صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱۴۰۴ - ۰۸:۱۵  ، 
کد خبر : ۳۸۲۵۲۹
مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۲۰ مهرماه ۱۴۰۴

طرح ترامپ، اعتراف واضح به اقتدار مقاومت

بحث‌ها درباره اجرای طرح ترامپ برای غزه و سرنوشت آن ادامه دارد. در این طرح، هم خواسته‌های حداکثری طرف فلسطینی و هم خواسته‌های حداکثری طرف اسرائیلی آمده است! واضح است که تأمین همزمان این خواسته‌ها امکان‌پذیر نیست.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۲۰ مهرماه ۱۴۰۴

طرح ترامپ، اعتراف واضح به اقتدار مقاومت

سعدالله زارعی

بحث‌ها درباره اجرای طرح ترامپ برای غزه و سرنوشت آن ادامه دارد. در این طرح، هم خواسته‌های حداکثری طرف فلسطینی و هم خواسته‌های حداکثری طرف اسرائیلی آمده است! واضح است که تأمین همزمان این خواسته‌ها امکان‌پذیر نیست کمااینکه ترامپ در اظهارات خود این طرح را ترکیب طرح قبلی آمریکا- در اواخر دوره بایدن- و طرح مشترک عربستان و فرانسه خوانده است و حال آنکه میان این دو طرح هم تفاوت‌های زیادی وجود دارد. در کنار این بحث، کماکان چند سؤال مطرح است که هنوز پاسخ دقیقی به آن‌ها داده نشده است؛ نماسازی‌های این طرح و ترسیم غزه به مثابه یک بندر تجاری بین‌المللی که مملو از ثروت و سرمایه‌گذاری و به تبع آن امنیت است، به چه منظور صورت گرفته است؟ این طرح در عالم واقع و در روی زمین چه دستاوردهایی برای حماس و چه دستاوردهایی برای رژیم اسرائیل دربر دارد و در این میان موازنه منافع به سمت کدام طرف سنگینی می‌کند؟ و سرانجام افق این طرح چیست و به‌عبارتی چه بخش‌هایی از این طرح به احتمال زیاد به اجرا درمی‌آیند و چه بخش‌هایی از آن به احتمال زیاد کان‌لم‌یکن خواهند شد؟ در این خصوص نکاتی وجود دارد:
1- در بندهای 7، 9، 10، 11 و 12 یعنی پنج بند از 20 بند، طرح ترامپ به ترسیم ایجاد یک غزه ثروتمند، مدرن، با ثبات، آرام، آزاد و برخوردار از حداکثر مواهبی پرداخته که یک ملت یا یک جمعیت در کل دنیا می‌تواند آرزوی آن را داشته باشد! ایجاد یک یا چند بندر بزرگ تجاری و تفریحی که با هر بندر مطرح در منطقه یا حتی در دنیا قابل رقابت و حتی برتر در این رقابت باشد! خب اظهر‌من‌الشمس است که پایه این داعیه‌ها بر تبلیغات اغواگرانه قرار دارد. اما چرا این داعیه‌ها بخش زیادی از متن را به خود اختصاص داده است؟ طبعاً این عبارات برای راضی کردن رژیم اسرائیل به پذیرش طرح صورت نگرفته است، آمریکا به جلب رضایت رژیم اسرائیل و یا نتانیاهو از این طرح نیاز ندارد، چرا که یک دستور ترامپ برای هماهنگ شدن دولت غاصب اسرائیل کفایت می‌کند. پس این پنج بند برای جلب رضایت و ایجاد رغبت در طرف فلسطینی نوشته شده است. خب این‌جا یک سؤال دیگر مطرح می‌شود؛ طرف‌های آمریکایی، اسرائیلی و سایر دولت‌هایی که در این طرح کنار آمریکا قرار گرفته‌اند، در زمان تدوین، چه ذهنیتی از مقاومت فلسطین و مقاومت منطقه داشته‌اند، آیا آن را ضعیف یا قوی دانسته‌اند؟ پاسخ این سؤال خیلی روشن است چرا که امتیاز و وعده‌های چرب و شیرین برای پذیرش یک طرح سخت را به طرف قوی می‌دهند، نه ضعیف. با این وصف می‌توانیم با قطعیت بگوئیم این طرح در فضای اعتراف به قدرت مردم غزه و اعتراف به قدرت مقاومت غزه و فراتر از آن اعتراف به قدرت مقاومت منطقه تدوین شده است. خروجی این بحث این است که مقاومت غزه و فلسطین می‌تواند و باید از این فضا در جهت تحقق حداکثر خواسته‌های فلسطینی‌ها که در رأس آن‌ها توقف کامل جنگ نابرابر علیه غزه و اخراج کامل و دائمی نظامیان رژیم اسرائیل از باریکه می‌باشد، استفاده کند. روند مواضع حماس هم از این موضوع حکایت می‌نماید.
2- طرح ترامپ در آنجا که به تعهدات طرف فلسطینی مربوط می‌شود یعنی بندهای 1، 4، 6، 9، 13، 17 و 19 به‌صورت یکپارچه و همزمان آمده است یعنی طرح می‌گوید این تعهدات در قالب یک جدول زمانی و قبول بدون شرط و یا تداخل فلسطینی در آن، قرار دارد. اما با اصرار حماس این طرح به سه فاز تقسیم گردید. فاز اول فاز فوری است که زمان دو هفته‌ای برای آن در نظر گرفته شده و شامل توقف جنگ، عقب‌نشینی نسبی ارتش اسرائیل از غزه، تبادل اسرا و ورود کمک‌های انسانی می‌باشد. تعهد حماس در این مرحله، آزادسازی اسرا و تحویل اجساد است- که ظاهراً فردا صورت می‌گیرد- و تعهدات اسرائیل شامل توقف جنگ، تحویل زندانیان از جمله آزادی زندانی‌های حبس ابد و چهره‌های شاخص مقاومت و عقب‌نشینی و مقدم شدن آن بر آزادی اسرا می‌باشد. در فاز دوم که اجرای آن زمانی نزدیک به دو ماه را پیش‌رو دارد، مسائلی شامل بحث اداره موقت غزه (هیئت صلح) و حضور نیروهای خارجی در غزه و عقب‌نشینی کامل ارتش اسرائیل از باریکه مطرح است. موضع حماس این است که واگذاری اداره غزه به نیروی خارجی را نمی‌پذیرد و قایل به اداره فلسطینی است. فاز سوم که فاز نهائی است و شامل بحث خلع سلاح مقاومت، کیفیت اداره دائمی غزه، بازسازی مناطق و احیاء ابنیه‌های عمومی و راه‌ها و رفع محاصره و محدودیت‌ها می‌شود، بیش از شش ماه زمان می‌برد. در این مرحله موضع حماس این است که سلاح سه سر‌فصل دارد، سلاح سبک، سلاح نیمه سنگین و سلاح سنگین. حماس بحث راجع به دو سر فصل اول و دوم را نپذیرفته و بحث راجع به سرفصل سوم را به تشکیل دولت فلسطین موکول کرده و در صلاحیت آن دانسته است. خود اینکه آمریکا، اسرائیل و دولت‌های همگرا با آن‌ها به تجزیه طرح ترامپ تن داده و فرمول مورد تأکید مقاومت را پذیرفته‌اند، هم یک موفقیت برای مقاومت و هم علامتی دوباره از مقتدر دیدن آن توسط طرف مقابل می‌باشد و دست آخر واضح است که طرح ترامپ ده‌ها نکته جزئی مهم دارد که بدون تن دادن اسرائیل به مذاکره پیرامون آن‌ها و بالا و پایین شدن آن‌ها، امکان اجرائی نخواهند داشت.
3- درست است که فلسفه وجودی طرح ترامپ یا طرح مشترک نتانیاهو- ترامپ و یا بقول برخی طرح نتانیاهو، بر اعمال فشار بر مقاومت فلسطین و اعمال فشار بر مردم مقاوم غزه قرار دارد اما در عین حال بیانگر نیاز شدید اسرائیل به آن هم می‌باشد. اگر این امکان وجود داشت که این رژیم بدون دادن امتیاز- ولو امتیاز دادنی روی کاغذ- می‌توانست به خواسته‌های مطرح شده در طرح برسد، هرگز حماس را به‌عنوان یک طرف گفت‌وگو نمی‌پذیرفتند و زیر ورقه وجود یک «دولت فلسطینی» در غزه امضاء نمی‌کردند.
هفته پیش، یک مقام نزدیک به کاخ سفید به فاکس‌نیوز گفت «ترامپ معتقد است نتانیاهو با لجبازی و اقداماتی نظیر عملیات جدعون، اسرائیل را به سمت مرگ می‌برد و هر لحظه امکان این وجود دارد که حماس با اقدام جدید به گرفتن اسیر از نظامیان مستقر در غزه، بار دیگر اوضاع اسرائیل را به‌هم بریزد». با این اوصاف طرح ترامپ با فلسفه نجات اسرائیل از طریق وادار کردن نتانیاهو به تنازل از اهداف اعلامی دولت اسرائیل تنظیم گردیده و دنبال ایجاد یک فرصت برای ادامه حیات اسرائیل می‌باشد.
در یک جمع‌بندی از این بحث می‌توان گفت طرح ترامپ ضمن آنکه برای فلسطینی‌ها خطرناک است، می‌تواند یک وضعیت دو سر برد را هم برای آنان رقم بزند؛ اگر این طرح در بخش اول اجرا شود و به بخش دوم برسد، حماس بدون آنکه با خلع سلاح مواجه شود به دو هدف اصلی خود که توقف جنگ و عقب‌نشینی ارتش اسرائیل است دست پیدا کرده و اگر به دلیل مخالفت و کارشکنی اسرائیل- که احتمال آن بسیار زیاد است - اجرای این طرح به بن‌بست برسد، حماس و مردم غزه ضمن آنکه به یک استراحت در حین جنگ رسیده و پاره‌ای از مشکلات فعلی خود را حل کرده‌اند، به جنگی درگیر می‌شوند که اسرائیل مسبب آن شناخته خواهد شد. چرا که مقطع جدید جنگ توأم با فقدان دلایل مرحله قبل (یعنی عملیات پیشدستانه طوفان‌الاقصی) خواهد بود.
4- حماس طرح ترامپ را در فضای پس از حمله رژیم اسرائیل به قطر و در معرض تهدید واقع شدن ترکیه، به‌طور مشروط و نسبی پذیرفته است و این یعنی هنوز هم انتخاب مذاکرات و توافق برای حماس یک راهبرد نیست، بلکه تاکتیک عبور از شرایط موجود است و راهبرد آن کماکان مقاومت می‌باشد. بنابراین اگر یک سر این بحث امکان جدی تخلف اسرائیل و انحلال بندهای تعهد اسرائیل باشد، یک سر دیگر آن هم نوع نگاه حماس به این طرح یعنی غیر‌ راهبردی دیدن آن است. حماس از لغو یک طرح غیر راهبردی آسیب اصولی نمی‌بیند و از قضا می‌تواند پس از آن فضای فعلی قطر و ترکیه را به نفع خود اصلاح نماید. کما اینکه آنچه در افق این طرح دیده می‌شود، اجرای مو به مو و یا 
ماده به ماده آن نیست و با توجه به تجربه به نظر نمی‌آید مرحله سوم آن در عمل به اجرا در آید. فضای فعلی، کاهش تنش و باز شدن مجرای کمک می‌باشد و این موضوع آسیب‌پذیری این طرح را نشان می‌دهد. چراکه از یک طرف به‌طور ضمنی می‌گوید ادامه روند قبل برای اسرائیل توأم با هزینه سنگین و خطرات وسیع پیش رو است و از طرف دیگر می‌گوید طرف فلسطینی اجازه اجرای مهم‌ترین بند طرح که خلع سلاح و انزوای مقاومت است را نمی‌دهد. این مهم‌ترین چالش طرح ترامپ می‌باشد. روی آوردن آمریکا و رژیم اسرائیل به این طرح سیاسی، اصلاح رویکرد «فقط جنگ» آن محسوب می‌شود و این در حالی است که با به بن‌بست رسیدن طرح سیاسی که احتمال آن بسیار زیاد است، درگیری‌ها باشدت کمتر از سر گرفته می‌شود.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۲۰ مهرماه ۱۴۰۴

اهداف اروپا از رفتار مداخله جویانه در خلیج فارس

حسین عبداللهی‌فر 

شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه اروپا در اقدامی ماجراجویانه و تحریک‌آمیز در بیانیه پایانی نشست کویت، بار دیگر ایران را به اشغال جزایر سه گانه تنب بزرگ، تنب کوچک و بوموسی متهم نمودند. 
مهرماه سال گذشته نیز وزرای خارجه کشور‌های عضو اتحادیه اروپا که دست‌شان به خون هزاران زن و کودک مسلمان و غیرمسلمان، عرب و غیرعرب در نقاط مختلف جهان به ویژه مردم مظلوم و قهرمان غزه آلوده است، در نشست مشترک با شورای همکاری خلیج فارس از همین ادبیات گستاخانه و جنگ‌طلبانه استفاده و برای نخستین بار کشورمان را متهم به اشغالگری کرده بودند. 
تکرار این اقدام سودجویانه و فرصت طلبانه در سال جاری نشان می‌دهد که دولت‌های اروپایی پس از شکست میدانی در طرح براندازی ایران در جنگ اخیر و اطمینان از بی‌نتیجه بودن اسنپ بک، سعی دارند برای تسلیم ایران به خواسته‌های خود از مسائل منطقه‌ای نیز بهره‌برداری کنند. البته اروپا اهداف دیگری را نیز از طرح این مسائل و تهمت‌زنی به ایران دنبال می‌کند که برخی از آنها عبارت‌اند از: 
اولین هدف کشور‌های اروپایی به عنوان اشغالگران اصلی سرزمین‌های فلسطین و مؤسس رژیم کودک کش صهیونی که جنایات بی‌حد و اندازه آنها در غزه سبب آبرو‌ریزی نظام لیبرال دموکراسی غرب گردیده است، منحرف‌سازی نقش خویش در تأسیس این رژیم منحوس و فجایع غزه می‌باشد. ضمن آنکه سیاستمداران غرب این روز‌ها نگران پیامد‌های پیروزی مقاومت در غزه و نزدیک شدن کشور‌های عربی به‌ام القرای مقاومت هستند. هدف دیگر اروپاییان از متهم کردن ایران اسلامی پنهان کردن سوابق ننگین خود در اشغالگری و استعمارگری در کشور‌های اسلامی و خسارت‌های زیان بار آن برای مردم منطقه است که غیرقابل کتمان است. تهدید نمایی از ایران و اختلاف افکنی در کشور‌های منطقه از دیگر اهداف این کشور‌ها می‌باشد تا بتوانند ضمن مشروع‌سازی حضور مداخله جویانه و تفرقه افکنانه خود در خلیج فارس، به دوشیدن گاو‌های شیرده منطقه به بهانه حمایت سیاسی، پیمان‌های نظامی و فروش تسیلحات ادامه دهند. هدف عاجل کشور‌های اروپایی را می‌توان تشدید فشار‌های سیاسی جهت وادارکردن ملت ایران به خواسته‌های خویش در پرونده هسته‌ای دانست که به گمان خویش می‌تواند در کنار فشار‌های روانی اسنپ بک و بازگرداندن تحریم‌ها مؤثر واقع شود. 
متهم‌سازی ایران به اشغالگری در حالی صورت می‌گیرد که مطالعه دقیق تاریخی و بررسی‌های علمی نقشه ها، سفرنامه ها، یادداشت‌های مستشرقان و حتی بررسی کارشناسی مستندات ادعایی دولت امارات نشان می‌دهد جزایر سه گانه در ادوار مختلف در قلمرو سرزمینی دولت ایران بوده و حتی در زمان اشغال بریتانیا از سال‌های ۱۹۰۰ تا ۱۹۷۲ این منطقه از تصرف دولت ایران به لحاظ حقوقی، قانونی، اقتصادی و اداری خارج نشده و دولت مذکور پس از دوران اشغال آنرا به دولت ایران بازگردانده است. 
ضمن آنکه شواهد تاریخی متقن از دوره ساسانیان، منابع معتبر دوره اسلامی و صفویه، نقشه‌های جغرافیایی بین‌المللی، تاریخ نگاری‌های مورخان بزرگ جهان و سفرنامه‌های مستشرقان و گردشگران به جنوب غرب آسیا بیانگر حاکمیت بلامنازغ نظامی، سیاسی، حقوقی، خدماتی و اقتصادی دولت ایران بر جزایر سه گانه تنب بزرگ، تنب کوچک و بوموسی در ادوار مختلف تاریخی این سرزمین بوده و اصول حقوقی مرتبط با مالکیت سرزمینی به ویژه اصل «تصرف مؤثر» و اصل احترام به تمامیت ارضی ایران که از سوی دولت‌ها و مجامع حقوق همواره رعایت شده و در حال حاضر نیز مراعات می‌گردد، موید و مقوم مالکیت مشروع ایران است. 
از این رو لازم است مقامات کشورمان نسبت به طرح این اتهام با حساسیت لازم نگریسته و ضمن واکنش‌های سیاسی فوری نسبت به طرح دعاوی حقوقی در مراجع بین‌المللی مبنی بر اقدام مداخله جویانه و وارد کردن اتهامات بی‌پایه و اساس اقدام نمایند. همچنین جمهوری اسلامی می‌تواند از متولیان صلح و امنیت جهان به ویژه شورای امنیت سازمان ملل بخواهد تا نسبت به مسئولیت خویش در برابر اقدام جنگ طلبانه و مداخله جویانه اتحادیه اروپا در متهم‌سازی ملت و دولت ایران عمل و در اسرع وقت این مداخله ماجراجویانه و ضدحقوقی را محکوم نماید. دستگاه سیاست خارجی کشورمان هم باید با کشور‌های شورای همکاری خلیج فارس به ویژه امارات متحده رایزنی لازم را صورت داده و آنها را نسبت به پیامد‌های بازکردن پای بیگانگان به منطقه و بیان حساسیت ملت بزرگ و غیور ایران نسبت به مسائل ژئوپلیتیک خلیج فارس و تمامیت ارضی خویش به مثابه خطوط قرمز پررنگ جمهوری اسلامی مطلع نماید تا جهان بداند مناقشه بر سر مالکیت جزایر سه گانه ایرانی از حساس‌ترین مسائل نزد ایرانیانی است که معتقدند «چو ایران نباشد تن مباد».

