تاریخ انتشار : ۰۱ مرداد ۱۳۸۸ - ۰۸:۵۳  ، 
کد خبر : ۹۳۹۱۹

تندروهای اسلامی پاکستان و افغانستان از کجا می‌آیند؟


دکتر نوذر شفیعی
اجلاس سه‌جانبه‌میان روسای‌جمهور پاکستان، افغانستان و آمریکا با هدف اتخاذ ترتیبات جدید سیاسی و امنیتی برای مقابله با طالبان تشکیل شد. پیش‌فرض‌های تشکیل این اجلاس عبارتند از:
1- مساله طالبان بدون همکاری جدی پاکستان قابل حل نخواهد بود (بین ارتش و احزاب و جریان‌های مذهبی در پاکستان هماهنگی لازم برای مقابله با طالبان وجود ندارد)
2- مساله طالبان بدون قطع ارتباط القاعده با طالبان حل نخواهد شد.
3-مساله طالبان بدون اتخاذ سیاست هماهنگ بین ارکان دولت در افغانستان نتیجه بخش نخواهد بود.
4 – مساله طالبان بدون حل موضوع کشمیر یا کاهش اختلافات هند و پاکستان در مرز کشمیر قابل حل نخواهد بود.
5 – مساله طالبان بدون توسعه اقتصادی و افزایش رفاه اقتصادی در افغانستان حل نخواهد شد.
6- مقابله با طالبان بدون داشتن ارتش ملی در افغانستان مقدور نخواهد بود.
مجموعه‌این شرایط باعث شد که اجلاس سه‌جانبه‌روسای جمهور پاکستان، افغانستان و آمریکا شکل گرفته و در حقیقت با این پیش‌فرض‌های برشمرده سیاست‌ها یا استراتژی جدید آمریکا تحت عنوان «افپک» (افغانستان ـ پاکستان) به مرحله اجرا درآید. این نشست و نشست‌های دیگری که قبل از این درپراگ، لاهه، لندن و توکیو برگزار شد همه در چارچوب استراتژی آمریکا درخصوص این منطقه برگزار شده که از دید ایالات متحده خطرناک‌ترین منطقه جهان است. میزان تحقق مصوبات اجلاس سه‌جانبه منوط به گام‌های بعدی است به این معنا که این نشست تنها گام یا مقدمه اول برای حرکت‌های آتی است.
برای حل مساله افغانستان و پاکستان همکاری در سه سطح ضروری است: 1 – همکاری داخلی (همانگونه که گفتم همکاری میان جریان‌های قدرت در پاکستان علیه طالبان باید شکل گیرد) 2 – همکاری منطقه‌ای به خصوص مشارکت پاکستان در این قضیه و البته حل اختلافات هند و پاکستان و جذب حمایت ایران 3 – در سطح بین‌الملل هم حمایت جامعه جهانی ازاین فرآیند لازم است. چراکه حل این مشکل از عهده یک یا چند کشور خارج بوده و بنابراین نیازمند عزم بین‌المللی است. با این حال با توجه به اینکه طالبان در دو سوی مرزهای افغانستان ـ پاکستان مستقر هستند و این منطقه به لحاظ قومی دارای وحدت است (یعنی از قومیت پشتون تشکیل شده‌است) و با توجه به اینکه در این منطقه نوعی از رادیکالیسم اسلامی رشد کرده و با توجه به توپوگرافی (پستی و بلندی‌های) منطقه و با توجه به اینکه طالبان نه یک نیروی دولت‌محور بلکه یک نیروی گروه‌محور است که شناسایی و هدف قراردادن آن دشوار است بنابراین به نظر می‌آید که به موازات عزم بین‌المللی که برای سرکوب این گروه جزم شده است مقابله با طالبان کاری تقریبا دشوار باشد.با این حال نکته‌ای که باید مورد توجه قرار گیرد این است که تمام تلاش‌هایی که در شرایط فعلی اتفاق می‌افتد تلاش‌های سخت افزارانه است. کمرنگ کردن پدیده طالبانیسم در پاکستان یا افغانستان مستلزم توسعه فرهنگی و در نتیجه گسترش آموزش و تغییراتی است که باید در متون درسی مدارس این منطقه حادث شود.
