بیتدبیری و فساد خاندان پهلوی به قدری بود که حتی نمایندگان کشورهای بیگانه نیز به این همه بیلیاقتی اعتراف داشتند. «آنتونی پارسونز» سفیر آمریکا در ایران در کتاب «غرور و سقوط» مینویسد:
«من فکر نمیکنم که شاه حتی اگر اطلاعات صحیحی هم درباره اوضاع کشورش به او داده میشد، برنامههای غیر واقعبینانه و بلندپروازانه خود را در زمینه توسعه اقتصادی ایران تعدیل مینمود و یا از هزینههای سنگین نظامی خود میکاست. این برنامهها اساس آرزوهای او را برای تبدیل ایران به یک کشور غربی، صنعتی، نیرومند مستقل که با کشورهای پیشرفته اروپای غربی برابری کند تشکیل میداد، ولی آیا او میبایست به ملکه اجازه میداد که کنگره زرتشتیان جهان را در وسط ماه رمضان در تهران بر پا کند و به مناسبت این کنگره یک مجلس پذیرایی با شامپانی در کاخ سلطنتی ترتیب دهد؟ آیا تشکیل فستیوالهای بینالملل سالانه فرهنگی شیراز جشن هنر شیراز با نمایشهای بی معنی و مبتذل آن سودی برای ایران در برداشت؟ آیا او میبایست اجازه دهد که بازار قدیمی اطراف حرم رضا (ع) را در مشهد با بولدوزر ویران کنند و اطراف آن را از سکنه خالی نمایند؟
به نظر من و دیپلماتهای کشورهای عربی که از حضور در مراسم پذیرایی به مناسبت پایان کنگره زرتشتیان خودداری کردند، این قبیل کارهای غیرضروری بیش از شکست بعضی از برنامههای اقتصادی افکار عمومی را جریحهدار میساخت و بر نارضایی تودههای مذهبی و رهبران آنها میافزود.
شاید شاه یا ملکه این کارها را نوعی درمان با ایجاد شوک و ضربه برای بیرون کشیدن مردم از مدار تعصبات مذهبی تلقی میکردند و شاید میخواستند به خارجیان نشان دهند که ایران از هر جهت به سوی مدرنیزه شدن میرود و نه فقط در آینده یک قدرت سیاسی و نظامی و صنعتی خواهد شد؛ بلکه به یکی از مراکز عمده فرهنگی و هنری جهان تبدیل خواهد گردید، ولی شاه میبایست دوراندیشتر باشد و درباره این مسائل عمیقتر بیندیشد. او از عناصر مذهبی که بر روی آنها برچسب ارتجاع سیاه زده بود، مانند کمونیستها که از آنان به عنوان ارتجاع سرخ نام میبرد به یک اندازه نفرت داشته. با وجود این او نسبت به عناصر و رهبران آنها اعلان جنگ علنی نکرده بود.»