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۲۰ مهرماه ۱۴۰۴

بیم و امید از صلح ترامپ

صلاح الدین خدیو

پس از دو سال و دو روز رسما درگیری حماس و اسرائیل به پایان رسید. طولانی ترین جنگ تاریخ اسرائیل و یکی از ویرانگرترین نبردهای عصر حاضر به لحاظ تلفات غیرنظامیان و حجم گسترده‌ی ویرانی در نوار غزه.
پرسش از برنده‌ و بازنده‌ی آن همانقدر بیراه است که پیش بینی درباره‌ی دوام و پایداری آتش بس یا طرح صلح کنونی.
طرفین جنگ، هیچ یک به تمام اهداف خود دست نیافتند. نتانیاهو به یک پیروزی نمایشی بزرگ احتیاج داشت: کشتی های پهلو گرفته در ساحل غزه که با پرچم سفید رزمندگان و رهبران حماس را سوار و آنها را به مقاصدی دوردست در شاخ آفریقا یا ساحل جنوبی خلیج فارس می بردند. مشابه اخراج پرهیاهوی یاسرعرفات و چریک هایش از بندر بیروت در ۲۱ اوت ۱۹۸۲.
به یمن تونل ها و شهر زیرزمینی غزه این اتفاق نیفتاد و رزمندگان حماس پایداری عجیبی نشان دادند. با کشته شدن حدود ۵۰۰ سرباز اسرائیلی جامعه‌ی داخلی آن بیش از هر زمانی طعم تلخ جنگ را چشید.
اما به چه قیمت؟ به بهای ویرانی هشتاد درصد تمام سازه‌های غزه و کشته و زخمی شدن بیش از دویست هزار نفر از ساکنان آن. این رقم درشت، درست معادل ده درصد جمعیت این باریکه است. سهم زنان و کودکان به نسبت جمعیت حتی از این هم بیشتر است.
مضاف بر این حماس تقریبا تمام کادر رهبری و فرماندهان اصلیش را از دست داد و تصورش برای یک جنگ کوتاه کوچک مقیاس بی پایه از آب درآمد. چه حماس هیچگاه تصور نمی کرد که با در دست داشتن ۲۵۰ گروگان – درشت ترین رقم در تاریخ اسرائیل – گرفتار یک جنگ فرسایشی دو ساله شود که فورا به یک کارزار هدفمند نسل کشی تغییر ماهیت دهد.
این غفلت راهبردی دقیقا همان چیزی بود که به بهای تغییر خاورمیانه تمام شد. بر اثر شکست هفت اکتبر ادراک امنیتی و دیدگاه استراتژیک اسرائیل به کلی متحول شد و به تدریج جنگ به لبنان، سوریه، یمن و ایران گسترش یافت.
سرانجام آنچه طرفین را به نقطه‌ی امروز رساند، فرسایش تدریجی دو عامل به موازات هم بود: توان نظامی حماس که به تدریج تحلیل می رفت و تاب آوری سیاسی اسرائیل که در داخل و خارج به حداقل خود رسیده بود. به گونه ای که دفاع از آن حتی برای متحدان سنتی اش به امری دشوار و غیرممکن تبدیل می شد.
احتمالا کاتالیزور توافق امروز حمله‌ی ناکام به قطر بود. نتانیاهو از فرط سردرگمی استراتژیک و برای گشودن بن بست مساله به کادر رهبری حماس در دوحه عمل کرد. اما نتیجه عکس بود. ترامپ خشمگین شد و بی بی را جلوی دوربین ها وادار به عذرخواهی از امیر قطر نمود.
کوتاه زمانی بعد قطر به صورت دوفاکتو تا مرتبه‌ی یک عضو ناتو بالا رفت. از اینجا به بعد فشارها بر روی اسرائیل شتاب گرفت. از جانب تنها طرفی که قادر به اعمال آن بود و توافق امروز بدست آمد.
علیرغم خوش بینی های اولیه، بدبینی های رایج در مورد آتیه‌ی آن به قوت خود باقیست.
بندهایی از طرح بیست ماده‌ای ترامپ می تواند دستمایه‌ی مناقشه‌ های بی پایان و حتی شکست ابتکار صلح کنونی شود.
خلع سلاح حماس یکی از این موارد است. دور از ذهن است جنبشی که هنوز هزاران رزمنده‌ی مسلح دارد و احتمالا پایگاه مردمی اش دست نخورده مانده، تن به ترک سلاح بدهد. چطور چیزی که با جنگ محقق نشده، با مذاکره بدست می آید؟
از سوی دیگر عقب نشینی کامل اسرائیل هم چیزی نزدیک به محال است. تجربه‌ی جنگ اخیر لبنان می گوید که اسرائیل این بند را به خلع سلاح کامل حماس پیوند می دهد.
به ظن قوی حماس هم آن را به تشکیل دولت مستقل فلسطینی منوط می سازد که به صورت کلی طرح ترامپ به آن متعهد شده است. علاوه بر این، خارج شدن اهرم فشار گروگانها از دست حماس، دست اسرائیل را برای اعمال فشار نظامی باز نگه می دارد. این همان دغدغه‌ی اصلی حماس است که از زبان سخنگوی آن بیان شد و خاضعانه از میانجیگران خواست اسرائیل را برای رعایت تعهداتش تحت فشار قرار دهند.
با وجود این ابهامات و موافقت حماس با بخشی از طرح ترامپ و نه همه‌ی آن، آنچه ترامپ را به پیشوازی آن واداشت، پذیرش آزادی تمام گروگانها در سه روز اول آغاز توافق بود.
این مهم ترین نرمشی است که حماس تاکنون از خود نشان داده بود. باید با ترکیبی از احتیاط و امید منتظر روزها و هفته های آینده ماند و دید که از دل طرح ترامپ و دو سال جنگ چه نوع غزه‌ای از زیر آوار بیرون می آید!

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۲۰ مهرماه ۱۴۰۴

یاد روز حافظ

جلیل سازگارنژاد

بیستم مهرماه در تقویم ملی ایران با نام درخشان و مانای شاعر بی‌تکرار جهان، خواجه شمس‌الدین محمد ملقب به حافظ شیرازی مزین شده تا هر سال و هر روز فرصتی برای بهره‌گیری از سرچشمه فیاض ادب و عرفان و اندرزهای ناب و اندیشه‌های ژرف او داشته باشیم.

 فرهنگ، ادبیات و هنر ایرانیان میراثی ماندگار و ثروت عظیم و بیکرانی است که می‌تواند در معرفی سیمای واقعی و هویت راستین ملت، تاریخ و تمدن کهن سرزمین مادری ما نقش ممتاز و بی‌همتا ایفا کند. غزل‌های جاودانه و پرمعنا و مفهوم لسان‌الغیب روایتگر جلوه‌های باشکوه فرهنگ دیرپای ایران است که در هنرهای گوناگونی چون موسیقی، خوشنویسی، نقاشی و آموزه‌های تربیتی، اخلاقی و اجتماعی و گفتمان ملی ... تجلی می‌یابد و پیام‌ رسای صلح و دوستی و خردورزی را به گوش جان مشتاقانش می‌رساند. درخشش چنین جلوه‌هایی در شعر و ادب پارسی فراوانند، هنگامی که سروده تأثیرگذار سعدی در ستایش پیوند ملت‌ها و پاسداشت حقوق انسانی جهانیان را به مقام آدمیت و غم‌خواری و همدردی با یکدیگر فرا می‌خواند و شاهنامه یگانه فردوسی با تحسین خرد و مرام پهلوانی در صدر حماسه‌سرایی‌های دنیا قرار می‌گیرد و مثنوی مولانا دین انسانیت را برترین آئین زندگانی بشر می‌خواند و پرفروش‌ترین کتاب مغرب‌زمین می‌شود و آفرینش‌های هنری هنرمندان و‌ اندیشه‌های برتر دانشوران ایرانی، پهنه گیتی را در‌ می‌نوردد؛ قدر و ارزش فرهنگ و ادب ایران و ایران فرهنگی بیشتر نمایان می‌شود.

حقیقت این است که بن‌مایه این فرهنگ خجسته و هنر خردورز بر تساهل و تسامح و حسن روابط و گسترش دوستی با انسان‌ها و ملت‌ها استوار است و همگان را به سیره خردمندانه گفت‌وگو و جهانی عاری از خشونت و دشمنی دعوت می‌کند. فرهنگی که به قدمت تاریخ بشر با الهام از تعالیم آسمانی و باور به مبدأ ماورائی و توحیدی و با تکیه بر عقل و علم برای زندگانی زمینی و همراه با سعادت و خوشبختی آدمیان آنچنان که در گلستان سعدی و دیگر متون ادبی و فرهنگی آمده، نسخه‌های بی‌نظیر، پیام‌های آشنا و افق‌های روشن و توصیه‌های تعالی‌بخش عملی آفریده است. در این مسیر فرخنده حافظ که مروج مکتب مدارا و خواستار آسایش بشر است در این باب می‌سراید که:

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ ​​با دوستان مروت با دشمنان مدارا

فردوسی نامدار از زبان پهلوان نیک‌اندیش شاهنامه در تقدم صلح بر جنگ می‌گوید:

تو را آشتی بهتر آید ز جنگ​ / نباید گرفتن چنین کار تنگ

گوهر تابناک فرهنگ ملی ایرانیان را می‌توان در ادبیات پرفروغ آن که در قرون و اعصار گذشته و حال در سرایش شاعران و ادیبان و اندیشمندان و حکمای بلند آوازه تجلی یافته و جمله‌گی بر مهر و محبت و عشق و دوستی و پرهیز از جنگ و خشونت تاکید ورزیده‌اند به روشنی مشاهده کرد. مولانا که عمر خود را در دوستی با کائنات سپری کرده و هیچ خدمتی را جز محبت در جهان به رسمیت نمی‌شناسد بر این باور است که:

اگر مر تو را صلح آهنگ نیست​​/ مرا با تو ای جان سر جنگ نیست

زنده‌یاد قیصر امین‌پور شاعر فرهیخته و جان سوخته روزگار ما در سروده (طرحی برای صلح) آرزو می‌کند که: «به امید پیروزی واقعی، نه در جنگ که بر جنگ» جهان را به ترک جنگ فرا می‌خواند. از سوی دیگر نمونه‌ها و فرازهای زیبایی از تاریخ معاصر و روزگار کنونی را نیز شاهدیم که حکایت‌گر نقش‌آفرینی هنر و فرهنگ صلح‌جوی ایران در عرصه گیتی است. هنرمند و موسیقیدان برجسته ایران‌زمین شهرداد روحانی که اثر جاویدان سمفونی خلیج فارس را در کارنامه پربارش دارد، در روایتی شنیدنی از اجرای کنسرت خود در آکروپولیس یونان می‌گوید که پس از اجرای آن اثر به یادماندنی، وزیر گردشگری یونان با حضور در جمع گروه، ضمن تقدیر از هنرمندان گفت که: هزاران سال قبل اسکندر به پرسپولیس ایران لشکرکشی کرد و آن بنای عظیم و نماد تمدنی را به آتش کشید و سوزاند... 

اما امشب یک هنرمند ایرانی با موسیقی شگفت‌انگیز و اجرای بی‌نظیر خود در آکروپولیس آتش عشق و محبت افروخت و شکوه هنر نابش را به نمایش گذاشت. او با نقل این رویداد تأثیرگذار یادآور می‌شود که چگونه هنر و موسیقی و فرهنگ‌ها می‌تواند به‌جای ویرانی، امید، پیوند و دوستی بیافرینند. حقیقت این است هرگاه ایران با پشتوانه فرهنگ غنی خود با دیگر ملت‌ها و کشورها به تعامل نشست و از ثروت پایان‌ناپذیر فرهنگی خود در دیپلماسی بهره جست، پاداش و واکنش درخوری دریافت کرد. چونان که در پیشنهاد گفت‌وگوی تمدن‌ها مشاهده کردیم. طبیعتا در این دوران دشوار و سخت هم اگر از سرمایه عظیم فرهنگی ایران برای حل‌وفصل مشکلات و اختلافات با دنیا مواجه شویم بدون تردید دستاوردهای بهتری خواهیم داشت.

فرهنگ و هنر و تمدنی که از سوی ملل و بسیاری از کشورهای دنیا پذیرفته شده، قابل احترام و اعتماد است باید نقش مؤثرتری در نیک‌بختی ملت بیافریند. یاد روز حافظ فرصتی است تا با نگاهی گذرا به توانایی‌های فرهنگی و ادبی و هنری این سرزمین بزرگ، از آن توشه‌ای بسازیم برای سرافرازی میهن، همبستگی ملی، پاسداری از وطن و تعامل با جهان و گذر از بحران‌ها. هریک از متون ادبی فرهنگی و هنری و فلسفی ایران حکمتی است راه‌گشا و گنجینه‌ای است پرگهر که می‌تواند به مدد دیپلماسی سیاسی آمده و با رویکرد و پیام صلح‌مدار خود، تسهیل‌گر مسیر دشوار و پرخطر کنونی برای رسیدن به آینده‌ای بهتر باشد. بر نظام حکمرانی و مدیریتی کشور فرض است که در چنین یاد روزها فرصتی بسازد برای تعامل با دنیا و با زبان نرم فرهنگ و هنر خواسته‌های سیاسی خود را تحقق بخشد. اینک حافظ و دیگر مفاخر فرهنگی این سرزمین از سده‌های دور به ما می‌نگرند که چگونه از میراث درخشان آنها پاسداری و بهره‌جویی می‌کنیم.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۲۰ مهرماه ۱۴۰۴

جایزه صلح در خدمت جنگ

سیدمحمد بحرینیان
یک. شاید این‌که چه کسی برنده جایزه صلح نوبل شد، برای شهروند ایرانی که اخیرا تجربه تجاوز به کشورش در میانه مذاکرات بین‌المللی را داشته، بسیار بی‌اهمیت باشد؛ به‌ویژه آن‌که بداند یکی از آمران و عاملان این تجاوز، مدعی دریافت جایزه صلح نوبل بوده است. اما از دو منظر این جایزه قابل‌بررسی است، اول آنکه دو فرد ایرانی در سال‌های گذشته برنده آن بوده‌اند و دوم این‌که محکی بر کارایی سازوکارهای بین‌المللی است. 
دو. در وصیت آلفرد نوبل آمده است که جایزه صلح باید به کسی تعلق گیرد که «کارهای برجسته‌ای برای برادری بین ملت‌ها، کاهش نیروهای مسلح، یا برگزاری و ترویج کنگره‌های صلح» انجام داده باشد. این‌که چنین جایزه‌ای چه سمت و سویی داشته موردبحث نیست. مسئله این است که امروز بخشی از پازل جنگ علیه ملت‌ها را تکمیل می‌کند. همان‌طور که گزارش نادرست رئیس آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، بهانه یا پیش درآمدی بر تجاوز مشترک اسرائیل و آمریکا به شهرهای کشورمان شد، جایزه صلح نوبل نیز در این سال‌ها، کاملا سیاسی و با سوگیری در راستای منافع لیبرال دموکراسی مصطلح آمریکایی و اروپایی است. آمریکا و متحدانش، زنی اهل ونزوئلا که اپوزیسیون دولت رسمی و برآمده از آرای عمومی آن کشور است را با جایزه صلح، رسمیت می‌بخشد تا بتواند چندی بعد مسیر حمله نظامی خود به ونزوئلا را هموار کند. شاید هیچ‌وقت به‌اندازه امروز، دستگاه‌ها و نهادهای حقوقی و بین‌المللی همچون جایزه صلح نوبل یا آژانس انرژی اتمی، شفاف و بی‌پرده در خدمت حذف رقبای راهبردی غرب نبوده‌اند.
سه. جالب است که چندی پیش، دولت آمریکا نام وزارت دفاع را در یک رویداد رسمی به وزارت جنگ تغییر داد. در همان جلسه، وزیر جنگ آمریکا در حضور ترامپ می‌گوید این اقدام صرفا یک تغییر نام نیست، بلکه تغییر راهبرد و رویکرد است؛ یعنی قرار است ازاین‌پس، رویکرد مهاجم و جنگ‌افروز دولت آمریکا، بی‌پرده‌تر باشد و دولت آمریکا در مناطق مختلف دنیا و بلکه در غرب آسیا، از بازی با کارت داعش و النصره منصرف شده و خود در نقش رسمی داعش در منطقه بنشیند.
ادبیات رئیس‌جمهور آمریکا حتی به نسبت روسای جمهور اخیر کم‌نظیر است. اگر پیشینیان در مقام تهدید می‌گفتند " همه گزینه‌ها روی میز است"، امروز رئیس دولت آمریکا می‌گوید "دروازه‌های جهنم را به روی شما بازخواهم کرد"! البته جدای از این رویکرد، از ابتدا مشخص بود که ترامپ جایزه صلح نوبل نمی‌گیرد. این جایزه برای چپ‌های لیبرال و به‌اصطلاح گلوبالیست ها طراحی‌شده و برنده امسال یعنی ماریا کورینو ماچادو، همان نسخه نرگس محمدی یا شیرین محمدی اما برای ونزوئلا است. کسانی که رسما به دولت مهاجم نامه می‌نویسند و درخواست می‌کنند به خاک و هم‌وطنشان حمله شود.
چهار. جالب است که ماچادو رهبر حزبی بوده که چند سال پیش با نتانیاهو، تفاهم‌نامه همکاری امضا کرده است. گروسی، رئیس دروغ‌گویی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی هم پس از خوش‌خدمتی اخیرش به آمریکا و اسرائیل، نامزد دبیر کلی سازمان ملل شده و از لابی خوبی برخوردار است.
پنج. دقیقا مشخص نیست جهان به کدام سو می‌رود اما آنچه واضح است، انتهای این مسیر، صلح نیست. در حال حاضر نهادهای بین‌المللی از معنا تهی شده‌اند و احتمالا همچون نهادهای بین‌المللی پیشین، با یک جنگ فرومی‌ریزند. دنیا در انتظار یک نظم جدید است.
مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۲۰ مهرماه ۱۴۰۴
راز خون‌ریزی اقتصادی ترامپ در بازارهای مالی چیست؟
نوبل اقتصاد را به شی بدهید

سیدمهدی طالبی 

نام جنگ تجاری در عصر کنونی با دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا گره خورده است. او تا به امروز قدم اول را در هر دور از جنگ تجاری با دولت‌های جهان برداشته است. با این حال طی روز‌های اخیر اتفاقی عجیب رخ داد و برای نخستین بار، ابتکار حرکت در این حوزه از دستان آمریکا خارج شد. پس از آنکه وزارت بازرگانی چین علاوه بر ممنوعیت صادرات مواد خام و آهن‌ربا به آمریکا، صادرات هرکالایی که این عناصر در آن به‌کار رفته را نیز محدود کرد، ترامپ مجبور شد این بار در جایگاه واکنشی نشسته و برای پاسخ، چین را به وضع تعرفه 100 درصدی تهدید کند. اگر مهم‌ترین نکته این اتفاق تهاجم پیش‌دستانه چینی‌ها بود، نکته دوم به معادله «تهاجم در برابر تهدید» باز می‌گردد. به عبارتی دیگر، چین ممنوعیت صادرات کالا‌های حاوی عناصر کمیاب به آمریکا را اعلام و اجرایی کرده است؛ اما در مقابل ترامپ تنها موفق شده تاکنون این کشور را به اعلام تعرفه 100 درصدی تهدید کند، بدون آنکه قادر به اعلام و اجرایی ساختن این تعرفه باشد. رسانه‌های آمریکایی اقدام پکن را «نقطه‌ انسداد تجارت جهانی» توصیف کرده‌اند. 
راش دوشی، استاد دانشگاه جورج تاون و تحلیلگر حوزه چین به وال استریت ژورنال گفت معتقد است پکن در مسیر پیروزی قرار دارد. او می‌گوید چینی‌ها کارت‌هایی قوی در دست دارند و دولت ترامپ نیز با تصمیماتش به طور غیرعمدی به آن‌ها کمک می‌کند. وال‌استریت ژورنال به نقل از دوشی نوشته است: «دلیل تشدید گسترده اقدامات چین در ۳۶ ساعت گذشته این است که پکن معتقد است ترامپ تسلیم خواهد شد - همان‌طور که در ماجرای آهن‌ربا‌ها تسلیم شد - بدون اینکه از هیچ اهرم فشاری علیه چین استفاده کند.» این کارشناس حوزه چین می‌گوید پکن ضعف واشنگتن را دریافته است. او در توضیح گفت: «به همین دلیل، در یک حرکت شگفت‌انگیز و متفاوت از روند معمول قبل از نشست‌های بزرگ، آن‌ها [چینی‌ها] درست سه هفته قبل از ملاقات، تمام‌قد وارد جنگ تجاری شده‌اند.» دوشی سه گام را حرکات تهاجمی چین در جنگ تجاری اعلام کرده که کمتر از یک ماه مانده به دیدار رؤسای‌جمهور دو کشور اعلام شدند و شامل «اعلام گسترده کنترل بر کل زنجیره‌های تأمین جهانی تکنولوژی»، «اعمال تعرفه‌های جدید در بنادر بر کشتی‌های آمریکایی» و «آغاز تحقیقات جدید روی شرکت کوالکام» می‌شود. ترامپ در واکنش به تحرکات پکن اعلام کرده «هیچ دلیلی» برای دیدار با شی جین‌پینگ رئیس‌جمهور چین که دیدار برنامه‌ریزی شده‌ای دارند، وجود ندارد. 

