صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱۴۰۲ - ۰۸:۰۳  ، 
شناسه خبر : ۳۵۴۱۷۴

تفاوت آنها با انسان

محمدهادی صحرایی

در سال‌های اول انقلاب اسلامی و در بحبوحه جنگ تحمیلی‌، غیر از اخبار بدی که از وحشی‌گری صدامیان علیه مردممان دیده و شنیده می‌شد‌، حکایت از آتش افروزی سازمان مجاهدین خلق نیز بود. گرچه جانیان دیگری نیز همپای صدام و رجوی و به نام کومله و دموکرات و جدایی‌طلب و فرقان و... به جان ایران افتاده و جنایت می‌کردند‌، ولی با این وجود، تنها امید و یاور مردم ایران در آن زمان‌، خدای بزرگ و مهربان بود. مردمی که تنها خدا را می‌خواندند و می‌خواستند ولی جهان سلطه و استکبار، این را نمی‌خواست. مردم ایران‌، هم وارث ویرانی پهلوی و شاهان ملعون بودند و هم گرفتار صدام و حامیانش؛ از آمریکا و شوروی و اسرائیل و انگلیس و فرانسه و... گرفته تا مجاهدین خلق و کومله و دموکرات و فرقان و... که با ترورهای کور و شکنجه‌های منحصر به فرد و خشونت‌های افراطی، هفده هزار بی‌گناه را کشتند و جوی خون به راه انداخته بودند.
با این وجود وقتی در یکی از عملیات‌ها علیه منافقین‌، خانه تیمی آنها خنثی و پاکسازی شد و برخی سرانشان به جهنم فرستاده شدند‌، در کنار معدومین و زخمی‌ها و اسراء‌، با شجاعتِ یکی از مأمورانی که به شهادت رسید، نوزاد شیرخواره‌ای به دست رزمندگان امنیت افتاد که گفته شد فرزند مسعود رجوی سرکرده منافقین است. در فیلمی که هنوز در فضای اینترنت موجود و دیدنی و شنیدنی و هم افتخارآفرین است‌، شهید لاجوردی هنگام مصاحبه و شرح عملیات‌، این کودک را در آغوش گرفته و با او به ملاطفت برخورد می‌کند و در نهایت او را به پدربزرگش می‌سپارد‌، شاید در محیط انسانی پرورش یابد و عاقبتی غیر از عاقبت سیاه و عفن رجوی بیابد.
یک؛ در زمان جنگ تحمیلی حزب بعث عراق علیه ایران و زمانی که مثل امروزِ غزه‌، همه جهان استکبار و جانیان و اراذل و اوباش جهان همدست آن عفلقی شده و مجامع حقوق بشری جهان و به ویژه سازمان ملل که همیشه با سکوت یا تسلیم‌، شریک دزد و رفیق قافله بوده‌اند‌، وقتی لشکر بعثی یکی از شهرهای کشورمان را اشغال کرد‌، در یکی از خانه‌ها نوزادی به دستشان افتاد که گویا مادر و خانواده‌اش به شهادت رسیده بودند. وقتی سرباز بعثی نوزاد را به فرمانده‌اش نشان داد تا از او کسب تکلیف کند او نوزاد را گرفته و به دیوار کوبید و به شهادتش رساند و گفت: اگر او زنده می‌ماند یک خمینی می‌شد.
دو؛ در ابتدای انقلاب اسلامی و زمانی که کشورِ پس گرفته از پهلوی‌، غرق در فقر و مشکلات بود‌، جهادگرانی بودند که مجاهدت‌های خاموشی در گمنامی کردند که فقط خدا قدر آنها را می‌داند. یکی از آنها روحانی سیدی است که خودش جهادگر و همسرش معلم نهضت بود. می‌گفت صبح یک روز‌، دخترم رقیه سادات را در کانکسی که به ما داده بودند خوابانده بودیم و خودمان به محل کارمان رفتیم. می‌شد هر از گاهی به آنجا سرکشی کرد. سرکلاس درس بودم و از پنجره دیدم آتشی از سمت خانه کانکسی ما شعله می‌کشد. با عجله رفتم و با آتش نشانانی که زودتر از ما آنجا بودند هر تلاشی که برای باز کردن در کردیم بی‌ثمر بود و... مادرش می‌گفت وقتی آتش خاموش و در باز شد و جزغاله رقیه ساداتم را بیرون آوردند‌، به خدا گفتم نگاهش نمی‌کنم تا در قیامت و در حضور تو چهره‌اش را ببینم. بعداً دانستم منافقین آن را به آتش کشیده‌اند.
سه؛ در نسل‌کشی مسلمانان بوسنیایی توسط صرب‌ها و باز هم شراکت سازمان‌های حقوق بشری در این جنایت نیز‌، و زمانی که کشورهای اروپایی به دروغ‌، هیتلر را به افسانه هولوکاست و «همه سوزی» یهودیان مؤاخذه می‌کنند‌، دست صرب‌ها را برای هر جنایتی باز گذاشته بودند و از دیدن جنایات‌، کور و از شنیدن فریاد مظلومان کر شده و انسانیت خود را به شیطان فروخته بودند‌، یکی از سرگرمی‌های سربازان صرب‌، مثل منافقین و بعثی‌ها و کومله و دموکرات و داعش، شرط‌بندی بر سر جنسیت جنین زنان باردار و شکنجه آنان با پاره کردن شکمشان و کشتن مادر و جنین‌ها و تجاوز و قتل بود.
چهار؛ در زمانی که داعش و النصره ی قلاده دریده که به اعتراف مقامات ارشد آمریکا‌، ساخته دولتمردان آنها بودند و عراق و شام را به قصد تأسیس خلافتشان شخم می‌زدند‌، کشتن مظلومان و مسلمانان‌، توسط آن نامسلمانان وهابی و تکفیری‌، راحت‌ترین کار دنیا بود و باز هم مثل تمام دوران سیاهی که تمدنِ خیرندیده لیبرال دموکراسی برای جهان به ارمغان آورده است‌، صدای مظلومان شنیده نشد و در مقابل فرزندان‌، پدران و مادران را شکنجه می‌کردند و می‌کشتند و در مقابل آنها‌، فرزندانشان را سر می‌بریدند. جنایاتی که داعش و النصره در عراق و سوریه انجام دادند کم از جنایت امروز غزه نداشت. درِ خانه‌ای را به زور گشودند و پای سفره‌، خانواده‌ای را گیر انداختند. کودک را از کنار سفره بلند کردند و سرش را بریدند و خونش را بر برنج ریختند و به خورد پدر و مادرش دادند.
پنج؛ و کودکان غزه و « آهٍ لکم یا أطفال المظلومین و یا معلمین الأجیال»
ولی غزه امروز‌، اگرچه باز هم به سیاق همیشه تاریخ مظلومین‌، تنهاست ولی این بار به همت رسانه و جبهه مقاومت‌، پرچم مظلومیت مظلومین‌، بالاست. و دنیا با تمام تنوع دینی و مذهبی‌، به تمام معنا به «غده سرطانی» بودن صهیونیزم‌، که امام راحل ما گفته بود پی برده و با تمام زبان‌ها و لهجه‌ها فریاد نابودی‌اش را سر می‌دهند. سخن خمینی کبیر که گفت «هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید» را باید در رگ‌های ورم کرده گَردن جهانیان دید که نعره می‌زنند و از خدا نابودی آمریکا را می‌خواهند. شاید هیچ‌گاه تاریخ جهان‌، چنین اجماعی برای مطالبه یک موضوع انسانی را به خود ندیده باشد و شاید هیچ‌گاه‌، به این عریانی‌، شاهد توحش جهان سلطه نبوده است. و دلهای مردم رنگارنگ و اقوام مختلف و ادیان متفاوت تا به این اندازه به هم نزدیک نشده باشد.
گویی قرار است سیلاب خون کودکان مظلوم غزه‌، تمدن فرعونی و لعنتی غرب را غرق کند و از جهان بشوید. لجاجت و سماجت صهیونیزم در درندگی‌، و جهان سلطه در حمایت از اسرائیل‌، اگرچه نفرت مردم جهان را تنوره می‌کشد ولی غیر از این‌، نحوه مظلومیتِ مستضعف‌ترین مردم جهان باعث وحدتی شده که یکصدا از خدای جهان، منجی جهان را طلب می‌کنند. گویا غزه دروازه پیروزی مستضعفین جهان و پنجره رو به زندگی زیبای بشریت است و این سخن که «آزادی مسجدالأقصی رابطه رمزآلودی با فرج دارد» چقدر حکیمانه است. التهاب و اضطراب دنیا از نوع دوران سکوت و ترس پس از جنایت هیروشیما و ناکازاکی نیست. در این التهاب و اضطراب، شجاعتی موج می‌زند و آتشی گُر گرفته که جز با سوزاندن دودمان نحس و نجس شیطان و شیطان‌زادگان، آرام و سرد نمی‌شود.
اکنون همه تظاهرات برای خونخواهی کودکان غزه شده است. با پدربزرگی که «روح الروح» خود را قبل از کفن کردن به آغوش می‌کشد و با او بازی و شوخی می‌کند و می‌بوسد و حتی لباسش را برای ورود به بهشت مرتب می‌کند و با آرامشش‌، خفتگی و خمودی جهان را به آتش می‌کشد‌، همدردی می‌کنند. با پدری که با جسد دخترکش آخرین عکس دونفری می‌گیرد‌، عکس می‌گیرند. و با کودکی که از گرسنگی جان داده‌، جان می‌دهند. اصلاً در این دو ماه جنگ شیاطین علیه غزه‌، ما به تعداد تصاویری که از کودکان غزه دیدیم، مُردیم و زنده شدیم. از تشنگی و گرسنگی آنها‌، آب و غذا‌، حراممان شد و در هر خوشی‌، چهره زرد و نحیف و ناخوش کودکان غزه ما را به خود می‌آورد. آرزوی کودکان ما کمک به کودکان غزه و امید جوانان ما خُرد کردن استخوان صهاینه و حامیانشان و آرزوی رزمندگانمان چکاندن ماشه‌ای است که خلاصی‌اش گرفته شده و در یک کلام‌، این زجر ما فقط با انتقام التیام می‌گیرد.
وطن، جان است ولی فلسطین‌، وطن کودکان بی‌جان شده و این‌گونه نباید باشد و بماند. این روز سخت غزه و امتحان بزرگ جهانیان است و بی‌شک روز عدالت بر صهاینه و حامیانشان سخت‌تر از امروز ما خواهد بود. خاخام صهیونی که فتوا به قتل زن باردار و جنینش می‌دهد یا خبیثی که کودکان غزه را به بمب متحرکی می‌نامد که باید کشته شوند و آنکه تجاوز به نوامیس را مجاز می‌شمرد و آنها که رأی به نجات کودکان را وتو می‌کنند و حامیان پَست‌تر از صهیونیست‌ها را به واقع نمی‌توان با هیچ حیوانی جز یزید و حرمله و صدام و منافق و کومله و دموکرات و صربِ آن زمان و داعش و سایر توله‌های آمریکا مقایسه کرد و إن‌شاءالله‌، دور و دیر نیست که جهانیان‌، در میان جنازه‌هایی که نیلِ خون شده غزه‌، به ساحل آرامِ پس از ظهورِ جهان خواهد آورد دنبال لاشه جانیان امروز عالم بگردند که خدا فرمود « امروز تو را با زره خودت به ساحل مى‏افكنيم، تا براى كسانى كه از پى تو مى‏آيند عبرتى باشد، و بى‏گمان، بسيارى از مردم از نشانه‏هاى ما غافلند».
سوره یونس آیه 92

