صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۰۲ مهر ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۶  ، 
شناسه خبر : ۳۸۱۷۱۵
مروری بر یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۲ مهرماه ۱۴۰۴
اعمال مکانیزم ماشه در شرایطی که ایران پیش از برقراری جلسه شورای امنیت در گفت‌و‌گو با آژانس آمادگی همکاری را اعلام داشته و به توافق رسیده بود، نشانگر آن است که حامیان اصلی نتانیاهو در این جنگ همان‌گونه که صدراعظم آلمان گفته بود که اسرائیل این کار کثیف یعنی حمله به ایران را به نیابت از غرب انجام داده است، به این مکانیزم نیز به عنوان مرحله دیگر از جنگ دوازده‌روزه نگاه می‌کنند

جای خالی یک مستند خوب

جعفر بلوری

شبکه 13 رژیم صهیونیستی مستندی 52 دقیقه‌ای از جنگ 12 روزه «ایران با رژیم صهیونیستی و ناتو» تهیه کرده و با ترفندهای پیچیده روانشناسی و رسانه‌ای، طوری که بتواند بیننده را «اقناع» کند، کوشیده است خود را پیروز بلامنازع این جنگ جا بزند! این مستند که به وضوح نشان می‌دهد، ده‌ها ساعت کار تحقیقاتی و روانشناسی روی آن انجام شده، مخاطب ایرانی را هم جزو اهداف خود تعریف کرده و سعی دارد در کنار القاء برتری در حوزه‌های مختلف، ضمن روحیه بخشی به بیننده صهیونیست، بیننده ایرانی را مرعوب و منفعل سازد. برای این کار از تکنیک‌های خاص تصویربرداری، موسیقی‌های حماسی و چهره‌های ارشد سیاسی و نظامی بهره‌برداری شده و با یک تدوین قوی، تلاش شده به هدف اصلی یعنی «اسرائیل دست برتر را داشت» برسد. برای باورپذیرتر شدن «دروغ‌های شاخدار»ی که در این مستند به کرات تکرار می‌شود نیز عوامل سازنده این اثر سفارشی، به برخی واقعیات درباره توانایی‌های نظامی و اطلاعاتی ایران، اعتراف می‌کنند. این اعتراف‌ها نه با نیت روایت حقیقت که، برای «باورپذیر» کردن دروغ‌های اصلی صورت می‌گیرد. این مستند باوجود هزینه‌ سنگینی که به نظر می‌رسد برایش شده، گاف‌هایی هم دارد. مثلا یک مقام ارشد این رژیم می‌گوید، برای تجاوز به ایران پیچیده‌ترین و سخت‌ترین عملیات هوائی تاریخ جهان، طراحی شده است و بدین ترتیب و ناخواسته اعتراف به توانایی بالای ایران عزیز می‌کند چرا که «پیچیده‌ترین و سخت‌ترین عملیات نیروی هوائی جهان» قطعا برای مقابله با یک کشور ضعیف طراحی نمی‌شود! در این باره گفتنی‌هایی وجد دارد. بخوانید:
1- شبکه13 (13 channel) از جمله شبکه‌های اصلی، مهم و دولتی رژیم اسرائیل است که جایگاه مهم و پرنفوذی در بین صهیونیست‌ها دارد. برای درک اینکه، این شبکه تلویزیونی یک شبکه معمولی نیست بد نیست بدانیم، این شبکه به همراه شبکه ۱۲ Keshet، دو غول اصلی و پرمخاطب در این سرزمین غصب شده‌اند. پوشش اخبار امنیتی و نظامی، آن هم به شکلی گسترده، جزو دستورالعمل‌های صادر شده برای این شبکه تلویزیونی است و در عین حال، این شبکه برای جذب حداکثر مخاطب از طیف‌های مختلف سنی، به پخش سرگرمی و فیلم‌های سینمایی ‌هالیوودی نیز می‌پردازد. 
2-رژیم صهیونیستی به دلیل شرایط خاصی که در آن «جعل» و به کره زمین «تحمیل» شده، و حتی پیش از آن، شرایطی که در طول تاریخ داشته و نفرتی که از این فرقه در دنیا وجود داشته-و امروز معلوم شده این همه نفرت تاریخی بی‌دلیل نبوده است- همیشه برای «بقا» جنگیده است. و رژیمی که از همان بدو جعل، بقای خود را در خطر ببیند، طبیعی است، مثل هیچ کشور دیگری نباشد. نوع معماری ساختمان‌ها، نوع حرف زدن‌ها، نوع برخورد با سایر کشورها، نوع جنگیدن، نوع روایت جنگ، نوع مستند ساختن، نوع نظرسنجی‌هایی که در آن انجام می‌شود و حتی پرسش‌هایی که در این نظرسنجی‌ها مطرح می‌شود را نگاه کنید!‌ با تمام دنیا فرق دارد. در کجای دنیا در نظرسنجی‌ها از مردم سؤال می‌شود «به نظر شما، کشتن کودکان فلسطینی اشکالی دارد یا خیر؟» و اکثریت پاسخ دهند «خیر»؟!
 این رژیم، نفوذ ترسناکی نیز در مراکز قدرت و ثروت و علم دارد و سرمایه‌گذاری‌های سنگینی نیز در حوزه رسانه انجام داده و «هالیوود» تنها یکی از نتایج این سرمایه‌گذای‌هاست. همه این موارد و سرمایه‌گذاری‌های سنگین، در چارچوب همان «جنگ برای بقاء» قابل تحلیل است. می‌خواهیم بگوییم، رژیم صهیونیستی به دلیل داشتن آن تفکر آپارتاید و وحشیانه و آن پیشینه تاریک تاریخی که داشته، همواره برای «بقا» با «همه» حتی زنان و کودکان و نوزادان جنگیده است! و در این مسیرِ سیاه و پر از نکبتش یاد گرفته، بدون داشتن رسانه‌های قدرتمند نمی‌تواند در جنگ‌ها و به ویژه در ذهن‌ها پیروز شود! این رژیم یاد گرفته است که، با رسانه می‌تواند، ظالم را مظلوم، قوی را ضعیف، پیروز را شکست خورده، و بالعکس «جا» بزند و امید زیادی دارد با این سرمایه‌گذاری‌ها، جنایات هولناکش در غزه را «سفیدشویی» کند. هیچ کس امروز نمی‌تواند منکر این واقعیت شود که، جنگ نرم و «جنگ روایت‌ها» موازی و کنار جنگ‌های سخت قرار دارند و بعضا یک گزارش، خبر، کاریکاتور، موسیقی، شعر، تحلیل، تصویر یا... مستندی مثل آنچه شبکه 13 رژیم صهیونیستی ساخته، می‌تواند به مراتب کوبنده‌تر و موثرتر از بمب‌های سنگرشکن عمل کند.
3- ما در جنگ 12 روزه، کم هزینه‌ ندادیم. شهادت برخی فرماندهان، دانشمندان و مردم عزیزمان در این جنگ، کم هزینه‌ای نبود. اما به صهیونیست‌ها نیز هزینه و خسارت‌های سنگینی  وارد کردیم. فقط به عنوان یک نمونه نزدیک به این اظهارات «لارن ویلکرسون»، سرهنگ بازنشسته نیروی زمینی آمریکا و رئیس سابق دفتر وزیر خارجه وقت آمریکا یعنی «کالین پاول» که دیروز منتشر شد توجه کنید: «ایرانی‌ها اسرائیل را در آن ۱۲ روز در هم شکستند، اگر اسرائیلی‌ها دوباره چنین کنند، چون شکست خواهند خورد از ما انتظار دارند بیاییم و آتش‌ (جنگ) را خاموش کنیم... جنگ با ایران یک جنگ ده ‌ساله خواهد بود، دو تریلیون دلار هزینه خواهد داشت، خون فراوان ریخته خواهد شد و در پایان، سرنوشت این جنگ برای آمریکا مثل سرنوشت ما در جنگ افغانستان خواهد بود (فرار با خفت و خواری). به این ترتیب، امپراتوری آمریکا در بسیاری از جنبه‌ها فروخواهد پاشید. من با جدیت تمام می‌گویم. جنگ با ایران به معنای پایان امپراطوری آمریکا خواهد بود.» اینکه، چرا راوی پیروزی‌های ما بیشتر باید دیگران باشند و منبع تغذیه افکار عمومی ایران از چنین جنگی، رسانه‌های خارجی باشند، مسئله مهمی است. اگر چه صدا و سیما در این مدت برای روایت واقعیت‌های شنیدنی و حیرت‌انگیز این 12 روز، اقدامات شایسته و در خوری تهیه کرده است ولی انتظارات بیشتری هست که به آن اشاره می‌کنیم.
4- در 90 روزی که از جنگ 12 روزه گذشته، چند کار رسانه‌ای در فضای مجازی و از سوی برخی رسانه‌های تصویری درباره این جنگ تولید شده است. رسانه‌های مکتوب نیز از زوایای مختلف به این جنگ پرداخته‌اند. موضوعات نیز بیشتر در حوزه‌های اجتماعی و سیاسی بوده است. حتی یک برنامه درباره عاشق شدن یک فرد در جریان این جنگ ساخته شده است! ما نمی‌گوییم، این تولیدات «بد» است یا «قوی» و ضروری نیست، بلکه از آنجا که وسط جنگی که مهم‌ترین سؤال مردم در آن «چه کسی پیروز شد؟» است، به آقای پیمان جبلی، ریاست محترم سازمان صدا و سیما پیشنهاد می‌کنیم با استفاده از کارشناسان خوب این حوزه، یک فیلم مستند (Documentary Film) در خور از ناگفته‌های این جنگ تهیه و خسارت‌های مالی و جانی که بر صهیونیست‌ها تحمیل شد را با زیرنویس عبری منتشر کنند، تا مردم در ایران و حتی ساکنان سرزمین‌های اشغالی بفهمند، پیروز این جنگ ایران بود یا، آمریکا، رژیم صهیونیستی و کشورهای مرتجع عربی و 32 کشور عضو ناتو؟!

 خدمت دیگر اروپایی‌ها به متجاوزان

عباس حاجی‌نجاری

همان‌گونه که ایستادگی و مقاومت مردم ایران در جنگ تحمیلی هشت‌ساله و جنگ تحمیلی دوازده‌روزه، دشمنان تاریخی ملت ایران را ناکام گذاشت و هر دو جنگ به فرصتی برای اعتلای اقتدارملی و توان بازدارندگی و ارتقای جایگاه ایران در جهان تبدیل شد، اقدام کشور‌های غربی (یعنی همان حامیان و محرکان صدام و نتانیاهو در جنگ‌های نیابتی علیه ایران) در اعمال مکانیزم ماشه و برنامه آنها برای تشدید فشار و تحریم علیه مردم ایران را هم می‌توان به فرصتی جدید برای اعتلای توان بازدارندگی اقتصادی و سیاسی کشور تبدیل کرد. 
 آنچه این حقیقت را این روز‌ها آشکارتر کرده است استقبال دشمنان ملت ایران از اقدام اروپایی‌ها علیه مردم ایران یعنی اعمال اسنپ بک است که باید آن را آخرین تیر ترکش آنها برای به تسلیم واداشتن مردم ایران دانست. مارک روبیو وزیر خارجه امریکا در دیدار با نتانیاهو در آستانه اعمال اسنپ بک می‌گوید ایران نباید هیچ‌گونه سلاحی که قابلیت تهدید نیرو‌های ما را در منطقه دارد، داشته باشد. نه‌تنها سلاح هسته‌ای و موشک‌های دوربرد بلکه موشک‌های کوتاه برد و میان برد، نکته‌ای که اتحادیه اروپا نیز قبل از برگزاری شورای امنیت سازمان ملل بحث روی توانمندی موشکی ایران را به عنوان یکی از شروط عدم اعمال مکانیزم ماشه مطرح کرده بود. 
مروری بر آنچه در جنگ تحمیلی هشت‌ساله و دوازده‌روزه بر مردم ایران گذشت نشانگر آن است که این دو جنگ که توسط دو چهره صهیونیست یعنی صدام و نتانیاهو به نیابت از قدرت‌های غربی بر مردم ایران تحمیل شد، هر دو تمامیت ارضی ایران و استقلال و شکوفایی ملت ایران را هدف گرفته بود و البته نتیجه هر دو جنگ نیز به رغم خواست دشمنان مردم ایران تجلی عظمت و استقلال، وحدت و انسجام ملی و اثبات حقانیت مردم ایران در برابر دشمنان متجاوز بود و مردم ایران را در جهان سرافراز کرد. 
 اعمال مکانیزم ماشه در شرایطی که ایران پیش از برقراری جلسه شورای امنیت در گفت‌و‌گو با آژانس آمادگی همکاری را اعلام داشته و به توافق رسیده بود، نشانگر آن است که حامیان اصلی نتانیاهو در این جنگ همان‌گونه که صدراعظم آلمان گفته بود که اسرائیل این کار کثیف یعنی حمله به ایران را به نیابت از غرب انجام داده است، به این مکانیزم نیز به عنوان مرحله دیگر از جنگ دوازده‌روزه نگاه می‌کنند، چراکه وقتی وحدت و انسجام مردم ایران و همراهی و حمایت آنها از نیرو‌های مسلح در کنار اثبات اقتدار و توانمندی نیرو‌های مسلح ایران توانست آنها را در جنگ نیابتی ناکام بگذارد، طبیعی است که باید در فاز بعدی این وحدت و انسجام هدف گرفته شود و البته باز هم بهانه آنها توانمندی هسته‌ای و توان موشکی ایران است که توان هسته‌ای به ادعای ترامپ در جریان بمباران مراکز هسته‌ای ایران باید از بین رفته باشد و توانمندی موشکی نیز در این مذاکرات تعطیل شود تا رژیم صهیونیستی راحت‌تر بتواند به اهدافش علیه ایران عزیز برسد. 
اروپایی‌ها با این اقدام به کمک نیابتی خود آمده‌اند تا از این طریق بتوانند با بهره‌گیری از ابزار جنگ روانی و شناختی و دامن زدن به چالش‌های اقتصادی در داخل و افزایش نگرانی عمومی نسبت به کاهش درآمد‌های ارزی و بر هم زدن بازار اقتصادی کشور، زمینه را برای افزایش نارضایتی اجتماعی و ایجاد بحران داخلی فراهم کرده و بتوانند مؤلفه‌های اصلی اقتدار ایران را تضعیف و البته زمینه را برای اقدامات بعدی فراهم کنند و این در حالی است که به اذعان کارشناسان اعمال این مکانیزم فارغ از ابعاد جنگ روانی و شناختی آن به دلیل عدم اجماع جهانی برای اعمال تحریم‌ها با توجه به تأکید صریح چین و روسیه بر مخالفت با آن، تحریم‌های گسترده و ثانویه امریکایی‌ها علیه ایران، تجربه موفق ایران در عبور از تحریم‌ها، گسترش همکاری‌های اقتصادی ایران با همسایگان در سال‌های اخیر، زیرساخت‌ها و توان اقتصادی کشور، ایجاد فرصت‌های جدید برای تبادلات تجاری با حذف دلار، خودکفایی ایران در بسیاری از عرصه‌ها و... پیامد مورد انتظار حامیان رژیم صهیونیستی را نداشته و اقتصاد ایران قادر است از این عرصه نیز باعزت و اقتدار عبور کند. 
این عرصه نیز همچون عرصه‌های دیگر نیازمند اهتمام و تلاش دولت‌مردان در رسیدگی به مسائل اقتصادی و معیشتی مردم، برنامه‌ریزی هوشمندانه برای مواجهه با شرایط تشدید تحریم‌ها و البته با همکاری مردم و خنثی‌سازی تحرکات عوامل نفوذی و کاسبان تحریم در داخل است که همه این مؤلفه‌ها را می‌توان در بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اخیر با هیئت دولت مشاهده کرد. ایشان در آن دیدار مهم‌ترین نقش را در مورد عبور از این شرایط، بر عهده دولت‌مردان گذاشته با اشاره به ضرورت تقویت مؤلفه‌های قدرت و عزت ملی، «معیشت مردم» را از مهم‌ترین مسائل کشور خواندند و با تأکید بر اقدامات جدی‌تر برای «انضباط بازار» و رفع دغدغه مردم درباره افزایش بی‌ضابطه قیمت کالاها، درزمینه ضرورت «غلبه فضای کار و تلاش و امید» بر «حالت نه جنگ نه صلح»، تقویت تولید، تأکید و توجه مسئولان و اصحاب قلم و بیان به تبیین نقاط قوت حقیقی و امیدآفرین کشور و جامعه، را ضروری دانستند. 
آنچه این روز‌ها در جهش قیمت طلا و ارز در کشور مشاهده می‌شود محصول راهبرد همین عوامل و سرپل‌های دشمن در داخل است، چراکه بر فرض اینکه اعمال تحریم‌ها بخواهد تأثیرات حداقلی داشته باشد، چند ماه نیاز به زمان دارد و این نشان می‌دهد که عوامل و سرپل‌های داخلی دشمن زودتر از عاملان تصویب مکانیزم وارد عمل شده تا بتوانند اقتصاد ایران را از داخل متزلزل نمایند، هوشیاری مردم ایران در این عرصه، مهم‌ترین عامل در شکست راهبرد دشمنان است.

انتخاب سرنوشت ساز دیپلماتیک

محمدعلی بهمنی قاجار

به نظر می رسد موضع ایران که در شرایط فعلی تنها  موضع ممکن نیز می تواند باشد  و تقریبا در سخنان آقای ایروانی سفیر ایران در ملل متحد مورد اشاره قرار گرفت،  عدم شناسایی اعمال و اجرایی شدن مکانیزم ماشه است بدین معنا که اعمال  مکانیزم ماشه، مقدماتی از جمله  انجام سازو کارهای حل و اختلاف و میانجی گری درون برجام را  داشته که اروپایی ها طی نکردند.
افزون بر این بنا به گفته ایران ، اصولا اروپایی ها با تمکین عملی به تحریم های یکجانبه آمریکا، دیگر عضو برجام نیستند و نمی توانند از این مکانیزم استفاده کنند، با استدلال ایران اصولا قطعنامه اخیر یک حشو قبیح و زائد است به این معنا که درست است که شورای امنیت ملل متحد صلاحیت نامحدود دارد و می تواند هر مقرره ای را تصویب کند و چنین  مقرره ای قابلیت اجرا دارد.
اما نیازی به تمدید قطعنامه ۳۲۲۱ شورا و تمدید لغو تحریم ها نبوده تا قطعنامه ای در این باره به شورا تقدیم شود.
اگرچه ایران باید چنین ایده ای را بهتر و شفاف تر تبیین کند اما فایده عملی گفته ایران محدود است چون متاسفانه اکثریت کشورهای تاثیرگذار جهان احتمالا تفسیر طرف مقابل را خواهند پذیرفت.
گویا دیگر سیاست خارجی کج دار و مریز پاسخگو نیست، ایران یا باید رومی رومی باشد یا زنگی زنگ و نیاز به یک انتخاب سرنوشت ساز و قاطع دارد یا تلاش برای حل کامل بحران ها با جهان غرب و یا مقاومت صد درصدی و حداکثری، هر کدام را که انتخاب کند چالش ها و تهدیدات و خطرات و در یک کلام ریسک های خاص خود را دارد.
انتخاب هیچ کدام تضمین صد درصدی برای موفقیت نیست اما به نظر من گزینه نخست یعنی تعامل همه جانبه قابل ترجیح است.
به دلیل وضعیت خاص جهانی و منطقه ای ، دست هم چنان بالای غرب در معادلات جهانی ، وضعیت اقتصادی و اجتماعی داخلی و بحران های زیست محیطی و منابع طبیعی در داخل و…… مواردی از این دست است که تعامل را ارجحیت می بخشد.
قطعا تعامل هم در باغ سبزی نیست و پر از چالش و دست انداز بوده و  امکان بد عهدی و عدم جدیت طرف مقابل نیز منتفی نیست اما گزینه ای کم هزینه تر و پر فایده تر از گزینه دوم است.

شکست‌خوردن یا باختن

سید جواد جمالی
 

همه ما در زندگی روزمره خود، به‌طور دائم در حال فکر‌کردن و بررسی شرایط و حالات مختلف هستیم تا از این طریق بتوانیم تصمیمات بجا و شایسته‌ای اتخاذ کنیم. آیا الان بهتر است به دنبال یک شغل باشم یا فعلا وقت و انرژی خود را صرف ادامه تحصیل کنم؟ آیا سزاوار است در محل کار خود بمانم و تلاش کنم تا مدارج ترقی را طی کنم یا اینکه شانس خود را در محیط کاری دیگری بیازمایم؟ آیا بهتر است خودروی قدیمی خود را تعویض کنم یا آنکه فعلا پول آن را پس‌انداز کرده و خرید خودروی جدید را به آینده موکول کنم؟

 در برابر هر آری، یک نه وجود دارد. تصمیم‌گیری درباره یک چیز همیشه به معنای چشم‌پوشی از امر دیگری است. بعضی از افراد در چهارراه‌های تصمیم‌گیری سعی می‌کنند با تعقل، راه منطقی را انتخاب کنند، ولی برخی هرگز نمی‌توانند مسیری را گزینش کنند؛ آنها بر سر چهارراه می‌نشینند و در انتخاب مسیر دائما مردد هستند. یالوم در کتاب «روان‌درمانی اگزیستانسیال» توضیح می‌دهد این افراد به فلج اراده مبتلا شده‌اند؛ نه آری می‌توانند بگویند و نه قادرند نه بگویند. تصمیم‌گیری برای برخی افراد بسیار دشوار و دردناک است. آنها نه‌تنها از عواقب تصمیمات خود می‌ترسند، حتی نگران‌اند هر تصمیمی که می‌گیرند، باعث دلخوری تعدادی از دوستان و اطرافیان شود و سبب نارضایتی دیگران را فراهم آورد؛ بنابراین دچار استیصال در تصمیم‌گیری هستند. آنها همیشه دچار تعلل در تصمیم‌گیری بوده و جلوی دروازه تصمیم‌گیری قدم می‌زنند. شاید گمان می‌برند که بهترین راه آن است که تعلل کنند تا عامل بیرونی به جای آنها تصمیم بگیرد یا حاضرند اختیار در تصمیم‌گیری را به فردی دیگر تفویض کنند تا از رنج تصمیم‌گیری رهایی یابند.

در‌ این‌ صورت می‌پذیرند که به تصمیم‌ دیگری تن دهند و از آزادی تصمیم‌گیری خود صرف‌نظر کنند، آن‌گاه در صورت غلط‌بودن تصمیمات، می‌توانند خود را تبرئه کنند و عواقب منفی احتمالی تصمیمات نادرست را گردن دیگران بیندازند.

حال مدیری را در نظر بگیرید که در شرایط بحرانی گرفتار شده است؛ مثلا رکود شدیدی بازار را فراگرفته و مدیر مربوطه باید تصمیمی متناسب با این وضعیت اتخاذ کند. شخص مدیر می‌تواند چنین استدلال کند که بحران فوق موقتی بوده و به‌زودی رکود پایان خواهد یافت یا برعکس رکود عمیق و طولانی است و چاره‌ای جز کاهش تولید و تعدیل نیروی انسانی وجود ندارد. البته حالت دیگری را نیز می‌توان متصور شد که در آن حالت مدیر مربوطه اصلا وجود رکود و شرایط بحرانی را قبول نداشته باشد. جرد دایموند در کتاب «فروپاشی» متذکر می‌شود که وقتی بحران بروز می‌کند، گروهی وقوع بحران را به‌هیچ‌عنوان قبول ندارند یا آنکه نمی‌توانند ظهور بحران را تشخیص دهند. عده‌ای دیگر هستند که بحران را درک می‌کنند ولی به آن بی‌توجه بوده و درصدد حل آن برنمی‌آیند. برخی نیز حادث‌شدن بحران را قبول داشته ولی راه‌حلی برای آن نمی‌یابند و در نهایت برخی نیز بحران را قبول داشته و حتی راه‌حل آن را می‌دانند ولی آگاهانه یا از روی غفلت، واکنشی نشان نمی‌دهند. دایموند نحوه برخورد جوامع با بحران‌ها و اتخاذ تصمیمات ناصحیح در تقابل با بحران‌ها را عامل ناکامی و فروپاشی جوامع می‌داند.

کشور ایران سال‌هاست یا حتی دهه‌هاست با مشکلات و گرفتاری‌های متعددی مواجه بوده است. تغییرات اقلیمی کره زمین از چند دهه قبل نگرانی اندیشمندان جهانی را برانگیخته و از سال‌ها پیش هشدار وقوع کم‌آبی و خشک‌سالی از طرف کارشناسان بین‌المللی و داخلی درباره منطقه خاورمیانه و کشور ایران داده شده بود؛ بنابراین از سال‌ها قبل بروز خشک‌سالی پیش‌بینی‌پذیر بود. همچنین درباره کمبود برق در کشور، در سال‌های گذشته مواردی مانند کاهش سرمایه‌گذاری در صنعت نیروگاهی، مستهلک‌شدن نیروگاه‌های کشور، افزایش مصرف برق به علت رشد جمعیت و تقاضای داخلی و قیمت‌گذاری غلط برق، همگی نشان می‌دهند که وقوع ناترازی برق در چند سال اخیر پیش‌بینی‌پذیر بوده است.

سؤالی که مطرح می‌شود، این است که آیا دولتمردان در دوره‌های مختلف نتوانسته‌اند بحران را شناسایی کنند یا بحران را شناسایی کرده و راه‌حلی برای آن نیافتند یا اینکه راه‌حل وجود داشته و درباره آن بی‌تفاوت بوده‌اند یا ترکیبی از موارد فوق؟

آنچه مشخص است، این است که مسئولان در مقاطع مختلف از اخذ تصمیمات شایسته ناتوان بوده‌اند یا اینکه از روی تعمد دچار تعلل در تصمیم‌گیری شده‌اند تا مدیر یا مسئول بعدی مجبور به اتخاذ تصمیم‌گیری شود و تبعات مربوط به تصمیم‌گیری متوجه مسئول بعدی شود. جالب‌تر آنکه گاهی مسئول وقت، برای حل بحران‌ها تنها به ارائه تصمیمات غیرکارشناسی و سهل‌انگارانه روی می‌آورد و از انجام روش‌های علمی و کارشناسی اجتناب می‌ورزد. برای مثال، در بحران‌هایی نظیر کمبود برق، گاز، آب یا آلودگی هوای تهران در فصول سرد تنها واکنش مسئولان تعطیلی بوده است. نکته تأمل‌برانگیز بعدی اینکه دولتمردان برای حل بحران‌های آتی کشور چه راه و روشی را مدنظر دارند؟ 

به‌عنوان نمونه آشفتگی احتمالی در تأمین بنزین و گازوئیل مورد نیاز، بحران صندوق‌های بازنشستگی و پیرشدن جمعیت، چالش احتمالی ناشی از زیان‌های نجومی برخی بانک‌های کشور و... از مواردی هستند که در شرایط فعلی باید درباره آنها تصمیم‌گیری شود؛ هرچند هم‌اکنون نیز دیر شده است.

آنچه به اختصار می‌توان گفت، این است که کشور سال‌هاست در بحران تصمیم‌گیری غوطه‌ور است. در پاره‌ای از موارد تصمیمات گرفته‌شده نادرست و پرهزینه بوده و در برخی زمان‌ها اصلا تصمیمی گرفته نشده و دولتمردان با نداشتن واکنش مناسب به بحران‌ها، پاسخ‌گویی به بحران‌ها و حل آن را به مسئولان بعدی موکول کرده‌اند. به‌طور خلاصه، نه در گذشته دولتمردان راهکارهای کارگشا برای مقابله با تلاطم‌ها ارائه کرده‌اند و نه در ‌حال ‌حاضر تصمیمی چاره‌ساز برای بحران‌های پیش‌رو عرضه می‌کنند. به عبارتی، سال‌هاست کشور دچار بحران تصمیم‌گیری بوده و این آشفتگی در تصمیم‌گیری باعث لاینحل‌ماندن مشکلات و تجمیع و انباشته‌شدن موضوعات و مسائل کشور شده است.

مسائل و مشکلاتی مانند ناترازی برق، آب، گاز یا آلودگی هوای تهران و... که برخی کشورها توانسته‌اند از آن مشکلات عبور کنند، سال‌هاست گریبان کشور ما را گرفته است. پس اگر دیگر کشورها توانسته‌اند بر کاستی‌ها غلبه کنند و ما از انجام آن عاجز بوده‌ایم، باید مشکل را در درون ساختار کشور جست‌وجو کنیم. مک کیون در کتاب «اصل‌گرایی» توضیح می‌دهد که میان باختن و شکست‌خوردن تفاوت وجود دارد.

شکست‌خوردن یعنی دیگران از شما قوی‌تر، باهوش‌تر، سریع‌تر و متعهدترند و باختن یعنی شما تمرکز ندارید؛ پس دائم دچار اشتباه می‌شوید، نمی‌توانید خوب فکر کنید، مشکلات را شناسایی کنید و به‌طور شایسته تصمیم بگیرید. به عبارتی وقتی شما شکست می‌خورید، بیشتر تحت تأثیر عوامل بیرونی دچار شکست می‌شوید، درحالی‌که باختن بیشتر متأثر از اشتباه‌ها‌، تعلل‌ها یا سوءمدیریت‌های داخلی است. کشور ما بیشتر از آنکه شکست بخورد، باخته است؛ باختن به تصمیمات غلط، پرهزینه و بی‌ثمر.

نجواهای بیداری

جواد شاملو 
خبر به رسمیت شناختن کشور فلسطین از سوی فرانسه، بریتانیا، بلژیک، لوکزامبورگ، مالت، موناکو و آندورا در کنار کشورهای دیگری چون استرالیا، کانادا و پرتغال، هرچند هیچ‌ از بار سنگین گناه بی‌عملی غرب در برابر قلع و قمع بی‌گناهان نمی‌کاهد، اما با این حال نوعی
 نقطه عطف در تحولات سیاسی جهان امروز است. این تصمیم، درست در روزهایی اعلام شد که رژیم صهیونیستی حملات وحشیانه خود را علیه مردم بی‌دفاع غزه و به قصد آشکار غصب این خطه شدت بخشیده و بیش از ۶۵ هزار فلسطینی را به خاک و خون کشیده است.
رهبران این کشورها در نشست پیش از مجمع عمومی سازمان ملل متحد صراحتاً اعلام کردند: «زمان آن فرا رسیده است.» امانوئل ماکرون نیز با زبانی آشکار گفت که مسئولیت اروپا حفظ امکان راه‌حل دو دولتی است و فرانسه امروز فلسطین را به رسمیت می‌شناسد. بدین ترتیب، اکنون بیش از ۱۴۷ کشور از میان ۱۹۳ عضو سازمان ملل رسماً کشور فلسطین را پذیرفته‌اند و این یعنی بیش از ۸۰ درصد جامعه جهانی در برابر ظلم تاریخی صهیونیسم ایستاده‌اند.
انگیزه این کشورها که خود بعضا از حامیان عملی رژیم اشغالگر هستند روشن است. از سویی برای آنان دیگر ممکن نیست در برابر خشم افکار عمومی داخلی و خیابان‌های پر از تظاهرکننده و دل‌هایی که همراه ناوگان صمود رو به سمت غزه دارد، به سکوت متعفن خود ادامه دهند. غرب نیاز دارد ژست حقوق بشر خود را بازسازی کند و برای نجات آن از نابودی ابدی در تکاپو باشد. به‌طور مشخص، اروپا نمی‌خواهد همچون آمریکا در اقلیت جهانی حامیان نسل‌کشی باقی بماند و مشروعیت اخلاقی خود را بیش از این از دست بدهد. همچنین، به رسمیت شناختن فلسطین برای اروپا تلاشی است تا کورسوی استقلال خود از آمریکا را حفظ کند. آمریکای دوران ترامپ، اروپا را جز به چشم ضمیمه‌ای برای خود نمی‌نگرد و قضیه فلسطین بعد از این‌همه فجایع باورنکردنی، تبدیل به دستاویزی برای ساز مخالف از آمریکا زدن اروپا شده‌است. 
این تصمیم هرچند تأثیری در توقف درندگی افسارگسیخته صهیون ندارد اما از تبعات معنوی و حیثیتی برای اسرائیل خالی نخواهد بود. 
قدر متیقن آن است که با این اقدامات (که در ناکافی بودنشان ذره‌ای تردید نیست) مشروعیت جهانی این رژیم بیش از پیش زیر سؤال رفته و چهره کریه‌المنظر آن به عنوان یک باند جنگ‌افروز و جنایت‌پیشه که حقوق بشر را به وقیحانه‌ترین شکل ممکن به سخره گرفت تثبیت می‌شود. از سوی دیگر، رسمیت یافتن فلسطین جایگاه ملت مظلوم فلسطین را تقویت کرده و مسیر را برای اقدامات عملی‌تر همچون تحریم‌های اقتصادی هموار می‌سازد؛ چنان‌که اسپانیا نیز پس از به رسمیت شناختن فلسطین، دست به تحریم اسرائیل زد.
آنچه امروز می‌بینیم، نه فقط یک اقدام نمادین، بلکه نشانه‌ای از شکاف در جبهه غرب است. اروپا ناچار شده فاصله‌ای هرچند محدود از آمریکا بگیرد و دستکم تظاهر کند که صدای ملت‌ها را شنیده است. هرچند نمی‌توان به اثربخشی اینگونه تحرکات دیپلماتیک امیدوار بود، اما نباید از این حقیقت نیز غفلت کرد که نسبت امروز جهان بت فلسطین و اسرائیل غاصب، مقدمات همان موج بیداری جهانی است که انقلاب اسلامی سال‌ها پیش نوید آن را داده بود: حقیقت مظلومیت فلسطین دیر یا زود وجدان جهان را تسخیر خواهد کرد و پروژه صهیونیسم را از صرفه خواهد انداخت.

حماسه تمام  و جنگِ ناتمام!

غلامرضا بنی اسدی

۳۱ شهریور ۱۳۵۹ بود که جنگ، رسما آغاز شد و ۸ سال همه زندگی ما را دربرگرفت. اینک ایستاده ایم و از فاصله ۴۵ سال به آن روز نگاه می کنیم. چه می بینیم؟ چقدر دقیق می بینیم؟ واقعیت این است که زمان، سنگین و بی‌رحم می‌گذرد. نسل‌هایی که روزگاری در گرمای جبهه‌ها خاکریز می‌ساختند، حالا یا در قاب عکس‌ها جا خوش کرده‌اند و یا با آن قاب های ماندگار فاصله ای ندارند.  آنان قهرمانان آن حماسه بودند  اما صاحب آن نه. به همین خاطر است که باید پرسید آیا «دفاع مقدس» هم با آنان به تاریخ پیوسته یا هنوز جایی در ذهن و دل نسل امروز دارد؟ برای ما تلخ است نوشتن این اما همین پرسش ساده، سرآغاز تأملی بزرگ است که نسل جدید – دهه هشتادی‌ها و نودی‌ها – چه نسبتی با دفاع مقدس دارند؟
آن‌ها نه صدای آژیر قرمز شنیده‌اند، نه جبهه دیده‌اند، نه  حتی صف نفت و نان را تجربه کرده‌اند. اصلا تصور آن روزها هم برایشان ناممکن است. اما... یک  اما همیشه هست که ما را به تامل وامی دارد؛ اما در جهانی زندگی می‌کنند که تهدید هنوز واقعی ا‌ست؛ نه در قالب تانک و بمب، که در صورت تحریم، جنگ روانی، تهاجم رسانه‌ای و چالش‌های پیچیده هویتی. با این حال، اگر دفاع مقدس برای این نسل تنها به یک مناسبت تقویمی تقلیل یابد، دیگر نه کارکرد تربیتی دارد، نه الهام‌بخش خواهد بود. آن وقت این نسل مثل نهال های جداشده از ریشه خیلی زود خواهند خشکید. باید کاری کنیم که اگر هم برگ و بر و حتی شاخه ای می افتد، ریشه بماند تا نهال به درخت تبدیل شود. ما باید امروز را درست بفهمیم و با مفاهمه با نسل نو راه را باز کنیم.
 بپذیریم که فرزند امروز، نسلی پرسشگر است. به‌جای پذیرش بی‌چون‌وچرا، نیاز به روایت صادقانه، تحلیلی و زنده دارد. دفاع مقدس برای او باید به زبان زمانه ترجمه شود، با پرسش‌های واقعی، تصویرهای قابل لمس و ارزش‌هایی که امروز هم قابل زیستن باشند.
 روشن است که ایثار، مقاومت، خوداتکایی، امید و مشارکت ملی مفاهیمی نیستند که تاریخ مصرف داشته باشند؛ اما بسته‌بندی آن‌ها باید نو شود. وقتی نسل جدید می‌بیند همان کسانی که در جنگ خاک حفظ کردند، امروز امنیت سایبری، فناوری هسته‌ای، پزشکی نوین و توان بازدارندگی را پایه‌ریزی کرده‌اند، می‌فهمد که دفاع، هنوز ادامه دارد. در حوزه دفاع مقدس حرف مشخص این است که در تشریح و تحلیل آن حماسه سترگ نباید صرفاً از گذشته بگوییم. بلکه  باید از امروز از پیوستگی نسل‌ها در برابر خطر، در مسیر پیشرفت، و در فهم ارزش‌های مشترک تصویر بسازیم. از این‌که چگونه نوجوان امروز می‌تواند با صداقت، نه با تحمیل، خود را وارث راهی بداند که با ایمان و ایستادگی  نوجوانان عصر پیش آغاز شد. آن وقت خود به حراست از آن میراث خواهد پرداخت و به دیگران هم خواهد گفت اگر دیروز جنگ با گلوله بود، امروز با روایت‌هاست. اگر آن زمان خاک جبهه را حراست کردیم، امروز باید حقیقت را پاس بداریم. و این مسئولیت، تنها با نسل‌های پیشین نیست؛ نسل جدید نیز در این میدان سهم دارد. اتفاقا سهم او بسیار بیشتر است.
 این گونه است که دفاع مقدس از یک خاطره تاریخی، به یک سرمایه ملی تبدیل می‌شود. سرمایه‌ای که اگر درست مورد استفاده قرار گیرد، نه تنها امروز که  آینده ما را  نیز با سربلندی خواهد ساخت.

سخنرانی ترامپ در سازمان ملل با موضوعاتی چون پله برقی،جنگ،اتم و...انجام شد
جوکر در نیویورک

زهرا طیبی

 شاید ادعای بزرگی نباشد اگر بگوییم از زمان پایان جنگ جهانی دوم تاکنون، نمی‌توان هیچ رئیس‌جمهوری در ایالات متحده پیدا کرد که موجودیت و مشروعیت سازمان ملل را زیر سؤال ببرد و این سازمان را «مشکل‌آفرین» بداند. اگرچه در سال‌های گذشته آمریکا تقریباً هیچ اهمیتی برای ابراز نگرانی‌های سازمان ملل قائل نبوده و تصمیمات این سازمان را مهندسی کرده است، اما ترامپ بی‌حوصله‌تر از آن است که اظهاراتش را در زرورق حقوق‌بشر و ابراز نگرانی بپیچد. روز گذشته رئیس‌جمهور آمریکا یکی از عجیب‌ترین سخنرانی‌هایی را که یک رئیس‌جمهور در آمریکا می‌توانست در سازمان ملل ایراد کند، بیان کرد. اگرچه ترامپ سیاستمدار لمپنی است که به سبک املاک‌دارها در سیاست عمل می‌کند، اما تمام آنچه از دیالوگ‌ها و اکت‌های بازیگران فیلم‌های آمریکایی که غرب وحشی را به تصویر می‌کشند دیده می‌شود، در ادبیات و اکت‌های ترامپ قابل مشاهده است. او باز هم خودش را رئیس‌جمهور صلح خواند و گفت چرا به من جایزه نوبل صلح نمی‌دهید. این ادعا در حالی مطرح می‌شد که حتی در اجلاس سازمان ملل نیز تجاوز به آسمان ایران و هدف قرار دادن تأسیسات هسته‌ای را به‌عنوان یکی از درخشان‌ترین دستاوردهایش ذکر کرد. رئیس‌جمهور آمریکا در عین آنکه تأکید داشت ایران نباید سلاح هسته‌ای داشته باشد، داشتن سلاح هسته‌ای را چیز خوبی دانست.
او این بار نه فقط در مورد مسائل داخلی کشورهای خاورمیانه، بلکه در مورد مسائل داخلی انگلیس هم اظهارنظر کرد. به شهردار لندن تنها به خاطر مسلمان بودن تاخت و مدعی شد که او می‌خواهد لندن را با شریعت اسلام اداره کند. این ادعا در حالی در تریبون سازمان ملل مطرح می‌شود که نامزد شهرداری نیویورک هم یک مسلمان شیعه است. اسلام‌هراسی که یکی از اصول اساسی آمریکا است و این کشور آن را در جهان و منطقه به طور جدی دنبال می‌کند، این‌بار به صراحت خودش را در اظهارات ترامپ نشان داد. او در حالی که از اداره شهر لندن به دست یک مسلمان ابراز نگرانی می‌کند، مسیحیت را مظلوم‌ترین و تحت آزارترین آیین جهان معرفی می‌کند.
با توجه به این صحبت‌ها چند تحلیل را می‌توان مورد توجه قرار داد:
ترامپ تمایل به شروع جنگ تمدن‌ها دارد. نگرانی از دست رفتن هژمونی آمریکا او را ناچار به موضع‌گیری علیه اسلام کرده است.
نکته دیگر آنکه ترامپ در دامی افتاده که لابی‌های اسرائیلی برایش پهن کرده‌اند؛ از آنجا که نتانیاهو آتشی را که در منطقه به راه انداخته یک جنگ وجودی و ایدئولوژیک یعنی نبرد صهیون علیه اسلام می‌داند، از قضا ترامپ هم این‌گونه به این نزاع‌ها نگاه می‌کند تا بلکه بتواند آمریکا را از از دست دادن قدرت نجات دهد.
احتمال دیگر آنکه از ابتدا این جنگ و ماهیت آن برای آمریکا روشن بود و تنها ترامپ آن را لو داده است.
رئیس‌جمهور آمریکا همچنان معتقد است آنچه او می‌گوید درست است. او در بخشی از صحبت‌هایش به این موضوع اشاره کرد: «من در پیش‌بینی چیزها واقعاً خوب هستم. در طول کمپین یک کلاه داشتم که روی آن نوشته بود «ترامپ در مورد همه‌چیز درست می‌گفت». این درست است و من در مورد همه‌چیز درست گفته‌ام!» فارغ از اینکه هیچ‌کدام از پیش‌بینی‌ها و برنامه‌های ترامپ درست از آب درنیامد و او نتوانست هیچ‌کدام از بحران‌هایی که آمریکا با آن مواجه است را حل کند، حتی شرایط هم برای او بدتر شد. اما نکته عجیب‌تر آن است که او به گونه‌ای صحبت می‌کند که گویی نه در مقابل رهبران و مردم جهان، بلکه در جمع کمپین ماگا صحبت می‌کند و طبیعتاً انتظار دارد پس از این صحبت‌ها، حاضران هم او را تشویق کنند.
ناراحتی او از سازمان ملل به حدی است که به ابراز ناراحتی از پله‌برقی‌های سازمان ملل و صفحه‌نمایش‌های آن هم رسید. او گلایه‌اش از تخریب پله‌برقی حین ورود به سازمان ملل را این‌طور نشان داد: «تنها چیزی که از سازمان ملل متحد دریافت کردم، یک پله‌برقی بود که در مسیر بالا رفتن، درست در وسط راه متوقف شد.» و در ادامه هم انتقادی به صفحه‌نمایش‌های سازمان وارد کرد و گفت: «هر کسی که این تله‌پرامپتر را اداره می‌کند، در دردسر بزرگی افتاده است.»
رئیس‌جمهور آمریکا در بخشی دیگر از صحبت‌هایش هم ژست‌های حقوق‌بشرانه را که یکی از نمودهای آن نهضت انرژی‌های پاک بود، مورد تمسخر قرار داد؛ مثل قوانین پاک‌سازی سواحل که حتی برای انداختن یک ته‌سیگار در ساحل سختگیری می‌کنند. صحبت‌های ترامپ مبتنی بر واکنش‌های هیجانی، رادیکال و خوی دیکتاتورمآبانه او بود؛ اظهاراتی که بیش از آنکه مورد توجه کشورهای دیگر قرار گیرد، زمینه تمسخر و استهزای آمریکا و زیر سؤال رفتن ژست دموکراسی‌خواهانه ایالات متحده را فراهم کرد.

پیام رهبر انقلاب به کشتی‌گیران، نسخه پیروزی در میادین مختلف را روشن می‌کند

ایمان و علم پشت حریف را به خاک می‌رساند

مصطفی نصری

در ساختار نظام جمهوری اسلامی ایران، ۲ عنصر کلیدی دین و دانش به عنوان ارکان اصلی تشکیل‌دهنده نظام شناخته می‌شوند. این ترکیب نه‌تنها پایه‌های استحکام جامعه را تشکیل می‌دهد، بلکه رمز موفقیت در عرصه‌های مختلف است. رهبر انقلاب در بیانات متعددی بر اهمیت آمیختن علم و ایمان تأکید و این گزاره را به عنوان عامل کارآمدی و پیشرفت معرفی کرده‌اند. اخیراً در پیام تبریک به مناسبت قهرمانی تیم ‌ملی کشتی آزاد در مسابقات جهانی ۲۰۲۵، ایشان بر آمیزه قدرت و معنویت به عنوان آفریننده ارزش‌های والا اشاره کردند. این مفهوم نشان‌دهنده آن است که تخصص و عمل وقتی با تعهد، ایمان و معنویت همراه شود، به نتایج درخشان و پایدار منجر می‌شود. 
* اهمیت ترکیب علم و ایمان در نظام
نظام جمهوری اسلامی بر پایه‌ای استوار شده که در آن دین و دانش به عنوان ۲ رکن اساسی عمل می‌کنند. رهبر انقلاب در مراسم بزرگداشت شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه در تاریخ ۷ مرداد، تأکید کردند این ۲ عنصر عمده‌ترین ارکان تشکیل‌دهنده ساختار نظام هستند. بدون یکی از این دو، نظام نمی‌تواند به کارآمدی کامل برسد. دین به عنوان منبع تعهد و معنویت، جهت‌دهی اخلاقی و انگیزشی فراهم می‌کند، در حالی که دانش ابزارهای فنی و عملی را برای پیشرفت تأمین می‌کند. وقتی این دو با هم آمیخته شوند، نه‌تنها مقاومت در برابر دشمنان افزایش می‌یابد، بلکه زمینه برای عقب‌نشینی آنها فراهم می‌شود. ایشان در همان مراسم خاطرنشان کردند دین مردم و دانش جوانان توانسته دشمن را در میدان‌های مختلف وادار به عقب‌نشینی کند و این روند ادامه خواهد یافت. این ترکیب را می‌توان به عنوان یک فرمول موفقیت دید که در عرصه‌های گوناگون کاربرد دارد. ایمان به عنوان پشتوانه معنوی، افراد را از تردیدها و ترس‌ها رها می‌کند و علم به عنوان ابزار عملی، راه‌حل‌های دقیق و کارآمد ارائه می‌دهد. بدون ایمان، علم ممکن است به ابزاری برای منافع شخصی یا حتی زیانبار تبدیل شود اما با ایمان، جهت‌گیری آن به سمت خیر عمومی و ارزش‌های والا می‌رود. این مفهوم در بیانات رهبری به عنوان رمز کارآمدی مطرح شده و نشان‌دهنده آن است موفقیت‌های پایدار تنها با این آمیزش ممکن است. برای مثال، در حوزه‌های فنی و علمی، وقتی تمرکز بر یک کار با پشتوانه ایمان همراه باشد، نتایج برتر حاصل می‌شود.
 رهبر انقلاب در دیدار مردم دامغان در سال ۸۵، اشاره کردند «متخصصان و کارشناسان گزارش می‌دهند در هر کاری از کارهای فنی و علمی که نیرو گذاشته و متمرکز شده‌ایم، توانسته‌ایم آن را به بهترین وجه انجام دهیم و پشتوانه‌اش ایمان، وحدت و همبستگی است».
* نقش ایمان در تقویت قابلیت‌های انسانی
ایمان نه‌تنها یک باور درونی، بلکه نیرویی است که قابلیت‌های انسانی را چند برابر می‌کند. رهبر انقلاب در بیانات سال ۸۵ در دیدار مردم دامغان، ملت ایران را مسلح و مجهز به ایمان، همت و استعداد توصیف و تأکید کردند: «این اساس ثروت ملت باهمت، باایمان و بااستعداد است. جوان ایرانی دارای قابلیت‌هایی بالاتر از متوسط جوانان دنیاست و این قابلیت‌ها وقتی با ایمان همراه شود، به دستاوردهای بزرگ تبدیل می‌شود». ایمان به عنوان یک عامل انگیزشی، افراد را به سمت تلاش بیشتر سوق می‌دهد و استعدادها را شکوفا می‌کند. در این چارچوب، تعهد ناشی از ایمان، عمل را معنادار می‌کند. بدون ایمان، تلاش‌ها ممکن است پراکنده و بدون جهت باشد اما با آن، هر اقدامی بخشی از یک هدف بزرگ‌تر می‌شود. رهبر انقلاب در همان بیانات، اشاره فرمودند: در مسائل فنی، انسانی، اجتماعی و سیاسی، با توفیق الهی موفقیت حاصل شده و پشتوانه آن ایمان و وحدت است. این نشان‌دهنده آن است که ایمان نه‌تنها در حوزه‌های معنوی، بلکه در عرصه‌های عملی نیز نقش کلیدی دارد. وقتی افراد باایمان به خدا توکل و دل را از ایمان سرشار کنند، اعتماد به نفس افزایش یافته و قابلیت‌های نهفته بروز می‌کند. این ترکیب، ملت را به جایی می‌رساند که بتواند به خود ببالد و پیشرفت کند.
* مصداق ترکیب علم و ایمان در پیشرفت‌های موشکی
یکی از بارزترین مصادیق ترکیب علم و ایمان، پیشرفت‌های موشکی کشور است. رهبر انقلاب در بیانات سال ۸۸ در دانشگاه علوم دریایی نوشهر، موشک‌های ما را نه تهدید، بلکه نمادی از اعتماد به نفس ملی توصیف کردند. ایشان تأکید کردند ساخت موشک، هواپیما و ناو، همراه با آوردن جوانان برومند به میدان، نشان‌دهنده بالندگی ملت است، وقتی به خود اعتماد داشته باشد، به خدا توکل و دل را از ایمان سرشار کند. این بیانات نشان می‌دهد پیشرفت‌های موشکی نتیجه آمیزش دانش فنی با ایمان و توکل است.
در این حوزه، علم به عنوان دانش مهندسی و فنی، ابزارهای لازم برای ساخت موشک‌ها را فراهم کرده اما ایمان، تعهد و پایداری مهندسان و متخصصان را تضمین کرده است. بدون ایمان، شاید تلاش‌ها متوقف می‌شد اما با آن، چالش‌ها پشت سر گذاشته و موفقیت حاصل شده است. پیشرفت‌های موشکی نمونه‌ای است که نشان می‌دهد وقتی تخصص با تعهد ایمانی همراه شود، کارآمدی افزایش یافته و نتایج والا به دست می‌آید.
* ترکیب علم و ایمان در قهرمانی کشتی
مصداق دیگری از این گزاره، قهرمانی تیم ‌ملی کشتی آزاد و فرنگی در مسابقات جهانی ۲۰۲۵ است. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پیام تبریک ۲۵ شهریور، از تلاش اعجاب‌انگیز و رفتار تحسین‌آمیز قهرمانان تقدیر و تأکید کردند آمیزه قدرت و معنویت، آفریننده ارزش‌های والاست. این پیام نشان می‌دهد موفقیت در کشتی، نتیجه ترکیب قدرت جسمانی که نمادی از علم و تخصص ورزشی است، با معنویت و ایمان است. در این حوزه، علم به عنوان دانش فنی کشتی، تمرینات علمی و استراتژی‌های ورزشی عمل می‌کند اما ایمان و رفتار تحسین‌آمیز، تعهد و اخلاق را اضافه می‌کند. قهرمانان نه‌تنها با تلاش فیزیکی، بلکه با معنویت، ارزش‌های والا را آفریده‌اند. این ترکیب، موفقیت را پایدار و الهام‌بخش می‌کند. 
* تصاویر بالندگی علم ایمانی
علاوه بر موشک و ورزش، برنامه هسته‌ای ایران یکی از برجسته‌ترین مصادیق ترکیب علم و ایمان است. دانشمندان ایرانی همچون شهید احمدی‌روشن، با تخصص در فیزیک هسته‌ای و ایمان عمیق، چرخه سوخت هسته‌ای را بومی‌ کردند. در شرایط تحریم، آنها غنی‌سازی اورانیوم را به سطوح بالا رساندند.  برنامه فضایی ایران نیز بر پایه این پیوند استوار است. پرتاب ماهواره‌های متعدد توسط مهندسان جوان با دانش هوافضا و ایمان به توانایی‌های داخلی انجام شد. ترکیب علم و ایمان همچنین تأثیرات گسترده‌ای بر جامعه ایران داشته است. در سطح اجتماعی این پیوند به اعتمادبه‌نفس ملی منجر شده و ایران را از وابستگی به غرب رها کرده است. ترکیب علم و ایمان، رمز کارآمدی ایران است. از موشک و کشتی گرفته تا هسته‌ای و پزشکی و فضا، این اصل پیروزی‌ها را رقم ‌زده است. بدون ایمان، علم ممکن است منحرف شود و بدون علم، ایمان عملیاتی نمی‌شود. علم نه‌تنها یک مهارت فنی است، بلکه ابزاری استراتژیک برای حفظ استقلال و پیشرفت کشور محسوب می‌شود. با این حال، علم به تنهایی کافی نیست و باید با ایمان همراه باشد تا به کارآمدی واقعی برسد. پیشرفت‌های فنی وقتی با ایمان همراه شود، به نمادی از قدرت ملی تبدیل می‌شود. علم فراهم‌کننده ابزارهاست اما ایمان جهت و پایداری آنها را تضمین می‌کند. ترکیب این دو، موفقیت‌های پایدار را به ارمغان می‌آورد.