نکات
در خصوص جنگ تجاری میان آمریکا و چین نکاتی وجود دارد که برای فهم بهتر آنچه درحال اتفاق است، بررسی آن‌ها ضروری است. 
1- اهرم اصلی آمریکا در نبرد تجاری با چین، تعرفه‌گذاری و تحریک - تهدید شرکت‌های تولیدی برای خارج کردن کارخانه‌هایشان از این کشور است؛ مسئله‌ای که ضمن کاستن از رقابت‌پذیری کالا‌های چینی در بازار آمریکا باعث کاهش حجم سرمایه‌گذاری خارجی در این کشور می‌شود. سال گذشته حجم تجارت میان آمریکا و چین 585 میلیارد دلار بود که 440 میلیارد دلار آن را واردات آمریکا و تنها 145 میلیارد دلارش را واردات چین تشکیل می‌داد. به عبارتی دیگر، سه‌چهارم حجم تجارت میان دو کشور را صادرات چین به آمریکا تشکیل می‌دهد. این پدیده نشان‌دهنده وابستگی متقابل است؛ اما با توجه به برتری خریدار در این معاملات به دلیل ارزش انحصاری بازار، آمریکا از این مسئله به عنوان اهرم بهره می‌گیرد. 
اگر تعرفه کالا‌های چینی بالا بماند، در این صورت کالا‌های مشابه دیگر کشور‌ها علی‌رغم قیمت تمام شده بیشتر، به دلیل تعرفه کمتری که پرداخت کرده‌اند، به رقیب بزرگ این کالا‌ها تبدیل می‌شود. بااین حال فشار‌های آمریکا قادر به جایگزینی کامل و فوری واردات از چین نیست. چین تقریباً یک‌سوم تولید جهانی را در دست دارد که با مجموع تولید آمریکا، آلمان، ژاپن و هند برابر است. با توجه به جمعیت و منابع بکر هند، برخی خواستار تبدیل این کشور به مرکز تولیدی بزرگی بودند تا چین مهار شود اما تولید پکن به تنهایی 13 برابر تولید دهلی‌نو است. 

2- آمریکا و چین به یکدیگر پیوستگی اقتصادی دارند و زنجیره تأمین عظیم در جهان هرچند امکان ضربه کشور‌ها به یکدیگر را بالا برده، اما هم‌زمان آسیب‌پذیری‌ها را افزایش داده است. آمریکا در حوزه تراشه‌ها چین را تحت فشار قرار می‌دهد و در مقابل، آن‌ها نیز با ورود به حوزه‌های رقابتی و بازی با کارت فلزات کمیاب پاسخ می‌دهند. دوطرفه بودن ماجرا باعث شده تا نبرد تجاری به دلیل اعتبار و تعدد کارت‌هایی که در دست بازیگران قرار دارد، به نبردی طولانی و هیجانی تبدیل شود. 

3- یک حوزه مهم، تهدید جایگاه دلار توسط یوآن است. آمریکا با دو هدف عمده تضعیف اقتصادی سه کشور ایران، روسیه و ونزوئلا و ایجاد بازار برای صنعت شیل خود، صادرات انرژی این کشور‌ها را با تحریم محدود کرد. در مقابل چین به دلایل ژئوپلیتیکی برای مقابله با نفوذ آمریکا و تأمین مطمئن و ارزان انرژی از دولت‌هایی خارج از اراده مستقیم واشنگتن، خرید خود از آن‌ها را افزایش و ادامه داده است. گرچه خروج بخشی از نفت و گاز این سه کشور باعث رشد صادرات محموله‌های نفت و گاز آمریکا شده، اما با ادامه فروش آن‌ها به چین با ارزی غیر از دلار، استفاده از یوآن برای تسویه پرداخت‌های خارجی رشد داشته است. اگر زمانی توافق آمریکا با عربستان سعودی و شیوخ کشور‌های حاشیه جنوبی خلیج فارس به تولید «پترودلار» یا «دلار نفتی» انجامید و این کشور‌ها در برابر تضمین امنیتشان توسط واشنگتن پذیرفتند نفت خود را صرفاً با دلار معامله کنند، امروزه تحریم‌های آمریکا علیه بازیگران عمده بازار نفت باعث شکل‌گیری «پترو یوآن» شده است. 

4- در جنگ سرد، شوروی به دلیل نظام متمرکز تصمیم‌گیری، در برابر تحولات سریع‌تر واکنش نشان می‌داد اما در آمریکا پاسخ‌ها تأخیر بیشتری داشتند. با این حال آنچه شوروی را درنهایت به طرف بازنده تبدیل کرد، تشکیل شدن هیئت عالی سیاسی آن به مجمعی از کهنسالان بود. با مرگ «لئونید برژنف» در سال 1982 رهبری شوروی به «یوری آندروپوف» رسید؛ اما با مرگ سریع وی در سال 1984، «کنستانتین چرنینکو» جایگزینش شد که وی نیز درنهایت یک سال دوام آورد و در سال 1985 درگذشت. مرگ‌ومیر بالا در میان هیئت عالی سیاسی و تغییر پی در پی رهبران کشور باعث شد تا پس از چرنینکو، «میخائیل گورباچف» به رهبری برسد، اما انباشت مشکلات، سادگی او و تیمش و شیب تند اصلاحات باعث سقوط بلوک شرق و سپس خود شوروی شد. در دوره ریاست‌جمهوری «رونالد ریگان» که از 1981 تا 1989 طول کشید، شوروی ریاست 4 رهبر بر خود را دید. شوروی در دهه 1970 موفق شده بود در حوزه صنعتی و اقتصادی با رشد خیره‌کننده تنه به تنه آمریکا زده و بسیاری در دهه 1980 انتظار شکوفایی‌های بیشتر از آن را داشتند، اما تبدیل‌شدن همه طبقه رهبری عالی به تیم کهنسالان، رؤسای بیمار و تهاجم پرهزینه به افغانستان باعث شد دهه 1980 به آخرین سال‌های عمر شوروی تبدیل شود. 
چین همانند شوروی دارای مزیت تصمیم‌گیری و اجرای متمرکز و سریع است ولی به مشکلات شوروی دچار نیست. طبقه سیاسی پویایی دارد، دولتمردان عالی‌رتبه جایگزین می‌شوند، تمرکز اصلی بر اقتصاد است و همانند شوروی، عملیات خارجی برای گسترش نفوذ نظامی ندارد. در مقابل اما آمریکا همچنان از مشکل فرایند طولانی تصمیم‌گیری رنج می‌برد و در سویی دیگر شبیه به شوروی شده و رهبران کهنسال بر آن حکم می‌رانند. چه ترامپ و چه جو بایدن، رئیس جمهور سابق، هردو از همان ابتدای ورود به کاخ سفید مشکوک به بیماری‌های مرتبط با سن بالا بوده‌اند. چین مزیت سابق شوروی را دارد بدون آنکه از مشکلات آن رنج ببرد ولی در مقابل آمریکا علاوه بر حمل مشکل قدیمی خود به معضلاتی دچار شده که زمانی شوروی از آن‌ها رنج می‌برد. 
یک مشکل دیگر در شوروی، اقتدارگرایی بالا بود که در دوره ترامپ، آمریکا به آن نیز مبتلا شده است؛ تهدید و تعقیب مخالفان، مجازات دانشگاه‌ها به دلیل اعتراض دانشجویان و استادان به جنایت‌های رژیم صهیونی در غزه، اخراج کارمندان متمایل به حزب دموکرات از دولت، به تعطیلی کشاندن سازمان‌ها و وزارتخانه‌ها به دلیل رقابت‌های حزبی و نصب نزدیکان غیرمرتبط بر نهاد‌های اطلاعاتی ازجمله اقدامات رئیس‌جمهور آمریکا برای تحکیم قدرت هستند. 

5- در کنار چین، روسیه دیگر بازیگر بزرگ فلزات کمیاب است. هردو کشور با تهدید و تحریم مواجهند و در این میان سهم روسیه بیشتر است، به گونه‌ای که ضمن گرفتاری در جنگ اوکراین با تحریم‌های شدید دست‌وپنجه نرم می‌کند. 

6- با آغاز دور جدیدی از جنگ تجاری میان آمریکا و چین، بازار سهام آمریکا به طور کامل قرمز شده و در زیان فرورفته است. بازار سهام آمریکا یک تریلیون و 650 میلیارد دلار زیان ثبت کرده است. این عدد برابر با یک‌سوم مجموع هزینه اشغال افغانستان و عراق است که کارشناسان معتقدند هدر دادن آن باعث شد آمریکا از رقابت‌های جهانی عقب بماند. چینی‌ها پیش از این با رونمایی از ابعاد برنامه توسعه هوش مصنوعی موسوم به «دیپ سیک» که مبتنی بر معرفی الگوریتم جدیدی برای محاسبات بود، موفق شده بودند زیانی تریلیون دلاری به بازار بورس آمریکا وارد کنند. 

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۲۰ مهرماه ۱۴۰۴

كوچك‎ترها فراموش نمی كنند

غلامرضا بنی اسدی

ما درخت انجیری داریم در خانه مان که در گذر سرماهای متعدد چند باری خشک شد. تنه اش را هم «خاک بُر» کردیم اما به بهار که می رسید، «پاجوش»ها سربر می آوردند و قد می کشیدند و سال بعد باز درخت انجیر داشتیم. یادم هست بار اولی که درخت خشک شد، دل مان نمی آمد، درخت خشک شده را ببریم. با آن انس داشتیم. درختِ مرده هم برای مان مثل دفترِ خاطرات بود. اما خویشاوندی آمد و اره به پای آن گذاشت و بریدش. گفت: باید فرصت برای «پاجوش»ها فراهم شود. درست می گفت. با این فرصت سازی ما سال بعد درخت انجیر جوان داشتیم و انجیرهایی که دو فصل به بار می نشست. این روزها که خبرهای غزه را پیگیری می کنم، مدام نگاهم به درختِ انجیر وسط حیاط است.
خبرها از آتش بس در غزه «حکایت» دارند. «روایت»های گوناگون هم در حال شکل گرفتن است. هرکس از زاویه دید خود بدان می نگرد و به زبان خود از آن می گوید. آنان که رسانه بیشتری دارند و بنگاه های فراوان تری در اختیار، جوری روایت می کنند که خودشان هم طرف پیروز باشند و هم طرفِ قهرمان. حالا واقعیت چیست و حقیقت کدام است، برای‎شان مهم نیست. مهم این است که برنده جنگِ روایت ها شوند. طرف صهیونیست- پس از دو سال کشتار- می خواهد مقاومت را تمام شده بپندارد. می خواهد جمله معروفِ «گلدامایر» نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸، به واقعیت تبدیل شود. او زمانی كه فلسطینیان با آن شیوه وحشیانه از خانه و دیار خود آواره می شدند گفت:«بزرگ‎ترها می میرند و كوچك‎ترها فراموش می كنند.» اما تاریخ گواه است که چنین نشد. یحیی سنوار و محمد ضیف و بسیاری از قهرمانان طوفان الاقصی، سال ها بعد از گفته گلدامایر متولد شدند. اصلا بسیاری از مردان و زنان مقاومت که در این سال ها، کابوس صهیونیست ها شده اند، فرزندان سال‎ها و دهه های بعد هستند. این یعنی خیالِ امروز صهیون هم نقشی بر آب خواهد بود. به جرئت می توان گفت، حتی اگر آتش بس دایمی هم باشد، حتی اگر نه تفنگ ها که سنگ ها را هم از غزه جمع کنند، باز هم  فرزندان فلسطین دو چیز را فراموش نخواهند کرد؛ اول حق فلسطینیان بر زندگی بر خاکِ فلسطین را و دوم جنایت صهیونیست ها را. پاجوش ها قد خواهند کشید، درخت خواهند شد و سایه خود را به فلسطین خواهند داد. حتی اگر تبر هم به تن درخت بنشیند باز این ماجرا تکرار خواهد شد ،تا اشغال و تحقیر و پدرکشی هست، مقاومت هم نو به نو  جان خواهد گرفت و جوان خواهد شد. باز هم بی تعبیر خواهد ماند خوابِ به کلمه درآمده «گلدامایر» که گفت:«پیرها می میرند و کوچک‎ترها فراموش می کنند.» همین کودکانی که امروز در آتش بس، شادمانه پرچم می گردانند، فردایی که شاید دور هم نباشد، پرچمی را زیر پا خواهند انداخت که با ستاره شش پر فاصله دو خط آبی را پُر کرده است. به تامل نگاه کنید؛ پرچم فلسطین دست شان است!

مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۲۰ مهرماه ۱۴۰۴

سیاست ضد‌ایرانی «نفت صفر» چگونه در نبرد تعرفه‌ای آمریکا و چین خنثی می‌شود

معادله درصدها

علیرضا حقیقت

دونالد ترامپ به پیچیده‌سازی مسائل سیاسی عادت کرده است. این اعتیاد از دوره اول ریاست جمهوری‌اش با او همراه است. سکان‌دار کاخ سفید به خاطر خودشیفتگی و عطش کسب دستاورد، از مواجهه واقع‌گرایانه با موضوعات بین‌المللی عاجز است. برخورد با ایران و چین از مصادیق این سیاست ترامپ است.
رئیس‌جمهور آمریکا به خاطر عجله‌اش در کسب دستاوردهای زودهنگام، در طرح‌ریزی یک دیپلماسی منسجم ناتوان است. او می‌خواهد تمام مشکلات را یکجا و باهم حل کند و سیاست خارجی را نه یک پروسه و میدان شطرنج، بلکه امری ساده‌سازی‌شده و معادله‌ای تک‌مجهولی می‌بیند؛ در نتیجه با یک ذهنیت ساده‌ساز سراغ حل مساله می‌رود. 
مالک عمارت مارالاگو خواهان حل همه آنچه مشکلات ایران می‌نامد در یک مرحله است؛ چه زمانی که سال ۲۰۱۸ به امید یک توافق جامع‌تر، برجام را کنار گذاشت، چه خرداد امسال که با حمله‌ای ناشیانه به تاسیسات هسته‌ای ایران، برنامه هسته‌ای ایران را در جعبه ابهام  قرار داد. در حقیقت غیر از خودش هیچ‌ کس حتی نتانیاهو باور نکرده است برنامه هسته‌ای ایران در عملیات موسوم به چکش نیمه‌شب متوقف شد. حالا همه چیز پیچیده‌تر شده است، همان‌طور که با خروج از برجام تاریخ به سمت دیگری تغییر جهت داد.  ترامپ اصرار دارد سیاست‌های شکست‌خورده دوره نخست خود را تکرار کند. طی 4 سال ابتدایی‌ای که او در کاخ سفید حضور داشت، با راهبردهایش ایران، چین و روسیه را در مدار همکاری‌های گسترده‌تر و راهبردی‌تر کردن شراکت‌شان در محور شرق قرار داد. حالا در شرایطی که ترامپ اتحاد فراآتلانتیک را از هم گسسته، بلوک اروپا را با رفتار تحقیرآمیز بلاموضوع کرده و حتی دوستان و شرکایی مانند هند را هم تارانده، بار دیگر محرک‌هایی در اختیار تهران و پکن قرار داده تا 2 کشور، شراکت خود را نه یک انتخاب، بلکه یک ضرورت ارزیابی کنند. رئیس‌جمهور همیشه ناکام ایالات متحده، حتی با دادن مجوز حمله به ایران در 23 خرداد، تنها اهرم غرب مقابل ایران یعنی «اسنپ‌بک» را هم بی‌اثر و بی‌خاصیت کرد. 
«ریچارد نفیو» معمار اصلی تحریم‌های ضدایرانی در دولت‌های اوباما و بایدن و از چهره‌های شاخص طراحی سیاست فشار حداکثری، چندی قبل اذعان کرد فعال‌سازی مکانیسم ماشه یا بازگشت خودکار تحریم‌ها علیه ایران، صرفاً جنبه حقوقی و نمادین دارد و در عمل، اثر اقتصادی نخواهد داشت.
نفیو تأکید کرد چین و روسیه با اجرای مؤثر این تحریم‌ها همکاری نخواهند کرد و غرب نیز برای عملیاتی کردن آن با چالش‌های جدی روبه‌روست. معاون پیشین هماهنگ‌کننده سیاست تحریم‌ها در وزارت خارجه آمریکا در یادداشتی تحلیلی درباره آثار احتمالی فعال شدن مکانیسم ماشه تصریح کرد بازگرداندن تحریم‌های سازمان ملل علیه ایران «در تئوری ممکن است» اما در عمل، با مخالفت جدی قدرت‌های جهان و ضعف اجرایی مواجه خواهد شد.
در 3 ماه توفانی، آمریکا و غرب هر آنچه در توان داشتند، از حمله نظامی تا چکاندن ماشه در شورای امنیت سازمان ملل، برای انهدام ایران به کار گرفتند. این همان موضوعی است که چشمان چین و روسیه را به حقایق موجود در خاورمیانه باز کرد؛ واقعیاتی که فراتر از تهاجم به ایران، در چارچوب یک معادله کلان امنیتی - سیاسی در ساختار نظام بین‌الملل تعریف می‌شود. نشانه‌های این طراحی، خیلی زود خود را نشان داد؛ جایی که رئیس‌جمهور آمریکا جنگ تجاری با چین را به نقطه جوش رساند و تعرفه 100 درصدی علیه واردات کالاهای چینی وضع کرد. 
رسانه‌های خبری جهان نوشتند به نظر می‌رسد ترامپ با این اقدامات، دیدار با شی جین‌پینگ، رئیس‌جمهور چین را که قرار بود اواخر این ماه در کره‌جنوبی انجام شود، لغو کرده است. هرچند ترامپ دیروز از تمایل خود برای دیدار با همتای چینی خبر داد ولی به نوشته خبرگزاری انگلیسی رویترز، این اتفاق نشان‌دهنده بزرگ‌ترین گسست در روابط بین پکن و واشنگتن در ۶ ماه گذشته است. بسیاری این سوال را مطرح کردند: آیا تنش‌زدایی اقتصادی که تابستان به دست آمد، می‌تواند دوام بیاورد یا خیر؟
تنها 24 ساعت قبل از وضع تعرفه‌ها علیه چین در روز جمعه، دولت ترامپ پنجشنبه تحریم‌های تازه‌ای علیه بخش نفت ایران اعمال کرده و ده‌ها فرد، شرکت و کشتی مرتبط با صادرات نفت و پتروشیمی را هدف قرار داد. بر این اساس ایالات متحده آمریکا نام 29 نهاد (شامل 26 شرکت و 3 آدرس) را به فهرست نهادهای محدودشده این وزارتخانه اضافه کرد که شامل شرکت‌هایی در چین (16 شرکت و 3 آدرس) شد که به ادعای آمریکا از برنامه‌های نظامی ایران حمایت کرده‌اند. تحریم‌ها حتی شامل پالایشگاه مستقل «شاندونگ جین‌چنگ» و پایانه نفتی «ریزائو شیهوا» در استان شاندونگ چین می‌شود.
به ادعای آمریکایی‌ها این اقدام به طور خاص شرکت‌هایی را هدف قرار می‌دهد که در خرید قطعات الکترونیک آمریکایی مورد استفاده در پهپادهای مسلح نقش داشته‌اند. شرکت‌های قرارگرفته در این فهرست، از جمله شرکت‌هایی در چین و هنگ‌کنگ، اکنون از صادرات بدون مجوز ویژه دولت آمریکا منع شده‌اند.
چین در واکنش به وضع این تحریم‌ها، در موضعی رسمی اعلام کرد به تعامل انرژی با ایران ادامه خواهد داد. پکن روز جمعه اعلام کرد اقدامات لازم را برای محافظت از شرکت‌ها و شهروندان خود در برابر تحریم‌های ضدایرانی آمریکا انجام خواهد داد.
سخنگوی وزارت خارجه چین در یک نشست خبری در جمع خبرنگاران تصریح کرد در پاسخ به تحریم‌های آمریکا علیه تجارت نفت ایران که یک پالایشگاه چینی را هدف قرار داده است، اقدامات لازم را برای حفاظت از حقوق قانونی شرکت‌ها و شهروندان چینی انجام خواهد داد. 
گوئو جیاکون گفت چین از ایالات متحده می‌خواهد به استفاده از تحریم‌ها پایان دهد و افزود چین از امنیت انرژی خود دفاع خواهد کرد. این تحریم‌ها حدود 100 فرد، نهاد و کشتی، از جمله یک پالایشگاه و ترمینال مستقل چینی را که در تجارت نفت و پتروشیمی ایران نقش داشتند، هدف قرار داده است.
نشریه آمریکایی پلیتیکو نیز به نقل از سفارت چین در واشنگتن تحریم‌های جدید را «غیرقانونی و یک‌جانبه» خواند و اعلام کرد پکن برای دفاع از منافع شرکت‌های خود «تمام اقدامات لازم» را انجام خواهد داد.
این تحولات در حالی است که هفته گذشته روزنامه آمریکایی وال‌استریت ژورنال نوشت: تحریم‌های ایالات متحده با هدف غیرممکن کردن پرداخت پول نفت به ایران وضع شده‌ است اما چین، بزرگ‌ترین خریدار نفت ایران، با راهکاری که امکان ادامه خرید نفت خام به ارزش میلیاردها دلار را فراهم می‌کند، از این کنترل‌ها طفره رفته است. به گفته مقامات غربی‌ای که وال‌استریت ژورنال به آنها استناد کرده است، پکن از مکانیسمی شبیه تهاتر استفاده می‌کند که نفت خام ایران را با زیرساخت‌های ساخته‌شده توسط چین مبادله می‌کند و از سیستم بانکی جهانی که تحریم‌ها بر آن تأثیر می‌گذارد، دوری می‌کند.
به نوشته این روزنامه آمریکایی، این معامله روابط اقتصادی بین ۲ رقیب اصلی واشنگتن را عمیق‌تر کرده است. برآوردهای رسمی تنها در سال 2024 نشان می‌دهد 8.4 میلیارد دلار از درآمد نفتی این خط لوله مخفی صرف تأمین مالی پروژه‌های چینی در داخل ایران شده است. این بخشی از 43 میلیارد دلار صادرات تخمینی ایران است که تقریباً 90 درصد آن به چین رفته است.
 مقامات غرب این سیستم را به خودی خود تهدیدی برای سیاست تحریم‌های ایالات متحده می‌دانند. واشنگتن تاکنون شرکت‌های کوچک و افراد چینی مرتبط با ایران را هدف قرار داده اما از قرار دادن بازیگران دولتی بزرگ مانند سینوشور در لیست سیاه به دلیل ترس از تشدید تنش‌ها با پکن خودداری کرده است.
با این حال، این مکانیسم نشان می‌دهد چگونه قدرت‌های بزرگ می‌توانند با ارائه کانال‌های جایگزین مالی، اثر تحریم‌های ایالات متحده را خنثی کنند. این مکانیسم برای تهران، فضایی برای دور زدن تحریم فراهم می‌آورد و برای پکن، امکان نفوذ در منطقه‌ای از جهان را که ایالات متحده مدت‌ها در آن تسلط داشته است، افزایش می‌دهد. دونالد ترامپ سیاست‌های دوره اول خود علیه ایران را با ادعای فروش «نفت صفر» ادامه داد که به یک شکست فاحش انجامید. او دوباره در حال آزمودن این سیاست شکست‌خورده است اما در نهایت شاید مجبور شود بعد از حمله ایران به پایگاه آمریکایی العدید در پایان جنگ 12 روزه و سایه تهدید یک جنگ منطقه‌ای با محوریت انرژی، دوباره بگوید حالا چین می‌تواند به معامله نفت با ایران ادامه دهد.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات