صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۹:۱۳  ، 
شناسه خبر : ۳۰۰۲۴۳
روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

********

خط‌شکن... مانند پدر

محمد ایمانی در کیهان نوشت:


1- فرزندان معمولا نسبتی به پدر می‌رسانند و رنگ و بویی از او دارند؛ راست گفته حکیم فردوسی که سرود «پسر کو ندارد نشان از پدر- تو بیگانه خوانش، نخوانش پسر». خداوند هنگامی که در آن تلاطم سهمگین طوفان، تعلق خاطر حضرت نوح به پسر سرکشش را دید، فرمود «انه لیس من اهلک. انه عمل غیرصالح. او از خاندان تو نیست؛ او عمل ناصالح است». اگر پیامبر اعظم(ص) فرمود «انا و علیٌ اَبَوا هذه الاُّمهًْ. من و علی پدران این امت هستیم»، ما چه نسبتی به این پدران می‌رسانیم؟


2- خداوند درباره حال و روز پیامبر اعظم(ص) نسبت به امت فرمود «عزیزٌ علیه ما عَنِتُّم. سخت و سنگین است بر او هر آنچه شما را رنج می‌دهد» و «ای پیامبر! نزدیک است خود را به خاطر مردم به هلاک افکنی». در زیارت روز مبعث نیز خطاب به امیر مومنان(ع) عرض می‌کنیم «کنتُ للمومنین اباً رحیماً اذ صاروا علیک عیالا... برای مومنان پدری مهربان بودی هنگامی که خانواده و عائله تو شدند، پس بر دوش کشیدی بارهای سنگینی را که از تحمل آن ناتوان شدند. و صیانت کردی هر آن‌چه تباه کردند یا اهمال ورزیدند. و کمر همت بستی آن هنگام که ترسیدند. و بلندهمت و شکیبا بودی زمانی که جزع و فزع کردند. و بر کافران، عذاب‌ریزان و سرسخت و خشمگین بودی و برای مومنان، باران رحمت». پدران راستین این‌گونه‌اند؛ کانون عاطفه و سپر بلا برای خانواده و فرزندان؛ و کانون غیرت و غضب و قاطعیت در مقابل اغیار و کینه‌جویان.


3- فرزند صاحب‌فهم، حتی اگر کوتاهی و خطایی هم مرتکب شده باشد و مورد عتاب و مواخذه قرار گیرد، تاب و طاقت دوری گزیدن از پدر را ندارد. به قول حافظ «جور از حبیب خوشتر، کز مدعی مدارا». معاذالله که پدر مهربان امت، جور و جفایی بکند، اما می‌توان گفت «اخم از حبیب خوشتر، کز مدعی مدارا». ما را اگر به سیره و سبک زندگی و حکمرانی امیر مومنان علیه‌السلام مواخذه کنند یا با ریزبینی بسنجند، هزار بار شرف دارد به اینکه به سیاق حکمرانی ماتریالیست‌های غرب یا شرق بسنجند و تحسین و تجلیل کنند. آیا شجاعتش را داریم، خود را به پدر مهربان امت بعد از پیامبر(ص) عرضه کنیم و بر ترازوی او وزن شویم؟ و آیا همتش را داریم که عتاب شویم اما همت به جبران کنیم؟ یا خدای ناکرده چنان- مانند برخی انقلابیون سابق و دنیازده و راه کج کرده- بر باطل لجاجت می‌کنیم تا در زمره «لیس من اهلک. انه عملٌ غیرصالح» درآییم؟ سوال سختی است، به گدازندگی آتش کوره که طلا را در آن فرو برند تا ناخالصی‌اش بریزد و عیار واقعی آن نمودار گردد.


4- خوش گفت جناب مولوی که مشتاقانه و آمیخته با رنج و هجر سرود؛


بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
... والله که شهر بی تو مرا حبس می‌شود
آوارگیّ کوه و بیابانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
زین خلق پرشکایت و گریان شدم ملول
آن های و هوی و نعره مستانم آرزوست
... گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
کو قسم چشم، صورت ایمانم آرزوست


5- وقتی از «شیر خدا» سخن می‌گوییم، از خیال و رویای ذهنی سخن نمی‌گوییم، از انسانی سخن به میان می‌آوریم و با نام و یاد او مست می‌شویم که در این دنیای پرزرق و برق و فریب، زندگی کرد و با عمل خویش، گفتارش را تصدیق کرد. این سبک زندگی، هرچند پررنج، اما شوق‌انگیز است و برای همین، مسلمان و غیرمسلمان، هر کس که خصائل و فضائل او را می‌شنود، زبان به تحسین او می‌گشاید. او قله‌ای است که هر بلندهمتی را به اوج خویش فرا می‌خواند و می‌کشاند. او سرآمد جاذبه‌های والای انسانی است.


6- کم پیش آمده که حضرت ابوتراب(ع) از خود بگوید. اما آن‌جا که والی منصوب او (عثمان‌بن حُنیف) بر سر سفره اشراف نشست و برای ساعاتی از پابرهنگان و مستضعفان غافل شد، در مقام عتاب نوشت «برای هر مامومی امامی است که به او اقتدا می‌کند و از دانش او نور می‌گیرد. بدانید امام شما از دنیا به دو جامه فرسوده و از خوراک آن به دو قرص نان بسنده کرده است». بلافاصله فرمود «بدانید که شما توانایی چنین قناعتی را ندارید» اما تکلیفی را که می‌دانست طاقت آن را داریم، از ما- همه فرزندان و پیروان خویش- مطالبه کرد؛ «ولکن اعینونی بورع ٍ و اجتهادٍ و عفهٍْ  وسداد. اما مرا یاری کنید [و می‌توانید؛ که اگر نمی‌توانستید مطالبه نمی‌کردم] با پارسایی و سخت‌کوشی و پاکدامنی [بلکه پرهیز از همه حرام‌ها در مقام قدرت و امکان[ و درستکاری (محکم و استوار انجام دادن کارها». (نامه 45 نهج‌البلاغه)