خطر بودجه بدون اجماع!
مهدی حسن زاده 
روز گذشته مجلس در اقدامی کم سابقه، به کلیات لایحه بودجه رای منفی داد تا دولت موظف به اصلاح آن و ارائه مجدد لایحه بودجه تا 7 روز دیگر شود. در گزارش امروز صفحه 10 روزنامه، جزئیات این خبر و دلایل مجلس برای رد کلیات لایحه بودجه آمده است. در هر حال باید منتظر اصلاح لایحه بودجه توسط دولت و ارائه مجدد آن به مجلس باشیم اما توجه به چند نکته مهم درباره بودجه 1403 ضروری است:
1 - با گذشت 5 سال از مطالبه صریح رهبر انقلاب برای اصلاحات ساختاری در بودجه و تشکیل شورای عالی هماهنگی اقتصادی قوا که یکی از وظایف آن، برنامه ریزی برای اصلاحات ساختاری در بودجه بود، هنوز اجماعی در 2 قوه مجریه و مقننه و همچنین بین قوا و جامعه بر سر شاخصه های این اصلاح صورت نگرفته است. شاهد مسئله نیز رد کلیات لایحه بودجه در مجلس است. اگر نقطه کانونی اصلاحات ساختاری بودجه را تراز کردن بودجه و فاصله گرفتن از کسری مزمن بودجه بدانیم، به نظر مجلس و برخی محافل کارشناسی لایحه بودجه 1403 همچنان با کسری قابل توجهی مواجه است، اگرچه این کسری نسبت به چند سال اخیر تاحدی کمتر شده است. مرور برخی تصمیمات مهم اقتصادی در سال های اخیر نیز موید همین نداشتن اجماع است. به عنوان مثال افزایش سن بازنشستگی که یکی از اهداف آن جبران کسری صندوق های بازنشستگی و کاهش اتکای آن ها به بودجه دولت است، با وجود پیشنهاد دولت و تصویب در مجلس، با واکنش های اجتماعی فراوانی مواجه شده است. واکنش هایی که این اصلاحات را یک طرفه و بدون توجه به سایر ریشه های کسری صندوق ها از جمله اداره سیاست زده صندوق ها و تغییرات مکرر مدیریتی آن ها می داند. مسئله مهم دیگر رشد کمتر از تورم حقوق کارمندان و بازنشستگان در بودجه امسال و لایحه 1403 است که نشان می دهد مهار نصفه و نیمه کسری بودجه با فشار به حقوق بگیران همراه شده است. این در حالی است که بخش های مختلف جامعه به دلایلی از جمله اخبار وقوع برخی فسادها، نمی توانند منطق جبران کسری بودجه صرفا با فشار به حقوق بگیران را بپذیرند.
2 - با وجود هماهنگی در رویکرد سیاسی دولت سیزدهم و مجلس یازدهم و با وجود ابزارهای هماهنگ کننده از جمله شورای عالی هماهنگی اقتصادی قوا، نشست سران سه قوه، نشست های دوره ای مشترک مجلس و دولت و مهم تر از همه این ها، توصیه های مکرر رهبر انقلاب به هم افزایی دولت و مجلس، متاسفانه در بزنگاه هماهنگی بین این دو قوه، شاهد ناهماهنگی و ساز ناساز دو قوه در ماجرای بودجه هستیم. آن هم در شرایطی که رهبر معظم انقلاب در دیدار نمایندگان مجلس در خرداد امسال به دو قوه در این باره تذکر داده بودند و با اشاره به ضرورت نگاه و رویکرد تقریبی، مکمل بودن و یک پیکره دیدن مجموعه نظام فرموده بودند: «رویکرد مجلس و دولت باید همکاری و هم‌افزایی باشد...» تردیدی نیست که یکی از مهم ترین بزنگاه های تعامل دولت و مجلس، در فصل تصویب بودجه رقم می خورد. طبیعتا اختیارات دولت در تدوین و اختیارات مجلس در تصویب بودجه روشن است اما از دولت و مجلسی که به لحاظ سیاسی رویکرد نزدیک به یکدیگر دارند انتظار هماهنگی و رسیدن به درک مشترک درباره بودجه بیشتر است و باید این درک مشترک در جلسات متعدد مشترکی که در سطوح مختلف بین دو قوه برگزار می شد، شکل می گرفت اما در هر حال انتظار می رود در ارائه اصلاحیه بودجه، هماهنگی لازم بین دو قوه بالاخره شکل گیرد.
3 - در نهایت پرهیز از دعواهای رسانه ای در موضوع اختلاف بودجه ای دولت و مجلس ضروری است. به نظر می رسد برخی تریبون های رسانه ای به دست افرادی افتاده است که دور از رویکرد حرفه ای رسانه ای، ادبیات تند و اختلاف انگیزی را ترویج می کنند و همچنین قوای مختلف برای تحقق توصیه رهبر معظم انقلاب در همکاری و هم افزایی باید از ادبیات رسانه ای تند فاصله بگیرند. ادبیات تقابلی برخی چهره های رسانه ای منتسب به قوا، یکی از مهم ترین موانع شکل گیری همکاری است. یک توئیت تند یا یک پست اختلاف برانگیز می تواند نتایج یک جلسه وحدت آفرین را به باد دهد. لذا ضرورت دارد قوای مختلف در زمینه رویکرد رسانه ای تند افراد منتسب به خود، نظارت بیشتری داشته باشند
 
پایگاه مدعیان خط امام یا تریبون جریان مطرود امام
رحیم زیادعلی
روزنامه هم‌میهن که مدتی است به تریبونی برای نهضت به اصطلاح آزادی تبدیل شده است، روز گذشته به بهانه بیانیه این جریان سیاسی مطرود امام خمینی (ره) در تیتر یک خود با عنوان «موقعیت مشترک محذوفان» به بررسی بیانیه پرداخته و ضمن حمله به ساختار‌های سیاسی نظام از جمله شورای نگهبان، این نهاد را متهم کرده که با ابزار «نظارت استصوابی» نیرو‌های مؤثر انقلاب را حذف کرده است.

هم میهن و نهضت آزادی در این گزارش و بیانیه کوشیده‌اند این گزاره را به مخاطب خود القا کنند که همه آنانی که طی چند دهه گذشته به زعم آن‌ها از گردونه انقلاب حذف شده‌اند، وجه مشترکشان
«انقلابی بودن» است و اکنون با تیغ نظارت استصوابی در یک فرایند از قدرت به زیر کشیده شده‌اند. هم میهن و نهضت آزادی انگیزه این «حذف» را یکدست‌سازی حاکمیت توصیف کرده‌اند. هم میهن سپس برای مستند کردن ادعا‌های خود و در مسیر تأیید بیانیه نهضت آزادی سراغ یکی از اعضای شورای مرکزی آن رفته و در گفتگو با او فهرستی از محذوفان انقلابی را که طیف گسترده‌ای از آیت الله منتظری تا علی لاریجانی را در برمی گیرد، مورد اشاره قرار داده است.
مهدی معتمدی‌‏مهر، عضو شورای مرکزی نهضت آزادی درباره چگونگی حذف (بخوانید عزل به فرمان امام) مرحوم منتظری مدعی می‌شود که «آقای منتظری هم از سال ۱۳۶۴ به بعد، به‌عنوان نماینده جریانی در داخل حاکمیت به حساب می‌آمد که به حقوق بشر و تأمین حقوق اساسی ملت معتقد بود و از این رو، حذف شد.»
جریان مورد نظر معتمدی مهر که مرحوم منتظری نماینده آن تعریف می‌شود، در واقع همان لیبرال‌ها (نهضت آزادی) و منافقین است که با نفوذ در دفتر ایشان زمینه عزل منتظری را از قائم مقامی رهبری فراهم آوردند و منجر به نامه معروف امام در ششم فروردین سال ۶۸ شد.
پیشتر و در تاریخ ۳۰ بهمن ۶۶ بنیانگذار انقلاب اسلامی در پاسخ به نامه سیدعلی اکبر محتشمی‌پور وزیر وقت کشور در خصوص ارزیابی عملکرد نهضت آزادی که پس از استعفا و برکناری دولت موقت پیوسته در جهت اعلام مخالفت با دولت‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی، مجلس شورای اسلامی، و حتی قوۀ قضائیه و مغشوش کردن اذهان بوده است، مرقوم فرمودند: «.. نهضت به اصطلاح آزادی‏‎ ‎‏طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به امریکا است، و در این باره از هیچ کوششی فروگذار‏‎ ‎‏نکرده است.... نتیجه آنکه نهضت به اصطلاح آزادی و افراد آن، چون موجب گمراهی بسیاری از‏‎ ‎‏کسانی که بی اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند می‌گردند، باید با آن‌ها برخورد قاطعانه‏‎ ‎‏شود، و نباید رسمیت داشته باشند. ‏»
اکنون، اما روزنامه تحت مدیریت جریانی که خود را پیرو «خط امام» می‌داند، تریبون جریانی شده که مطرود امام بود. فراتر از آن زیرکانه در همسویی با منتظری مقابل امام ایستاده است.
درباره بیان عضو شورای مرکزی نهضت آزادی که مدعی شده در فرایند یکدست سازی حاکمیت افرادی «حذف» شده‌اند، علاوه بر مرحوم منتظری به اشخاصی، چون خاتمی، هاشمی، روحانی، میرحسین موسوی، مهدی کروبی و علی لاریجانی اشاره شده است. اولاً باید گفت این شخصیت‌ها در طول دوران حیات سیاسی خود طی ۳۰ سال اخیر همواره در بالاترین سطوح عالی کشور ایفای نقش کرده‌اند و اگر اکنون در قدرت نیستند الزاماً به معنای حذف شدن نیست بلکه در فرایند‌های دموکراتیک مانند انتخابات ۸۸ موفق به کسب رأی از ملت نشده‌اند. در ثانی همه آن‌هایی که به هر دلیلی اکنون در مصدر امور نیستند، الزاماً «حذف» نشده‌اند، بلکه برخی از آن‌ها با خواست خود و حتی با نفوذ جریان‌هایی مانند همین نهضت آزادی از قطار انقلاب پیاده شدند؛ بنابراین روزنامه مدعی جریان خط امام خوب است نسبت خود را با نهضت مطرود امام روشن کند. نمی‌شود هم مدافع خط امام بود و هم تریبون جریان مطرود امام. این دو با هم مانعه‌الجمع هستند.

افکار عمومی را دریابید!
مهدی گیوه‌کی
۱- رهبر معظم انقلاب در تاریخ ۱۷مرداد ۹۶ با تأکید بر مبارزه جدی با فساد، خطاب به دانشجویان فرمودند: «فساد سیستمی در دوره طاغوت وجود داشت و سیستم به‌طور طبیعی فسادآور بود؛ اما امروز فساد‌هایی وجود دارد که اگرچه فساد‌های بدی نیز هستند، ولی فساد به‌صورت موردی است نه سیستمی.»
 
۲- فساد رخ داده در ماجرای چای دبش چگونه بوده، آیا سیستمی بوده یا سوءاستفاده از رانت ارزی بوده است؟ پاسخ به این سؤال از این رو مهم است که ثابت شود اتهام وارد شده به نظام، که باعث تحریک افکار عمومی شده است، بیشتر جنبه سیاسی دارد و از سر دلسوزی و مبارزه با فساد نیست!
 
۳- زمانی که ما به بررسی دلایل بروز فساد‌های کلان مالی می‌پردازیم، متوجه امکان‌ناپذیر بودن فساد‌های بزرگ بدون تکیه بر شبکه‌ای از افراد فاسد در جایگاه‌های مختلف حاکمیت می‌شویم. این به معنای فساد سیستماتیک نیست بلکه شبکه‌ای از افراد فاسد هستند که همدیگر را پیدا می‌کنند. اکثر فساد‌ها و سوءاستفاده‌های سنگین مالی در این چارچوب رخ می‌دهد.
 
۴- آیا حاکمیت در جمهوری اسلامی با فساد مماشات می‌کند؟ جواب این سؤال بدون معطلی قطعا خیر است. شدت مبارزه با فساد در جمهوری اسلامی آن‌گونه است که رهبر معظم انقلاب در فرمان هشت‌ماده‌ای خطاب به سران قوا درباره مبارزه جدی با مفاسد اقتصادی، ضمن تأکید بر این‌که نباید هیچ تبعیضی در مبارزه با فساد دیده شود، فرمودند: «هیچ‌کس و هیچ نهاد و دستگاهی نباید استثنا شود. هیچ شخص یا نهادی نمی‌تواند با عذر انتساب به این‌جانب یا دیگر مسئولان کشور، خود را از حساب‌کشی معاف بشمارد. با فساد در هر جا و هر مسند باید برخورد یکسان صورت گیرد.» که البته در طول سالیان گذشته این موضوع بار‌ها ثابت شده است و مشخص شده فساد در هر سطحی صورت بگیرد نظام با آن برخورد کرده است. در همین ماجرای اخیر نیز دولت و قوه قضاییه عزم جدی خود را برای مقابله با این فساد رخ داده، کاملا نشان داده، منتهی آیا گلوگاه‌ها و بستر‌های ایجاد فساد گرفته شده است؟ جواب این سؤال را باید اندکی با تامل و مکث داد.
 
۵- در ماجرای چای دبش که این روز‌ها زیاد شنیده می‌شود نیز چنین اتفاقی رخ داده که یک بستر و گلوگاه، موجبات بروز این اتفاق شده‌است. از سوی دیگر عدد پرونده چای به‌خوبی نشان از آسیب‌پذیر بودن نظام اجرایی و سیستم نظارتی در برابر تهدید فساد دارد. هرچند کشف و افشای چنین فساد‌هایی گویای جدیت نظام در برخورد با متخلفان است، اما بازگشت اعتمادعمومی، فراتر از این دست برخوردها، به اصلاح فرآیند‌های فسادزا نیاز دارد تا مطمئن شود چنین مفاسدی تکرار نخواهدشد.
 
۶- مشکل کجاست؟ معضل و مشکل اصلی در موضوعات اینچنینی مثل چای دبش، روشن نبودن افکار عمومی است. شفاف شدن ابعاد ماجرا در سطوح مختلف می‌تواند به تبیین این امر تا حد زیادی کمک کند؛ توضیح و تبیین این‌که دولت آقای رئیسی به عنوان دولتی فسادستیز از ماه‌ها قبل با کمک رسانه‌ملی به این موضوع مشخص پرداخته و ازسوی دیگر قوه قضاییه که به‌ویژه در طول سال‌های اخیر و دوران حجت‌الاسلام اژه‌ای که خود از قضات پرسابقه در مبارزه با مفاسد اقتصادی است، درحال مبارزه با فساد صورت گرفته هستند. این پاسخ به افکار عمومی اجازه پیشبرد اتهام به نظام تحت عنوان فساد سیستمی را به معاندین و ضد انقلاب نمی‌دهد و از سوی دیگر موجبات همراهی افکار عمومی در مبارزه با مفاسد را بیش از پیش فراهم می‌کند.

سرنوشت تقابل در غزه

حسن بهشتی پور

مسئله فلسطین دارای پیچیدگی‌ های فراوانی است که به‌ راحتی قابل حل نیست. آینده فلسطین باید به دست فلسطینی‌ها مشخص شود و با دخالت قدرت‌های زورگو اتفاقی برای این کشور نخواهد افتاد. صهیونیست‌ها تا به امروز نشان داده‌اند به هیچ‌وجه مذاکره را نمی‌پذیرند و قائل به پذیرش هویت فلسطینی نیستند و در سرزمین‌های   کرانه باختری بیش از ۷۰۰ هزار نفر شهرک‌نشینن را اسکان داده و این شهرک‌ ها را به نحوی ایجاد کرده ‌اند که در عمل ارتباطات داخلی کرانه باختری را از بین برده‌اند تا هیچ‌گاه ایده تشکیل دو دولت مدنظر آمریکایی‌ها عملی نشود.

دنیا و سازمان ملل به این اقدام اعتراض کرده‌اند اما اسرائیل همچنان به اقدامات خود ادامه می‌دهد. بنابراین ازنظر عملی ایجاد دولت فلسطینی به مرکزیت قدس یا رام الله عملی نیست.

 نیاز است اجلاس‌ هایی در سطح کارشناسی و سیاسی در بین اعضای سازمان همکاری اسلامی و اتحادیه عرب برگزار شود تا به یک راه‌ حل قابل اجرا برای حل مساله فلسطین به ویژه برون‌ رفت از شرایط بغرنج کنونی برسیم.

