرتی و دستیابی به اهداف خود پیوسته با تهدید و ارعاب ملتها و کشورها همراه بوده است. استفاده مستقیم و غیرمستقیم از مداخله نظامی، اعمال تحریمهای اقتصادی، فشارهای سیاسی و سوءاستفاده از ابزارهای قانونی در مجامع بینالمللی مانند شورای امنیت سازمان ملل، آژانس انرژی اتمی و... از نمونه اقداماتی است که آمریکا طی سالهای طولانی و در نقاط مختلف جهان به آنها متوسل شده است و امروزه نیز باوجود حرکت جهان به سوی چندقطبیشدن و ایجاد اتحادیهها و قطبهای جدید سیاسی و اقتصادی، آمریکا همچنان از نفوذ و قدرت برتری در جهان برخوردار است.
2- اظهارات و اقدامات ترامپ تازگی ندارد. او در دوره اول ریاستجمهوری خود نیز همین اقدامات را اعلام و برخی از آنها را اجرا کرد. بنابراین از قبل قابل پیشبینی بود که او برای تحقق خواستههای نامشروع خود از طریق اعمال قدرت و فشار سیاسی و اقتصادی علیه ایران اقدام خواهد کرد.
3- رژیم نامشروع اسرائیل یک نهاد غربی ساخته و مورد حمایت آمریکا و بسیاری از کشورهای اروپایی بوده و به عنوان اهرم فشار در خاورمیانه و سرگرمسازی کشورهای منطقه در حالت جنگهای فرسایشی مورد استفاده غرب قرار میگیرد. اسرائیل مهمترین مانع برپایی و استقرار صلح در خاورمیانه و اصلیترین مخالف حل اختلاف ایران با آمریکا از طریق گفتوگو و دیپلماسی است.
4- کشورهایی مانند روسیه و چین نیز در چارچوب منافع و حفظ جایگاه بینالمللی خود هیچگاه حاضر نیستند منافعشان را با ایران پیوند زده و بهندرت و به غیر از موارد استثنائی حتی راضی به استفاده از حق وتوی خود در شورای امنیت به نفع ایران نیستند و این را به تجربه در چندین قطعنامه سازمان ملل نشان دادهاند.
5- جریان اقلیت تندروی درون کشور نیز که از بانیان ارجاع پرونده هستهای ایران به سازمان ملل و صدور قطعنامههای شورای امنیت و ایجاد تحریمهای گسترده علیه ایران بودهاند، پیوسته با روش مذاکره و بهرهگیری از دیپلماسی در سیاست خارجی مخالفت ورزیده تا از منافع پنهان و آشکار و جایگاه سیاسی خود نگهبانی کنند.
6- تجارب جهانی به ویژه بعد از جنگ جهانی دوم برای مقابله با گردنکشیهای آمریکا در کشورهای مختلف نیز به عنوان واقعیتهای انکارناپذیر در دسترس است. در یادداشتهای یکم و پانزدهم بهمنماه برخی از روشهایی که قرین توفیق بوده است مانند تدابیر اتخاذشده از سوی ژاپن، ویتنام، چین و کرهشمالی را یادآوری کردم که میتواند به عنوان الگوی موفق مورد استفاده قرار گیرد. بدون تردید همانگونه که در بیانیه وزارت امور خارجه هم تأکیده شده، بهترین و کمهزینهترین و خردمندانهترین روش برای حل اختلافات بین دولتها روش دیپلماسی، گفتوگو و مذاکره است و این یک تجربه جهانی است. علاوه بر واقعیتهای اشارهشده، کشور با چندین چالش و بحران مهم در شرایط فعلی و ماههای آینده مواجه است.
الف) همگام با نزدیکشدن به پایان دوره پیشبینیشده در برجام، امکان بازگشت مکانیزم ماشه و ارسال مجدد پرونده هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل و اعمال دوباره تحریمهای مرتبط با آن به صورت جدی مطرح و محتمل است.
ب) ناترازیهای انرژی از جمله کمبود شدید و محسوس برق و گاز و فرآوردههای نفتی که تهدیدی جدی برای نیروگاهها، کارخانههای بزرگ و واحدهای تولیدی و توقف و تعطیلی آنها و بیکارشدن کارگران است.
ج) ناترازی مالی به ویژه کمبود منابع ارزی کشور به دلیل احتمال کاهش صادرات نفت و فرآوردههای نفتی و پتروشیمی ناشی از تحریمهای جدید آمریکا و شورای امنیت که موجب کسری شدید بودجه دولت برای تأمین مایحتاج مردم و افزایش نرخ تورم و موج جدید و شدید گرانیها خواهد شد. این موارد تابلوهایی است که تصویر نگرانکنندهای از ایران در سال آینده نشان میدهد.
حال در چنین شرایطی باید چه کرد:
الف) دولت باید بهصراحت راهحل برونرفت از مشکلات یادشده را با مردم در میان بگذارد. با توجه به درهمتنیدگی قدرت بین قوای سهگانه و دستگاههای حاکمیتی، قطعا دولت نمیتواند بهتنهایی نسبت به حل مشکلات اقدام مؤثری انجام دهد. بنابراین اکنون که تصمیم نظام بر عدم مذاکره است، باید روش جایگزین و طرح و روش و برنامهای که میتواند ایران را از تنگناهای پیشگفته خارج کند، اعلام کنند.
ب) رئیسجمهور و دولت به اندازه سهم و نقش و اختیارات و قدرت خود باید نسبت به ارائه طرحها و پیشنهادهای راهگشا با بهرهگیری از تجارب بینالمللی و ملی و استفاده از دیدگاههای دلسوزان و خیرخواهان خبره و باتجربه کشور با جدیت اقدام کند. آنچه امروز متأسفانه از دستگاه سیاست خارجی و دولت مشاهده میشود (با وجود همه تنگناها و محدودیتهای قابل درک) این است که دولت مجری سیاستها و برنامههای رقیب انتخاباتی خود شده است. سیاستهایی که در گذشته ایران را با چالشهای ویرانگر مواجه ساخته و آثار شوم آن همچنان گریبانگیر کشور است. با تأسف فراوان برخی از بلندگوهای تبلیغاتی و رسانهای مانند صداوسیما نیز مبلغ همان سیاست هستند. دولت باید با دیپلماسی فعال و گسترده و فراگیر ضمن ایفای تعهدات خود به مردم، تلاش حداکثری برای برونرفت کشور از انزوای سیاسی طراحیشده از سوی دولت آمریکا را خنثی کند.
ج) در سیاستگذاری مفهومی است با عنوان «Agenda Setting» که میگوید هرگاه شما برای حل یک مشکل دستورالعمل و پیشنهاد نداشته باشید، دیگران برای شما دستورالعمل تهیه میکنند. سیاست خارجی ایران باید در مقابل تهدیدات قابل پیشبینی آمریکا پیشدستی کرده و طرح و برنامه خود را برای حل اختلافات زودتر از حضور نخستوزیر جنایتکار اسرائیل در آمریکا ارائه میکرد.
سیاست خارجی و دیپلماسی ایستای دولت وفاق (نمونه آن اظهارات ناامیدکننده آقای پزشکیان در بوشهر درخصوص حمله به تأسیسات هستهای ایران را میتوان نشانه بارز انفعال در سیاست خارجی دانست) در داخل و خارج موجب شد تا دیگران پیشنهادهای خود را مطرح کنند و دولت را در مقابل عمل انجامشده قرار دهند، لذا فعالشدن جدی و بهرهگیری از تمام ظرفیتهای ملی و بینالمللی ایرانیان ساکن وطن و خارج از آن و کشورهای دوست و حتی منتقدین و مخالفین سیاستهای منطقهای ایران باید فرصت فشار مضاعف بر کشور را کاهش دهد. کشورهای اروپایی و همسایگان هم از دیگر ظرفیتهایی است که میتواند در یک دیپلماسی فعال به مدد دولت بیاید.
سارا هوشمندی
علیرضا شجاعی زند
برخی میپرسند چه وقت جمهوری اسلامی به وضعیت متعارف خود میرسد؟ چه وقت روی غلتک میافتد و در مسیر توسعه قرار میگیرد؟ یا از سوی دیگر مطرح میکنند جمهوری اسلامی کی میخواهد نرمال و روالمند شود و با جامعه جهانی آشتی کند و به چارچوبههای جاری تن دهد و به مناسبات متعارف بینالمللی
بپیوندد؟
مسألهبرانگیزیهای جمهوری اسلامی
بله! ما یک نظام مسالهبرانگیز هستیم. این فقط یک اتهام نیست که مخالفان مطرح میکنند، واقعیت هم هست. مخالفان بیشتر مایلند از تعبیر «تنشزا» استفاده کنند و منظورشان هم «تنشزاد» است، یعنی جمهوری اسلامی مولود و زاییده تنش است و به تنشها هم دامن میزند، چون بقا و دوامش وابسته به آن است.
من به جای انکار کلی این اتهام، 2 تبصره به آن میزنم:
- اولاً به جای تنشزا از تعبیر مسالهبرانگیز استفاده میکنم که جامعتر است.
- ثانیاً همین تعبیر مسالهبرانگیز را هم قدری باز میکنم، چون نیاز به تفصیل و توضیح دارد و میتواند درک ما را از آن اصلاح کند.