7- توده مردم بی‌پشت و پناه؛ یا اشراف و متنفذان و خواص زیاده‌خواه؟ هیچ حاکم و صاحب منصبی نیست که به این دو راهی سخت برسد و بتواند هر دو مسیر را با هم طی کند. توده مردم معمولاً سر و زبان و بسط یدی ندارند تا حق خویش را بخواهند یا زبان به اعتراض بگشایند و حق خود را بستانند؛ برعکس خواص زیاده‌طلب و گردن کلفت و پر هیاهو. پدر ما امیر مؤمنان(ع) هر قدر در مقابل گردن کلفت‌ها، شجاع و نستوه و نفوذناپذیر بود، در قبال مردم بی‌پشت و پناه، تواضع می‌کرد بلکه تمام عمر، خدمتگزاری و پیشمرگی‌شان را کرد. در خلوت  با خواص یا مشاوران- آنجا که مردم نبودند و چشم و گوششان به اتاق‌های مذاکره و تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی قد نمی‌داد- می‌شنید که می‌گویند «دست‌کم اجرای حق را عطف به گذشته‌ها نکن؛ شتر دیدی ندیدی! اغماض کن تا فلان و بهمان نیز به تأیید حکومت نوپای تو برخیزند» اما برمی‌آشفت و می‌فرمود «آیا به من امر می‌کنید پیروزی را با ستم بر رعیتی که بر آنها حکومت دارم، طلب کنم. به خدا سوگند تا دنیا دنیاست چنین نخواهم کرد» (خطبه 126 نهج‌البلاغه). اما این منطق را فقط برای دیگران جاری نکرد، که حتی حرارت آتش را به برادر فقیرش عقیل هم چشاند. مردی چنین رها شده از قید و بندها، می‌توانست بدون لکنت، در مقابل دعوت مفسدان و زراندوزان و رندان سیاست برای ائتلاف بگوید «و ما کنتُ مُتخذ المضلّین عَضُداً. من گمراهان را به یاری نمی‌گیرم».


8- مالک اشتر را که به امارت مصر می‌فرستاد، دو سفارش به او کرد؛ یکی درباره توده مردم و دیگری خواص. فرمود «مهربانی و محبت و نرمی با مردم را در قلبت جاری کن و با آنان مانند درنده خونخواری نباش  که خوردن آنها را غنیمت می‌شمارد؛ چرا که مردم دو گروهند؛ اِمّا اَخٌ لک فی‌الدّین او نظیرْ لک فی‌الخلق. یا برادر دینی تو هستند و یا مانند تو در آفرینش» (نامه 53 نهج‌البلاغه). کدام انسان بی‌خبر از دین است که خطبه 27 نهج‌البلاغه را درباره حمله دشمنان به منطقه‌ای مرزی انبار بشنود و حقیقت آن را در زندگی امیر مؤمنان جویا شود اما شوریده و شیدای مروت آن حضرت نشود؟ «شنیده‌ام یکی از دشمنان بر زنی از اهل ذمه (غیر مسلمان) وارد شده و خلخال و دستبند را ربوده و آن زن جز اینکه انا لله (آیه استرجاع) بگوید و از او ترحم بخواهد، چاره‌ای نداشته است... اگر مرد مسلمانی از این غصه و اندوه بمیرد، نزد من مورد ملامت نیست بلکه سزاوار ستایش است».


9- سفارش دوم در عهدنامه مالک را درباره نگه داشتن جانب عدالت و رضایت عمومی، و واگذاشتن جانب خواص فرمود «و باید دوست‌داشتنی‌ترین امور نزد تو، میانه‌ترین آنها در حق و فراگیرترین‌شان در عدالت و جامع‌ترین در زمینه رضایت توده مردم باشد؛ چرا که نارضایتی و خشم عمومی، رضایت خواص را از بین می‌برد و نارضایتی خواص با وجود رضایت عمومی بخشوده و قابل اغماض است. و در میان مردم برای حاکم، کسی پرخرج‌تر از خواص در هنگام آسایش، و کم یاری‌تر به هنگام بلاد، و ناخوش شمارنده‌تر درباره انصاف، و پر اصرارتر هنگام خواستن، و قدرنشناس‌تر هنگام اعطا، و عذرناپذیرتر هنگام محروم کردن، و بی‌طاقت‌تر در ناگواری‌های روزگار نیست». در ذیل همان نامه به یک شاخصه مهم اشاره کرد و فرمود «برای مراجعه نیازمندان زمانی را اختصاص بده... و برای آنها در مجلس عمومی بنشین تا برای خداوند تواضع کنی. و اطرافیانت را دور ساز، تا آن نیازمندان بدون لکنت زبان سخن‌شان را بگویند؛ زیرا همانا از پیامبر(ص) شنیدم که مکرر می‌فرمود هیچ امتی اگر حق ضعیف آن از قدرتمندش بدون لکنت زبان گرفته نشود، به قداست و پاکی نخواهد رسید». و البته که در مقابل اشرافیت صاحب نفوذ و زیاده‌خواه، جانب مردم را گرفتن، برای امیر مؤمنان‌(ع) هزینه‌های سخت داشت.


10- علی(ع) اگر اصرار نمی‌کرد، که بر قبیل ولید ابن عقبه ابن ابی‌معیط (والی کوفه و برادر رضاعی خلیفه سوم) به خاطر شرابخواری، حد الهی را جاری سازد یا بیت‌المال به غارت رفته را از امثال مروان و ولید بازپس بگیرد یا از ریختن بیت‌المال در آغوش بیعت کنندگانی چون زبیر و طلحه امتناع نمی‌کرد، لابد کار به فتنه و جنگ جمل نمی‌کشید. می‌گفتند دشمن‌تراشی نکن. اما در چنان رویکردی او دیگر امیر مؤمنان و پناه پابرهنگان نبود، که فرمود «آیا به این بسنده کنم که گویندامیر مؤمنان است و در ناگوارهای روزگار، شریک و اسوه‌ای برای مردم ضعیف نباشم و مانند چهارپایان سپری کنم؛ در چنان حالتی چشم علی روشن باد که بخواهد به شیوه چرندگان زندگی کند»! این چنین بود که به اصرار، مجازات الهی را بر ولید جاری کرد حال آن که می‌فرمود «قریش بعد از این من را جلاد خواهد خواند». قاطعیت بر سر احکام الهی و حقوق عمومی، هزینه داشت و ترور شخصیت و متهم شدن به خشونت و جلادی و سخت‌گیری و سیاست‌نشناسی و بی‌ذکاوتی و حتی جنایت و ترور (دروغ کشتن خلیفه!) کمترین آن بود. اما او مصداق اتمّ این آیه الهی بود که «یا ایهاالذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتی‌الله بقوم یحبّهم و یحبّونه، اذلهًْ علی‌المؤمنین اعزهًْ علی‌الکافرین یجاهدون فی‌سبیل و لایخافون لومهًْ لائم... از سرزنش ملامت‌گران نمی‌هراسند» (آیه 54 سوره مائده). بنابراین نه در برابر انقلابی‌های اشرافیت‌زده و امتیازطلبی مانند طلحه و زبیر مجامله کرد، نه با امویان و آل ابوسفیان، و نه با جماعت خوارجی که ادعای انقلابی‌گری داشتند اما با واسطه در خدمت اردوگاه شام درآمده بودند و اصرار بر بغی و محاربه و فساد فی‌الارض داشتند؛ چند هزار نفر از این خروج کنندگان علیه حاکمیت را در نبرد نهروان به هلاکت رساند؛ و فرمود «چشم فتنه را از حدقه درآوردم و جز من کسی نمی‌توانست».


11- فرزندان صالح باید خصائل پدر را در دو موقعیت متضاد رحمت و شدت به ارث برده باشند؛ باید که خط‌شکن و جو شکن و پر از امید و ایمان و انگیزه باشند. بعد از نبرد نهروان بود که فرمود «فقُمتُ بالامرحین فشلوا و تَطلّعتُ و حین تَقَبُّعوا... به اقامه امرالهی برخاستم، زمانی که دیگران فشل شدند. هنگامی که مردم از ترس پنهان می‌شدند، من خود را آشکار کردم. و زمانی که به لکنت افتاده بودند، سخن گفتم. و هنگامی که از حرکت بازمانده بودند، به نور الهی حرکت کردم... مانند کوهی که طوفان‌ها او را به حرکت درنیاورد» (خطبه 37 نهج‌البلاغه). حزب‌الله غالب و مفلح، همان که نسبت به امیر مؤمنان می‌رساند، همین روزها و ماه‌هاست که باید گروه خون جاری در رگ‌های خویش را نمایان کند. به اعتبار تشخیص و به میدان آمدن و ضربت بهنگام علی‌علیه‌السلام در روزسخت احزاب، آیه نازل شد که «خداوند کافران را با تمام خشم‌شان باز گرداند بی‌آنکه خبری عایدشان شود و مؤمنان را از جنگ (حتمی) بی‌نیاز کرد» و همین باید تبدیل به الگوی سبک زندگی حزب‌اللهی و انقلابی در روزگار خطیر امروز شود؛ بصیرت، شجاعت و خط‌شکنی.


... السلام علیک یا ولی‌الاولیاء. السلام علیک یا سید الشهداء. السلام علیک یا آیت‌الله العظمی... السلام علیک یا امیرالمؤمنین... السلام علیک یا من کفی الله المؤمنین القتال به یوم الاحزاب...  پدر مهربان امت: سلام! تولدت و روزت مبارک!
 


... و اما «هنر» برای مردم

سیدصادق غفوریان در خراسان نوشت:

این روزها در کنار هیاهو و فریادهای سیاسی و انتخاباتی و ده ها موضوع و مسئله مهم دیگر، تقویم چنین ایامی را در سالگرد شهادت سیدمرتضی آوینی (20 فروردین) به عنوان «روز هنر انقلاب اسلامی» نامگذاری کرده است.


اگرچه این روزها مردم آنقدر مسائل مهم و دارای اولویت در ذهن و ضمیرشان نهفته است که شاید گفت و گو از موضوع «هنر» چندان به کارشان نیاید، اما به واقع مگر می توان پذیرفت و باور کرد که انسان و اساسا زیست و زندگی بدون بهره گیری از تاثیرات هنر (هنر به مفهوم عام) باشد؟ ما چگونه می توانیم در این شهرهای شلوغ و عبوس که ظاهرا چاره و گریزی از آن نیست، خودمان را نجات دهیم؟ آیا به دستاویزی جز «هنر» می توان تکیه کرد؟


که البته واضح و روشن است مراد و مقصودم از «هنر» صرفا وسیله ای است که مراجعه به آن باعث و عامل ارتقای معنویت روح و روان و خلوت و جلوت انسان می شود، نه آن گونه و جنس هنر که جز سستی بنیان روح و روان، ثمر دیگری ندارد. چنانچه سیدمرتضی آوینی که رهبر انقلاب او را «سیدشهیدان اهل قلم» عنوان نهادند درباره این «هنر» چنین می گوید: «هنر یاد بهشت است و نوحه انسان در فراق. هنر زبان غربت بنی آدم است در فرقت دارالقرار و از همین روی، همه با آن انس دارند چه در کلام جلوه کند، چه در لحن و چه در نقش ... انسی دیرینه به قدمت جهان. هنر، زبان بی زبانی است و زبان هم زبانی...»


با عنایت به این مقدمه چنانچه این ایده را بپذیریم که امروز «مراجعه به هنر» برای کاهش آلام و تبعات جهان مدرن ضرورت یافته است، گریزی نیست جز این که کارکرد «هنر» را در زندگی مردم جاری و ساری نماییم و اجازه بدهیم «هنر» و ابزار آن کمی نیز از دایره نسبتا محدود هنرمندان و اندک حامیانش فراتر رفته و طعم شیرین نصیب همگان شود. در این باره به چند نکته اشاره می کنم:


1 – باور کنیم که هنر برای تمامی جامعه مفید است؛چگونه می توان درباره ساحت هنر واقعی، ضرورت معرفی هر چه بیشتر آن به جامعه، معرفی مصادیق و کارکردهای هنر و اهتمام بر توسعه هنر برای بهره گیری جامعه سخن گفت در حالی که چنین اعتقاد وباوری در میان سیاستگذاران و تصمیم سازان فرهنگی نباشد؟ که البته من نیز هم چون بسیاری دیگر در تردیدم که چنین باوری اساسا وجود خارجی داشته باشد و به تاسف باید نگاشت که هنوز از اندیشه و کلام برخی از صاحبان گفتار نوعی هم پنداری «هنر یعنی فساد» برمی آید. اگرچه رهبر انقلاب برخلاف روش و منش آن عده به دفعات به تمجید و تکریم هنر و هنرمندان اصیل پرداخته اند. البته از این واقعیت نیز نمی توان گذشت که برخی از افراد تنها عنوان «هنرمند» را با خود یدک می کشند.بنابراین در نخستین گام می بایست به این «باور» رسید که «هنر» می تواند در کنار تمامی ضروریات زندگی، به عنوان یکی از آن ها به شمار آید و در دسترس عموم جامعه قرار گیرد.


2 – مصادیق و کارکرد هنر در اختیار مردم قرار گیرد؛مهم ترین آسیبی که در «تعامل هنر با مردم» متوجه جامعه ماست نبود بستر مناسب برای بهره گیری مردم از تولیدات هنری است. هنوز بسیاری از مردم نمی دانند که چگونه می توانند از تولیدات هنری استفاده کنند و چه بسا بخشی از مردم اساسا نسبت به این که در شهرهایشان چه اتفاقات هنری در جریان است، بی اطلاع اند. طبیعی است در چنین شرایطی چگونه می توان انتظار داشت که میان «مردم و هنر» رابطه و تعامل به وجود آید.


اجازه بدهید از این فراتر برویم؛ این که چند درصد مردم ما پاسخ این پرسش را می دانند که اساسا چگونه می توانند از هنر استفاده مفید ببرند؟ آیا تاکنون چنین آموزش هایی را با مردم مان در میان نهاده ایم و آیا به آن ها گوشزد کرده ایم که گاهی هنر هم می تواند از دردهایمان بکاهد و آرام بخش روح و روانمان باشد؟


آن هم در زمانه ای که آسیب های اجتماعی و روانشناختی شاخص چشمگیری را در میان نمودارهای وضعیت جامعه به خود اختصاص داده است. به ویژه در حوزه آسیب های روانشناختی که طبق آمار رسمی حدود 24 درصد مردم کشورمان دچار اختلالات روانی اند که افسردگی با 12 درصد شایع ترین مورد آن است.


3 – هنر هنوز برای عموم مردم کالایی گران و لوکس محسوب می شود؛ به طور قطع از مهم ترین دلایلی که برای نقص و ضعف رابطه و تعامل «مردم با هنر» می توان برشمرد، گرانی و ظاهر لوکس هنر برای مردم است. شاید بسیاری از مردم ندانند که تماشای آثار هنری در نگارخانه های شهرها رایگان است. اما به دلیل عدم آگاهی رسانی به جامعه و وجود این تلقی و باور غلط که مخاطب هنر «افراد خاص» هستند، هنوز نتوانسته ایم میان هنر و جامعه رابطه برقرار کنیم. از سوی دیگر در جوامعی که معیشت و اقتصاد دغدغه اول بیشتر مردم است چندان نمی توان ذائقه آن ها را به سمت و سوی تهیه آثار و تولیدات هنری که شاید «گران» باشد سوق داد.در این میان نباید از کنار این واقعیت نیز بگذریم که بسیاری از هزینه های غیرضروری خانواده ها بیشتر از قیمت و ارزش تولیدات هنری است که فی نفسه می تواند در سبد مفید یک خانواده باشد اما به دلیل کم آگاهی، این هزینه ها هیچ گاه صرف «هنر» نمی شود.


4– از میان بردن دو قطبی هنر و هنرمندان؛گاهی دو سویه شدن ها در موضوعات اجتماعی و گاه در مسائل سیاسی به دلیل تنوع سلایق نه تنها مخرب نیست که سازنده نیز هست. اساسا حضرت پروردگار انسان ها را به نعمت والای تفکر و تعقل آفریده است که هر فرد به روش خود بیندیشد و انتخاب کند. اما در این میان گاهی تلقی ها، عملکردها و رفتارهای اجتماعی نادرست افراد در جامعه نوعی دوگانگی همراه با ستیز را به وجود می آورد که امروز این موضوع را «دوقطبی» یاد می کنند. در واقع در پدید آمدن دو قطبی ها نه تنها جامعه ذی نفع نمی شود بلکه ستیز و نوعی نزاع اجتماعی میان افراد پدیدار می شود.


آن چه امروز گاهی در حوزه کلان هنر و هنرمندان احساس می شود، نوعی دو قطبی میان دو طیف عملکردی، اندیشه ای و ارزشی است که نوع مواجهه 2 طیف در عمل هیچ نفعی به مخاطبان هنر نمی رساند و چنانچه می بینیم این دو طیف غالبا در ستیز با یکدیگرند که مظاهر و مصادیقش را در برخی جشنواره ها، تولیدات، نقدها و اظهارنظرها می شنویم و می خوانیم.


آیا می توان روزی را تصور کرد که هنرمندان با وجود تنوع اندیشه و سلیقه به ارتقا ی هنر و تعامل و ارتباط بیشتر عموم مردم با تولیدات هنری بیندیشند؟


5 -  هنرمندان «هنر» را برای «مردم» بخواهند؛ از آن جا که «هنر» آن زمان هنر است که در تعامل با مخاطب ارزش می یابد، معتقدم امروز بخش قابل توجهی از آثار و تولیدات هنرمندان به ویژه در هنرهای تجسمی، در حوزه فرم و محتوا آن طور که باید نمی تواند با عموم جامعه ارتباط برقرار کند. نمی توان اثر هنری را فقط و فقط برای گالری ها، تعداد اندک دوستان و بایگانی های شخصی تولید کرد، چرا باید تولید هنری را به جای قرار دادن در دایره وسیع مخاطبان به «آدم های خاص» محدود کنیم و غصه مند شویم که آیا این آدم های خاص خوششان آمد یا نه؟!


دولت روحانی چه صداوسیمایی را می‌پسندد؟

محمد زعیم‌زاده در وطن‌امروز نوشت:

اوضاع نابسامان دولت در فضای افکار عمومی جامعه و مردود بودن بخش‌های زیادی از کارنامه دولت در حوزه اقتصاد و... کار را به نقطه‌ای رسانده است که نزدیکان دولت از هیچ فرصتی برای ساختن فضای دلخواه خود یعنی فضای پاسخگو نبودن غفلت نمی‌کنند و به نظر می‌رسد حملات اخیر دولت به صداوسیما را نیز باید در همین راستا تحلیل کرد.


حال البته این فرار از پاسخگویی شیوه‌های مختلفی دارد. گاهی به سبک عباس آخوندی و با توجه به چارچوب‌های شخصیتی او برخوردی از جنس آنچه با خبرنگار زن صداوسیما صورت گرفت و گاهی مانند محمود واعظی با برچسب‌زنی به برنامه‌های تلویزیونی که آنها را «ساختگی» می‌داند!


محمود واعظی، وزیر ارتباطات دولت یازدهم که همزمان کار حزبی و انتخاباتی هم می‌کند و برخی گمانه‌زنی‌ها از کاندیداتوری‌اش به عنوان «کاندیدای ضربه‌گیر» در کنار حسن روحانی در اردیبهشت 96 حکایت می‌کند، اینگونه به مناظرات نیم‌بند تلویزیون حمله می‌کند که می‌تواند موید مطلب بالا باشد.


جالب اینجاست که جناب محمود واعظی، عضو حزب اعتدال و توسعه که سکاندار وزارتخانه‌ای با امکانات عجیب و غریب در حوزه زیرساخت‌ها در فضای مجازی و ساماندهی افکار عمومی هم هست و پیش‌تر هم در اظهاراتی بشدت استالین‌وار  اعلام کرده بود هر کس با هر انگیزه‌ای در انتخابات ریاست‌جمهوری کاندیدا شود هدفش تخریب دولت روحانی است، این بار حتی مناظره‌هایی را که حامیانی از دولت حضور دارند که در آن براحتی می‌توانند به آیت‌الله العظمی جوادی‌آملی  هم حمله کنند نیز تاب نمی‌آورد.


شاید سوال از اینجا به بعد این باشد: دولت جناب روحانی چه مدلی از تعامل رسانه‌ها با خود را می‌پسندد؟ آیا تجربه تاریخی خاصی را در ذهن دارد و باب طبعش است که هر چقدر هم رسانه ملی تریبون‌های یک‌طرفه در اختیار آنها می‌گذارد راضی‌شان نمی‌کند؟


به نظر می‌رسد مدل مطلوب دولت برای تعامل با صداوسیما در بحث انتخابات مدل سال 72 و سال‌های ریاست محمد هاشمی است. احمد توکلی، رقیب انتخاباتی مرحوم هاشمی‌رفسنجانی درباره انتخابات آن سال می‌گوید: «وقتی نخستین نطق تبلیغاتی تلویزیونی من پخش شد، انتقادات من به عملکرد دولت، کارگزاران دولتی را عصبانی کرد. آقای کرباسچی علیه نطق تلویزیونی من بیانیه داد و آقای محمد هاشمی، رئیس وقت صداوسیما این بیانیه را از تلویزیون پخش کرد. این کار او غیرقانونی بود. با این رفتار حدس می‌زدم نطق دوم تبلیغاتی من به مشکل بخورد، زیرا در نطق دوم انتقادات من به دولت آقای هاشمی و شخص ایشان صریح و بی‌پروا شده بود. ساعت دو بعدازظهر روزی که قرار بود شبش نطق دوم من از تلویزیون پخش شود، آقای محمد هاشمی فاکسی به ستاد من فرستاد که در آن نوشته شده بود نطق انتخاباتی شما خلاف مصالح ملی است! و صداوسیما از پخش این نطق معذور است لذا باید تغییراتی در این نطق ایجاد شود. من در پاسخ، فاکسی برای رئیس صداوسیما فرستادم و نوشتم تشخیص محتوای برنامه تبلیغاتی تلویزیونی نامزدها برعهده شما نیست و شما یک عضو از کمیسیون تبلیغات هستید که تنها وظیفه‌تان تنظیم برنامه و توزیع وقت برابر میان نامزدهاست، نه نظارت بر محتوای نطق انتخاباتی آنها. اما محمد هاشمی زیر بار نرفت و تاکید داشت این نطق را به دلیل غیرقانونی بودن پخش نخواهد کرد. به آقای ابوالفضل موسوی‌تبریزی، دادستان کل کشور و عضو کمیسیون تبلیغات انتخابات تلفن کردم و موضوع را گفتم. ایشان هم حق را به من می‌داد اما عذر می‌آورد و می‌گفت آقای محمد هاشمی سرخود چنین تصمیمی گرفته است».


خود مرحوم هاشمی‌رفسنجانی هم در خاطرات خود در خرداد 92 می‌گوید: «وزیر کشور اطلاع داد نطق آقای توکلی برای تلویزیون اشکال مقرراتی دارد و کسب تکلیف کرد! گفتم سعی کنند حل و پخش شود. در راه خانه از تلویزیون ماشین دیدم که وزارت کشور اعلان کرده نطق با قانون منطبق نیست و برای اصلاح پخش نمی‌شود».


احتمالا نزدیکان جناب روحانی در دولت یازدهم هم چنین صداوسیمایی را می‌پسندند؛ رسانه‌ای که در انتخابات دربست در اختیار دولت باشد و حتی برای پخش نطق انتخاباتی رقبا هم از رئیس دولت کسب تکلیف کند و اگر دید اوضاع انتخاباتی خراب است حتی نطق کاندیداهای رقیب را پخش هم نکند. خب! با داشتن چنین چارچوب ذهنی و با این سطح از توقعات حتما دولت از عملکرد رسانه ملی راضی نیست و تلاش می‌کند به عنوان یک راهبرد انتخاباتی مهم ضمن بهره‌گیری حداکثری از منافع رسانه ملی، ژست منتقد و خارج سیستم بودن هم بگیرد، حتی اگر رسانه ملی میانگین روزی 6 ساعت از آنتن خود را در اختیار وزرای دولت داده باشد تا دستاوردهای‌شان را بیان و عملکرد دولت را تشریح کنند!


البته دولت و تیم عملیات روانی آن برای جا انداختن چنین حسی در جامعه کار ساده‌ای پیش رو ندارد؛ دولت قبل از  ورود به این مسائل و تلاش برای اپوزیسیون‌نمایی باید به این سوال پاسخ دهد که چگونه با وجود بهره بردن از رانت حاکمیتی بزرگ در سیاست خارجی و اجازه مذاکره با آمریکا دستاوردی تقریبا هیچ در حوزه معیشتی داشته است؟


اخلاق زیر چکمه‌های دموکراسی

دکتر عبدالله گنجی در روزنامه جوان نوشت:


دموکراسی به عنوان آخرین روش عقلانی بشر برای جابه‌جایی مسالمت‌آمیز قدرت و اخلاق به عنوان مهم‌ترین شاخص تمایز نوع بشر از موجودات در منازعه جدی قرار دارند. بدون تردید دموکراسی نه تنها به اخلاق کمک نکرده است که آن را سرکوب کرده است. طولانی شدن تجربه دموکراسی نیز نتوانسته نسبت آن با اخلاق را ترمیم کند. انتخابات اخیر امریکا که بعد از 200 سال تجربه دموکراسی انجام شد، نشان داد که برای وصول قدرت می‌توان به هر ریسمانی چنگ زد و حتی محور مناظرات را در فراسوی اخلاق یا اصطلاحاً در ذیل انحراف جنسی متمرکز کرد. در امریکا به جای حاکمیت اخلاق بر دموکراسی، این دموکراسی بود که به ظاهر بر اخلاق  نورتابانی و حیثیت فردی و خانوادگی را در مسلخ قدرت قربانی کرد.


در ایران اوضاع چگونه است؟ اگر رقابت و محتوای آن و مچ‌گیری از رقیب، منهای اخلاق است می‌توانیم بگوییم که ما به جای «مردم‌سالاری دینی» به «دموکراسی» روی آورده‌ایم. حاکمیت اخلاق در صحنه انتخابات مهم‌ترین شاخص تمایز مردم‌سالاری دینی با دموکراسی است. حال باید دید کدام بر ما حاکم است؟ در دموکراسی اصالت از آن «قدرت» است که البته از طریق اکثریت منتقل می‌شود، اما در مردم‌سالاری دینی اصالت از آن «خدمت» است که آن هم از طریق اکثریت منتقل می‌شود. به همین دلیل مهم‌ترین آورده عملی سیاست توسط حضرت امام «تحول در مفهوم قدرت» بود. امام ثابت کرد که می‌شود در رأس قدرت بود، اما از مواهب دنیایی آن محروم ماند تا جوهره خدمت جایگزین اصالت قدرت شود و اخلاق مستدام بماند.

حال به صحنه سیاسی کشور نگاه کنیم. آیا ما در پروسه دموکراسی زندگی می‌کنیم یا مردم‌سالاری دینی و مکارم اخلاق را پاس می‌داریم؟ از مهم‌ترین آسیب‌های فعلی انتخابات در کشور ما این است که از افراد در معرض انتخاب هیچ عملی، صالح شمرده نمی‌شود. هر اقدامی انتخاباتی معرفی و زحمات در این راستا هجو می‌شود. اگر فرد در معرض انتخابات بهترین اقدامات و زحمات را می‌کشد چه اشکالی دارد که از این مسیر به رأی مردم هم فکر کند؟ مگر نه این است که مردم به کارنامه و خدمت رأی می‌دهند؟ در این صورت چه فرد با نیت انتخاباتی فعالیت کند و چه نیت خدمت خروجی آن یکی است. اصولاً راه جلب نظر مردم خدمت است، اما چه خدمت‌های بزرگی که آلوده نشان داده می‌شود و چه خدمات ارزنده‌ای که در کلیت نظام جای دارد، ‌اما در تیغ دموکراسی له می‌شود. وقتی اخلاق نباشد اتاق فکر تشکیل می‌شود تا نقاط قوت یک فرد یا یک مجموعه وارونه جلوه داده شود و وقتی اخلاق حاکم نباشد، اقدامات نمایشی جای کار را می‌گیرد. وقتی اخلاق از مردم‌سالاری جدا شد، این اندیشه و عملکرد فرد نیست که مورد نقد قرار می‌گیرد که حوزه خصوصی، زن و فرزند نیز از تیغ این حملات در امان نخواهند بود.

اخلاق در پروسه دموکراسی توسط «تنفر» سوخته می‌شود و تولیدکنندگان تنفر قطعاً اخلاق، دین و سیاست را ممزوج نکرده‌اند. اصالت قدرت در دموکراسی باعث می‌شود که همه تدابیر و جهت‌گیری‌ها برای نحوه آوردن رأی سامان یابند نه اینکه در خدمت واقعیت‌ها و مشکلات اصلی کشور قرار گیرند.


به طور مثال یارانه ثروتمندان بد است، اما دولتی که شب واریز یارانه عزا می‌گیرد حاضر به قطع آن نیست و پس از مصوبه مجلس نیز نظر مخالفت خود را اعلام می‌کند و هزینه را گردن مجلس می‌اندازد. چرا؟ چون  نگران آسیب به رأی است. در مردم‌سالاری دینی مصلحت مردم و کشور الزاماً با نتایج دوره بعد سنجیده نمی‌شود. ممکن است اقدامی بسیار ضروری باشد، اما رأی‌ساز نباشد.


ممکن است یک کاندیدا افزودن 500 هزار تومان به یارانه عمومی را به ساختن 100 بیمارستان ترجیح دهد. چرا؟ چون آن 500 تومان بیشتر از 100 بیمارستان رأی‌ساز است. بنابراین اصالت ماندن در قدرت و احساس بی‌آبرویی در صورت شکست از شاخصه‌های مردم‌سالاری دینی نیستند. در نظام دینی مسئولیت موهبت الهی جهت اختیارات بیشتر و خدمت بیشتر است، اما اگر سامان اداره کشور صرفاً بر این روال چیده شد که نقشه راه ماندن در قدرت محقق شود ما به دموکراسی غربی تن داده‌ایم و اینجاست که ممکن است مخالفت با سیاست‌های کلی نظام و عبور از خطوط قرمز را نوعی شجاعت و واجد اسطوره شدن بدانیم و این تجربه در سالیان اخیر در تابلوی انتخاباتی ایران نقش بسته است.


در مردم‌سالاری دینی قدرت به مثابه طعمه نیست که چند صباحی به ما رسیده است و باید حداکثر شیر را از آن دوشید، اما در غرب حضور چند صباح در قدرت تضمین‌کننده حیات اقتصادی تا آخر عمر است و اگر ما  چنین بودیم و مدت حضور در قدرت را موعد رله کردن امکانات به حوزه خصوصی دانستیم از مردم‌سالاری دینی گذر کرده‌ایم.
 

بنای رفیع نظام جمهوری اسلامی اگر بر اخلاق استوار نباشد نه تنها به تمدن نوین اسلامی رهنمون نمی‌شویم که در هویت غربی گرفتار خواهیم شد. مقام معظم رهبری در خرداد 1393 و در حرم امام فرمودند: «کسی گمان نکند امام مردم‌سالاری را از جایی به عاریت گرفت. امام مردم‌سالاری را از درون دین آورد.» اگر مردم‌سالاری ما از درون دین است پس روح حاکم بر آن اخلاق است و البته بسیاری از سیاسیون وقتی در معرض تهمت و تخریب قرار می‌گیرند به اخلاق توصیه می‌کنند، اما خود آنان نیز «چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند». بدون تردید وجه پیونددهنده مردم و حاکمان در نظام دینی اخلاق است و هیچ چیز به اندازه دموکراسی به آن آسیب نمی‌رساند، مگر اینکه مردم‌سالاری دینی را با ترازی که امام می‌خواست، بپذیریم. «همه چیز برای خدا» میعادگاه عقد وصال اخلاق و سیاست در مردم‌سالاری دینی است.بپذیریم. «همه چیز برای خدا» میعادگاه عقد وصال اخلاق و سیاست در مردم‌سالاری دینی است.

معلمان از رئیس جمهور آینده چه انتظاری دارند؟

محمود فرشیدی در رسالت نوشت:

معلمان از رئیس جمهور آینده چه انتظاری دارند؟ معلمان به کدام رئیس جمهوری دل خواهند بست: رئیس جمهور آینده در قبال چپاول دسترنج آنان در صندوق ذخیره فرهنگیان بی تفاوت نباشد و از این سوء استفاده کنندگان با تعبیر بدهکارانی که مطالبات معوقه دارند، دفاع ننمایند. رئیس جمهوری که درد معلم روستایی را احساس کند و خود را در برابر مجاهدت معلم مسئول بداند و برای جبران این مجاهدت تلاش کند.

رئیس جمهوری که برای آرامش خاطر معلمان هم که شده، با دریافت کنندگان حقوق های نجومی برخورد کند و جرأت داشته باشد آنان را از عرصه های مدیریت کشور کنار بگذارد.

رئیس جمهوری که اشرافی و تجمل گرا نباشد تا بتوان واژه هایی نظیر "طعم تلخ فقر" و "شرمندگی معلم" در برابر همسر و فرزندان را با تمسک به سیره او التیام بخشید.