عمدتا گروهی که تحت عنوان طالبان خوانده می‌شود کسانی هستند که اغلب از مدارس مذهبی فارغ‌التحصیل شده‌اند. آموزه‌های این مدارس به‌گونه‌ای است که نوعی رادیکالیسم را به طبقه کم‌درآمد جامعه تحمیل کرده بنابراین آنها را برای شورش و جنگیدن علیه وضع موجود آماده می‌کند. تحت این شرایط و در کنار اقدامات سخت‌افزاری که به عنوان یک گام موثر و لازم برای محو یا کمرنگ‌کردن اندیشه طالبان در این منطقه وجود دارد توجه به حوزه آموزش آن هم نه‌فقط در مناطقی که طالبان مستقرند بلکه در مناطقی که در مجموع مدارس مذهبی وجود دارند یکی از وظایف دولت پاکستان است که باید تعداد این مدارس را کاهش و یا حتی الامکان متون درسی در این مدارس و سایر مدارس مشابه را تغییر دهد.
اگر دولت ترکیه با الهام از اندیشه‌های فتح‌الله گولن اقداماتی در زمینه توسعه و بسط نفوذ اسلام ترکی که اسلامی میانه‌رواست در پاکستان انجام دهد از این نوع اسلام صرفا برای ترویج نفوذ ترکیه استفاده می‌شود ولی آن چیزی که در پاکستان رخ داد و منشا رادیکالیسم است یکی «وهابیت و سلفیسم» است که از کشورهای عربی به خصوص عربستان سعودی به این منطقه نفوذ کرده و دیگر اندیشه‌های «دیوبندی» است که اندیشه بومی شبه‌قاره هند است و از منطقه «دیوبند» هند به این منطقه سرایت کرده و حزب جمعیت العلمای پاکستان این جریان را نمایندگی می‌کند. بنابراین رادیکالیسم در پاکستان محصول این تفکرات است. تفکری که از برداشت اسلام ترکی به این منطقه سرایت کرده بعید است که بتواند درمقابل اسلام رادیکالی که در منطقه وجود دارد قد علم کند.
مهم‌ترین وجه‌تشابه دیوبندی با وهابیت در این است که بدعت در دین را خلاف‌شرع می‌دانند به طور مثال زیارت قبور، دعا، توسل جستن به ائمه و شفاعت از ائمه را بدعت می‌دانند که این تفکر آنها را در برابر مکتب تشیع قرار می‌دهد. در خشونت علیه دشمن، واجب بودن جهاد علیه دشمن و اینکه شهادت در برابر دشمن یک افتخار ابدی است در زمره تفکرات رادیکالی است که اینها آموزش می‌دهند و باعث شکل‌گیری فرآیندهای رادیکال در جامعه پاکستان می‌شود.تفکرات طالبانیسم در پاکستان و افغانستان به این شکل بود که ابتدا محدود به قلمرو افغانستان بود سپس به قلمرو پاکستان سرایت کرد. بنابراین اینها ظرفیت گسترش و صدور این ایده ‌به سراسر جهان رادارند. اما در عین حال در تفکر اینها- که ارتباط تنگاتنگی با شبکه القاعده دارد- هر گروه یا بخشی از طالبان در هر کشوری ماموریتی خاص دارد.
در واقع طالبان پاکستانی، طالبان افغانی، طالبان بنگلادشی و غیره هم هر یک ماموریت‌های خاصی در قلمرو خاص خود را دارند. این طالبان سه ویژگی دارد: یکی از وهابیت تاثیر پذیرفته، یکی متاثر از دیوبندی است و دیگر هم آموزش نظامی را در افغانستان گذرانده‌اند. بنابراین بعد از این سه گام است که یا در افغانستان و پاکستان می‌مانند و یا به کشورهای خود بازمی‌گردند و اقداماتی را علیه نظام حاکم در سرزمین خود اعمال می‌کنند. افزون بر این، این گروه یک دیدگاه منفی نسبت به نظم بین‌الملل دارند و معتقدند که نظم بین‌المللی یک نظم عادلانه نیست و باید به نفع ملل مسلمان به هم خورد. این تفکرات بین‌الملل‌گرایی طالبان است که آنها را در تقابل با بسیاری از پدیده‌های بین‌المللی و جهانی قرار می‌دهد.در مورد نقش ارتش در مبارزه با طالبان به نکاتی باید توجه داشت.