 بر این مبنا حماس یک فکر و اندیشه برای مبارزه با  رژیم زیاده ‌خواه و توسعه ‌طلبی است که اصلاً حاضر نیست ماهیت فلسطینی و زندگی مسالمت‌آمیز مسلمانان، مسیحیان و یهودیان را در کنار هم بپذیرد.

حال اینکه اگر اسرائیل موفق شود حماس را سرکوب کند اما باز هم این فکر و ایده در بین جوانان حامی حماس رشد کرده و در زمان دیگری سر باز می‌کند.

در این میان باید توجه داشت که کشورهایی نظیر روسیه نفوذ چندانی بر روی عملکرد دولت نتانیاهو ندارند و حتی روسیه با اسرائیل روی موضوع مناقشات اوکراین نیز اختلاف جدی دارد.

در حال حاضر حداقل کاری که می‌توان کرد اقدام به منظور برقراری آتش بس و توقف جنگ در غزه است که با توجه به تفاوت مواضع ایران روسیه عملا چکار می‌خواهند انجام دهند جای بحث و تامل دارد.

بنابراین هنوز جنگ غزه جزو دسته جنگ‌های طولانی ‌مدت نیست و تمام تلاش صهیونیست‌ها این است که تا ماه ژانویه غزه را کاملا شخم بزنند، تمام تونل ‌های حماس را مسدود کرده و تمام رهبران حماس را در داخل و خارج فلسطین از بین ببرند و بدین شکل پرونده جنگ را ببندند.  در واقع اینکه اسرائیلی ‌ها توان جنگیدن در طولانی‌مدت را ندارند به این معنا نیست که به اهداف خود نمی‌رسند

صف‌بندی جدید جهانی و جایگاه ‌ شکننده ایران در کاپ ۲۸

محمد‌حسین عمادی
بیست‌‌وهشتمین کنفرانس تغییرات اقلیمی سازمان ملل متحد موسوم به کاپ ۲۸ به امید یافتن راهکارهای عملی برای مقابله با گرمایش زمین و اثرات مخرب آن، با حضور 84 هزار نفر و مشارکت رهبران سیاسی و نمایندگان ۱۹۹ کشور جهان و بدون حضور نماینده عالی‌رتبه ایران (به دلیل حضور رژیم اسرائیل)، از نهم تا 21 آذر در دوبی (امارات) برگزار شد و ممکن است به دلیل عدم اجماع اعضا تمدید شود. طبق دستور کار، اصلی‌ترین چالش نشست اقلیمی کاپ ۲۸ مربوط به تسریع روند کاهش گازهای گلخانه‌ای و توافق بر سر اقدامات مشترک برای مقابله با تغییرات اقلیمی بود. پیرو نشست قبلی در شرم‌الشیخ (کاپ ۲۷)، پیگیری اموری همچون تعهدات قابل اندازه‌گیری هر کشور برای کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای، حفاظت از جنگل‌ها و منابع آب، توسعه انرژی‌های تجدیدپذیر و همچنین چالش‌های مربوط به تأمین منابع مالی برای پروژه‌های ترسیب کربن و همکاری بین کشورها نیز جزء مسائل اصلی مورد بحث در نشست قرار داشت. اما در عمل آنچه به اصلی‌ترین چالش و رویا‌رویی بین کشورهای جهان تبدیل شد، مقوله «حذف انرژی‌های فسیلی» به‌خصوص نفت و‌ گاز بود. همین امر باعث شد برای اولین بار، صف‌بندی جدیدی بین کشورهای جهان حول این محور به وجود آید. کشورهای ثروتمند شمال از یک سو و کشورهای فقیر و کوچک آسیب‌دیده از تغییرات اقلیمی از سوی دیگر، شاید برای اولین بار با هم یک‌صدا شدند تا در قبال اوپک و کشورهای صادرکننده نفت و‌ گاز (عربستان، قطر، امارات، روسیه، ونزوئلا و ایران) صف‌کشی کرده و آنها را جهت حذف سوخت فسیلی در بازه زمانی مشخص تحت فشار قرار داده و به امضا سند متقاعد کنند. باوجود نتیجه نهایی این رودررویی در متن سند نشست، این صف‌بندی جدید سیاسی هرچند ریشه در تأمین منافع ملی و سمت‌گیری اقتصادی-سیاسی کشورها داشت، اما حاوی درس‌های مهم و نکات آموزنده‌ای برای کشورهایی است که آینده خود را بر پایه ثروت حاصل از انرژی فسیلی بنا کرده‌اند.                                                 

میزبان این نشست اما با برنامه‌ای مشخص و از قبل طراحی‌شده، وزیر نفت جوان (سلطان الجابر) را به ریاست نشست گمارده بود تا پیام نا‌نوشته خود را حتی قبل از شروع کنفرانس به شرکت‌کنندگان منتقل کند. میزبان حتی پا را فراتر گذاشته و پیش‌بینی امضای چند قرارداد نفتی را در زمان برگزاری نشست در دستور کار خود قرار داده بود. عربستان سعودی و امارات که امید اصلی خود برای تأمین منابع عظیم مالی مورد نیاز جهش اقتصادی و طرح‌های توسعه‌ای را به ثروت نفت وابسته می‌بینند، سعی کردند با برگزاری نمایشگاه‌های متعدد، به توجیه جایگاه خود و معرفی فناوری‌های نوین در کاهش کربن انرژی‌های فسیلی بپردازند که تأثیر محدودی بر شرکت‌کنندگان نشست گذاشت. اما رویا‌رویی زمانی شکل جدی به خود گرفت که ریاست نشست در سخنرانی خود، اثرات مخرب و بدیهی سوخت‌های فسیلی بر گرمایش زمین را از نظر معیارهای علمی زیر سؤال برد. این گفته اما با عکس‌العمل جدی اندیشمندان و شرکت‌کنندگان غربی روبه‌رو شد؛ به نحوی که وی در اندک زمانی مجبور به تغییر موضع خود شد. در روزهای پایانی نشست که پیش‌نویس قطع‌نامه پایانی در دستور کار قرار گرفت، این چالش شکل جدی‌تری یافته و به تقابل و رویارویی لفظی و حتی تهدید به ترک نشست از سوی طرف‌های درگیر منجر شد. در نهایت، گزاره حذف یا «حذف تدریجی سوخت‌های فسیلی در بازه زمانی مشخص» به گزینه مورد چالش و مناقشه کلامی و کلیدی تبدیل شد. گذشته از اهمیت محتوای سند نهایی این نشست که می‌تواند تأثیری جدی بر آینده انرژی فسیلی داشته باشد، منازعه و رودررویی کنونی قطعا سرمشق سرنوشت‌ساز و تعیین‌کننده‌ای بر سمت‌گیری سیاست‌مداران کشورهای وابسته به اقتصاد نفت خواهد گذاشت. صف‌بندی جدید جهانی که قریب‌به‌‌اتفاق کشورهای شمال و جنوب را به‌صورت متحد در مقابل کشورهای صادر‌کننده نفت قرار می‌د‌هد، قطعا نه‌تنها صادرات و فروش انرژی‌‌های فسیلی را با محدودیت‌های جدی زیست‌محیطی و بین‌المللی روبه‌رو می‌کند، بلکه مصرف داخلی آن را نیز در آینده با مشکلات و حتی جرائم بین‌المللی روبه‌رو خواهد کرد.

در این بین، ایران با شرایطی متفاوت و به مراتب بحرانی‌تر روبه‌روست. یکی از گزارش‌های منتشر‌شده در این نشست، نشان می‌داد اگر کشورهای متکی به درآمدهای نفتی تا 15 الی 20 سال آینده به دنبال منابع تازه درآمد نروند، درآمدهای حاصل از سوخت فسیلی آنها نصف خواهد شد و اگر کشورهای متکی به درآمد حاصل انرژی فسیلی  را براساس وابستگی به نفت به چهار دسته تقسیم‌بندی کنیم، مقاله معتقد است‌ اقتصاد ایران به لحاظ وابستگی به درآمد نفت نسبت به کشورهای دیگر در دسته چهارم قرار می‌گیرد. این یک تحلیل مقایسه‌ای از شرایط کشورهای صادر‌کننده نفت است، اما اگر قدر مطلق نیاز و وابستگی را در نظر بگیریم، داستان چهره دیگری از خود نشان می‌د‌هد. از یک سو رشد اقتصادی بسیار پایین در دهه گذشته، هرچند باعث شده اقتصاد ایران به سمت تنوع منابع صادراتی سوق یابد، اما کاهش سرجمع درآمدهای ملی، عملا باعث شده نیاز انباشته به منابع مالی جدید شکل ضروری برای ادامه حیات سیاسی به خود بگیرد. جبران عقب‌ماندگی‌ها و احیای اقتصاد به منظور کمک به اقشار آسیب‌پذیر و زیر خط فقر، عملا وابستگی اقتصاد ایران به منابع و درآمدهای حاصل از فروش نفت خام را بیش از پیش افزایش داده است. بدیهی است نبود یک گزینه ممکن درآمد جایگزین در کوتاه‌مدت از یک سو و تحولات سیاسی غیر‌قابل پیش‌بینی منطقه از سوی دیگر، می‌تواند باعث تشدید تحریم‌ها شده و معادله حاد کنونی را دشوارتر کند. این همه در حالی است که منطقه خاورمیانه بیشترین تأثیرات مخرب زیست‌محیطی و تغییرات اقلیمی را در دو دهه گذشته بر شیوه معیشت و تولید تجربه کرده ‌است که خود شرایط بحرانی را تشدید کرده است. کاهش متوسط بارندگی و افزایش تبخیر بر اثر افزایش دما، منابع آب را به‌شدت تحت تأثیر قرار داده است. هجوم ریزگردها در بسیاری از مناطق کشور، زندگی مردم را تهدید کرده و افزایش دما باعث کاهش راندمان تولیدات گیاهی و دامی شده است. نکته‌ای که ضرورت توجه و تأکید ما بر این مقوله را دوچندان می‌کند، تأثیرات به‌مراتب مخرب این فرایند بر آینده مردم و سرزمین ماست. به‌ منظور شناخت عمیق‌تر از پدیده فوق و در یک تحلیل کلان از تأثیرات این فاجعه جهانی بر قاره آسیا و ایران، می‌توان به دو بُعد خاص آن اشاره کرد؛ اولین و مهم‌ترین رکن تأثیرگذاری مفرط پدیده تغییرات آب‌وهوایی بر تخریب شیوه معیشت و زندگی و اختلال در سیستم تولید است و دومین عرصه اثرگذاری بر اقتصاد ایران در محدودیت جدی بهره‌برداری از منابع سوخت فسیلی به‌عنوان منبع درآمد ملی در سال‌های آتی است. با توجه به اثرات اقتصادی تحریم‌ها و با عنایت به شرایط اقلیمی ایران و قرارگرفتن در منطقه خشک و نیمه‌خشک و بحران آبی که بیش از دو دهه از ظهور آن می‌گذرد، بدون شک بر پیچیدگی شرایط اقلیمی، محیطی و معیشتی در سطح منطقه‌ای و ملی به‌صورت فزاینده افزوده خواهد شد. دفعات و شکل ظهور بلایا و حوادث غیرمترقبه طبیعی در ایران، سیر صعودی گرفته و حوادث غیرمترقبه به یک پدیده نرمال تبدیل شده است. ظهور رو به‌ رشد ریزگردها و سیل در بسیاری از مناطق کشور، همراه با شدت‌گرفتن بحران کمبود منابع آب، از یک سو زندگی مردم را به مخاطره انداخته و از سوی دیگر فرایند تولید را با مشکلات فراوانی روبه‌رو کرده است. در این فرایند، بخش کشاورزی که تأمین‌کننده امنیت غذایی است، بیشترین ضربه را خواهد خورد. اساسا بخش کشاورزی وابستگی شدید به محیط طبیعی از‌جمله آب‌و‌هوا دارد و زمانی که آب‌و‌هوا تغییر می‌کند، اکوسیستم تولید را با اختلال روبه‌رو می‌کند. تغییر در دما، بارش و تابش نور خورشید، بر وضعیت زمین‌های قابل کشت، حیات دام و دسترسی به منابع آب تأثیر می‌گذارد. اثر تغییرات اقلیمی در این حد محدود نمانده و به‌صورت دومینو اثرات گسترده‌تری بر کشاورزی و زندگی کشاورزان می‌گذارد. تغییرات در آب‌و‌هوا، زنجیره‌ای از حوادث را به وجود می‌آورد؛ از یک سو با تأثیر بر بیولوژی و فیزیولوژی گیاهان، زمان گل‌دهی، فرایند رشد و زمان برداشت محصولات کشاورزی را متأثر می‌کند و از سوی دیگر با تغییر در نرخ تبخیر و تعرق گیاهان، تعادل رطوبت نیاز آبی گیاهان را تغییر می‌دهد. تغییر در اقلیم باعث تحول در اکوسیستم گیاهی و حشرات شده و شدت و نوع و زمان حملات آفات را تغییر می‌دهد؛ تغییراتی جدی و پیش‌بینی‌نشده که به پیچیدگی و دشواری مدیریت مزرعه می‌افزاید. افزایش دما باعث تغییر سطح آب زیرزمینی، دمای آب و همچنین کیفیت آب و کاهش چشمگیر منابع آب زیرزمینی (به‌ دلیل کاهش بارش و افزایش تبخیر) می‌شود. حوادث غیرمترقبه (سیل، توفان و...) که نتیجه تغییرات اقلیمی است نیز نه‌تنها مستقیما جان کشاورزان را می‌گیرد، بلکه با تخریب زمین زراعی، تأسیسات و محصولات آنها را نابود می‌کند. ناگفته نماند برخی محققان معتقدند باید فرصت‌هایی را نیز در فرایند تغییرات اقلیمی (Climate Change) مد نظر گرفت که آن را شانس‌های تغییر اقلیم نام نهاده‌اند (Climate Chance). تغییر الگوی بارش باران‌های موسمی در چند سال گذشته در ایران که در میانه تابستان باعث بارش شدید در مناطق جنوب و مرکز کشور می‌‌شود، یکی از نمونه‌های مدنظر است؛ فرصتی که بدون آمادگی و پیش‌بینی، قطعا خود به بحران و فاجعه تبدیل می‌شود.

گذشته از معادلات یادشده، باید به نکته دیگری نیز در این بین اشاره کرد. نقش ناپیدای دیپلماسی رسمی ایران در نشست دوبی را شاید بتوان در حوزه و چارچوب سیاسی و امنیتی منطقه‌ای توجیه کرد، اما حضور کم‌رنگ کنشگرهای غیررسمی ایران (دانشگاهیان، سازمان‌های غیردولتی و بخش خصوصی) در نشست کاپ ۲۸ دوبی و در بین 84 هزار نفر، قابل توجیه نیست. این امر امکان برخورداری از میدان گفت‌وگو و ‌فضای دیپلماسی زیست‌محیطی و دیپلماسی عمومی و فنی تخصصی را جهت دفاع از منافع ملی و انعکاس دیدگاه ایرانیان در مواجهه با صف‌بندی‌های جدید جهانی به حداقل ممکن رسانده است.

چه کسی داعش است؟
مهـــدی بختیـــاری
 صهیونیست‌ها از ابتدای نبرد  توفان الاقصی که با ضربات سنگین و غافلگیرکننده گروه‌های مقاومت فلسطینی بویژه حماس - آن هم در داخل اراضی اشغالی و در قلب شهرک‌ها و پایگاه‌های نظامی اسرائیلی - همراه بود، سعی کردند برای فرار از تبعات این شکست، با انجام یک سلسله عملیات روانی سنگین در عرصه رسانه، افکار عمومی را در جهان و البته بویژه در داخل سرزمین‌های اشغالی به انحراف بکشانند.
از جمله سرفصل‌های مهم صهیونیست‌ها در این مساله، همسان‌سازی حماس (و گروه‌های فلسطینی) با داعش بود.
داعش به عنوان یک گروه تروریست تکفیری، با انجام سنگین‌ترین جنایات و بازنمایی یک چهره خشن، بیشترین آسیب را در سال‌های اخیر به چهره مسلمانان‌ زده است، به گونه‌ای که عنوان داعش با خشونت و خونریزی گره خورده است.
طراحی و تبلیغ اخبار دروغی نظیر کشتار زنان و کودکان اسرائیلی توسط فلسطینی‌ها در روز شنبه 7 اکتبر  که بعدا مشخص شد بسیاری از آنها توسط خود ارتش اسرائیل کشته شده‌اند، استفاده از بیمارستان‌ها به عنوان مقرهای نظامی و پرتاب موشک و سر بریدن 40 کودک در یکی از شهرک‌های صهیونیستی که نخستین‌بار توسط شبکه آی 24 اسرائیل منتشر و بلافاصله در بسیاری از رسانه‌های بزرگ دنیا بازنشر شد، از جمله همین مصادیق بود که همزمان با آن، تشبیه حماس به داعش در کلام بسیاری از سران این رژیم و رسانه‌های آنها صورت گرفت.
هر چند دروغ بودن این اخبار بلافاصله و برخی با چند روز تاخیر برملا شد اما به هرحال انتشار اخباری از این دست در قالب عملیات روانی، تاثیر خود را بر بخشی از افکار عمومی خواهد گذاشت.
با این حال، پس از گذشت ۶۶ روز از آغاز این نبرد و کشتار بی‌رحمانه و گسترده صهیونیست‌ها در غزه، برای بسیاری از افکار عمومی جهان روشن شد داعش کیست. عملیات هوایی اسرائیل در نوار غزه علیه زیرساخت‌های این منطقه، تاکنون هزاران خانه، مدرسه، مسجد و بیمارستان را نابود کرده و تعداد شهدای بی‌دفاع فلسطینی را به 19 هزار نفر رسانده که بیش از 70 درصد آنان، زنان و کودکان هستند. انتشار تصاویر دردناک از زنان و کودکانی که بدن‌های تکه‌پاره‌شان از زیر آوار بیرون کشیده می‌شود، خانواده‌هایی که تعداد زیادی از اعضای‌شان را در بمباران از دست می‌دهند و آوارگی صدها هزار نفر از مردم بی‌دفاع و بی‌پناه غزه، عریان‌ترین تصویر از تروریست بودن این رژیم اشغالگر است.
در جریان تبادل برخی اسرای 2 طرف در مقطع آتش‌بس 7 روزه نیز آنچه در رسانه‌ها منتشر شد، تفاوت برخورد طرفین را بخوبی نشان داد.
اسرای اسرائیلی پس از 50 روز بدون کمترین آسیب آزاد شدند و تصاویر و سخنان آنها هنگام تبادل و بعد از آن، آنقدر روشن و صریح بود که صهیونیست‌ها چاره کار را در سانسور شدید و ایجاد محدودیت برای انتشار اخبار و تصاویر این اسرا دیدند.
از طرف دیگر، زنان و کودکان فلسطینی که بعضی از آنها پس از چندین سال از زندان‌های اسرائیل آزاد می‌شدند، بیشترین آسیب‌ها را در دوران اسارت دیده بودند و فیلم‌ها و مصاحبه‌های آنها این تضاد و تفاوت را بخوبی نشان داد.
جدیدترین الگوبرداری اسرائیل از روی دست داعش – که خود در به وجود آمدن و تقویت آن برای ایجاد بحران در کشورهای منطقه از جمله عراق و سوریه نقش داشت - به اسارت گرفتن ده‌ها نفر و برهنه کردن آنها و چرخاندن‌شان در شهر در مقابل دوربین رسانه‌ها بود.
هر چند ابتدا دستگاه تبلیغاتی اسرائیل به دنبال این بود که بگوید این اسرا، فرماندهان و افراد رده بالای حماس هستند اما بلافاصله مجبور به اعتراف شدند و گفتند این افراد لزوماً اعضای حماس نیستند، بلکه اسرایی از داخل غزه هستند که بعد از اسارت بررسی خواهد شد اساساً ارتباطی با حماس دارند یا نه.
انتشار این تصاویر و فیلم‌های پرشماری از جنایات ارتش اسرائیل در نوار غزه، موجب شد نه فقط در جهان اسلام، بلکه در کشورهای غیراسلامی در آمریکا و اروپا نیز میلیون‌ها نفر در مخالفت با سیاست‌های این رژیم در حمایت از مردم بی‌دفاع غزه به خیابان‌ها بیایند.
بعد از گذشت چندین سال که خط اصلی اخبار عمدتا در دست رسانه‌های بزرگ جهان بود و این رسانه‌ها صحنه‌های دروغ و انحرافی از مساله فلسطین به جهان مخابره می‌کردند، با تغییر فضای اطلاع‌رسانی دنیا و به وجود آمدن پدیده «شهروند ـ خبرنگار» و البته تلاش بی‌نظیر و ستودنی خبرنگاران شجاعی که این روزها در غزه هستند - و ده‌ها نفر از آنها در جریان همین جنگ به شهادت رسیدند - ماجرا برای افکار عمومی دنیا روشن‌تر شده است و حالا همه می‌دانند داعش کیست

وحدت ساحات

محمدکاظم انبارلویی 
عملیات طوفان الاقصی در غزه یک رونمایی از شکل‌گیری «خط آتش» در کلیه خطوط جبهه مقاومت بود. خط آتشی که در نبردهای گذشته لبنان ، غزه ، سوریه ، عراق و یمن وجود نداشت.
خط آتش جبهه مقاومت در منطقه حکایت از یک اتاق عملیات مشترک دارد که در ذهن رهبران مقاومت است.
سیدحسن نصرالله در توضیح این رویکرد جدید از مقاومت می‌گوید: «نقشه‌خوانی معکوس از نبردها و زمین کارزارها به ما می‌گوید چه کنیم.» وی می‌افزاید: «در حقیقت این میدان و آرایش نیروهاست که به ما می‌گوید چه باید بکنیم.» مقاومت در عراق، سوریه، لبنان، یمن و در سرزمین‌های اشغالی هرکدام یک محور مستقل است . اما در عملیات طوفان‌الاقصی به‌صورت یک شبکه یکپارچه عمل می‌کند.
«قول» و «فعل» رهبران مقاومت در عین استقلال و ابتکار عمل برای فرماندهان عملیاتی در مسیری پیش می‌رود که منافع و مصالح جمعی کل مقاومت را تضمین می‌کند.
این ساختار محکم و پولادین متناسب با شرایط و تحولات ، سطح درگیری را در کلیه خطوط تماس تنظیم و تعیین و وظایف را بازنگری می‌کند.
کسی در وجود حریف و رقیب و دشمن که آمریکا و رژیم صهیونیستی است تردید ندارد.
یکی از شاهکارهای مدیریت بحران توسط امام خامنه‌ای در حوزه نظامی در مواجهه با آمریکا وغرب همین پدیده «وحدت ساحات» است.
جمهوری اسلامی ایران در همه خطوط و میادین نبرد حضور دارد ، اما دیده نمی‌شود همین شگفتانه باعث شده است پای آمریکا را خارج از میدان نگه دارد و جرئت مداخله نظامی را از واشنگتن بگیرد.
پایگاه‌های آمریکا در عراق و سوریه زیر ضربات موشکی و پهپادی مقاومت در سوریه و عراق است. ضمن اینکه مقاومت در عراق و سوریه پذیرفته است سهمی از مواجهه نظامی با رژیم صهیونیستی را تقبل کند. پاسخ آمریکایی‌ها به این تهاجمات محتاطانه است و می‌خواهد از طریق پیام‌های سیاسی به تهران از شدت آن بکاهد.
دولت یمن در قامت یک کشور عربی و اسلامی رسما با رژیم صهیونیستی وارد جنگ شده است و در باب‌المندب گلوی اقتصاد رژیم صهیونیستی را می‌فشارد و مناطقی از جنوب سرزمین‌های اشغالی را زیر ضربات موشکی و پهپادی خود دارد.
حزب‌الله لبنان عملا سه لشکر رژیم صهیونیستی را در شمال سرزمین‌های اشغالی به خود مشغول داشته و در شعاع ۱۰ کیلومتری هر آنچه صهیونیست‌ها برای حفظ امنیت خود چیده بودند جمع‌آوری کرده است.
حماس و جهاد اسلامی در غزه و کرانه باختری در صف اول نبرد نابرابری قرار دارند که همه جهانیان را به شگفتی، تحسین و حمایت واداشته است.
مقاومت فلسطین دو پیروزی شفاف و انکارناپذیر به دست آورده است.
۱- در ضربه کاری به دشمن که بیش از ۶۵ روز است رژیم اشغالگر قدس نتوانسته راهی برای ترمیم و جبران آن پیدا کند.
۲- پیروزی در نبرد نرم با دشمن که میلیاردها انسان در پنج قاره علیه راهبرد نسل‌کشی و جنایت علیه بشریت صهیونیست‌ها بسیج کرده و به خیابان‌ها آورده است.
قتل‌عام کودکان و زنان و مردم بی‌دفاع غزه همه‌روزه چون یک پرده خونین در مقابل چشمان بشریت قرار دارد. پرده‌ای که رژیم صهیونیستی را در مقام و مرتبت بزرگ‌ترین تهدیدکننده صلح جهانی نشانده است.
مقاومت در فلسطین باعث شده است که گوترش دست به کارت قرمز ماده ۹۹ منشور سازمان ملل ببرد و رسما رژیم صهیونیستی را به‌عنوان بزرگ‌ترین تهدیدکننده صلح جهانی به دنیا معرفی کند.
اگر شورای امنیت سازمان ملل با کیفرخواستی که گوترش علیه اسرائیل غاصب صادر کرده است رژیم صهیونیستی را ذیل ماده ۴۱ و ۴۲ فصل هفتم منشور سازمان ملل ببرد چه ارتشی در جهان قادر است اقدامات سفاکانه و جنایت‌آمیز ماشین جنگی صهیونیست‌ها را متوقف کند. چه قدرتی می‌تواند پاسخگوی نفرت افکار عمومی جهان علیه صهیونیسم باشد و تبهکاران و ستمکاران و  مجرمان دولت غیرقانونی اسرائیل و جنایتکاران جنگی آن را به دادگاه صالحه بین‌المللی بسپارد.
قطعا قطعنامه شورای امنیت علیه اسرائیل توسط آمریکا و سه کشور شرور اروپایی وتو خواهد شد. لذا گوترش باید اختیارات خود را در ماده ۹۹ منشور متحد از طریق مجمع عمومی سازمان ملل دنبال کند.
اگر در مجمع عمومی سازمان ملل کشورهای جهان منهای آمریکا و سه کشور شرور اروپایی، رژیم صهیونیستی را ذیل ماده ۴۱ و ۴۲ فصل هفتم منشور سازمان ملل ببرند تنها قوه قهریه‌ای که در جهان وجود دارد که ماشین ترور، کشتار وجنایت اشغالگران قدس را متوقف کند ، جبهه مقاومت در منطقه است.
اکنون جبهه مقاومت به غیر از رزمندگان فلسطینی از ۲۰ درصد ظرفیت نظامی خود استفاده می‌کنند. اگر حکم محکومیت رژیم صهیونیستی مبنی بر تنها کشور تهدیدکننده صلح در جهان مستند به ماده ۴۱ و ۴۲ فصل هفتم منشور سازمان ملل برسد، جبهه مقاومت می‌تواند به‌عنوان یک نیروی عملیاتی چندملیتی حکم را اجرا کنند. اکنون در جهان دو اتاق در ارتباط با حل بحران غزه شکل‌گرفته است. یکی اتاق «حرف» ، دیگری اتاق «عمل»! آنچه در جهان طی ۶۵ روز جنگ بی‌رحمانه و جنایت‌کارانه اسرائیل دیده می‌شود ،‌نشست‌های بی‌حاصل شورای امنیت، سازمان کنفرانس اسلامی و اتحادیه عرب است که معروف به اتاق حرف است. آنچه در عمل دیده می‌شود اراده جمهوری اسلامی و محور مقامت است که در «اتاق عمل» با راهبرد وحدت ساحات شکل‌گرفته است و روزبه‌روز کارآمدی خود را در حل بحران نشان می‌دهد.