رئیس جمهوری که از عزت ایرانی در برابر بیگانه سرافرازانه دفاع کند تا معلم بتواند با اشاره به رفتار وی، دانش آموزان ایرانی را مفتخر به ایرانی بودن تربیت کند.

رئیس جمهوری که بودجه دستگاه ها را بر اساس عدالت توزیع کند و نه بر اساس قلدری و نفوذ و پارتی وزرا و بدین وسیله گامی در راه رفع مظلومیت از معلم بردارد.

رئیس جمهوری که درک کند آموزش و پرورش مسئله اساسی نظام و کشور است و بزرگترین سرمایه های مملکت، نسل آینده هستند نه گاز و نفت و پتروشیمی.

رئیس جمهوری که باور داشته باشد که آموزش و پرورش دستگاهی تولیدی و مولد سرمایه اجتماعی است و نه دستگاهی مصرفی.

رئیس جمهوری که با لطایف الحیل نخواهد چوب حراج به مدارس دولتی بزند و آنها را به بخش خصوصی واگذار نماید.

رئیس جمهوری که لااقل برای نمایش هم که شده هر از گاهی سری به مدرسه ها بزند و لااقل از مدرسه ای که خود در آن درس خوانده و معلمی که به او سواد آموخته است تجلیل به عمل آورد.

رئیس جمهوری که رفتار صبورانه اش در برابر منتقدان موجب شود که انگیزه معلمان در رفتار صبورانه برای تربیت نسل آینده تقویت گردد.

رئیس جمهوری که به آمار نمایشی اقتصادی اکتفا نکند و از واقعیات زندگی مردم و سفره ساده معلم با خبر باشد، برای رونق آن غیر از سخنرانی، اقدامی هم به عمل آورد.

رئیس جمهوری که مشکل بیکاری جوانان و از جمله شرمندگی و استیصال معلم در برابر خانه نشینی جوان تحصیلکرده اش، خواب شب را بر او حرام نماید.

رئیس جمهوری که به آموزش و پرورش طمع سیاسی نداشته باشد و نخواهد از معلم به عنوان ابزار سیاسی برای تحکیم موقعیت خویش بهره برداری نماید.

رئیس جمهوری که در بین یک میلیون معلم، لااقل یک نفر را واجد شرایط وزارت آموزش و پرورش بداند و با سپردن زمام این وزارتخانه به مدیر مهمان، جامعه معلمان را تحقیر ننمایند.

رئیس جمهوری که باور داشته باشد حل مشکل معیشت معلم از فناوری هسته ای دشوارتر نیست نه آنکه صورت هر دو مسئله را پاک نماید.


برجام، کلید توسعه صنعت هسته‌ای


حسن بهشتی‌پور در ایران نوشت:


رونمایی از دستاوردهای جدید صنعت هسته‌ای کشور با گذر بیش از یک سال از روند اجرای برجام، عملیاتی کردن شعار «انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست» بود. حقی که 6 قدرت دنیا بر آن صحه گذاشتند آن هم در حالی که پیش از آن نه تنها این حق را برای ایران به رسمیت نمی‌شناختند بلکه موانع جدی هم بر سر راه استفاده از آن به وجود آورده بودند. اما برجام شرایط را برای بهره‌مندی از این حق مسالمت‌آمیز بدون هیچ گونه تحریمی مهیا ساخت. نکته دوم این است که توافق هسته‌ای در حالی فضای جدیدی را برای کشور به وجود آورد که روند تحقیق و توسعه صنعت هسته‌ای با موفقیت ادامه یافت؛ تولید محصولات استراتژیک از جمله تأمین مواد اولیه صنعت هسته‌ای- پیشرفت عملیات طراحی سوخت رآکتور جدید و پیشرفته اراک و بهینه‌سازی سوخت‌های صفحه‌ای- تولید ماشین‌های پیشرفته سانتریفیوژ IR8 و عضویت ایـران در پروژه «ایتـر» از مهم‌ترین این دستاوردها بود. در این راستا راه‌اندازی ماشین‌های IR8 و تزریق گاز هگزو فلوراید به آن اتفاق مهمی بود که در آخرین گزارش مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی هم مورد تأیید قرار گرفت یعنی این طور نیست که فقط دولت یازدهم آن را تأیید کرده باشد. اهمیت راه‌اندازی این ماشین‌ها در آن است که 20 برابر ماشین‌های IR1 قدرت غنی‌سازی دارد و به دلیل آلیاژ استفاده شده در بدنه‌اش، هم سوخت کمتری استفاده می‌کند و هم طول عمر بیشتری دارد. این درحالی است که روند بازطراحی رآکتور اراک و رایزنی با طرف چینی و روسی بسرعت پیش می‌رود که باعث می‌شود جمهوری اسلامی ایران بدون تحریم، رآکتور آب سنگین داشته باشد و داروهای مورد نیاز کشور را تأمین کند.


وجه دیگر موفقیت‌های فنی هسته‌ای به ساخت سوخت استاندارد شده بازمی‌گردد زیرا ایران قبلاً هم سوخت هسته‌ای تولید می‌کرد اما در مدت بعد از اجرای برجام عملاً توانست استاندارد تولید سوخت خود را به استاندارد بین‌المللی نزدیک نماید و این امر از تلاش مستمر دانشمندان ایرانی در زمینه برنامه تحقیقات و توسعه حکایت می‌کند. تلاشی که به تولید سوخت و قرص هسته‌ای مطابق با استانداردهای جهانی انجامیده است.


حال آنکه پروژه‌های دیگری هم در دستور کار است که زمینه‌های دستیابی به آن فراهم شده است. ارتباط و مذاکرات اخیر با مراکز تحقیقاتی کشورهایی چون فرانسه و مجارستان علاوه بر روسیه تسهیل کننده زمینه‌های اجرای پروژه‌های جدید است که همه اینها از رهاورد دستیابی به برجام امکانپذیر شده است.


با وجود اینها، دستاوردهای چشمگیر برجام همچنان به دلیل اهداف سیاسی و جناحی برخی گروه‌ها و مخالفان دولت نادیده گرفته می‌شود. حال آنکه برجام یک سند ملی و مربوط به کل ایران است و هر چقدر که زمان می‌گذرد، شانس موفقیت آن هم بیشتر می‌شود. یعنی ویژگی برجام و ابعاد پیچیده و چند وجهی آن باعث شده تا شانس موفقیت و اجرایی شدن آن بیشتر شود چنان‌که در یک سال گذشته بسیاری از موانع را برطرف کرده است اما همچنان با دشواری‌هایی چون جهت‌گیری‌های دونالد ترامپ روبه‌رو است. البته رئیس جمهوری جدید امریکا هم به دلیل استحکام برجام به این نتیجه رسیده که نمی‌تواند آن را پاره کند چرا که با دستیابی به برجام، پرونده سازی هسته‌ای 12 ساله پایان یافت و از طرف دیگر اجماع جهانی علیه ایران شکست. بنابراین حل موضوع هسته‌ای، افزون بر اینکه روند برنامه‌های مسالمت‌آمیز هسته‌ای را متوقف نکرد، فضای بین‌المللی را به نفع ایران متحول کرد.

چه کسی نماد تغییر خواهد شد؟

روزبه کردونی در شرق نوشت:

با انتشار بیانیه انتخاباتی حجت‌الاسلام رئیسی، دوازدهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری وارد مرحله تازه‌ای شد. می‌توان پیش‌بینی کرد رقابت اصلی در این انتخابات بین حسن روحانی، رئیس‌جمهور فعلی و سید ابراهیم رئیسی باشد؛ اما شانس کدام‌یک برای پیروزی در این انتخابات بیشتر است؟ بررسی گذرای انتخابات ریاست‌جمهوری از سال ٧٦ به این‌سو نشان می‌دهد معمولا نامزدی که امید بهبود وضع موجود را داده و مردم نیز «نماد تغییر» بودن او را باور کرده‌اند، پیروز انتخابات است. این الگو برای رؤسای جمهوری که برای بار دوم انتخاب شده‌اند نیز صادق بوده، هم مرحوم آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی، هم رئیس دولت اصلاحات و هم رئیس دولت‌های نهم و دهم در مبارزات انتخاباتی دور دوم ریاست‌جمهوری خود تغییر گفتمان داشته‌اند و تلاش کرده‌اند با پیام و رویکردی نو وارد عرصه انتخابات شوند. واکاوی بیانیه آقای رئیسی هم نشان می‌دهد این نامزد انتخاباتی نیز دقیقا در این راستا حرکت کرده و با شعار تغییر به میدان انتخابات پا نهاده است. معاون سابق قوه قضائیه در بیانیه خود صراحتا بیان کرده «دردهای مزمن ساختاری و سنت‌های نادرست مدیریتی، مردم را رنج می‌دهد و دولت را از پاسخ‌گویی به انتظارات مردم و تحقق اهداف قانون اساسی ناتوان ساخته است»؛ او با این پیش‌فرض صراحتا می‌گوید: «عمیقا معتقدم این وضعیت قابل تغییر است» و سپس نتیجه‌گیری می‌کند: «گام اول در ایجاد این تغییر، تشکیل دولتی توانمند و آگاه است». .

واضح است که آقای رئیسی نیز به‌درستی تشخیص داده، با اینکه به تعبیر خود «بیش از دو دهه تجربه مدیریتی در سطح کلان» کشور داشته؛ اما شانس پیروزی در انتخابات منوط به این است که بتواند خود را به‌عنوان نماد تغییر وضع موجود معرفی کند. همین‌جا باید اشاره شود که آقای رئیسی احتمالا آگاهانه در بیانیه خود به مسائل مرتبط با دیپلماسی و سیاست خارجی و همچنین سیاست داخلی نپرداخته و بیشتر بر مسائل اقتصادی، رکود و بی‌کاری تمرکز کرده است. در آن‌سوی میدان دکتر حسن روحانی که به‌عنوان رئیس‌جمهور مستقر به عرصه رقابت‌های انتخاباتی وارد خواهد شد، هنوز از گفتمان، سیاست‌ها و برنامه‌های خود رونمایی نکرده است؛ اما می‌توان پیش‌بینی کرد رئیس‌جمهور نیز در گفتمان انتخاباتی خود به این مسئله وقوف خواهد داشت که در پیام به مردم، بهترین نماد تغییر و بهبود وضع موجود خواهد بود. همین‌جا باید به الگوهای رفتار انتخاباتی بین رأی‌دهنگان نیز نگاهی انداخت. در تحلیل رفتارهای انتخاباتی معمولا به سه مدل محیطی که مبتنی بر همبستگی محلی، سیاسی و حزبی است، مدل روان‌شناسی اجتماعی که مبتنی بر ورود کاریزماها و شخصیت‌های مطرح و تأثیرگذار است و همچنین مدل اقتصادی یا همان انتخاب عقلانی اشاره می‌شود. در الگوی سوم، رأی‌دهندگان در یک زمان و مکان مشخص ترجیحات خاص خود در آن مقطع را اعمال می‌کنند؛ برای مثال لزوم پشتیبانی از دولتی که موفق به بازگرداندن کشور به صحنه بین‌المللی می‌شود. درصد افرادی که مطابق الگوی اقتصادی یا عقلانی مصرفی عمل می‌کنند معمولا در کشورهایی که نظام حزبی قوی ندارند، بالاتر است. در این میان در تحلیل رفتارهای انتخاباتی رأی‌دهندگان در ایران برخی کارشناسان و پژوهشگران بر این باورند که با توجه به ضعف قدرت احزاب، بخش عمده‌ای از مردم مطابق الگوی اقتصادی- انتخاب عقلانی- رأی می‌دهند. اکثریتی از رأی‌دهندگان دقیقه نودی یا افرادی که به آرای خاموش یا خاکستری تعبیر می‌شوند، در این دسته طبقه‌بندی می‌شوند. با این وصف و با پذیرش این پیش‌فرض که رأی‌دهندگانی که طبق مدل انتخاب عقلانی رأی می‌دهند نقش مهمی در تعیین نتیجه انتخابات دارند، باید تأکید کرد شعارها و برنامه‌های انتخاباتی رقبای انتخاباتی به‌ویژه آنجا که باید به شکل‌دهی فضای عمومی برای انتخاب نماد تغییر کمک کند، نقش کلیدی و سرنوشت‌ساز در تعیین نتیجه انتخابات ریاست‌جمهوری آتی دارد. توجه به این نکته هم ضروری است که تحلیل‌هایی نظیر اینکه «دولت مستقر بی‌رقیب است»، می‌تواند بزرگ‌ترین رقیب برای دولت مستقر به شمار آید. دولت مستقر درصورتی‌که بتواند در مردم این باور را ایجاد کند که نماد تغییر در عرصه‌های مختلف و ضامن بهبود وضعیت آنان است، پیروز عرصه انتخابات خواهد بود. به‌ویژه ازآن‌رو که مردم قضاوت می‌کنند دولت یازدهم در چه شرایطی کشور را تحویل گرفت و چه اقداماتی در این چهار سال انجام داده است؛ اقداماتی که اگر درست، بهنگام و دقیق بیان شود و با اتخاذ تدابیر مناسب به گوش همه مردم ایران و نه‌فقط یک طبقه و قشر خاص رسانده شود، قطعا در قضاوت آنان تأثیر بسزایی خواهد داشت.

نام:
ایمیل:
نظر: