آنچه سریال «تاسیان» را دردناکتر میکند، پیامدهای فراتر از اثرگذاری هنری آن است. این سریال، با ارائه تصویری غیرواقعی از ساواک و دوران پهلوی، میتواند سرویسهای خارجی را به اشتباه محاسباتی درباره اراده و کارآمدی نهادهای ایرانی در حفظ حافظه تاریخی و جلوگیری از تحریف سوق دهد. وقتی اثری با این حجم از تحریف، امکان پخش و تبلیغ در پلتفرمهای رسمی را پیدا میکند، این پیام را به دشمنان میفرستد که نهادهای مسئول در ایران از اقتدار کافی برای مقابله با چنین تحرکاتی برخوردار نیستند.
سریال «تاسیان»، ساخته تینا پاکروان، با روایتی عاشقانه در بستر ایران دهه پنجاه، از همان ابتدا با جنجالهای فراوان همراه شد. این سریال که داستانی عاشقانه میان امیر و شیرین را در پسزمینه تحولات تاریخی پیش از انقلاب ۵۷ روایت میکند، با چهرهای هنری و تأثیرگذار وارد پلتفرمهای خانگی شد، اما در قدمهای ابتدایی با رویکردی بحثبرانگیز در بازنمایی تاریخ، بهویژه در قبال سازمان مخوف ساواک، آماج انتقادات تند و تیز قرار گرفت. اینگونه میتوان گفت که این سریال، بیش از آنکه اثری دراماتیک و گیرا باشد، به نمادی از تحریف تاریخ و تلاش برای سفیدشویی چهرهای تبدیل شده که حتی در اسناد رسمی رژیم پهلوی، سیاه و کریه ثبت شده است.
داستان «تاسیان» از همان قسمت اول با حاشیهسازی آغاز شد. اشارهای نادرست به حضور جلال آلاحمد در شبهای شعر گوته در سال ۱۳۵۶، در حالی که او در سال ۱۳۴۸ درگذشته بود، موجی از انتقادات را برانگیخت. تینا پاکروان در دفاع از خود مدعی شد که منظور او شمس آلاحمد، برادر جلال، بوده است، اما این توضیح نهتنها قانعکننده نبود، بلکه نشاندهنده سهلانگاری در رعایت دقت تاریخی بود که برای سریالی با ادعای بازنمایی تاریخ معاصر، گناهی نابخشودنی است. اما این تنها آغاز ماجرا بود. با پیشروی داستان و ورود شخصیت اصلی، امیر، به ساواک به بهانه عشق به شیرین، سریال وارد مسیری شد که بسیاری آن را تلاشی آشکار برای سفیدشویی ساواک میدانند.
ساواک، سازمانی که حتی مقامات رژیم پهلوی در اسناد خود به جنایات آن اذعان کردهاند، در «تاسیان» به شکلی غیرواقعی و حتی همدلانه به تصویر کشیده شده است. شخصیت امیر، که بهعنوان یک عاشق سادهلوح وارد این سازمان میشود، نهتنها با نظارت ناچیز و آزادی عمل غیرمنطقی به بازجویی میپردازد، بلکه گویی ساواک را به کافهای عاشقانه بدل کرده است. سفیدشویی ساواک، که چهرهای خونبار و سرکوبگر در تاریخ دارد، نهتنها با حقیقت تاریخی در تضاد است، بلکه تلاشی است برای گمراهسازی نسل جدید و تحریف واقعیتی که اظهر من الشمس است.
آنچه «تاسیان» را دردناکتر میکند، پیامدهای فراتر از اثرگذاری هنری آن است. این سریال، با ارائه تصویری غیرواقعی از ساواک و دوران پهلوی، میتواند سرویسهای خارجی را به اشتباه محاسباتی درباره اراده و کارآمدی نهادهای ایرانی در حفظ حافظه تاریخی و جلوگیری از تحریف سوق دهد. وقتی اثری با این حجم از تحریف، امکان پخش و تبلیغ در پلتفرمهای رسمی را پیدا میکند، این پیام را به دشمنان میفرستد که نهادهای مسئول در ایران از اقتدار کافی برای مقابله با چنین تحرکاتی برخوردار نیستند.
با این حال، اقدام قاطع شهرداری تهران در جمعآوری بیلبوردهای تبلیغاتی «تاسیان» در چهارم خرداد ۱۴۰۴، گامی مهم در جهت اصلاح این محاسبه نادرست بود. در واقع این حرکت، نشاندهنده حساسیت نهادهای مسئول به حفظ حقیقت تاریخی و جلوگیری از تطهیر رژیم پهلوی و بازوی سرکوبگرش، ساواک، است.
این نکته را هم در نقد این سریال باید گفت که از منظر سینمایی، «تاسیان» در روایت عاشقانه خود نیز چندان موفق نیست. جهشهای زمانی غیرمنطقی، فقدان عمق در شخصیتپردازی، و تمرکز بیشازحد بر خط عاشقانه بدون پرداخت به جزئیات تاریخی، سریال را به اثری سطحی و پراکنده بدل کرده است. بازیگرانی چون هوتن شکیبا و مهسا حجازی، هرچند تلاش کردهاند به نقشهای خود جان ببخشند، اما در داستانی که منطق رواییاش را بر آنها تحمیل کرده است، نمیتوانند ضعفهای فیلمنامه را جبران کنند.
«تاسیان» میتوانست فرصتی باشد برای روایت یک عاشقانه جذاب در بستری تاریخی، اما با تحریف تاریخ و سفیدشویی ساواک، به اثری جنجالی و ناامیدکننده تبدیل شد. این سریال، بیش از آنکه اثری هنری باشد، هشداری است درباره خطراتی که تحریف تاریخ میتواند برای هویت ملی به همراه داشته باشد.