نکته اول در مورد نقش ارتش در درگیری با طالبان است که بخشی از وضعیت پیچیده در پاکستان است چرا که بسیاری از اعضای طالبان پاکستان بازنشسته ارتش هستند به دلیل اینکه به مناطقی تعلق دارند که دارای گرایشات ایدئولوژیک با طالبان است بنابراین با آنها هم ارتباط تنگاتنگ دارند. نکته دوم اینکه اگر آمریکایی‌ها بخواهند دست به تصفیه در ارتش بزنند این اقدام کامل نخواهد بود چرا که مجموعه‌ای از عوامل است که در این پدیده دخیل است. بنابراین اگر آمریکا با ارتش وارد گفت‌وگو شود دولت پاکستان ممکن است از اینکه آمریکا به‌طور جداگانه با این بخش از نیروهای این کشور وارد مذاکره شده، نگران شود.
همین‌طور احزاب و جریانات سیاسی نیز ممکن است نسبت به این قضیه بدبین شوند. به این دلیل است که آمریکایی‌ها معتقدند که در پاکستان باید دولت و ارتش به‌صورت یک مجموعه هماهنگ و کامل عمل کنند. بنابراین معطوف کردن توجهات به ارتش کار دشواری است ضمن اینکه پاکسازی و شناسایی عواملی که در ارتش وجود دارند و در کنار طالبان یا هماهنگ با آنان عمل می‌کنند کاری دشوار است. بر همین اساس به‌نظر می‌آید که نگاه خرد به موضوع ‌طالبان نگاه واقع‌بینانه‌ای نبوده و راهگشا نخواهد بود. آمریکایی‌ها باید یک نگاه کلان به بحث طالبان داشته باشند چون تا مادامی که خط دیوراند بین افغانستان و پاکستان به رسمیت شناخته نشده باشد تمایلی به حل بحران افغانستان ندارند؛ و مادامی که بحث هند و پاکستان بر سر کشمیر حل نشده باشد نمی‌توان رادیکالیسم را در پاکستان از بین برد زیرا موتور محرکه جهاد در کشمیر علیه هند رادیکالیسم است.
بنابراین تک متغیری نگریستن به پدیده‌ها برای حل مساله طالبان یا رادیکالیسم در این منطقه ناکارآمد است.به عبارت دیگر حل مشکل پاکستان در گرو حل منازعه با هند بر سر کشمیر، حل اختلافات مرزی با افغانستان بر سر به رسمیت شناختن خط دیوراند است تا بعد از مشکل جهاد و رادیکالیسم حل شود چرا که تفکر غالب در ارتش پاکستان این است مادامی که خط دیوراند به رسمیت شناخته نشده دیگ جوشان افغانستان باید همچنان بجوشد. منظور پاکستانی‌ها این است که بی‌ثباتی‌ها و ناآرامی‌ها در افغانستان باید ادامه پیدا کند. این تزی است که ژنرال ضیاءالحق مطرح کرده و ارتش هم در حال حاضر از این تز پیروی می‌کند.
افزون بر این «کاتیلا» اندیشمند واقعگرای معروف هند به سیاستمداران هندی توصیه کرده که بهترین استراتژی برای بقای هند محاصره همسایگان است یعنی محاصره چین و پاکستان و غیره. محاصره پاکستان هم به‌طور مثال از طریق ایران و افغانستان امکان‌پذیر است. پاکستانی‌ها کاملا نقش و نفوذ هند را در افغانستان می‌بینند بنابراین تمایل دارند که خط کشمیر حتما به سرانجامی برسد که تا آن زمان نفوذ هند در افغانستان منجر به محاصره سیاسی پاکستان نشود. آن چیزی که در حال حاضر رخ داده روبنای مسائل و مشکلات در منطقه است. اینها زاییده مسائل کلیدی‌تری است که برای حل مساله روبنایی باید این مسائل کلیدی و پایه‌ای حل شود.