بخشی از فرض مسالهبرانگیزی، تبیین و توجیهات فلسفی دارد و بخش دیگر آن، مربوط به راهبردها و سیاستهای جمهوری اسلامی است. کسانی که به دنبال مقصرنمایی پیشینی و همیشگی جمهوری اسلامی هستند، عمدتاً بخش دوم را میبینند و همان را هم به صورت ناقص مطرح میکنند. من میخواهم همهجانبه و کاملتر به آن نگاه کنم و هیچ بخشی را در سایه بخش دیگری قرار ندهم و از نظر نیندازم.
اولین علت پایانناپذیری مسائل، خود «انسان» است و البته «دنیا» و «حیات جمعی»، چون هم انسان درگیر تزاحمات درونی است و هم دنیا دار تزاحم است و هم زندگی جمعی به تزاحمات دامن میزند. تزاحم را هم به معنای این نگیرید که بنیاد هستی و جهان بر ستیز و تضاد است. خیر! به یک معنای حداقلی بگیرید. همین که ما در جهان واقعیات زندگی میکنیم و واقعیت هم، مستقل از ما و به یک معنا، در برابر ما است و بر تمنیات و تخیلات ما غلبه دارد. این سخن، حرف پیچیدهای ندارد و مستلزم مجادلات پایانناپذیر فلسفی هم نیست؛ تنها مؤید این فرض بدیهی و روشن است که موجودات این عالَم، اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان، تعین و اقتضا دارند و دلبخواه ما نیستند. همین امر، چند ضرورت را پیش روی ما قرار میدهد: اولاً شناختن واقعیت، ثانیاً تصمیم درست، ثالثاً اراده جازم و نهایتاً عمل موثر و مصاب. همین شناخت و تصمیم و اراده و فعل و حرف ما به محض صدور، به نتایجی منجر میشود که مستقل از ما است و راه خود را میرود و در برابر ما قرار میگیرد. اینها همه در سطح فردی است و اگر دیگر انسانها را هم وارد این ماجرا کنید و نتایج ناخواسته عمل ما و دیگران را هم بدان بیفزایید، ماجرا پیچیدهتر میشود. بسیار پیچیده در همین حدی که در واقعیتهای زندگی با آن مواجهیم و در همین حدی زندگی میکنیم. به این 4 عامل، عامل پنجمی هم اضافه میشود به اسم ندرت و روی هم میشود زندگی توأم با تزاحمات که از ابتدای خلقت انسان بوده و تا آخر هم با ما خواهد بود. فعال شدن حسد و حس مالکیت هم ریشه در همین ندرت دارد. اگر ندرت نباشد، حسد و حسرتی هم برانگیخته نمیشود. حسد را در برخی تعابیر همان میوه ممنوعه دانستهاند که آدم ابوالبشر تناول کرد و موجب اخراجش از بهشت شد. مارکس هم حس مالکیت را که موجب اخراج انسان و اجتماعات نخستین از کمون اولیه شده، از همین جا گرفته است.
این نگرش و هستیشناسی و انسانشناسی، بسیار مهم است؛ یک مقوله معرفتی صرف هم نیست و اثرات فردی و اجتماعی و سیاسی مهمی در زندگی دارد. موجب واقعنگری بیشتر ما میشود و در نحوه بودن و تعاملات ما اثرگذار است. میگویم «واقعنگری» و نه «واقعپذیری» که تفاوتشان بسیار است.
با این نگاه و نگرش میفهمیم که «زندگی» به خودیخود، یک مساله بزرگ است؛ یک کلانمساله است و سرشار از مسائل ریز و درشت دیگر. میفهمیم مسائل عوض میشود و ارتقا مییابد اما پایان نمیپذیرد.
این سخن پشتوانههای قرآنی و دینی صریح و فراوانی هم دارد. رانده شدن از بهشت عدن به همین معناست که ما به یک هستی پرمساله منتقل شدهایم: ... قلنا اهبطوا، بعضکم لبعضٍ عدو ... (بقره/ ۳۶). یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه (انشقاق/ 6). و ان لیس للانسان الا ماسعی (نجم/ ۳۹).
فلسفه انتظار و بقیتالله خیر لکم ان کنتم مؤمنین ... (هود/ 86) هم گویا اشاره به همین جنبه دارد. تو موظف به تلاش و انجام مسؤولیت فردی و اجتماعی خود هستی؛ تلاشت را بکن و به سمت اهداف بلند و غایات مطلوب حرکت کن اما لزوماً و حتماً به آنها نمیرسی. تقرب مییابی و به مراحل بالاتری نائل میشوی اما به منتها نمیرسی. توجه باید داشت این برداشت هیچ به معنی بیحاصلی و بیثمری تلاشها و درجا زدن نیست. هیچ به معنی بیعملی تا قبل از ظهور حضرت حجت(عج)نیست.
تا اینجا را ممکن است خیلیها قبول داشته باشند؛ بحثشان اما بر سر مسالهآفرینیهای اضافه بر این است و میگویند ما اساساً یک نظام و جامعه مسالهبرانگیز هستیم؛ چیزی فراتر از آنچه به نحو عمومی و درباره انسان مطرح شد.
بله! حیات انسان، مسالهمند است. بله! زندگی جمعی هم مسالهمند است؛ به این معنا که مسائل جامعه بیشتر و پیچیدهتر از سرجمع مسائل آحاد آن است. بله! حکمرانی بر جوامع هم دشوار و مسالهمند است. اینها را قبول داریم و در سطح عمومی و از مشترکات جوامع انسانی میبینیم اما سطح دیگری از مسائل وجود دارد که خاص جمهوری اسلامی است؛ آنها چه؟ آیا نمیشود از آنها کاست؟ چرا میشود و باید هم کاست. تمام تلاشها در برپایی حکومت و در حکومتداری مصروف همین بوده است و باید باشد.
هنوز یک سطح دیگری از مسائل وجود دارد که بین این 2 دسته است. لازم است به آنها نیز اشارهای داشته باشیم تا منظومه مسائل ما کامل شود.
بین این 2 مفهوم به ظاهر نظیر، تفاوتهای مهمی وجود دارد: «مساله ایران» و «مسائل ایران». اولی مبین این است که ایران و مشخصاً جمهوری اسلامی ایران، خودش یک مساله است. بدین معنا که هم ولادتش و هم دوامش، مسالهآفرین بوده است. ولادتش مسالهمند بود، چون یک پدیده نامنتظر بود، چون هیچکس منتظرش نبود و ظهورش را پیشبینی نمیکرد. چون با آمدنش آن فرآیند عمومی عرفیشدن (Secularization) را نقض و ابطال کرد. علاوه بر ولادت، دوامش هم مسالهمند بوده است، چون علیه نظام دوقطبی عالم برخاست و علیه شکلگیری نظم نوین جهانی عمل کرده و میکند و چون یک پدیده خلاف جریان (Against the trend/ Against the flow/ Countercurrent) بوده است.
به اینها بیفزایید، نوع و نحوه بودنش را و بیفزایید، گفتمان مسالهمند آن را؛ یک گفتمان اشتمالی بههمآورنده میان آنچه در دیگر گفتمانها در مقابل هم گذارده شدهاند: انسان و خدا، عقل و وحی، عقل و ایمان، علم و دین، سیاست و اخلاق، قدرت و معنویت، دنیا و آخرت و بالاخره دین و دنیا. میشود به دلیل همین ویژگی از این گفتمان با عنوان ایستادن روی گسلها و حرکت روی ستیغ یاد کرد.
به این مجموعه بیفزایید، مواضع و جهتگیریهای این نظام را در مسائل و موقعیتهای مختلف: در قبال غرب و مدرنیته، درباره آزادی و عدالت، درباره توسعه و تغییر، درباره زن و خانواده، درباره سبک زندگی و... و بیفزایید راهبردهایی را که اتخاذ کردهایم و میکنیم.
خلاصه اینکه عجایب و غرایب بسیاری تا بدین مرحله از ما سرزده و بعد از این هم سرخواهد زد و مسالهآفرینی خواهد کرد.
اینها را گفتم تا به دوستان و همفکران خودم بگویم پایانی بر گردنهها، بر مبارزه در راه حق، بر مقاومت و مجاهدت نیست. ما فقط به سطح بالاتری از آنها منتقل میشویم و هر سطح و دوره هم مسائل خاص خودش را دارد و هوشیاری و ایستادگی و راهبردهای مناسب خودش را میطلبد.
مسائل جامعه ما اما منشأ سومی هم دارد و آن مسائلی است که از کمکاری و ناتوانی، نابلدی و بیلیاقتی، اشتباهات و لغزشهای کارگزاران و البته نخبگان و آحاد اجتماعی سرزده است و میزند.
انسانها و جوامع، متفاوت از هم هستند و در عین حال واجد یک مجموعه ویژگیهای مشترک. همه انسانها و جوامع با همین 3 دسته از مسائل مواجهند و در عین حال، نوع و کم و کیف مسائلشان متفاوت است. دستهای از مسائل جوامع، خاص خودشان است و از این حیث هم متفاوت از جوامع دیگرند. مهم این است که اولاً با مسائل به مثابه «مساله» برخورد کنیم و نه «نشانه» و «بهانه»، ثانیاً حساسیت و احساس مسؤولیت لازم را در قبال آنها داشته باشیم و ثالثاً اطلاعات و اشراف کامل و درک و تحلیل درست و عزم و اراده جدی برای رفع و کاهش آنها.