در نظامهای دیکتاتوری همه تصمیمات به شاه ختم میشود و اوست که بدون آنکه چندان توجهی به مشاوران داشته باشد، به یکباره تصمیماتی میگیرد که ممکن است در آن چرخشهای ۱۸۰ درجهای قابل مشاهده باشد. شاه پهلوی را میتوان نمادی از این تصمیمات آنی دانست که چنین رویکردی، همه اطرافیان و چاکران و خادمان او را نیز کلافه کرده بود!
نمونه برجسته این اتفاق را میتوان در ماجرای انحلال احزاب سیاسی در سال ۱۳۵۳ و راهاندازی تک حزب رستاخیز مشاهده کرد. یک روز پس از اعلام انحلال احزاب شاه به «علم» گفته بود که «من حالا چهار پنج ماه است در این زمینه فکر میکنم و جز این راهی نبود، اما به هیچکس نگفته بودم.»
«مصطفی الموتی» از رهبران حزب ایراننوین ضمن اینکه انحلال یکباره احزاب را تقبیح و تصریح میکند که آن همه تشکیلات گسترده و عریض و طویل بهسرعت از هم فروپاشیده و از میان رفت، تأکید دارد که تا آن هنگام تقریباً هیچکس از رهبران این حزب اطلاعی از این قصد شاه نداشت و هویدا هم اگر مطلبی را درک کرده بود، با کسی در میان ننهاده بود.
«مظفر شاهدی» در کتاب (سه حزب) خود که در مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی به چاپ رسیده است، آورده است:
«جواد صدر از کارگزاران برجسته آن روزگار، اقدام شاه در انحلال احزاب چندگانه (ایراننوین، مردم، ایرانیان، پانایرانیست) را به بازی کودکانه او با سربازانی سربی روی میز (به خیال میدان واقعی جنگ) تشبیه میکند که گویی پس از مدتها بازی با احزاب سابق اینک حوصلهاش سرآمده و قصد داشت با جابهجا کردن این سربازان سربی (در واقع هم احزاب آن روزگار جز خواسته و میل شاه هیچگونه حرکت و ابتکار عملی از خود نداشتند) به آن وضعیت خستگیآور پایان دهد. صدر میان احزاب منحل شده و حزب رستاخیز تفاوتی نمیبیند و هر دو این احزاب را ابزارهایی برای تثبیت و تحکیم موقعیت شاه در رأس قدرتها و حاکمیت ارزیابی و اضافه میکند که «پدرم (صدرالاشراف) گاهگاه میگفت شاه مثل کودکانی است که از بازی با سربازهای سربی لذت میبرد و وقتی از نوع آرایشی جنگی خسته میشود، آرایش دیگری به آنها میدهد.»