جشنواره کن و امثال آن، سالهاست که به فیلمهایی پاداش میدهند که تصویری تیره و اغراقشده از ایران ارائه میکنند. این روند، ذهنیت جهانی را از ایران به نسخهای تحریفشده و بحرانزده تقلیل داده و فیلمسازانی چون سعید روستایی، خواسته یا ناخواسته، در این بازی گرفتار شدهاند. مصاحبه جنجالی روستایی در مجله «ورایتی» که در آن صراحتاً از عدم تمایل به نمایش حجاب سخن میگوید و اظهار میکند: «حجاب برای من انتخابی نبوده، بلکه بخشی از زندگی روزمره ما در ایران است. این قانون تحمیلی بر زنان است» گرفتاری او در نسخههای غربی را نشان میدهد.
فیلم «زن و بچه» ساخته سعید روستایی، برای دومین بار این کارگردان جوان ایرانی را راهی فرانسه و جشنواره کن کرد. این فیلم که در بخش مسابقه اصلی این رویداد معتبر جهانی به نمایش درآمد، با روایتی زنمحور و ملودرامی پرشور، تلاش دارد تصویری متفاوت از زن ایرانی ارائه دهد؛ زنی که برخلاف کلیشههای سنتی، نه منفعل است و نه تسلیم، بلکه نمادی از خشم فروخورده و مقاومتی شجاعانه در برابر ساختارهای مردسالار جامعه ایرانی است! اما آیا این روایت، صرفاً یک اثر هنری جسورانه است یا گامی دیگر در مسیر سیاهنمایی از ایران که سالهاست جشنوارههای غربی از آن استقبال میکنند؟
داستان «زن و بچه» حول زندگی مهناز (با بازی درخشان پریناز ایزدیار)، پرستاری بیوه و مادر دو فرزند میچرخد که در تهران با چالشهای زندگی روزمره دستوپنجه نرم میکند. او که در آستانه ازدواجی دوباره با حمید (پیمان معادی)، راننده آمبولانس، قرار دارد، با اخراج پسر نوجوانش، علیار، از مدرسه، وارد گردابی از بحرانهای خانوادگی و اجتماعی میشود. این جرقه کوچک، زندگی مهناز را زیر و رو میکند و فیلم با طعنه، محدودیتهایی را به تصویر میکشد که زنان ایرانی در بطن جامعهای سنتی و مردسالار با آن مواجهاند! بازیگرانی چون حسن پورشیرازی، فرشته صدرعرفایی و سها نیاستی در بیان این روایت دست داشتهاند، اما آیا این عمق، تصویری منصفانه از جامعه ایران ارائه میدهد یا صرفاً برای جلب نظر داوران کن طراحی شده است؟
حضور «زن و بچه» در بخش رقابتی کن، هر چند در نگاه برخی از سینماگران موفقیت محسوب میشود اما این درحالی است که این موفقیت، سایهای از تردید را نیز به همراه دارد. جشنواره کن برای کشورهای اروپایی شاید ماهیتی تخصصی و هنری داشته باشد، اما برای فیلمسازان آسیایی، بهویژه ایرانی، اغلب به فرش قرمزی بدل شده که در آن هرچه ساز مخالف با فرهنگ و هویت ملی خود بزنی، شانس بیشتری برای درخشیدن داری. نمونهاش جعفر پناهی که با فیلمی سطح پایین و ضدایرانی توانست نخل طلای کن را تصاحب کند.
سعید روستایی، از «ابد و یک روز» تا «متری شیش و نیم» و «برادران لیلا»، همواره جهانی تلخ، بحرانزده و بدون امید را به تصویر کشیده است. شخصیتهای او در محاصره سرنوشتهای شوم و شرایطی غیرقابلگریز گرفتارند. «زن و بچه» نیز ادامه همین مسیر است؛ فیلمی که به گفته خود کارگردان، درباره زنی است که در برابر جامعهای مردسالار میایستد! این در شرایطی است که معلوم نیست کارگردان از کدام جامعه مردسالار سخن میگوید! اوج بیانصافی است اگر با نمایش یک جزء ناچیز از جامعه، تصویری مردسالار و خشونتبار از ایران به نمایش داد.
مصاحبه جنجالی روستایی در مجله «ورایتی» که در آن صراحتاً از عدم تمایل به نمایش حجاب سخن میگوید و اظهار میکند: «حجاب برای من انتخابی نبوده، بلکه بخشی از زندگی روزمره ما در ایران است. این قانون تحمیلی بر زنان است»، این شائبه را تقویت میکند که او نهتنها به دنبال نقد جامعه است، بلکه با اظهارات ضدایرانی خود، در زمین مخالفان ایران بازی میکند. این در حالی است که فیلم او با مجوز رسمی در ایران ساخته شده و بازیگرانش با حجاب در آن ظاهر شدهاند. این تناقض، آیا ژستی روشنفکرانه برای جلب نظر خارجیهاست یا بیپروایی در برابر ارزشهای جامعهای که او را به این جایگاه رسانده؟
اظهارات روستایی در کن، جایی که گفت «چیز خوبی در ایران نمیبینم که بخواهم بسازم»، قلب هر ایرانی را به درد میآورد. این سخنان، نهتنها دور از انصاف است، بلکه خیانتی به جامعهای است که او را پرورش داده و به او فرصت درخشش داده است. آیا سینمای ایران فقط باید بستری برای نمایش تلخیها و سیاهیها باشد؟ آیا نمیتوان در کنار نقد، امیدی یا حتی جرعهای از اصلاح را به تصویر کشید؟ جشنواره کن و امثال آن، سالهاست که به فیلمهایی پاداش میدهند که تصویری تیره و اغراقشده از ایران ارائه میکنند. این روند، ذهنیت جهانی را از ایران به نسخهای تحریفشده و بحرانزده تقلیل داده و فیلمسازانی چون روستایی، خواسته یا ناخواسته، در این بازی گرفتار شدهاند.
امتیاز ۱.۹ از ۴ در جدول داوران کن نشاندهنده واکنشهای متضاد به «زن و بچه» است. در مقابل، امتیاز ۷.۹ از ۱۰ در IMDb حکایت از استقبال نسبی مخاطبان عام دارد. این اختلاف، شاید نشاندهنده آن باشد که فیلم در جلب احساسات تماشاگران عادی موفقتر بوده تا در کسب تأیید داوران حرفهای. اما این موفقیت، نمیتواند زخم عمیقی را که اظهارات روستایی بر پیکر فرهنگ ایرانی وارد کرده، التیام بخشد. سینمای ایران نیازمند تعادل است؛ تعادلی میان نقد و امید، میان واقعیت و رؤیا. اگر قرار است تلخی روایت شود، باید در کنارش امکانی برای رهایی و اصلاح نیز نشان داده شود. در غیر این صورت، این سینما نهتنها به جامعه خود خدمت نمیکند، بلکه به ابزاری برای تحریف هویت ملی بدل میشود.
«زن و بچه» شاید در کن بدرخشد، اما پرسش بزرگ این است: آیا این درخشش به قیمت تحقیر سرزمینی است که داستانهایش از آن برآمده؟ سعید روستایی، با استعداد بینظیرش، میتوانست راوی امید و مقاومت واقعی زنان ایرانی باشد، نه صرفاً بلندگوی تلخیها و ناکامیها. سینمای ایران شایسته روایتهایی است که در کنار نقد، غرور و هویت ملی را نیز پاس بدارند. آیا وقت آن نرسیده که فیلمسازان ما، به جای بازی در زمین جشنوارههای غربی، قصههای واقعی و متعادل سرزمینمان را روایت کنند؟