جنگ تحمیلی اخیر از منظر راهبردی، به نوعی صحنه سنجش اعتبار دو نظریه توسعه بود. جریانی که تصور میکرد با مذاکره میتوان دشمنی نظام سلطه را مدیریت کرد و تحریم را برداشت و از او تضمین و ضمانت گرفت، حالا با واقعیتی تلخ مواجه است: نظام سلطه از مذاکره نه برای تعامل، بلکه برای مهار و در نهایت شکست مردم ایران اسلامی بهره میگیرد.
در طول سه دههی اخیر، دو گفتمان عمده درباره توسعه اقتصادی و سیاسی ایران میداندار بودهاند؛ نخست، نظریه توسعه غربگرا که بر مذاکره، دیپلماسی و پیوند با ساختارهای قدرت جهانی، بهویژه غرب و آمریکا، تأکید داشت و دوم، الگوی توسعه مبتنی بر اقتصاد مقاومتی که راه پیشرفت را در درونزایی، خوداتکایی و فعالسازی ظرفیتهای بومی در عین بروننگری میدید و البته در نگاه رهبر معظم انقلاب بهعنوان الگوی پیشرفت اسلامی تبلور یافته است.
نظریه توسعه غربگرا که در بیشتر سالهای بعد از انقلاب گفتمان غالب اجرایی (قوه مجریه) کشور شد، بر این فرض استوار بود که تنها و تنها از رهگذر گفتگو و مذاکره میتوان مسیر توسعه را طی کرد و اساساً رفع تحریم، اولویت اساسی کشور برای توسعه است و کلید رفع تحریم چیزی جز مذاکره با آمریکا نیست. این دیدگاه در عرصه عمل، گاه از ظرفیتهای داخلی غفلت میکرد و گمان میبرد که توسعه تنها در گرو جلب رضایت قدرتهای جهانی، بهویژه آمریکا و غرب، امکانپذیر است. اما رخدادهای اخیر و بهویژه تحمیل جنگ تمامعیار در میانه مذاکرات، عملاً این نظریه را که دال مرکزی گفتمان آن اعتماد به آمریکا بود، در معرض یک فروپاشی جدی قرار داد؛ آزمونی که در آن نهتنها غرب در میانه مذاکرات دست یاری بهسوی ایران دراز نکرد، بلکه دقیقاً در زمانی که در اوج مذاکرات و تعامل با اروپا و آمریکا بودیم، مسیر فشار، تحقیر، اخلال و نهایتاً جنگ علیه ملت ایران را برگزید.
جنگ تحمیلی اخیر از منظر راهبردی، به نوعی صحنه سنجش اعتبار دو نظریه توسعه بود. جریانی که تصور میکرد با مذاکره میتوان دشمنی نظام سلطه را مدیریت کرد و تحریم را برداشت و از او تضمین و ضمانت گرفت، حالا با واقعیتی تلخ مواجه است: نظام سلطه از مذاکره نه برای تعامل، بلکه برای مهار و در نهایت شکست مردم ایران اسلامی بهره میگیرد.
اما در مقابل، نظریه مقاومت در همه عرصهها — بهویژه در قالب اقتصاد مقاومتی — در میدان واقعی آزموده شد و کارآمدی خود را نشان داده و میدهد. این نظریه صرفاً یک موضع ایدئولوژیک نیست، بلکه راهبردی عینی، عقلانی و متکی بر تجربه است که در عرصههای مختلف از میدان جنگ و دیپلماسی گرفته تا اقتصاد و افکار عمومی، نتایج ملموس و قابلتوجهی داشته است. مردمی که با تکیه بر این دیدگاه ایستادگی کردهاند، حتی در سختترین شرایط، نهتنها بقای خود را حفظ کردهاند، بلکه توانستهاند بر معادلات منطقهای و جهانی اثرگذار و پیروز باشند. در اقتصاد نیز هرجا عنان کار به جوانهای ایرانی سپرده شد و نظریه اتکای به داخل در قالب مقاومت فعالانه در پیش گرفته شد، موفق شدیم تا بنبستشکن باشیم و سریعاً به قلههای تکنولوژی برسیم.
امروز دیگر روشن شده است که راه نجات ملتهای مستقل، از جمله ملت قهرمان ایران، از کاخ سفید نمیگذرد؛ بلکه از ارادهای برخاسته از درون، برای ایستادگی، ساختن و حرکت بر مدار مقاومت فعالانه و اتکای به خود میگذرد. این حقیقت، نهفقط یک شعار سیاسی، بلکه جمعبندی تجربهای پرهزینه در اثنای جنگ تحمیلی و پرفایده برای ملت ایران و سایر ملتهای در حال پیشرفت است.