این دیدگاه که پاکستان خود را مدعی سرزمینی افغانستان می‌داند، نادرست است. به عبارت دیگر این روند معکوس شده است چرا که ابتدا پاکستان وجود نداشت بلکه افغانستانی وجود داشته است و این افغانستان است که مدعی است (منهای ایالت سندوپنجاب) سایر خاک پاکستان مثل منطقه سواحلی، ایالت سرحد و بلوچستان متعلق به افغانستان است. هدف پاکستانی‌ها از تاسیس طالبان این است که یک دولت ایدئولوژیک در افغانستان روی کار بیاورند که این دولت وابسته به پاکستان باشد؛ دولتی که به لحاظ ایدئولوژیک ادعای ناسیونالیستی نداشته باشد چون نیروهای ایدئولوژیک مرز نمی‌‌شناسند. بنابراین برای خط دیوراند ارزشی قائل نخواهند بود.در نتیجه پاکستان- افغانستان به صورت دو کشور برادر و بدون مرز در کنار هم زندگی خواهند کرد.
بنابراین با روی کار آوردن یک دولت ایدئولوژیک در افغانستان به‌گونه‌ای که مرزها را به رسمیت نشناسد از سیاست‌های پاکستان برای روی کار آوردن طالبان است.ایران همیشه به شبه قاره هند و آسیای مرکزی به‌عنوان یک حوزه فرهنگی- تمدنی خود نگریسته است و در مقابل هم کشورها و ملت‌های این منطقه ایران را گهواره تمدنی خود می‌دانند. هرگاه اختلافی بین افغانستان- پاکستان بروز کرده، ایران به‌عنوان کشور میانجی برای حل اختلافات وارد عمل شده است.این مساله به‌خصوص در قبل از انقلاب وجود داشته است.بنابراین ایران این جایگاه و شأن را دارد که بخواهد به‌عنوان مساعی جمیله و یا به عنوان میانجیگر وارد حل بحران این دو کشور بشود اما این مهم نیازمند رضایت آنهاست که این رضایت هم وجود دارد. اجرایی‌کردن این اقدام نیازمند پیش‌شرط‌هایی است شامل اینکه پاکستان ما را به‌عنوان رقیب منطقه‌ای قلمداد نکند و افغانستان هم ما را به‌عنوان کشوری که به دنبال توسعه نفوذ در این کشور است، قلمداد نکند.یعنی اعتمادسازی‌هایی باید در کشورهای افغانستان، پاکستان به‌وجود آید تا ایران بتواند به‌عنوان یک کشور میانجیگر یا کشوری که ابتکار مساعی جمیله را در ‌دست دارد، وارد عمل شود.
به نظر می‌آید حل مسائل دو کشور از طریق مکانیسم‌های منطقه‌ای بهتر جوابگوست تا مکانیسم‌های بین‌المللی. درخصوص کمک 300 میلیون دلاری ایران به پاکستان هم باید گفت که هر کشوری دارای یک بودجه داخلی و یک بودجه خارجی است که این براساس مصوبات پارلمان هر کشور تامین و تعیین می‌شود و کمکی هم که می‌خواهد تخصیص یابد باز براساس پیشنهاد دولت و مصوبات مجلس است و طبیعی است که هر کشوری باید در حوزه پیرامونی خویش دست به ابتکاراتی بزند. به یاد داشته باشیم که فروپاشی پاکستان تاثیرات به مراتب مخرب‌تری برای ما خواهد داشت. یعنی اگر پاکستان فرو بپاشد تهدید علیه ما جدی‌تر بوده و جریان‌های مذهبی در بلوچستان قوی‌تر خواهد شد. ثبات همسایگان برای ما بسیار مهم است چراکه براساس تئوری سیستم‌ها بی‌ثباتی در اعضا یا یک جزء از سیستم باعث بی‌ثباتی در کل اعضا می‌شود. بنابراین ما باید کمک کنیم که افغانستان و پاکستان به ثبات اولیه بازگردند و یک سیاست توسعه‌محور را برای پیشرفت این کشورها در پیش بگیریم تا ثبات منطقه ما هم تامین شود. رشد ما منوط به وجود یک منطقه آرام در پیرامون ماست. بنابراین صرف‌نظر از اینکه ایران چه مبلغی کمک کرده نگاه توسعه‌آور و ثبات‌آور به منطقه برای ما هم سودمند خواهد بود.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات