صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۳۰ تير ۱۴۰۴ - ۰۸:۱۷  ، 
کد خبر : ۳۷۹۱۰۳
مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۳۰ تیرماه ۱۴۰۴

شکستن انسجام و اتحاد ملی به‌مثابه اقدامی مجرمانه در زمان جنگ

امام خامنه‌ای که خود در خنثی‌سازی نقشه شوم دشمن نقش محوری را داشته و شجاعت و تدابیر او انسجام و ایستادگی مردم را تقویت کرده، حکیمانه توصیه می‌فرماید: «حرف من این است که این را (اتحاد و انسجام ملی) حفظ کنید؛ همه این را نگه دارند.»

مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۳۰ تیرماه ۱۴۰۴

کاربست تجربه گران‌سنگ 12 روز استقامت و هجوم ایران

 سعدالله زارعی

پس از پایان جنگ 12 روزه اخیر آمریکا، رژیم اسرائیل و... علیه جمهوری اسلامی ایران، آیا موازنه نظامی میان طرفین که با دست برتر ایران جریان داشت، پابرجاست و یا دستخوش تغییر شده است؟ پاسخ به این سؤال از این‌رو اهمیت دارد که افق ما و منطقه غرب آسیا به آن وابسته است. 
وقتی جنگ اخیر آغاز گردید، به‌خصوص در روز اول که ضرباتی به فرماندهی نظامی ایران وارد شد، مسلمانان که جمهوری اسلامی را به معنای دقیق کلمه، «جبهه خود» در مقابل نظام سلطه می‌دیدند، به‌شدت نگران شدند. نگرانی آنان این بود که نکند موازنه نظامی منطقه به نفع آمریکا و رژیم غاصب تغییر نماید. ما این را در جریان حج امسال عمیقاً و به‌طور فراگیر و خیلی آشکار در همه طیف‌ها و پیروان مذاهب مختلف مسلمانان جهان از اندونزیایی‌ها، در منتهی‌الیه شرق اسلامی تا مراکشی‌ها، در منتهی‌الیه غرب اسلامی مشاهده کردیم. در واقع دیدیم که همه جهان اسلام به تلاطم افتاد کمااینکه در پایان جنگ احساس اطمینان آنان را هم مشاهده کردیم. 
پاسخ به این سؤال که آیا تغییری در معادله نظامی منطقه پیش آمده یا خیر، وابسته به تجزیه و تحلیل دقیق جنگ 12 روزه است. 
بررسی‌های کارشناسی بیانگر آن است که نخست‌وزیر رژیم غاصب اسرائیل دو هفته پیش از شروع جنگ، با ارائه یک برنامه دقیق و مستند نظامی، رئیس‌جمهور آمریکا را متقاعد کرد که با پشتیبانی نظامی آمریکا، بدون نیاز به مداخله مستقیم نظامی آن می‌تواند بر سیستم نظامی ایران سوار شده و با سرعت به آن ضربه زده و از کار بیندازد تا آنگاه ایران از ترس ویرانی مطلق به هر آنچه آمریکا اراده کند، تن دهد. جنگ در دقایق اولیه صبح جمعه 23 خرداد با این خاطر جمعی شروع شد روند جنگ در سه روز اول به گونه‌ای بود که رژیم غاصب، آمریکا و دولت‌های اروپایی را وارد مطالباتی بزرگ‌تر از بحث هسته‌ای کرد اما به سرعت ورق برگشت و تا آنجا پیش رفت که آمریکا در روز دوازدهم، در حالی که پذیرفته بود آخرین ضربه نظامی را ایران به رژیم اسرائیل بزند، از ضرورت برقراری آتش‌بس صحبت کرد و رژیم اسرائیل که در آخرین ضربه ایران هم گرفتار آسیب اساسی شده بود، به پایان جنگ تن داد. و این در حالی بود که آخرین ضربه را ایران حدود دو ساعت پس از آتش‌بس اعلامی زده بود. قرار بود در این جنگ ایران در ضربه اول فلج شود، طراحی شهادت همزمان تعدادی از فرماندهان ارشد سپاه هم بر این مبنا انجام شد. تحلیل دشمن این بود که با ضربه اول سیستم نظامی ایران فلج می‌شود و با ضربات بعدی به انفعال پیاپی افتاده و فاقد توان دفاعی می‌شود و در نهایت از هم می‌پاشد. به همین جهت رژیم غاصب در روزهای اول تا سوم همزمان با وارد کردن ضربات نظامی، ابلهانه از تغییر نظام سیاسی ایران هم صحبت می‌کرد. بعضی خبرها بیانگر آن است که ارتش اسرائیل پیش از اجرای تهاجم نظامی به ایران، گام به گام تمرین کرده و به اطمینان بالایی رسیده بود. اما رژیم اسرائیل در روز چهارم و پس از آنکه با اقدامات منظم و پرقدرت ایران مواجه شد، به این اعتراف رسید که «علی‌رغم آنکه به رأس فرماندهی نظامی ایران آسیب وارد شده اما ساختار تصمیم‌گیری و اجرای نظامی ایران به خوبی دارد کار می‌کند و این به آن معناست که ایران می‌تواند به‌راحتی به جنگ ادامه داده و ضرباهنگ آن را مدیریت نماید.» 
جنگ با تغییر جمع‌بندی‌های رژیم غاصب و دولت آمریکا ادامه پیدا کرد تا اینکه از روز هشتم جنگ، ابراز نگرانی‌های اسرائیل شروع شد. فرماندهی ارتش رژیم با اشاره به تنوع ضربات ایران گفت «ایران همه خطوط قرمز را پشت‌سر گذاشته است». فرماندهی ارتش اسرائیل در روز نهم اعلام کرد «بدون ورود مستقیم نظامی آمریکا، جنگ به درازا می‌کشد و اسرائیل نمی‌تواند همه اهداف جنگ را محقق گرداند». آمریکا پس از آن، ورود مستقیم و البته محدود به جنگ را مورد بررسی قرار داد و در حالی که ترامپ یک هفته قبل ادعا کرده بود، اسرائیل دست برتر دارد، به کمک رژیم اسرائیل شتافت و بر این مبنا، در روز یازدهم به سه مرکز هسته‌ای ایران حمله کرد. 
حمله آمریکا به تأسیسات اتمی جمهوری اسلامی، در فضای ابهام به پایان رسید و البته ترامپ مدعی شد توان هسته‌ای ایران را نابود کرده است. اما به‌زودی محافل رسمی و رسانه‌ای آمریکایی اعلام کردند «ادعای ترامپ غیرقابل تأیید و بیش از حد اغراق‌آمیز است.» ترامپ برای اینکه آمریکا در موضع قدرت دیده شود، تهدید کرد در صورتی که ایران در پی پاسخ به حمله آمریکا به سه مرکز هسته‌ای خود برآید با حملاتی شدید‌تر و غیرقابل جبران مواجه می‌شود. اما ساعاتی بعد و پس از آنکه مشخص شد پاسخ ایران حتمی است، به‌طور محرمانه با امیر قطر تماس گرفت و نقطه‌ای مشخص کرد که ایران واکنش خود را متوجه آن نماید. آن نقطه‌ای در عراق بود. قطری‌ها پیغام و آدرس را رساندند و آمریکایی‌ها تقریباً اطمینان کردند ایران پاسخ دردناکی نمی‌دهد و در زمانی که به‌شدت با رژیم اسرائیل درگیر است، به پاسخی نمادین به همان نقطه‌ای که آمریکا تعیین کرده بسنده می‌کند.
اما آنچه پس از حدود 16 ساعت از حمله به تأسیسات اتمی ایران روی داد، نه نمادین، نه آرام و نه در نقطه مورد نظر آمریکا بود. حمله موشکی ایران به برترین پایگاه هوائی آمریکا در منطقه یعنی «العدید»، در حین جنگ با رژیم اسرائیل، معادلات را به‌هم ریخت. اقدام ایران علیه العدید چند پیام را به همراه داشت، ایران علی‌رغم آسیب‌ها، از نظر نظامی در اوج لازم قرار دارد. این در حالی بود که حوادث روز اول جنگ، برای فروپاشی سریع توان عملیاتی یک ارتش کفایت می‌کند. در چنین شرایطی دشمن با ادامه شلیک، امکان بازسازی فوری توان آسیب‌دیده را از چنین ارتشی می‌گیرد و آن را در فضای انفعال بیشتر و عمیق‌‌تر قرار می‌دهد اما حمله همزمان ایران به مناطق وسیعی در رژیم اسرائیل و حمله دقیق به تاج قدرت نظامی آمریکا یعنی پایگاه العدید در قطر، نشان داد قدرت نظامی ایران علی‌رغم فقدان چندین فرمانده ارشد آن به هیچ‌وجه در فضای انفعال نیست و لذا ادعاهای روزهای اول اسرائیل، از روز چهارم حتی برای ترامپ رنگ باخت؛ جمع‌بندی ترامپ عوض شد و باور کرد که ادامه جنگ، اسرائیل را در وضعیت بسیار دشوار و آمریکا را در وضعیت خطر قرار می‌دهد. پس از حمله به تأسیسات ایران و پاسخ جمهوری اسلامی، ترامپ باید چه کار می‌کرد؟ او دو راه بیشتر پیش روی خود نداشت یا باید علیه ایران به اقدام جدید دست می‌زد که در این صورت بقیه پایگاه‌های آمریکا هم در معرض تهدید ایران قرار می‌گرفتند و یا باید کنار می‌کشید و پس از پاسخ ایران، عملیات جدیدی علیه ایران انجام نمی‌داد که در این صورت اسرائیل در معرض تهدید جدی قرار می‌گرفت. اصولاً ورود مستقیم ارتش آمریکا به جنگ، در آغاز پیش‌بینی نشده و نتانیاهو به ترامپ باورانده بود که با پشتیبانی تسلیحاتی آمریکا و بدون نیاز به دخالت مستقیم آن، از پس ایران برمی‌آید. کمااینکه آمریکا زمانی خود وارد جنگ شد که دست‌های رژیم اسرائیل بالا رفته بود. فرمانده ارتش اسرائیل در روز نهم جنگ به‌طور علنی اعلام کرد بدون حمله آمریکا به تأسیسات هسته‌‌ای ایران، اسرائیل قادر به تحقق همه اهداف جنگ نیست. ترجمه اظهارات او این بود که توان عملیاتی اسرائیل به نقطه صفر رسیده و این جنگ باید با اقدام آمریکا متوقف شود. 
ترامپ منفعلانه وارد معادله شد و آن‌گونه که او فکر می‌کرد روند پیش نرفت. از یک‌طرف او با توجه به نمایشی که به اجرا گذاشته بود گمان نمی‌کرد ایران در حین جنگ با اسرائیل به حمله محدود آمریکا پاسخ دهد؛ از سوی دیگر آمریکا گمان نمی‌کرد ایران بعد از آنکه ترامپ، آتش‌بس اعلام کرد، به آتش‌باری علیه اسرائیل ادامه دهد. ایران نزدیک دو ساعت پس از زمان آغاز آتش‌بس (4 به وقت تل‌آویو و 4:30 صبح سه‌شنبه سوم تیرماه به وقت تهران) به شلیک‌های خود ادامه داد. درواقع دو ساعت شلیک سنگین بعدی ایران خلاف توقع ترامپ بود آن هم حدود 9 ساعت پس از آنکه ایران بخش‌های حساسی از برترین پایگاه هوائی آمریکا در منطقه را نابود کرده بود. ترامپ و نتانیاهو در چنین فضائی به پایان جنگ با جمهوری اسلامی تن دادند. با این وصف بدون اندکی تردید زمانی که ترامپ آتش‌بس را اعلام کرد به این جمع‌بندی رسیده بود که در جنگ دست برتر با ایران است و اسرائیل توان ادامه جنگ را ندارد و به مصلحت آمریکا هم نیست که با حمله جدید به ایران پایگاه‌های دیگر خود را در معرض خطر قرار دهد. 
پاسخ این سؤال چیست؟ آیا جنگ علیه ایران تکرار می‌شود؟ پاسخ این است که اگر جمهوری اسلامی در دو بعد سیاسی و نظامی از اقتدار به‌دست ‌آمده در این دو ساحت حفاظت کرده و آن را به رخ بکشد و در عمل گزینه‌هایی را که در درگیری جدید به میدان خواهد آورد، نشان بدهد ـ که واقعاً هم چنین توانمندی‌هایی در داخل و خارج مرزها دارد که جای طرح آن در این یادداشت نیست‌ ـ به این زودی‌ها جنگ جدیدی علیه ایران رخ نمی‌دهد. اما اگر برخلاف واقعیت، جمهوری اسلامی که قدرتمند است خود را ضعیف نشان داده و به‌گونه‌ای رفتار کند که گویا به ترحم دشمنان خود نیاز دارد و آماده است تا چیزی بدهد تا در معرض تهاجم قرار نگیرد، جنگ بعدی در دور یا نزدیک اتفاق خواهد افتاد. 
ایران در فضای جنگ و پس از جنگ به دیپلماسی و کار سیاسی نیاز دارد و از این‌رو مساعی وزارت امور خارجه و به‌خصوص تلاش‌های شخص دکتر سیدعباس عراقچی در حین جنگ، شایسته قدردانی است. وزیر در این صحنه به‌صورت جهادی وارد میدان شد. الان فعالیت دیپلماسی ما باید با سر دست گرفتن دستاوردهای 12 روز مقاومت و جنگ پیگیری شود. تجربه دو ماه مذاکره اخیر هم به ایران یاد داده، مذاکره دو طرف دارد و وقتی یک طرف علی‌رغم آنکه آن را تخریب می‌کند، به آن فرامی‌خواند! به نتیجه‌ای نمی‌رسد.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۳۰ تیرماه ۱۴۰۴

شکستن انسجام و اتحاد ملی به‌مثابه اقدامی مجرمانه در زمان جنگ

رسول سنائی‌راد

رهبر حکیم و فرزانه انقلاب اسلامی، در دیدار با مسئولان قوه قضائیه، نقشه دشمن را برای نابودی نظام و تجزیه کشور براساس شورش‌های داخلی معرفی فرمودند که براساس محاسبات آنان، پس از حمله به مراکز حساس و ترور شخصیت‌ها و فرماندهان که موجب تضعیف قدرت شود، گروه‌های خفته برانداز مثل منافقین، سلطنت‌طلب‌ها و اراذل و اوباش به خیابان‌ها آمده و شورش را کلید خواهند زد. شورشی که موجب تحریک مردم شده و با گسترش در غیبت نیرو‌های مدافع نظام یا خلأ قدرت، می‌تواند کار را تمام کند.
اما برخلاف این محاسبه، با آشکار شدن اهداف خبیثانه دشمن، یعنی شورش و جنگ داخلی و تجزیه کشور، واقعیت برعکس شد و خداوند این نقشه را باطل کرد. مردم وارد میدان شدند و افراد با جهت‌گیری‌های سیاسی گوناگون و گاهی متقابل، با وزن‌های سیاسی متفاوت در کنار هم ایستادند و این وحدت بزرگ را، این اتحاد عظیم ملی را به‌وجود آوردند.
امام خامنه‌ای که خود در خنثی‌سازی نقشه شوم دشمن نقش محوری را داشته و شجاعت و تدابیر او انسجام و ایستادگی مردم را تقویت کرده، حکیمانه توصیه می‌فرماید: «حرف من این است که این را (اتحاد و انسجام ملی) حفظ کنید؛ همه این را نگه دارند.» سپس ایشان به کار‌های لازم و مضر در این موضوع اشاره داشته و در عین حال که بر تبیین و حتی حفظ شور و هیجان به‌خصوص برای جوان‌ها تأکید می‌کنند، اما به‌میان کشیدن ایراد‌های غیرلازم و بحث کردن بر روی مسائل کوچک و جنجال کردن و غلیظ کردن اختلاف‌نظر‌ها و دامن زدن به اختلافات جناحی را مضر می‌دانند.
همچنین بی‌صبری و سماجت بر اینکه چرا نکردید، چرا اقدام نشد یا همان مطالبه‌گری افراطی و اعتراضات بدون برآورد مقدورات و امکانات یا ناشی از بی‌اطلاعی را نیز مضر دانستند.
گرچه نقد و مطالبه منطقی و آن‌هم برآمده از اطلاع و آگاهی را باید از موارد فوق تفکیک کرد و در مواردی هم حتی شکل آشکار و لحن تلخش را تحمل کرد، اما مواردی که رهبر معظم انقلاب آن را مضر دانسته‌اند از جمله مصادیق اقداماتی است که متأسفانه گاه با ادعای تبیین در هفته‌های اخیر و آن‌هم در سطح رسانه‌ای انجام شد. اقداماتی، چون تشکیک در قطع جنگ و مقصر جلوه دادن مسئولان داخلی در آن، حمله به هرگونه ایده مذاکره و کاربرد دیپلماسی، پررنگ کردن عوامل داخلی در به‌راه افتادن جنگ و به‌حاشیه بردن نقش دشمن غدار، تبدیل مسئله نفوذ به یک مجادله و میدان متهم‌سازی مسئولان داخلی تا حد تبرئه نفوذی‌ها و دشمن در آن و... که به نظر می‌رسد، علاوه بر هیجان و ناآگاهی چند عامل و دلیل دیگر نیز در این مسئله نقش دارند. عواملی چون:
۱. غفلت از ادامه جنگ و تصور قطع جنگ به پایان جنگ که طمع تقسیم غنایم یا فرصت‌طلبی برای کسب منافع حقیر جناحی و سیاسی را دامن می‌زند.
۲. ترجیح اهداف و منافع حقیر جناحی بر مصالح نظام و منافع ملی که از هر فرصتی برای حذف رقیب و جلب آرا برای انتخابات یا تسویه‌حساب‌های سیاسی فارغ از دغدغه‌های ملی، بهره می‌گیرند.
۳. عدم درک نسبت به جایگاه و نقش وحدت و انسجام ملی در خنثی‌سازی نقشه پیچیده و خطرناک دشمن و صیانت از نظام اسلامی و وطن عزیزمان و یا بی‌توجهی و شاید عدم فهم نقشه دشمن که بی‌اعتنایی به انسجام ملی را در تراز یک مؤلفه اساسی اقتدار از سوی برخی بازیگران سیاسی موجب می‌شود.
حال با توجه به اینکه جنگ پایان نیافته و احتمال ازسرگیری دوباره آن وجود دارد و دشمن زبون به اختلافات داخلی چشم دوخته و او را برای جنایت به وسوسه انداخته و نقشه او برای سوءاستفاده و کشاندن کشور به شورش داخلی به‌عنوان مقدمه تجزیه کشور نیز لو رفته است و صیانت از انسجام و اتحاد ملی به‌عنوان یک رکن بازدارندگی را رهبر حکیم و فرزانه انقلاب امری لازم دانسته و همگان را باوجود تفاوت‌های سیاسی و حتی مذهبی به رعایت آن فراخوانده‌اند، پاسداشت انسجام و اتحاد ملی و اجتناب از عمل و گفتار مغایر آن را می‌توان یک شاخص عقلانیت سیاسی و همچنین اطاعت از ولایت و پایبندی به منافع ملی و مصالح نظام دانست.
شاخصی که با توجه به شفافیت موضوع و همچنین موقعیت جنگی کشور، عدم پایبندی به آن، فراتر از بی‌اطلاعی یا گرایش احساسی و افراطی، نشانه‌ای از بی‌اعتنایی به منافع و حتی امنیت ملی به حساب آمده و طرح موضوع در جمع مسئولان قضایی توسط رهبری، پیگیری و برخورد با آن را به عنوان ارتکاب به عمل مجرمانه زمان جنگ ضروری می‌سازد.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۳۰ تیرماه ۱۴۰۴

چالش جهان امروز

خلیل شیر غلامی 

جهان ما جهانی است که در آن یک قدرت اتمی متعهد شده در NPT و یک رژیم مجهز به سلاح­‌های هسته‌­ای، به یک عضو مسئول NPT که تأسیسات هسته‌­ای آن تحت نظام پادمان­‌های آژانس است، حمله می‌­کنند و پس از بمباران این تأسیسات، برای این که نظام عدم اشاعه پابرجا بماند، می­‌گویند بگذارید بازرسان آژانس خرابه­‌های آن را هم مهر و موم کنند!
جهان ما همان جهانی است که مدعی دروغین ارزش‌­های بشری، یک روز گاز شیمیایی برای صدام فراهم می‌‌‌­کند، روز دیگر وزیر خارجه آن، کشتار زنان و کودکان در غزه را توجیه و تئوریزه می‌­کند و امروز صدراعظم آن اعتراف می­کند که کار کثیف می‌­کنند و برای این کار کثیف عامل کثیف دارند.
جهان ما، نه جهان نظم دو قطبی و چند قطبی و پسا قطبی، بلکه جهان نظم وقاحتی است. ما در یک جنگل تمام عیار زندگی می‌­کنیم که درندگان آن لباس میش بر تن دارند و دندان­هایشان از خون بره‌­ها رنگین است.
دنیای استثناگرایی آمریکایی که امروز به دنیای استثناگرایی اسرائیلی هم تبدیل شده است. دنیای بی‌‌کیفرمانی قاتل و مجازات مقتول.
تا امروز بزرگ­ترین چالش در نظم حقوقی بین‌­المللی، عدم اجرای درست و برابر قواعد بین­‌المللی بود. اکنون اما حتی وفادارترین هواداران حقوق بین­‌الملل و حقوق بشر، اعتقاد خود را حتی به مبانی این قواعد و هنجارها از دست داده­‌اند.
حقوق بشر آمریکایی یعنی این که رژیم آمریکا امروز بزرگ­ترین ناقض حقوق بشر هم در درون آمریکا و هم در سطح بین‌­المللی است. حقوق بشر آمریکایی را امروز جز دستان خون آلود نتانیاهو رنگین شده از خون کودکان فلسطین تعبیری نیست.
حقوق و قواعد کنونی از جمله نظام جهانی حقوق بشر و سازوکارهای اجرایی آن نه به‌خاطر ذات خود، بلکه به‌خاطر ذات پلید حاملان ادعایی آن، دیگر پاسخ­گوی جهان امروز نیستند.
ما به فوریت نیاز به یک چارچوب جدید برای محافظت از بنیان‌­های کرامت و حقوق انسانی داریم. امروز جنوب جهانی بایدبه دنبال تولید معانی و مفاهیم و سازوکارهای جدید برای حفظ کرامت انسان و حقوق بشر بر مبنایی صادقانه و به دور از رویکردهای ابزاری و ریاکارانه غرب باشد.
توحش و بی‌­کیفرمانی اسرائیل و حمایت تمام عیار غرب از نسل‌­کشی و جنایات جنگی، آبرویی برای حقوق بشر آمریکایی و اروپایی نگذاشته است. این چالش بزرگ و دردناک در خود فرصتی سترگ هم دارد و آن جدا کردن حقوق بنیادین بشر از داعیه داران دروغین و سپردن آن به آنانی است که پاک و آراسته و شایسته‌اند. امید که چنین شود.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۳۰ تیرماه ۱۴۰۴

لزوم آموزش نیروهای حفاظتی برای حفظ جان هم‌‌میهنان

احسان هوشمند
 

در دومین حادثه ‌طی حدود دو هفته، چهار نفر از هم‌وطنان در شهرستان خمین بر اثر تیراندازی عوامل حفاظتی جان خود را از دست دادند. این چهار نفر در پی تیراندازی نیروهای حفاظت یکی از مراکز نظامی به دو خودروی عبوری در شهرستان خمین، جان خود را از دست دادند. پیش ‌از این در دهم تیرماه دو جوان طبیعت‌گرد همدانی بر اثر «گمانه‌زنی اشتباه» مأموران جان خود را از دست دادند. مسئولان محلی با اعلام تحویل پرونده این دو حادثه جداگانه به مقام قضائی نیروهای مسلح از پیگیری حوادث یادشده خبر دادند. این روزها که کشور با شرایط نگران‌کننده و شبه‌جنگی دست‌به‌گریبان است، حفاظت از تأسیسات مهم به یکی از موضوعات حساس مبدل شده است.

به ‌همین‌ دلیل حضور نیروهای ایست‌بازرسی‌ و حفاظتی در سطح معابر، جاده‌ها و خیابان‌ها افزایش پیدا کرده و همین امر بیش از هر زمان دیگری ایجاب می‌کند که مسئولان امر، با دقت و حساسیت، ملزومات ضروری و آموزش‌های لازم به نیروهای عملیاتی در چنین مراکزی را برای تأمین امنیت شهروندان مورد توجه قرار دهند. اینکه در حدود دو هفته در دو نوبت، تعدادی از هم‌وطنان و شهروندان عادی بر اثر گمانه‌زنی اشتباه مورد اصابت قرار گرفته و تاکنون شش نفر از هم‌وطنان ارجمند و عزیز و بی‌گناه نیز جان خود را از دست داده‌اند، لزوم چنین مراقبت‌ها و آموزش‌هایی را یادآور می‌شود. اینکه کشور در شرایط ویژه‌ای قرار دارد و حفاظت از مراکز نظامی، امنیتی، انتظامی و دیگر مراکز حساس باید دوچندان مورد توجه مسئولان ذی‌ربط قرار گیرد، امری بدیهی و پذیرفته‌شده است؛ اما نباید حفظ امنیت چنین مراکزی به نیروهایی سپرده شود که از آموزش‌های لازم یا مهارت‌های حرفه‌ای برخوردار نیستند و خودسرانه ممکن است بر اثر گزارش‌های نادرست یا گمانه‌زنی اشتباه موجب بروز فجایعی شوند. به همین ‌دلیل و با توجه به اتفاقات اخیر در همدان و خمین و امکان تکرار چنین حوادثی، ضروری است:

1- آموزش جدی قوانین و حدود اختیارات و ملزومات قانونی و پروتکل‌های ایست‌بازرسی‌ها‌ و نیروهای حفاظتی ایست‌بازرسی‌ها به دقت و با شفافیت در اختیار نیروهای فوق قرار گیرد‌ و رعایت آن دائم بازرسی و مراقبت شود تا این نیروها با دقت بیشتر و مسئولیت‌پذیری دوچندان مراقب باشند چنین حوادث غم‌انگیزی تکرار نشود. 

در این زمینه لازم است تا مقامات بالاتر به‌کارگماری چنین نیروهایی‌ که به‌سادگی موجب رقم‌خوردن این حوادث تلخ شدند، با سرعت و دقت و مراعات قانون، بازخواست جدی شوند و با برخورد قانونی و تنبیه مقصران احتمالی در درجات و مراتب مختلف، زمینه افزایش دقت در چنین مکان‌هایی بیش ‌از پیش مهیا شود. اینکه امنیت مراکز نظامی و امنیتی بسیار حائز اهمیت است، موجب نمی‌شود تا حفظ جان شهروندان عادی از درجه اهمیت کمتری برخوردار باشد و ضروری است دراین‌باره دستورالعمل‌های دقیق و شفافی تدوین شود یا اگر چنین پروتکل‌ها و دستورالعمل‌هایی وجود دارد، به همه نیروهای عمل‌کننده آموزش داده شود.

2- آموزش مستمر نیروهای عملیاتی و میدانی هم باید به صورت میدانی و در عمل به شکل متناوب مورد توجه مسئولان ذی‌ربط در گوشه و کنار کشور قرار گیرد تا در صورت وقوع برخی اتفاقات ازجمله ایجاد شک درباره خودروها یا شهروندان در حال گذر یا متوقف‌نشدن خودرو در چنین مراکزی نیروهای عملیاتی بدانند چگونه با نهایت دقت و مراقبت و به صورت حرفه‌ای و مطابق دستورالعمل‌ها و ملاحظات مختلف عمل کنند و اقدامات خود را به ترتیب و طی چند مرحله چگونه سامان دهند تا احتمال بروز خطا و تلفات به کمترین حد برسد. به‌عنوان مثال شاید اگر در همدان یا خمین با موتورسیکلت‌های ویژه، خودروها مورد تعقیب قرار می‌گرفتند یا اینکه در مرحله بعد تیراندازی با دقت فقط چرخ خودرو را هدف قرار می‌داد یا با بلندگو هشدار لازم به خودرور‌ها داده می‌شد یا اینکه ایست‌بازرسی در محیط طولانی‌تری به کار حفاظتی مشغول به فعالیت می‌شد، احتمال داشت این حوادث تلخ بروز نکند. آشنا‌نبودن نیروهای حفاظتی با دستور‌العمل‌ها و مقررات بازرسی و پروتکل‌های حرفه‌ای، یکی از مهم‌ترین علل بروز چنین حوادث تلخ و غم‌انگیزی است.

3- آموزش عمومی شهروندان نیز از دیگر ضروریات این روزها‌ست تا بدانند در مواجهه با ایست‌بازرسی‌ها چگونه نهایت همکاری را با آرامش در پیش گیرند. در‌این‌باره نقش صداوسیما می‌تواند اثرگذار باشد. متأسفانه در‌باره آموزش شهروندان نیز کاستی‌های فراوانی وجود دارد. حوادث غم‌انگیز اخیر در همدان و خمین هشداری است تا مسئولان امر بیش از گذشته به برقراری ایست‌بازرسی‌ها به صورت حرفه‌ای اقدام کنند و با آموزش‌های لازم جلوی حوادث تلخ احتمالی بعدی گرفته شود.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۳۰ تیرماه ۱۴۰۴

کریدور زنگزور ؛ بازی بزرگ در قفقاز

شعیب بهمن 

کریدور زنگزور، به‌عنوان یک پروژه حمل‌ونقل استراتژیک در قفقاز جنوبی، با هدف اتصال جمهوری آذربایجان به منطقه خودمختار نخجوان از طریق استان سیونیک ارمنستان، از زمان جنگ دوم قره‌باغ (۲۰۲۰) به یکی از موضوعات محوری در ژئوپلیتیک منطقه تبدیل شده است. این پروژه، که به درستی از آن به‌عنوان «دالان تورانی ناتو» یاد می‌شود، فراتر از یک مسیر ترانزیتی ساده، اهدافی ژئوپلیتیکی و استراتژیک را دنبال می‌کند که توسط قدرت‌های غربی، به‌ویژه ناتو، هدایت می‌شود. در واقع «دالان تورانی ناتو»، پروژه‌ای با اهداف ژئوپلیتیکی گسترده محسوب می‌شود که فراتر ازمنافع جمهوری آذربایجان وترکیه، به دنبال تقویت نفوذ ناتو و غرب درقفقاز جنوبی وتضعیف ایران، روسیه و چین است. از این رو ایران، به دلیل نگرانی‌های امنیتی و اقتصادی، این پروژه را تهدیدی جدی برای منافع ملی خود می‌داند و آن را به‌عنوان تلاشی برای تغییر توازن ژئوپلیتیکی منطقه وتضعیف نفوذ خود، روسیه و چین ارزیابی می‌کند.پروژه کریدور زنگزور که از حمایت ترکیه، جمهوری آذربایجان و برخی بازیگران غربی مانند ایالات متحده و انگلیس درپشت پرده برخوردار است، به دلیل پتانسیل قطع ارتباط زمینی ایران با ارمنستان و تقویت نفوذ ناتو درقفقازجنوبی، با مخالفت شدید ایران مواجه شده است. نقش بازیگرانی مانند اسرائیل، که از خاک آذربایجان برای عملیات نظامی علیه ایران استفاده کرده‌اند، وهمچنین رایزنی‌های اخیر میان مقامات آذربایجان، ترکیه و امارات متحده عربی، نشان‌دهنده ابعاد پیچیده و چندلایه این پروژه است.در وهله نخست باید توجه داشت که کریدور زنگزور فراتر ازیک پروژه حمل‌ونقل، بخشی از یک استراتژی گسترده‌تر برای بازآرایی ژئوپلیتیک قفقازجنوبی به نفع غرب و ناتو است. این پروژه با حمایت ترکیه (عضو ناتو) و برخی بازیگران غربی، به دنبال ایجاد مسیری مستقیم برای اتصال ترکیه به آسیای مرکزی از طریق آذربایجان است که می‌تواند نفوذ ژئوپلیتیکی و اقتصادی آنکارا را درمنطقه تقویت کند. این کریدورهمچنین با کاهش وابستگی آذربایجان به مسیرهای ترانزیتی ایران برای دسترسی به نخجوان، جایگاه ایران را درمعادلات منطقه‌ای تضعیف می‌کند. از منظر غرب، این پروژه می‌تواند به کاهش نفوذ ایران، روسیه و چین درقفقاز وآسیای مرکزی منجر شود.نقش اسرائیل دراین پروژه نیز قابل توجه است. استفاده آزادانه اسرائیل از خاک آذربایجان برای عملیات نظامی علیه ایران در جریان تجاوز نظامی ۱۲روزه، نشان‌دهنده همسویی استراتژیک باکو با تل‌آویو است. این امر نگرانی‌های ایران را در مورد تبدیل کریدور زنگزور به پایگاهی برای عملیات جاسوسی و نظامی علیه تهران تشدید کرده است.در عین حال کریدور زنگزور به‌عنوان بخشی از استراتژی ناتو برای محاصره ژئوپلیتیکی ایران، روسیه و چین، می‌تواند پای ناتو را به مرزهای شمالی ایران باز کند. این امر به‌ویژه با توجه به پیشنهاد اخیر ایالات متحده برای اجاره ۱۰۰ ساله این کریدور توسط یک شرکت آمریکایی (با سهامدارانی از اسرائیل، ترکیه و آذربایجان) نگران‌کننده است و می‌تواند به خفگی ژئوپلیتیکی ایران منجر شود. زیرا این کریدور با عبوراز استان سیونیک ارمنستان، مرز ۴۴ کیلومتری ایران با ارمنستان را قطع می‌کند، که این امر دسترسی ایران به قفقاز و اروپا را محدود خواهد کرد. این موضوع می‌تواند مسیرهای ترانزیتی ایران به اروپا و روسیه را به حسن نیت آذربایجان و ترکیه وابسته کند، درحالی که این دو کشور روابط تنش‌آمیزی با ایران دارند.با وجود آن که ایالات متحده و اتحادیه اروپا از این پروژه حمایت می‌کنند تا نفوذ خود را درقفقاز افزایش داده و ایران و روسیه را تضعیف کنند ،مخالفت‌های جدی در مسکو و پکن با این طرح ناتو وجود دارد. اگر چه روسیه ابتدا امیدوار بود که با نظارت بر کریدور زنگزور، نفوذ خود در قفقاز را حفظ کند، اما با آشکار شدن نقش ناتو و غرب در این پروژه، مسکو نیز به تدریج به مخالفت با آن تمایل پیدا کرده است. همچنین چین به دلیل تأثیر منفی این کریدور بر پروژه‌های کمربند و جاده و کاهش نفوذش در آسیای مرکزی، با این پروژه مخالف است.به هر روی ایران کریدور زنگزور را خط قرمزی برای منافع ملی خود می‌داند و هرگونه تغییر درژئوپلیتیک منطقه را غیرقابل‌قبول اعلام کرده است. با این حال، تحولات اخیر، ازجمله تجاوز نظامی اسرائیل به ایران با استفاده از خاک آذربایجان، و تصور ضعف ایران در میان برخی بازیگران، چالش‌هایی را ایجاد کرده است. ایران برای مقابله با این پروژه، پیشنهاد توسعه کریدور ارس را به‌عنوان جایگزینی برای زنگزور مطرح کرده است.در شرایط فعلی ایران با استفاده از ابزارهای دیپلماتیک، نظامی و اقتصادی، و همچنین همکاری با روسیه و چین، می‌تواند طراحی‌های صورت گرفته برای اجرای این پروژه را برهم زند. ایران باید با قاطعیت خطوط قرمز خود را به آذربایجان، ترکیه و بازیگران غربی یادآوری کند و در صورت لزوم از ابزارهای نظامی و اقتصادی برای بازدارندگی استفاده نماید.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۳۰ تیرماه ۱۴۰۴

چرایی شکست آمریکا

محمدکاظم انبارلویی
۱- امام خمینی (ره) در ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷ با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ به جنگ تحمیلی ۸ ساله پایان داد. خاتمه جنگ در حالی صورت گرفت که دشمن به هیچ‌یک از اهداف از پیش تعیین‌شده خود نرسید. امام (ره) در بیانیه تحلیلی که دراین‌باره صادر فرمود ۵ نکته را به شرح زیر یادآور شدند و معلوم شد جنگ ما با اشرار جهانی پایان نیافته است.
الف- ما با تمام وجود از گسترش باج‌خواهی آمریکا حتی اگر با مبارزه قهرآمیز باشد جلوگیری می‌کنیم.
ب- ما درصدد خشکانیدن ریشه‌های فاسد صهیونیسم و سرمایه‌داری در جهان هستیم.
ج- اگر هزار بار قطعه‌قطعه شویم دست از مبارزه با ظالم برنمی‌داریم.
د- راهی جز مبارزه باقی نمانده است.
هـ- ما چه بخواهیم و چه نخواهیم آمریکا و صهیونیسم در تعقیبمان خواهند بود.
۲- ۳۷ سال پیش جنگ تحمیلی در حالی پایان یافت که ما ۱۸۸ هزار و ۱۵ نفر شهید و ۳۲۰ هزار جانباز و ۲۵ هزار نفر مفقودالاثر دادیم.
ما در جنگ ۸ ساله به این ادراک رسیدیم که برای تأمین امنیت باید روی پای خود بایستیم و به هیچ قدرتی جز خداوند تبارک‌وتعالی تکیه نکنیم.
۳- آمریکا و رژیم صهیونیستی پس از ۳۷ سال تبهکاری در منطقه و جهان رودرروی ملت ایران به‌صورت عریان تجاوز علیه خاک میهن اسلامی‌مان را آغاز کردند. پیش‌بینی امام (ره) درست بود و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم آن‌ها در تعقیب ما بودند.
اما این بار نه ۸ سال بلکه تنها ۱۲ روز نبرد طول کشید. آن‌ها همان ۶ روز اول پرچم تسلیم را بالا بردند.
هزینه این نبرد اندکی بیشتر از هزار نفر بود. اما ملت ما و نیروهای مقتدر مسلح ما طعم تلخ شکست و ویرانی و آوارگی را به دشمن چشاندند و کم‌هزینه‌ترین جنگ را با آمریکا و رژیم صهیونیستی در تاریخ معاصر با پیروزی ملت ایران به ثبت رساندند.
این رویداد بزرگ تاریخی نظریه امام‌خامنه‌ای را که فرمود: «هزینه مقاومت به‌مراتب کمتر از هزینه تسلیم است را به اثبات رساند.»
۴- پروفسور جان مرشایمر با اعتراف به  شکست آمریکا و اسرائیل در مورد نتایج این نبرد می‌گوید: «ایرانی‌ها هیچ توجهی نسبت به ماهیت تهدیدات آمریکا و اسرائیل ندارند. به همین دلیل زمان زیادی را صرف مقابله مؤثر با این دو دشمن کرده‌اند. همین حالا هم در حال آماده‌سازی برای دفاع از خود حتی طراحی حمله متقابل به اسرائیل هستند.»
۵- امام خامنه‌ای در دیدار رئیس و دست‌اندرکاران قوه قضائیه به سه نکته کلیدی در تبیین اوضاع میدان اشاره کردند:
الف- دوست و دشمن بدانند در هیچ میدانی به‌صورت طرف ضعیف حاضر نمی‌شویم.
ب- در هر میدانی با دست‌پر وارد می‌شویم چون هم منطق داریم و هم نیروی نظامی مقتدر داریم.
ج- ایران به‌جایی رسیده است که نه‌تنها از آمریکا نمی‌ترسد، بلکه آن‌ها را می‌ترساند.
 امام خامنه‌ای همچنین در تشریح اوضاع دشمن فرمود:
- اگر رژیم صهیونیستی خم نشده بود و قادر به دفاع از خود بود به آمریکا متوسل نمی‌شد.
- مرکز مورد تهاجم ایران در العدید مرکز فوق‌العاده حساسی است وقتی سانسورهای خبری برداشته شود معلوم می‌شود چه ضربه بزرگی وارد کردیم. ما می‌توانیم ضربه بزرگ‌تر از این به آمریکا وارد کنیم.
۶- ترامپ اخیرا در واکنش به تحرکات بریکس در مورد دلارزدایی از اقتصاد جهان گفته است: «نباید استاندارد مالی جهان از دلار تغییر کند این تغییر به معنای جنگ جهانی خواهد بود.»
داسیلوا، رئیس‌جمهور برزیل در پاسخ به لات‌بازی‌های اقتصادی اخیر ترامپ گفت: «ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا است، امپراتور جهان نیست.»
فهم ملت‌ها و دولت‌های جهان از ماهیت قدرت‌طلبی و فزون‌خواهی آمریکا که سردمداران کاخ سفید می‌خواهند امپراتور جهان باشند مهم است. پرچم مبارزه با این امپراتوری را از نیم‌قرن پیش تاکنون امامین انقلاب به اهتزاز درآوردند و به‌زودی ملل آزاده جهان زیر این پرچم جمع خواهند شد. آثار این گردهمایی را در تظاهرات علیه تبهکاری‌های اسرائیل و آمریکا در ۵ قاره جهان پس از عملیات موفقیت‌آمیز طوفان‌الاقصی دیده‌ایم.
۷- نظرسنجی‌های پس از نبرد ۱۲ روزه ملت ایران با آمریکا در سطح جهان و نیز تولید نظریه‌های فیلسوفان سیاسی و جامعه‌شناسان جنگ در اندیشه‌های معتبر جهانی نشان می‌دهد هزینه ایستادگی و مقاومت در برابر تجاوز و زیاده‌خواهی‌های آمریکا در جهان و تبهکاری‌های رژیم صهیونیستی در غرب آسیا به‌مراتب کمتر از تسلیم در برابر مظالم آشکار آن‌هاست.
این چرتکه‌اندازی و هزینه – فایده کردن آثار خود را در کنش و واکنش‌های سیاسی و نظامی قدرت‌های بزرگ و کوچک دنیا به‌تدریج نشان خواهد داد.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۳۰ تیرماه ۱۴۰۴

دیدار علی لاریجانی با پوتین در روسیه حامل پیام‌های مهم دیپلماتیک است
دیدار ویژه در مسکو

صادق امامی

سفر‌های سید عباس عراقچی، وزیر خارجه ایران به روسیه و چین و مذاکرات با تروئیکای اروپایی (آلمان، فرانسه و انگلیس) این گزاره را تائید می‌کند که تهران به اهمیت تثبیت شرایط پس از جنگ از طریق دیپلماسی پی برده است. کارکرد دیپلماسی برای تهران نه برای عقب‌نشینی، بلکه با هدف تثبیت دستاورد‌های میدانی، مدیریت اعمال فشار‌های غرب و جلوگیری از شکل‌گیری اجماع علیه ایران صورت می‌گیرد. در تازه‌ترین اقدام، علی لاریجانی، مشاور رهبر انقلاب در سفری که رسانه‌های منطقه آن را «غیرمنتظره» خواندند، به مسکو سفر کرد و در کاخ کرملین با ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه دیدار و درباره اوضاع غرب آسیا و همچنین برنامه هسته‌ای ایران گفت‌وگو کرد. 
سفر لاریجانی به مسکو آن هم در کمتر از 4 هفته پس از سفر وزیر امورخارجه، با توجه به جایگاه و نقش لاریجانی، جدا از نمایش عادی‌بودن رابطه دو کشور، بیانگر جایگاه مسکو در سیاست خارجی تهران است. مسکو نیز برای این رابطه اهمیت قائل است؛ از همین رو پس از اینکه وبسایت اکسیوس به نقل از منابعی ناشناس نوشت که پوتین تهران را «ترغیب» کرده «غنی‌سازی صفر» را بپذیرد، وزارت خارجه روسیه بلافاصله این خبر را تکذیب کرد و در بیانیه‌ای این خبرسازی‌ها را یک «کارزار جدید سیاسی برای بدنام‌سازی» و با هدف «تشدید تنش پیرامون برنامه هسته‌ای ایران» خواند. اکنون در آستانه مذاکرات ایران با تروئیکای اروپایی که در سطح معاونان وزرای خارجه برگزار می‌شود و در شرایطی که اروپایی‌ها سخن از احتمال فعال‌سازی مکانیسم ماشه می‌گویند، لاریجانی به مسکو سفر کرده تا به صورت ویژه درباره پرونده هسته‌ای ایران با رئیس جمهور روسیه گفت‌و‌گو کند. لاریجانی البته با این پرونده ناآشنا نیست. او دو دهه قبل در جایگاه دبیری شورای عالی امنیت ملی، مسئول اصلی پرونده هسته‌ای ایران بود. دوره‌ای که او سکان مذاکرات هسته‌ای را در دست داشت، یکی از حساس‌ترین و پرتنش‌ترین دوران‌های تقابل ایران با غرب به‌ویژه سه کشور اروپایی و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بود. او حالا یک‌بار دیگر در یکی از حساس‌ترین و پرتنش‌ترین دوران، به شکلی درگیر پرونده هسته‌ای ایران شده است. رفتار و عملکرد لاریجانی حداقل در یک‌سال گذشته نشان می‌دهد او توانسته در نقطه‌ای که ایستاده، تعادل ایجاد کند. 
شاید نخستین گام جدی او، به آبان ماه سال گذشته برگردد که لاریجانی در میان تجاوزات رژیم صهیونیستی به لبنان سفر کرد و توانست با مقامات عالی‌رتبه لبنانی از جمله نبیه بری (رئیس پارلمان) و نجیب میقاتی (نخست‌وزیر) دیدار و پیام رهبر انقلاب را به طرف لبنانی منتقل کند. لاریجانی پس از بازگشت از لبنان، رفته‌رفته در عرصه سیاست ایران، نقش پررنگ‌تری ایفا کرد. حضور در برنامه‌های صدا و سیما، حضور چند ساعته در نمایشگاه کتاب و دیدار با مقامات کشور‌هایی که به ایران سفر می‌کنند، همه و همه حکایت از «بازگشت» لاریجانی می‌داد. 

نقطه اوج این بازگشت، در جریان تجاوز رژیم صهیونیستی به ایران رقم خورد. لاریجانی در جنگ و پس از آن 2 گفت‌وگو با رسانه ملی داشت که هر کدام از منظری قابل اهمیت بود. او در نخستین گفت‌و‌گو در هفته نخست جنگ، با ادبیاتی منطقی و درست و بدون کوچک‌نمایی دشمن، صحنه واقعی میدان را برای مردم شرح داد. لاریجانی با کنایه‌هایی که گفتنش شاید تنها از او بربیاید، گفت که فریبکاری ترامپ کاری است که فقط از «آدم‌های ولگرد در خیابان» بر می‌آید. او در میانه تلاش‌های صهیونیست‌ها و پیام‌های تهدید ترامپ و نقش‌آفرینی ضدانقلاب برای به راه انداختن آشوب در کشور، در کنار تعریف از نجابت ملت ایران، «پایداری» را یگانه راه به پایان رساندن جنگ خواند. دومین گفت‌و گوی لاریجانی، چند روز پس از جنگ منتشر شد. او در شرایطی که طرف اسرائیل، آمریکا و شبکه رسانه‌ای غربی در تلاش برای سرپوش گذاشتن بر شکست رژیم صهیونیستی بودند و جامعه تشنه یک روایت رسمی از ابعاد این جنگ بود، تنها فردی بود که روایتش را مبتنی بر فکت‌های دقیق ارائه داد. لاریجانی در این گفت‌وگوی 80 دقیقه‌ای، با یک دسته‌بندی درست، ضمن اینکه افکار عمومی را در جریان جزئیات جنگ قرار داد، روایت شکست صهیونیست‌ها را نیز در اذهان تثبیت کرد. 
در کنار این گفت‌و گو‌های تلویزیونی و حتی فعالیت در شبکه‌های اجتماعی، علی لاریجانی، یک کنش معنادار دیگر داشت که به معنای واقعی حاکی از «بازگشت» او بود. لاریجانی پنج‌شنبه 26 تیر به هیئت آیین حسینی رفت تا از ناگفته‌های ‌جنگ تحمیلی اسرائیل علیه مردم ایران سخن بگوید. صرف نظر از محتوای سخنان لاریجانی، سخنرانی او در هیئت به عنوان پایگاه ایدئولوژیک و محور کنش‌گری اجتماعی و سیاسی جوانان متدین، حائز اهمیت است. لاریجانی اکنون در نقطه‌ای ایستاده که شاید سال‌ها قبل باید به آن می‌رسید. 

مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۳۰ تیرماه ۱۴۰۴

نشست محرمانه بیلدربرگ ۲۰۲۵؛ جنگ مدرن، کاهش جمعیت و نقشه‌های ژئوپلیتیک

ماشاءالله ذراتی

22 تا 25 خرداد گذشته، هفتادویکمین اجلاس سالانه کلوب بیلدربرگ در سکوت و ابهام همیشگی‌اش برگزار شد. این گردهمایی که از سال ۱۹۵۴ به منظور تقویت پیوندهای سیاسی و اقتصادی میان اروپا و آمریکای شمالی برگزار می‌شود، امسال در ویلای «تِکا اُدن» واقع در جزیره‌ای کوچک نزدیک استکهلم سوئد به میزبانی خاندان یهودی والنبرگ، یکی از قدرتمندترین امپراتوری‌ها در صنایع کسب‌وکار اروپا برگزار شد. میزبان رسمی این اجلاس، «مارکوس والنبرگ» بانکدار سرشناس بود و هیات راهبری کمیسیون سه‌جانبه نیز با حضور «یعقوب والنبرگ» یهودی نمایندگی می‌شد. بیش از ۱۵۰ نفر از رهبران سیاسی، مدیران ارشد شرکت‌های بزرگ دفاعی و فناوری، سرمایه‌گذاران کلان و برخی فرماندهان نظامی غرب گرد هم آمدند تا در فضایی کاملاً محرمانه به بحث و تبادل نظر درباره مهم‌ترین چالش‌های جهان بپردازند. موضوعات کلیدی مطرح‌شده در نشست عبارت بود از:
1- هوش مصنوعی و امنیت ملی: تمرکز بر توسعه و به‌کارگیری هوش مصنوعی در میادین جنگ (AI-Powered Warfare)، بازدارندگی و نوآوری‌های دفاعی
2- ژئوپلیتیک انرژی و مواد معدنی حیاتی: بحث درباره امنیت زنجیره تأمین منابع استراتژیک مورد نیاز برای فناوری‌های پیشرفته و صنایع دفاعی
3- محور اقتدارگرا (Authoritarian Axis): تحلیل تهدیدهای ژئوپلیتیک و راهبردهای مقابله با کشورهای چین، روسیه، کره‌شمالی و ایران که از دید غرب، در این محور دسته‌بندی می‌شود.
4- کاهش جمعیت و مهاجرت (Depopulation and Migration): موضوعی حساس که به گفته نوردانگارد در دستور کار قرار داشت و ابهامات و نگرانی‌هایی را درباره اهداف پشت‌پرده آن برانگیخت.
5- عدم اشاعه و تکثیر سلاح‌ها (Proliferation): چالش‌های مربوط به گسترش تسلیحات، بویژه تسلیحات هسته‌ای. حضور «مارک روته» دبیرکل ناتو، دریادار ساموئل پاپارو و ژنرال کریستوفر دوناهو (فرماندهان ارتش آمریکا) نشانه تمرکز جدی نشست بر امور نظامی و آماده‌سازی برای جنگ بود. یکی از محورهای جنجالی، تمرکز بر نقش فزاینده فناوری‌ هوش مصنوعی در تحولات نظامی آینده بود. در این زمینه، شرکت صنایع دفاعی و هوافضای سوئد «ساب» (SAAB)  که در توسعه سامانه‌های پیشرفته دفاعی فعال است و شرکت سوئدی «اریکسون» که پروژه‌های دیجیتال‌سازی مبتنی بر شبکه‌های 5G  و فراتر از آن را برای مراکز فرمان و کنترل نظامی دنبال می‌کند، حضوری پررنگ داشتند. این 2 شرکت، هر یک به‌ مثابه 2 بال کلیدی، به نمایندگی از منافع صنعتی سوئد در این مجمع به گفت‌وگو نشستند. به دنبال این نشست محرمانه، دولت سوئد ظرف کمتر از یک هفته پیشنهاد افزایش بودجه‌ای معادل ۳۰۰ میلیارد کرون ارائه کرد تا هزینه‌های دفاعی‌ آن کشور را به سطح مورد نظر ناتو برساند؛ طرحی که با حمایت همه احزاب در پارلمان تصویب شد و به افزایش بدهی ملی انجامید.
در میان چهره‌های سرشناس حاضر، نام «پیتر تیل» چهره نزدیک به ترامپ، سرمایه‌دار بزرگ و از اعضای ارشد «دوستان آمریکایی بیلدربرگ» و بنیانگذار شرکت پالانتیر (شرکتی کلیدی در سامانه‌های تحلیلی و امنیتی مبتنی بر هوش مصنوعی که نقش مهمی در جنگ‌های مدرن دارد) برجسته بود. تیل از زمانی که سال ۲۰۰۸ با حمایت «دیوید راکفلر» و «هنری کیسینجر» به جریان بیلدربرگ پیوست، توانسته نفوذ قابل‌ توجهی در تعیین میهمانان و موضوعات اجلاس پیدا کند. همراهان او از جمله «الکس کارپ» مدیرعامل کنونی پالانتیر، «ساتیا نادلا» از مایکروسافت و «اریک اشمیت» مدیرعامل اسبق گوگل، از دیگر بازیگران کلیدی‌ای بودند که به نمایندگی از قدرت «تِکنوکینگ‌ها» یا غول‌های فناوری در این نشست شرکت داشتند. جمعه 23 خرداد، همزمان با برگزاری اجلاس، خبری در افق رسانه‌ها پیچید: تجاوز هوایی اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای ایران. این اقدام غافلگیرانه که به‌زعم برخی ناظران «آغاز ماشه جنگ آینده» نام گرفت، با واکنش‌های تند و تبادل حملات موشکی بین تهران و تل‌آویو دنبال شد. یعقوب نوردانگارد، یهودی منتقد رژیم صهیونی و پژوهشگر مسائل کنترل جمعیت و جنگ شناختی، در یادداشتی مدعی شد این حمله «با هماهنگی حلقه داخلی بیلدربرگ» طراحی شده تا پیش‌شرط مداخله نظامی گسترده‌تر در منطقه را فراهم کند. از سوی دیگر، جلسات تخصصی مربوط به «محور اقتدارگرایان» درباره چین، روسیه، ایران و کره‌شمالی و «ژئوپلیتیک انرژی و مواد معدنی حیاتی» نیز برگزار شد. در این میزگردها نمایندگانی چون «پاتریس کنه» از شرکت تالس فرانسه، «آرتور منش» از استارت‌آپ فرانسوی میسترال‌ای‌آی و «دمیس هاسابیس» از گوگل دیپ‌مایند شرکت داشتند. موضوع بحث عمدتاً متمرکز بر اشراف سایبری و ساخت «مراکز فرماندهی و کنترل خودکار» و رصد بازار انرژی و مواد معدنی بود؛ ساختاری که در نهایت می‌تواند زمینه‌ساز اعزام نیروهای نیمه‌خودران و ربات‌های رزمی به مناطق حساس شود. نکته قابل تأمل دیگر، تأکید بر «کاهش جمعیت و مهاجرت» در فهرست موضوعات بود؛ عبارتی که بلافاصله پس از انتشار صورت‌جلسات به سوژه عمده تئوری‌های توطئه تبدیل شد. برخی تحلیلگران مدعی‌اند این اصطلاح ناظر بر طرح‌هایی برای خالی‌سازی مناطق فلسطینی از ساکنان اصلی‌شان، بویژه غزه و کرانه باختری است اما دسته دیگری معتقدند «کاهش جمعیت» می‌تواند به سیاست‌های کنترل جمعیت در کشورهای در حال توسعه یا حتی بازتعریف مفهوم مهاجرت عمده در سطح جهان اشاره داشته باشد. آنچه مسلم است، این عبارت یادآور دغدغه‌های قدیمی نظم جهانی برای مهار رشد جمعیت در مناطق ناپایدار و تأمین نیروی کار ماهر برای اقتصادهای پیشرفته است. سناریویی که یکی از روایت‌های اصلی آن گسترش پاندمی و همه‌گیری است. در روز پایانی اجلاس، سخن از تحکیم پیوندهای مؤسسات مالی بین‌المللی با شرکت‌های حوزه تسلیحات و فناوری نیز به میان آمد. «اسکار استنستروم» وزیر پیشین خارجه سوئد و مذاکره‌کننده اصلی الحاق کشورش به ناتو، مسؤولیت برنامه‌ریزی آیین اختتامیه را بر عهده داشت.
تنها 2 روز بعد از اتمام بیلدربرگ، اجلاس گروه هفت(G‌7) در کانادا آغاز شد. «مارک کارنی» نخست‌وزیر جدید کانادا، وزیر پیشین دارایی بریتانیا و رئیس سابق بانک مرکزی انگلستان و از باسابقه‌ترین چهره‌های جهان اقتصاد، در مراسم افتتاح به‌ عنوان میزبان حضور یافت؛ کسی که پیش‌تر چندین‌بار میهمان جلسات بیلدربرگ بود. «کریستیا فریلند» وزیر حمل‌ونقل و تجارت داخلی و «فرانسوا فیلیپ شامپاین» وزیر دارایی کانادا که هر دو از فارغ‌التحصیلان برنامه «رهبران جوان جهانی» مجمع جهانی اقتصادند نیز از استکهلم راهی کبک شدند. در اجلاس گروه 7، با اینکه به دلیل اختلافات با دونالد ترامپ در مساله تجارت و تعرفه بیانیه مشترکی صادر نشد، در حوزه‌هایی مانند تأمین زنجیره تأمین مواد معدنی حیاتی و «هوش مصنوعی برای انرژی و توسعه پایدار»، مواضع مشترکی اعلام شد. آنها بر حق رژیم صهیونی در دفاع از خود تأکید کردند و همزمان هشدار دادند ایران نباید به سلاح هسته‌ای دست یابد. 2 روز پس از این اجلاس، خبری دیگر مبنی بر بمباران 3 تأسیسات هسته‌ای ایران به وسیله بمب‌های سنگر‌شکن آمریکا در رسانه‌ها منتشر شد؛ خبری که خود بخش جدیدی از بی‌ثباتی و خطر تشدید تنش منطقه‌ای را کلید زد. در حالی که دولت‌های بزرگ در قاره‌های مختلف، اهداف دفاعی و استعماری خود را با اتکای روزافزون به سامانه‌های هوشمند و رباتیک دنبال می‌کنند، سایه جنگ و بحران بر سر معادلات ژئوپلیتیک سنگینی می‌کند. بیلدربرگ ۲۰۲۵ با محوریت «جنگ بر اساس دانش هوش مصنوعی» و «کنترل جمعیت» نه‌تنها نقشه راه صنایع دفاعی را ترسیم کرد، بلکه سرآغاز موج جدیدی از تحلیل‌ها و گمانه‌زنی‌ها درباره آینده امنیت جهان و حقوق بشر شد. حال این پرسش باقی است: آیا جهان به سمت نظم عجیبی سوق پیدا خواهد کرد که در آن، ربات‌ها و هوش‌های کلان‌تصمیم‌گیر، جای مذاکره و دیپلماسی را می‌گیرند یا این رویکردها جرقه مقاومت نوینی علیه سیطره بیلدربرگ و شرکای آن خواهد بود؟
* سوالات بزرگ و نگرانی‌ها
 جنگ منطقه و هوش مصنوعی: آیا نشست بیلدربرگ زمینه‌سازی برای جنگی گسترده‌تر در منطقه غرب آسیا بود؟ آیا جنگ آینده با سلاح‌های خودکار، پهپادها و سیستم‌های هوش مصنوعی (مثل محصولات پالانتیر) خواهد بود؟
معنای «کاهش جمعیت»: اشاره به این موضوع در دستور کار بیلدربرگ به چه معناست؟ آیا ناظران به تحولات غزه و کرانه باختری (که منتقدان، آن را پاکسازی قومی می‌خوانند) اشاره دارند یا برنامه‌هایی بزرگ‌تر و ویرانگرتر در آینده؟
 نقش ایران و آینده: پاسخ و کنش ایران به حملات آمریکا و رژیم چه خواهد بود؟ آیا اختلال در عرضه نفت محتمل است؟ آیا «محور اقتدارگرا» (احتمالاً شامل روسیه و چین) به کمک ایران خواهد شتافت؟ سناریوهای تغییر رژیم ایران چیست؟
* نتیجه‌گیری
در نهایت، بیلدربرگ ۲۰۲۵ را می‌توان نشستی تعریف کرد که مرز میان« علم و فناوری» و «سیاست و سوداگری» را بیش از پیش محو کرد و نشان داد در نظم جهانی جدید، جنگ و صلح بیش از هر زمان دیگر به معادلات اقتصادی و صنعتی گره خورده است. آیا این رازآلودگی و عدم شفافیت، نهایتاً به یک کابوس تکنوکراتیک منجر خواهد شد یا مسیر تازه‌ای برای رقابت قدرت‌های بزرگ رقم خواهد زد؛ موضوعی است که آینده، پاسخ آن را روشن خواهد کرد. نشست با تمرکز آشکار بر جنگ، هوش مصنوعی نظامی و تغییرات ژئوپلیتیک، درست در آستانه تشدید بی‌سابقه تنش‌ها در منطقه برگزار شد. تصمیم فوری سوئد برای افزایش عظیم بودجه نظامی و هماهنگی موضوعی با اجلاس جی ۷، همراه با وقوع حملات همزمان به ایران، سوءظن‌های دیرینه درباره نقش برنامه‌ریزی‌شده این گردهمایی محرمانه در جهت‌دهی به رویدادهای جهانی را بیش از پیش تقویت کرد. ابهام حول مفهوم «کاهش جمعیت» در دستور کار، بر نگرانی‌ها افزوده است. جهان اکنون در آستانه‌ای خطرناک قرار دارد و بسیاری، سایه تصمیمات گرفته‌شده در آن چند روز محرمانه در استکهلم را بر رخدادهای کنونی و آینده نزدیک، سنگین می‌بینند. عصر آشوب آغاز شده است؟!

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات