در حالی که روحانیت و حوزههای علمیه اعتراض خود را به سیاستهای آمریکایی انقلاب سفید عمومی کرده بودند، شاه تلاش کرد تا تمام قد در برابر این مطالبه مردمی بایستد. بنابراین، به جنگ با مردم و روحانیت رفت. شاه میخواست تکلیف روحانیون قم را خود روشن کند، یا آنها را در مقابل هم قرار بدهد و بعضی را در انزوای مطلق گذارد یا با یک خشونت کامل اجازه اظهارنظر به آنان ندهد. به هر حال، درصدد بود به قم برود و لااقل به دیگر شهرهای ایران وانمود کرده باشد که مخالفت یکپارچه روحانیون واقعیت ندارد و از شاه استقبال هم میشود.
در همان حالی که مردم قم در اعتراض بودند و رفراندوم تحریم بود، ساواک و فرمانداری در تدارک استقبال و چراغانی و ایجاد طاق نصرت بودند، گروه عظیمی از مردم در سوم بهمن با شعار «ما تابع قرآنیم رفراندوم نمیخواهیم» راهپیمایی کردند و اعلامیه علما را در تحریم رفراندوم خواندند و شاهپرستان حرفهای را به باد کتک گرفتند و عکس شاه را پاره کردند، کیوسک پلیس را شکستند، طاق نصرت را در هم کوبیدند و شعار «اسلام پیروز است، استبداد محکوم است» سردادند.
متقابلاً چندین کامیون سرباز برای تلاقی آمدند به مدرسه فیضیه حمله کردند و بسیاری از دکانها و مغازههای بسته را مورد تهاجم قرار دادند و شعار «جاوید شاه» با بلندگو در شهر میدادند و میگفتند: «هر کس نمیخواهد مغازهاش تاراج شود فوراً مغازه را باز کند و پرچم سه رنگ شاهنشاهی را بالای آن برافرازد.» با این اقدامات بازار و مغازهها را گشودند و شهر را برای ورود شاه آماده کردند. ورود و خروج شهر را تحت کنترل شدید درآوردند. در همان روز رسانههای گروهی زیر فرمان رژیم نوشتند که کشاورزان قم با طلاب زدوخورد کردند و از طرف روحانیون از دولت تقاضا شد، نظم را برقرار کند و دولت فوری اقدام کرد و بههمراه آن، فرماندار قم در اجتماع روحانیون حضور یافت و پیشنهاد کرد که اعمال خشونتآمیز دولت را آقایان علما حضوراً با شاه مطرح کنند و مطمئن باشند که نظر شاه تأیید مورد علماست.
مقصود فرماندار این بود که مراسم استقبال از شاه را با شرکت روحانیون پرشکوه کند، اما امام خمینی (ره) گفتند، با یورش وحشیانه مأموران دولت به علما و مردم تهران و رفتار غیر انسانی آنان با اهالی قم و جامعه روحانیت این شهر و تجاوز به حریم این حوزه مقدسه، دیگر جای هیچگونه تفاهم و حق مراوده با دستگاه حاکمه باقی نمانده و هیچ راهی برای ملاقات با شاه وجود ندارد، مگر اینکه شاه برای جبران اهانت و تجاوزی که به حریم مقدس روحانیت شده، آقای علم را به عنوان مجرم اصلی از مقام نخست وزیری عزل کند و به این بگیر و ببندها و اعمال پلیسی پایان بخشد تا راه برای ملاقات و مذاکره با او هموار شود.
نفوذ کلام امام خمینی (ره) اجازه نداد نظر دیگری مطرح شود و با اینکه در آن زمان ابتدای کار بود جهتگیری منطقی و دقیق او هر راه دیگر را مسدود میکرد و هرگاه استعلامی از دیگر مراجع و روحانیون تراز اول میشد، سعی میکردند قبل از دادن پاسخ از نظر امام (ره) اطلاع حاصل کنند. البته بودند روحانیونی که نظر ایشان را نمیپسندیدند و عواقب خوبی برای آن نمیدیدند، ولی وجهه خاصی که امام (ره) کسب کرده بودند، جرئت مقابله را نمیداد.
برای آمدن شاه به هر حال تمام امکانات دولت بسیج شد و تشریفات را کامل کرد و مانند بسیاری موارد با استفاده از اتوبوسهای شرکت واحد، جمعیتی را هم به شهرستان قم آوردند. قوای نظامی را هم در همه جا مستقر کردند؛ ولی کسی از منزل بیرون نرفت و استقبالی نکرد. هنگامی که شاه سراغ علما را گرفت و پاسخ یافت کسی در استقبال حاضر نیست، از فرط ناراحتی وارد حرم نشد و ضمن سخنان خود گفت:
«همیشه یک عده نفهم و قشری که مغز آنها تکان نخورده همیشه سنگ در راه ما میانداختند؛ زیرا مغز آنان تکان نخورده و قابل تکان خوردن نبوده ... ارتجاع سیاه اصلاً نمیفهمد و از هزار سال پیش تاکنون فکرش تکان نخورده... مفت خوری دیگر از بین رفته... در لوایح ششگانه برای همه فکر مناسبی شده، مقرراتی که امروز وضع کردیم از مقررات دیگر ملل اگر جلوتر نباشد عقب نیست...، اما چه کسانی با این مسائل مخالفت میکنند؟ ارتجاع سیاه کسان نفهمی که درک ندارند و بدنیّت هستند مخربین سرخ تصمیمشان روشن است و اتفاقاً کینه من نسبت به آنها کمتر است. او علناً میگوید که من میخواهم مملکت را تحویل خارجی بدهم، دروغ و تزویر در کارش نیست... منظور من از ارتجاع سیاه همینها بودند که چند روز پیش در تهران جمعیت کوچک و مضحکی از مشتی بازاری احمق ریشو در بازار راه انداختند که سروصدا بکنند... سرمشق این عده بدبختها حکومت مصر است. عبد الناصری که حداقل پانزده هزار زندانی سیاسی دارد... خوب ملاحظه کنید منطق آقایان چیست... اینها صد برابر خائنتر از حزب توده هستند.»
همین سخنان شاه بعداً بسیار مورد بهرهبرداری علیه خودش قرار گرفت و از این مسافرت هم که در آستانه رفراندوم به قم انجام داد، نتیجه به دست نیاورد.