حمیدرضاشاهنظری
غزه سرزمینی کوچک است که همچنان در آتش میسوزد و باقیمانده کودکانش از کشتار دهشتناک ۱۸ ماه گذشته، زیر آوار بمبها یا گرسنگی بیپایان جان میدهند. سرزمینی که بیمارستانهایش به گورستان بدل شدهاند و مادرانش در میان دود و آتش، دیگر نایی برای سر دادن فریاد مظلومیت ندارند. غزه، پاره تن امت اسلامی و عیار شرافت انسانی، امروز زیر یورش وحشیانه رژیم صهیونیستی ذیل عملیات «ارابههای گیدئون» در خون غوطهور است. این عملیات وحشیانه نه صرفاً یک عملیات نظامی، که یک نسلکشی سیستماتیک و حساب شده برای نابودی ملت فلسطین، اشغال کامل غزه و حذف کامل فلسطین از جغرافیا و تاریخ است.
از آغاز عملیات «ارابههای گیدئون»، رژیم صهیونیستی با محاصره کامل غزه، بمباران مناطق مسکونی و تخریب زیرساختهای حیاتی صدها غیرنظامی را به شهادت رسانده و صدها هزار فلسطینی در معرض نسلکشی ناشی از قحطی قرار گرفتهاند. عملیاتی که نشان از شکست رژیم جنایتکار صهیونیستی و جنون راهبردی این رژیم کودککش در برابر اراده پولادین مقاومت و ملت فلسطین است.
رژیم صهیونیستی با عملیات «ارابههای گیدئون» اهدافی راهبردی و ژئوپلیتیک را دنبال میکند که ریشه در ایدئولوژی صهیونیسم و پروژه اشغالگری دارد. این عملیات به نام «گیدئون» فرمانده نظامی قوم بنی اسرائیل در عهد عتیق اشاره میکند که با پیروزیهای نظامی علیه دشمنان این قوم شناخته میشود و همین موضوع، ضمن نشان دادن اهداف ایدئولوژیک رژیم صهیونیستی، از تلاش این رژیم برای تقویت روحیه صهیونیستها حکایت دارد تا شاید با آن بتواند مشروعیت و روحیهای برای ارتش فروریختهاش به دست آورد به خصوص که گیدئون در متون مقدس با پیروزی بر دشمنان با نیروی اندک شناخته میشود، ولی واقعیت این است که عملیات «ارابههای گیدئون» نه برای پیروزی، بلکه برای فرار از فروپاشی آغاز شده است. در واقع این رژیم با استفاده از این نام، عملیات خود را بهعنوان ادامه مبارزه تاریخی قوم یهود علیه دشمنانش معرفی کرده و به دنبال ایجاد مشروعیت داخلی و جلب حمایت جامعه یهودی در سرزمینهای اشغالی و دیاسپورا است. در حالی که بعد از طوفانالاقصی اسطوره شکستناپذیری رژیم صهیونیستی شکسته شده و این رژیم بعد از دههها با تهدید معتبر وجودی مواجه شده و امنیت هستیشناختی خود را از دست داده است.
بنیامین نتانیاهو پیش از آغاز این کشتار جمعی اعلام کرد که این عملیات با هدف «پیروزی کامل بر حماس» انجام میشود و حتی در صورت آزادی گروگانها، جنگ ادامه خواهد یافت. هدف اصلی اعلام شده، اشغال کامل غزه و جلوگیری از شکلگیری هرگونه نیروی مقاومتی در آینده است و عملیاتی که انجام میشود به دنبال تکرار عملیات ارابههای گیدئون در سال ۱۹۴۸ ولی در ابعاد بیشتر است که با هدف اخراج فلسطینیها از منطقه بیسان اجرا شد. از این رو ظاهراً هدف این عملیات، الحاق عملی غزه به سرزمینهای اشغالی و تثبیت اشغالگری در این منطقه است و همین نیز به روشنی نشاندهنده تداوم سیاست پاکسازی نژادی و اشغالگری است. رژیم صهیونیستی با نسلکشی و کنترل دائمی غزه، به دنبال ایجاد عمق استراتژیک در مرزهای جنوبی خود و کاهش تهدیدات آتی از سوی غزه است تا تمرکز خود را به دیگر جبههها معطوف کند، در حالیکه طبق گزارشات مختلف، مقاومت فلسطین به شدت در حال تلاش برای بازیابی توان نظامی خود بوده و شواهد نشان میدهد که بعد از شدت و گستره عظیم جنایات رژیم صهیونیستی علیه مردم بیگناه غزه، در آینده مقاومت فلسطین با رویشهای جدید خود، رژیم صهیونیستی را با چالشهای جدیتر مواجه خواهد کرد.
عملیات «ارابههای گیدئون» با اهداف نابودی حماس، پاکسازی نژادی، کنترل دائمی غزه و تضعیف محور مقاومت، تلاشی برای جلوگیری از فروپاشی رژیم صهیونیستی و تثبیت هژمونی این رژیم در منطقه است. با این حال تداوم حمایتهای محور مقاومت و نقشآفرینی مؤثر انصارالله یمن، عرصه را بر رژیم صهیونیستی تنگ کرده و تداوم واکنشهای آزادگان جهان، معادلات را بر هم خواهد زد.
تداوم و تشدید جنایات رژیم صهیونیستی در غزه نشان میدهد که نهادهای بینالمللی دیگر اعتبار یکسویه قبل را هم ندارند و دوران نظم امریکایی به سر آمده و تحولات جهانی به سرعت به سمت نوعی آنومی و آشوبناکی میرود تا زمانی که نظم جدیدی مستقر شود. از این منظر، عملیات ارابههای گیدئون و جنایات ضدبشری در غزه، تلاشی برای بازگرداندن نظم پیشین و بازسازی تصویر هیمنهای است که دیگر در منطقه اعتبار ندارد. بیتردید، این جنایتها بدون چراغ سبز امریکا و اروپا ممکن نیست. ارسال سلاح، حمایت سیاسی و حتی سکوت رسانهای غرب، همگی مهر تأییدی است بر شراکت کامل غرب و به خصوص امریکا در جنایاتی که امروز کودکان، زنان و سالمندان بیپناه و گرسنه و قحطیزده غزه را به خاک و خون کشیده است. امریکا شریک اصلی و مشوق رژیم صهیونیستی در این جنایات از یک طرف با ارسال میلیاردها دلار کمک نظامی و حمایت سیاسی همچنان به تداوم نسلکشی در غزه کمک میکند و از طرف دیگر رئیسجمهور امریکا با تکرار پیشنهاد خود برای «در اختیار گرفتن غزه» نشان داد که سیاست امریکا همچنان در راستای سلطهگری در منطقه است.
ارابههای گیدئون، عملیاتی صهیونیستی با سرمایهگذاری غربی برای پاکسازی نژادی و مصداق بارز جنایت علیه بشریت در عصر حاضر است و «غزه» اکنون نامی است که وجدان جهانی را میلرزاند. جایی که بیش از ۲ میلیون آواره فلسطینی بدون امکانات و در قحطی کامل، زیر بمبارانهای هدفمند رژیم صهیونیستی قرار دارند، اما آنچه بیش از بمب و آتش در این جغرافیای خونین میدرخشد، مظلومیت تاریخی و تکرارنشده ملتی نستوه و مجاهد و روح پایداری مردمی است که هرگز تسلیم نشدهاند.
حسن بهشتی پور
برخلاف آن چه که به صورت صریح در مورد آن گمانه زنی می شود، بعید است آمریکاییها در میز مذاکره هم خواسته غنی سازی صفر را مطرح کنند.
به نظر می رسد طرح چنین اظهاراتی در فضای رسانهای باعث به بن بست رسیدن مذاکرات نمیشود زیرا طرف آمریکایی پشت میز مذاکرات طور دیگری عمل میکند براین اساس میتوان گفت درخواست برچیده شدن تأسیسات هسته ای در ایران صرفا یک بازی رسانه ای است؛ اگر آمریکا سر میز مذاکره هم همین خواسته را مطرح کند.یعنی اساسا دنبال توافق نیست و من چنین چیزی را بعید میدانم زیرا ترامپ تا کنون نشان داده که دنبال جنگ نیست و میخواهد مسائل را از راه دیپلماسی حل کند. در دولت بوش پسر نیز رایس وزیر امور خارجه آمریکا خطاب به ایران میگفت اگر شما غنی سازی را متوقف کنید من با هر کسی در هر جایی که بگویید در هر زمانی که مایل هستید مذاکره میکنم اگر ایران می خواست غنی سازی صفر را بپذیرد آن زمان این کار را میکرد معلوم است که ایران هرگز حاضر نمی شود غنی سازی را به صفر برساند، زیرا غنی سازی حلقه اصلی در چرخه سوخت هسته ای به شمار می رود و اگر متوقف شود این چرخه نیز از بین می رود در حقیقت غنی سازی صفر یعنی ایران بپذیرد با دست خودش صنعت هستهای خود را نابود کند. تیم مذاکره کننده ایران باید از خواسته های خود دفاع کند. آنچه آمریکایی ها طی روزهای گذشته در رسانهها مطرح کردند، زیاده خواهی است و تیم مذاکره کننده و در رأس آن دولت و حاکمیت باید در برابر این زیاده خواهی مقاومت کند.
فناوری هسته ای کشور در سطحی پیشرفته قرار دارد تا توانمندی هسته ای ایران، قدرت چانه زنی تیم دیپلماسی را بالا برده است. از این رو هر گونه اقدام آمریکایی ها برای از بین بردن چرخه غنی سازی سوخت در ایران، غیر قابل قبول است.
مدتهاست به نوشتن این یادداشت میاندیشم، ولی ترس و تلخی برآمده از عنوانش، من را تا این لحظه از نوشتن بازداشت. آدمی به رؤیا زنده است! البته بدون رؤیا هم زنده میماند، اما زندگی نمیکند. بعید است کسی از سر هوس اقدام به فرزندآوری کند. آدمی با رؤیا زاده میشود؛ رؤیای پدر و مادری که اقدام به فرزندآوری میکنند، بر مبنای تصویری که از آینده برای خود و فرزندشان میسازند. جامعه ما با شتاب سرسامآوری در حال پیرشدن است. میگویند به دلیل شرایط اقتصادی، زوجهای جوان فرزند نمیآورند. وزیر کشور گفته بود: فرزند نیاوردن، سبک زندگی شده است.
اما از نظر بنده، فرزند نمیآورند چون رؤیا مرده است؛ چون رؤیایی ندارند؛ چون خودشان به تصویری که برای خودشان ساخته بودند، نرسیدهاند؛ چون کمیتشان در قافیه شعر خودشان لنگ است و بعضا با تعابیری همچون «چرا کس دیگری را بدبخت کنیم؟» یا «بچه بیاوریم که چه گلی به سر عالم بزند؟»، آرزوی فرزند داشتن را نیز مانند دیگر آرزوهایشان سرکوب میکنند.
رؤیا، معنابخش زندگی است. بدون رؤیا، زندگی، روزمرگی است. کودکی، زندگی در رؤیاست. پی و پایه زندگی ما بر مبنای همین رؤیاهای کودکانه ساخته میشود. از نظر من، مهمترین وظیفه پدر و مادر، میداندادن به تخیل کودکانه و فراهمآوردن زمینه رؤیاپروری در کودکان است. در نوجوانی آدمی واقعیت را میآموزد و در جوانی میکوشد در چارچوب واقعیت، رؤیاهای خود را دوباره تعریف کند. همه جوانی تلاش برای ساختن رؤیاست.
در میانسالی عمارتی که ساخته، به بلوغ مینشیند و در کهنسالی یا به آنچه ساخته افتخار میکند و دیگران را تشویق به راهی میکند که آمده یا در حسرت شکستها و ناکامیها، عبرتهای خود را برای دیگران بازمیگوید و برحذرشان میدارد از راهی که آمده است. البته آدمهای معمولی، اکثریتی هستند که از زندگی خود و مسیری که آمدهاند، شاکر و راضی هستند، اما توصیهای هم برای کسی ندارند. از بالا و پایین زندگی، با خودشان به نوعی صلح و آشتی رسیدهاند که خود و شرایطشان را همانگونه که هست، بپذیرند. نهچندان مغرور و مشعوف از حال و روزشان هستند و نهچندان سرخورده و افسرده.
دین نیز منبع رؤیاست. این همه قصصی که در کتب مقدس آمده، جز برای رؤیاپروری در آدمیان است؟ جز برای این است که آدمی نسبت خود را با قصه، با پیامبر، با اسوه حسنه معلوم کند و بر مبنای آن زندگی خود را بسازد؟ وعده بهشت و آنچه از آن در کتب مقدس تصویر میشود، تصویری از آیندهای است که به هوای آن آدمیان، بهخصوص آدمیان معمولی و نه لزوما عرفا و علما، عمل صالح کنند و دین بورزند. خوبی بهشت این است که هرکس در هر زمان و مکانی میتواند تصویر خود را از آن بسازد؛ مؤمنی که در هر آن و دمی با معشوق و خدای خود سخن میگوید، بر مبنای نسبتی که در رؤیایش با او برقرار کرده، گفتار و ذهن و ضمیر خود را سامان میدهد.
اما غیر از رؤیاهای فردی، ما در جوامع دستکم در برهههایی از تاریخ، شاهد رؤیاهای جمعی و نسلی نیز هستیم؛ رؤیاهایی که به اقتضای شرایط اجتماعی و تاریخی، نسلی را به حرکت وامیدارد و تحولی را در تاریخ ورق میزند.
در کشور ما، مشروطه و حاکمیت قانون، چه مشروعه و چه غیر آن، عدالت و تأسیس عدالتخانه، رؤیاهایی بود که انقلاب مشروطه را آفرید. ملیشدن نفت نیز بر مبنای رؤیای استقلال و نفی استعمار به ثمر نشست. انقلاب اسلامی، رؤیای تأسیس «جامعه بیطبقه توحیدی» بود. هنر شریعتی ساختن رؤیا بود؛ «پس از شهادت» و «تشیع علوی» و «فاطمه، فاطمه است»، جملگی منظومههایی از رؤیاهایی بود که شریعتی با هنرمندی و شاعرانگی تمام ساخت.
آیتالله خمینی نیز در نوفللوشاتو رؤیا ساخت؛ رؤیایی که در شعار «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» تبلور یافت. و البته پیش از آن، به نظر میرسد تئوری ولایت فقیه نیز بیش از اینکه از دیدگاه سیاسی ایشان برآمده باشد، از رویکرد فلسفی و عرفانیشان برخاست. ولایت فقیه رؤیای حکومت صالحان بود. خاتمی نیز در دوم خرداد برای نسل ما رؤیا ساخت؛ رؤیای دموکراسی و حقوق بشر، رؤیای رسیدن به جامعه مدنی مدینهالنبی، رؤیای جامعهای که در آن چیزی، جای آزادی و خدا، جای حق و اختیار آدمی را تنگ نکند. بیانیه گام دوم انقلاب نیز نوعی رؤیاسازی است؛ رؤیایی که برای جوان مؤمن انقلابی تعیین و تفسیر میکند که در سیر انقلاب اسلامی تا تمدن اسلامی در کجای تاریخ و جهان ایستاده است و چه باید بکند.
در اینجا مهم نیست مصادیقی را که بهعنوان رؤیای جمعی طرح شد، درست بدانیم یا نه؛ مهم این است که بپذیریم، تحولات اجتماعی و حرکتهای جوامع، مبتنی بر رؤیاست. اینکه فرجام هرکدام از این رؤیاها چه شد، موضوع بسیار مهمی است که در مجال دیگری باید به آن پرداخت. برخی از این رؤیاها تا حدودی همچنان کار میکنند و برخی به محاق رفتهاند. اینکه نسل انقلاب بازنشستگی ندارند، از آنرو است که رؤیای حکومت صالحان همچنان کار میکند.
بسیاری از ایشان، چون خود را صالح و دایرمدار عالم میدانند و چون با تجربه زیسته یک انقلاب موفق و یک جنگ هشتساله، اعتمادبهنفسی چسبیده به طاق آسمان دارند، همچنان با تمام قوا در صحنه حاضرند. برای بسیاری از نسل دوم خرداد، بیان واضح اینکه اصلاحات به صخره سخت و ستبر خورده است یا تجویز تشکیل مجلس مؤسسان، به معنای مهر تأیید بر بنبست یا فروریختن رؤیایی است که در دوم خرداد با آجر آجر رأی مردم ساخته شد. اصل مدعای من در این یادداشت، این است که در جامعه ما، دستکم برای اکثریتی، رؤیا مرده است. سیاست بسته و تمامیتخواه و غیردموکراتیک، رؤیای جمعی را میکشد و اقتصاد خراب، نابسامان، بیرونق و راکد، رؤیای فردی را. ایدئولوژیها، رؤیاآفرینند و اگر به حکومت برسند، پادایدئولوژیها نیز رؤیاآفرین هستند. بااینحال، در زمانهای به سر میبریم که به نظر میرسد ایدئولوژیها رو به افول هستند. جوان مؤمن انقلابی رؤیا دارد، اما برای اینکه حتی او، رؤیایش را بپذیرد و بسازد، دیگر تمرکز صرفا بر الگوسازی از مراجع و علما نیست.
برایش انبوهی قصه و خاطره و کتاب و فیلم و مستند از چهرههای برجسته و آدمهای معمولی تولید میکنند تا باور کند او نیز میتواند یکی از قهرمانان رؤیا باشد، اما در مقابل رؤیای جوان مؤمن انقلابی، اگر رؤیایی عرضه میشود، نوستالژی قبل از انقلاب به اسم رؤیا فروخته میشود. بیبیسی فارسی هم اگر برنامه نوروزی میسازد، بزرگداشت شهرام شبپره برگزار میکند و با شهره آغداشلو، حافظ میخواند. در نمایشگاه کتاب امسال، حجم بسیار بالایی از رمان و قصه ترجمهای و تألیفی توجه مرا به خود جلب کرد. در کنار آن، انبوهی کتاب در زمینه توسعه فردی و کتب روانشناختی، بهعلاوه عناوین متعدد و گستردهای در زمینه رمز و راز کسبوکار موفق داشتن و استارتاپ چنین و چنان ساختن و... بهشدت ذهنم را مشغول کرد.
از این بازار محتوا، به نظر میرسد فرد ایرانی بیش از هر زمانی تشنه رؤیاست؛ رؤیایی که یا در فیلم و رمان به دنبال آن میگردد، یا با میانبرها و راهحلهای سادهانگارانهای در کتب روانشناختی و توسعه فردی دستوپا میزند تا در جامعهای مستأصل، با سیاست بسته و اقتصاد خسته، برای خود فراتر از روزمرگی آن را بسازد. اگر کسبوکار رونق داشته باشد، خود راه میگویدت و میآموزدت که چون باید رفت و حاجتی به انبوهی سراب گفتاری و نوشتاری برای راهانداختن استارتاپ نیست. فرد ایرانی اگر رؤیای خود را در اینها نیابد و با اینها نتواند بسازد، احتمالا یا سرخوردهتر از قبل، ناکامی روی دیگر ناکامیهایش میآید و بیش از پیش اسیر روزمرگی میشود، یا همه آمال و آرزوها و داشتههای خود و خانوادهاش را متمرکز میکند بر رؤیایی که در مهاجرت و زندگی در آمریکا و اروپا تخیل میکند. ترانه معروف «برای» شروین حاجیپور، فهرست بلندبالایی از رؤیاهای سرکوبشده است و اساسا به همین دلیل هم با سرعت حیرتانگیزی منتشر شد. سیاستمداران ما اکثرا خودشان رؤیایی ندارند و ناتوان از رؤیاساختن هستند.
اقلیتی اگر رؤیایی داشته باشند، جذابیتی برای جامعه ندارد. جامعه، هرچند زنده، اما مستأصل است؛ خستهتر و ناامیدتر از آن است که سیاستمداران را بشنود. گوشش از این یکطرفه حرفزدن، پُر است. باید صدای مردم را بشنویم، پیش از آنکه بیش از این دیر شده باشد.
در را میبندند که صدایی نشنوند. اگر پایی لای در است، از آنرو است که این صدا خفه و خاموش نشود؛ نه اینکه صدای داخل اتاق، بلندتر از قبل، از لای در به گوشهای پر جامعه پژواک داده شود! رؤیا را باید خیلیخیلی جدی گرفت. از این فقر تخیل باید بیرون بیاییم. عالم و آدم اینگونه نمیمانند. اسیر دیروز و اکنون نباید شد. زندگی معمولی شرافتمندانه در این کشور، حق شهروندان است. جامعه را چه در عرصه زیست فردی و چه در عرصه زیست اجتماعی به روزمرگی انداختن، نابودی کشور است. قفلهای سیاست را باید گشود تا اوضاع اقتصادی بسامان شود، تا حال جامعه خوش شود، تا فرد ایرانی رؤیایش را در همین آب و خاک بپروراند و بسازد.
محمدحسن ساقی
ماشاءالله ذراتی
چشمانداز انرژی جهانی همچنان در حال تکامل است و انرژی هستهای به عنوان یک بازیگر حیاتی در گذار انرژی در حال ظهور است. با تغییرات اخیر در سیاستها و افزایش تقاضا برای انرژی، انرژی هستهای پتانسیل بینظیری برای تأمین انرژی قابل اعتماد و در عین حال کاهش انتشار کربن ارائه میدهد.
بر اساس گزارش اخیر انجمن جهانی هستهای (World Nuclear Association)، انرژی هستهای ۲۰ درصد برق و بیش از ۵۰ درصد انرژی پاک در ایالات متحده را تأمین میکند و به عنوان ستون اصلی تلاشها برای گذار به کربنزدایی شناخته میشود. انرژی هستهای میتواند منبعی قابل اعتماد و کارآمد برای تولید پایدار و باثبات برق باشد، برخلاف منابع تجدیدپذیر دیگر مانند باد و خورشید که به شرایط آب و هوایی وابسته هستند.
خروجی پایدار و قابل توجه انرژی هستهای، آن را به یکی از اجزای کلیدی آینده انرژی کمکربن تبدیل کرده است. عرضه مداوم نیروگاههای هستهای میتواند وابستگی به سوختهای فسیلی را کاهش دهد، انتشار گازهای گلخانهای را کم و از اهداف پایدار جهانی حمایت کند.
انرژی هستهای همچنین در مواجهه با افزایش تقاضای برق از سوی بخشهای فناوری و صنعتی مورد توجه قرار گرفته است. با پیشرفت هوش مصنوعی و افزایش تعداد وسایل نقلیه الکتریکی، بازار به مقادیر بیسابقهای از برق از شبکه نیاز دارد. مراکز داده به مقادیر زیادی برق پایه ۲۴ ساعته برای عملکرد کارآمد و قابل اعتماد نیاز دارند که منابعی مانند خورشید نمیتوانند تأمین کنند. سرمایهگذاران اقتصادی به پتانسیل بازدهی پایدار پروژههای هستهای جذب شدهاند و سیاستگذاران اهمیت راهبردی انرژی هستهای را در دستیابی به امنیت انرژی تشخیص دادهاند.
الکسی ویاروئل از مدیران اجرایی جیپی مرگان میگوید: «ما در نقطه عطفی قرار داریم که نیاز فوری و مطلق به تولید برق بیشتر وجود دارد، در حالی که همگی در تلاش برای کاهش انتشار کربن هستیم. تولید هستهای تمام این نیازها را برآورده میکند».
اندیشکده روسی ولدای کلاب، 2 خرداد در مطلبی با عنوان «بازگشت انرژی هستهای؛ عصری جدید برای قدرت دیجیتال» دورنمای مهمی از آینده انرژی هستهای را به تصویر میکشد و مینویسد: رقابت بینالمللی در حوزه ژئوتکنولوژی در حال افزایش است و انرژی هستهای به شکلی نوین و با وظایف جدید در حال احیاست. در سالهای آینده میتوان انتظار پروژههای بزرگی برای یکپارچهسازی انرژی هستهای و مراکز داده را داشت. در صورت موفقیت این پروژهها، نهتنها توسعه فناوری هوش مصنوعی شتاب خواهد گرفت، بلکه چشمانداز انرژی جهانی نیز تحت تأثیر قرار میگیرد.
انرژی هستهای با وجود همه درخواستها برای کنار گذاشتن آن به نفع منابع سنتی یا تجدیدپذیر، در حال بازگشت است. در پسزمینه چندین فاجعه تهدیدآمیز در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیستویکم، به نظر میرسید اتم صلحآمیز محبوبیت خود را از دست داده است و برخی کشورها به طور کامل استفاده از این منبع انرژی را کنار گذاشتند. با این حال، به طور پارادوکسیکال، چالشهای فناوری مدرن بار دیگر آن را محبوب کرده است. یکی از عوامل کلیدی، توسعه سریع فناوریهای هوش مصنوعی (AI) است که منجر به افزایش قابل توجه مصرف انرژی شده است.
کنترل بر انرژی اکنون صرفاً مسالهای اقتصادی نیست، بلکه به ابزاری برای مدیریت زیستبومهای دیجیتال تبدیل شده است. این موضوع حوزه جدیدی از مبارزه برای نفوذ سیاسی و ژئوتکنولوژی ایجاد میکند. دیپلماسی انرژی در قالبی جدید به سیاست جهانی بازمیگردد. کشورها راهحلهای مبتنی بر انرژی صلحآمیز هستهای را نه تنها به عنوان منبعی پایه برای تولید برق، بلکه به عنوان پایهای برای تأمین انرژی مراکز داده (DPCs) که عملکرد هوش مصنوعی و زیرساختهای دیجیتال به آنها وابسته است، ترویج میکنند.
مراکز دادهای که برای آموزش و اجرای مدلهای زبانی بزرگ استفاده میشوند، مقادیر عظیمی انرژی مصرف میکنند. این امر فشار زیادی بر شبکههای برق وارد میکند و نیازمند منابع انرژی قدرتمند و مهمتر از همه، پایدار است. علاوه بر این، انگیزه اضافه برای بازگشت به انرژی هستهای، بهبود فناوریهای رآکتورهای هستهای است. پیشرفتهای جدید، این رآکتورها را ایمنتر، کارآمدتر و پایدارتر از نظر زیستمحیطی کرده است. این موضوع، همراه با عوامل جدید تقاضا، امکان در نظر گرفتن آنها به عنوان راهحلی امیدوارکننده برای آینده انرژی را فراهم میکند.
طرحهای شرکتهای فناوری اطلاعات آمریکایی برای ایجاد مراکز داده عظیم به اندازه منهتن با ظرفیت بیش از ۲ گیگاوات، علاقه به توسعه انرژی هستهای صلحآمیز در سراسر جهان را تقویت کرده است. فرانسه - که پیشرو استفاده از انرژی هستهای است و حدود ۷۰ درصد کل انرژی مصرفی این کشور توسط نیروگاههای هستهای تولید میشود- در سطح دولتی اعلام کرده است خوشهای از هوش مصنوعی متصل به نیروگاههای هستهای ایجاد خواهد کرد. در آلمان، توسعه مراکز داده بهانهای مناسب برای احیای بحث درباره بازگشت رآکتورهای هستهای تعطیلشده فراهم کرده است. حتی کشورهایی که در حال حاضر به فناوری هستهای دسترسی ندارند، به فکر ساخت چنین نیروگاههایی هستند. از جمله این کشورها میتوان به سنگاپور کوچک اشاره کرد که دولت آن استراتژی تبدیل این «شهر – کشور» به یک مرکز جدید هوش مصنوعی را اعلام کرده است.
۳ نوع پروژه برای تأمین انرژی مراکز داده با استفاده از فناوری هستهای وجود دارد. اول، اتصال به رآکتورهای شکافت هستهای موجود، از جمله بازگشایی نیروگاههای هستهای که قبلا تعطیل شدهاند. دوم، سرمایهگذاریهای جدید در فناوریهای همجوشی هستهای برای ایجاد رآکتورهای گرماهستهای و در نهایت، توسعه و ساخت رآکتورهای مدولار کوچک (SMRها) که جمعوجور، ایمنتر و انعطافپذیرتر برای استقرار هستند.
نمونهای از رویکرد اول، پروژه مشترک مایکروسافت و شرکت «کانستلیشن انرژی» برای بازسازی واحد یک نیروگاه هستهای تری مایل آیلند با ظرفیت ۸۳۵ مگاوات در ایالات متحده است که سال ۲۰۱۹ تعطیل شده بود. شرکت روساتم در پروژه مندلیف، در حال ایجاد مراکز داده مبتنی بر ظرفیتهای نیروگاههای هستهای در روسیه است. به عنوان مثال، بزرگترین مرکز پردازش داده روسیه، «کالینینسکی» با ظرفیت ۴۸ مگاوات، از سال ۲۰۱۸ در محل نیروگاه هستهای کالینین در منطقه تور واقع شده است.
گزینه دوم برای توسعه انرژی اتمی، از جمله برای تأمین انرژی مراکز داده، فناوریهای همجوشی هستهای است. در سطح بینالملل، توسعه در چارچوب پروژه ITER (رآکتور گرماهستهای آزمایشی بینالمللی) انجام میشود. روسیه، چین و ایالات متحده به طور مستقل آزمایشهایی را انجام میدهند. غولهای صنعتی مانند شرکت آمریکایی اوپنایآی (OpenAI) که ۳۷۵ میلیون دلار در استارتاپ جدید هلیون سرمایهگذاری کرده است، امیدهای بزرگی به این فناوری بستهاند. در عین حال، اگرچه پیشتر آمریکاییها در حجم کل سرمایهگذاری در فناوریهای گرماهستهای پیشرو بودند، امروز چین از آنها پیشی گرفته است. چین، طبق برآوردهای تقریبی، ۲ برابر بیشتر سرمایهگذاری و پروژهها را با سرعت بیشتری اجرا میکند، با هدف پیشگام شدن در استفاده تجاری از همجوشی هستهای. بنابراین چین به طور فعال در حال توسعه تأسیسات آزمایشی خود به نام «خورشید مصنوعی» یا EAST است؛ رآکتوری که فرآیندهای داخل خورشید را شبیهسازی میکند و نوید تولید انرژی عملا نامحدود را میدهد. تلاشهای چین باعث نگرانی رهبران قدیمی سرمایهگذاری در فناوریهای همجوشی شده و در نهایت، رقابت برای برتری فناوری در حوزه تولید انرژی را تشدید کرده است. در نهایت، حوزه اولویتدار سرمایهگذاری برای غولهای فناوری مانند گوگل یا آمازون، توسعه رآکتورهای مدولار کوچک (SMR) با ظرفیت تا ۳۰۰ مگاوات است. دلیل این امر آن است که SMRها را میتوان براحتی در نزدیکی مراکز داده موجود قرار داد که این امر باعث کاهش اتلاف انرژی حین انتقال میشود. همچنین اعتقاد بر این است که این رآکتورها سریعتر ساخته میشوند و با انرژی سنتی و به نظر برخی، «دستوپاگیر» رآکتورهای بزرگ مرتبط نیستند. با این حال، تا اوایل سال ۲۰۲۵، رآکتورهای مدولار کوچک تنها در روسیه و چین عملیاتی شدهاند. ۴ SMR دیگر در حال ساخت هستند؛ ۲ مورد در روسیه، یکی در چین و یکی در آرژانتین. سایر کشورها عقب ماندهاند و همچنان در مرحله توسعه یا نمونه اولیه قرار دارند.
با وجود اینکه ایالات متحده هنوز SMR خود را ایجاد نکرده است، به طور فعال برنامههایی برای ساخت رآکتورهای مدولار کوچک را ترویج میکند تا با استفاده از این فناوری، رقبای روس و چینی را از بازار انرژی اتمی کنار بزند. وزارت انرژی ایالات متحده این فناوری را از نظر راهبردی مهم شناسایی و سال ۲۰۱۹، در دولت اول ترامپ، برنامه تحقیق و توسعه SMR پیشرفته را راهاندازی کرد. هدف این برنامه توسعه و صادرات ژئوتکنولوژیهای آمریکایی در حوزه انرژی هستهای است. فرض بر این است که با دیپلماسی SMR، ایالات متحده میتواند رقبا را حذف کند.
به موازات این، ایالات متحده در حال بررسی فرصتها در فضای پساشوروی است. ارمنستان میتواند یکی از شرکای بالقوه آن باشد. با این حال، موضوع همکاری همچنان باز است. اوایل سال ۲۰۲۴، نخستوزیر نیکول پاشینیان اظهار داشت: کشور به نیروگاههای هستهای جدید نیاز دارد و مقامات در حال بررسی پیشنهادات از روسیه، ایالات متحده و کرهجنوبی هستند.
* سرد شدن تدریجی روابط
مسکو - ایروان میتواند فرصتهایی برای ایالات متحده ایجاد کند تا در بازار انرژی هستهای ارمنستان نفوذ کند، همانطور که تحلیلگران غربی به صراحت مینویسند. برای ایالات متحده، رآکتورهای مدولار کوچک (SMRها) هم یک ابزار تفرقهافکن و هم یک طناب برای مهار هستند. تحت پوشش توسعه زیرساختهای انرژی، واشنگتن آماده است از این فناوریها به عنوان ابزاری برای تقسیم و کنترل استفاده کند. رآکتورهای مدولار کوچک که به عنوان منبعی مستقل و پایدار برای تأمین انرژی مراکز داده پیشنهاد شدهاند، در صورت اجرای موفقیتآمیز، اهرمی کلیدی برای تأثیرگذاری واشنگتن بر فرآیندهای دیجیتال در سراسر جهان فراهم خواهند کرد. این امر، همراه با کنترل بر بازار پردازندههای گرافیکی و موقعیتهای مسلط در حوزه خدمات هوش مصنوعی، جایگاه واشنگتن را در رقابت هوش مصنوعی به حداکثر خواهد رساند. اما وضعیت کنونی ممکن است به نفع روسیه و چین تمام شود. سیاست تهاجمی ایالات متحده در ترویج قراردادهای SMR، برخلاف انتظار واشنگتن، ممکن است علاقه به پیشنهادات جایگزین از سوی روساتم و شرکتهای چینی را افزایش دهد. در پسزمینه روند جهانی به سوی حاکمیت دیجیتال و سلطه شرکتهای فناوری اطلاعات آمریکایی در حوزه هوش مصنوعی، مسکو و پکن پنجرهای از فرصت دارند. آنها میتوانند راهحلهای انرژی برای حوزه دیجیتال به کشورها ارائه دهند که در عمل وابستگی به ایالات متحده به عنوان یک انحصارگر را کاهش میدهد. استفاده از فناوریهای روسی و چینی به کشورها کمک خواهد کرد تأمینکنندگان خود را متنوع کنند، ریسکها را کاهش دهند و بین منافع رقابتی مانور دهند تا به مطلوبترین شرایط از هر بازیگر دست یابند. رقابت بینالمللی در حوزه ژئوتکنولوژی در حال افزایش است و انرژی هستهای به شکلی نوین و با وظایف جدید در حال احیاست. در سالهای آینده، میتوان انتظار پروژههای بزرگی برای یکپارچهسازی انرژی هستهای و مراکز داده را داشت.
انرژی هستهای به دلیل توانایی منحصربهفرد خود در تأمین انرژی پایدار، قابل اعتماد و کمکربن، در آینده انرژی جهان نقشی محوری ایفا خواهد کرد. با افزایش تقاضای برق به دلیل گسترش فناوریهایی مانند هوش مصنوعی و وسایل نقلیه الکتریکی، نیاز به منابع انرژی ثابت و بدون وابستگی به شرایط آب و هوایی بیش از پیش احساس میشود. رآکتورهای هستهای، بویژه رآکتورهای مدولار کوچک (SMRها) و فناوریهای پیشرفته مانند همجوشی هستهای، با ارائه ایمنی بالاتر، کارایی بهتر و انعطافپذیری در استقرار، به عنوان راهحلهایی کلیدی برای پاسخگویی به این نیازها مطرح شدهاند. چرخه سوخت هستهای و فرآیند غنیسازی، به عنوان بخشهای حیاتی این صنعت، نقش مهمی در تضمین تأمین سوخت پایدار و ایمن برای رآکتورها دارند. غنیسازی دقیق و مدیریت ایمن چرخه سوخت نه تنها کارایی نیروگاهها را افزایش میدهد، بلکه با کاهش خطرات زیستمحیطی و امنیتی، اعتماد عمومی و سیاسی به این فناوری را تقویت میکند. روندهای کنونی جهان نشاندهنده احیای انرژی هستهای در قالب رقابت ژئوتکنولوژیک و دیپلماسی انرژی است. کشورهای پیشرو مانند ایالات متحده، چین و روسیه در حال سرمایهگذاری سنگین در فناوریهای هستهای هستند تا نفوذ خود را در بازارهای جهانی، بویژه در تأمین انرژی برای مراکز داده هوش مصنوعی، گسترش دهند. پروژههایی مانند بازسازی نیروگاههای قدیمی، توسعه SMRها و پیشرفت در همجوشی هستهای نشاندهنده این رقابت فزاینده است. در این میان، چرخه سوخت هستهای و توانایی غنیسازی به عنوان ستونهای اصلی خودکفایی انرژی و امنیت ملی مطرح هستند، زیرا کشورها برای کاهش وابستگی به تأمینکنندگان خارجی و دستیابی به استقلال در تولید انرژی هستهای تلاش میکنند. این روندها نه تنها آینده انرژی پاک را شکل میدهند، بلکه با تقویت زیرساختهای دیجیتال، پیکربندی زیستبومهای فناوری جهانی را نیز تحت تأثیر قرار خواهند داد.